1- ضرورت بحث
صرفنظر از تسامحی که در دو اصطلاح حقوق بشر اسلامی و غربی وجود دارد، (1) در این مقاله برآنیم که موارد وفاق و اختلاف آنچه را که حقوق بشر غربی خوانده میشود و در اعلامیهی حقوق بشر و کنوانسیونهای پیوست آن منعکس است با آنچه حقوق بشر اسلامی خوانده میشود، جستجو کنیم. البته تکیهی اصلی بر موارد وفاق است و به موارد اختلاف اشارهی مختصری خواهد شد. آنچه ما را بر آن میدارد که بیشتر بر موارد وفاق و پیوستگیها تکیه کنیم این است که بشر در این عصر، مانند همهی زمانهای دیگر نیازمند پیام صلح و آشتی میان ادیان و ملتها میباشد و طی چند سال اخیر، گفتگوی بین ادیان، به خصوص میان اسلام و مسیحیت، رسم شده و گردهماییهایی که برگزار شده در نزدیک کردن پیروان این دو دین بزرگ و ایجاد حلقههای ارتباط میان فلاسفه، متکلمان و صاحبنظران مسلمان و مسیحی نقش انکارناپذیری داشته و دارد. دیگر آنکه پیام آقای خاتمی رئیس جمهور (وقت) ایران، به مردم آمریکا و مطرح شدن مقولهی گفتگوی تمدنها از سوی ایشان که خوشبختانه با استقبال رسمی جامعهی جهانی روبرو شده، اندیشمندان را ملزم میکند تا با برگزاری گردهماییها به مقولات ارتباطی و موارد مرضیالطرفین و آنچه حلقهی وصل میان حقوق بینالمللی و اسلامی است، بیشتر بیندیشند و سخن بگویند. از اینرو، بر ما و طالبان حقیقت و واقعیت و جویندگان واقعی سعادت انسانها و هواداران راستین صلح جهانی و تفاهم بین ادیان و گفتگوی تمدنهاست که حلقههای ارتباط میان ادیان و تمدنها و فرهنگهای جهان را شناسایی کنیم و راههای دوستی و محبت بین ابناء بشر را در سراسر گیتی فراهم آوریم و آن را به صورت پادزهری در برابر تبلیغات خصمانه و ضدانسانی صهیونیسم و امپریالیسم بین المللی که هستی خود را در افتراق و دشمنی ملتها میجویند، به کارگیریم.2- رویکردها
بحث تطبیقی حقوق بشر اسلامی و غربی سالهاست که در جوامع اسلامی رواج یافته و کتب و مقالات فراوانی در این باره به رشتهی تحریر درآمده که شاید بتوان این جمعبندی را از آنها به دست آورد که صاحبنظران غربی و اسلامی در این زمینه سه رویکرد کلی دارند:رویکرد نخست، اثبات و نفی کلی است؛ یعنی که صاحبان این دیدگاه، حقوق بشر اسلامی یا غربی را به طور کلی اثبات یا نفی میکنند. برخی از متفکران مسلمان، دیدگاههای مندرج در اعلامیهی جهانی حقوق بشر را نفی میکنند و آن را برخاسته از هوا و هوس بشری و حتیالحادی میشمارند و این حقوق را تنها در اسلام جستجو میکنند. در برابر آنها، برخی از هواداران حقوق بشر غربی، آموزشهای اسلام را در مورد حقوق بشر، نارسا و غیرعادلانه میخوانند. آنها در دید منفی به اصل این آموزشها، ایراد دارند و در وجه مثبت بر این عقیده هستند که چنین مسائلی در اسلام زمانی و مکانی بوده است.
رویکرد دوم را شیفتگان تمدن غربی دارند؛ که در هرجا از جمله در جهان اسلام، وجود دارند؛ اینان دیندارانی هستند که به جز اعلامیهی جهانی حقوق بشر، مقولهی دیگری به این نام نمیشناسند. این گروه به دینی مانند اسلام معتقدند، اما مسألهی حقوق بشر را خارج از حوزهی دین میدانند. اگر برای دین، رسالتی دنیایی قائل باشند، مقولهی حقوق بشر را پدیدهای میشناسند که در زمان ظهور ادیان، بدین حدّ از بلوغ نرسیده بود و از اینرو، اگر ادیان که به باور آنها تنها بیان معارف «کلی» الهی هستند، در این باب سخنی گفته باشند، تنها به فراخور زمان خود بوده و هیچگاه این رهنمودها برای همهی اعصار، از جمله عصر ما قابل تعمیم نیست.
متدینترین اینان، کسانی هستند که مقام دین را والاتر از دخالت در مسائلی میدانند که به عقیدهی آنها، اساساً در مورد آن رسالتی ندارد و بر این باورند که خدا در این مقولات، تصمیمگیری را به عهدهی خود بشر گذاشته است. همین نظریه است که در عرصهی حکومت، قابل به تفکیک دین از سیاست است و این را نه نقص، که کمال دین میداند. بر اساس این باور، قلمرو دین برتر از آن است که در امور دنیوی دخالت کند.
رویکرد سوم، راه میانهای است که میان حقوق بشر اسلامی و غربی، از نظر منابع و مبانی و مواد، ارتباط و تشابه فراوان مییابد و وجوه اشتراک را بیش از وجوه افتراق میداند.
این مقاله دارای همین رویکرد و بر آن است که نشان دهد حقوق مذکور، حتی از نظر «منابع»، یعنی زیرساختهای ایدئولوژیک و نظری عام نیز، دارای وجوه اشتراکند.
در اینجا لازم است توضیح کوتاهی در مورد سه تعبیر «مبانی»، «منابع» و «مواد» حقوقی داده شود: برای تدوین قوانین حقوقی باید اول منابع را شناخت، سپس مبانی حقوقی را از آن منابع استخراج کرد و آنگاه به تدوین مواد حقوقی دست یازید. (از بیانات استاد جوادی آملی) مثلاً یکی از مواد اعلامیهی جهانی حقوق بشر این است که همهی افراد در برابر قانون مساویاند. این ماده یک «مبنا» دارد که آن «عدالت» است. عدالت نیز از یک دیدگاه عام و ایدئولوژیک سرچشمه میگیرد که «منبع» به شمار میرود. مانند آنکه پایهی آفرینش، عدالت است و انسان به حکم عقل و شرع، باید دادگر باشد.
3- «منبع» عام و مشترک حقوق بشر اسلامی و غربی
منبع پیدایش حقوق در مکتبهای مادی و الهی از هم جدا مینماید. حقوقدانهایی که برای حقوق منشأ الهی قائل نیستند، عامل شکل گیری آن را وجدان و خرد آدمی میدانند، که خوبی و بدی را در قلمرو فردی و اجتماعی تمیز میدهد. از طرفی پیروان انبیاء معتقدند که پیامبران به امر الهی، این حقوق را به بشر ابلاغ کردهاند. اما به نظر میرسد که این دو منبع، منافاتی با هم ندارند و هر کدام مکمل دیگریاند. برای توضیح بیشتر، قرآن مجید در مورد نفس آدمی میفرماید: «وَ نَفس وَ مَا سَوّاهَا، فَاَلهَمَها فُجُوَرَها وَ تَقوَاهَا» (2). در این آیه به وضوح از الهام نفسانی که خدا آن را به هر کس داده و راه نیک و بد را به او آموخته، سخن رفته؛ بنابراین، از دید قرآن، نفس آدمی یا وجدان و خرد انسان، با الهام الهی میتواند راه نیک و بد را تشخیص دهد. در این میان، وحی مقولهای والاست که تنها در جانها و خردهای برتر تجلی مییابد؛ و به عبارت دیگر، وحی و نبوت، اوج تعالی یا جهش خرد بشری است و تنها درخور کسانی است که جانهای والا و عقول برتر داشته باشند. به همین دلیل است که حکما، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به «عقل کل» تعبیر کردهاند. بنابراین، بهتر است به جای آنکه بین دو منبع یادشده، مقابله و تضاد برقرار کنیم، حلقهی وصل آنها را که تکیه بر جان و خرد و وجدان انسان است، بیابیم... البته با این تفاوت مهم که از دید مکاتب الهی، جان و خرد انسانی در انسانهای برتر که پیامبرانند، به گونهای استثنایی، به مرحلهای از تعالی رسیده که شایستهی دریافت وحی الهی شده است.در حقیقت، مکتبهای الهی تکیه بر خرد بشر دارند، اما خردی که در عالیترین درجه به کمک وحی الهی توانسته است به حق و به واقع و بیپرده و به صورت تمام و کمال دریابد؛ در حالی که در کار خردمندان حتی فلاسفه و حقوقدانان و متفکران صاحب مکتب و نوآور، احتمال کاستی و خطا وجود دارد. مؤید این نظر در گفتههای پیشروان اندیشه نو غربی یافت میشود. مثلاً «ژان ژاک روسو» گفته: «برای کشف بهترین قوانینی که به درد ملل بخورد، عقل کلی لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود، هیچ گاه حس نکند؛ با طبیعت هیچ رابطهای نداشته باشد ولی کاملاً آن را بشناسد؛ سعادت او مربوط به ما نباشد ولی حاضر باشد به سعادت ما کمک کند.» صفاتی که «روسو» برای «عقل کل» ذکر کرده (ویژگیهایی که برای «عقل کل» برمیشمارد)، مشعر بر آن است که او نظر به باریتعالی داشته است. اما به عقیدهی پیروان ادیان، پیامبران الهی در عین آنکه انسانهایی بودهاند که دارای ویژگیهای انسانی بوده و با طبیعت رابطه داشته و در سعادت با ابناء بشر شریک بودهاند، اما با تلقی وحی از سوی پروردگار، چنین قوانینی را کشف کردهاند.
4- «مبانی» مشترک
الف) وحدت نوع بشر
پس از «منبع» به سراغ «مبنا» میرویم. به نظر میرسد «مبنا» و زیرساخت اعلامیهی حقوق بشر، «وحدت نوع» انسان است. این دیدگاه، نه تنها هیچگونه تفاوتی با دیدگاه دینی ندارد، بلکه میتوان گفت به طور مستقیم یا غیرمستقیم برخاسته از آن است؛ زیرا به جز موارد خطاب عام کتب آسمانی از جمله قرآن شریف، که با تعبیرهای «یا ایها الناس»، «یا بنیآدم»، «یا ایها الانسان» و نظایر آن آمده، مشخص است که در بینش قرآنی و عموم ادیان الهی مجموعهی انسانها یک واحدند. آیهی «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» (3) نیز، گواه این مدعا است. علاوه بر این، آنچه از سنت قولی و عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان دینی رسیده، حاکی از همین نگرش است. برای نمونه به این قول مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره میکنیم که فرمود: «کلکم من آدم و آدم من تراب». تدوینکنندگان اعلامیهی حقوق بشر معتقد بودند که خانوادهی بشری یک واحد است که در سود و زیان با هم شریکند. اینجا نیز به حلقهی وصل حقوق بشر اسلامی و غربی میرسیم، زیرا در دیدگاه اسلامی نیز خانوادهی بشری یک واحد است که در سود و زیانِ هم شریکند. به قول سعدی:بنی آدم اعضای یک پیکرند *** که در آفرینش زیک گوهرند
ب) کرامت ذاتی انسان
