مسلمانان در صدر اول، قرآن را به نحوی كه از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) میشنیدند و فرا می گرفتند، قرائت میكردند و پس از صحابه، از تابعین و پیشوایان بزرگی كه در شهرهای آنان به سر می بردند، قرآن را میآموختند؛ از جملهی این افراد كه در مدینه بودند میتوان سعیدبن المسیّب، عروه بن الزبیر، سالم بن عبدالله العدوی، معاذبن الحارث، عبدالرحمان بن هرمز، محمد بن مسلم بن شهاب، مسلم بن جندب و زید بن اسلم را نام برد. در مكه عبید بن عمیر، عطاء، طاووس، مجاهد، عكرمه و عبدالله ابن ابی ملیكه. در كوفه علقمه، اسود، مسروق، عبیده، عمروبن شرحبیل، حارث بن قیس، ربیع بن خثیم، عمروبن میمون، ابوعبدالرحمان السلمی، زربن حبیش، عبید بن نضله، ابوزرعه، سعید بن جبیر، ابراهیم نخعی و شعبی. در بصره عامر بن عبد قیس، ابوالعالیه، ابورجاء، نصربن عاصم، یحیی بن یعمر و جابر بن زید. در شام ابن ابی شهاب و خالد بن سعید، مصاحب ابوالدرداء را میتوان نام برد.
اینان و نظایرشان، علما و دانشمندان امت در بلاد و مرجع مسلمانان در زمینههای مختلف معارف اسلامی آن روز به شمار میآمدند. امّا برجستگی این گونه افراد در یك زمینهی خاص نظیر قرائت قرآن نبود، بلكه اینان به طور عام علمای آن دوره شناخته میشدند.
پس از گذشت آن دوره، گروهی فن قرائت و فراگرفتن و آموختن آن را رشتهی اختصاصی خود قرار دادند و به این رشته توجهی خاص مبذول داشته و در قرائت قرآن و آموزش آن شهرت یافتند، تا اینكه در مقام امامتِ فنّ قرار گرفتند كه پیشوایی مردم را در این زمینه به عهده داشتند و مردم از مناطق مختلف به سوی آنان میشتافتند و معارف قرآن را از آنان میآموختند.
روش همهی مسلمانان در مناطق مختلف بر این بود كه مردم هر شهری قرآن را از قاری همان شهر فرا میگرفتند و تنها قرائت او را میپذیرفتند و چون اینان تصدی امر قرائت را عهدهدار بودند، قرائت به آنان نسبت داده شد.
كسانی كه از این قبیل در مدینه شهرت یافتند عبارتند از: ابوجعفر یزید بن القعقاع، شیبة بن نصاح و نافع بن ابی نعیم. در مكه عبدالله بن كثیر، حمید بن قیس و محمد بن محیصن. در كوفه یحیی بن وثاب، عاصم بن ابی النجود، سلیمان الاعمش، حمزه و كسائی، به این مقام دست یافتند. در بصره عبدالله بن ابی اسحاق، عیسی بن عمر، ابوعمرو بن العلاء، عاصم الجحدری و یعقوب الحضرمی. در شام عبدالله بن عامر، عطیه بن قیس، عبدالله بن المهاجر، یحیی بن ابی الحارث الذماری و شریح بن یزید الحضرمی.
پس از این افراد، تعداد قاریان رو به فزونی نهاد و قاریان در مناطق مختلف جهان اسلام پراكنده شدند و طبقهای پس از طبقهی دیگر به جانشینی آنان نایل آمدند. ولی همان گونه كه قبلاً اشارت رفت، اینان در فراگرفتن و آموختن قرآن و قرائت اختلاف نشان داده و روشهای مختلف داشتند. برخی از آنان در تلاوت قرآن استوار و به رعایت روایت و درایت شهرت داشتند و برخی در این موارد، كوتاهی داشتند و برخی در این موارد كوتاهی میكردند. از این جهت اختلافاتی بین آنان پدید آمد. به تدریج ضبط قرائات رو به كاستی و سستی نهاده و زیاده روی و كارهای بیرویه، رو به فزونی گذاشت و به تعبیر ابن جزری «بیم آن میرفت كه باطل در لباس حق جلوه كند.» (1) لذا علمای برگزیدهی امت و بزرگان به پا خواسته و تمام كوشش خود را در تحقیق و تمیز درست از نادرست و مشهور از غیر مشهور به كار گرفته و اصول و قواعدی برای قرائت وضع كردند. در اثر این كوششها قرائت به عنوان فنی از فنون كه دارای قواعد و اصولی محكم و استوار بود درآمد. در چارچوب این اصول، اجتهاد و انتخاب نیز به كار رفت، كه در مباحث سابق شمّهای از آن تشریح گردید.
اولین امام معتبری كه به ضبط قرائتهای صحیح و جمع آوری آن در كتابی مفصل و مبسوط همت گماشت، ابوعبید قاسم بن سلام انصاری (متوفای 224) بود كه شاگرد كسائی به شمار میآمد. ابن الجزری میگوید: «به طوری كه من شماره كردهام، وی قرّاء را در بیست و پنج تن منحصر كرده است و كسانی كه به نام قرّاء سبعه بعداً شهرت یافتند، در زمرهی اینان بودند.» (2)
پس از او احمد بن جبیر بن محمد ابوجعفر كوفی، ساكن انطاكیه (متوفای 258) كتابی در این زمینه تألیف كرد و قرائتهای پنجگانه را در آن جمع آوری نمود كه هریك از این قرائتها به منطقهای از مناطق جهان اسلام تعلق داشت. سپس قاضی اسماعیل بن اسحاق، مصاحب قالون (متوفای 282) كتابی در قرائت تألیف نمود كه در ان، قرائتهای بیست تن از ائمه جمع آوری شده است. پس از وی ابوجعفر طبری (متوفای 310) كتابی به نام «الجامع» تألیف نمود كه بیست و چند قرائت در آن جمع آوری شده است.
پس از گذشت زمانی كوتاه، ابوبكر محمد بن احمد داجونی (متوفای 324) كتابی در قرائت نوشت و ابوجعفر را كه یكی از قرّاء عشره است، به دیگر قرّاء اضافه كرد. به دنبال داجونی ابوبكر احمد بن موسی «ابن مجاهد» (متوفای 324) كار او را دنبال كرد و او نخستین كسی است كه عدد قرائتها را در قرائت های هفت گانه منحصر كرد.
پس از ابن مجاهد، دیگران به تألیفاتی به پیروی از او و بر همان منوال دست زدند؛ كه احمد بن نصر شذائی (متوفای 370) و احمد بن حسین بن مهران (متوفای 381) از آن جملهاند. احمد سه تن دیگر را به قرّاء سبعه اضافه كرد و اصطلاح «قرّاء عشره» به وجود آمد. یكی دیگر از این افراد محمد بن جعفر خزاعی (متوفای 408) است كه كتابی به نام «المنتهی» تألیف كرد. در این كتاب برخی مطالب جمع آوری شده كه در كتابهای قبلی نیامده است.
این قرائتها در اندلس و كشورهای مغرب تا اواخر قرن چهارم رواج نداشت، تا اینكه راویان قرائت در مصر به آن مناطق سفر كردند و این قرائتها را در آن كشورها ترویج دادند. ابوعمر احمد بن محمد الطلمنكی (متوفای 429) مؤلف «الروضه» اولین كسی است كه این قرائتها را در اندلس ترویج كرد.
پس از وی ابومحمد مكی بن ابی طالب قیسی (متوفای 407) مؤلف «التبصره» و «الكشف عن وجوه القراءات السبع» و سپس حافظ ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (متوفای 444) مؤلف«التیسیر» و «جامع البیان» به این كار دست زدند.
در دمشق، استاد ابوعلی حسن بن علی اهوازی (متوفای 446) كتابهایی در قرائت تألیف كرد.
