برگردان: ژاله آموزگار
اصول تکوین عالم
بنا به گفتهی هردوت، زمانی که پارسها مشغول برگزاری مراسم عبادت هستند مغ اورادی را برمیخواند. دلایل متقنی ثابت میکند که این اوراد همان گاهان است. مطمئناً ما اورادی که قابل مقایسه با هزیود (1) باشد نمییابیم، اما بسیاری از بخشهای سرودههای دینی، عناصری از اصول تکوین عالم را دربردارد.این اصل تکوین عالم، شامل سه دورهی اساسی است: آفرینش جهان، الهام دینی، تجدید حیات واپسین. از سوی دیگر سه دورهی دیگری را میتوان تشخیص داد. دورهی بنیادها (بندهشن) (2)، دورهی آمیختگی میان آفرینش و تجدید حیات (گومیچشن) (3) و دورهی جدایی دو اصل (ویچارشن) (4) که بعد از دورهی آمیختگی خواهد بود.
همواره اوهرمزد و اهریمن، (اهورامزدا و انگرهمینو) (5) به اوستایی) یا دقیقتر بگوئیم روح مقدس (اسپناک مینوک در پهلوی) (6) و روح مخرب همزیستی دارند نوشتههای فارسی میانه در مورد اصل و بنیاد آنها هیچ نمیگوید. اصل مشترک آنها، که مورد قبول گاهان و اسطورهی زروانی است، در این نوشتهها انکار شده است. اوهرمزد در نور و اهریمن در تاریکیها قرار دارد. اولی از وجود همآورد خود آگاه است، دومی تا روزی که تصادفاً فروغی از نور را میبیند از وجود اولی بیاطلاع است. اهریمن حمله میکند اما روح مقدس دعای اهونهوریه (7) را برمیخواند و او را برای سه هزار سال بیهوش میکند.
در این زمان اوهرمزد، برای پیشبینی این یورش، آفرینش خود را آغاز کرده بود. اگر او همهی نیرویش را به کار میبرد، میتوانست اهریمن را در مرز دو جهان متوقف کند. اما چنین کاری این اشکال را میتوانست ایجاد کند که تهدید را جاودانی سازد. شایستهتر این بود که بدی را ناتوان کند و او را برای همیشه از عمل بازدارد. برای رسیدن به این هدف، اوهرمزد نقشهای اساسی طرحریزی میکند: باید اهریمن را از مخفیگاهش بیرون کشید و او را به آسمان سوق داد و در آنجا به بند کشید و نابودش کرد. برای این منظور باید آفرینشی به وجود آورد که هم به عنوان طعمه و هم به عنوان سلاح به کار رود و در ضمن مسأله مورد منازعه را نیز تشکیل دهد. برای این که این جریان اتفاق افتد باید هم زمان مبارزه از پیش مشخص باشد و هم حد و مرز جایگاه مبارزه معین شود. در نتیجه، اول کاری که باید انجام داد این است که زمان کرانهمند، به عبارت دیگر «زمانی که مدت زمانی دراز یکنواخت باشد» (پهلوی: زمان درنگ خوتای) (8) را از زمان بیکران (پهلوی: زمان اکنارک) (9) آفرید، سپس باید فضای محدود را که در داخل آن مبارزه انجام خواهد شد به وجود آورد. این دو عنصر، به نوبه خود، به عنوان چهارچوبی برای آفرینش بکار خواهند رفت.
بنابراین آفرینش اوهرمزد همانطور که صورتی گیتیی دارد دارای صورتی مینوی نیز خواهد بود و آفرینش هماورد او فقط صورت مینوی دارد. و با دستاویزهای مینوی است که روح مخرب قصد تباه کردن گیتی را، که آفریدهی اوهرمزد است، خواهد داشت.
در نتیجه، دو آفرینش به یک محدودهی دنیوی نیاز دارند؛ تنها آفرینش اوهرمزد یک محدودهی فضایی را نیز طلب میکند. زمان محدود آفریدهی اوهرمزد است، اما خنثی است: یک باره که آفرینش اوهرمزد به جنبش درآید، آفرینش هماورد او نیز به جنبش درخواهد آمد. (اما جنبش خود سلاح نیروهای نیکی است: باید که اختران مسیر مشخصی را طی کنند برای این که امکان انجام تجدید حیات باشد؛ بنابر برخی روایتها، دروج، در بعضی دورهها، سعی میکند برای به تأخیر انداختن زمان موعود، این جنبش را متوقف کند). از سوی دیگر فضای محدود فقط برای دربرگرفتن آفرینش اوهرمزد درست شده است، آفرینش اهریمن به آن نیاز ندارد. روح مخرب برای مقابله با آفرینش فضا توسط اوهرمزد آفرینش آزرا عرضه میکند.
زمان محدود با سال مینوی که سال بزرگ جهانی باشد مطابقت دارد و 12000 سال طول میکشد. سال جهانی به صورت سالهای معمولی درآمده است، اما این سال یکتاست. تصور زمان مزدیسنایی، دست کم در دورهای که ما میتوانیم آن را ببینیم، یعنی در دورهی نوشتههای پهلوی، در عین حال نجومی و طولی است و به این ترتیب عمیقاً با تجسمهای یونانی و هندی که فکر بازگشت جاودانی اشیاء بر آنها مسلط است مغایرت دارد.
اولین 3000 سال، پیش از یورش نخستین اهریمن قرار دارد. اوهرمزد که پیشبینی کننده است، آفرینش را به حالت مینوی میآفریند - نه تنها موجودات روحانی را که باید مینوی باقی بمانند بلکه همچنین آفریدهها مادی را که بعداً به گیتی انتقال خواهند یافت - او به این ترتیب بخصوص شش امهرسپند (امشاسپند - م) را میآفریند که خود به آنها به عنوان هفتمی اضافه میشود؛ میان موجودات گیتی، آسمان، آب، زمین، گیاهان، جانوران، انسان و در مقام هفتم خودش. اوهرمزد به این ترتیب هم گیتیی و هم مینوی است و به گونهای با آفرینش خود همسان است. هم چون موبد اهونه وریه را بر زبان میآورد و برای طول مدت مبارزه و سرانجام خود حد معین میکند. به دنبال برخواندن این دعا، اهریمن در طول بخش دیگری از زمان سه هزار سالهی دوم بیهوش میماند. در این مدت اوهرمزد آفرینش خود را به گیتی انتقال میدهد. در پایان این مدت اهریمن از نو حمله میکند. این یورش اهریمنی «ابگت» (10) است که آفرینش اوهرمزد را میآلاید. عمل از میان بردن او که تنها با تجدید حیات به انجام خواهد رسید هدف آفرینش است.
انسان
در مدت 3000 سال فاصله بین نخستین یورش اهریمن و یورش نهایی، نخستین انسان، گیومرث (گیه مرتن (11) به معنی «زندگی میر») در «گیتی» آفریده شد. مقر او در ایران ویز، در کنار رودخانه دائیتی بود. در کنار او گاو نخستین جای داشت: هر دوی آنها بیحرکت و فناناپذیر بودند. به صورتی همگانی، آفرینش جنبش نداشت و بیآلایش از آلودگیها بود. ولی اگر آفرینش بیحرکت میماند، امکان از میان بردن بدی که میبایست به آفرینش حمله کند، نبود. پس در پایان سه هزار سال، اوهرمزد از زمان خواست که او را یاری کند. زمان - زروان - آفرینش اهرمزد را به جنبش درآورد.اما در مقابل، آفرینش اهریمن نیز به حرکت درآمد. اولین نتیجهی آن، یورش نهایی اهریمن شد. گاو نخستین بلافاصله نابود شد، گیومرث، که فناناپذیری را از دست داده بود، سی سال بعد از بین رفت. زمین خشک شد. آب گل آلود گردید و غیره. اما بلافاصله عکسالعمل نمایان شد. از بخشهای گوناگون بدن گاو، جانوران و گیاهان به وجود آمدند؛ هر کدام از عناصر دیگر شروع به مبارزهای کردند که بقای آنها و پیروزی انجامین را بر بدی امکانپذیر ساخت. گیومرث در حال مردن قطرهای از منی از خود رها کرد.
گیومرث از اوهرمزد و دخترش سپندارمد، ایزد بانوی زمین، به وجود آمده بود. این نخستین نمونه ازدواج با محارم بود. بشریت موجودیتش را به دو موقعیت دیگر از این گونه پیوند مدیون است: منی که از گیومرث جاری شد مادرش را بارور کرد. دو نهال ریواس از زمین روییدند و بعد به صورت مرد و زن تغییر شکل دادند: اینها مشی و مشانی (12) نیاکان طبیعی بشریت کنونی هستند. با این حال گیومرث قبلاً نوعی وحی دینی دریافت کرده بود. این وحی را که کلی و ذهنی بود نمیشد به دیگران تعلیم داد، زیرا مریدی وجود نداشت. دست کم گیومرث آن را در عبارتی که همهی مطالب در آن خلاصه میشود اعلام کرد: بهترین کاری که اخلاف او میتوانند به جای آورند، انجام اعمالی است که برایشان مقرر شده است و به سخنی درستتر، انجام وظایف حرفهای آنها است.