مبنای مشترک دیگر، میان حقوق بشر از دیدگاه اسلامی و غربی، کرامت و ارزش ذاتی انسان است. وقتی در قرآن میخوانیم و «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (4) و میبینیم که در مقدمهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر نیز از شناسایی حیثیت ذاتی کلیهی اعضای خانوادهی بشری و کرامت و ارزش انسانها صحبت شده، چنین میپنداریم که این اعلامیه، مستقیم یا غیرمستقیم، از آن آموزش قرآنی تأثیر پذیرفته، هرچند تفاوت ژرفی که میان این دو قائلیم آن است که یکی مستقیماً از وحی سرچشمه گرفته و دیگری با چند واسطه به وحی پیوند میخورد.ج) فرد و جامعه
از دیگر حلقههای وصل حقوق بشر اسلامی و غربی، حیثیت فردی و اجتماعی انسان میباشد. صرفنظر از مباحث نظری و فلسفی مربوط به اصالت فرد و جامعه، چه در حقوق اسلامی، چه در حقوق غربی، ابزارها و نهادهایی برای محفوظ نگه داشتن منافع هر یک در مقابل تعرض دیگری پیشبینی شده، که بارزترین آنها نهادهای اجتماعی است؛ زیرا تضاد منافع افراد با یکدیگر و تضاد منافع جامعه با منافع فرد را تنها نهادهای جامعه میتوانند رفع کنند. این تجربهی چندین هزارساله، بشر را واداشته که برای تنظیم روابط افراد با هم و با جامعه، نهاد حکومت را تأسیس کند و به آن مشروعیت و قدرت بخشد. در این زمینه حلقههای وصل و موارد مشابهی بین قوانین موضوعهی بشری و آنچه در کتاب و سنت آمده، دیده میشود که به خاطر رعایت اختصار از ارائهی آنها صرفنظر میکنیم.5- «مواد» مشترک
علاوه بر موارد گذشته که منابع و مبانی حقوق بشر را بررسی کردیم، حلقههای وصل حقوق بشر اسلامی و غربی در مواد حقوق بشر نیز قابل شناسایی است. برای مثال به سه مورد اشاره میکنیم: (الف: حق حیات- ب: آزادی- ج: دادگری)الف) حق حیات
پارهای از دانشمندان اسلامی، حیات را به دو بخش مادی و معنوی تقسیم کردهاند و عنایت به حیات معنوی در اسلام و بیتوجهی به آن در حقوق بشر غربی، نشانهی امتیاز حقوق بشر اسلامی بر حقوق بشر غربی دانستهاند. (5) به نظر میرسد، منظور از حق حیات در دیدگاه اسلامی و دیدگاه غربی، همین حیات مصطلح انسانهاست که روزی، به دنیا میآیند و یک روز از دنیا میروند و عنایت به این حیات (حیات مادی) از حلقههای وصل حقوق بشر غربی و اسلامی است. «سفک دماء» و «قتل نفس» در بینش اسلامی چنان ناپسند است که قتل یک انسان به مثابهی قتل همهی انسانها به شمار میرود و آیهی «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» (6) قطعاً، ناظر به مفهوم مصطلح قتل نفس است. هر چند بتوان در بطن آیه، معنای عامتری یافت.ب) آزادی
در مورد ارزش والای آزادی، که از حلقههای وصل دو حقوق است، تنها بدین نکته اشاره میکنیم که در این قلمرو نیز نباید مقولات عرفانی و مذهبی آزادی را که آزادی از قید هوا و هوس و آزادی از بندگی غیرخداست، با مافهیم مصطلح آن در قلمرو حقوق بشر خلط کرد. مراد ما همان چیزی است که در اعلامیهی حقوق بشر، در مورد آزاد به دنیا آمدن انسانها و ممنوعیت بردهداری و داشتن حق زندگی و آزادی و امنیت شخصی و... آمده است.شایان ذکر است که اساساً مکلف بودن انسان از آزادی او سرچشمه میگیرد. انسان در اصل خلقت، موجودی مختار و آزاد است. النهایه چون عاقل و آیندهنگر است، برحسب موازین خرد و اندیشه برای زندگی فردی و اجتماعی خود، مرزبندیهایی قائل است. این مرزبندیهای عقلانی و خردپسندانه، در فرایند شهود عرفانی و با بهرهگیری از وحی الهی، صورتی ناب، بیآلایش و صددرصد مطابق با واقع مییابد.
