سوار بر مرکب نور
در روضات الجنات آمده است : مرحوم شهید ثانی ( صاحب شرع لمعه و مسالک که از فقهای بزرگ شیعه می باشند ) در سفرش از دمشق به مصر ، به منزل رمله – که درآن مسجدی بود که قبور تعدادی از انبیاء در آن قرار داشت – رسید .
آن بزرگوار از قافله جدا گشت و به قصد زیارت حرکت کرد .
چون شب بود و در مسجد نیز قفل بود ، شیخ دست خود را به قفل گذاشت و کشید . قفل باز شد و شیخ وارد گشت و مشغول دعا و نماز شد تا آن وقت که قافله بدون حضور شیخ حرکت کرد و رفت و شیخ همچنان آن مکان مقدس را غنیمت شمرده ، به عبادت پروردگار مشغول بود .
پس از مدتی متوجه شد که قافله حرکت نموده است . متحیر و سرگردان مانده بود که چه کند ؟! ناچار به راه افتاد با آنکه قدرت راه رفتن هم نداشت .
مقداری که راه رفت ، سخت خسته شد . در این هنگام که زیاد ناراحت بود ، ناگهان دید مردی سوار بر استر از راه رسید و به او فرمود : « بیا با من سوار شو » .
شیخ سوار شد و او مثل برق حرکت کرد ، چندان نکشید که به قافله رید . شیخ را پیاده کرد و گفت : « برو به همراهانت برس » .
شیخ می گوید : من هر چه نگاه کردم که دوباره او را ببینم ممکن نشد و ناگهان از نظر من غایب شد.1
آن بزرگوار از قافله جدا گشت و به قصد زیارت حرکت کرد .
چون شب بود و در مسجد نیز قفل بود ، شیخ دست خود را به قفل گذاشت و کشید . قفل باز شد و شیخ وارد گشت و مشغول دعا و نماز شد تا آن وقت که قافله بدون حضور شیخ حرکت کرد و رفت و شیخ همچنان آن مکان مقدس را غنیمت شمرده ، به عبادت پروردگار مشغول بود .
پس از مدتی متوجه شد که قافله حرکت نموده است . متحیر و سرگردان مانده بود که چه کند ؟! ناچار به راه افتاد با آنکه قدرت راه رفتن هم نداشت .
مقداری که راه رفت ، سخت خسته شد . در این هنگام که زیاد ناراحت بود ، ناگهان دید مردی سوار بر استر از راه رسید و به او فرمود : « بیا با من سوار شو » .
شیخ سوار شد و او مثل برق حرکت کرد ، چندان نکشید که به قافله رید . شیخ را پیاده کرد و گفت : « برو به همراهانت برس » .
شیخ می گوید : من هر چه نگاه کردم که دوباره او را ببینم ممکن نشد و ناگهان از نظر من غایب شد.1
پی نوشت
1 . سید نعمت الله ، حسینی ، مردان علم در میدان عمل ،ج 1 ، ص 287 با اندکی تغییر در عبارت .