دیدگاه‌های جورج زیمل درباره شهر

شهرهای بزرگ و زندگی معنوی

جورج زیمل Georg Simmel (1918-1858) فیلسوف و جامعه‌شناس آلمانی است که در 1914کرسی فلسفه در دانشگاه استراسبورگ را در اختیار گرفت. نظریه‌ی رویه‌ی او در جامعه‌شناسی تأثیری عمیق در آلمان و کشورهای
يکشنبه، 29 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شهرهای بزرگ و زندگی معنوی

 شهرهای بزرگ و زندگی معنوی
 

 

نویسنده: فرانسواز شوای
برگردان: محسن حبیبی



 

دیدگاه‌های جورج زیمل درباره شهر

جورج زیمل Georg Simmel (1918-1858) فیلسوف و جامعه‌شناس آلمانی است که در 1914کرسی فلسفه در دانشگاه استراسبورگ را در اختیار گرفت. نظریه‌ی رویه‌ی او در جامعه‌شناسی تأثیری عمیق در آلمان و کشورهای آنگلوساکسون داشت.
در حال و هوایی کم و بیش تأثیر گرفته از «کانت»، بر آن شد که تحلیلی از کنش و واکنش اجتماعی را به دست دهد؛ وی تلاش کرد تا در میان گونه‌های مضمونی، (1) فعالیت‌هایی نظیر سیاست، اقتصاد و زیبایی‌شناسی، «نظام‌های انعکاسی» شکل‌های عمومی و جهانی را جدا سازد.
پژوهش او در مورد شهرهای بزرگ و زندگی معنوی نتیجه طبیعی اثر بزرگ او به نام «فلسفه پول» (2) (1900) می‌باشد، اثری که در آن نقش دوگانه اقتصاد پولی برجسته می‌گردد، اقتصاد پولی با برانگیختن گرایش انسان برای تجرید کردن، توسعه‌ی توانایی‌های فکری را به زیان تأثیرپذیری فراهم می‌آورد، همزمان با این مسأله اقتصاد پولی بی‌شخصیتی روابط انسانی را سبب می‌گردد.
این تحلیل‌ها از سوی «سومبارت» (3) مورد بررسی قرار گرفته است. «اشپنگلر» (4) نیز این تحلیل‌ها را دقیقاً مورد استفاده قرار داده است، بی‌آنکه از مأخذ آنها نامی برد.

شهرهای بزرگ و زندگی معنوی

فرهنگ و خودمختاری

مسائل عمیق زندگی نو از این مسأله ناشی می‌شود که فرد میل دارد که به هر قیمتی خودمختاری و اصالت وجود خود را در مقابل نیروهای خردکننده‌ی جامعه، میراث تاریخی، تمدن و فنون حفظ کند. (5) آخرین دگرگونی در نبرد علیه طبیعت، آخرین دگرگونی است که انسان بدوی می‌باید برای تأمین ادامه حیات کالبدی‌اش انجام دهد. می‌توان از قرن هجدهم به نام قرنی نام برد که انسان از همه‌ی پیوندهای سنتی آزاد شد (در دولت، مذهب، اخلاق و اقتصاد) برای آنکه بتواند بی‌هیچ سدّی، به طبیعت خویش، اصولاً خوب و خاص در نزد همگان، گسترش بخشد، قرن نوزدهم نیز در کنار آزادی، ویژگی خاص هر فرد انسانی و فعالیت‌هایش را از طریق تقسیم کار اعلام می‌دارد، تقسیم کاری که فرد انسانی بی‌شباهت با دیگران و تا حدودی غیر قابل جایگزین شدن را به وجود می‌آورد، ولی متناسباً او را به افراد شبیه، خود وابسته می‌سازد؛ و عاقبت‌الامر «نیچه» (6) توانست در مبارزه لجام گسیخته هر کس علیه همه، شرط رشد کامل فرد را بیابد - سیوسیالیسم این مسأله را در حذف هر گونه رقابتی می‌دید، - در همه‌ی این تلاش‌ها، یک مضمون اصلی دیده می‌شود، مقاومت فرد، فردی که احساس می‌کند که از طریق سازوکاری هم اجتماعی و هم فنی مورد تهدید یکسان شدن و سوء استفاده واقع گردیده است. زمانی که محصولات خاص زندگی نو برای کشف محتوای آنها مورد سؤال واقع می‌شوند و وقتی که به طرق مختلف از جسم تمدن خواسته می‌شود که جان خویش را آشکار سازد - نقشی که، با توجه به آنچه در شهرهای بزرگ ما می‌گذرد، برایم وظیفه است - باید معادله‌ای را جست وجو کرد که بین مضامین فردی و فرافردی زندگی واقع شود، ابزاری که شخصیت انسانی برای تطابق خویش با نیروهایی مورد استفاده قرار می‌دهد که برایش بیگانه هستند.

شهر بزرگ، تأییدی بر تأثیرپذیری

بنیاد روان‌شناسانه‌ای که گونه شهروند (7) [امروزی] بر آن استوار است، تشدید زندگی عصبی است، مسأله‌ای که ناشی از تأثیرات سریع و لاینقطع بیرونی و درونی است. انسان موجودی «متغیر» است، آگاهی او به وسیله تفاوت بین تأثیر حال و تأثیر آنی که گذشته است، تحریک می‌شود و با تأثیراتی متداوم، تقابل اندک بین آنها، نظم، توالی و تباین آنها، با سرعت و کمتر آگاهانه تغذیه می‌شود. این آگاهی تمرکز تصوّرات متفاوت و تنوع ناگهانی موضوعاتی است که می‌توانند در یک نگاه دریافت شوند و ویژگی غیر منتظره تأثیرات همه‌ی نیروهاست. به طور مشخص و با ایجاد این شرایط روان‌شناسانه - حسّاس در مقابل هر قدمی که در خیابان گذاشته می‌شود، قدمی تحریک شده به وسیله آهنگ سریع، تنوع زندگی اقتصادی، حرفه‌ای و اجتماعی - شهر بزرگ، حتی به بنیان‌های احساسی زندگی اخلاقی، از طریق کمیّت آگاهی که اعلام می‌دارد، وارد می‌شود. تفاوتی عمیق با شهر کوچک و روستا، آنجا که زندگی، به همان اندازه احساسی است که عقلایی است و با آهنگی کندتر، مأنوس‌تر و منظم‌تر در جریان است. این مسأله قبل از هر چیز به ما می‌فهماند که چرا زندگی در یک شهر بزرگ بسیار عقلانی‌تر از زندگی در یک شهر کوچک است، جایی که زندگی بیشتر بر مبنای احساسات و روابط عاطفی قرار دارد، احساسات و روابطی که از اقشاری مایه می‌گیرند که نسبت به روح ما آگاهی کمتری دارند و ترجیحاً در نظم آرام عادات و سنن رشد می‌یابند.
گونه‌ی شهروند - که طبیعتاً در شکل‌های متعدد فردی تظاهر می‌کند - برای خودش اندامی محافظ در مقابل بی‌ریشگی ایجاد می‌کند، بی‌ریشگی که از سوی سیّالیّت و تباین محیط عاطفی مورد تهدید واقع می‌شود؛ شهروند در مقابل این بی‌ریشگی نه با احساسات خود بلکه با منطق خود مقابله می‌کند، منطقی که در آن ستایش آگاهی - حتی به سبب دلایلی که به این آگاهی حیات بخشیده است - اولویت می‌یابد؛ این چنین است که، واکنش در برابر پدیده‌های جدید، به سوی اندام کالبدی کمتر حساس و دورتر از اعماق شخصیت فردی، انتقال می‌یابد.

