نقضها و رد و ایرادهایی كه افراد نسبت به همدیگر داشتند، گویای فضایی آكنده از بدبینی و عناد و دشمنی بود و تخریب شخصیت افراد و اتهام بیدینی و ارتداد به بهانههای كم ارزش، قبح و زشتی خود را از دست داده بود. انتساب افراد و شخصیّتهای علمی به گرایشهایی چون تجسیم، جهمیّه، شبّهه و امثال آن و از بین بردن اعتبار آنان بسیار متداول بود.(1)
شاید حاكمیتهای وقت هم به این فضای آلوده دامن میزدند و از این راه، دشمنی و كینه را بین اندیشوران مذاهب گوناگون تشدید میكردند و تفاهم و در نتیجه، احتمال خطر آنان را پایین میآوردند، بویژه آنكه در این دوران، حركتهای سیاسی برانداز از قبیل تحركّات نظامی خوارج، شیعیان زیدی و به خصوص طالبیان، حركتهای ملّیگرایانه در قلمرو وسیع حاكمیت وقت از قبیل گرایشهای خرّم دینی، مازیاری و یا در افریقا حركتهای سیاهان زمینهای لازم را در اختیار اندیشوران دینی گذاشت تا بعضی از این حركتها را تأیید كرده و موجب دردسر بیشتر حاكمیت گردند.
بدیهی است ایجاد تفرقه فكری و اعتقادی و به تبع آن،تشدید كینه و نفرت بین عالمان و به خصوص متكلمان و فقیهان میتوانست هدف جذّابی برای حاكمیّتهای وقت باشد.
برگزاری مجالس مناظره بین گرایشهای مختلف فقهی و یا كلامی و گاه، ادبی در حضور خلیفه و یا امرا را نمیتوان تنها به انگیزه دانش دوستی خلفا نسبت داد. طرح مباحث اختلاف برانگیز در این مجالس و رودررو قرار دادن دانشوران راه گمانهای نیكو را میبندد و پژوهشگر را به تأمل وامیدارد.(2)
عامل دیگری كه زمینه لازم برای بدبینی و تردید و در نتیجه، اختلاف و عناد و كینه را بهوجود میآورد، روشهای مبارزاتی بود كه مخالفان هر گروه نسبت به گروه دیگر به كار میگرفتند. جعل حدیث و ساختن مطالب دروغ و بیپایه و نسبت دادن آنها به رؤسای جریانات فكری و مذهبی و تخریب مجموعه معارف مذاهب و گرایشهای فقهی و یا كلامی از سوی پارهای از افراد بیاخلاق و فاسد باعث میشد(3) پیروان هر گرایشی در حالت روانی ویژهای برای پذیرش اتهامها نسبت به افراد قرار گیرند و در نتیجه اصل را بر فساد بگذارند و از حسن ظن نسبت به یكدیگر فاصله بگیرند.
این فضای زشت و سنگین، عرصه را برای پیروان تشیّع نیز سخت و تنگ میساخت، بویژه آنكه در بین شیعیان نیز چندین گرایش عمده كلامی وجود داشت(4) و شرایط سخت سیاسی هم در مواردی موجب میشد تا امام پیشین نتواند امام بعدی خود را به صورت صریح و بیابهام معرفی كندتا پیروان وی در شناخت امام بعدی دچار تردید نشوند.
از این رو، سوء استفادهكنندگان از این فضای تاریك و ابهامآلود بهره جسته و وارد گود میشدند و خود را جانشین امام پیشین میشمردند و گرایش جدیدی ایجاد میكردند.(5) وجود مسایل مالی هم به این موضوع دامن میزد و طمعورزی افراد، آتش معركه را شعلهورتر میساخت.(6)
در عصری كه دسترسی به امام معصوم بسیار سخت نبود، مراجعه به ایشان و شنیدن استدلالهای آنان باعث فروكشی آتش اختلافات میشد و و دامنه آن وسعت پیدا نمیكرد و رفتن به محضر امام(ع)، فصل الختام اختلافها بود؛(7) اما در روزگاری كه حاكمان بر امامان(ع) سخت میگرفتند و آنان را در زندان و یا تحت نظر جاسوسان نگهداری میكردند، فضا بسیار تیرهتر و زمینه اختلاف در درون شیعه بیشتر میشد.
در روزگار امامت امام هادی(ع) كه -حاكمیت در دست خلیفه مستبد عباسی، متوكّل بود این قبیل اختلافات بسیار گسترده بود و از آنجایی كه آن حضرت به شدت تحت مراقبت بودند،(8) راه دستیابی همه به وی غیر ممكن بود در نتیجه، تلاش برای ایجاد تفرقه بین یاران و پیروان ائمه(ع) بسیار آماده بود.
از این اختلافها گزارشهای بسیاری نقل شده است، امّا گزارشی كه عبدالعظیم حسنی در قالب یك توصیه امام(ع) به یاران خود آورده است، به روشنی فضای حاكم بین شیعیان و پیروان آن حضرت را ترسیم میكند، فضایی كه در این سفارش ترسیم شده است، بسیار غمبار و تأمل برانگیز است.
حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی(ع)(9) چنین نقل میكند كه:
ای عبدالعظیم، به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو كه برای شیطان راهی در دلهای خود باز نكنند. آنان را به راستگویی در سخن و ادای امانت و ترك جدال و مخاصمه در مسائل بیاهمیّت و به رویكرد به یكدیگر و زیارت همدیگر دستور ده؛ چون این كار، موجب نزدیكی به من میشود، به تخریب شخصیت یكدیگر مشغول نباشند. من با خود پیمان بستم كه هركس چنین رفتار كند و دوستی از دوستان مرا ناخشنود سازد، از خداوند بخواهم كه او را در دنیا به شدیدترین كیفرها برساند و در آخرت از زیانكاران قرار دهد.
به آنان بیاموز كه خداوند نیكوكارانِ آنان را آمرزیده و از بدكارانِ آنان درمیگذرد، مگر كسانی كه به او شرك ورزند و یا دوستی از دوستان او را بیازارند و یا در دل خود بدی و كینهای علیه او داشته باشند؛ چون خداوند این قبیل افراد را نمیبخشد، مگر از آن نیّت برگردند، وگرنه روح ایمان را از دل ایشان برمیكند و از ولایت من خارج میسازد و از ولایت ما هم بهرهای نمیبرد و من به خداوند از این فرایند پناه میبرم.(10)
این گزارش گویای آن است كه مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود. موضوعات كم ارزش و بیاهمیّت به محور مناظرات و مشاجرات بین آنان تبدیل گشته و آتش اختلاف و كینه شعلهور شده بود، به گونهای كه پارهای از آنان برای دستیابی به هدف خود در تخریب شخصیّت دیگران، گاه به شیوههای غیراخلاقی نظیر دروغگویی و حدیثسازی نیز روی میآورند.
كینهها و عداوتها موجب دوری و قهر و جدایی آنان شده، به گونهای كه از دیدار همدیگر نیز پرهیز داشتند.
بدیهی است چنین حالتی مطلوبترین حالت برای مخالفان آن حضرت، بویژه برای حاكمیّت وقت بود. آنان خود را منتسب به جریان فكری امام هادی(ع) میشمردند. از این روی، امام(ع) تأكید میكند كه در صورتی به من نزدیك میگردید كه از دشمنی و كینهتوزی با یكدیگر دست بردارید و قهر و جدایی را كنار گذاشته، به دیدار هم بروید.
تخریب شخصیت همدیگر در میان شیعیان، موجب آزردگی خاطر بسیاری از یاران امام(ع) میشد و امام ضمن نهی از این كار، در برابر این روند به سختی موضوعگیری كرده، بر چنین افرادی نفرین سنگینی میكند.
عمده مشكل این قبیل افراد، دست گذاشتن روی نقاط ریز زندگی افراد دیگر است. قشریگری و تأكید بر آموزههای ظاهری و بیتوجّهی به محتوا و بن مایه دین انگیزه جدّی را در این افراد ایجاد میكرد تا نقاط ضعف كوچك افراد را بزرگ جلوه داده و در نتیجه، توجیه لازم را برای ایراد اتهام بر آنان و رهایی وجدان خویش از ملامت نفس پیدا كنند.
در نگرش پیامبر اكرم(ص) دایره دین بسیار وسیع است و افراد گوناگون را با سلایق و گرایشها و رفتارهای متنوع و متفاوت پذیراست. امامان معصوم(ع) نیز همواره همین دید را توصیه میكردند. حضرت عبدالعظیم حسنی در گزارشی از حضرت هادی(ع) از طریق پدرانش از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده است كه:
أمرنی ربّی بمداراة الناس كما أمرنی بإقامة الفرائض؛(11)
پروردگارم مرا به مدارا با مردم سفارش كرده است، همان گونه كه به برپاداری واجبات دستور داده است.
این نگرش به انسان سعه صدری میدهد كه به راحتی نمیتواند دیگران را نفی كند و به آنان اتهام بزند، بلكه دایره زندگی دینی را وسعت میبخشد تا بسیاری افراد در آن جای گیرند.
امام هادی(ع) در توصیه مورد بحث، در ادامه، تأكید میورزد كه پیروان آن حضرت باید بدانند كه خداوند بخشنده و پرگذشت است خوبیها را در نظر میگیرد و از بدیها درمیگذرد و تنها دو حوزه خاص است كه از این دایره «گذشت» خارج است: نخست، شرك به خداوند متعال و دیگری، آزار یاران كه شماری از شیعیان آن روز به بهانههای بیپایه و به خاطر مجادلات تنگ نظرانه در آن گرفتار بودند.
تأكیدی كه امام(ع) بر ضرورت سعه صدر و پرهیز از تنگنظری و لزوم كنار گذاشتن كینهها و نفرتها میكند، بیانگر نیاز مبرم فضای فكری شیعه به اصلاح و پاكسازی است. امام هادی(ع) به علّت قطع ارتباط با پیروان خود، دغدغه بسیاری نسبت به جامعه شیعی داشت و اخباری كه از جدالهای بیجهت و زیانآور به گوش آن حضرت(ع) میرسید، نگران كننده بود. از اینرو، تلاش میكرد ارتباط بین افراد را از طریق گسترش یك حركت اخلاقی - اجتماعی مستحكم كرده، از تفرقه فزونتر جلوگیری كند.
در روایت دیگری از حضرت عبدالعظیم(ع) از امام هادی(ع) چنین آمده كه آن حضرت فرمود:
ملاقاة الإخوان نشرة و تلقیح للعقل و إن كان نزراً قیلاً.(12)
در این روایت ،دیدار هم فكران و برادران هم مسلك موجب گسترش فهم و دانش و رشد خرد دانسته شده است، گرچه این دیدارها كم باشد، باز هم از عدم ارتباط به مراتب ارزشمندتر است. شاید قسمت پایانی روایت، پاسخ به بهانهای است كه ممكن بود شیعیان آن روزگار به خاطر شرایط خفقان و عدم امكان ملاقاتهای گسترده در پیش خود مطرح میكردند. امام(ع) بر این باور است كه نشستها و ملاقات دوستانه ،در هر صورت، موجب تقویت خرد و گسترش فهم و شعور افراد جامعه میشود.
شاید یكی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امكان گرد آمدن و تجمّع آنها بود. از این رو، معمولاً تعالیم ائمه(ع) از طریق واسطهها به آنان میرسید و بدیهی است در این انتقال، افزون بر بازتاب ناتوانیهای بشری كه در نقل ضعیف و ناقص تعالیم ظاهر میشد، پارهای از شیطنتها و خیانتها هم راه پیدا میكرد و در نتیجه، تعالیم ائمه(ع) به صورت همگون و درست به همه نمیرسید و در نتیجه، زمینه اختلاف برداشت و به تبع، اختلاف دیدگاه وموضوعگیری را به وجود میآورد.(13)
دستورالعملهایی كه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از امام صادق(ع) به پیروان اهل بیت(ع) برای شناسایی حدیث درست از نادرست نقل میكند، شاید در همین رابطه قابل تفسیر باشد. در این خصوص عبدالعظیم به سند خود دو روایت از امام صادق(ع) نقل میكند:
عبدالعظیم الحسنی، عن علی بن اسباط، عن یونس بن عبدالرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابی عبداللّه(ع): قال: إذا أحدثوكم بحدیث عن الأئمه فخذو به حتی یبلغكم عن الحیّ، فإذا بلغكم شیء فخذوا به.
ثم قال: انّا واللّه لاندخلكم فیما لا یسعكم؛(14)
هرگاه حدیثی از امامان برای شما نقل شد، آن را بپذیرید تا آنكه حدیثی از امام زنده به شما برسد. آنگاه، وقتی از امام زنده حدیثی رسید، آن را پذیرا باشید. سپس فرمود: سوگند به خدا ما شما را در كارهای طاقتفرسا وارد نمیكنیم.
به همان سند از داوود بن فرقد، از عبدالأعلی مولی آل سام، از ابن عبداللّه(ع) قال: قلت له: إذا جاء الحدیث عن أولكم و حدیث عن آخركم فایّهما نأخذ؟
فقال: بحدیث الآخر؛(15)
به امام صادق(ع) عرض كردیم: هرگاه حدیثی از امام پیشین رسید و حدیثی از امام بعدی، كدام یك را پذیرا گردیم؟
امام(ع) فرمود: سخن امام بعدی را بپذیر.
در حدیث نخست به وسعت دایره زندگی دینی تأكید شده است و راه را برای افرادی كه با تأكید بر نصوص، فضا را روی دیگران میبندند، مسدود میكند. معمولاً جزم گرایان بر نصْ تأكید ورزیده، به پشتوانه آن، به تخطئه اعمال و رفتار دیگران میپردازند، درحالیكه در این روایتْ ملاك اعتبار اعمال و رفتار شیعیان بر آگاهی گذاشته شده است. افراد بر پایه دانش و آگاهی خود از گفتار امامان(ع)،موظّف به تكلیف هستند و اشخاص تا زمانی كه این آگاهی و اطلاع با آگاهی جدیدی جابهجا نشده، امكان رفتار بر مبنای آگاهی قبلی خود دارند، حتی اگر در واقع هم دستور جدید وجود داشته باشد و اشخاص نسبت به آن آگاهی و اطمینان كافی نداشته باشند.
اینكه در این دو حدیث، حجیّت سخن امام پیشین تا حصول علم و اطلاع به سخن امام بعدی پذیرفته شده و پس از آگاهی از سخن امام بعدی به آن سخن ارجاع داده شده، به خاطر آن است كه معمولاً امامان با توجّه به شرایط و اوضاع روز سخن میگفتند و با تبدیل آن شرایط سخن جدیدی ارائه میكردند و این امر، گاه موجب میشد تا پیروان آنان در سر دو راهی و تردید قرار گیرند و زمینه لازم برای اختلاف بوجود آید.(16)
امامان(ع) با این دستورالعملها راه تشخیص را معرّفی و از بروز اختلاف پیشگیری میكردند.
فضای حاكم بر روزگار امام هادی(ع) در عصر پدرشان امام جواد و جدشان امام رضا(ع) نیز وجود داشت و حضرت عبدالعظیم -كه عمده روزگار علمی و فكریاش در عصر این سه امام(ع) بود در فضایی آكنده از اختلاف نظر و درگیریهای فكری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) و در خارج از این مجموعه، زندگی میكرد.
افزون بر آنچه كه یاد شد، چیزی كه نقش جدّی در پیدایش اختلاف دیدگاه در بین پیروان ائمه(ع) ایجاد كرد، شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود، شهادت آن حضرت در زمانی اتفاق افتاد كه از سویی به خاطر فضای نسبتاً باز عصر مأمون، دانشوران بسیاری در میان شیعیان به وجود آمده و در اقصی نقاط جهان اسلام پراكنده شده بودند و از سوی دیگر، زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد كودكی بیش نبود(17) و مدّعیان زیادی برای جانشینی امام وجود داشت.
از آنجایی كه سابقه نداشت فردی در سنین كودكی امامت و پیشوایی را به دست بگیرد، مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع) بسیار دور از انتظار بود، به گونهای كه بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وی به امامت او ایمان آوردند.(18)
بدیهی است كسانی كه خارج از مدینه (محل سكونت امامع) بودند، در شرایط سخت انتخاب قرار گرفتند و در چنین فضای تیره و مهآلود، زمینه برای ایجاد اختلاف بیشتر میشد. شبیه جریان فوق در زمان امام هادی(ع) نیز به وجود آمد. آن حضرت نیز در زمان درگذشت پدرش در سنّ پایین قرار داشت(19) و در نتیجه، تردید یاد شده بار دیگر ظهور كرد، با این تفاوت كه در آغاز عصر امام جواد(ع) حاكمیّت وقت تلاش میكرد از خود چهرهای طرفدار اهل بیت(ع) نشان بدهد و حتّی ادعای تشیّع داشت(20) و به همین خاطر، سختگیریهای ظاهری برای دستیابی شیعیان به امام جواد(ع) كمتر بود، برخلاف عصر امام هادی(ع) كه چنین شرایطی وجود نداشت و اختناق فزونتری برقرار بود.
گرچه شیعیان در این مورد از یك سابقه برگزیده شدن فردی در سنین پایین به امامت برخوردار بودند و همین سابقه كار را آسانتر میكرد؛ با این حال، تأثیر لازم را در ایجاد فضایی برای گسترش اختلاف و تفرقه داشت.
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داده و روزگار عبدالعظیم حسنی را به روزگاری پرتنش، پر دغدغه، آكنده از اختلاف، بدبینی، كینه و دشمنی ساخته بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) به زدودن فضای مزبور و پاكسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی همّت میگماشت.
شاید این اختلاف و درگیری در ایران آن روز -كه از سویی تحت تأثیر عقلگرایی شدید كوفه و بصره قرار داشت(21)و تنها راه ارتباطی آن با حجاز از همین مسیر بود و از سوی دیگر امكان دسترسی آنان به مدینه چندان آسان نبود فزونتر بود و در ری -كه مركز درگیری فكری و اعتقادی بین گرایشهای گوناگون فقهی بین شیعیان و سنّیان و نیز در بین خود سنّیان بود و گاه این درگیریها به جنگ و جدال و خونریزی كشانده شد شدیدتر بود(22) و در واقع، رسالت حضرت عبدالعظیم به زدودن این اختلاف نظرها در حوزه مزبور بازمیگشت.
پی نوشت:
1. در این باره میتوان از كتب ملل و نحل اطلاعات فراوانی به دست آورد. همچنین كتب رجالی قصّههای بسیاری در این باره آوردهاند. در یكی از روایات، هشام بن ابراهیم جبلّی مشرقی نقل میكند كه در یكی از مجالس حضرت رضا(ع)، جعفر بن عیسی به آن حضرت گفت: مولایم، به پیشگاه تو و پیشگاه خداوند از این اوضاعی كه یارانمان گرفتار هستند شكایت میكنم. امام پرسید: مگر چه كار میكنند؟ جعفر گفت: مولایم، آنان ما را زندیق میشمارند، تكفیرمان میكنند و از ما بیزاری میجویند. امام فرمود: یاران علی بن حسین و محمد بن علی و یاران جعفر و موسی(ع) هم چنین بودند. اطرافیان زراره دیگران را تكفیر كردند و دیگران آنان را تكفیر میكردند... (اختیار معرفة الرجال، ص 498، ح 956 ، چاپ دانشگاه مشهد).
2. ر.ك: داستان مجلس مناظره هشام و دیگران در مجلس هارون با نقشه یحیی بن خالد برمكی برای مبغوض نشان دادن هشام بن حكم (همان، ص 258، ح 477).
3. ر.ك: به گزارش احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بن شیبه و سهل بن زیاد از مشكلاتی كه به وسیله علی بن حكم و قاسم بن یقطین قمی در احادیث اهل بیت(ع) ایجاد كرده بودند (همان، ص 516 ، 517 و 518 ، ح 994، 995 و 997).
4. ر.ك: الفرق بین الفرق،ص 23 به بعد، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد اسفراینی (م 429ق)، المكتبة العصریه؛ مقالات الإسلامیین،ص 16 به بعد، تحقیق هلموت ریتر، ابوالحسن الأشعری (م 1324ق) و دیگران.
5. در این باره امام موسی بن جعفر(ع) سخنی قابل تأمّل دارد. یزید بن سلیط زیدی میگوید: موسی بن جعفر را دیدم و گفتم: از امام بعد از خود، همانگونه كه پدرت نسبت به تو خبر داده، خبر بده. امام فرمود: پدرم در روزگاری بود كه امروز چنان نیست. یزید گفت: هر كس به چنین كاری جاسوسی6 نسبت به تو راضی باشد، به لعنت خدا گرفتار آید. امام(ع) خندید و فرمود: ای ابو عماره، خبرت میدهم. من از خانهام خارج شدم و به طور آشكار به پسرم وصیت كردم و دیگران را هم با او شریك ساختم و در باطن و پنهانی تنها به او وصیت كردم (بحارالأنوار، ج 49، ص 11، باب 3 از نصوص بر امامت آن حضرت).
6. ر.ك: اختیار معرفة الرجال، روایت 946 و 1120.
7. ر.ك: همان، روایت 1146، 1143، 1126، 1121 و 759.
8. ر.ك: بحارالأنوار، ج 50، باب 4 (ماجری بینه و بین خلفاء زمانه).
9. در این روایت عبدالعظیم حسنی از ابوالحسن الرضا(ع) روایت میكند. امّا از آنجایی كه روایت وی از حضرت رضا(ع)، به خصوص چنین روایتی كه جنبه نصیحتی دارد، متناسب با سنّ او نیست به احتمال بسیار زیاد، منظور ابوالحسن ثالث امام هادی(ع) است. اطلاق الرضا به هر كدام از امامان(ع) از اواخر دوره حاكمیّت بنیامیّه رواج پیدا كرد و قیام كنندگان علیه حاكمیت هم به الرضا من آل محمد دعوت میكردند. از اینرو، بعید نیست كه الرضا در این روایت لقب نباشد بلكه وصف عامی باشد كه بر همه ائمه دلالت میكند و یا آنكه در سند، تصحیف به وجود آمده، ناسخان به اجتهاد خود تعبیر الرضا را افزودهاند و روایت از ابوالحسن الثالث است و یا ابوالحسن ابن الرضا بوده، كه باز هم بر امام هادی اطلاق میشد؛ چون ابن الرضا(ع) بر فرزندان با واسطه امام رضا(ع) نیز اطلاق میشد. ر.ك: بحارالأنوار، ج 50، ح3، پاورقی دوم.
10. عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده، ص 137، ح 33، عطاردی.
11. همان، ص 163، ح 61.
12. الأمالی للمفید، ص 328؛ الأمالی للطوسی، ص 94؛ مسند عبدالعظیم حسنی، ص 122، ح 71.
13. ر.ك: اختیار معرفة الرجال، ص 393، ح 741 .
14. مسند عبدالعظیم الحسنی، ص 158، ح 100.
15. همان، ح 101.
16. مطالعه روایات تقیّه در این خصوص حائز اهمیّت است. به عنوان نمونه ،ر.ك: اختیار معرفة الرجال، ح 483 و 502 .
17. بنا به گزارش مرحوم مجلسی آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش هشت سال داشت (بحارالأنوار، ج 50، ص 2).
18. مقالات الإسلامیین، 30 - 31 ؛ اصول كافی، ج 2، ص 139، ح 3 از باب الإشارة والنّص علی بن جعفر الثانی(ع).
19. بنا به گزارش مرحوم مجلسی سنّ آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش شش سال و پنج ماه بود. (بحارالأنوار، ج 50، ص 115، باب اوّل از ابواب تاریخ امام دهم).
20. ر.ك: تاریخ الخلفاء، ص207، جلالالدین سیوطی، مطبعة السعادة مصر .
21. در جهان اسلام ،مدینه و مكّه همواره به عنوان مركز سنّت و حدیثگرایی شهرت داشت و كوفه و بصره و به تبع آنها، ایران مركز عقلگرایی بود و نفوذ معتزله و نیز شیعه در این منطقه بسیار بود. حاكمیّت علی(ع) در كوفه در این امر بیتأثیر نبود.
22. ر.ك: تاریخ گسترش تشیع در ری، رسول جعفریان، نشر مشعر، فصل سیزدهم، «جدالهای مذهبی در ری».