اصول و مبانی روابط بین الملل-بخش اول
منبع:کتاب رهیافتی بر علم و سیاست و جنبش های اسلامی معاصر
مقدمه
پیش از ورود به بحث، توضیح چند واژه و اصطلاح ضرورت دارد:1. روابط بین الملل(1)
روابط بین المللی یا بین الملل، که معمولاً آن را اعم از سیاست بین الملل و سیاست خارجی دانسته اند، عبارت است از مطالعه ی تمام مبادلات، معاملات، تماس ها، جریان اطلاعات و واکنش های ناشی از آن ها بین جوامع متشکل جدا از هم «کشورها» و اجزای متشکله ی آن ها.مطالعه ی روابط بین الملل با موضوع های زیر سر و کار دارد:
الف: بازیگران صحنه بین الملل؛ یعنی کشورهای، حکومت ها، رهبران، دیپلمات ها و مردم.
ب: هدف هایی که بازیگران در پی کسب آن هستند؛ یعنی امنیت، رفاه، قدرت و ... .
ج: وسایلی که برای تحقق هدف های مذکور به کار گرفته می شود؛ یعنی دیپلماسی، اعمال قدرت و اقناع.
د: محیط عمل. پایه های اساسی روابط بین الملل پس از پیدایش سیستم کشوری در اروپا در قرن 17 و پس از قرار داد 1648 و ستفالیا ریخته شد و با انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 تکامل یافت.
2. سیاست بین الملل (2)
روابط و اعمال متقابل کشورها که در جهت تحصیل و حفظ هدف یا هدف های ملی باشد، سیاست بین المللی نامیده می شود. سیاست بین المللی، اخص از روابط بین الملل است، زیرا آن چه مربوط به سیاست نیست، خارج از بحث آن است. سیاست بین المللی به دو صورت سیاست قدرت یا کشاکش برای قدرت تلقی شده است. از نظر کمونیست ها در سیاست بین المللی، طبقات و نه دولت ها، بازیگر عمده ی سیاسی اند و کشاکش، وجه مشخصه ی روابط بین الملل و بین طبقات است. در واقع، صحنه و نظام بین الملل از دو طبقه ی استثمارگر «سرمایه داری» و استثمار شده «محرومان» تشکیل شده و ستیز همواره در بین آن ها در جریان است. برداشت دیگر درباره ی سیاست بین الملل، آن است که دولت ها و نه طبقات، بازیگران اصلی و عمده ی آنند و قدرت یافتن دولتی بر سایر دولت ها هدف نهایی آن ها را تشکیل می دهد.اصول و قواعد مختلف سیاست بین الملل در صه اصل خلاصه می شود:
1. اصل تساوی کشورها؛
2. اصل عدم دخالت دولت ها در امور یکدیگر که نتیجه مسلم اصل تساوی کشورهاست؛
3. اصل استقلال کشورها و نفی هر گونه طبقه بندی بین آن ها، مثل تحت الحمایگی و قیمومیت و مستعمره.
3. نظام بین الملل
سیستم بین المللی است که شامل کشورها، سازمان های بین المللی و منطقه ای و هم چنین روابط و اعمال متقابل آن ها می شود.(3)امروزه تجزیه و تحلیل سه محور یاد شده، در مراکز علمی و آکادمیک، در قلمرو سه عنوان درسی «اصول روابط بین الملل»، «تجزیه و تحلیل سیاست خارجی» و «نظریه های مختلف در روابط بین الملل» مورد مطالعه قرار می گیرند. اما با توجه به این مطلب که عناوین مذکور، ساعت های محدودی از درس «اطلاعات اجتماعی – سیاسی» را تشکیل می دهند، طرح کلیه ی مباحث دقیق و فنی آن از حوصله ی این نوشتار خارج است و ما از میان مباحث گسترده و تئوریک آن، چند محور و موضوع ذیل را برگزیده ایم تا مدخلی برای فهم سایر مباحث آن قرار گیرد:
بخش اول: بازیگران نظام بین الملل
بخش دوم: تجزیه و تحلیل سیاست بین الملل براساس رهیافت قدرت
بخش سوم: جایگاه و اهمیت اسلام در روابط بین الملل
بخش چهارم: طرح یک نظریه ی اسلامی در روابط بین الملل
بخش اول: بازیگران بین الملل
مفروض نظام بین الملل، وجود بازیگرانی است که دارای روابطی متقابل و بعضاً رقابت آمیز و برتری جویانه باشند. اصطلاح بازیگر به معنی عام را می توان در مورد کلیه ی مقامات سازمان ها، گروه ها و حتی اشخاص به کار برد که مصدر کنشی بوده و به ایفای نقشی پرداخته اند. در خصوص روابط بین الملل، مجموعه ای را می توان به عنوان بازیگر معرفی کرد که کنش آن ها از حد و مرزهای کشور فراتر رفته، فعالانه در امور بین المللی شرکت داشته باشند. هر چند د بینش کلاسیک از روابط بین الملل، شاگردان ماکیاول و هابز، دولت ها را تنها بازیگران صحنه بین الملل می پنداشتند، اما توسعه ی ارتباطات و تخصصی شدن و پیچیدگی ناگزیر امور اجتماعی و سیاسی از پایان قرن 19 به بعد و نیز ضرورت همکاری های بین المللی، زمینه را برای ایجاد سایر بازیگران، از جمله سازمان های بین المللی و منطقه ای، سازمان ها، احزاب، گروه های ایدئولوژیک، شرکت های چند ملیتی و کلیسا، فراهم ساخت و به صحنه ی بین الملل تنوع و تکثر بخشید. البته کسانی که سازمان های غیر دولتی را به عنوان بازیگر معرفی می کنند، نقش و موقعیت ممتاز دولت ها را به عنوان بازیگران اصلی انکار نمی کنند، بلکه انحصار بازیگری آن ها را نمی پذیرند.الف) دولت به عنوان بازیگر اصلی نظام بین الملل
همان گونه که قبلاً اشاره کردیم در مطالعه ی سیاست بین الملل، عنصر اصلی دولت است و بر حسب تعریف، دولت عبارت است از عده ای مردم که در سرزمین مشخص به طور دایم اسکان دارند و حکومتی هستند که به وضع و اجرای قانون اقدام می کند و از حاکمیتی برخوردارند که به صورت روح حاکم و قدتر عالی، آن ها را از تعرضات داخلی و خارجی مصون می دارد.قبل از بررسی عناصر تشکیل دهنده ی دولت، توضیح این نکته لازم است که دولت های ملی به شکل جدید آن از زمان انعقاد قرار داد صلح وستفالیا در سال 1648؛ یعنی پس از پایان جنگ های سی ساله ی اروپا که میان کاتولیک ها و پروتستان ها جریان داشت، پا به عرصه ی وجود نهادند. از آثار عهدنامه ی مزبور، ظهور واحدهای مستقل جدید، توجه بیشتر به حقوق بین الملل، برقراری موازنه ی قدرت و تقویت سیستم امنیت دسته جمعی بود. این روند پس از وقوع انقلاب کبیر فرانسه در 1789 تکمیل شد. به دنبال حملات ناپلئون بناپارت به سرزمین های مختلف، روحیه ی ملی گرایی به ویژه در میان ملل اروپایی تقویت گردید و ارتش های ملی شکل گرفتند، زیرا قبل از آن ارتش ها عمدتاً از نیروهای مزدور شکل می گرفتند که انگیزة آن ها از جنگیدن، کمتر متأثر از وطن پرستی بود، ولی به دنبال رشد ملی گرایی و شکل گیری ارتش های ملی و برقراری نظام سربازگیری، به نام دفاع از سرزمین و آب و خاک خویش در جنگ های مختلف شرکت می کردند.
این نکته را نیز باید بیفزاییم که از قرن های 15 و 16 میلادی، دولت های استعمارگر یکی پس از دیگری بر نقاط مختلف جهان مسلط شدند و این روند تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه داشت. مهم ترین دولت های استعمارگر عبارت بوده اند از اسپانیا، پرتغال، انگلستان، فرانسه، هلند، بلژیک، ایتالیا، روسیه، ژاپن، آمریکا و آلمان.
استعمار در شکل های دیگری مانند ایجاد منطقه ی نفوذ، تحت الحمایگی، کاپیتولاسیون و قیمومت و غیره نیز ظاهر شد و حقوق و منافع قابل توجهی را به خود اختصاص داد.
بدین ترتیب، اگر محقق سیاست بین الملل می خواست روابط میان واحدهای سیاسی را در قرن 19 و نیمه ی قرن 20، مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار دهد، به ناچار می بایست به بررسی روابط و رفتارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی دولت های بزرگ بسنده کند، زیرا بسیاری از سرزمین های جهان سوم به اشکال گوناگون، تحت سلطه ی قدرت های بزرگ استعماری قرار داشتند و دولت های تحت استعمار از حق حاکمیت و حق تصمیم گیری در سیاست خارجی محروم بودند. تنها پس از جنگ جهانی دوم بود که مستعمرات یکی پس از دیگری به استقلال نایل آمدند و بدین ترتیب، سیاست بین الملل در سطح وسیعی مطرح گردید، به گونه ای که در حال حاضر، حدود 162 واحد مستقل سیاسی به نام دولت در عرصه ی بین المللی حضور دارند.
تجزیه و تحلیل عناصر تشکیل دهنده ی دولت(4)
همان گونه که اشاره کردیم دولت به عنوان مهم ترین بازیگر سیاسی در صحنه سیاست و نظام بین الملل از چهار عنصر تشکیل شده است: مردم، سرزمین، حکومت و حاکمیت.1. جمعیت یا مردم(5)
از نظر حقوقی، تعداد جمعیت تأثیر چندانی در ایجاد دولت ندارد. امروزه دولت های کوچکی مانند بروینی، بالغ بر 000/218 نفر و دولت بزرگی مانند چین، بالغ بر یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت دارند و هر دو از نظر حقوق بین الملل، کشور به حساب آمده و در مجمع عمومی سازمان ملل متحد دارای یک رأی هستند.کمّ و کیف جمعیت، نقش بسیار مهمی در سیاست خارجی، رسیدن به اهداف و تعیین عرصه ی منافع ملی بازی می کند. در این خصوص، علاوه بر عامل کمیّت جمعیت، عوامل دیگری چون برخورداری مردم از سواد، دانش، تخصص، مهارت ها و آگاهی عمومی و رفاه مادی در افزایش قدرت سهمی به سزا دارد. ارزش ها و هنجارهای حاکم بر جوامع نیز از لحاظ تجهیز منابع و امکانات می توانند نقش بسیار مهمی را، چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ، ایفا کنند.
2. سرزمین(6)
از لحاظ حقوقی، وسعت سرزمین، شرط تشکیل دولت به حساب نمی آید و حتی به عقیده ی برخی می توان بدون سرزمین نیز دولت را در قالب دولت های در حال تبعید مشاهده کرد. امروزه سرزمینی مانند موریس که مساحت آن 045 / 2 کیلومتر مربع است با کشور اتحاد جماهیر شوروی سابق با وسعت بیش از 22 میلیون کیلومتر مربع، تفاوتی از لحاظ اطلاق نام دولت ندارند. ولی آیات قدرت و نقش بین المللی شوروری سابق را می توان با قدرت و نقش بین المللی موریس مقایسه کرد؟بدین ترتیب، در صحنه ی سیاست و روابط بین الملل، کمّ و کیف عامل سرزمین، مانند دسترسی به دریای آزاد و رودهای بین المللی، تنگه های بین المللی و وجود منابع غنی زیر زمینی، نقش مهمی دارد. برای نمونه، وجود مرزهای آبی برای دولت بریتانیا این موقعیت مناسب را فراهم ساخت تا طی 900 سال هیچ دولتی نتواند به یک تهاجم مؤثر علیه این کشور دست یازد.
3. حکومت(7)
گرچه شکل حکومت و کارکرد آن تأثیری در ماهیت حقوقی تأسیس یک دولت ندارد، اما هنگامی که سخن از قدرت دولت، تنظیم و اجرای سیاست خارجی و رفتار یک دولت در صحنه ی سیاست بین الملل به میان می آوریم، مسلماً شکل حکومت در تأمین خواسته و منافع و نیز تأثیر گذاری بر سیاست بین الملل نقش بسزایی را ایفا می کند.بسیاری از کسانی که به بررسی سیاست های خارجی آمریکا و شوروی پرداخته اند بر این نظر بوده اند که شوروی در فرایند تنظیم و اجرای تصمیمات مربوط به سیاست خارجی با مشکلات کمتری، در مقایسه با آمریکا، مواجه بوده است. به عکس، در ایالات متحده ی آمریکا، ده ها منافع و متنوع و متعارض به صورت گروه های ذی نفوذ و فشار، مجتمع های نظامی، کارتل ها و تراست ها وجود دارند که سیاست گذران خارجی باید دیدگاه ها و منافع آن ها را به گونه ای در نظر گیرند.
4. حاکمیت(8)
این عنصر دولت را غالباً به معنای قدرت مافوق یا قدرت عالی به کار برده اند و گاه آن را با قدرت حکومت در آمیخته، به صورت قدرتی مطلق و غیر مشروط تعبیر کرده اند. از همین دیدگاه، در چارچوب نظام بین المللی آن را به مفهوم استقلال و در نظام داخلی به معنی آزادی تعبیر کرده اند. البته در داخل هر کشور، اتخاذ تصمیمات و اجرای آن ها توسط دولت ها به واسطه ی وجود عنصر حاکمیت محقق می شود، اما به مجرد این که دولتی وارد صحنه ی سیاست بین الملل می شود حاکمیتش با محدودیت های بسیاری رو به رو می گردد، زیرا ده ها واحد سیاسی دیگر در پیرامون آن دولت قرار دارند و هر یک به اقتضای منافع خود عمل می کنند و در پی تخصیص سهم بیشتری از قدرت و توزیع منافع به خود بر می آیند.در عمل ملاحظه می شود که دولت ها متناسب با قدرت شان، حوزه و عرصه ی خاصی را برای اعمال حاکمیت خود قایلند و بر همین اساس، استراتژی خاصی را در روابط خارجی اتخاذ می کنند. به عنوان نمونه، ایالات متحده ی آمریکا تا قبل از جنگ جهانی دوم، حوزه اعمال قدرت خود را محدود به قاره ی آمریکا کرده بود، اما به موازات افزایش قدرت یان کشور، عرصه ی قدرت نمایی آن در سراسر جهان گسترش یافت.
در مجموع، عناصر تشکیل دهنده ی دولت یک کل تجزیه ناپذیر است و فقدان یا کاستی در هر یک از عناصر مزبور به موقعیت دولت به عنوان یک واحد سیاسی، خدشه وارد می سازد. به همین دلیل، در دوران استعمار، کشورهای مستعمره به سبب ناتوانی در اعمال قدرت و حاکمیت، فاقد هویتی مستقل بودند و در نهایت نقشی در سیاست بین الملل نداشتند.
یک دولت در شرایطی می تواند وارد صحنه ی سیاست بین المللی شود و با سایر بازیگران ارتباط برقرار کند که مورد شناسایی دیگران قرار گیرد. این شناسایی به صورت «دوفاکتو» و یا «دوژور» صورت می گیرد. شناسایی دوفاکتو، محدود و موقتی است و چه بسا بعداً لغو شود یا به شناسایی دوژور بینجامد. شناسایی دوژور، قطعی و کامل است و معمولاً هنگامی صورت می گیرد که تردیدهای موجود در مورد ثبات سیاسی یک دولت جدید از میان برود.
ب) بازیگران غیر دولتی(9)
علاوه بر دولت ها، بازیگران دیگری وجود دارند که در صحنه ی روابط خارجی، نقش مهمی ایفا می کنند، به گونه ای که امروزه بیش از یک سوم فعالیت های بین المللی منحصراً در میان بازیگران غیر دولتی رخ می دهد. نظریاتی که بازیگران غیر دولتی را در کنار دولت ها مطرح ساخته اند عمدتاً به دو نوع بازیگر جدید نظر دارند: 1. سازمان های بین المللی 2. نیروهای نافذ و فراملی.این امر که تا چه حد می توان این تشکل ها را به عنوان بازیگران صحنه ی روابط بین الملل به حساب آورد مورد اختلاف نظر است. برای مثال، مایکل ویرالی(10) از صاحب نظران فرانسوی در امور سازمان دهی بین المللی، این سازمان ها را بازیگران مستقلی می شناسد، در حالی که کاکس ژاکوبس(11)از صاحب نظران آمریکایی آن ها را سیستم های غیر مستقلی می داند که فقط تابع شرایط محیط می باشند. (12)
اصولاً برای بازیگری در صحنه ی بین الملل، وجود دو شرط ضروری به نظر می رسد: یکی قدرت تصمیم گیری و دومی توان اجرای تصمیمات، که در حقیقت هر دو از شرایط استقلال بازیگر به شمار می آیند. البته اگر سازمان های بین المللی این شرایط را نیز نداشته باشند از یک نظر نمی توان حضور آن ها را در صحنه ی بین المللی انکار کرد. تأثیری که آن ها بر محیط خود می نهند و بر تنوع تشکل های بین المللی می افزاید و به قول استانلی هوفمن، ویژگی های نظام بین المللی را دست خوش تغییر قرار دهد.
در هر صورت، تا آن جا که به سازمان های بین المللی موجود مربوط می شود باید گفت که اغلب آن ها شرط اول را دارند، ولی شرط دوم که الزاماً با قوه ی قهریه سر و کار دارد تقریباً در مورد هیچ یک از سازمان های بین المللی فعلیت ندارد. تنها نقطه ی قوت این سازمان ها همان تأثیری است که بر محیط بین المللی می گذارند و اغلب از طریق تأثیر بر افکار عمومی، سعی در رسیدن به مقصود دارند.
اما کسانی که به نیروهای نافذ و فراملی (13) نظر دارند با قاطعیت بیشتری از نقش آن ها در روابط بین الملل معاصر دفاع می کنند. زیرا این نیروها، همان گونه که از نام آن ها پیداست، از مرزهای ملی فراتر می روند و در حاکمیت مطلق دولت ها و عبور ناپذیر بودن مرزها تردید می کنند. طبعاً تأثیری که مثلاً جنگ ویتنام بر انتخابات آمریکا می گذارد از مقوله ی نیروهای نافذ به حساب می آید، ولی بیشتر نویسندگان بر دو نوع تشکل فراملی که یک جنبه ی اقتصادی دارد، مثل شرکت های چند ملیتی و دیگری جنبه ی فکری و عقیدتی، مثل بین الملل سوسیالیسم تأکید دارند.
شرکت های چند ملیتی مربوط به دوره ی خاصی از رشد سرمایه داری هستند که به دلیل نقش آشکار و پنهانی که در مسایل سیاسی و روابط بین الملل و مراودات اقتصادی ایفا می کنند، مورد توجه حقوق دانان و اقتصاد دانان و سیاست شناسان قرار گرفته اند. به گزارش کندال(14) رییس شرکت پپسی کولا، این شرکت در 114 کشور جهان دارای شعبه است و در 512 کارخانه که در خارج از ایالات متحده ی آمریکا قرار دارند اقدام به پر کردن شیشه می کند.
شاید هیچ تشکیلات دولتی روابطی در این سطح گسترده نداشته باشد. اعمال نفوذ این گونه شرکت ها مخصوصاً در جهان سوم بسیار مهم و حتی سرنوشت ساز است. همه خاطره ی سقوط سالوادر آلنده در شیلی «1970» و نقشی را که شرکت آی. تی. تی (15) در این ارتباط ایفا نمود به خاطر داریم.
اما نیروهای نافذ عقیدتی یا فکری، بُردی از این نیز فراتر دارند، زیرا تقریباً غیر قابل مهارند این نیروها در واقع هم بستگی های فکری و عقیدتی هستند که ممکن است در همه جا انعکاس پیدا کنند. این گونه هم بستگی ها ممکن است جنبه ی سیاسی، مذهبی، انسانی یا حتی علمی داشته باشند. مثال بارز نوع سیاسی، آن بین الملل سوسیالیست و بین الملل کمونیست است. بین الملل کمونیست یا بین الملل سوم که لنین در سال 1919 پایه کذاشت، عبارت بود از هم بستگی تمامی احزاب کمونیستی که از تعالیم مارکس و انگلس پیروی می کردند و در واقع ابزار کنترل این احزاب به وسیله ی حزب کمونیست شوروی نیز محسوب می شدند. این تشکل در سال 1943 به نشانه ی دوستی با متفقین در جنگ جهانی دوم منحل گردید.
بین الملل سوسیالیست(16) که در سال 1890 پایه گذاری شد، شامل تمام احزاب سوسیالیست اروپایی غربی از جمله احزاب مهمی چون سوسیالیست فرانسه، سوسیال دموکراسی آلمان، سوسیالیست ایتالیا و کارگر انگلستان می شود و هنوز هم فعال است. گر چه تصمیمات بین الملل سوسیالیست الزام آور نیست، ولی نقش اخلاقی و ارشادی آن در بین سوسیالیست های اروپا مطلبی است که از کنترل دولت های متبوع خارج است.(17)
در نوع مذهبی می توان از شورای هم بستگی کلیساها نام برد. از قرن نوزدهم به بعد پروتستان ها و کاتولیک ها و فِرَق مختلف مسیحیت در اروپا سعی در ایجاد نوعی هم بستگی داشتند که اتحادیه ی انجیلی در سال 1847 و فدراسیون دانشجویان مسیحی در سال 1886 نمودی از این گرایش بود. ادامه ی این تلاش ها در سال 1948 به تشکیل شورای هم بستگی کلیساها(18) انجامید که 147 کلیسا در آن عضویت دارد. هم بستگی این کلیساها در مورد مسایل جهانی و بین المللی، نقش یک نیروی نافذ فراملی را به آب می بخشد.
مواضع این شورا در مورد کنترل تسلیحات، ضدیت با آپارتاید و آزادی در اروپای شرقی، در زمینه ی مسایل پناهندگان و غیره، نشانه ای از عمل کرد این نیروست. مثال نوع انسانی این نیروها می تواند صلیب سرخ جهانی باشد که با اقدام هانری دونان سوییسی در دفاع از مجروحین جنگی به وجود آمد. وی پس از بازدید صحنه ی نبرد «سولفرینو»(19)، ثروت خود را وقف ایجاد سازمانی کرد که به کمک مجروحین و بی پناهان بشتابد.
اولین کنوانسیون صلیب سرخ جهانی رد 22 اوت 1864 در ژنو به امضای دوازده دولت اروپایی رسید. صلیب سرخ جهانی سازمانی خصوصی است با دو شاخه؛ یکی کمیته ی بین المللی که عمل آن جنبه ی بین المللی دارد، ولی از شهروندان سوییسی تشکیل شده است تا بی طرفی سازمان تضمین شده باشد و دیگری اتحادیه ی جمعیت های صلیب سرخ، متشکل از جمعیت های ملی مختلفی که ظاهراً بی طرف بوده و با کمیته ی بین المللی در ارتباط است.
بدیهی سات نه کمیته ی بین المللی چندان بی طرف عمل می کند و نه موضع جمعیت های ملی چندان خارج از کنترل دولت های متبوع است. اما در مجموع، صلیب سرخ جهانی قدرت خود را از حمایت افکار عمومی می گیرد و سازمانی است که در جنگ های بین المللی نقش مهمی ایفا می کند. برای نوع علمی این نیروها می توان حرکت پوگواش(20) را مثال زد.
توسعه ی علم و آثار مخرب آن در برخی موارد، بعضی از محققان را به بحث درباره ی آن وا داشت. از جمله، فدراسیون دانشمندان آمریکا بحثی را تحت عنوان «مشغولیت سیاسی انسان و علم» به راه انداخت که محور اصلی آن جلوگیری از یک جنگ اتمی دیگر بود.
این دانشمندان پس از آن که به ابتکار مدیر فدراسیون یک گردهمایی در لندن ترتیب دادند تصمیم گرفتند که هر سال یک کنفرانس علمی برگزار کنند.
کارخانه داری آمریکایی به نام سایروس اتیون با قبول هزینه ی مالی این گردهمایی ها، اولین گردهمایی را در سال 1957 در دهکده ی زادگاه خود به نام پوگواش ترتیب داد.
اعمال نفوذ اعلامیه های دانشمندان بر افکار عمومی جامعه، و بر دانشمندان کشورهای مختلف و اثر مواضعی که علیه جنگ ویتنام، مسابقه ی تسلیحاتی و مداخله ی شوروی در چکسلواکی(21)، اتخاذ کردند و در تبدیل آن ها به صورت یک نیروی نافذ فراملی مؤثر افتاد.
بالأخره می توان از حرکت هایی نظیر فدارسیون جهانی جوانان دموکرات، که بعد از جنگ جهانی دوم در پرتو حمایت کمونیسم بین المللی به وجود آمد و حدود 80 میلیون نفر عضو پیدا کرد، نام برد که دبیرخانه ی آن در پاریس بود و از سال 1951 که غیر کمونیست ها از آن خارج شدند به بودا پست منتقل شد. گرچه این جنبش عمدتاً در کنترل شوروی بود و در جهت خلع سلاح در کشورهای غربی مبارزه می کرد، اما از آن جا که در کشورهای مختلفی فعالیت داشت و از طریق افکار عمومی بر تصمیمات دولت مداران تأثیر می گذاشت می توان آن را جزو نیروهای فراملی به حساب آورد. هم چنین هیپیسم و ایپیسم در دهه ی 70 – 1960 را نیز می توان جزو این گونه نیروها به شمار آورد.
این پدیده ها که جزو جدیدترین تشکل ها و پدیده های بین المللی هستند تحولی عظیم در بنای روابط بین الملل و حتی در مفهوم آن ایجاد کردند که در کنار پدیده های مشابه، نظریات قدیمی تبیین کننده ی روابط بین الملل را از اعتبار انداختند. رابرت اُکوهن(22) و ژوزف نای(23)، کسانی بودند که در کتاب «ارتباطات و دنیای سایست»(24) سعی نمودند تا بینش جدیدی از روابط بین الملل فراهم آورند. این دو متفکر علم سیاست جامعه ی بین المللی را جامعه ای در حال تبدیل و تحوّل(25) معرفی کردند که در آن روابط حکومت ها در کنار روابط بین افراد و افکار عمومی و روابط اقتصادی مطرح می شود. در نتیجه، برای تحلیل روابط بین الملل باید به کلیه ی روابط جریان یافته ی فرا مرزی توجه نمود(26).
پی نوشت ها:
1. International Relations.
2 . international Politics.
3 . international system
4 . هر چند که بعداً در مورد این عناصر توضیحاتی خواهیم داد، اما در اینجا رابطه ی این عناصر را با سیاست خارجی دولت ها مطرح می کنیم.
5 . Population.
6 . Territory.
7 . Government.
8 . Sovereingnty.
9 . non stste actors.
10 . Michel Virally.
11 . Cox Jacobson.
12 . Michel Nirally, Lorganisation mondiale, Paris, A.colin 1972, p,30.
13 . Transnational.
14 . Kendall.
15 . I.T.T.
16 . یا بین الملل دوم.
17 . Vair, charles Zorgbib, Les Relations internationales, paris PUF , 1975, PP, 195 – 199.
18 . Conceil Oeucmenique.
19 . که در سال 1859 بین فرانسه و ایتالیا از یک طرف و اتریش از طرف دیگر.
20 . Pugwash.
21. در سال 1968.
22 . Robert O Keohone.
23 . Joseph Nye.
24 . Relations and world politic, Marvard press, 1970.
25 . Transnational.
26 . دکتر احمد نقیب زاده، نظریه های کلان روابط بین الملل، نشر قومس، 1373، ص 123 – 127.