این ادراک برای آیین مزدیسنایی مسأله اساسی است. وظیفهی دینی هر انسانی عبارت از این است که به بهترین وجه ممکن کاری را که وظیفهی اجتماعی و طبقاتیاش به عهدهاش گذاشته است انجام دهد. موبد باید یزش برگزار کند، آیینهای دینی را به جای آورد و آموزش دهد، شاه باید دشمنان ملت آریایی را به احترام وادارد. کشاوز باید روی زمین کار کند و آن را آبیاری نماید، ارتش باید نبرد کند و غیره، همهی کارهای مردمان ارزش دینی خاصی دارند و بخشهای از آیین مزدیسنایی را تشکیل میدهند. انجام این کارها از روی وجدان، به تجدید حیات کمک خواهد کرد. این تجدید حیات فقط زمانی تحقق مییابد که همهی کوششهایی که بر عهدهی طبقات مختلف اجتماع است به گونهای بیعیب و نقص به انجام رسیده باشد. به این دلیل هر انسانی خورنه (13) (خوره (14) در پهلوی و فر یا خرّه در فارسی) دریافت میکند که او را در انجام دادن کارهایی که با حرفهی طبقاتیاش مطابقت دارد کمک مینماید. شاهان، موبدان و نیز زردشت خوره (فر) مخصوص خود را دارند. آریاها صاحب خوره هستند که غیر آریاییها آن را نمیتوانند تصاحب کنند و غیره. برعکس آنچه که غالباً فکر میکنند خوره ودیعهای مخصوص شاهان قانونی ایران نیست، فقط در مورد خوره یا فر کاویانی این مطلب صحیح است، نه برای اصطلاح کوتاه خوره.
به این ترتیب تلاشهائی که در دوران مختلف به عهده مردمان است یکسان نیست. در هر دوره، نیازهای خاصی احساس میشود و دروجهای مخصوصی به ظهور میرسند که باید با آنها مبارزه شود. هر انسانی دروجی خاص خود دارد و وظیفهاش دقیقاً مبارزه بر علیه آن دروج است. وظیفهی فروشیها همین است. همانطور که قبلاً گفتیم این فروشیها پیش از تولد انسان وجود دارند. هر کدام از آنها، در دورهای که از قبل مشخص شده است و دخالت آنها در آن زمان لازم است، پایین میآیند. این فروشیها با جسم متحد میگردند و بر علیه حریف پیکار میکنند، برای این که سپس به آسمان صعود کنند و در آنجا مبارزه را ادامه دهند.
تلاشی که مشی و مشانی بر عهده دارند و وظیهی خاص (خویشکاری) آنها به شمار میآید، نخست این است که با هم وصلت کنند تا تداوم نوع بشری را تحقق بخشند. آنها بعد از چهل سال موفق به این کار میشوند. زیرا به دنبال گناهان متعدد، ناسپاسی و عدم اطاعت، قدرت دیوان بر آنها فزونی گرفته بود و ایشان از انجام این عمل عاجز بودند و در پی همان گناهان نیروی شهوت و آز نیز افزایش یافت و گرسنگی و تشنگی را در آنها برانگیخت، غذا برای آنها بخش بیشتر نیروی خود را از دست داد و آنان میبایست صد برابر بیشتر از پیش بخورند.
از سوی دیگر آنها شغلهای اولیه، هنرهای آهنگری، نجاری، خیاطی و ذوب فلزات را ایجاد کردند. اوهرمزد به آنها کشت گندم را آموخت و به این ترتیب اساس تفاوت طبقات اجتماعی مردمان پایهریزی شد. اخلاف آنها در هفت کشور پراکنده شدند و این آگاهیهای اولیه را گسترش دادند. سپس زمان قهرمانان طبقاتی میرسد.
برترینهای آنها بر هفت کشور فرمانروائی کردند. هوشنگ پیشدادی شهریاری و برادرش وئیکرت (15) کشاورزی را بنیان نهاد. بعد از هوشنگ تخمورپ (16) فرمانروائی میکند. او کسی است که بر روح مخرب مسلط میشود و او را به شکل اسب درمیآورد و مدت سیسال سوارش میشود. در پی سلطنت جمشید، دورانی میآید که ضمن آن مردمان در مدت نه قرن فناناپذیر باقی میمانند. هم چنان فرض بر این است که جمشید، سه (یا چهار) طبقهی اجتماعی: موبدان، ارتشتاران، کشاورزان (و پیشهوران) را بنیان نهاده است و نیز شریعتی را بر اصل ثنویت تدوین کرده است. اما سرانجام پرمدعایی، که باعث میشود خود را خدا فرض کند، او را بر خود مغرور میسازد؛ معزول به دست دهاک، (17) انسان - اژدها، کشته میشود. دهاک موجودی است که سنت در او نمونهی کامل یک ستمگر، جد یهودیان و اعراب به وجود آورندهی «دین بد»، یعنی دین یهودیان و از لابلای آن دین اسلام، راخواهد دید.
از زمان هوشنگ تا دهاک سه فرمانروا، بر دیوها نیز مانند انسانها فرمانروایی کردند. فریدون که بر دهاک غلبه یافت، برای آخرین بار با دیوان روبرو شد؛ درست مانند هوشنگ، او با دیوان مازندران و به عبارت دیگر، غولها مبارزه میکند. اما چون مبارزه با غولها به یک باره به سر میرسد همه چیز به اندازههای انسانی سوق داده میشود. فریدون بر کشور مرکزی، خونیرس، (18) فرمانروایی میکند و آن را نیز سرانجام میان سه پسرش: ایرج، نیای آریاها، تورانیان که بعدها با ترکها یکی شدهاند، و سلم که سنت پهلوی در او فرمانروای رومیها را خواهد دید، قسمت میکند. بعد از مرگ ایرج که به دست برادرانش صورت میگیرد، نوادهاش، مانوش چهر (19) فقط بر ایران حکمروائی میکند. بنابر آگاهیهایی که سنت در اختیار ما میگذارد، او حکومت ایران را تشکیل میدهد. چند جانشین او که ما آگاهی کمی از آنها در دست داریم هر کدام به روش خود، در این حکومت سهمی داشتهاند.
دومین سلسلهی اساطیری، سلسلهی کیانیان، به وضوح بیشتری، جنگجو هستند، پیکار میان ایران و توران بخش بیشتر دوران حکومت این سلسله را در برمیگیرد. بزرگترین عضو این سلسله، کیخسرو، سرانجام مقاومت افراسیاب (فرهرسین) (20) تورانی را در هم میشکند و او را میکشد. او همچنین آتش ارتشاران، آتورگشنسب، را بنا مینهد. سرانجام ناپدید میشود و در محلی پنهان باقی میماند. او نمرده است و برای یاری سوشانس در زمانی نزدیک به تجدید حیات برخواهد گشت. وظیفهی او بخصوص عبارت از بیدار کردن گرشاسب قهرمان است تا او را برای گرویدن به دین گاهانی هدایت کند و از او بخواهد که دهاک را که فریدون تا پایان جهان به بند کشیده است، بکشد.
در حالی که جمشید آتش موبدان و کیخسرو آتش ارتشتاران را بنیاد کردهاند آتش کشاورزان توسط کیویشتاسب برپا شده است. او حامی زردشت و یکی از آخرین شاهان سلسله کیانی است. این دوران واپسین تاریخ افسانهای، خصوصیتی کاملاً متفاوت دارد: زنها در آن نقش بزرگی بر عهده دارند و مسألهای که مهم است باروری آنهاست. در تقویم اساطیری ما در این جا به 3000سال بعد از یورش (دوم. م.) رسیدهایم و در نیمه راه حملهی اهریمنی و تجدید حیات هستیم. این دورهای است که در آن زردشت به ظهور میرسد و آن دومین دوره از سه دورهی تکوین عالم مزدیسنایی و دورهی ظهور الهام دینی است. الهام دینی به معنی اخص با الهام غیرکلی طبقات اجتماعی یکسان نیست. گیومرث قبلاً نوعی وحی تام دریافت کرده بود که ما قبلاً خلاصه شدهی آن را در جملهای دیدیم. در اواسط دوران تاریخ انسانی، زردشت این وحی را همانطور تام و جامع، ولی جزء جزء شده و درخور آموزش دریافت میکند. همانطور که قبلاً گفتیم این وحی در اول عبارت از آیینهای مؤثر و اوراد آیینی است. اما در کتابهای پهلوی این موضوع همچنین عبارت از معرفتی است که برای همهی طبقات لازم است. در نوشتههای جدیدتر موضوع عبارت از وحی یک نوشته، یعنی اوستاوزند خواهد بود که بیست و یک نسک آن از آغاز بیست و یک کلمه دعای اهونهوریه به وجود آمده است. در منابع قدیمتر مسأله عبارت از برخواندن این دعا است؛ برخواندنی که جسم دیوها را در هم میشکند.
زردشت در دورهی ادبیات پهلوی انسان کامل آیین مزدیسنایی است و درحالی که در میانهی تاریخ قرار گرفته است عمل او بُعد جهانی دارد. او بیعدالتی را که به کیومرث شده است جبران میکند، و در سایهی او است که سوشانس خواهد توانست کار خود را به انجام رساند. فعالیت زردشت بر روی سه قلمرو جهان، زمین، اقیانوس و آسمانها گسترده میشود؛ نتایج این فعالیت در زیر زمین - آنجایی که دیوان به دوزخ افکنده شدهاند - بر روی زمین - جایی که بعثت سوشانس و تجدید حیات مهیا میگردد - و در آسمان- جایی که در سایه او مردمان به بهشت صعود میکنند - قابل رؤیت است.
رستگاری فردی
گفتیم که تشرف به دین مزدیسنایی، رستگاری پس از مرگ را مطمئن میسازد. سرنوشت روانهای بشری بعد از مرگ دقیقاً چیست؟ توصیفی که منابع مختلف از این موضوع میکنند همیشه یکسان نیست، اما این امکان هست که از میان آنها خطوط بزرگتری را که کم و بیش قطعی و تغییرناپذیرند، جدا کنیم.در مدت سه روز بعد از مرگ، روان درگذشته در کنار کالبدش قرار دارد. روان درستکار خوشحال است و روان بدکار از همان زمان رنج را احساس میکند. سپیدهدم روز چهارم مسیر او را آغاز میگردد. ایزدان - سروش، واینیک، ورهرام - و دیوان ویزرش (21) استوویدات، (22) وای بد - برای او مبارزه میکنند، او به پل چینوت، «گذرگاه مجزا کنندهی» معروف و هراسانگیز میرسد. در آنجا سه داور، سروش و مهر و رشن، انتظارش را میکشند تا اعمالش را بر روی ترازویی که اشتباه نمیکند وزن کنند. سپس روان از پل عبور میکند. اگر این روان روان درستکار است پل به اندازهی یک فرسنگ پهن میشود و اگر روان بدکار است پل چون تیغه کارد باریک میگردد. روان درستکار از پل چینوت بدون مشکلی میگذرد، روان بدکار موفق نمیشود و در دوزخ میافتد.
در همان زمان، «دئنا» (23) که «دین» روان است در کنار اوست: در کنار روان بدکار زنی جادوگر و در کنار روان درستکار دختر جوان پانزده سالهای قرار دارد. «دئنا» که نمادی از اعمال شخص در گذشته است - یا به سخنی دیگر نمونهی کاملی از دینی که این شخص از آن پیروی و اطاعت نموده است - روان را به تناسب به بهشت یا به دوزخ رهبری میکند. در آستانهی بهشت روان درستکار را بهمن پذیرا میشود که او را به درون میخواند. اهورامزدا به نوبهی خود، به روانهای دیگر سفارش میکند که به او، پس از سفر پررنجی که داشته است دلگرمی بخشند. آنگاه این روان میبیند که از پیش، به نسبت کارهای نیکی که در جهان انجام داده است برای او جایی تعیین شده است و تا زمان تجدید حیات از سعادت بهرهمند خواهد بود. روان بدکار برعکس به دوزخ افکنده میشود و در آنجا عقوبتهای مختلفی را تحمل میکند و تا تجدید حیات در آنجا باقی میماند.
در مجموع تصویر همین است. در برخی منابع از پل چینوت نام برده نشده است و در برخی دیگر «دئنا» وجود ندارد، اما گاهان قبلاً از هر دو با هم نام میبرد و این ابتداییتر به نظر میرسد. از سوی دیگر برخی منابع در این مورد تفاوتهای مختصری دارند. روان تشرف یافته حتی اگر گناه کرده باشد هرگز به دوزخ نمیافتد. مینوی (24) «گاهان» مراقب اوست و در همان محل بر روی پل چینوت عقوبت میشود و سپس به بهشت میرود.
این بهشت شامل چند پایه است: بلندترین آن گروتمان «اوستایی گرودمانه» است که در آنجا اوهرمزد و امهرسپندان اقامت دارند. روانهای آنهایی که شایستهترند به آنجا صعود میکند. اما تنها تشرفی مطابق با آیین امکان صعود به سوی آن جایگاه را میدهد. در قسمت پایین گروتمان، بهشت معمولی قرار دارد: وهشت (25) اوستایی وهشتو انهوش اشه اونم (26) «بهترین جایگاه زندگانی درستکاران». باز هم پائینتر همیستگان (اوستایی مسوان)، (27) نوعی اعراف، که در آنجا روانهای کسانی که کارهای نیک و بدشان برابر است اقامت دارند.
یکی از نوشتههای پهلوی ارتاویرازنامه، توصیفی با تمام جزئیات از شادیها و رنجهای پس از مرگ میدهد. در دورهای در زمان ساسانیان احتمالاً در میان دستوران فارس جر و بحثهایی دربارهی آداب دینی پیش آمده است. برای حل مسأله، تصمیم میگیرند که یکی از دستوران، ارتاویراز، را به دنیای دیگر بفرستند. او دارویی مینوشد و برای هفت روز از خود بیخود میشود. در همان زمان، روان او از بهشت و دوزخ دیدار میکند و راه حلی را که در جستجویش بودند از این سفر همراه میآورد.
همهی اینها، بهشت، دوزخ و همیستگان فقط تا روز رستاخیز ادامه خواهد یافت. اندیشه دوزخی بودن جاودانه، دست کم در دوره نوشتههای پهلوی برای آیین مزدیسنایی بیگانه است. این یکی از معتقدات اسلامی است که مورد خردهگیری متکلمان دینکرت واقع میشود. خدایی که منحصراً خوب است نمیتواند بدون استیناف محکوم به دوزخ کند. اگر عمیقاً توجه کنیم، دوزخیان به مراتب کمتر از آنهایی که در دست نیروهای بد گرفتارند عقوبت میشوند. قضاوت در پل چینوت حکمیتی است میان نیروهای نیکی که به خاطر روان مرده ستیز میکنند: میترا و مصاحبانش با این که جزیی از جهان نیکی هستند ولی داوران بیطرفی هستند. زیرا پیمان - (میترا یعنی قرارداد و پیمان) - حتی اگر با بدان بسته شود باید آن را محترم شمرد.
ترازوی سر پل چینوت اشتباه نمیکند. این ترازو حق را از میان هماوردان به کسی میدهد که نسبت به روانی که مورد منازعه است بیشتر حق دارد. اما زمانی که پیروزی بر بدی حاصل آمد و زمانی که نیروهای بدی دیگر وجود نخواهند داشت. پس هیچ دلیلی موجود نیست که آنهایی که در بند هستند بازگردانده نشوند. زیرا هر انسانی یک مبارزه است و همهی مردمان جزء آفرینش اوهرمزد هستند. دوزخی فقط مبارزی است که موقتاً مغلوب شده است.
نجات بخشان آینده و تجدید حیات
سه هزار سال پس از زردشت باید پیروزی واپسین انجام گیرد. منی زردشت در عمق دریاچهی کانسهاویه (28) نگهداری شده است و از آن سه پسر موعود (29) زردشت زاده خواهند شد. دختر جوان پانزده سالهای خواهد رفت و در دریاچهی مورد نظر آب تنی خواهد کرد. باردار خواهد شد. این دختر باکره یکی از نجاتبخشان را به دنیا خواهد آورد. که در مجموع شخصیت او شبیه شخصیت زردشت خواهد بود و کار او را تکمیل خواهد کرد. در پایان نخستین هزاره اوخشیتارته (پهلوی اوشیتر) (30) ظهور خواهد کرد که دروج چهار پا و بخصوص دروج گرگ نمونهی کامل جانور دیوی را نابود خواهد کرد. در پایان دومین هزاره نوبت اوخشیتنمه (پهلوی اوشیترماه) (31) خواهد بود که دروج مارها را از بین خواهد برد. سرانجام سومین هزاره، هزارهی استوت ارته (پهلوی: تن کرتار) (32) که غالباً سوشیانت (پهلوی: سوشانس یا سوت اومند) (33) نامیده میشود، شروع خواهد شد که او تجدید حیات را با از میان بردن دروج انسانها تکمیل خواهد کرد.متنهای پهلوی از رویدادهایی که باید در این سه هزاره اتفاق افتد، توصیفهای کم و بیش متفاوتی میدهند. بخش بیشتر رویدادهای مربوط به هزارهی زردشت، در دورانی میگذرد که این متون نوشته شدهاند و حوادث فرضی توصیف شده، کم و بیش با حوادث تاریخی شناخته شده مطابقت دارند: گسترش سریع دین مزدیسنایی در دورهی ویشتاسب و جانشینانش که با آخرین شاهان هخامنشی همسان دانستهاند؛ وقفهی ناگهانی که در پایان سیصد سال، با تهاجم اسکندر پیش میآید، استقرار مجدد دین و سلطنت آریایی توسط توسر (تنسر - م) و اردشیر بابکان؛ مانی و ملحد بزرگ مزدک، هجوم اعراب و انهدام شاهنشاهی آریایی.
سدهی نه و ده تداوم دارد. فشار و شکنجه ادامه خواهد داشت تا اینکه چیثرومهان یعنی پشوتن، (34) ظهور کند، پشوتن پسر فناناپذیر و یشتاسب است که فعلاً در دژی به نام کنگدز (35) زندگی میکند. سیاوخش پدر کیخسرو این دژ را ساخته است و در دل زمین پنهان کرده است. در پیشاپیش سپاهی پیروز، پشوتن ایران را فتح خواهد کرد و «نیرو و پیروزی را با دین اوهرمزد پیوند خواهد داد»، ضمن این که سه نژاد از پرستندگان دیو: ترکها، رومیها و عربها را نابود خواهد کرد.
دومین هزاره، هزارهی اوشیدر پر از حوادثی است که به هیچ روی با حوادث تاریخی نمیتواند مطابقتی داشته باشد. در سدهی پنجم این هزاره، زمستان مرکوسان (36) پیش خواهد آمد که بخش بیشتر مردمان و چهارپایان را نابود خواهد کرد. زمین در آن زمان مجدداً از طرف ورِیم (ورجمکرد - م) پر از جمعیت خواهد شد. این ور را جمشید در پایان سلطنتش بنا میکند و زیر زمین پنهان مینماید برای این که گروهی از انسانها را از نابودی در امان دارد.
آخرین هزاره، هزارهی اوشیدرماه زیر نشانهی نیکبختی بازیافته است، مردمان در حالی که کمتر میخورند زودتر سیر میشوند. آز در آنان کاهش مییابد، ایشان تدریجاً مصرف گوشت، سپس مصرف شیر، آب و گیاهان را رها میکنند و سرانجام به پایهای میرسند که تنها از «مینوک» (= مینو. م.) تغذیه میکنند. در حدود پایان هزاره، دهاک بندهایش را از هم خواهد گسست، کیخسرو از خواب برخواهد خاست برای بیدار کردن گرشاسب خواهد شتافت و گرشاسب دهاک را خواهد کشت. سوشانس زاده خواهد شد، با اوهرمزد همپرسگی خواهد کرد و یزش مربوط به حوادث پس از مرگ را به جای خواهد آورد.
این یزش در پنج روز آخر ماه سپندارمت خواهد بود. هر روز، در هر یک از پنج گاه روز، یزشی برپا خواهد کرد. سوشانس در حالی که مقام هم چون زوتر دارد در کشور مرکزی خونیرس (37) جای خواهد گرفت. شش نفر دیگر که جزء تجدیدکنندگان حیات هستند، در حالی که هر کدام جای موبدی را در یزش یسنا میگیرند، در کشورهای بیرون از خونیرس جای خواهند گرفت. هر روز یک پنجم در گذشتگان از نو زنده خواهند شد و حیات خواهند یافت، شادمان خواهند شد و به انجمن ستوستران (38) در میان زمین خواهند رفت. شمشین روز، نخستین روز از خمسه مسترقه است. این خمسه نام پنج گاهان را بر خود دارد. در این روز ششم رستاخیز به پایان خواهد رسید.
اوهرمزد از آسمان پایین خواهد آمد بر تخت خواهد نشست و داوری عمومی خواهد بود. درستکاران به بهشت صعود خواهند کرد، دوزخیان در دوزخ خواهند افتاد و سه روز در آنجا خواهند ماند. سپس آنان که یم را کشتهاند و دیگر گناهکاران بزرگ، به عقوبتهای 9000 ساله مدت، زمان میان نخستین یورش اهریمن و تجدید حیات، محکوم خواهند شد. آنها سه روز و سه شب در آنجا میمانند. این زمان نوعی زمان آیینی است. آخرین روزهای سال زمان آزمونی باطل میشود. آفرینش و تجدید حیات به زمان حال ملحق میشوند. پیش از آن در یسنای 43، برگزار کنندهی مراسم اظهار میکند که اهورامزدا را آغاز وجود و در آخرین دورش مشاهده کرده است. کاملاً به عنوان موبد، در پایان سال، وحدت سه زمان در او تحقق مییابد.
در مدتی که محکومان در دوزخ هستند - یا بنابر متنهای دیگر، ضمن داوری، بزرگترین جدال آن جهانی جریان دارد. هر کدام از دیوان را هماورد مخصوص او مغلوب خواهد کرد و از جهان نیکی خواهد راند یا او را از میان خواهد برد.
پس از پنج روز گاهانی، روز اوهرمزد، ماه فروردین، اولین روز بهار و سال است. سپندارمت در پیش اوهرمزد به سود گناهکارانی که هنوز در دوزخ هستند شفاعت میکند. سپس آنها را بر روی زمین میآورند و درستکاران نیز دیگر بار به آنجا فرود میآیند. زمین تا سپهر ستارگان بلند میشود و گروتمان به آنجا پایین میآید و همه جا گروتمان خواهد بود. همهی جهان تغییر شکل خواهد یافت. مردمان تنی درخشان خواهند داشت. آب گلآلود نخواهد شد، آتش بدون دود خواهد بود، مردان و زنان با هم آمیزش خواهند کرد ولی زاد و ولدی نخواهند داشت. آنها مزه گوشت را همیشه در دهان خواهند داشت و نیازی به خوردن احساس نخواهند کرد. سعادتی بیپایان و بیحد و مرز خواهد بود این بازگشتی ساده به وضعی که قبل از آفرینش وجود داشت نیست، بلکه بیشتر توصیف همهی نیروهای بالقوه و برقراری قطعی فرمانروایی اوهرمزد است. بدی که کاملاً حذف شده است، برای همیشه، ناتوان از انجام عملی خواهد بود. زمان کرانهمند بسته خواهد شد، زمان بیکران دوباره برقرار خواهد گردید، اشتباه زروان کاملاً ترمیم خواهد شد.
پینوشتها:
1. Hesiode شاعر یونانی که در قرن هشتم قبل از میلاد میزیسته است. م.
2. bundahišn
3. gumēšišn
4. vičarišn
5. Angra Manyu
6. spēnāk Mēnōk
7. Ahuna varya.
8. Zaman i derang xvatāy
9. Zaman i akanārak
10. Ebgat.
11. Gaya martan.
12. Maši, Măāni
13. Xvarnah.
14. Xvarrah.
15. Vaikart = وئیکرد. م.
16. Taxmorap = تهمورث. م.
17. Dahak = ضحاک . م.
18. Xvaniras.
19. Manuščihr = منوچهر.م
20. Frahrasyan = افراسیاب. م.
21. Vizarš
22. Astōvidāt = استویداد. م.
23. اوستایی daena
24. یعنی روح و حالت نامرئی و نامحسوس. م.
25. Vahišt.
26. Vahišto anhuš ašaonam
27. Misvan
28. Kansaoya = کیانسه. م.
29. Posthume= معنی تحتاللفظی آن «زاییده شده پس از مرگ پدر» است. م.
30. Ušyatar, Uxšyat - arata = اوشیدر یا هوشیدر. م.
31.Ušyatarmāh, Uxšyat- namah.
32. tan - Kartār, Astuat - arata= تن کردار. م.
33. Sūtōmand, Sošans, Saošyanl = سوشانس یا سودمند. م.
34. Čirōmēhān = پشوتن . م.
35. Kang - diz.
36. Markusan.
37. Xvamoras.
38. Satvastarān
موله، ماریژان. (1391)، ایران باستان، برگردان: ژاله آموزگار، تهران: انتشارات توس، چاپ هفتم.