در همین ایام ابوالقاسم یوسف بن علی هذلی (متوفای 465) از مغرب به مشرق سفر كرد و از كشورهای مختلف دیدن نمود و در این كشورها، روایات ائمه قرائت را مطرح ساخت. او به ماوراءالنهر رسید و در غزنه و دیگر شهرها به كار قرائت پرداخت. آنگاه كتابی به نام «الكامل» تألیف كرد كه در آن پنجاه قرائت از ائمهی معروف گردآوری شده است. در كتاب او 1459 روایت آمده است. او میگوید: «من با 365 شیخ و استاد قرائت از آخر مغرب تا دروازهی فرغانه، ملاقات كردم.»
پس از وی ابومعشر عبدالكریم بن عبدالصمد طبری (متوفای 478) كتاب «التلخیص» و «سوق العروس» را دربارهی قرائتهای هشت گانه در مكه تألیف كرد كه در آنها 1550 روایت و طریق آمده است. ابن الجزری میگوید: «كسی را نمیشناسیم كه بیشتر از این دو علوم قرائت را جمع آوری كرده باشند، مگر ابوالقاسم عیسی بن عبدالعزیز اسكندری (متوفای 629) كه كتابی به نام «الجامع الاكبر و البحر الازخر» تألیف كرد و محتوی بر 7000 روایت و طریق است.» ابن جزری اضافه میكند: «تألیف كتب دربارهی قرائتها، هم چنان ادامه دارد و مؤلفان، قرائتهای شاذّ و صحیح را بر مبنای تحقیقات خود و یا براساس آنچه كه خود صحیح میدانند، روایت میكنند و مورد اعتراض هیچ كس واقع نشدهاند، بلكه آنان در این رهگذر از پیشینیان پیروی میكنند زیرا قرائت، سنت متّبعی است كه هم چنان یكی از دیگری اخذ میكند و همان طور كه در كتابهای «الكامل» از هذلی «سوق العروس» از طبری، «الاقناع» از اهوازی، «كفایه» از ابوالعز، «مبهج» از سبط خیاط، «روضه» از مالكی و امثال اینها آمده مورد اتّباع است و بر مبنای روایات آنان و محتویات این كتابها اعم از ضعیف و شاذّ، از قرّاء سبعه باشد و یا عشره و یا غیر اینها، قرائت میكنند و ما ندیدهایم كسی بر این روش اعتراض كند و یا به مخالفت با آنها برخاسته باشد.» (3)
انحصار قرائتها به هفت قرائت
در مبحث قبل، نمونههای روشنی از توجه مسلمانان به قرائت اِرائه گردید و بیان شد كه در تمامی دورهها مردم نسبت به قرائت شخصیتهای معروف و حفظ و تدوین و پذیرش همهی آنها اهتمام میورزیدند. هم چنین مردم هر منطقهای به قاری محلی و منطقهی خود توجه بیشتری داشتند و هیچ كس اعم از عامه و خاصه بر این سیره مستمر اعتراض نداشته است.بدین ترتیب اجتهاد و تحقیق قرّاء در انتخاب و اختیار قرائت موردتوجه همهی مسلمانان قرار داشت و مسلمانان در چارچوب شروط خاصی كه قبلاً اشارت رفت، قرائت را فراگرفته و میپذیرفتند.
این روش همیشگی در فراگیری و آموزش قرائت تا اوایل قرن چهارم ادامه داشت، تا اینكه نابغهی فرزانهی بغداد، یعنی ابن مجاهد كه در جذب قلوب مردم و نفوذ در میان سران و مقامات دولتی ورزیدگی داشت، ظاهر گردید. وی كرسی شیخ القرّاء را به طور رسمی به خود اختصاص داد و عامهی مردم به او روی آوردند. ولی رقیبانی داشت كه برتر از وی بودند و در علوم قرآن سابقهای بیشتر داشتند. آنان ابن مجاهد را به علت قلّت بضاعت علمی و كمی روایت از شیوخ و سفر نكردن در طلب علم و بیاطلاعی از فنون قرائت و انواع قرائتهای منقول از ائمهی بزرگ، تحقیر میكردند.
المعافی ابوالفرج میگوید: «روزی نزد ابن شنبوذ رفتم. در مقابل وی انبوهی از كتاب قرار داشت. به من گفت: درِ كتابخانه را باز كنم، گشودم. در آن كتابخانه قفسههایی بود و در هریك، كتابهای خاص یك فن و یك علم قرار داشت و من هیچ كتابی را برنداشتم و نگشودم، مگر اینكه ابن شنبوذ، آن را همانند سورهی حمد از بر میخواند.» وی آنگاه گفت: «با این حال، بازار داغ از آن ابن مجاهد است.»
العلاف نیز نقل كرده است كه از ابوطاهر پرسیدم: «ابوبكر ابن مجاهد و یا ابوالحسن ابن شنبوذ كدام افضل و برتر از دیگری است؟» ابوطاهر گفت: «عقل ابن مجاهد بالاتر و بیشتر از علمش و علم ابن شنبوذ برتر و بیشتر از عقلش میباشد!» (4)
ابن الجزری گفته است: «همان طور كه در بین اقران و هم گنان اتفاق میافتاد، بین ابن مجاهد و ابن شنبوذ نیز اختلاف افتاد، تا آنجا كه ابن شنبوذ كسی را كه شاگردی ابن مجاهد را میداشت به شاگردی نمیپذیرفت و میگفت: این شخص پاهای خود را در راه كسب دانش به غبار نیالوده است.» كنایه از آنكه رنج سفر در طلب علم را نبرده است. ابن مجاهد بسیار خشك و غیرقابل انعطاف و سخت پای بند به تقلید از قرائت پیشینیان بود. عبدالواحد بن ابی هاشم میگوید: «كسی از ابن مجاهد پرسید: چرا شیخ قرائتی خاص اختیار نمیكند؟ او در پاسخ گفت: نیاز ما در حفظ دستاوردهای ائمهی پیشین، بیش از آن است كه قرائتی اختیار كنیم تا پس از ما رواج یابد.» (5)
ابن مجاهد كسی است كه ابن مقله وزیر را بر آن داشت كه ابن شنبوذ (6) و ابن مقسم (7) را احضار كند و هریك از آن دو را در محضر جمعی از فقها به محاكمه بكشد تا مانع از اجتهاد و اختیار قرائت شود. دكتر صبحی الصالح میگوید: «هر دو جلسهی محاكمه به دستور شیخ القرّاء (ابن مجاهد) تشكیل گردید و او اولین كسی است كه قرائتهای هفت گانه را جمع آوری كرد. ابن مجاهد قرائت را از ابن شاذان رازی فراگرفت. ابن مقسم و ابن شنبوذ نیز از شاگردان ابن شاذان بودند؛ اما اشتراك این سه تن در استاد و اخذ قرائت از یك شیخ، مانع از تشدّد ابن مجاهد با دو هم ردیف خود نگردید.» (8)
اعتراض ابن شنبوذ نسبت به این روش ابن مجاهد، (حصر قرائات در هفت قرائت) همان طور كه قبلاً نقل شد، بسیار شدید بود. ابن مقسم نیز نسبت به سدّ باب انتخاب و اختیار قرائت شدیداً اعتراض كرد و گفت: «همان طور كه خلف بن هشام و ابی عبید و ابن سعدان میتوانستند قرائتی اختیار كنند و این كار برای آنان جایز بود؛ دیگران نیز كه پس از آنان آمدهاند، میتوانند به همان نحو عمل كنند.» (9)
ابن مجاهد تمام كوشش خود را برای سدّ باب اجتهاد در قرائت به كار برد و به طور نسبی توفیقی حاصل كرد، زیرا شرایط حاكم بر آن دوران تاریك و نابسامان جامعهی اسلامی او را كمك كرد تا در خواستههایش پیروز شود، و مخالفان خود را منزوی سازد. مسألهی حصر قرائات در هفت قرائت از جمله كارهای اوست و اگر ناهمگونی و نقصی در این كار وجود دارد، برعهدهی او است كه شتاب زده به چنین عمل خطیری دست زد.
دكتر صبحی صالح میگوید: «بیشترین سهم سرزنش این عمل توهّم آفرین (كه تنها قرائت معتبر قرائت قرّاء سبعه است) متوجه ابن مجاهد است كه در رأس قرن سوم هجری در بغداد، به جمع آوری هفت قرائت از هفت تن از ائمهی مكه و مدینه و بصره و كوفه و شام دست زد و تنها اینان به وثوق و امانت و دقت در ضبط قرائت معروف شدند. در حالی كه این عمل، ملاكی واقعی نداشته و صرفاً یك تصادف و اتفاقی است، زیرا در بین ائمهی قرّاء افراد بسیار و قابل توجهی هستند كه از قرّاء سبعه برترند.» (10)
آری، به هنگامی كه دانشمندانی مانند: ابوعبید قاسم بن سلام و ابوجعفر طبری و ابوحاتم سجستانی و دیگران، كتابهایی در فنّ قرائت نگاشته و فراهم میساختند، اصطلاح «قرائتهای هفت گانه» مطرح نبود و چندان شهرتی نداشتند و آنان در تألیفات خود، قرائت های بیشتری را یادآور شدهاند. این عبارت «قرائت های هفت گانه» در اول قرن چهارم به دست ابن مجاهد كه احاطهای بر روایات و در راه كسب علم سفری نداشت، (11) رواج یافت. در نتیجه مردم عوام تصور كردند كه منظور از «قرائتهای سبعه» همان «احرف سبعه» است كه در حدیث نبوی آمده است. از این رو بزرگان و نقّادان، همگی سرزنش و ملامت تند خود را متوجه ابن مجاهد كردند؛ كه عمل او است كه این تصور عامیانه را به وجود آورده و ایجاب كرده است تا عظمت و شؤون ائمهی دیگر كه برتر و بالاتر از قرّاء سبعهاند، ناچیز و بیارزش جلوه كند!
اعتراض به موضع ابن مجاهد
بسیاری از بزرگان شتاب زدگی و نااستواری ابن مجاهد را در انتخاب قرائات سبع، شدیداً مورد نكوهش قرار دادهاند كه نمونههایی از آن ذیلاً نقل میشود:امام ابوالعباس احمد بن عمار مهدوی؛ قاری و مفسّر قرآن، ابن مجاهد را سخت سرزنش میكند و میگوید: «بنیان گذار انحصار قرائتها در هفت قرائت، عملی ناشایسته انجام داد و این توّهم را بر عامهی كوته نظر آورد كه این قرائتهای هفت گانه، همان احرف سبعه است كه در حدیث آمده است و شاید اگر او قرائتها را در عددی زیر عدد هفت و یا بیشتر قرار میداد، این اشكال و توّهم به وجود نمیآمد و شبهه از میان میرفت. علاوه بر این، وی در مورد هر امامی به دو راوی اكتفا كرده و این موجب شده است كه اگر كسی قرائتی را بشنود كه ثالثی غیر از آن دو نقل كرده باشد، نپذیرد و آن را باطل بداند. در حالی كه چه بسا این قرائت مشهورتر و صحیحتر باشد و ممكن است كه نادانانی در این مورد دچار مبالغه شوند و امر آنان به خطا و كفر بیانجامد.» (12) ابوبكر ابن العربی در همین زمینه گفته است: «تنها قرائتهای هفتگانه نیست كه روا باشند تا این كه گفته شود قرائتهای دیگر مانند: قرائت ابوجعفر و شیبه و اعمش كه همانند قرّاء سبعه و یا برتر از آنان بودهاند، غیرمجاز است!». جلال الدین سیوطی پس از نقل این مطلب از ابن العربی، میگوید: «كسان دیگری نیز این سخن را گفتهاند كه از جملهی آنان: ابومحمد مكی بن ابی طالب و ابوالعلاء همدانی و دیگر ائمهی قرّاء را میتوان نام برد.» (13)
اثیرالدین ابوحیان اندلسی میگوید: «در كتاب ابن مجاهد و كسانی كه از وی تبعیت كردهاند، تنها تعداد كمی از قرائتهای مشهور آمده است. در مورد ابوعمرو بن العلاء هفده راوی نام برده شده كه از وی نقل كردهاند، ولی در كتاب ابن مجاهد تنها به «الیزیدی» اكتفا شده است. ده كس از «الیزیدی» روایت كردهاند و ابن مجاهد تنها به السوسی و الدوری بسنده كرده است در حالی كه این دو بر دیگران مزیتی ندارند و همهی آنان در انضباط و استواری و اخذ قرائت مشترك بودهاند و ما علتی برای این كار نمیبینیم مگر اندك بودن دانش او!» (14)
امام استاد، اسماعیل بن ابراهیم ابن القراب، در اول كتاب خود به نام «الشافی» میگوید: «تمسك به قرائتهای هفت گانه و عدم تمسك به دیگر قرائتها، مبتنی بر هیچ سند و نص و روش و سنتی نیست. و فقط ناشی از این است كه برخی از متأخران (منظور او ابن مجاهد است) كه به بیش از هفت قرائت آشنایی نداشتهاند، كتابی به نام «السبعه» منتشر كرده كه فقط حاوی هفت قرائت است و به علت شهرت و معروفیت مؤلف كتاب، عامهی مردم تصور كردند كه تمسك به قرائتهایی غیر از این قرائتهای هفت گانه جایز نیست. افراد بسیار دیگری پس از ابن مجاهد دربارهی قرائت كتابهایی تألیف كرده و برای هر امام از ائمهی قرّاء روایات بسیار و انواع اختلافات نقل كرده اند و هیچ كس نگفته است كه قرائت به موجب این روایات، به جهت آنكه در كتاب ابن مجاهد نیامده است، جایز نیست.» (15)
ابوالحسن علی بن محمد (شیخ و استاد ابوشامه) می گوید: «در اوایل قرن چهارم، ابوبكر ابن مجاهد كه ریاست قرائت به وی منتهی گردید و مقدم بر مردم زمان خود بود، قرائتهایی را كه با رسم الخط مصحف موافقت داشت، اختیار كرد و قرّائی را كه قرائتشان شهرت داشت، برگزید و با توجه به تعداد مصحفهایی كه عثمان به مراكز مهم اسلامی فرستاده بود و با توجه به گفتهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ بر آن شد كه هفت قاری و قرائتهای آنان را انتخاب كند و آنان را ائمهی بلاد و مناطق مختلف به حساب آورد. بنابراین، ابن مجاهد اولین كسی است كه به این هفت تن اكتفا كرده و كتابی پیرامون قرائتهای آنان تألیف كرده است و مردم نیز در این مورد از وی تبعیت كردهاند و هیچ كس در جمع آوری قرائتهای این هفت نفر، پیش از وی این كار را نكرده است.» (16)
ابومحمد مكی بن ابی طالب نیز در همین زمینه میگوید: «كلیهی این قرائتهای هفت گانه جزئی از «احرف سبعه» است كه قرآن بر آن مبنا نازل شده است. اما غلط و اشتباه بزرگی است كه كسی تصور كند كه قرائت هریك از این قرّاء سبعه یكی از احرف سبعه است، زیرا نتیجهی این اعتقاد این است كه هر قرائتی را كه قرّاء سبعه بدان تمسك نكرده باشند، متروك و مطرود باشد.»
وی اضافه میكند كه ائمه در كتابهای خود بیش از هفتاد تن كسانی را یاد كردهاند كه دارای مقامی بالاتر و شأنی عظیمتر از این هفت تن بودهاند. علاوه بر آنكه گروهی از دانشمندان از ذكر برخی از این قرّاء سبعه در كتابهای قرائت خود، خودداری كرده و آنان را كنار گذاردهاند. فی المثل ابوحاتم و دانشمندان دیگر، حمزه و كسائی و ابن عامر را در كتاب خود ذكر نكرده و در حدود بیست تن از ائمهی قرّاء را كه برتر از قرّاء سبعه بودهاند، ذكر نمودهاند. هم چنین طبری در كتاب قرائات خود علاوه بر قرّاء سبعه، از 15 تن دیگر نام میبرد. ابوعبید و اسماعیل قاضی نیز به همین نحو عمل كردهاند.
او میگوید: «بنابراین، چگونه روا باشد كه كسی گمان كند قرائتهای این هفت تن از متأخرین همان «أحرف سبعه» است؟ این اشتباهی بزرگ است. آیا این ادعا بر نصّی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مبتنی است یا مبنای دیگری دارد؟! و چگونه قابل قبول است كه كسائی در ایام مأمون همین دیروز به قرّاء سبعه ملحق شود، در حالی كه هفتمین نفر از قرّاء سبعه یعقوب حضرمی بوده است و ابن مجاهد، در حوالی سال سیصد، كسائی را به جای یعقوب تعیین كرد!» وی سخن در این زمینه را به درازا كشانده كه به همین اندازه اكتفا میشود. (17)
حافظ ابن الجزری میگوید: «از بعضی كه دانشی ندارند شنیدهام كه قرائتهای صحیح همانهاست كه از قرّاء سبعه است. بلكه بسیاری از جهّال و نادانان برآنند كه قرائتهای صحیح همان است كه در «الشاطبی» و «التیسیر» آمده است. حتی برخی قرائتهایی را كه در دو كتاب مذكور نیامده و یا از قرّاء سبعه نیست، شاذّ و خلاف قاعده میدانند. در حالی كه چه بسیار قرائتهایی كه در دو كتاب یادشده نیامده و یا از قرّاء سبعه نیست، ولی صحیحتر از قرائتهایی است كه در این دو كتاب آمده و یا از قرّاء سبعه است. این شبهه از آنجا نشأت گرفته كه گمان بردهاند قرائتهای هفت گانه همان «احرف سبعه» است كه در حدیث بدان اشاره شده!».
وی اضافه میكند: «گروه زیادی از ائمهی پیشین، عمل ابن مجاهد را مبنی بر اكتفاء به هفت تن از قرّاء مورد نكوهش قرار داده و در این مورد به او نسبت خطا داده و گفتهاند: اگر عددی كمتر از عدد هفت و یا بیشتر انتخاب مینمود و یا مقصود خود را به وضوح بیان میكرد، نادانان از این شبهه رهایی مییافتند.» (18)
جلال الدین سیوطی گوید: «بزرگان پیشین نسبت به كسانی كه گمان كردهاند كه قرائتهای معروف همان است كه در كتابهایی مانند التیسیر و الشاطبیه آمده كاملاً اعتراض دارند و آخرین كسی كه به آن تصریح نموده، شیخ تقی الدین سبكی است.» (19)
این بود اعتراضات بزرگان فنّ نسبت به ابن مجاهد، دربارهی حصر قرائات در سبعه، كاری كه دیگران نكرده بودند. ولی آیا این اعتراضات تأثیری داشته است؟!
بررسی آثار موجود نشان میدهد كه طبقهی عامه از آغاز قرن چهارم، همان رویّهِ اولیه را ادامه داده و به پیروی تقلیدگونهی محض، به همان قرّاء سبعه اكتفا كردهاند. اما علما و دانشمندان كه در زمانهای بعد آمدهاند، به رعایت بیطرفی و اتخاذ روشی بر خلاف نظر عامّه قادر نبودهاند؛ و عملاً هم آهنگ و همراه با عامّه در سرازیری مسیل حركت كردهاند. نمونهی این دانشمندان، ابومحمد مكی (متوفای 437) است كه سرسختترین مخالفان انحصار قرائات به هفت قرائت است. مع الوصف كتاب خود را به نام «الكشف عن وجوه القراءات السبع» به قرائتهای سبعه اختصاص داده است.
دیگری ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (متوفای 444) است كه كتاب خود را به نام «التیسیر» منحصراً پیرامون قرائتهای هفت گانه نگاشته است.
نمونهی دیگر ابوعبدالله، محمد بن شریح اشبیلی است كه به سال 476وفات یافته و در كتاب خود به نام «الكافی» تنها دربارهی قرائتهای هفت گانه و روات آن بحث كرده است. هم چنین ابوحفص بن عمر بن القاسم انصاری اندلسی كتاب خود را به نام «المكرر» به قرائتهای سبعه منحصر كرده است.
ابومحمد قاسم بن فیرهی شاطبی (متوفای 590) قصیده ای به نام «حرز الامانی و وجه التهانی» دربارهی قرائتهای سبعه سروده و همان گونه كه عامه به تقلید از ابن مجاهد معتقدند، برای هر قاری دو راوی ذكر نموده است. مؤلفان دیگری نیز تألیفاتی به همین نحو به نگارش درآوردهاند و همهی آنان قرائتها را در عدد هفت منحصر كردهاند.
تنها برخی از متأخران سه تن را به هفت قاری معروف اضافه كرده و به پیروی از ابن مجاهد برای هریك از آن سه، دو راوی برشمردهاند. از جملهی اینان: شمس الدین ابوالخیر ابن الجزری است كه به سال 833 در گذشته است. وی كتابی در دو جلد به نام «النشر فی القراءات العشر» تألیف كرده و پس از آن كتابی دیگر به نام «التحبیر فی قرائات الائمة العشرة» تألیف كرده و قصیدهای نیز به نام «طیبه النشر فی القراءات العشر» سروده كه به همین نمط است.
پس از ابن الجزیر تا عصر اخیر، همهی مؤلفان كتب قرائات از وی پیروی كردهاند؛ كه از آن جمله نویسندهی معاصر، محمد سالم محیسن كتابی به نام «المهذب فی القراءات العشر» تألیف كرده است.
برخی نیز چهار قاری از قرّاء شواذ را بر این قرّاء ده گانه اضافه كردهاند؛ تا قرّاء مورد اعتماد (به عقیدهی آنان) به چهارده تن برسند. كتاب «اتحاف فضلاء البشر فی القراءات الاربعه عشر» تألیف احمد بن محمد دمیاطی (متوفای 1117) مبتنی بر همین اساس اِبداعی و نوآوری است.
پینوشتها:
1. رك: النشر فی القراءات العشر، ج1، ص9.
2. همان، ص34.
3. النشر، ج1، ص 36.
4. غایة النهایة فی طبقات القرّاء، ج2، ص 54-56.
5. معرفة القرّاء الكبار، از ذهبی، ج1، ص217.
6. محمد بن احمد بن ایوب بن شنبوذ، رك: غایة النهایة، ج2، ص52.
7. محمد بن الحسن بن یعقوب بن الحسن بن مقسم. رك: غایة النهایة، ج2، ص123.
8. مباحث فی علوم القران، ص251-252. رك: معرفة القرّاء الكبار، ج1، ص 221 و 247.
9. معرفة القرّاء، ج1، ص249.
10. مباحث فی علوم القرآن، ص247 و 148.
11. زركش، البرهان، ج1، ص327.
12. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص80.
13. همان.
14. همان.
15. النشر فی القراءات العشر، ج1، ص 46.
16. جمال القرّاء، ص111، و نیز رجوع شود به: المرشد الوجیز، ص160.
17. رك: الابانه، ص102. المرشد الوجیز، ص151-153.
18. النشر فی القراءات العشر، ج1، ص36.
19. الاتقان، ج1، ص81.
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسهی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.