همانگونه که در آغاز، اشاره شد، وقتی خرد بشری از محدودههای معمولی فراتر رود و به حدّ اعلی رسد، توان آن مییابد که از راه وحی، به متن مصفا و زلال واقعیت جهان و نیز زلال حقوق و قوانین و آیین زندگی دست یابد. بنابراین، انسان که موجودی عاقل است، آزادی طبیعی و تکوینی خود را در حوزهی فردی و اجتماعی مرزبندی میکند و لذا هر انسانی دارای هر دین و آیین و مذهب و مسلکی باشد، به هیچوجه خالی از حدود و مقررات نیست؛ بنابراین، اگر در حقوق بشر اسلامی و غربی تفاوتهایی در حدود و مرزهای آزادی دیده میشود، به مبانی مشترک عقلانی وانساین مرزهای آزادی خدشه وارد نمیآورد.
به عبارت دیگر، به نظرم حقوق بشر اسلامی و غربی برحسب دیدگاه و جهان بینی خود، برای آزادی طبیعی و تکوینی انسان مرزبندیهایی کرده و حدودی قائل شدهاند؛ اما تفاوت مبانی و دیدگاهها موجب تفاوت و حتی در پارهای موارد تضاد در مصادیق و مرزبندیها شده است. در بینش لذتگرای غربی مرزها و محدودیتهای آزادی جنسی از بینش ارزشگرای الهی، بسیار کمتر است؛ اما در همان بینش غربی، برای اعمال این آزادی، محدودیتهایی از قبیل ممنوعیت تجاوز به عنف و ارضای غریزهی جنسی در ملأ عام و نظایر آن وجود دارد. و این نشان میدهد که در گسستهترین و بیبند و بارترین جوامع به اصطلاح آزاد نیز، خرد انسانی از کار باز نایستاده و آزادی را ولو در مقیاسی اندک، محدود کرده است. (7)
ج) دادگری
در مقدمهی اعلامیهی حقوق بشر چنین آمده است:- «عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر به اعمال وحشیانهای منتهی گشته که روح انسانها را به عصیان وا داشته است».
- «حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کرد تا بشر به عنوان آخرین راه علاج، به قیام به ضد ظلم و فشار مجبور نگردد».
- در مادهی 4- ممنوعیت بردهداری؛
- در مادهی 5- ممنوعیت شکنجه و مجازات و رفتار ظالمانهی مخالف با شأن انسانی؛
- در مادهی 7- تساوی افراد در برابر قانون؛
- در مادهی 8- حق رجوع به محاکم صالحه در مواردی که به حقوق اولیهی فرد تجاوز شده؛
- در مادهی 9- ممنوعیت توقیف خودسرانه؛
- در مادهی 11، بند 1- بیگناه شمرده شدن متهمان پیش از اثبات قانونی جرم؛
- در مادهی 11، بند 2- ممنوعیت محکوم کردن افراد به خاطر انجام یا عدم انجام عملی که به موجب حقوق ملی یا بین المللی جرم محسوب نمیشود؛
- در مادهی 21- ممنوعیت مداخله در زندگی خصوصی و امور خانوادگی و آداب و رسوم و حق حمایت قانونی از فرد در این موارد؛
- در مادهی 17، بند 1- ممنوعیت محروم کردن خودسرانهی اشخاص از حق مالکیت.
این موارد، در واقع، مصادیق اجرای عدالت و رفع ظلم و ستم به افراد جامعه را بیان میکند و در آن حلقههای وصل حقوق بشر غربی و اسلامی، بسیار مستحکم و وثیق است.
مقولهی عدل و دادگری در آموزشهای اخلاقی و عملی اسلامی چنان گسترده است که والاترین مراتب وجود، یعنی «ذات الهی»، متصف به عدل معرفی شده که این صفت مانند سایر صفات عین ذات اوست. برای والایی مرتبهی این مقوله، همین که گفتیم بس است؛ اما مسأله به اینجا ختم نمیشود و گستردهی عدل، تمام کائنات را در برگرفته و همهی ذرات وجود، مشمول این مقولهی عام و جهانشمول است، به گونهای که گفتهاند: «بِالعَدلِ قامَت السمواتِ والاَرضِ» یعنی «برپایی آسمان و زمین (عالم هستی) به عدل است».
از سوی دیگر، انسانها با هر دین و مذهب و آیین و مسلک، به حکم وجدان و خرد، خواستار عدل و داد هستند و از ستمگری و زورگویی و اعمال فشار در قلمروهای اقتصادی و و فرهنگی و سیاسی و دینی و... بیزارند. بنابراین، آنچه در این مورد در اعلامیهی حقوق بشر آمده، تجلی خواست درست و به جای انسانهایی است که برای رهایی از ظلم و ستم، در پی چارهاندیشی بودهاند و در حقیقت، مقولات عام و مورد وفاق همهی خردمندان و مورد تأیید همهی ادیان، از جمله دین مقدس اسلام میباشند.
در واقع، انسان- بما هو انسان- به حکم خرد و وجدان خود میکوشد تا ناموسی را که از خدای جهان سرچشمه گرفته و در هستی جریان دارد و موجب قوام آن است، در قلمرو زندگی فردی و اجتماعی خود تحقق بخشد. به عبارت بهتر، از وجود حقیقی و خارجی عدل که در هستی جاری است، الگو بردارد و به اصطلاح از امری تکوینی و عینی، مقولهی ارزشی و اعتباری را انتزاع کند. (8)
در قرآن کریم دربارهی عدل آمده است:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا»، (9)
«وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى». (10)
این آیات و نظایر آن، مقام والای عدل را در آموزش قرآنی نشان میدهد. میتوان گفت: آنچه در موارد ذکر شده در اعلامیهی حقوق بشر آمده، بازتاب مستقیم یا غیرمستقیم تعلیمات والایی بوده که در دین مبین اسلام و سایر ادیان الهی، خرد بشری را بارور کرده و آن را به بلوغ رسانیده است.
6- موارد افتراق
در اینجا به قسمتهایی از اعلامیهی جهانی حقوق بشر اشاره میکنیم که به نظر میرسد با دیدگاه اسلامی متفاوت باشد و دانشمندان و صاحبنظران اسلامی و غربی را به بحث و گفتگو در این زمینه فرا میخوانیم:1- کلیهی اعضای خانواده بشری از حقوق یکسانی برخوردارند (مقدمه)؛
2- همهی انسانها از لحاظ حیثیت و حقوق برابرند (مادهی 1)؛
3- پیروان هر مذهبی از تمام حقوق و آزادیهای ذکر شده، بهرهمند میشوند (مادهی 2)
4- هر زن و مرد بالغ حق دارد، بدون هیچ محدودیتی از نظر مذهب، تشکیل خانواده دهد. در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در کلیهی امور مربوط به ازدواج، حقوق مساوی دارند (مادهی 6)؛
5- هر کس از آزادی فکر، وجدان و مذهب برخوردارست و این حق، متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و آزادی اظهار عقیده و ایمان است (مادهی 18)؛
6- هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد (مادهی 19)؛
7- کودکان، چه بر اثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنیا آمده باشند، حق دارند که از یک نوع حمایت اجتماعی برخوردار شوند (بند 2، مادهی 25).
اینها نمونههایی از مواردی است که پیشنهاد میشود با مقایسه با حقوق اسلامی مورد بحث قرار گیرد.
در پایان به نکتهی نغز و شریفی اشاره میکنیم که برگرفته از آموزش والای دینی است و میتواند از موارد چشمگیر افتراق این دو حقوق به شمار آید. چه بسا این مورد از دیدگاه پارهای از فلاسفه و حقوقدانان و سیاستمداران خارج از موضوع باشد، ولی از آنرو که در این مقاله از گسستگیها و پیوستگیها حقوق بشر اسلامی و غربی سخن گفتیم، دریغ است که از پایه و مایهی حقوق بشر اسلامی که حق خدا و ارادهی تشریعی و تکوینی اوست، ذکری نکنیم. این حق از نظر اسلام، اساس همهی حقوق بشر است. هرچند قبلاً گفتیم خرد و وجدان بشری نیز عطیهی خداست، اما در اینجا سخن در شناخت و معرفت خدا و اعتراف به وجود او است که در این نگرش، این حقیقت است که منشأ همهی حقوق تنها ذات مقدس اوست. در این زمینه به کلامی از حضرت امام زین العابدین علی بن الحسین (علیه السلام) اشاره میکنیم که آن حضرت همهی حرکات و سکنات زندگی انسان را محاط به حقوق الهی میداند و ادای همگی آنها را از ناحیهی خدا بر انسان واجب میشمارد و آنگاه میفرماید:
«وَ اَکبَرُ حقُوقِ الله ما اوجَبَهُ لِنَفسِه تَبارَکَ وَ تَعالی مِن حَقه الذی هو اَصلُ الحقوق و منه تَفَرّعَ من قَرَنکَ اِلی قَدَمِکَ عَلی اِختلافِ جوارِحِکَ... فَامّا حَقُ اللهِ الاکبرُ فَان تَعبُده و لاتُشرِک بِه شَیئاً».
«بزرگترین حق خدا همانا آن حقی است که خدا برای خود واجب ساخته، حقی که اصل همهی حقوق است و همهی حقوق از آن ناشی شده است، از فرق سر تا نوک پایت!... و حق بزرگتر خدا این است که او را بپرستی و چیزی را شریک او نگردانی».
پینوشتها:
1- این تسامح از آنروست که از سویی بسیاری از مواد اعلامیهی جهانی حقوق بشر؛ مبتنی بر مسلمات همهی ادیان و مسلکهای جهان است مانند حق حیات، امنیت، مالکیت و... است و از سوی دیگر، آنچه حقوق بشر اسلامی خوانده میشود و در اعلامیهی حقوق بشر قاهره آمده است، «قرائتی» از آموزشهای اسلامی است که امکان خدشه در آن، وجود دارد. مقتضای احتیاط آن است که ما مسلمانها در بسیاری از موارد برداشتها و قرائتهای خودمان را به صورت قطعی به اسلام نسبت ندهیم.
2- شمس / 7 و 8.
3- حجرات / 13.
4- اسراء / 70.
5- تعبیر حیات مادی، خالی از مسامحه نیست. زیرا زندگی از آن روح است و روح، مجرد است.
6- مائده / 32.
7- برای رفع هرگونه سوءتفاهم یادآوری میکنیم که در دیدگاه اسلامی مبنای نگرش غرب به آزادی جنسی، آمیزهای از احساس و هوس است و اگر مبنای عقلایی هم داشته باشد، این مبنا از یکسو آمیخته با افراطهای غیرعقلانی و آلوده است و از سوی دیگر واکنشی است در برابر تفریط جنسی و گناه آلوده شمردن امر ازدواج، از سوی سنت کلیسایی. در هر حال این نگرش در اسلام محکوم است.
8- با استفاده از بیان استاد جوادی آملی.
9- مائده / 8.
10- انعام / 152.
حجتی کرمانی، محمدجواد، (1389)، در حاشیهی سنت و تجدد (گسستگیها و پیوستگیها)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول.