تسكين به جاى درمان
مشكلات اجتماعى اروپا
ملى گرايان اروپايى مى گويند پيش از فروپاشى شوروى سابق غرب براى جذب مخالفان كشورهاى طرفدار شوروى سابق در جوامع آفريقايى، آسيايى و خاورميانه به روى مهاجران اين كشورها آغوش گشود و بدين ترتيب شهروندان كشورهايى نظير الجزاير، ليبى و... از كشورهاى عربى به جانب كشورهايى مانند فرانسه و بلژيك شتافتند. افزون بر اين ژست اومانيستى و توجه به آزادى هاى مدنى در كشورهايى مانند انگلستان، آلمان غربى سابق، فرانسه و... ناراضيان كشورهاى عربى و آفريقايى كه از جمله جوامع توسعه نيافته محسوب مى شوند را به جانب اين كشورهاى اروپايى كشاند. دست راستى هاى اروپايى مى گويند اگرچه كشورهاى پيشرفته نمى توانند نسبت به مسئوليت خود در رواج دموكراسى در جهان بى تفاوت بمانند، ولى پذيرش مهاجران در واقع شبه جوامعى سربار در ميان جوامع اروپايى پديد آورد كه به جاى درك و همراهى با ارزش هاى اروپايى، موضعى طلبكارانه اتخاذ كردند و شبه جزايرى خودمختار را در سرزمين هاى اروپايى تاسيس كردند. شبه جزايرى كه اگر چه از ثمرات ماليات شهروندان اروپايى استفاده مى كرد و بخشى از بودجه دولت هاى قاره سبز را جذب مى نمود، اما در قبال رعايت عرف و پايبندى به تعهدات متقابل تكليفى احساس نمى كرد.
از همين منظر است كه ملى گرايان و به ويژه افراطى هاى ملى گرا، زبان به انتقاد از سياست پذيرش مهاجران مى گشايند و راه حل درمان قطعى مشكل را در اخراج سريع مهاجرانى كه هنوز با اقامت ايشان موافقت نشده و سختگيرى هاى ملموس عليه ساير مهاجران و حتى نسل هاى دوم و سوم مهاجران مى بينند. اينكه شهروندان فرانسوى جملگى تائيد مى كنند كه با به دست گرفتن زمام امور وزارت كشور فرانسه از سوى نيكولا ساركوزى وزير دست راستى فرانسوى، سخت گيرى هايى عليه مهاجران ساكن اين كشور به طور ملموس افزايش يافت، دليل صحت مدعاى پيش گفته است.البته براى اروپايى هاى بانزاكت كه عمرى را در دفاع از حقوق انسانى و برابرى تمامى بشريت سپرى كرده و همواره به بشردوستى خود افتخار كرده اند، تبليغ و حتى پذيرش ديدگاه هاى ملى گرايان افراطى چندان خوشايند نيست. آنان خود را ملامت مى كنند كه چرا عليه مهاجران تبعيض هاى ناروايى را اعمال كرده و شرط ميزبانى را به جاى نياورده اند. آنان دولت هاى اروپايى را نيز سرزنش مى كنند و مى گويند در تمامى سال هاى گذشته مقامات دولتى نسبت به شرايط حاكم بر محل اسكان مهاجران بى توجهى كرده اند و رفته رفته اين اماكن به جزايرى در دل سرزمين هاى اين قاره تبديل شدند.
دولت ها هم تا جايى كه اين جزاير نيمه خودمختار مزاحمتى براى حاكميت به وجود نمى آوردند بر تحولات آن چشم مى پوشيدند و هنگامى كه مزاحمتى از سوى اين جزاير پديد مى آمد، با اعزام نيروهاى امنيتى و انتظامى درصدد رفع اين مزاحمت ها برمى آمدند. حاميان اين ديدگاه ادامه مى دهند كه در اثر اين تعامل نادرست اندك اندك جوامع مهاجر در درون شهروندان اروپايى منزوى شدند و با افزايش انزوا، ميزان نارضايتى، خشم و تقابل ميان مهاجران با دولت هاى مركزى و نيز اتباع اروپايى شدت يافت.از اين بابت مدافعان حقوق و آزادى هاى مدنى در اروپا توضيح مى دهند كه دولت هاى اروپايى به رغم داشتن ژست هاى بشردوستانه مسئوليت هاى خود در قبال مهمانان را جدى نگرفته و آن را به انجام نرسانده اند. بر اين پايه اقداماتى نظير تخصيص بودجه هاى بازسازى به نقاط مهاجرنشين، افزايش شانس اشتغال و كسب درآمد براى مهاجران و فرزندان ايشان، بهبود شرايط آموزشى و پرورشى كودكان و نوجوانان مهاجر و تمهيداتى از اين دست بهترين شيوه براى جلوگيرى از وقوع مشكلات احتمالى از ناحيه مهاجران است. در نمونه اخير در فرانسه بسيارى از جامعه شناسان و افزون برايشان وزيران مشاور در امور اجتماعى همين نكات را يادآورى و راه حل هاى پيش گفته را براى خروج از بحران توصيه مى كردند. كمك ها و هداياى سخاوتمندانه اى كه دولت فرانسه براى نقاط مهاجرنشين تخصيص داد و مواردى همچون سه برابر شدن بودجه بازسازى اين نقاط را در برمى گرفت، بهترين مصداق براى اثبات اين مدعا است.در چنين شرايطى كه ژست هاى بشردوستانه دولت ها براى ملت هاى اروپايى چندان قابل درك نبوده، اروپايى تباران از تسهيل اقامت مهاجران جلوگيرى مى كردند مثلاً در نمونه اشتغال در كشورهاى اروپا در حالى كه اروپايى تباران بيش از ۵۰ درصد شانس جذب در مشاغل عمومى و خصوصى را دارند اين شانس براى مهاجران و فرزندان ايشان حدود ۱۷ درصد است. البته اين ارقام عموميت ندارد و چنان كه در اسپانيا كه مهاجران آمريكاى لاتين به سبب همزبانى و نقاط مشترك فرهنگى به سرعت در جامعه اسپانيايى هضم شده اند، مقاومت چندانى در مقابل بهره مندى مهاجران از امكانات اجتماعى و اقتصادى اسپانيا پديد نيامده است.اما شايد خطرناك ترين رويداد در اين ميان آن باشد كه تزريق امكانات و تسهيلات اقتصادى و اجتماعى به نقاط مهاجرنشين، به مثابه درمان قطعى و پايان مشكل انديشيده شود و نسبت به موضوع مهم آميختگى فرهنگ مهاجران با فرهنگ جوامع ميزبان و هضم مهاجران در اين جوامع بى توجهى شود. به ويژه وقوع رفتارهايى مانند اقدامات تروريستى، شورش ها و... كه از نسل هاى دوم و گاه سوم مهاجران سر مى زند، بيانگر آن است كه حتى نسل هاى دوم و سوم مهاجران نيز هنوز هم در جامعه هاى اروپايى هضم نشده و خود را شهروند اروپايى تلقى نمى كنند.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله