ویژه نامه روز بیست و ششم ضیافت الهی
دعای روز بيست و ششم
خدايا قرار ده كوششم را در اين ماه مورد سپاس و تقدير و گناهم را در آن آمرزيده و عملم را در آن پذيرفته و عيبم را در آن پوشيد اى شنواترين شنوايان
منبع: مفاتیح الجنان
زلال وحی
در قرآن مكتوب از همان آغاز كه قرآن به كتابت درآمده است در اول هر سورهاى باستثناى - سوره برائت -بسم الله الرحمن الرحيم است؛يعنى سوره با بسم الله آغاز مىشود. ولى دير زمانى است كه بين شيعه و سنى بر سر اينكه آيا اين آيه جزء هر سوره استيا نه، اختلاف عظيمى وجود دارد. اهل تسنن آن را جزء هيچ سورهاى نمىدانند و شروع هر سوره را با بسمالله از قبيل شروع هر كار ديگر با بسمالله مىشمارند كه بسمالله جزء آن كار نيست; بلكه در عمل گاهى سورهها را بدون بسمالله آغاز مىكنند. در نماز حمد و يا هر سورهاى را كه احيانا بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسمالله مىخوانند.
شيعه به پيروى از ائمه اطهار عليهم السلام بشدت با اين مسئله مخالفت دارند، تا آنجا كه ائمه اطهار فرمودهاند خداى بكشد كسانى را كه بزرگترين آيه از آيات قرآن را از قرآن حذف كردهاند. اگر بسم الله را از اول سورهها برداريم ديگر اين آيه را ما در قرآن نداريم جز در سوره نمل كه آنهم در ضمن نقل قولى است كه قرآن از ملكه سبا مىكند، كه هنگاميكه نامه سليمان را قرائت كرد گفت: انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم. اين نامه را سليمان است و اينگونه آغاز مىگردد: بسم الله ... الى آخر
در هر حال شيعه آن را مسلم جزء قرآن مىداند، نه اينكه آن را جداى از قرآن محسوب مىكند و مانند آنكه در آغاز هر امرى، بسم الله را مىافزايد، و در قرائت قرآن هم اين آيه را از خارج بر آن اضافه كند.
آغاز كارها به نام خدا
توجه داريد كه آيه مورد بحث روى هم يك جار و مجرور است و يك جمله تمام نيست. متعلق اين جار و مجرور محذوف است. مفسرين در اينكه متعلق محذوف آن چيست نظرهاى گوناگون دادهاند، از جمله، «استعين» (يارى مىطلبيم) - «ابتداء» (ابتدا مىكنم) و «اسم» (نشانه و علامت مىنهيم)، كه احتمال اخير قوىتر بنظر مىرسد.
در نامگذارىها، هدفها و انگيزهها مختلف است، گاهى شخص مؤسسهاى را بنام فردى نام مىگذارد، بمنظور هدفى مادى كه مىتواند در سايه اين نام بآن غرض نائل گردد. و يا چنانكه معمول است مولود جديد را بنام شخصى كه در گذشته مورد علاقه بوده مىنامند و مىخواهند با اين نامگذارى شخص مورد نظر، حياتى جديد يافته و به بقاء اين نام زنده بماند.
ولى اينكه به بشر دستور داده شده است كه كارهايش را بنام خدا بنامد، روى چه انگيزهاى مىتواند باشد؟ براى اين است كه كارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پيدا كند و بنام او بركتيابد.
انسان كه احساس فطرى از خداوند دارد و او را به عنوان يك موجود قدوس و منبع خيرات مىشناسد، وقتى كارش را بنام او ناميد معنايش اين استكه در سايه قدس و شرافت و كرامت او، اين عمل نيز مقدس گردد.
و چون آغاز كردن به نام كسى مفهومش اين استكه او را موجودى قدوس و منزه از جميع نقصها و سرچشمه كمالات داسنته، و مىخواهد كه عملش را با انتساب به او بركتبخشد; لذا كارها را بنام هيچكس حتى نام پيغمبر، نمىتوان آغز كرد و اين است معنى تسبيح نام الله كه در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.
تعبير «يسبح لله» و يا «سبح لله» و يا «سبحان الله» تسبيح براى خداوند و يا تسبيح خداوند مكرر در قرآن آمده است ولى تسبيح نام الله در قرآن تنها در اول سوره اعلى است كه مىفرمايد: سبح اسم ربك الاعلى; تسبيح كن نام پروردگار بزرگت را.
بنظر مىرسد كه بهترين نظريه در اينجا نظر صاحب الميزان است كه مىفرمايد معنى تسبيح نام خدا اينستكه آنجا كه مقام تقديس و تكريم است نام مخلوق در رديف نام الله قرار نگيرد و يا در حائى كه نام الله بايد برده شود، نام موجود ديگرى بميان نيايد. يعنى نه با نام خدا نام ديگرى را و نه بجاى نام خدا نام ديگرى را، كه هر دو شرك است. اخيرا در ميان گروهى كه دم از مبارزه با شرك مىزنند عملى رايجشده كه خود از مظاهر شرك است. بجاى اينكه كارها را به نام خدا بنامند و بنام او آغاز كنند، مىگويند: بنام خلق! اگر قرار شود كه نام پيغمبر را در كنار نام خدا قرار دادن شرك باشد، پس اگر بنام خلق هم آغاز كنيم جانشين براى خدا ساختن است و اين دستور قرآن است كه نام خدا همواره تسبيح گردد و كارهاى بشر بنام او ناميده شود; و نه بنام ديگرى. و بدين وسيله اعمال او قداستيافته و در سايه او تبرك جويد.
الله
الله يكى از نامهاى خداست. نامگذارىهائى كه براى افراد و يا اشياء مىكنند گاهى از نوع علامت است و گاهى از نوع وصف.
در قسم اول گرچه اسماء خودشان داراى معانى هستند ولى معناى آنها منظور نظر نگرديده; بلكه تنها براى تشخيص و بازشناسى اين اسم گذاشته شده است و لذا حكم يك علامت را بيشتر ندارد. چه بسا در اينگونه موارد معناى نام علاوه بر اينكه حكايتگر اوصاف صاحب نام نيست، ممكن است ضد آنهم باشد مثل آنكه نام غلامان سياه را كافور مىنهادند! (بر عكس نهند نام زنگى كافور)
در قسم دوم نام، حكايتگر شانى از شئون صاحب نام است و صفتى از صفات او را بيان مىكند.
پروردگار متعال نامى كه صرفا جنبه علامت داشته باشد، ندارد و تمام نامهاى او، نمايانگر حقيقتى از حقايق ذات مقدس او است.
در قرآن كريم در حدود صد اسم براى خداوند آمده است كه در واقع صد صفت است كه نمونه آنها را در همين سوره ملاحظه مىنمائيد:الله، رحمن، رحيم، مالك يوم الدين، ولى هيچكدام جامعيتى را كه اين نام دارد، ندارند; چون آنها هر كدام يكى از كمالات او را نشان مىدهند ولى اين نام، نمايانگر ذات مستجمع جمع صفات كماليه است.
كلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه بخاطر كثرت استعمال حذف گرديده است.
درباره ريشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضى گفتهاند اين كلمه از اله مشتق است و بعضى ديگر گفتهاند كه از وله گرفته شده است و اله فعال بمعناى مفعول است مانند كتاب بمعناى مكتوب.
اگر از اله مشتق شده باشد يعنى ذات شايسته پرستش كه كامل از جميع جهات است. چون موجودى كه خودش مخلوق ديگرى است و يا داراى نقص است؛ شايسته پرستش نخواهد بود، پس همينكه گفته مىشود الاله يعنى آن ذاتى كه بگونهايست كه او را بايد پرستش كرد و قهرا اين معانى در اين كلمه نهفته است، ذات مستجمع جميع كماليه و مبرا از هر گونه سلب و نقص.
و اگر از وله مشتق شده باشد، وله يعنى تحير، واله يعنى حيران و يا بمعنى عاشق و شيدا است و از اين جهتخداوند را الله گفتهاند كه عقلها در مقابل ذات مقدسش حيران و يا متوجه و عاشق او و پناهنده به اويند.
سيبويه، از ائمه علماى صرف و نحو ادبيات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجرى زندگى مىكرده است. وى كه در فن خودش نبوغ داشته و كتابش را كه با الكتاب معروف است در اين فن نظير منطق ارسطو در منطق و مجسطى بطلميوس در علم هيئت، شمردهاند و سخنش در ادب عربى سند محسوب مىگردد و از طرفداران اين نظر است كه ريشه كلمه الله «وله» به معناى حيرت در مقابل عظمت و يا وله و عشق است:
مثنوى مولوى نظر او را نقل كرده و مىگويد.
معنى الله گفت آن سيبويه يولهون فى الحوائج هم لديه
گفت الهنا فى حوائجنا اليك و التمسناها و جدناها لديك
مولوى آن حالتى را ياد آورى مىكند كه انسان دردى پيدا كرده و بيچاره گشته و بىاختيار بسوى نقطهاى روى مىآورد وپناهنده مىشود، او « الله» است!!
صد هزاران عاقل اندر وقت درد جمله نالان پيش آن ديان فرد
بلكه جمله ماهيان در موجها جمله پرندگان در اوجها
بلكه جمله موجها بازيكنان ذوق و شوقش را عياناندر عيان
تنها انسانها نيستند كه در وقت نياز بسوى او روى مىآورند؛ماهىهاى دريا در ميان امواج و پرندگان در اوج آسمانها; بلكه همان موجهاى بيجان هم نالان در پيش الله هستند!!
و احتمال قوى دارد كه اله و وله دو لهجه از يك لغتباشد، يعنى اول وله بوده و بعد آنرا بصورت اله استعمال كردهاند; و وقتى آنرا بصورت اله تلفظ نمودند معنى پرستش هم پيدا كرده است؛ بنابراين معنى الله چنين مىشود: آن ذاتى كه همه موجودات; ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقيقتى است كه شايستگى پرستش دارد.
ترجمه الله
مىتوان گفت كه در فارسى لغتى مترادف كلمه الله كه بشود جاى آن گذارد نداريم، و هيچكدام رساننده تمام معنى الله نيستند. زيرا اگر بجاى الله «خدا» بگذاريم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف « خودآى» است و رساننده تعبيرى است كه فيلسوفان مىكنند، يعنى « واجب الوجود» و يا شايد به كلمه غنى كه در قرآن آمده است نزديكتر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زيرا خداوند يعنى صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست ولى مرادف با خداوند نيت; خداوند يك شان از شئون الله است.
منبع: آشنايى با قرآن ، استادشهيد مرتضى مطهرى، جلد دوم
کلام نور
قال الامام علی (علیه السلام): ما احق الإنسان ان تکون له ساعة لا یشغله عنها شاغل، یحاسب فیها نفسه فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها؛
چقدر شایسته است که انسان در ساعتی از زندگی خود از مشغولیت های زندگی چشم بپوشد و به حساب نفس خود برسد و درآنچه که در روز و شب خود به دست آورده و یا از کف داده، اندیشه نماید. (1)
قال الامام زین العابدین (علیه السلام): اللهم... فان قدرت لنا فراغا من شغل فاجعله فراغ سلامة لا تدرکنا فیه تبعة، و لاتلحقنا فیه سئمة، حتی ینصرف عنا کتاب السیئات بصحیفة خالیه من ذکر سیئاتنا و یتولی کتاب الحسنات عنا مسرورین بما کتبوا من حسناتنا؛
خداوندا! ... اگر برای ما فراغتی از کارهای دنیا مقدر فرموده ای، پس آن را فرصتی همراه با سلامتی قرار ده که در آن، رنجی حاصل نشود و ملامتی به وجود نیاید، تا این که فرشتگانی که به پشت گناهان ما مأمورند، با صحیفه ای خالی از گناه ازپیش ما بروند و فرشتگان مأمور به ثبت نیکی ها خوشحال از اعمالی که از ما نوشته اند از نزد ما برگردند. (2)
قال الامام الصادق (علیه السلام): اف للرجل المسلم ان لا یفرغ نفسه فی الاسبوع یوم الجمعة لا مردینه فیسأل عنه؛
اف برمسلمانی که برای کار دین خویش و پرس و جو درباره ی آن، (دست کم) روزجمعه ی هر هفته خود را، از کارهای دیگر فارغ نمی سازد. (3)
پي نوشت :
1- غررالحکم، ح4749.