شهروند با انتزاعی‌گری عمل می‌کند

این ویژگی منطقی، که ما در آن سپر دفاعی زندگی معنوی خود را شناختیم، سپری در مقابل تجاوزی که از سوی شهر بزرگ به این زندگی صورت می‌گیرد، به تعداد بسیار زیادی از پدیده‌های خاص تقسیم می‌گردد. شهرهای بزرگ همیشه مکان استقرار اقتصاد پولی بوده‌اند، زیرا تنوع و تمرکز مبادلات به آن ارزش ابزاری با اهمیتی داده‌اند که هیچ گاه مبادلات اندکی که اقتصاد روستایی به آنها حیات بخشیده، آن را سبب نگردیده است. بنابراین، اقتصاد پولی و تسلط منطق و خِرَد بسختی به هم پیوند خورده‌اند. آنها در پیوندی دقیقاً عینی قرار دارند، که در آن انسان‌ها و اشیاء در رابطه‌ای دقیق قرار می‌گیرند، و در آنجا که عدالتی رسمی در اغلب موارد به خشونتی بیرحمانه باز پس فرستاده می‌شود. انسان دقیقاً منطقی در برابر همه‌ی واقعیت‌های فردی بی‌تفاوت می‌ماند، این واقعیت فردی روابط واکنش‌هایی را به وجود می‌آورد که تنها با یک دلیل قابل درک نیستند - دقیقاً به همان صورتی که اصل پول در برابر هر گونه فردیّت پدیده‌ها بسته باقی می‌ماند. چونکه پول تنها به آن چیزی توجه دارد که در همه مشترک است، به آنی توجه دارد که دارای ارزش مبادله است و همه‌ی کیفیّات و خصوصیات را همسطح می‌سازد و تنها مسأله کمیّت را مطرح می‌کند. اگر روابط عاطفی بین افراد بر مبنای فردیّت قرار گرفته باشد، روابط منطقی از انسان‌ها، عناصری قابل محاسبه می‌سازند، بی‌هیچ تفاوتی در بین خودشان، که جز با کارایی‌شان و بزرگی عینی خود، توجهی را جلب نمی‌کنند، شهروند از فروشندگان و خریدارانش، از خانوار و خدمه‌اش و در بسیاری موارد از افرادی که جامعه آنها را مجبور به روابط خانگی کرده است، عناصری قابل محاسبه می‌سازد، حال آنکه در محیطی بسیار محدودتر، شناخت گریز‌ناپذیری که با افراد وجود دارد، به گونه‌ای کاملاً اجتناب‌ناپذیر، رابطه رفتاری بسیار عاطفی را سبب می‌شود و ایجاب می‌کند که انسان از ارزشیابی کاملاً عینی آنچه می‌دهد و آنچه دریافت می‌دارد، درگذرد. برای سخن گفتن از روان‌شناسی اقتصادی، اساس بر این است که در چارچوبی کاملاً ابتدایی، کالاها مستقیاً برای کسی تولید می‌شود که آن را سفارش داده است؛ به گونه‌ای که تولید کننده ومصرف کننده یکدیگر را می‌شناسند. بر عکس این، شهر بزرگ به گونه‌ای تقریباً انحصاری از تولیدی تغذیه می‌کند که برای بازار تدارک دیده شده است، بدین معنی که مشتریان برای تولید کننده به معنای خاص کلمه ناشناخته هستند، این امر توجه خود را به دو وجه یک عینیت بی‌رحم بازپس می‌فرستد، خود محوری اقتصادی این دو وجه را در محاسبات منطقی وارد می‌سازد و از اینکه به وسیله بی‌اعتباری روابط فردی از اهداف خود منحرف شود، واهمه‌ای ندارد. بنابر واژه‌ی بسیار ارزنده‌ی مورخان انگلیسی یعنی برنامه‌ریزی، لندن هیچ گاه به عنوان قلب انگلیس مطرح نشده است، در اغلب موارد از لندن به عنوان منطق وجودی‌اش و همیشه به عنوان وجود بورس در آن یاد شده است.

نماد ساعت

مسأله‌ای ظاهراً ثانوی به گونه‌ای خاص همان گرایش‌های عمیق را ایجاد می‌کند. ذهنیّت نو بیش از پیش حسابگر شده است؛ واقعیت زندگی عملی آن چنان که اقتصاد پولی بدان جهت می‌بخشد در رابطه با آرمان علم قرار می‌گیرد، آرمانی که بر آن است تا جهان را به مجموعه‌ای از معادلات جبری تبدیل کند؛ اقتصاد پولی بتنهایی سبب شده است تا این همه انسان روزهای خویش را، با توزین، ارزشیابی، محاسبه، کمّی کردن و کاهش دادن ارزش‌های کیفی به ارزش‌های کمّی سپری کنند. جوهره پول که حسابگری است، در روابط ما بین عناصر موجود نوعی دقّت و نوعی امنیّت را در تعیین آنچه معادل است و آنچه معادل نیست، وارد کرده است. دقّتی در قرارداد‌ها و انتظام بین انسان‌ها، که در آن گسترش جهانی زمان‌سنج‌ها می‌تواند جون تظاهر عینی و نماد مورد بررسی واقع شود. از این رو، اینها شرایط زیست در شهرهای بزرگ هستند که هم دلیل و هم معلول این پدیده می‌باشند. از این دیدگاه، روابط و امور شهروند چندین برابر شده و پیچیده می‌شود، و قبل از هر چیز، از این دیدگاه، روابط و امور شهروند چندین برابر شده و پیچیده می‌شود، و قبل از هر چیز، در نتیجه تراکم این همه انسان با مشغولیّاتی این چنین متفاوت، روابط و فعالیت‌هایشان در یک شبکه‌ی کاملاً پیچیده در هم می‌پیچد، به گونه‌ای که بدون، زمان‌سنجی بسیار دقیق در احترام به تعهدات پذیرفته شده، مجموعه [شهر، انسان و فعالیّت] در هرج و مرجی غیرقابل اصلاح در می‌غلطد. اگر، همه‌ی ساعت‌های «برلن»، ناگهان و به گونه‌ای ناهماهنگ، حدود یک ساعت یا بیشتر، جلو یا عقب برده شوند، کلیّت زندگی اقتصادی و اجتماعی برای مدّتی طولانی کاملاً نامنظم خواهد شد. بر این مسأله پدیده‌ای ظاهراً سطحی نیز اضافه می‌شود، طولانی‌بودن فواصل سبب می‌گردد تا هر انتظار و هر جابه جایی بیهوده، از دست دادن زمانی را سبب شود که تحمل آن غیر ممکن است. این چنین است که به هیچ وجه نمی‌توان فن زندگی شهری را تصوّر کرد که در آن همه‌ی فعالیت‌ها و همه‌ی روابط به گونه‌ای بسیار مشخص در طرحی دقیق و غیر فردی در هم آمیخته نباشند.

«بی‌تفاوتی»، محصول خاص شهر بزرگ

پس از صراحت و دقّت بدون انعطاف شیوه‌های زیست، همان عناصری این چنین برای شکل بخشیدن به یک بنای کاملاً غیر شخصی منجمد شده‌اند و از طریقی دیگر بر روی کوچکترین امور فردی نیز تأثیر می‌گذارند، فرد بی‌تفاوت یک پدیده منحصر به فرد شهر بزرگ نیست. یک زندگی با شادی‌های غیرقابل دگرگونی‌اش نیز رنج‌آور است، زیرا این زندگی اعصاب و واکنش بسیار زنده‌ای را طلب می‌کند تا به هیچ وجه تحریک نشود؛ ولی تأثیرات با خشونت کمتر نیز، به وسیله سرعت و شدت تناوبشان، پاسخ‌های مناسب به این تهاجم‌ها را از دستگاه عصبی بیرون می‌کشند و این پاسخ‌ها را به چنان سردرگمی دچار می‌سازند که از آخرین نیروهای [دستگاه عصبی] استفاده کرده، بی‌آنکه [دستگاه عصبی] فرصت بازسازی این نیروها را داشته باشد. این دقیقاً در ناتوانی عکس‌العمل نشان دادن به تحریکات جدید با همان شدّت است که خستگی انسان بیزار [از شهر بزرگ] پدیدار می‌شود؛ اگر بچّه‌های شهر بزرگ در مقایسه با کودکان یک محیط بسیار آرام و با تمناهایی کمتر قرار گیرند، آنان نیز این خستگی را بُروز می‌دهند.
بر این نخستین منبع روان‌شناسانه، مورد دیگری نیز افزوده می‌شود، آنی که با اقتصاد پولی در ارتباط قرار می‌گیرد. آنچه فرد بی‌تفاوت را تعریف می‌کند، این است که تفاوت‌های اشیاء برایش غیرقابل احساس است، نه فقط بدان سبب که آنها را دریافت نمی‌کند و نه بدین‌معنا که او احمق است، بلکه بدان دلیل که معنا و ارزش تفاوت‌ها و از آن رَه، خود اشیاء از سوی او چون موضوعاتی فراموش شدنی، احساس می‌شوند. موضوعات برایش در یک کلّیت کاملاً بی‌محتوی و بیرنگ جلوه می‌کنند، هیچ یک از آنها به عنوان یک مرجع مطلوب، مورد سنجش واقع نمی‌شوند. این رفتار، انعکاس ذهنی اقتصاد پولی و هدف نهایی آن است؛ پول با ترکیب متحد‌الشکل تفاوت اشیاء با بیان تفاوت‌های کیفی به وسیله تفاوت‌های کمّی، بی‌آنکه حقی در این مورد داشته باشد و با وجود ویژگی از رمق افتادگیش، به خود نقش مسلط و مشترک همه‌ی ارزش‌ها را می‌بخشد، از همه‌ی عناصر یکسان کننده، دهشتناک‌تر می‌شود و به گونه‌ای غیر قابل ترمیم، قلب اشیاء فردیّت، ارزش خاص و اصالت آنها را می‌جود. همه‌ی اشیا را با وزنی خاص و یکسان در موج‌های بی‌انقطاع خود شناور می‌سازد، همه‌ی اشیا و موضوعات خود را در یک طرح باز می‌یابند و جز به وسیله سطحی که اشغال می‌کند، قابل تمیز نیستند.

«تردید»

غریزه محافظه‌کاری فرد را وا می‌دارد تا در مقابل شهر بزرگ موضعی نه چندان منفی اتخاذ کند. از دیدگاه رسمی، رفتار شهروند در مقابل همگنانش با تردید همراه است. اگر قرار باشد که او در مقابل ارتباطات متعدد با افراد بیشار ازخود واکنش‌های درونی بی‌شماری نشان دهد - همان‌گونه که فرد در شهرهای کوچک از خود نشان می‌دهد که تقریباً همه با آنچه برخورد می‌کنند آشنا هستند و با آنان که ملاقات می‌کنند، روابط مثبتی دارند - بر آن می‌شود که به دور خویش پیله‌ای بتند و خود را در وضعیت روان‌شناسانه غیر قابل تصوّری بازیابد. در ارتباط با این شرایط روان‌شناسانه و بدبینی است که این حق را پیدا می‌کنیم تا درمقابل عناصر ناهمگن و فرّار زندگی شهری از خود عکس‌العمل نشان دهیم، این حق که ما مجبور به تردید هستیم، تردیدی که سبب می‌گردد تا ما حتی نگاه همسایگان ساکن قدیمی ساختمان خویش را نشناسیم، و اینکه به نظر ساکنان شهرهای کوچک، سرد و سخت باشیم. افزون بر این و اگر اشتباه نکنم، در پس این تردید، کراهتی اندک و احساسی از بیگانگی و امتناع در مقابل غریبه وجود دارد، که در لحظه برخوردی کاملاً صمیمانه - برای هر دلیلی که این برخورد برقرار شده باشد- می‌تواند بلافاصله به دشمنی و نفرت تبدیل شود. تمامی سازمان روان‌شناسانه یک دید از روابط اجتماعی این چنین گسترده و این چنین پیچیده بر هرمی بسیار متفاوت از همدردی‌ها، بی‌تفاوتی‌ها و کراهت‌های، کوتاه یا طولانی شکل می‌گیرد، حوزه‌ی بی‌تفاوتی آن چنان محدود است که در نگاه اوّل به نظر نمی‌آید.
در واقع، بی‌تفاوتی برای ما به همان اندازه‌ای غیر عادی است که ابهام از پیشنهادهای درهم و برهم غیر قابل تحمل است، و به علّت همین دو خطر خاص تمدن شهری است که کراهت و نفرت، مرحله مقدماتی و مکتوم تضاد عملی، ما را حفاظت می‌کند؛ همین کراهت است که فواصلی را ایجاد می‌کند که ما در مواجه با دیگران اتخاذ می‌کنیم؛ نیازمان از آنها دورمان می‌کند، نیازی که بدون آن وجودمان نمی‌تواند به حیات ادامه دهد، شدت این نیاز، هماهنگی گونه‌های متفاوت آن، آهنگی که پیدایی و از میان رفتن آن را تنظیم می‌کند و روش‌هایی که آن را اقناع می‌کند، نکاتی هستند که با انگیزه‌هایی دقیقاً همبسته، کلیّت تجزیه‌ناپذیر زندگی شهری را رقم می‌زند، آنچه در نخستین برخورد، چون عنصر تجزیه در این زندگی، جلوه می‌کند، در اصل چیزی نیست جزء شکل‌های اولیه‌ای جامعه‌گرایی.

آزادی عرضه شده به وسیله شهر بزرگ

این تردید که گهگاه به کراهتی مکتوم می‌انجامد، به عنصری کلّی‌تر بازمی‌گردد، شهرهای بزرگ، شکل و درجه‌ای از آزادی را به فرد می‌دهند که مثالی در دیگر جای ندارند.

اجبارهای شهرهای کوچک

زندگی در شهر کوچک، چه در دوران باستان و چه در قرون وسطی، محدودیتی در حرکات و روابط با خارج، استقلال و تفاوت‌گزینی با دیگران در دل گروه را به فرد تحمیل می‌کند، که برای انسان امروزی امری، تحمّل‌ناپذیر است. امروزه نیز، شهروندی که در شهری کوچک می‌زید، احساسی از خفقانی مشابه دارد. هرچه دایره‌ای که محیط ما را شکل می‌دهد، تنگ‌تر باشد، به همان اندازه روابط خارجی قابل گسسته‌شدن ما، محدودتر می‎گردند، و هرچه گروهی که بدان تعلق داریم شکاکانه بر کار، زندگی و نظرگاه‌های فرد نظارت کند، خطرات بیشتری برای درهم شکسته شدن وحدت مجموعه از طریق خصوصیات‌گرائی‌های کمّی و کیفی دیده می‌شود. از این دیدگاه، به نظر می‌رسد که شهر باستانی تمامی خصوصیات یک شهر کوچک را دارا باشد. اگر زندگی در شهر آتن از این نظر متفاوت و مهیّج بوده است و اگر این زندگی به آن چنان غنای رنگینی دست یافته است، شاید بدان علت باشد که ملّتی با ویژگی فوق‌العاده فردگرایی علیه فشار مداوم، درونی و برونی شهر کوچکی مبارزه کرده است که با هر گونه زندگی شخصی دشمن می‌بود. همان‌طور که در دوران فئودالی، فرد آزاد کسی بوده که تنها از طریق عدل فئودال به این عزّت دست می‌یافت، یعنی به وسیع‌ترین کلّیت اجتماعی می‌رسید، حال آنکه کسی که به این مقام نمی‌رسید، خود را وابسته به ارباب بی‌واسطه خویش، در چارچوب تنگ فئودالیته باز می‌یافت - بدین معنی شهروند روزگار ما در مفهومی بسیار ذهنی و بسیار ظریف «آزاد» است، «آزاد» در مقابل حقارت‌ها و اجبارهای گوناگونی که ساکن شهر کوچک را در خود می‌فشرند. زیرا تردید، بی‌تفاوتی یکی در مقابل دیگری، که نتیجه محیطی با ابعاد وسیع‌اند، جز در هیاهوی شهرهای بزرگ نمی‌تواند به گونه‌ای ملموس استقلال فرد را فراهم آورد، در هم لولیدن انسان‌ها در شهر بزرگ به گونه‌ای بس تکان دهنده، فاصله ذهنی بین افراد را سبب می‌گردد؛ مسأله‌ای که گهگاه این احساس را به وجود می‌آورد که فرد در شهر بزرگ، تنهاتر و رهاشده‌تر از هر جای دیگری است، مسلماً چیزی جز رویاهای این آزادی نیست، زیرا که اینجا نیز چون در دیگر موارد، به هیچ وجه ضرورت ندارد که آزادی انسان بازتاب سعادت او باشد.

بُعد جهانی شهر بزرگ

در همه‌ی زمان‌ها، شهرهای بزرگ مکان انتخاب جهان‌گرایی نیز بوده است. به همان روالی که ثروت و دارایی شخصی، بعد از آنکه از حدّ معینی گذشت، بیش از پیش و با سرعتی خود انگیخته افزون می‌گردد، بر همان روال، روابط اقتصادی، شخصی و ذهنی شهر و حوزه‌ی نفوذ آرمانی آن، به محض آن که از محدوده‌های معینی عبور کرد، با تصاعدی هندسی افزایش می‌یابد؛ هر مرحله از گسترش برایش نقطه عزیمت به گسترش چشمگیری است، هر رشته‌ای را که می‌تند، رشته‌های بسیار دیگری به آن می‌پیوندد، کاملاً مثل آنچه در درون شهر می‌گذرد، افزایش پنهانی و هنوز به دست نیامده بهره‌ی زمین تنها به وسیله‌ی افزایش گردش سرمایه‌ها، نظریه‌ها و انسان‌ها، درآمدی با افزایش ثابت را نصیب مالک می‌کند. با رسیدن به این نقطه، رشد کمّی مستقیماً به یک تغییر کیفی می‌انجامد. حوزه‌ی وجودی شهر کوچک، اصالتاً به دور خودش محدود می‌شود. آنچه در مورد شهر بزرگ اهمیت دارد، این است که زندگی درون آن از طریق موج‌های شعاعی مرکزی در محدوده‌ی وسیع ملی و بین‌المللی گسترده می‌گردد. «وایمار» نمی‌تواند عکس این مسأله را ثابت کند، چون اهمیت آن از شخصیت‌های منفرد مایه گرفت و با آنها از بین رفت، حال آنکه، شهر بزرگ به طور مشخص از طریق استقلال جوهری‌اش، حتی در مقابل شخصیت‌های بسیار بزرگ، به خود ویژگی می‌بخشد، این روی دیگر شهر بزرگ، بهای آزادی است که فرد می‌تواند از آن منتفع شود. بامعناترین اثر یک شهر بزرگ، در این بُعد عملکردی نهفته است که بسیار فراتر از ابعاد تعیین شده آن قرار می‌‌گیرد و این کنش بر روی جهان بیرونی، واکنشی در جهت مخالف را همراه می‌آورد که به زندگی شهر، وزن، اهمیّت و مسئولیت می‌بخشد. به همان صورتی که فرد خود را به فضایی که جسم او را در بر می‌گیرد. و یا فضایی که فعالیت‌های بی‌واسطه او را در خود می‌گیرد، وابسته نمی‌یابد، بلکه تا آنجایی پیش می‌رود که تأثیرات زمانی و فضایی این فعالیت احساس شوند، به همان صورت شهر بزرگ محدوده‌هایش را فراتر از مرزهایش قرار می‌دهد، تا آنجا که به مجموعه کنش‌های انجام شده‌اش دست یابد، این بُعد واقعی شهر بزرگ است. بُعدی که در آن، وجود خود را تبیین می‌کند.

فردگرایی و اندیشه‌گرایی

به موازات گسترش فزاینده‌اش، شهر به گونه‌ای مشخص و بیش از پیش شرایط لازم تقسیم کار را عرضه می‌دارد، محیطی که، به سبب اندازه‌اش، می‌تواند محصولات متفاوت بیشماری را پذیرا باشد، در حالی که در همان زمان تراکم افراد و مبارزه‌ی آنها برای به دست آوردن مشتری آنها را مجبور به داشتن تخصص می‌نماید، به گونه‌ای که هر فرد بسختی می‌تواند از سوی دیگر کنار گذاشته شود. آنچه قبل از هر چیز اهمیت دارد، این است که زندگی در شهرهای بزرگ مبارزه برای غذا را به مبارزه برای انسان تبدیل کرده و به این دلیل است که موضوع این مبارزه دیگر به وسیله طبیعت تعیین نشده بلکه توسط انسان مشخص شده است. در اینجاست که نه فقط اساس تخصص‌گرایی قرار دارد، که ما آن را یاد‌آوری کردیم، بلکه ویژگی اساسی‌تر دیگری نیز وجود دارد، فروشنده نمی‌تواند از ایجاد انگیزه در خریدار برای نیازهای جدید و بیش از پیش خاص بکاهد. لزوم تخصصی شدن محصولات و خدمات برای کشف منبع سودی که هنوز تهی نشده است و برای کشف عملکردی که نتوان بسادگی جانشینی برایش یافت، به تمایز، به ظرافت و به غنی نیازهای عمومی می‌انجامد، نیازهایی که به وضوح می‌باید به تفاوت‌های شخصی فزاینده ره برد.
این موضوع‌ ما را به فردیّت بخشیدن به اموری کاملاً ذهنی از شخصیتی می‌رساند که شهر همراه با بزرگ شدنش، ایجاد می‌کند. برای این پدیده مجموعه‌ای از دلایل روشن کشف خواهد شد. و قبل از هر چیز یافتن شخصیّتی خاص خود در چارچوب شهر بزرگ، مسأله اصلی این شخصیّت است. فردی که می‌بیند که اهمیّت کمّی و توانش محدود می‌گردد، به عناوین متفاوت به تمایزات کیفی برای جلب توجه اجتماعش به خود باز می‌گردد، مسأله‌ای که از طریق تحریک حساسیتش به تمایزات انجام می‌گیرد؛ آنچه در نهایت از سرگردانی حیرت‌آور، و از بیهودگی خاص شهروندی به اصالت یافتن به هر قیمتی و به بوالهوسی و به خواستهای تصنعی می‌رسد. معنای این رفتارها دیگر در محتوای آنها باقی نمی‌ماند، بلکه در شکل آنها، در تمایل به [فرد] دیگری شدن، در خود را متمایز کردن و سرانجام در خود نمایی کردن منعکس می‌گردد - آنی که برای بسیاری از مردمان، تنها راه حفظ قدر خویش و اطمینان از داشتن جایی خاص در دل جامعه است، امری که از طریق منحرف کردن آگاهی دیگران ممکن می‌شود.

فرهنگ شیء‌ای در شهر بزرگ

با وجود این، اصلی‌ترین دلیلی که به نظر من سبب می‌گردد تا شهر بزرگ زندگی فردی را ذهنی‌تر کند (این بدان معنا نیست که شهر بزرگ این مسأله را همیشه بحق و با موفّقیت انجام می‌دهد) به شرح زیر است: تحوّل تمدن نو از طریق برتری آنچه ذهن عینی در رابطه با ذهن شهودی نامیده می‌شود، به خود ویژگی می‌بخشد، در زبان چون در حقوق، در فنون تولید چون در هنرها، در علم چون درموضوعاتی که چار چوب زندگی خانوادگی ما را شکل می‌دهند، کلیّتی از هوش را تراکم یافته می‌یابیم، کلیّتی که رشد مداوم و تقریباً روزانه آن، به گونه‌ای ناقص و با فاصله‌ای بسیار زیاد، از سوی رشد ذهنی افراد تعقیب می‌شود. اگر تمدن بزرگی را که در صد سال اخیر در موضوعات و شناخت‌ها، در نهادها و ابزار آسایش رسوخ کرده است در نظر بگیریم، و اگر رشدی را که فرهنگ افراد در همین فاصله زمانی داشته است - حداقل در اقشار اجتماعی بسیار مرفّه - با این گسترش مقایسه کنیم، تفاوت آهنگ هراس‌آور و حتی، در بعضی موارد، نوعی پس رفت در زمینه معنویت، خلوص و آرمان‌گرایی را ملاحظه خواهیم کرد. درواقع، این فاصله افزاینده، نتیجه تقسیم روزافزون کار است، زیرا که این مسأله از فرد، فعالیّتی بیش از پیش تقسیم شده می‌طلبد، شکلهای نهایی این موضوع در اغلب اوقات، چیزی جز تخریب مجموعه‌ی شخصیّت فرد نیست. به هر تقدیر، فرد کمتر و کمتر در مقابل تمدنی عینی و بیش از پیش مهاجم مقاومت می‌کند. مقاومتی کمتر شاید در ذهن تا در عمل، و از طریق احساساتی مبهم و کلّی که از آن ناشی می‌شود. او خود را تنزّل یافته تا حد «کمیّتی قابل چشم‌پوشی»، و ذرّه‌ای ناچیز در برابر سازماندهی فراوان موضوعات و نیروهایی باز می‌یابد که، اندک اندک، نیروی خاص او را از هر گونه پیشرفت، هر گونه زندگی ذهنی و هر گونه ارزشی تهی می‌سازند. یاد‌آوری این نکته کفایت می‌کند که شهرهای بزرگ مکان انتخاب این تمدن هستند. تمدنی که هر گونه محتوای شخصی را به کنار می‌گذارد. در اینجا شهر بزرگ خود را تحت شکل ساختمان‌ها، مؤسسات آموزشی، در معجزه و آسایش فنون حمل و نقل، در شکل‌های زندگی اجتماعی و در نهادی شدن عینی دولت عرضه می‌دارد، می‌توان چنین گفت که فرد در مقابل انبوهی کوبنده‌ی ذهنیت تراش داده شده و غیر شخصی شده‌ی در شهر بزرگ نمی‌تواند خود را حفظ کند. از سویی زندگی برای فرد بسیار سهل شده است، چون در هر گوشه‌ای، انگیزه‌ها، محرک‌ها، فرصت‌های استفاده از زمان و آگاهی به او عرضه می‌گردد، او در سیلی از این اطلاعات قرار می‌گیرد به گونه‌ای که حتی از اینکه خود در این سیل شنا کند، نیز معافش می‌دارند. امّا در سوی دیگر، زندگی بیش از پیش ترکیبی از این عناصر و نمایش‌های غیر شخصی می‌گردد، عناصری که موارد حقیقتاً شخصی و قابل تمایز را نیز به عقب می‌رانند؛ در نتیجه، عناصر شخصی برای ادامه‌ی حیات خود نیاز به تلاشی بسیار دارند؛ می‌باید این تلاش به صورتی افراطی از سوی عناصر شخصی انجام پذیرد، این عناصر، برای آنکه فراموش شده نباشد، می‌باید از خود شروع کنند. بی‌رمقی فرهنگ ذهنی در پی قوت یافتن فرهنگ عینی، یکی از دلایلی است که نفرت قوی موعظه کنندگان فردگرایی افراطی، و «نیچه» در رأس همه‌ی آنها، نسبت به شهرهای بزرگ را نشان می‌دهد، امّا یکی از دلایل عشق مفرطی نیز می‌باشد که به طور مشخص برای این شهرهای بزرگ ارائه می‌گردد، جایی که این موعظه کنندگان، چون پیامبران و رسولان انتظارات برآورده نشده، جلوه می‌کنند.
برای کسی که در مورد مکان تاریخ در دو شکل فردگرایی کاوش می‌کند دو شکل که از شرایط کمّی زندگی شهری زاده شدند - استقلال فردی و رشد اصالت فرد - شهر بزرگ اهمیتی کاملاً تازه دارد. قرن هیجدهم درشروع خویش فرد را در موقعیتی کاملاً وابسته به روابط سیاسی، ارضی، صنفی و مذهبی باز می‌یابد، روابطی که با او به قهر رفتار می‌کنند و، با تحمیل شکلی از زیست غیر طبیعی و غیر عادلانه، هر گونه دلیل زیست را از او می‌گیرند، در چنین وضعیتی است که نیاز به آزادی و برابری نضج می‌گیرد - ایمان به آزادی کامل فرد در هر وضعیتی چه اجتماعی، یا ذهنی - سبب عکس‌العمل بلافاصله همه‌ی مردمان شریف می‌گردد، سرمایه‌های مشترکی [آزادی و برابری] که طبیعت در اختیار آنها گذاشته و جامعه و تاریخ حامل آن بوده و آن را دگرگون کرده‌اند. در کنار آرمان «آزادی طلبی» (8) و در طول قرن نوزدهم آرمان دیگری توسعه می‌یابد که به وسیله «گوته» (9) و «رمانتیسم» (10) در یک سو و به وسیله‌ی تقسیم کار از دیگری سوی بیان می‌گردد، افراد آزاد شده از روابط سنتی، اکنون میل به متمایز شدن یکی از دیگری دارند. آنچه سبب ارزش انسانی می‌گردد، دیگر «انسان عام» نیست، بلکه «فردیّتی» است که مانع از مشتبه گرفتن هر فرد با همسانانش می‌شود. در مبارزه با یکدیگر و در ترکیب با یکدیگر، این دو شیوه در ارتباط با نقش خود در جامعه بازی کرده و تاریخ سیاسی و معنوی زمان ما را به گونه‌ای یکسان تعریف کرده‌اند. چنین است نقش شهرهای بزرگ، که منبع تغذیه این مبارزات و این تلاش‌های آشتی‌جویانه می‌باشد.
Die Grossitadte und das Geisteleben in Jahrbucher der Gebestiftung, tome 9,
Dresde 1903, (Pages 187 a 205, avec des suppression Partielles. Traducticn de Pierre Aron.

پی‌نوشت‌ها:

1.Contenus – Types.
2.La Philosophie de l"Argent.
3.Sombart.
4.Spengler.
5.عنوان از سوی زیمل اختیار شده است.
6.Nietsche.
7.در ادامه این مقاله، کلمات «شهری» و «شهروند» در مفهوم، متناسب با شهر بزرگ (Grosstadtisch) ساکن شهر بزرگ (Grosstadter) در مقابل Kleinstadtisch و kleinstadter به کار گرفته شده‌اند.
8.Liberalisme.
9.Goethe.
10.Romantisme.

منبع مقاله :
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط