دوران جنگ سرد جدید
نويسنده:
منبع:
منبع:
دوره ی جنگ سرد جدید که با ورود قوای شوروی به افغانستان(1979) شروع شد تا سال 1985 که گورباچوف در شوروی به قدرت رسید ادامه یافت. مهم ترین مسایل نظامی این دوره مسأله موشک های اروپایی یا «ارومیسیل» و ابتکار دفاع استراتژیک یا «جنگ ستارگان» بود. این دو موضوع نشان می داد که اساس اختلافات آمریکا و شوروی را در این دوره و مسایل نظامی تشکیل می دهد. علاوه بر آن که تضاد ایدئولوژیک و نظام های متضاد سیاسی – اقتصادی اردوگاه شرق و غرب بروز مجدد جنگ سرد بین دو ابر قدرت را طبیعی جلوه می دهد. نکته ی اساسی یعنی وجود رقابت های آشکار و پنهان بین دو بازیگر اصلی صحنه روابط بین الملل را نباید فراموش کرد. نگاهی به ریشه های این جنگ نشان می دهد که این رقابت ها حتی در اوج دوران تشنج زدایی هم هرگز از روابط دو ابر قدرت محو نگردید.
الف) رقابت برای کسب نفوذ بیشتر در جهان: رقابت دو کشور آمریکا و شوروی برای حفظ یا کسب نفوذ بیشتر در تمامی سرزمین های جهان از خاورمیانه تا آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین جریان داشت. در پاره ای نقاط این رقابت ها جنبه های مخاطره آمیزی به خود می گرفت و پرده از تضادهای عمیق منافع آمریکا و شوروی بر می گرفت. یکی از این نمونه جنگ اعراب و اسراییل موسوم به جنگ «کیپور» در سال 1973 بود. پیشروی شوروی و خاورمیانه که از پایان دهه 1960 شروع شده بود احتمال برخورد با آمریکا را افزایش می داد. نفوذ شوروی در لیبی با روی کار آمدن قدافی در سال 1969 و در عراق با کودتای البکر در سال 1968 و در سوریه با روی کار آمدن حفظ اسد و حتی در مصر تا سال 1972 که سادات کارشناسان روسی را اخراج کرد روبه افزایش نهاد. این کشورها که به سلاح های روسی مجهز شده بودند در سال 1973 حمله ای علیه اسراییل را تدارک دیدند. درحمله سوریه و مصر در 6 اکتبر 1973 به اسراییل از سلاح های پیشرفته ای چون هواپیماهای میگ 21 و موشک های زمین به هوای سام – 6 استفاده شد. ابتدا پیروزی با اعراب بود ولی اسراییل هم به سرعت ابتکار عمل را باز یافت و توانست ارتش سوم مصر را به محاصره ی خود در آورد. شوروی قصد خود مبنی بر مداخله به نفع متحدین خود را به اطلاع آمریکا رساند ولی با واکنش شدید این کشور روبه رو شد. لحن تهدیدات به قسمی بود که خاطره بحران کوبا را به یاد می آورد گر چه بحران نهایتاً با پذیرش قطع نامه سازمان ملل پایان یافت ولی ناپایدار بودن تشنج زدایی در روابط شرق و غرب را نیز آشکار می ساخت. در آنگولا نیز دو ابر قدرت به طور غیر مستقیم در مقابل هم قرار گرفتند. این مستعمره پرتغال که در سال 1975 به استقلال رسید موضوع رقابت ها و کسب نفوذ دو ابر قدرت قرار گرفت.
دو جبهه داخلی هر یک مورد حمایت یکی از کشورهای آمریکا و شوروی قرار گرفتند. نهضت خلق برای آزادی آنگولا یا «MPLA» مورد حمایت شوروی «با ورود 11 هزار سرباز کوبایی به آنگولا برای حمایت از این جبهه عملاً اردوگاه شرق با بحران آنگولا ارتباط مستقیم پیدا می کرد» و اتحاد ملی برای استقلال کامل آنگولا یا «UNTA» مورد حمایت آمریکا و متحدش آفریقای جنوبی بود «نیروهای آفریقای جنوبی در نوامبر 1975 وارد آنگولا شدند(1). در واقع جنگ داخلی آنگولا نمونه کوچک شده ای از برخوردهای شرق و غرب بود. عقب نشینی آمریکا در جنگ هند و چین که به دنبال رَد پیشنهاد فورد مبنی بر اعطای اعتباری معادل 722 میلیون دلار به دولت سایگون «ویتنام جنوبی» از طرف کنگره ی آمریکا صورت گرفت بر دامنه ی رقابت های آمریکا و شوروی در جان سوم افزود. از یک طرف آمریکایی ها که نه تنها ویتنام جنوبی بلکه لائوس «به قدرت رسیدن نیروهای پاتت لائو»(2) و کامبوج «سقوط لن نل(3) و به قدرت رسیدن خمرهای سرخ» را نیز از دست داده بودند، به فکر جبران این شکست ها در سایر نقاط جهان بودند و از طرف دیگر شوروی با مشاهده ی شکست آمریکا در ویتنام در گسترش نفوذ خود مصمم تر گشت. سیاست شوروی مبنی بر حمله به نقاط ضعیف امپریالیسم یعنی رژیم های دست نشانده آمریکا در کشورهای جهان سوم که در بیانات سال 1976 برژنف در بیست و پنجمین کنگره حزب کمونیست شوروی متبلور بود و به دکترین برژنف هم موسوم شد. کشورهای جهان سوم را صحنه ی کشمکش های آینده ی آمریکا و شوروی قرار می داد. «شوروی بر آن بود تا از طریق روی کار آوردن رژیم های سوسیالیستی در کشورهایی که چه به دلیل وجود حزب کمونیست «مثل افغانستان» و چه به دلیل وجود نیروهای انقلابی پیشرو «مثل آنگولا، یمن جنوبی» یا به دلیل وجود فرهنگ انقیاد پذیری «مثل حبشه» زمینه ی مساعدتری وجود دارد، نقاط اتکاء سوسیالیسم را در جهان افزایش دهد»(4). فعال شدن سیاست شوروی در کشورهای جهان سوم همراه بود با یک مسابقه ی تسلیحاتی پنهان که نهایتاً در سال 1979 آشکار شد.
ب) رقابت های تسلیحاتی: شوروی از سال 1973 که موشک های چند کلاهکه خود را موفقیت آزمایش کرد لحظه ای از توسعه و تکمیل سلاح های خود باز نایستاد. شوروی ابتدا موشک های اس اس – 19 و سپس در سال 1977 موشک های اس اس 20 خود را که با دقت عمل فوق العاده قادرند اهداف حیاتی متعددی را نشانه گیری کنند آزمایش کرد و به برتری بلامنازعه ای در اروپا دست یافت. از سال 1977 نشانه های بحران در روابط آمریکا و شوروی کاملاً آشکار بود.
اختلاف نظر آمریکا و شوروی بر سر مسایل تسلیحاتی زمینه ای نبود که مانند کشمکش برای کسب نفوذ بیشتر در سایر کشورها بتوان با قرار دادن وجه المصالحه ای درباره ی آن به مماشات پرداخت. زیرا منافع حیاتی و قدرت سیاسی دو کشور در گرو قدرت نظامی آن ها بود. در زمانی که مذاکرات مربوط به سالت دو در جریان بود اختلاف نظر آن ها بر سر موشک هی کرویز «Cruise» آمریکا بود که آمریکایی ها آن را جزو سلاح های تاکتیک قلمداد کرده و از قرار دادن آن در حیطه ی مذاکرات سالت خودداری می کردند. در مقابل روس ها نیز ساخت بمب افکن های مدرنی را شروع کردند که آمریکایی ها به آن Back – Fire می گفتند و خواهان توقف ساخت آن ها از طرف روس ها بودند. در ملاقات کسینجر – برژنف در سال 1976 روس ها، نه تنها توقف ساخت بمب افکن را نپذیرفتند بلکه اندکی بعد با استفاده از جو انتخاباتی و مشغولیت آمریکایی ها بر موشک های چند کلاهکه اس اس – 19 خود نیز افزودند. در سال های 1977 و 1978 که سایروس ونس وزیر خارجه ی آمریکا به مسکو رفت سعی کرد روس ها را به توقف این مسابقه تسلیحاتی تشویق کند و به آن ها قول داد آمریکا از ساخت هواپیماهای فوق مدرن ب – 1 که قادر بودند 15 هزار کیلومتر را با سرعت 2300 کیلومتر در ساعت و حمل 45 تن سلاح طی کنند صرف نظر خواهد کرد. ولی در همان حال آمریکایی ها مشغول ساخت بمب نترن(5) بودند که برتری سلاح های کنوانسیونل و غیر اتمی بلوک شرق را خنثی می کرد. کارتر قول داد چنان چه روس ها ساخت هواپیماهای Back – Fire را متوقف سازند آمریکا هم ساخت بمب های نترن را متوقف خواهد ساخت «ولی شایع شد که فرانسه به تکنولوژی ساخت این بمب ها دست پیدا کرده است». برژنف موقتاً قول مساعد داد. این توافق موقت سبب شد تا مذاکرات در ژوئن 1979 به انجام رسیده و تواقف سالت – 2 به امضاء رسد که بر اساس آن موشک های استراتژیک برای هر دو طرف به طور مساوی «بر خلاف سالت 1 که شاهد تفاوت عددی بود» جمعاً 2250 فروند تعیین شد که 1300 فروند آن از موشک های چند کلاهکه و 820 فروند از موشک های زمین به زمین باشد. لیکن سالت – 2 به تصویب سنای آمریکا نرسید.
آمریکایی ها احساس می کردند در مدت یک دهه قدم به قدم در مقابل روس ها عقب نشسته اند و اینک جای آن دارد که ضرب شصتی به آن ها نشان دهند. کارتر برای این که سنای آمریکا را متقاعد به تصویب سالت – 2 کند و نشان دهد که دولت آمریکا چندان هم در مقابل شوروی کوتاه نیامده است دستور ساخت موشک های بسیار مدرن MX را صادر کرد. این اقدام آمریکا بر مسابقه ی تسلیحاتی اثر بسیار نامطلوبی داشت و نه تنها باعث تصویب سالت – 2 نشد بلکه بر دامنه ی مسابقه و تشنج هم افزود، زیرا با واکنش جدی شوروی رو به رو شد. روس ها در مقابل این حرکت هواپیماهای Back – Fire و موشک های اس اس – 20 خود را توسعه دادند. در مقابل آمریکایی نیز در نشست زمستان 1979 ناتو مسأله استقرار موشک های پرشینگ 2 در اروپا را مطرح و به تصویب رساندند. بدین سان جنگ سرد جدیدی آغاز شد که مجدداً دنیا را با نگرانی هایی روبه رو ساخت. انتخاب ریگان به ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980 که خود نتیجه ی شکست سیاست کنترل تسلیحات بود نشان گر این بود که آمریکایی ها قصد مقابله جدی با شوروی و با هر حرکتی را دارند که منافع آن ها را به خطر اندازد. طبیعی است که یک سر شمشیر برهنه آمریکا متوجه جهان سوم و حرکت هایی نظیر انقلاب اسلامی ایران و سیاست های تندروانه ای چون سیاست های لیبی و نیکاراگویه بود.
با روی کار آمدن ریگان، بر خلاف انتظار، آمریکا ابتدا راه های مسالمت آمیز را آزمود. پیشنهاد آمریکا «Option Zero » یا به اصطلاح عامیانه «نه هیچ چیز ما و نه هیچ چیز شما» بود. یعنی آمریکا اصلاً موشکی در اروپا مستقر نمی سازد در عوض روس ها هم تمام موشک های اس اس – 20 را بر چینند. مذاکرات مربوطه در 30 نوامبر 1980 در ژنو آغاز شد ولی روس ها با کاهش موافق بودند ولی Option Zero را نمی پذیرفتند. نتیجه ی شکست این مذاکرات استقرار موشک های پرشینگ 2 با بُرد 1800 کیلومتر و موشک های کروازیر(6) با بُرد 2500 کیلومتر در اروپا بود «ابتدا در نوامبر 1983 این موشک ها در آلمان و سپس در بلژیک و هلند مستقر شدند». روس ها سعی کردند از جنبش طرفداران صلح که پس از جنگ جهانی دوم برای مقابله با توسعه تبلیغاتی در اروپا به وجود آمده بود و عمدتاً جوانان در آن شرکت داشته و شوروی هم نفوذی قوی در آن داشت استفاده کنند. تظاهرات ضدیت با استقرار موشک های آمریکا در بسیاری از کشورهای اروپا خصوصاً در آلمان انجام شد «ولی کسی از موشک های اس اس – 20 سخنی به میان نمی آورد» ولی فایده ای نبخشید و موشک ها مستقر شدند و توازن از دست رفته بین ناتو و ورشو مجدداً برقرار شد. این موشک ها می توانستند نه تنها اروپای شرقی بلکه اقصی ناقصی نقاط شوروی را هم هدف قرار دهند در حالی که شوروی نمی توانست با موشک های اس اس – 20 که 5000 کیلومتر بُرد داشتند آمریکا را هدف قرار دهد(7). این نیز کافی نبود و مسأله به استقرار موشک در اروپا ختم نشد. هنوز جهان از سر وصدای «موشک های اروپایی» فارغ نشده بود که در 23 مارس 1983 ریگان خطاب به دانشمندان آمریکا پیشنهاد کرد برای مقابله با موشک های روسی که به جانب ما نشانه گیری شده اند باید مطالعات وسیعی صورت گیرد. جامعه دانشمندان به ما سلاح اتمی عطا کرد و حالا وقت آن رسیده است که توان خود را در خدمت بشریت و صلح گرفته و راه هایی را نشان دهد که این سلاح ها را از حیز انتفاع بیندازد.
پیشنهاد ریگان روشن بود: مقابله با موشک های بالستیک. و این خود انقلابی در صنعت موشک های ضد موشک که موضوع سالت 1 و سالت 2 بود به وجود آورد. هدف این پیشنهاد که تحت عنوان «ابتکار دفاع استراتژیک» یا جنگ ستارگان معروف گردید عبارت بود از انهدام موشک ها با اشعه ی لیزر. 26 میلیون دلار اعتبار نیز برای 5 اول این تحقیقات منظور گردید. اروپا از این پیشنهاد دچار وحشت شد، در آمریکا دموکرات ها با آن مخالفت کردند و روس ها خود را باخته و پیشنهاد مذاکره دادند. موقتاً آمریکایی ها می بایست متحدین اروپایی خود را قانع کنند. طرح آن ها «ابتکار دفاع کنوانسیونل» برای اروپا «که تحقق آن می بایست خود در قالب Folow en force attack = FOFA یعنی تقویت نیروهای کنوانسیونل و غیر اتمی اروپا صورت گیرد» در مقابل «ابتکار دفاع استراتژیک» برای آمریکا بود. علاوه بر این آمریکا خواهان افزایش سهمیه ی اعتبارات مربوط به ناتو از طرف متحدان اروپایی بود(8). طرح FOFA که از 1985 وارد مرحله ی اجرا شد اندکی بعد در مقابل توافق های جدید آمریکا و شوروی بی اثر ماند.
در هر صورت «ابتکار دفاع استراتژیک» موازنه نظامی جهان را به کلی به هم زد. آمریکا که در سال 1980 از نظر توان نظامی ضعیف تر از شوروی بود با این طرح در سال 1986 کاملاً بر شوروی برتری داشت. ضعف نظامی شوروی همراه با ضعف های شدید اقتصادی این کشور را مجبور به مماشات در مقابل آمریکا و در انداختن طرحی نو برای نظامی اقتصادی و سیاسی خود کرد که آغازگر دوره ی جدید تشنج زدایی شد.
ریشه های جنگ سرد جدید
رقابت ها و کشمکش های بین دو ابر قدرت در دهه 1970 را می توان به دو نوع مستقیم و غیر مستقیم تقسیم کرد: کشمکش برای گسترش مناطق نفوذ در کشورهای جهان سوم و کشمکش بر سر مسایل نظامی که دو ابر قدرت را مستقیماً رو در روی یکدیگر قرار می داد.الف) رقابت برای کسب نفوذ بیشتر در جهان: رقابت دو کشور آمریکا و شوروی برای حفظ یا کسب نفوذ بیشتر در تمامی سرزمین های جهان از خاورمیانه تا آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین جریان داشت. در پاره ای نقاط این رقابت ها جنبه های مخاطره آمیزی به خود می گرفت و پرده از تضادهای عمیق منافع آمریکا و شوروی بر می گرفت. یکی از این نمونه جنگ اعراب و اسراییل موسوم به جنگ «کیپور» در سال 1973 بود. پیشروی شوروی و خاورمیانه که از پایان دهه 1960 شروع شده بود احتمال برخورد با آمریکا را افزایش می داد. نفوذ شوروی در لیبی با روی کار آمدن قدافی در سال 1969 و در عراق با کودتای البکر در سال 1968 و در سوریه با روی کار آمدن حفظ اسد و حتی در مصر تا سال 1972 که سادات کارشناسان روسی را اخراج کرد روبه افزایش نهاد. این کشورها که به سلاح های روسی مجهز شده بودند در سال 1973 حمله ای علیه اسراییل را تدارک دیدند. درحمله سوریه و مصر در 6 اکتبر 1973 به اسراییل از سلاح های پیشرفته ای چون هواپیماهای میگ 21 و موشک های زمین به هوای سام – 6 استفاده شد. ابتدا پیروزی با اعراب بود ولی اسراییل هم به سرعت ابتکار عمل را باز یافت و توانست ارتش سوم مصر را به محاصره ی خود در آورد. شوروی قصد خود مبنی بر مداخله به نفع متحدین خود را به اطلاع آمریکا رساند ولی با واکنش شدید این کشور روبه رو شد. لحن تهدیدات به قسمی بود که خاطره بحران کوبا را به یاد می آورد گر چه بحران نهایتاً با پذیرش قطع نامه سازمان ملل پایان یافت ولی ناپایدار بودن تشنج زدایی در روابط شرق و غرب را نیز آشکار می ساخت. در آنگولا نیز دو ابر قدرت به طور غیر مستقیم در مقابل هم قرار گرفتند. این مستعمره پرتغال که در سال 1975 به استقلال رسید موضوع رقابت ها و کسب نفوذ دو ابر قدرت قرار گرفت.
دو جبهه داخلی هر یک مورد حمایت یکی از کشورهای آمریکا و شوروی قرار گرفتند. نهضت خلق برای آزادی آنگولا یا «MPLA» مورد حمایت شوروی «با ورود 11 هزار سرباز کوبایی به آنگولا برای حمایت از این جبهه عملاً اردوگاه شرق با بحران آنگولا ارتباط مستقیم پیدا می کرد» و اتحاد ملی برای استقلال کامل آنگولا یا «UNTA» مورد حمایت آمریکا و متحدش آفریقای جنوبی بود «نیروهای آفریقای جنوبی در نوامبر 1975 وارد آنگولا شدند(1). در واقع جنگ داخلی آنگولا نمونه کوچک شده ای از برخوردهای شرق و غرب بود. عقب نشینی آمریکا در جنگ هند و چین که به دنبال رَد پیشنهاد فورد مبنی بر اعطای اعتباری معادل 722 میلیون دلار به دولت سایگون «ویتنام جنوبی» از طرف کنگره ی آمریکا صورت گرفت بر دامنه ی رقابت های آمریکا و شوروی در جان سوم افزود. از یک طرف آمریکایی ها که نه تنها ویتنام جنوبی بلکه لائوس «به قدرت رسیدن نیروهای پاتت لائو»(2) و کامبوج «سقوط لن نل(3) و به قدرت رسیدن خمرهای سرخ» را نیز از دست داده بودند، به فکر جبران این شکست ها در سایر نقاط جهان بودند و از طرف دیگر شوروی با مشاهده ی شکست آمریکا در ویتنام در گسترش نفوذ خود مصمم تر گشت. سیاست شوروی مبنی بر حمله به نقاط ضعیف امپریالیسم یعنی رژیم های دست نشانده آمریکا در کشورهای جهان سوم که در بیانات سال 1976 برژنف در بیست و پنجمین کنگره حزب کمونیست شوروی متبلور بود و به دکترین برژنف هم موسوم شد. کشورهای جهان سوم را صحنه ی کشمکش های آینده ی آمریکا و شوروی قرار می داد. «شوروی بر آن بود تا از طریق روی کار آوردن رژیم های سوسیالیستی در کشورهایی که چه به دلیل وجود حزب کمونیست «مثل افغانستان» و چه به دلیل وجود نیروهای انقلابی پیشرو «مثل آنگولا، یمن جنوبی» یا به دلیل وجود فرهنگ انقیاد پذیری «مثل حبشه» زمینه ی مساعدتری وجود دارد، نقاط اتکاء سوسیالیسم را در جهان افزایش دهد»(4). فعال شدن سیاست شوروی در کشورهای جهان سوم همراه بود با یک مسابقه ی تسلیحاتی پنهان که نهایتاً در سال 1979 آشکار شد.
ب) رقابت های تسلیحاتی: شوروی از سال 1973 که موشک های چند کلاهکه خود را موفقیت آزمایش کرد لحظه ای از توسعه و تکمیل سلاح های خود باز نایستاد. شوروی ابتدا موشک های اس اس – 19 و سپس در سال 1977 موشک های اس اس 20 خود را که با دقت عمل فوق العاده قادرند اهداف حیاتی متعددی را نشانه گیری کنند آزمایش کرد و به برتری بلامنازعه ای در اروپا دست یافت. از سال 1977 نشانه های بحران در روابط آمریکا و شوروی کاملاً آشکار بود.
اختلاف نظر آمریکا و شوروی بر سر مسایل تسلیحاتی زمینه ای نبود که مانند کشمکش برای کسب نفوذ بیشتر در سایر کشورها بتوان با قرار دادن وجه المصالحه ای درباره ی آن به مماشات پرداخت. زیرا منافع حیاتی و قدرت سیاسی دو کشور در گرو قدرت نظامی آن ها بود. در زمانی که مذاکرات مربوط به سالت دو در جریان بود اختلاف نظر آن ها بر سر موشک هی کرویز «Cruise» آمریکا بود که آمریکایی ها آن را جزو سلاح های تاکتیک قلمداد کرده و از قرار دادن آن در حیطه ی مذاکرات سالت خودداری می کردند. در مقابل روس ها نیز ساخت بمب افکن های مدرنی را شروع کردند که آمریکایی ها به آن Back – Fire می گفتند و خواهان توقف ساخت آن ها از طرف روس ها بودند. در ملاقات کسینجر – برژنف در سال 1976 روس ها، نه تنها توقف ساخت بمب افکن را نپذیرفتند بلکه اندکی بعد با استفاده از جو انتخاباتی و مشغولیت آمریکایی ها بر موشک های چند کلاهکه اس اس – 19 خود نیز افزودند. در سال های 1977 و 1978 که سایروس ونس وزیر خارجه ی آمریکا به مسکو رفت سعی کرد روس ها را به توقف این مسابقه تسلیحاتی تشویق کند و به آن ها قول داد آمریکا از ساخت هواپیماهای فوق مدرن ب – 1 که قادر بودند 15 هزار کیلومتر را با سرعت 2300 کیلومتر در ساعت و حمل 45 تن سلاح طی کنند صرف نظر خواهد کرد. ولی در همان حال آمریکایی ها مشغول ساخت بمب نترن(5) بودند که برتری سلاح های کنوانسیونل و غیر اتمی بلوک شرق را خنثی می کرد. کارتر قول داد چنان چه روس ها ساخت هواپیماهای Back – Fire را متوقف سازند آمریکا هم ساخت بمب های نترن را متوقف خواهد ساخت «ولی شایع شد که فرانسه به تکنولوژی ساخت این بمب ها دست پیدا کرده است». برژنف موقتاً قول مساعد داد. این توافق موقت سبب شد تا مذاکرات در ژوئن 1979 به انجام رسیده و تواقف سالت – 2 به امضاء رسد که بر اساس آن موشک های استراتژیک برای هر دو طرف به طور مساوی «بر خلاف سالت 1 که شاهد تفاوت عددی بود» جمعاً 2250 فروند تعیین شد که 1300 فروند آن از موشک های چند کلاهکه و 820 فروند از موشک های زمین به زمین باشد. لیکن سالت – 2 به تصویب سنای آمریکا نرسید.
آمریکایی ها احساس می کردند در مدت یک دهه قدم به قدم در مقابل روس ها عقب نشسته اند و اینک جای آن دارد که ضرب شصتی به آن ها نشان دهند. کارتر برای این که سنای آمریکا را متقاعد به تصویب سالت – 2 کند و نشان دهد که دولت آمریکا چندان هم در مقابل شوروی کوتاه نیامده است دستور ساخت موشک های بسیار مدرن MX را صادر کرد. این اقدام آمریکا بر مسابقه ی تسلیحاتی اثر بسیار نامطلوبی داشت و نه تنها باعث تصویب سالت – 2 نشد بلکه بر دامنه ی مسابقه و تشنج هم افزود، زیرا با واکنش جدی شوروی رو به رو شد. روس ها در مقابل این حرکت هواپیماهای Back – Fire و موشک های اس اس – 20 خود را توسعه دادند. در مقابل آمریکایی نیز در نشست زمستان 1979 ناتو مسأله استقرار موشک های پرشینگ 2 در اروپا را مطرح و به تصویب رساندند. بدین سان جنگ سرد جدیدی آغاز شد که مجدداً دنیا را با نگرانی هایی روبه رو ساخت. انتخاب ریگان به ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980 که خود نتیجه ی شکست سیاست کنترل تسلیحات بود نشان گر این بود که آمریکایی ها قصد مقابله جدی با شوروی و با هر حرکتی را دارند که منافع آن ها را به خطر اندازد. طبیعی است که یک سر شمشیر برهنه آمریکا متوجه جهان سوم و حرکت هایی نظیر انقلاب اسلامی ایران و سیاست های تندروانه ای چون سیاست های لیبی و نیکاراگویه بود.
مسایل مهم دوره ی جنگ سرد جدید
چنان که ملاحظه شد سال های نخست دهه ی 1970 را همگان به عنوان سال های اوج تشنج زدایی به حساب می آورند ولی در همین سال ها بود که تشنجات عمیقی هم در روابط دو ابر قدرت به وجود آمد. طبیعی است که نظام حاکم بر شرق و غرب از نظر عقیدتی و تشکیلاتی نظام های ناهمگنی بودند ولی در ورای این مسأله رقابت های سیاسی و اقتصادی موجود بین دو ابر قدرت روابط آن ها را بر نبردی دایمی پایه می نهد. آن چه جنگ سرد جدید را با جنگ سرد سال های بعد از جنگ جهانی دوم متفاوت می ساخت یکی از وجود مشکلات عمیق اقتصادی در دو کشور آمریکا و شوروی بود که به نظر می رسد آن ها را به پایان خط نزدیک ساخته است و دیگر تحولاتی که در جهان به وجود آمده است و هر دو کشور برای مقابله با آن اشتراک منافع دارند. هم از این رو از آغاز جنگ سرد جدید شاهد تلاش هایی از سوی طرفین برای دست یابی به توافق هستیم. عکس العمل آمریکا در مقابل ورود قوای شوروی به افغانستان ناچیز بود. کارتر دستور منع موقت صدور غلبه به شوروی را صادر کرد و وزرشکاران آمریکا از حضور در بازی های المپیک مسکو در سال 1980 خودداری کردند و در سایر موارد هم واکنش آمریکا چندان خشونت آمیز نبود که راه بازگشتی نباشد. حادترین مسایل این دوره یکی مسأله ی موشک های اروپایی «ارومیسبل» و دیگری جنگ ستارگان بود که در هر دو مورد آمریکا راه مذاکره را مسدود نساخت.با روی کار آمدن ریگان، بر خلاف انتظار، آمریکا ابتدا راه های مسالمت آمیز را آزمود. پیشنهاد آمریکا «Option Zero » یا به اصطلاح عامیانه «نه هیچ چیز ما و نه هیچ چیز شما» بود. یعنی آمریکا اصلاً موشکی در اروپا مستقر نمی سازد در عوض روس ها هم تمام موشک های اس اس – 20 را بر چینند. مذاکرات مربوطه در 30 نوامبر 1980 در ژنو آغاز شد ولی روس ها با کاهش موافق بودند ولی Option Zero را نمی پذیرفتند. نتیجه ی شکست این مذاکرات استقرار موشک های پرشینگ 2 با بُرد 1800 کیلومتر و موشک های کروازیر(6) با بُرد 2500 کیلومتر در اروپا بود «ابتدا در نوامبر 1983 این موشک ها در آلمان و سپس در بلژیک و هلند مستقر شدند». روس ها سعی کردند از جنبش طرفداران صلح که پس از جنگ جهانی دوم برای مقابله با توسعه تبلیغاتی در اروپا به وجود آمده بود و عمدتاً جوانان در آن شرکت داشته و شوروی هم نفوذی قوی در آن داشت استفاده کنند. تظاهرات ضدیت با استقرار موشک های آمریکا در بسیاری از کشورهای اروپا خصوصاً در آلمان انجام شد «ولی کسی از موشک های اس اس – 20 سخنی به میان نمی آورد» ولی فایده ای نبخشید و موشک ها مستقر شدند و توازن از دست رفته بین ناتو و ورشو مجدداً برقرار شد. این موشک ها می توانستند نه تنها اروپای شرقی بلکه اقصی ناقصی نقاط شوروی را هم هدف قرار دهند در حالی که شوروی نمی توانست با موشک های اس اس – 20 که 5000 کیلومتر بُرد داشتند آمریکا را هدف قرار دهد(7). این نیز کافی نبود و مسأله به استقرار موشک در اروپا ختم نشد. هنوز جهان از سر وصدای «موشک های اروپایی» فارغ نشده بود که در 23 مارس 1983 ریگان خطاب به دانشمندان آمریکا پیشنهاد کرد برای مقابله با موشک های روسی که به جانب ما نشانه گیری شده اند باید مطالعات وسیعی صورت گیرد. جامعه دانشمندان به ما سلاح اتمی عطا کرد و حالا وقت آن رسیده است که توان خود را در خدمت بشریت و صلح گرفته و راه هایی را نشان دهد که این سلاح ها را از حیز انتفاع بیندازد.
پیشنهاد ریگان روشن بود: مقابله با موشک های بالستیک. و این خود انقلابی در صنعت موشک های ضد موشک که موضوع سالت 1 و سالت 2 بود به وجود آورد. هدف این پیشنهاد که تحت عنوان «ابتکار دفاع استراتژیک» یا جنگ ستارگان معروف گردید عبارت بود از انهدام موشک ها با اشعه ی لیزر. 26 میلیون دلار اعتبار نیز برای 5 اول این تحقیقات منظور گردید. اروپا از این پیشنهاد دچار وحشت شد، در آمریکا دموکرات ها با آن مخالفت کردند و روس ها خود را باخته و پیشنهاد مذاکره دادند. موقتاً آمریکایی ها می بایست متحدین اروپایی خود را قانع کنند. طرح آن ها «ابتکار دفاع کنوانسیونل» برای اروپا «که تحقق آن می بایست خود در قالب Folow en force attack = FOFA یعنی تقویت نیروهای کنوانسیونل و غیر اتمی اروپا صورت گیرد» در مقابل «ابتکار دفاع استراتژیک» برای آمریکا بود. علاوه بر این آمریکا خواهان افزایش سهمیه ی اعتبارات مربوط به ناتو از طرف متحدان اروپایی بود(8). طرح FOFA که از 1985 وارد مرحله ی اجرا شد اندکی بعد در مقابل توافق های جدید آمریکا و شوروی بی اثر ماند.
در هر صورت «ابتکار دفاع استراتژیک» موازنه نظامی جهان را به کلی به هم زد. آمریکا که در سال 1980 از نظر توان نظامی ضعیف تر از شوروی بود با این طرح در سال 1986 کاملاً بر شوروی برتری داشت. ضعف نظامی شوروی همراه با ضعف های شدید اقتصادی این کشور را مجبور به مماشات در مقابل آمریکا و در انداختن طرحی نو برای نظامی اقتصادی و سیاسی خود کرد که آغازگر دوره ی جدید تشنج زدایی شد.
پی نوشت ها
1. Voir. S. Serfaty, op, cit, PP 189 – 190.
2 . Patet tao.
3 . Lon Nol.
4 . J.Huntzinger, op, cit, PP 292 – 293.
5 . Neutron.
6 . Croisiere GLCM.
7. تا پایان برنامه تعداد 108 موشک پرشینک و 208 موشک GLCM در اروپای غربی و تعداد 243 فروند موشک اس اس – 20 با سه کلاهک اتمی و 112 فروند موشک اس اس – 4 با بُرد 2000 کیلومتر در اروپای شرقی مستقر شد. از Gisele Charzat,. La Guerre Nouvelle, paris, stock, 1988, P, 45.
8 . Ibid, P56.