2- صحیفه ی سجادیه، دعای 11.
3- خصال شیخ صدوق، ص 393.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ان الله و ملائکته حتی النملة فی حجرها و حتی الحوت فی البحر یصلحون علی معلم الناس الخیر؛(1)
خدا و فرشتگان حتی مورچه در لانه اش و ماهی در دریا بر کسی که به مردم خیر و نیکی می آموزد، درود می فرستند.
قال الامام علی (علیه السلام): قم مجلسک لأبیک و معلمک و ان کنت أمیرا؛(2)
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز، گرچه فرمانروا باشی.
قال الامام السجاد (علیه السلام):حق سائسک بالعلم، التعظیم له و التوقیر لمجلسه و حسن الاستماع إلیه؛ (3)
حق استاد تو این است که بزرگش داری و محضرش را محترم شماری و با دقت به سخنانش گوش سپاری.
قال الامام الباقر(علیه السلام):زکاة العلم أن تعلمه عباد الله؛ (4)
زکات دانش، آموختن به بندگان خداست.
قال الامام الصادق (علیه السلام): تواضعوا لمن طلبتم منه العلم(5)
در پیشگاه کسی که از او دانش می آموزید، فروتن باشید.
پي نوشت :
1- کنزالعمال، ج10، ص 145.
2- غررالحکم، ح 2341
3- من لا یحضرالفقیه، ج2، ص 620.
4- اصول کافی، ج1، ص 41.
5- اصول کافی، ج1، ص 36.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: خشم ایمان را تباه می کند همان گونه که سرکه عسل را. (1)
حضرت امام علی(علیه السلام) می فرمایند: قویترین مردم کسی است که با بردباری بر خشم خود چیره شود. (2)
حضرت امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: هیچ جرعه ای سرنکشیدم که نزد من خوشتر از جرعه ی خشمی باشد که با آن طرف مقابل را کیفر ندهم. (3)
حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت از گناهان او در گذرد. (4)
حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هر که خشم خود را نگه دارد، خداوند عیب او را بپوشاند. (5)
حضرت امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند:کسی که از بدی دیدن به خشم نیاید، از خوبی سپاسگذار نیست.(6)
حضرت امام هادی (علیه السلام) می فرمایند: خشم گرفتن بر کسی که در اختیار توست، پستی است. (7)
پي نوشت :
1- بحارالانوار، ج73، ص 268.
2- غررالحکم، ح 8756.
3- اصول کافی، ج2، ص 109.
4- ثواب العمال، ص 161.
5- اصول کافی، ج2، ص 109.
6- بحارالانوار، ج73، ص 264.
7- اعلام الدین، ص 311.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اتقوا دعوة المظلوم؛ فانها تحمل علی الغمام، یقول الله: و عزتی و جلالی لا نصرنک و لو بعد حین؛
از دعای ستمدیده بترسید: زیرا چنین دعایی بر ابرها سوار است؛ خداوند می فرماید: به عزت و جلالم سوگند که تو را یاری می رسانم، گرچه بعد از مدتی. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): راکتب الظلم یکبو به مرکبه؛
کسی که بر مرکب ظلم سوار شود، مرکبش او را سرنگون می کند. (2)
قال الامام علی (علیه السلام): الظلم فی الدنیا بوار، و فی الاخرة دمار؛
ستمگری در دنیاا مایه ی نابودی و در آخرت موجب هلاکت است. (3)
قال الامام الصادق (علیه السلام):العامل بالظلم و امعین له والراضی به شرکاء ثلاثتهم؛
ستمگر و یاری دهنده ی او و کسی که به ستم او راضی باشد هر سه در ستم شریکند. (4)
پي نوشت :
1- کنزالعمال، ح 7600.
2- غررالحکم، ح 3448.
3- غررالحکم، ح 1707.
4- اصول کافی، ج2، ص 333.
حکمت های شگرف
قَالَ الامام علیٌ[عليه السلام] رَسُولُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِكَ وَ كِتَابُكَ أَبْلَغُ مَا يَنْطِقُ عَنْكَ .
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: فرستاده تو بيانگر ميزان عقل تو ، و نامه تو گوياترين سخنگوى تو است!.
حكمت 302 : نياز انسان به دعا(معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا الْمُبْتَلَى الَّذِى قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِى لَا يَأْمَنُ الْبَلَاءَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: آن كس كه به شدت گرفتار دردى است نيازش به دعا بيشتر از تندرستى است كه از بلا در امان است، نمى باشد.
حكمت 303: ارزش دنيا دوستى(اخلاقى، تربيتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا وَ لَا يُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: مردم فرزندان دنيا هستند و هيچ كس را بر دوستى مادرش نمى توان سرزنش كرد.
حكمت 304 : ضرورت پاسخ دادن به درخواست ها(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: نيازمندى كه به تو روى آورده فرستادة خداست ، كسى كه از يارى او دريغ كند، از خدا دريغ كرده، و آن كس كه به او بخشش كند، به خدا بخشيده است.
حكمت 305 : غيرتمندى و ترك زنا(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: غيرتمند هرگز زنا نمى كند.
حكمت 306 : نگهدارندگى أجل(اعتقادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] كَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اجل ، نگهبان خوبى است .
حكمت 307: مشكل مال غارت شده(اقتصادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ وَ لَا يَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ .
قال الرضى و معنى ذلك أنه يصبر على قتل الأولاد و لا يصبر على سلب الأموال .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: آدم داغدار مى خوابد، اما كسى كه مالش غارت شده نمى خوابد.
سید رضی میگوید: (معناى سخن امام علی علیه السلام، اين است كه انسان بر كشته شدن فرزندان بردبارى مى كند اما در غارت ربوده شدن اموال بردبار نيست).
حكمت : 308: ره آورد دوستى پدران(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَوَدَّةُ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ بَيْنَ الْأَبْنَاءِ وَ الْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: دوستى ميان پدران ، سبب خويشاوندى فرزندان است. خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است از دوستى به خويشاوندي.
حكمت 309: ارزش گمان مؤمن(اخلاقى، معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: از گمان مؤمنان بپرهيزيد كه خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.
حكمت 310: ضرورت اطمينان به وعده هاى الهي (اعتقادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِى يَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِى يَدِهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: ايمان بنده درست نباشد جز آن كه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.
حكمت 311: نفرين امام [عليه السلام](اعتقادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ قَدْ كَانَ بَعَثَهُ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ لَمَّا جَاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ يُذَكِّرُهُمَا شَيْئاً مِمَّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِى مَعْنَاهُمَا فَلَوَى عَنْ ذَلِكَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ فَقَالَ إِنِّى أُنْسِيتُ ذَلِكَ الْأَمْرَ فَقَالَ ع إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللَّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ .
قال الرضى يعنى البرص فأصاب أنسا هذا الداء فيما بعد فى وجهه فكان لا يرى إلا مبرقعا .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (حضرت علی علیه السلام چون به شهر بصره رسيدند خواستند انس بن مالك را به سو طلحه و زبير بفرستد تا آنچه از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارة آنان شنيده ، يادشان آورد، أنس، سرباز زد و گفت من آن سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراموش كردم، حضرت فرمودند)
اگر دروغ مى گويى خداوند تو را به بيمارى بُرُص (سفيدى روشن) دچار كند كه عمامه آن را نپوشاند، پس از نفرين امام علیه السلام، أنس به بيمار برص در سر و صورت دچار شد ، كه همواره نقاب مى زد.
حكمت 312: روانشناسى عبادات(علمى، عبادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: دل ها را روى آوردن و نشاط ، و پُشت كردن و فرارى است؛ پس آنگاه كه نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وا داريد ، و آنگاه كه پُشت كرده بى نشاط است، به انجام واجبات قناعت كنيد.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
تجدید عهد با امام زمان(علیه السلام) پاداش و آثار ارزشمندی برای مؤمنین دارد که به سه مورد اشاره می شود:
اول: آن که در ثواب و اجر مانند آن است که در خدمت ایشان حاضر باشی و در آنچه فرموده باشند، اطاعت و نصرت آنان را کرده باشی.
دوم: آن که تجدید عهد موجب اثبات، کمال، اخلاص و ایمان می شود.
سوم: آن که موجب توجه خاص و نظر آن حضرت نسبت به بنده می گردد.
مرحوم علامه مجلسی (رحمت الله علیه) دعای عهد را در دو کتاب خود از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند و قبل از نقل متن دعا، فضیلتی را از آن حضرت برای خواننده ی این دعا ذکر می کند. (1)
« هرکس چهل صبح این عهد را بخواند از یاران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون می آورد که خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه ی آن هزار حسنه به او کرامت فرماید، و هزار گناه او را محو کند و آن دعای عهد این است: اللهم رب النور العظیم...»(2)
عالمان ربانی به پیروی از این حدیث، خواندن این دعا را در سیره عبادی خود قرار داده اند و هر صبح جزء تعقیبات دائمی نماز صبح آنهاست. چنان چه حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) این گونه بودند و در اواخر عمر شریفشان به یکی از نزدیکانشان مرتب می فرمودند: « صبح ها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد.»
پي نوشت :
1- فوزاکبر، محمدباقر فقیه ایمانی، فصل دهم، ص 93.
2- بحارالانوار، ج99، ص 11 و زاد المعاد، ص 498.
مواعظ جاوید
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای این که مردم تربیت می شدند، غصه می خورد به طوری که خدای تبارک و تعالی او را تسلیت می داد، در مشقت بود. خدای متعال به او خطاب می کند که ما قرآن را نفرستادیم که تو در مشقت باشی . و برای ملتها از پدر برای اولادش_ از پدر مهربان بر ملتهای عالم او_ بیشتر غصه می خورد، و کافرها را وقتی که می دید، اینها به مجرای طبیعی انسانی نمی آمدند، برای آنها متأسف بود. (1)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همان طوری که برای مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای کفار هم بود.
... دعوتش برای این بود که این اشخاص کافر را نجات بدهد. آن اشخاص عاصی را.
خدای تبارک و تعالی به ایشان خطاب می فرماید که: « مثل این که می خواهی خودت را بکشی برای اینها که اینها ایمان نمی آورند.(2)
بسیار متأثر بود که چرا اینها ایمان نمی آورند و چرا نجات پیدا نمی کند... همان طوری که با مؤمنین سر صلح و صفا داشت با دیگران هم داشت. مگر آنهائی که یک غده ی سرطانی بودند که باید کنده بشوند از جامعه، باید کنار بروند.(3)
پیامبر اعظم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با یک دست قرآن را داشت و با دست دیگر شمشیر، شمشیر را برای سرکوبی جنایتکاران و قرآن را برای هدایت؛ آنها که قابل هدایت بودند. قرآن راهنمای آنها بود و آنهایی که هدایت نمی شدند و توطئه گر بودند. شمشیر برای آنها بود. (4)
منابع:
1- بیانات امام راحل در دیدار با مسؤولین کشور 23/ 10/ 60.
2- سوره ی شعرا، آیه ی 3.
3- صحیفه ی نور، ج7، ص 259.
4- صحیفه ی نور، ج8، ص 269.
مادامی که ملت ایران همان قدرت اول را که قدرت معنوی بود و با الله اکبر پیش برد، مادامی که این حفظ بشود شما بیمه هستید؛ بیمه ی الهی هستید. خدا نکند کسانی که می خواهند شما را مأیوس بکنند، در شیطنتشان پیروز بشوند و شما را از آن حالی که در اول انقلاب داشتید منحرف کنند، که آن روز، روزی است که خدای تبارک و تعالی عنایتش را خدای نخواسته ازشما بر می دارد و شما به همان حالها می افتید. شما نهضت را برای شکم نکردید، شما نهضت نکردید برای این که مقامی پیدا بکنید. شما آرزوی شهادت نمی کنید به این که به مثلا فرش و نوایی برسید.
این حال را که حالی است الهی حفظ کنید، و مادامی که این حفظ بشود شما پیروز هستید و من وعده ی پیروزی به مشا می دهم. خدای تبارک و تعا لی وعده پیروزی به شما داده است: «ان تنصر الله ینصرکم»
اقدامتان را ثابت نگه دارید و مشت های گره کرده را که مشتهای الهی است حفظ کنید، و از هیچ ابر قدرتی نترسید، و از هیچ تبلیغاتی، داخلی و خارجی هیچ خوفی نداشته باشید. ما راه خودمان را می رویم و آن راه خداست.
منبع: صحیفه ی امام، ج12، ص 381 – 380.
در محضر ولایت
به برکت ماه رمضان، براى مسلمان فرصتى پیش مىآید که باید از آن در جهت تقویت حیات معنوی و نشاط مادّىِ خود استفاده کند. یکى از درسهاى بزرگ ماه رمضان که در خلال دعا و روزه و تلاوت قرآن در این ماه باید آن را فرا بگیریم و استفاده کنیم، این است که با چشیدن گرسنگى و تشنگى، به فکر گرسنگان و محرومان و فقرا بیفتیم. در دعاى روزهاى ماه رمضان مىگوییم: « الّلهم اغن کلّ فقیر. الّلهم اشبع کلّ جائع. الّلهم اکس کلّ عریان». این دعا فقط براى (مفاتیحالجنان) دعاى یومیه ماه مبارک رمضان خواندن نیست؛ براى این است که همه خود را براى مبارزه با فقر و مجاهدت در راه ستردن غبار محرومیت از چهره محرومان و مستضعفان موظّف بدانند. این مبارزه، یک وظیفه همگانى است. در آیات قرآن مىخوانیم: «أرایت الّذى یکذّب بالدّین. فذلک الّذى یدعّ الیتیم. و لایحضّ على طعام المسکین» ( ماعون: 3 - 1). یکى از نشانههاى تکذیبِ دین این است که انسان در مقابل فقر فقیران و محرومان بىتفاوت باشد و احساس مسئولیت نکند. در ماه رمضان، به برکت روزه، طعم گرسنگى و تشنگى و نرسیدن به آنچه اشتهاى نفس انسان است را درک کردیم و چشیدیم. این باید ما را به احساس مسئولیتى که اسلام در قبال مسئله مهمّ فقر و فقیر از یکایک مسلمانان خواسته است و بر دوش آنان وظیفه نهاده است، نزدیک کند. ....
همه باید خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات یعنى هیچ خانوادهاى از خانوادههاى مسلمان و هممیهن و محروم را با دردها و محرومیتها و مشکلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست کمکرسانى به سوى آنها دراز کردن. امروز این یک وظیفه جهانى براى همه انسانهایى است که داراى وجدان و اخلاق و عاطفه انسانى هستند؛ اما براى مسلمانان، علاوه بر اینکه یک وظیفه اخلاقى و عاطفى است، یک وظیفه دینى است.
به همسایهها و فقرا رسیدگى کنید. یکى از عواملى که نمىگذارد دست کسانى که توانایى کمک دارند، به یارى فقرا دراز شود، روحیه مصرفگرایى و تجمّل در جامعه است. براى جامعه بلاى بزرگى است که میل به مصرف، روزبهروز در آن زیاد شود و همه به بیشتر مصرف کردن، بیشتر خوردن، متنوّع تر، خوردن، متنوّعتر پوشیدن و دنبال نشانههاى مُد و هر چیز تازه براى وسایل زندگى و تجمّلات آن رفتن، تشویق شوند. چه ثروتها و پولهایى که در این راهها هدر مىرود و از مصرف شدن در جایى که موجب رضاى خدا و رفع مشکلات جمعى از مردم است، باز مىماند!
منبع: فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبههاى نماز عید فطر15/9/ 1381
الگوی زندگی زن مسلمانان
زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) الگوی زندگی یک زن مسلمان است. زیرا ساده زیستن دختر پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و قناعت و عدم روحیه ی مصرف گرایی او می تواند بهترین نمونه برای زن های جامعه ی امروز ما باشد.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از نظر اندیشه ی اسلامی و معرفت، یکی از پیشروان فکر اسلامی است و او را برای فرزندان خود یک آموزگار و برای پدر یک شاگرد بود. او فرزندان خود را در محیطی اسلامی، همواره با اندیشه های اسلامی تربیت کرد و فضای خانه ی او آکنده از معنویت اسلامی بود. این شخصیت برجسته و محترم در مواقع لازم و حتی در اجتماع مردم، شرکت می کردند و ضمن سخنرانی برای مردم، مسایل را از دیدگاه خود برای آن ها تشریح می کردند. او یک زن مبارز، پی گیر، آگاه، دانشمند و در عین حال یک زن خانه دار و با توقع کم بود و یک الگو برای زنان مسلمان جهان است. زیرا فکر بلند او تربیت فرزندانش، حضور همه جانبه در میدان و سخن او برای دیگران، می تواند درس خوبی محسوب شود. قناعت او در زندگی زناشویی، می تواند درس خوبی باشد. زنان با پارسایی، تقوا، پرهیزکاری، عبادت، شجاعت و تربیت فرزندان با ایمان و خانه داری و گرم کردن محیط زندگی، می توانند حضرت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را الگو قرار دهند.
بیانات مقام معظم رهبری، خطبه های نماز جمعه 4/ 11/ 1364.
خواسته های بسیجی
بسیجی بلند همت است. خواسته های او بزرگ و در حد اعتلای کشور می باشد. خواسته های او نجات همه ی آحاد بشر و رفع فساد و تبعیض و بی عدالتی و سلطه ی دشمن است. او از این که زیر پرچم آمریکا با دیگر قدرتهای بیگانه زندگی بکند و مثل حیوانات بچرد، بیزار است. برای او فرق می کند و مهم است که چه کسی بر کشور او فرمان براند؛ یک انسان فاسد و فاسق و فاجر و مزدور بیگانه، یا بنده ی صالح خدا.
... امروز هم بسیجی برای کشور دل می سوزاند، برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد. امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنه ای – چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی- به داخل کشور نفوذ کند، در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد.
... ما انتظار نداریم که دشمن در جامعه و در داخل کشور ما، جاسوس و سرانگشت وایادی و انسانهای خبیث و خود فروخته و منافق نداشته باشد؛ خیر امروز هم هستند. چه کسی در مقابل آنان می ایستد؟ طبیعی است که عناصر « بسیج» یعنی همان نیروی عظیم خروشان و زبده ی ملت مؤمن، در مقابل دشمن و ایادی او می ایستد.
... بسیج، یک حرکت منطقی و فکری و ریشه دار و عمیق است و کسانی که در کار این حقیقت بزرگ، شرکت دارند، همه ی آحاد ملتند. هر کس که بسیجی است، باید به بسیجی بودن خود افتخار کند. بسیجی بودن، مایه ی سرافرازی و سربلندی پیش پروردگار است.
منبع: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع فرماندهان بسیج 8/9/1374.
شمیم هدایت
هیچ راهی برای اصلاح این نفوس حیوانی ناری و آتش آن، جز مکتب اسلام وجود ندارد. عبادات و اعتقادات و اخلاق اسلام برای این است که بدون این که تحمیل بر شما کرده باشند، خواسته اند شما را بسازند و مثل این که شما قبول ندارید که خودتان دشمن خود هستید. دشمن خود و جهان هستی. می پرسید چطور انسان دشمن خودش است؟ چون تمام گرفتاری ها را خودت برای خودت ایجاد می کنی، تمام مهلکات مال خود انسان است. این نفس به برکت عبادات و به برکت توحید – اگر انسان توفیقات بر توحید پیدا کند- ساخته می شود، اگر نمازهای معراجی نصیب انسان شود؛ یعنی وقتی می گوید: «ایاک نعبد» صادقانه بگوید: من بنده ی خدا هستم.
تو الان حساب کن، چند سال از عمرت رفته است، در این مدت، بنده ی چه کسی بودی؟ بنده ی خدا بودی یا بنده ی شیطان؟ هر کاری دلت خواسته کرده ای. ولی خدا چی؟ مثل این که اصلا توجه نیست به این که خدا چه اراده کرده است و چه می خواهد. خلاصه، عیب نفس همین است که همه را به آتش می کشد و می گوید این آتش ها مال ما نیست. پس آتش ها مال کیست؟ انسان نباید خودش خوش بین باشد. پیامبران آمده اند جلو این آتش انسان را بگیرند. آمده اند که این انسان ساخته شود. شما جز این که به برکت اسلام و امام زمان (علیه¬السلام) ساخته شوید، راه دیگری ندارید.
منبع: حضرت آیت الله بهاءالدینی رحمت الله علیه، سلوک معنوی، ص 62.
در محضر استاد
لقمه ی حرام تأثیر منفی بسیار زیادی در نفوذ شیطان به انسان دارد.
خداوند متعال در آیه ی 51 سوره ی مؤمنون می فرماید:
«یا ایها الرسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحا انی بما تعملون علیم».
«ای پیامبران الهی از روزی پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من، به آنچه انجام می دهید، عالم هستم.»
منبع: نصایح عارف فرزانه استاد آیت الله عبدالقائم شوشتری (دامت برکاته) برگرفته از کتاب خرمن معرفت
نکته های ناب
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: هر که به استقبال عالمی رود، مرا استقبال کرده است و هر که به دیدار علماء رود، مرا دیار کرده است و هر که با علماء نشیند، با من نشسته است و هر که با من نشیند، چنان است که با پروردگار همنشینی کرده باشد.(1)
پند گهربار
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: بر دانش آموز است که خود را در طلب علم کوشا سازد و از آموختن دانش خسته نشود و دانسته های خود را زیاد نشمارد.(2)
حقوق آموزگار بر شاگرد
حضرت امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند:
1- حق استاد تو این است که به او احترام بگذاری.
2- محضرش را موقر داری.
3- با دقت به سخنانش گوش بسپاری.
4- رویت به او باشد و به او توجه نمایی.
5- صدایت را براو بلند نکنی.
6- هر گاه کسی از او سؤال کند تو جواب ندهی، بلکه بگذاری خودش جواب دهد.
7- در محضر او با کسی سخن نگویی.
8- در حضور او از کسی غیبت نکنی.
9- اگر پیش تو از او بدگویی شود، از وی دفاع کنی.
10- عیبتهایش را بپوشانی.
11- خوبیها و صفات نیکش را آشکار سازی.
12- با دشمن او همنشینی نکنی.
13- با دوستانش دشمنی نورزی.
هر گاه این کارها را کردی فرشتگان خدا درباره ات گواهی دهند که تو برای رضای خدای بلند نام، نه برای مردم، نزد آن استاد رفته ای و دانش او را فرا گرفته ای.(3)
پي نوشت :
1- کنزالعمال، ج 28883.
2- غررالحکم، ج 6197.
3- خصال شیخ صدوق (رحمت الله علیه)، ص 567.
دل نوشته
محمد جواد دژم
شب قدر، اوج معنویت رمضان است؛ اوج رنگ خدا گرفتن.
شب قدر، پهنهای است که روزهدار بر آن میایستد و تکیه میکند بر حق، بر همه کائنات پشت کرده، در خلوت پر راز شب، با عبودیت محض، در حضور پروردگارش از هرچه زمین و زمینی است، میبرد و پیوند میخورد با آسمان. مجرد میشود، غلت میخورد در باور شب.
با راز مرموز شب یکی میشود و دست به دست کائنات، تقدیر مشترکش را بهترین تقدیر مقدر، التماس میکند.
ایمانش را پا برجا، جانش را رها و تعلقاتش را هر روز ناچیزتر طلب میکند.
شب قدر، تنها خدا را میبیند که کارگزار هستیست و تنها کلام خدا را میشنود که نزولش، هرلحظه، هرم فضاست. اشک میریزد و در انتهای ضجههایش، درمییابد که کائنات، چون گویی با چوگان امر الهی متحرکند و سیطره امر و اراده محض اوست که گسترده بر مقدرات است. شب قدر، شب رنگباختن جسم است؛ شب حکومت جان. شب تحقیر ماده و عظمت معناست.
شب قدر، شب آسمانی شدن است؛ شب یکی شدن با ژرفای فطرت الهی.
شب قدر، شب همسایگی با فرشتگان است. شب از یاد بردن خود، شب غرق شدن در وجود خداوند، شب رحمت، شب تقدیر الهی است.
شب قدر، «شبی است که از هزار ماه برتر و بالاتر است». قدر، میعاد انسان است با خداوند.
خلوت نیاز
محمد جواد دژم
چه فرصتی بهتر از امشب برای خلوت و عرض نیاز!
باید تمنا را به پیشگاهش عرضه داشت، باید شتافت در صف نیازمندان و طلب کرد خوبیها را هزار بار.
باید مهر و رحمت و آمرزش را خواهش کرد از درگاه کرمش.
باید اشک ریخت و پاک شد برای رسیدن.
باید پیوند خورد با اصل هستی. یادمان باشد که از فیض این شبها محروم ماندن، یعنی نهایت تجلی کمال را به فراموشی سپردن؛ یعنی دور ماندن از اصل روزه، اصل رمضان.
شب قدر را باید قدردان بود که شب نزول فرشتگان است بر زمین و شب نور و سعادت و قرب الی اللّه.
باید قدردانش باشیم تا تباهی لحظههامان را به چشم نبینیم. شببیداری امشب خواب غفلت میپراند از سر؛ اشکریزانش، شادیآفرین عمر است. باید قدردان امشب بود!
شبهای روشن عشق
حمید باقریان
از کوچههای تاریک نفسانیت به سمت روشنایی و نور میآیم. پیوند میخورم با شبهای همیشه بهار قدر؛ شبهایی که پروانههای حقیقت، گلهای ایمان را کشف خواهند کرد، شبهایی که امواج دریای وجودم اوج خواهند گرفت به سمت بودن. در کوچه باغهای سبز جوشن کبیر، مسافر راهی میشوم که مقصدش رستگاری است.
چراغ راهم، هزار نام نورانی خداست. از صدف لبم مروارید «الغوث الغوث»، میتراود؛ به امید آنکه باران توبه، آتش دوزخم را فرو نشاند «خَلِّصنا مِنَ النار یا رب».
و من آمدهام تا در میان انبوه ستارگان روشن شبهای قدر، در زیر نور رهایی مهتاب به خویش برگردم؛ به سرزمینی که از آن دور افتادهام، سرزمین حقیقت.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خرابآبادم
و شبهای قدر، محفل وصل دوستداران است.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
ساحل نجات
خدیجه پنجی
شب قدر است.
عطر نفسهای فرشتهها را میشود حس کرد.
ستارهها را میشود از آسمان چید. افتادگی و تواضع آسمان را امشب حد و مرزی نیست.
آسمان به زمین نزدیک است. شب قدر است؛ هزار پنجره بر زمین گشوده شده از بالا دست، هزار روزنه از کشف و شهود باز شده، آسمان گم میشود در صدای زمزمه عاشقانهها.
امشب فرشتهها تا صبح، نجوای دلسوخته بنیآدم را میشنوند.
کلمات روشن وحی، نازل میشود بر سینه زمین.
شمار فرشتگان را حد و حصری نیست.
هزار هزار آدم، امشب متولد میشوند از نو.
از پیله نیاز و توسل، از بند بند «جوشن کبیر» و از عمیقترین شعلههای «یا رب» «یا رب»، هزار پروانه میشکافند، پیله دلتنگی غربتشان را. امشب، شب پرواز است؛ شب قدر، شب تقدیر و سرنوشت، بیایید ای صداهای در سینه حبس شده!
بیایید ای گداهای پشت درمانده! بیایید، ای اشکهای یخ زده!
بیایید ای درماندههای در راه فرومانده! اگر فرصتی باشد، امشب است.
کجایید، دستان همیشه سائل من؟
بکوبید کوبه این درگاه را؛ صاحبخانه پشت در منتظر توست، این درگاه دربان ندارد، هیچ نگهبانی دست رد بر سینهات نخواهد زد، صاحبخانه خودش تو را خوانده است. صاحبخانه خود، پیش قدم شده. امشب، شب آشتی است؛ پایان قهرها و جداییها. امشب شب قدر است.
باران میبارد، چقدر باران تند میبارد. باران روح است «قدر».
باران ندامت است از چشم. باران توبه است در «دل».
باران آتش است در «من».
باران رحمت است از «تو». و من خیس شدم.
باران میبارد؛ باران توبه است در «من». ریزش عصیان است در «من». تطهیر «منیّت» است در «من». امشب، شب قدر است. من سراپا آتش، من شعلهور در عشق، من میسوزم از شوق؛ بیدارم کن. انگشت اشارهای کافی است؛ کجاست شعله طوری که هادیام شود؟
این روشنایی از توست موسای گمشده در هروله بوته آتش مانده! تو آن آتشی که در من زبانه میکشد. جاری است حس خواستنت در من.
من ذره ذره در تو رها هستم.
در تار و پود روح پریشانم، اندوه شعلهسای تو میپیچد.
مرا میسوزانی، خلیلم آیا در آتش سوزان نیاز؟ امشب شب قدر است، باید تلاش کنم؛ تلاشی مستمر تا تو.
باید دست و پا بزنم؛ غریق دریای نیسان خویشم، ساحل نجاتی پیداست، تو آن دورها، شاید نزدیکتر از دورها، در انتظار منی. باید تلاش کنم؛ برای رسیدن تا تو.
یاد ابرار
علامه سید محمد حسین طباطبایی دربیست و نهم ذی الحجة الحرام 1321 قمری مطابق با 1281 شمسی در تبریز در خاندان علم و تقوی دیده به جهان گشودند و تحصیلات خود را در سن 9 سالگی، که پدر و مادر خود را از دست داده بودند شروع کردند و از سن 16 سالگی به فراگیری علوم حوزوی مشغول شدند و در سال 1304 شسی، برای ادامه ی تحصیلات، عازم نجف شدند و در یازده سال اقامت در آنجا، از محضر اساتید وآیات عظام از جمله حاج میرزا محمد حسین نایینی، سیدابوالحسن اصفهانی شیخ محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی و حاج میرزا علی قاضی طباطبایی بهره فراوانی بردند.
در سال 1314 شمسی به تبریز بر گشتند و پس از ده سال دوری از تدریس و کار عملی، در فرودین 1325، عازم قم شدند و اشتغالات علمی را از سرگرفتند. استاد در علوم عقلی و نقلی مجتهد و در ادبیات، ادیبی زبر دست بودند و به فارسی و عربی قلم می زدند. از استاد کتابهای ارزشمندی به جای مانده که بارزترین آن تفسیر المیزان می باشد. این کتاب شریف که اصل آن به زبان عربی و در بیست جلد تألیف گردیده از سوی ناشران داخلی و خارجی به زبان های عربی و فارسی بارها چاپ و منتشر شده است. علامه شهید مطهری (رحمت الله علیه) در مورد این تفسیر می گویند:
«کتاب تفسیر المیزان، یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است.من می توانم ادعا کنم بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.»
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته) در مورد رمز موفقیت استاد فرمودند: « من فکر می کنم چیزی که باعث موفقیت یک طلبه یا یک عالم بزرگ می شود، سه اصل است:
1- نظم در کار
2- استقامت و پشتکاری
3- اخلاص و پاکی نیت.
و این سه اصل به خوبی در مرحوم علامه طباطبایی دیده می شد. سرانجام علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) پس از هشتاد سال عمر با برکت، در هجدهم محرم الحرام سال 1402 قمری برابر با 24 آبان 1360 شمسی چشم از جهان فرو بستند که ضایعه ای بس بزرگ بر عالم تشیع و مصیبتی سنگین بر جهان اسلام بود و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شدند.
منبع: گلشن ابرار
حکایت ها و پندها
شهید آیت الله دستغیب (رحمت الله علیه) می فرمایند: چند روزی در فیروز آباد در منزل حاج خلیل و حاج عبدالجلیل بودم که هر دو از اخیار بودند: آنان نقل کردند: در این فیروز آباد چوپان فقیری زندگی می کرد که همسرش بچه ای به دنیا آورد؛ ولی خود، هنگام زایمان از دنیا رفت. بیچاره چوپان نمی توانست کارش را رها کند، چون معاش او از این راه تأمین می شد. از طرفی هم توان مالی نداشت تا دایه ای برای نوزاد خود بگیرد، مجبور شد او را همراه خود به صحرا ببرد. بچه را زیر درختی گذاشت و به دنبال گوسفندان به کوه رفت. پس از مدتی به یاد بچه افتاد که شاید از گرسنگی و ناله مرده باشد؛ به سرعت برگشت. دید بزی از گله اش برگشته و نزد بچه آمده، یک پایش را طرف راست و پای دیگر را طرف دیگر بچه گذاشته و خم شده تا پستانش به دهان او برسد. چوپان نزدیک آمد و دید که بچه در کمال آرامش مشغول مکیدن پستان حیوان است و حیوان هم هیچ حرکتی نمی کند تا بچه خودش پستان را رها کند. از آن پس هر وقت بچه گریه می کرد. فورا آن بز خود را به بچه رسانده، به همان نحو او را شیر می داد و بر می گشت. این کار عادت همه روزه ی آن حیوان شده بود. (1) (ان الله هوالرزاق ذوالقوة المتین؛
بدرستی که روزی دهنده ی مخلوقات تنها خداست که او صاحب اقتدار و قوت ابدی است.)
پي نوشت :
1- سوره ی ذاریات، آیه ی 58.
معرفی کتاب
در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی شما (مقام معظم رهبری) از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی می دهید.
امام خمینی قدس سره الشریف
آشنایی با جنبه های مختلف شخصیت فرزانگانی که بر چکاد اندیشه و عمل بر نشسته اند و راه پرفراز و نشیب روزگار را با سلامت و دقت پی سپرده اند به آدمی حیات، نور، نشاط و سرور می بخشد. بهترین راه شناخت چنین فرزانگانی آگاهی از نظرات فرهیختگان سیاسی، مذهبی، اجتماعی است؛ چون هر کدام از دریچه ای به جهان هستی و مخلوقات آن می نگرند و از مجموع باورهای آنان نسبت به این فرزانگان، می توان معرفتی در خور آنها یافت.
همچنین این آشنایی با نقل خاطره های مستند از زبان دانشورانی که مدت ها با آنان زیسته اند میسور است. نگارنده با این نگرش، در این وادی قدم به جاده ی تلاش گذاشته، تا بتواند با استفاده از زاویه ی دید ده ها انسان برجسته، قطره ای از دنیای معرفت و بصیرت رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی را به نگارش در آورد.
این نوشتار در شانزده بخش به معرفی مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مد ظله العالی) پرداخته است. امید است خوانندگان از رفتارهای نیکوی ایشان، درس بگیرند و خود را به آنها آراسته کنند.
نویسنده: علی شیرازی
ناشر: مؤسسه ی بوستان کتاب قم
احکام
حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه):
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (دامت برکاته):
حضرت آیت الله العظمی صافی (دامت برکاته):
حضرت آیت الله العظمی بهجت (دامت برکاته):
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته):
حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی (رحمت الله علیه):
حضرت آیت الله العظمی تبریزی (رحمت الله علیه):
منبع: حجاب و عفاف در گلستان مرجعیت