نویسنده: علی قنبری (1)
چکیده
فرایند جهانی شدن چالشهایی جدی را فراروی مفهوم هویت پدید آورده است. در واقع، بحران هویت در دنیای معاصر معطوف به پدیده جهانی شدن است. در این مقاله، این سؤال مهم مورد توجه قرار میگیرد که آیا جهانی شدن موجب تقویت ظهور چارچوبهای هویت جمعی غیرملی میشود یا این پدیده امکانات و فرصتهای تازهای را برای هویت ملی فراهم میکند.کلیدواژهها: جهانی شدن، هویت، هویت ملی و هویت غیرملی.
مقدمه
ایران کشوری است کهن و به تعبیر «هگل»، ایرانیان نخستین قوم متعلق به تاریخاند. ایران را چهارراه تمدنها و ترمینال تمدنها هم نام نهادهاند. ترکان، تازیها و تاتارها بر ایران تاختهاند و از این نظر چهرهی تاریخی ایران خونین است. اما ایرانیان در پس این خشونتها، توانستهاند روح و توان خویش را باز یابند و به حیاتشان ادامه دهند. نخستین اقوام ایرانی که در قلمرو جغرافیایی پارسی سکنی گزیدند، مردمانی مذهبی بودهاند. دینی بودن به معنای یکتاپرستی، عبودیت و حیات مبتنی بر فضایل از دیرباز با ایرانیان همراه بوده است و تحولات، دگرگونیها و حتی تکانههای شدید تاریخی نتوانستهاند جنبهی دینی زندگی ایرانیان را کنار زده و نابود کند. حوادث تاریخی یک قرن اخیر هم نشان داده است که در نقاط تعیین کننده تاریخی، صورتی کارآمد از هویت ایرانی در میدان عمل به نمایش درآمده و اثربخشی خود را به اثبات رسانده است.فرایند جهانی شدن و یا پروژه جهانی شدن با اختلاف نظری که در این زمینه وجود دارد که آیا جهانی شدن یک پروژه است و یا یک فرایند در دهههای اخیر و مخصوصاً بعد از پایان جنگ سرد، به یک روند مسلط فکری و مفهومی در عرصه روابط بین المللی تبدیل شده است و به تعبیری، این مفهوم جزئی از ذخیره لغات و محفوظات مردم شده است.
فرایند جهانی شدن چالشهایی جدی فرا روی هویت پدید آورده است. در واقع، بحران هویت معاصر، معطوف به پدیده جهانی شدن است که به صورتهای مختلف و در سطوح متفاوت خود شکل مییابد. عصر فرا صنعت، اطلاعات و پیدایش جامعه شبکهای، مفهوم هویت را دچار تحول کرده است. جهانی شدن حاکی از جابه جایی یا دگرگونی در مقیاس سازماندهی انسانی است که جامعههای دور دست را به یکدیگر متصل میکند و دسترسی به روابط قدرت را در مناطق و قارههای دنیا گسترش میدهد (هلد و مک گرو، 1382).
گرچه در میان ابعاد مختلف جهانی شدن، بارزترین وجه آن مسائل اقتصادی است؛ اما در عین حال، ابعاد دیگر جهانی شدن مثل مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز حائز اهمیت است. در حوزهی سیاست، اولاً تسلط بخشی از دنیا بر دیگر کشورها همیشه مطرح بوده و همچنان در حال وقوع میباشد، فرض محوری این است که جهانی شدن حاکمیت دولتها را تضعیف میکند، اگرچه فرضیه رقیب آن مدعی است که جهانی شدن سبب گسترش فرامرزی قدرت دولت- ملتها هم میشود. از منظر هویتی، جهانی شدن تلاشی بر این است که هویتهای ملی کشورها تضعیف شود و به گوشهای رانده شود و هویتهای جدیدی از قبیل هویتهای جنسیتی، هویتهای سنی، هویت زبانی، هویت قومی و انواع هویتهای مختلف را به وجود آورند و آن را جایگزین هویت ملی کنند. از این رو همه این موارد را میتوان از زاویه مسائل اجتماعی به ویژه برای جوانان مورد بررسی قرار داد. منظر دیگر، هویت مجازی است که از طریق وسایل ارتباط جمعی و ابزارهای الکترونیکی مثل اینترنت و ماهواره تبلیغ میشود و به دنبال مفاهیم و ارزشهایی هستند که باعث بسط الگوهای رفتاری مشابه در سطح جهان شود که از آن به عنوان هویت مجازی یاد میشود و تلاش بر این است که این هویت بر ملتها تحمیل شود.
مطابق ایده ترنر؛ این پدیده برخلاف حکمت رایج بنیادگرایی، جنبشی است در خدمت مدرنیزاسیون تا دفاع از سنت گرایی، مدرنیسم بنیادگرا کوششی است برای تحمیل برخی وضعیتهای متکی بر همشکلی و انسجام بر جوامع تا از عدم یقینهایی که ناشی از پیوندی بودن و پیچیدگی جریان جهانی شدن است کاسته شود. رشد بنیادگرایی واکنشی به مدرنیزاسیون است (از جمله مصرف گرایی، آزادی جنسی و سکولار شدن)، اما این واکنش، واکنشی سنتی نیست. پارسونز معتقد است که در مدرنیزاسیون و سپس جهانی شدن فرض را بر این میگذارند که دین را به عنوان بخش مجزا شده و تفکیک شده و تخصصی شده جامعه مدرن برسازند. از این رو سکولار شدن در این معنا دین را به موردی خاص از مسئله مدرنیته تبدیل میکنند. در مقابل، بنیادگرایی دینی تلاش میکند تا سلطه دین در سیطرههای عمومی همچون امور قضایی، اقتصاد و حکومت گسترش دهند، اما این تلاش برای تحمیل دین در جامعه مدنی به عنوان اصل انسجام بخشی به نام بنیادگرایی این نتیجه ناخواسته را به دنبال دارد که جایگاه و معنای ارزشهای سنتی در معرض بازرسی عمومی قرار میگیرد و پیامد آن این است که انسجام و اصالت آنها مورد مناقشه قرار میگیرد و سنت زدایی ناخواسته ارزشها و کنشها پیامد ناخواسته این امر است. در این نوشتار برآنیم تا به این مهم جواب دهیم که آیا جهانی شدن موجب تقویت ظهور چارچوبهای هویت جمعی غیر ملی میشود و سبب تقویت رشد برخی از همبستگیهای بی قلمرو شده است، یا برعکس امکانات و فرصتهای تازهای را برای هویتهای ملی فراهم میکند.
1- هویت ملی و تعریف آن
پیدایی هویت ملی ریشه در فروپاشی هویتی مسیحی و ریزش ساختار کلیسایی و پاپدارد. اصولاً هویت غالب و مسلط اروپا تا قبل از دوران تجدد هویتی دینی و مسیحی بود لیکن جنگهای طولانی اقوام اروپایی و به ویژه جنگ 130 ساله سبب فروپاشی نظام و ساختار کلیسایی و به تدریج ظهور حکومتهای سکولار شد. حکومتهای سکولار نوظهور برای ایجاد همبستگی و وحدت آفرینی، ایجاد هویت ملی را در پیش گرفتند که به تدریج در خلال دوران روشنگری، بالنده گردید. هویت ملی هنگامی پدید آمد که «ملت» به معنای امروزی آن شکل گرفت.در زبانهای اروپایی واژه ملت (nation) از واژه لاتینی (natio) مشتق شده است که دلالت دارد بر مردمانی که از راه ولادت با یکدیگر نسبت دارند و از یک قوم و قبیلهاند. اما در جریان شکل گیری دولتهای ملی در عصر جدید، گاهی سیر حوادث تاریخی مردمانی را که از اقوام گوناگون بودهاند گردهم آورده و از آنها یک ملت به وجود آورده است. این دشواری و ابهام در تعریف ملت، سبب پیچیدگی تعریف هویت ملی، ملیت، ملی گرایی، آگاهی ملی، خصائل ملی، اراده ملی و حاکمیت ملی شده است که جملگی از مفهوم ملت نشئت گرفتهاند.
برخی از تعاریف هویت ملی بر عناصر یکپارچه کننده واحد سیاسی مستقل تأکید دارند و آن را مجموعهای از گرایشات و نگرشهای مثبت به عوامل و عناصر و الگوهای هویت بخش و یکپارچه کننده در سطح یک کشور به عنوان یک واحد سیاسی تعریف میکنند. برخی دیگر بر جنبه روانی آن تأکید دارند. عدهای نیز مشترکات ملی و دلبستگی بدان را عنصر اصلی تعریف هویت ملی دانستهاند و آن را به عنوان مجموعهای از ویژگیها و وابستگیها و پیوندهای جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی، اجتماعی و قومی که زندگی انسانی را دربرمیگیرد و عضو جامعه به آن میبالد و افتخار میکند، تعریف میکنند.
آنچه که اغلب محققان بر آن اتفاق نظر دارند، این است که سه رکن مهم و عمده هویت ملی در ایران عبارتند از:
1- جغرافیا و سرزمین با نوسانات میان فلات ایران با مناطق کوهستانی آن.
2- زبان فارسی با همه تغییراتی که در اثر آمیزش با زبانهای ترکی، مغول و عربی داشته است.
3- دین اسلام که به رغم همه اختلافات فرقهای، اصل و اساس آن ثابت و استوار مانده است.
بنابراین هویت ملی، به مشخصات و ویژگیهایی گفته میشود که در درون جامعه نوعی انسجام کلی ایجاد میکند و آن جامعه را از جوامع دیگر متمایز میکند. هویت ملی عبارت است از: ویژگیهایی که ابعاد پنجگانه ملت- بعد روان شناختی، بعد فرهنگی، بعد سرزمینی، بعد سیاسی و بعد تاریخی که هر جامعهای به خود میگیرد. هویت ملی به معنای احساس تعلق و وفاداری به عناصر و نمادهای مشترک در اجتماع ملی (جامعه کل) و در میان مرزهای تعریف شده سیاسی است. مهمترین عناصر و نمادهای ملی که سبب شناسایی و تمایز میشوند، عبارتند از: سرزمین، دین و آیین، آداب و مناسک، تاریخ، زبان و ادبیات، مردم و دولت.
2- پیشینهی موضوع
در بحث جهانی شدن، هویت و فرهنگ، احمد گل محمدی در رساله خود سعی دارد ابتدا چارچوب مفهومی جهانی شدن را که باعث از بین رفتن هویت ملی و تقویت خاص گرایی فرهنگی میشود را بررسی کرده و سپس از منظر فرهنگی جهانی شدن هویت را تجزیه و تحلیل نماید. تعریف وی از جهانی شدن یکی از جامعترین تعاریف ارائه شده در این زمینه میباشد که براساس تعاریف و نظریات هاروی، گیدنز و آلبرو میباشد. قاسمیانی در رساله خود، به بررسی تأثیرات جهانی شدن بر قومیت گرایی پرداخته است. وی با تشریح نسبت جهانی شدن و قومیت گرایی گام مهمی در غنای ادبیات جهانی شدن گذاشته است و به این نتیجه میرسد که اگرچه جهانی شدن فرصتهایی را در اختیار هویت محلی (قومی) میگذارد ولی نوعی نظام ارگانیک میان امواج جهانی و پدیدههای محلی سرزمینی وجود دارد و در نهایت به این نتیجه میرسد که رابطه بین هویت قومی و هویت ملی در عصر جهانی شدن معکوس است.در این حوزه از حیث نظری مقالات و آثاری وجود دارد ولی تاکنون این موضوع مورد بررسی تجربی قرار نگرفته است
3- رویکردهای نظری
در یک صورت بندی کلان، باید گفت در باب تأثیر جهانی شدن بر هویت ملی دو گفتمان غالب وجود دارد. گفتمانهایی که معتقدند جهانی شدن کمر به نابودی هویتهای غیر غربی بسته است و از آنجایی که جهانی شدن هویتی جز هویت مدرن غربی را در عمل بر نمیتابد همچنان که در حوزه فرهنگ اینگونه است، لذا طرح موضوع هویت ملی در این منطق بی مبناست. در این گفتمان، جهانی شدن بازی جدید تجدد و هویت تجددی و ارائه و شکل بندی مهربانانه جدیدی از تجدد برای دلجویی از جهان سوم و استعمار شده است. در حالی که در گفتمان رقیب، جهانی شدن فرصتی برای بازیافت و اثبات منش ملی است، رویکرد گیدنز از این جمله است.1 -3- جهانی شدن و هویت ملی، رویکردهای مثبت نگر
«یکی از مسائل محوری و عمده که در بدو شکل گیری نظریه جهانی شدن اذهان بسیاری را به خود مشغول داشته و به موضوع مرکزی نظریهپردازان این حوزه تبدیل شد، پیدایی هویتهای عام و همگون در جهان بود. در این مرحله، بسیاری از نظریهپردازان با تعابیر متفاوتی از تأثیرات همگون ساز و یکنواخت کننده هویتی و فرهنگی جهانی شدن سخن میگفتند. از این منظر، جهانی شدن به معنای آمریکایی شدن، غربی شدن یا مک دونالدی شدن، صرفاً محدود به حوزههای اقتصادی یا سیاست نمیشود، بلکه حوزه فرهنگ را نیز در برمیگیرد» (کچوئیان، 1384: 252). از این دیدگاه، جهانی شدن به امحاء و اضمحلالی هویتهای خاص و محلی، از قبیل هویتهای ملی و قومی یا هویتهای دینی، منجر شده است.به طور خلاصه، آنتونی گیدنز از جدایی فضا و زمان از مکان یعنی برهم خوردن نظم سنتی فضا و زمان و در نتیجه جهانی شدن سخن میگوید. تحت تأثیر جهانی شدن امکان کنش و روابط اجتماعی در جامعهای بسیار بزرگتر فراهم میآید و در نتیجه تحت منطق پویش تجدد، جامعهای جهانی پدید میآید. با ایجاد انواع پیوند و رابطه فرد با این جامعه جهانی؛ فرایند جهانی شدن به وجود میآید. از دید گیدنز، جهانی شدن فرایند بهم وابستگی روزافزون بوده و فرصتی برای جبران عقب ماندگیهاست. گیدنز ابعاد نهادی مدرنیته را وجوه عام هویتی جوامع دانسته و معتقد است که ماهیت مدرنیسم سبب بسط و جهانی شدن ویژگیهای چهارگانه خود میشود.
رولن رابرتسون میگوید، جهانی شدن تحت تأثیر فناوری ارتباطی و ماهیت نظام سرمایه داری و وابستگی متقابل نظام سیاسی فشردگی به وجود میآید. فشردگی، همگونی و درهم تنیدگی را به وجود میآورد و در نتیجه یک نوع وابستگی متقابل در سطح جهانی به وجود میآید که تحت تأثیر آن، آگاهی شکل میگیرد. آگاهی هم از بعد تعلق به جهانی واحد شکل میگیرد و آگاهی از امر جهانی یعنی جهانی شدن، رابرتسون اشاره میکند که این جهانی شدن بر اساس تضاد و ستیز پیش میرود و منطقی مستقل و محتوم دارد و سرانجام، فرایند جهانی شدن شکل میگیرد.
هاروی نظریه جهانی شدن را با بر هم خوردن نظم سنتی فضا و زمان شروع میکند. وی معتقد به بازسازی مفهوم زمان و فضا میشود. آنگاه گسست دوران مدرن با دورانی سنتی شکل میگیرد. در اینجاست که از نظر وی، جایگزینی مفهوم زمان طولی و خطی و فضای واحد جهانی به جای تصور سنتی از زمان و فضا به وجود میآید و در نتیجه فشردگی زمان- فضا یعنی کاهش زمان و کوچک شدن فضا و در نتیجه فرایند جهانی شدن به وجود میآید.
البته باید به این مطلب اشاره داشت که صریحترین و عریانترین قرائت هویتی جهانی شدن را فوکویاما با طرح پایان تاریخ ارائه داد. فوکویاما بر آن باور بود که نظم لیبرال دموکراسی غرب، آخرین و کاملترین صورت بندی هویتی و کاراترین مدل هویتی برای تاریخ انسان است.
2 -3- نگرش منفی به جهانی شدن
ادعای محوری این گفتمان این است که جهانی شدن با اولویت دادن به هویتهای فرو ملی مقدمات تقویت گرایشهای گریز از مرکز یا قومگرایی یا بنیادگراییهای دینی را در کشورهای چند قومی فراهم میآورد.اغلب صاحب نظرانی که در مورد تأثیر جهانی شدن بر هویت ملی دید مثبتی ندارند، از منتقدین گفتمان هویتی تجددی هستند. به گمان این طیف، جهانی شدن همان غربی سازی با منطقی جدید و زیرکانه است. کثرت گرایان فرهنگی از این طیف هستند. از دید این گروه، جهانی شدن امکان تازهای برای تجدد فراهم کرده تا هویت متجددانه به بازسازی و توانمندسازی خویش بپردازد. برخی از محققان بر پایه تأملات نظری معتقد به ناهمسازی هویت ایرانی با هویت متجدد هستند و معتقدند؛ عنصر اصلی و بنیان هویت موجود ایرانی یعنی اسلام در تعارض غیر قابل حال با هویت تجددی است. تجدد به اعتبار منطق هویتی و «خود» ویژه آن امکان جمع و ادغام با هیچ هویت دینی را ندارد، این در حالی است که برخی پژوهشها نشان از این دارد که پذیرش جهانی سازی (با نگرش منفعل) بیش از همه تأثیر از ضعف هویت ملی و دینی دارد.
به دلیل همین ناهمسازی هویت متجدد و هویت اسلامی است که تا آنجایی که به ابعاد قومی هویت ایرانی مربوط میشود حداقل اکنون پس از تجربیات بیست و پنج ساله گذشته ما با مشکلی مواجه نیستیم. فراتر از این، اسلام نه تنها در ایران بلکه در سایر نقاط جهان از آغاز ابلاغ دعوت خود نشان داده که به راحتی ویژگیهای فرهنگی اقوام مختلف را بر پایه منطق هویتی خود جذب کرده و میکند. مشکل از آنجایی به وجود آمد که هویت قومی بر پایه منطق تجدد بازسازی شد و در تعارض با هویت اسلامی قرار داده شد. از این حیث، در واقع مشکل نه در ویژگیها و عناصر فرهنگ قومی بلکه در منطق نهفته در آن بود که هویتهای قومی چه در ایران و چه در میان اعراب یا سایر نقاط جهان را در برابر هویت دینی و به عنوان جایگزین آن مطرح میکرد. اکنون نیز آن دسته از گفتمانهای هویت قومی با هویت اسلامی مشکل دارند که در اصل گفتمانهای هویت متجددانه را به جای هویت قومی صورت بندی و عرصه میکنند (همان: 275-274).
مردانی گیوی در جهانی شدنی و هویت ملی، عقیده دارد که یکی از آثار عمومی جهانی شدن، تضعیف اشکال ملی هویت فرهنگی است. به نظر وی، شواهدی مبنی بر از دست دادن وجوه قویتر فرهنگ ملی و تقویت پیوندهای فرهنگی در سطح بالاتر و پایینتر از سطح دولت- ملت دیده میشود. هویتهای ملی به ویژه در ارتباط با حقوق قانونی و شهروندی به قوت خود باقی میماند، اما هویتهای محلی، منطقهای و اجتماعی جهانی، جای معادلهای ملی خود را میگیرد. وی در تحقیق خود سعی دارد که به روشنی توضیح دهد که جهانی شدن در عین حال که موجب نزدیکی بیشتر هویتهای مشترک میشود، تنش و تخاصم را نیز در میان جوامع افزایش میدهد و میتوان آن را «واهمگرایی» نامید، یعنی از یک سو، در جهت واگرایی و از سوی دیگر، در جهت همگرایی (مردان گیوی،1380).
4- جهانی شدن و اثرات آن بر هویت
زندگی ما به دست جریانهای متضاد جهانی شدن و هویت شکل میگیرد. انقلاب تکنولوژیکی اطلاعات و بازسازی ساختار سرمایه داری، شکل تازهای از جامعه شبکهای را پایه گذاری کرده است. وجه بارز این جامعه، جهانشمول شدن آن دسته از فعالیتهای اقتصادی است که اهمیت استراتژیکی قاطعی دارند. از دیگر وجوه مشخصه جامعه شبکهای میتوان موارد زیر را برشمرد: شبکهای شدن سازمانها، انعطاف پذیری، بیثباتی کار، فردی شدن نیروی کار، دگرگونی بنیانهای مادی زندگی در شکل نوین سازمان اجتماعی که با جهان شمولی فراگیر خود در سراسر کرهی خاکی منتشر میشود و همان طور که سرمایه داری صنعتی و دولت سالاری صنعتی در قرن بیستم جهان را زیر و رو کرد، این سازمان اجتماعی نوین نیز نهادها را به لرزه درمیآورد، فرهنگها را دگرگون میسازد، ثروت میآفریند، فقر به دنبال میآورد و حرص و آز و نوآوری و امید را برمیانگیزاند. همچنین مرارتها و سختیهایی هم دارد و ناامیدی را به کام زندگی میریزد. به هر حال، خوب یا بد، این تصویر دنیایی تازه است. اگر هویتها ساخته میشوند باید منابع و مصالحی برای ساختن آنها وجود داشته باشد، به بیان دیگر، هر جامعهای باید منابعی هویت بخش و معناآفرین را در اختیار اعضاء خود قرار دهد تا آنها بتوانند هویت یافته، زندگی خود را معنادار کنند و شرایط و چارچوب لازم برای ترکیب، پردازش و ارائه تعریفی نو از هویت را از گفتمانهای مسلط جامعه به دست آورند.5- جهانی شدن و بحران هویت
با وجود تفاوت و گوناگونی در تعریف جهانی شدن و هویت، چندان تردیدی در این مورد باقی نمیماند که فرایند جهانی شدن چالشهایی جدی فراروی هویت پدید آورده است. در واقع بحران هویت معاصر، معطوف به پدیده جهانی شدن است که به صورتهای مختلف در سطوح متفاوت شکل گرفته، به طوری که عصر فرا صنعت و اطلاعات و پیدایش جامعه شبکهای، مفهوم هویت را دچار تحول کرده است.«مارسل مول» از شرایط جدیدی که نمودار سومین رویداد بزرگ تاریخ جهان است، به عنوان فروپاشی فضا و نفوذپذیری مرزها یاد میکند. در این میان، دولتها نقش حمایتی خود را تا حد زیادی از دست دادهاند و فرد، دیگر در قلمرو خود احساس هویت و امنیت نمیکند. تحولات ناشی از جهانی شدن میتواند موجب اضمحلال مشروعیت سیاسی، افزایش ابهام در اقتدار مدیریت مسائل امنیتی، سیاسی و فرهنگی مشترک باشد که این بی ثباتی و هرج و مرج تأثیر فراوانی بر هویت افراد خواهد داشت.
گرچه به نظر میرسد در برخی زمینهها جهانی شدن میتواند حاصل پیام همگرایی، وفاق و ایجاد هویت عام و مشترک باشد اما فرایند جهانی شدن غالباً در قلمروهای فرهنگی و ارزشی و روابط اجتماعی، موجب محدودیتها و موانع متعددی شده است. این پیامدها در زمینههای فرهنگی و اجتماعی گرچه همانند تراز منفی تجارت خارجی کشورها، قابل رویت نبوده و یا کمتر مشاهده میشود، اما آسیبهای فراوانی را میتواند به ارزشهای حیاتی و هویت انسانی وارد سازد.
فرایندهای مربوط به تحول، دگرگونی و تغییر در عرصه روابط اجتماعی و فرهنگی و ارزشی در سطوح فردی، اجتماعی، ملی، فراملی و جهانی نه تنها باعث ساختار شکنی مراجع هویت ساز شده، بلکه مفهوم و تعداد هویتها را نیز با مشکل مواجه ساخته است و فرصتها و تهدیدات زیادی را برای دولتها و ملتها در هویت سازی و حفظ آن ایجاد نموده است. در این وضعیت، هویت سازان در پرتو ابزارهای ساده و پیچیده که محصول تکنولوژی میباشد، بر فرایندهای فرهنگی و اجتماعی اثرگذار بوده و هویتهای نوینی را میسازند.
نزدیک شدن اذهان، به سیال شدن هویتها میانجامد. این همان چیزی است که «رابرتسون» نسبت گرایی هویتی مینامد. به عبارت دیگر ما به دورانی قدم خواهیم نهاد که اساساً در آن هویتها ثابت نخواهند بود و نسبت میان افراد با گروههای مرجع و گروههای اجتماعی و با ملیتها، دائماً دستخوش دگرگونی خواهد بود. وجه دیگر تحولات و دگرگونیهای ارزشی جهانی شدن، مربوط به یکسان سازی ارزشی و یکپارچه سازی فرهنگی است. یکپارچگی جهان به وضعیت و شرایطی اطلاق میشود که در آن تمامی مردم جهان، با محیط و نقش خود به عنوان شهروندان و مصرف کنندگان و تولید کنندگان جهان، ارزشهای مشترکی را دارا بوده و نفع خود را در اقدام جمعی برای حل مشکلات خویش جست و جو میکنند. اگر همسازی هویتی را ناشی از جهانی سازی یا جهانی شدن عصر فرا صنعت و اطلاعات بدانیم؛ جهانی شدن، شرایط جدیدی برای مفهوم سازی درباره هویت به وجود میآورد. در این حالت، تعلقات هویتی نسبت به مکان و زمان از هم میپاشد و فرد برای اولین بار در یک جامعه شبکهای به هم پیوسته قرار میگیرد، بنابراین هویت سازی، مبانی نظم (هویت سازی براساس سرزمین و قلمروملی و بومی) خود را از دست میدهد و مفهوم کلیت بیش از پیش در اندیشه بشر ظاهر شده و انسان خود را متعلق به محیطی جهان شمول میبیند.
از طرف دیگر، در جامعه سنتی پیوند تنگاتنگ فضا و زمان و فرهنگ با مکان یا محل و سرزمین معین، نیازهای هویتی را به خوبی تأمین میکند و انسانها درون دنیاهای اجتماعی کوچک، محدود، پایدار و منسجم خود به هویت و معنای مورد نیازشان به آسانی دست مییابند، ولی فرایند جهانی شدن با گسستن این پیوند و نفوذپذیر کردن و فروریختن مرزهای مختلف زندگی اجتماعی، آن نیازها را به شدت متزلزل و حتی نابود کرده و تحت تأثیر این دگرگونیهای بنیادی، امکان هویتیابی سنتی بسیار کاهش یافته و نوعی بحران هویت پدیدار میشود. به بیان دیگر:
الف) از آنجا که مکان در مقایسه با فضا، توانایی و قابلیت بسیار بیشتری دارد، تأمین آن نیاز به اثبات، تمایز و همبستگی اجتماعی دارد. فرایند جهانی شدن با سرزمین زدایی و فضامند کردن زندگی اجتماعی نوعی بحران هویت پدید میآورد. فضامند شدن زندگی اجتماعی و فروریزی مرزها، نه تنها در خانه بودن را بسیار دشوار و حتی ناممکن میکند، در عین حال فرد را در کنار انسانهای بیگانه و ناآشنای پرشماری قرار میدهد که رابطه نسبتاً مستقیم و پایداری میان آنها وجود ندارد.
ب) فرایند جهانی شدن با تبدیل زمان به حال بی پایان، گذشته هویت بخش را نابود میکند. نابودی گذشته به معنای از بین رفتن خاطره و تاریخ، به عنوان منابع اصلی هویت در جوامع سنتی و از بین رفتن پیوند میان گذشته مشترک و حال مشترک است. در چنین شرایطی، انسان نوعی هم زمانی را تجربه میکند و در دنیایی لحظهای قرار میگیرد که در چارچوب آن، گذشت زمان را احساس نمیکند.
ج) نسبی شدن فرهنگها نوعی بحران هویت پدید میآورد. در جوامع سنتی، قرار داشتن فرهنگهای خاص در چارچوب مرزهایی نفوذناپذیر و فضایی نسبتاً بسته، این امکان را برای آنها فراهم میکند تا به آسانی هویت و معنای لازم را برای انسانهای دارای آن فرهنگها تأمین کنند. در واقع، دنیای اجتماعی- فرهنگی آن انسانها، دنیایی است مجهز به نظام معنایی بسیار منسجم و توانمند که نه تنها عناصر هویت بخش ثابت و پایداری دارد، بلکه جایگاه اجتماعی مناسب و معمولاً برتری به افراد اختصاص میدهد و روایتی از حقیقت مطلق را به آنها عرضه میکند. ولی فرایند جهانی شدن با نفوذ پذیرکردن مرزها و افزایش دادن چشم گیر برخوردهای فرهنگی، آگاهی انسانها را از عناصر فرهنگی دیگر مانند هنجارها، ارزشها، آداب و ادیان، بیشتر میکند و این آگاهی از نسبی بودن دنیاهای اجتماعی- فرهنگی گوناگون و پرشمار، زمینه احساس تردید و ناامنی را افزایش داده و بحران هویت را پدید میآورد.
تحت تأثیر فرایند جهانی شدن، تردید و عدم قطعیت به همه حوزههای زندگی فرهنگی و حتی حوزه شناخت علمی رسوخ میکند و ترس و ناامنی فراگیری پدید میآورد. بنابراین از یک سو میتوان جهانی شدن را تهدیدی برای هویت و هویت دینی و ایمانی دانست و از سویی دیگر جهانی شدن میتواند زمینه رشد و تعامل هویت را فراهم سازد.
6-نتیجهگیری
نظریهی جهانی شدن در کل دارای مشکلات متعددی است. بعضی از این مشکلات که به ماهیت نظریه یا علوم اجتماعی تجدد برمیگردد، مورد توجه و اذعان نظریهپردازان این حوزه نیز بوده است. در واقع، تقریباً اکثر کسانی که در باب جهانی شدن به عنوان واقعیت جهانی کنونی نظریهپردازی کردهاند، از عدم کفایت یا مشکلات و نقصانهای جدید علوم اجتماعی موجود برای درک این پدیده سخن گفتهاند. جهانی شدن برای اولین بار این امکان را به تجدد داده است که کل حیات بشری را در بسیط ارض در عمق و طول آن تابع منطق خاص خود سازد. چنین تحول عام و فراگیری هیچ حوزهای از حوزههای حیات و هیچ منطقهای از مناطق زمین را بیرون از طرح خود قرار نمیدهد. جهانی شدن از تحقق یا ضرورت ایجاد هویتی عام و مشترک برای نوع انسان سخن میگوید، لیکن تحقق هویتی کلان نظیر هویت جهانی در درون گفتمان هویتی تجدد امکان ناپذیر است، زیرا چنین هویتی عامتر و فراگیرتر از هویت ملی است. اما بنا به ماهیت و منطق درونی آن، چنین هویتی به اعتبار اینکه میل به رهایی دارد و هر منع و تقید غیرفردی و بیرونی را مانعی بر سر راه شکوفایی خود میداند، بیشتر سبب ستیزه خواهد شد تا همبستگی، در توضیح نسبت گفتمان هویتی تجددی و جهانی شدن باید گفت؛ اقتضاء کاملاً آشکار و مستقیم جهانی شدن نظامهای غربی، پیوندهای ساختاری و درونی این جوامع با یکدیگر و گسترش آنها به جوامع غیر غربی، نفی هویتها و ساختارهای ملی در کل جهان را به همراه دارد. ضرورت بسط سلطه غرب و توسعه فراگیر هویت غربی تضعیف و محو هویتهایی است که بنا به ماهیت نمیتوانند با هویت تجددی جمع شوند. در عین حال، جهانی شدن کنونی به واسطه خصیصههای ایدئولوژیکی نیروی اصلی جهانی شدن یعنی آمریکا، ذاتی فردگرایانه و لیبرالیستی دارد و برای رسیدن به اهداف خود از تمام ظرفیتها و قالبهای جمعی و سنتها بهره میبرد.پینوشت:
1- دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه تهران.
منابع :1. رابرتسون، رونالد. جهانی شدن: تئوریهای اجتماعی و فرهنگ جهانی، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث، 1385.
2. کچوئیان، حسین، نظریههای، فرهنگ و جهانی شدن: از رویکرد تا واقعیت، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، شماره 2 و 3، بهار تابستان 1384.
3. هلند، دیوید و مک گرو، آنتونی، جهانی شدن و مخالفان آن، ترجمه مسعود کرباسیان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1382.
4. مردانی گیوی، اسماعیل، جهانی شدن: نظریهها و رویکردها، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 167، 1380.
منبع مقاله :
حاجیانی، ابراهیم؛ (1389)؛ هویت و جهانی شدن، تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ اول