ژئوپوليتيک جهان اسلام؛ زمينه هاي واگرايي و بسترهاي همگرايي
اين مقاله تلاش مي¬کند ضمن برشمردن عوامل و زمينه¬هاي واگرايي در جهان اسلام، بسترهاي مناسب هم¬گرايي را نيز تبيين نمايد.
مقدمه
در سال¬هاي اخير، وقوع حوادثي در جهان با عامليت عدهاي به ظاهر مسلمان باعث شد تا تبليغات منفي گسترده¬اي عليه مسلمانان صورت گيرد. حادثه 11 سپتامبر و تشكيل حكومت افراطي¬طالبان در افغانستان، آخرين مصداق از اين اقدامات به شمار مي¬رود. عدهاي در غرب با استفاده از ابزار تبليغات، اعمال خلاف اسلام و خشونتبار مسلمان نمايان را اعمال اسلامي، جلوه داده و تلاش نمودند تا آن چه اتفاق افتاده را واقعيت جهان اسلام معرفي كنند. آن چه مسلّم است اين که جهان اسلام از اين اعمال ضدخدايي و ضدانساني، جداست. دنياي اسلام، داراي ارزش¬هاي ذاتي بسيار ارزش¬مندي است كه ميتواند قابليت سازگاري جهان اسلام و تمدن اسلامي با ساير اديان و تمدن¬ها را به جهانيان نشان دهد. به طور حتم، دست¬يابي به اين مقصود، به آساني ميسر نيست؛ به ويژه اين كه جريان¬هاي ضداسلامي تلاش مينمايند تا با وارونه جلوه دادن واقعيت¬هاي جهان اسلام، چهره آن را مخدوش نمايند.
جهان اسلام، در حال حاضر، داراي مجموعهاي از ويژگيهاي ژئوپوليتيكي ناهمگون است. از يك سو امكانات فوقالعاده مهمي براي هم¬گرائي منطقهاي و تشكيل نظام منطقهاي با تكيه بر عناصر و آميزههاي بومي دارد و از سوي ديگر با تداوم حضور عوامل واگرا و تقويت آنها، در دام تقابل دروني و بيروني افتاده و با وضعيت نامطلوبي رو به رو شده است.
ژئوپوليتيك جهان اسلام؛ عوامل واگرايي دروني
1. جغرافياي سياسي و دموكراسي در كشورهاي اسلامي
منافع جمهور با شيوه حکومت دموکراتيک، تأمين مي¬شود، از اين جهت دموکراسي مساوي با خير عموم است؛ يعني شهروندان، در حالي که مجاز و موظفند که از عقلانيت و گرايش¬هاي خود پيروي کنند، در نهايت، متوجه آن چه مصلحت عمومي ناميده مي¬شود، نيز هستند. پس خير عمومي، هم چون عاملي، خيرها و منافع شخصي را به هم پيوند مي¬زند و حاصل آن را در قالب مصلحت عمومي، نشان مي¬دهد.[2]
جغرافياي سياسي جهان اسلام از ساختار ناهمگوني برخوردار است. هنوز حكومت-هاي مردمي در بخش اعظم آن شكل نگرفته و مردم¬سالاري، هم چنان در پرده ابهام است. انتخابات در برخي از اين جوامع، بيشتر به كاريكاتور انتخابات شبيه است تا انتخابات واقعي و در برخي ديگر از كشورهاي اسلامي، انتخابات فرمايشي صورت ميگيرد. اين مسئله، ناشي از عدم تكامل سازماندهي سياسي فضا براساس مباني حقيقي جغرافياست. تعدادي از كشورهاي اسلامي از واحدهاي سياسي جوان به شمار ميروند و تاريخ تشكيل آنها سپيدهدم پس از پايان جنگ دوم جهاني است. در اين کشورها طي سال¬هاي گذشته، تلاش مهمي براي حاكميت مردم بر سرنوشت¬شان صورت نگرفته و تلاش¬هاي جزئي هم به علت وجود موانع اساسي به شكست منتهي شده¬اند. رابطه حكومت با محيط و مردم در اين كشورها قاعدهمند نيست. به جاي قدرت¬مند بودن شهروندان و تأثير آنها در حكومت و در نتيجه، سازماندهي سياسي مناسب فضا و شكلگيري جغرافياي سياسي حقيقي، در اين كشورها حكومت¬ها تمام قدرت را در دست دارند و براي رسيدن به اهداف خود تلاش ميكنند. در حقيقت، نبود نهادهاي قوي، مستقل و پايدار، به صاحبان مناصب، امکان مي¬دهد تا اهداف شخصي خود را بر منافع عمومي ترجيح داده و فساد را به شيوه حکومتي برقرار سازند.[3] اهداف اقتصادي، سياسي و اجتماعي اين نوع حكومت¬ها عمدتاً بر پايه مناسبات و تصميمات سليقهاي است و با اهداف اكثريت مردم (منافع ملي) تعارض دارد. تصميماتي که اتخاذ مي¬گردد عمدتاً بر پايه خواست و علاقه رهبران و دولتمردان است و معمولاً منافع ملت، لحاظ نمي¬شود.
در برخي از كشورهاي اسلامي، حكومتها بر اساس ساختارهاي قبيلهاي شكل گرفتهاند. در نتيجه، برخي از قبايل در اين كشورها قدرت زيادي دارند. در شبه جزيره عربستان، قبيلهها توانستهاند ساختار دولت و چگونگي تعيين مرزها را تحت تأثير قرار دهند.[4] در نتيجه اين شرايط، موازنه بين عناصر تشكيل-دهنده واحدهاي سياسي وجود ندارد و ساختار سياسي آنها معيوب بوده، قادر به سازماندهي سياسي فضا به شيوه مطلوب نيستند. درآمد اين وضعيت ناكارآمدي، رويكردهاي اداره سرزمين و عدم دست¬يابي به توسعه ميباشد و عدم توسعه¬يافتگي نيز باعث انزواي اقتصادي، اجتماعي و سياسي شده، يکي از زمينه هاي واگرايي را فراهم مي¬آورد.
2. بحران رو به رشد محيط زيست
اكثر كشورهاي اسلامي، در زمره كشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافته ميباشند. در اين كشورها سياستهاي زيست محيطي كارساز نيست؛ چرا که واقعگرايي جغرافيايي بين بخشهاي مختلف جامعه، مانند بخش كشاورزي و صنعت يا آموزش¬هاي عمومي و اداره جامعه و نظاير آن وجود ندارد. البته بخش قابل توجهي از مسائل زيست محيطي در قالب جهاني شدن توجيه ميگردد؛ در نتيجه، تجارت روزانه 30 ميليارد دلار كالا باعث درنورديدن مرزهاي بينالمللي شده و حاكميت ملي كشورها را تضعيف مينمايد. توليد کالاهاي زياد و متنوع، و مصرف بي¬رويه آنها اثرات زيست محيطي به دنبال دارد.
واقعيتهاي زيست محيطي جهان اسلام، غيرقابل انكارند. افزايش جمعيت و پيدايش جريان¬هاي مهاجرتي، باعث گسترش بيرويه و خارج از برنامه شهرها در كشورهاي اسلامي شده است. در حاشيه شهرها، شهرك¬ها و محلات فقيرنشين و ساختارهاي ناهمگون با فضاهاي بسيار كوچك پديد آمده اند. گسترش شهرها در بسياري موارد، باعث بلعيده شدن زمينهاي مرغوب كشاورزي و باغ¬هاي اطراف شهرها گرديده است. اكثر شهرها فاقد سيستم جمع¬آوري و تصفيه فاضلاب هستند. فاضلاب شهري و صنعتي در محيطهاي اطراف، رها ميشوند و منابع آب و خاك و زمين¬هاي كشاورزي را آلوده مي¬کنند. تخريب مراتع و جنگلها با شدت ادامه دارد و در برخي از کشورهاي اسلامي در حال تبديل شدن به يک معضل ملي هستند. براي مثال، وسعت جنگلهاي كشورمان، ايران در طي سه دهة اخير از 20 ميليون هكتار به 12 ميليون هكتار كاهش يافته است. تخريب مراتع و پاك كردن جنگل¬ها باعث افزايش فرسايش مي-گردد و هر ساله ميلياردها تُن خاك ارزش¬مند فرسايش¬يافته از دسترس خارج مي-گردد. حال اگر در بارش¬هاي سيلابي، عملاً اتفاقي براي نقاط شهري و يا روستايي نيفتد، در نهايت، مواد شسته شده در پشت سدها جمع شده، باعث کاهش عمر مفيد آنها خواهد گرديد؛ چنان چه در سد سفيد رود اتفاق افتاده است.[5]
تخريب محيط زيست در مواردي ناشي از فقر حاکم بر جوامع مي باشد. فرايند تداوم تخريب محيط زيست، تشديد فقر است. هر کجا که فقر، حاکم باشد تخريب محيط زيست، گسترده¬تر است. اين چرخه، يکي از خطرناک¬ترين چرخه¬هاي موجود در جامعه بشري است که آرام و خزنده حرکت مي¬کند و آثار ويران¬گر آن در آينده، بيشتر هويدا خواهد شد. شالوده اقتصادي و اجتماعي بسياري از کشورها که در آنها تخريب محيط زيست صورت مي¬گيرد به طور کاملاً آشکاري داراي شکنندگي هستند. اغلب برنامه¬هايي که براي دست¬يابي به توسعه در اکثر کشورهاي اسلامي، تهيه و اجرا مي¬شوند فاقد رويکرد ويژه در خصوص حفظ محيط زيست مي¬باشند. در نتيجه، روند تخريب محيط زيست در اين کشورها با شدت، ادامه دارد و تاوان اين تخريب¬ها بسيار سنگين¬تر از ساير تخريب¬ها هم چون جنگ¬هاي مهلک و ويران¬گر خواهد بود و هيچ کس را توان آن نخواهد بود تا از بحران¬هاي فراگير محيط زيست در امان باشد.
امروزه اهميت محيط زيست براي اهل فن و متخصصين آن کاملاً مشخص شده است، اما هشدارهاي آنان تاکنون نتوانسته باعث تغيير نگرش عمومي به اين مسائل گردد. ضمن اين که شواهد موجود، حاکي از ژئوپوليتيکي شدن محيط زيست است و هر روز، اهميت آن بيشتر، آشکار مي¬شود.
3. هيدروپوليتيك خاورميانه
آن چه مشكل كمآبي را در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا حادتر ميكند، تلاش كشورهاي منطقه براي صنعتي شدن است. اين تلاش، مصرف آب در صورت¬هاي گوناگون را افزايش خواهد داد و باعث صعودي شدن مصرف سرانه خواهد گرديد.
از طرفي اين كشورها داراي جمعيت در حال افزايش ميباشند. افزايش جمعيت، افزايش مصرف آب را در پي دارد. افزايش جمعيت، هم چنين نياز به مواد غذايي را افزايش خواهد داد و چون بخش کشاورزي در تأمين قسمت عمده اين نياز، نقش برجسته¬اي دارد، توسعه کشاورزي، مد نظر قرار گرفته است. تلاش براي كشاورزي گسترده، نياز به آبياري گسترده دارد و تمام موارد پيش گفته، سرعت روند كاهش منابع آب شيرين را به علت برداشت¬هاي بيش از تغذيه، تسريع خواهند كرد.
به طور كلي بايد گفت كه بحران آب در خاورميانه را ميتوان به سه دسته از عوامل نسبت داد: عوامل محيطي، عوامل اقتصادي و عوامل سياسي.[6] هماكنون هيدروپوليتيك خاورميانه، شكل گرفته و از جهات بسياري در روابط بين كشورهاي منطقه، تأثيرگذار بوده است. بخشي از منازعات بينالمللي منطقهاي در خاورميانه است و آب در حال تبديل شدن به يک موضوع ژئوپوليتيکي است. در حال حاضر، سه كشور تركيه، سوريه و عراق در خصوص آب رودخانههاي دجله و فرات، داراي اختلافاتي هستند. تركيه در سال¬هاي اخير، تلاش کرد تا با تكميل پروژه گپ (GAP) که مجموعه¬اي از سدها بر روي رودخانه¬هاي دجله و فرات براي مقاصد کشاورزي و توليد برق مي¬باشد، معضلات اقتصادي، اجتماعي و سياسي جنوب شرق اين كشور را حل نمايد. موفقيت پروژه گپ، باعث كاهش آبي رودخانههاي پيش گفته به ميزان قابل ملاحظهاي گرديده، در نتيجه مشكلات فراواني براي دو كشور سوريه و عراق ايجاد شده است.
در بخش ديگر خاورميانه، ايران و افغانستان در خصوص آب ورودي از هيرمند، داراي اختلاف نظرهايي هستند. در زمان حكومت طالبان بر افغانستان، آب ورودي از هيرمند، قطع گرديده و با قطع آب هيرمند درياچه هامون، رو به خشكي نهاد و در حال حاضر به چهار بركه جدا از هم تبديل شده است و اين مسئله به تدريج، در حال تبديل شدن به يك فاجعه محيطي است.[7]
اسرائيل و لبنان از يك سو و اردن از طرف ديگر بر سر منابع آب رودخانههاي ليتاني و اردن، اختلاف دارند. رژيم اسراييل، تأمين آب براي امور کشاورزي و گسترش شهرک¬هاي يهودي نشين را از اولويت¬هاي مهم خود برشمرده است.
مصر و سودان در شمال افريقا در خصوص سهم آب هر كشور از رود نيل و تبعاتي كه احداث سدها از جمله سد بزرگ آسوان براي سودان داشته، داراي اختلاف نظرهايي هستند. هر يک از اين دو کشور، خواهان سهم بيشتري از آب رود نيل مي باشند. در سال¬هاي اخير، آب به منزله يک عنصر مهم طبيعي در روابط مصر و سودان، تأثير زيادي داشته است و طرفين تلاش کرده¬اند در مواقع بحراني از آب، استفاده سياسي کنند که مصداق بارز هيدروپوليتيک است.
شواهد و قراين موجود، حکايت از آن دارند که در سال¬هاي آينده، آب به يک موضوع کاملاً ژئوپوليتيکي تبديل خواهد شد و روابط کشورها را بيشتر، تحت تأثير قرار خواهد داد. اينک همه کشورهاي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا حفظ منابع آب و تلاش براي تصاحب سهم بيشتر از منابع مشترک را يک اصل ملي تلقي مي¬کنند. آن چه باعث حادتر شدن اين موضوع مي¬شود، وقوع خشکسالي¬هايي چون خشکسالي سال جاري (1387) مي¬باشدکه در نتيجه آن کشورهاي منطقه با وضعيت بسيار بحراني مواجه مي باشند.
4. ژئوپوليتيك مرزها و اختلافات سرزميني در جهان اسلام
بخش زيادي از اختلافات ارضي و مرزي در جهان اسلام، ميراث شوم دوران سلطه استثمارگران است كه مانند استخوان لاي زخم، مانع از التيام اين زخم¬هاي سياسي مي¬شود. وجود زخم هاي سياسي در خاورميانه و شمال افريقا، انرژي ملت-هاي اسلامي را به تحليل خواهد برد. حضور اين اختلافات در عرصه¬هاي بين¬المللي، لطمات سياسي و اقتصادي فراواني به اين كشورها وارد كرده و در مواردي باعث برافروخته شدن جنگ ميان آنها شده است. اختلاف سرزميني اسرائيل و لبنان، اسرائيل و سوريه، ليبي و چاد، اختلافات سرزميني و مرزي موجود در منطقه خليج فارس و...از جمله موارد مطرح در اختلافات سرزميني در جهان اسلام است.
منطقه خليج فارس به عنوان حساسترين بخش جهان اسلام با موارد عديدهاي از اين قبيل مواجه ميباشد. مرزهاي دريايي اكثر كشورهاي منطقه، افراز نگرديده است. اختلافات ارضي و مرزي بين عربستان سعودي و امارات متحده عربي، امارت متحده و عمان، عربستان و قطر، عربستان و يمن و... هم چنان حل نشده باقي مانده¬اند.[8] در عين حال، اختلافات سرزميني و طمع ارضي، باعث بروز مسائل زيادي گرديده است. البته برخي از اين اختلافات، جهت ايجاد انحراف در افكار عمومي و تلاش براي وحدتآفريني ميباشد. طمع سرزميني امارات متحده عربي بر بخشي از خاك ايران (جزاير سهگانه) از اين نوع است كه باعث اظهار نظرهاي غيرواقعي و تخريب زمينههاي هم¬گرايي در روابط دو کشور و روابط منطقه¬اي گرديده است. امارات متحده عربي با اكثر همسايگان خود داراي اختلاف ارضي و مرزي است.[9] ضمن اين که امارت¬هاي تشکيل¬دهنده آن نيز با هم ديگر اختلافات ارضي و مرزي دارند.
در شمال افريقا مباحث مربوط به عدم افراز مرز و اختلاف بر سر سرزمينها هم چنان باقي است. اختلافات ارضي و سرزميني در بعضي مواقع به حدي بحراني ميشوند كه سازمان¬هاي بينالمللي از جمله شوراي امنيت سازمان ملل هم از حل آنها عاجز ميشوند.
مطامع ارضي در مواردي باعث شده¬اند بعضي از مرزها تاريخ خونيني داشته باشند؛ مانند مرز عراق و کويت. ادعاي مالکيت عراق به کويت از دهه 1960 به طور خيلي جدي مطرح شد. در طي چندين دهه، اين مسئله، همواره روابط اين دو کشور را تحت الشعاع قرار داد. در نهايت، عراق با اشغال کويت تلاش نمود با استفاده از نيروي نظامي، اين مشکل را حل کند که نه تنها حل نشد، بلکه باعث بروز مشکلات بعد؛ از جمله حضور بيشتر بيگانگان در منطقه و اشغال عراق توسط امريکايي¬ها شد. هم چنين مرز دو کشور توسط سازمان ملل متحد، تعيين و با صدور قطعنامه 687 شوراي امنيت، رسميت يافت.
هم گرايي جهان اسلام با جهانهاي ديگر
اما آن چه در سال¬هاي اخير، باعث گرديده نسبت به جهان اسلام، نگرش¬هاي منفي ايجاد شود و اين منفينگري از طريق تبليغات موجه جلوه گردد، ناشي از مسائل دروني و بيروني جهان اسلام است.
نقش قدرت¬هاي بزرگ در پيدايش معضلات جهان اسلام، كاملاً آشكار است. آن چه مسلم است اعضاي باشگاه غرب ايدئولوژيك، هميشه تمايل داشتهاند تا از نتيجهها، نتيجهگيري نمايند. بنابراين از وضعي كه خود، مسبّب مستقيم و غيرمستقيم آن مي باشند به سود خود استفاده مي¬کنند. براي مثال با استفاده از ابزار تبليغات تلاش كردند حملات تروريستي 11 سپتامبر و حكومت طالبان را بخشي از واقعيات جهان اسلام معرفي نمايند و چنين نتيجهگيري كردند كه رويكرد غالب در جهان اسلام، بنيادگرايي است و بنيادگرايان، ذاتاً خشونتطلب و بحرانآفرين هستند. طالبان و القاعده را نيز به عنوان مصداق چنين رويكردي معرفي نمودند.
به نظر ميرسد اتخاذ چنين رويكردي با بسترسازي قبلي صورت گرفت و پايه اين اقدام را متفكر امريكايي، ساموئل هانتينگتون بنا نهاد. وي مطرح نمود جهان به سوي جنگ تمدني پيش ميرود و در آينده، تمدن¬ها با هم ديگر به جنگ خواهند پرداخت. ضمن برشمردن گسلهاي تمدني، دليل درگيري تمدن¬ها را ناشي از اختلاف اساسي تمدنها، افزايش خودآگاهي تمدني، تجديد حيات مذهبي براي هويتبخشي، تغييرناپذير بودن ويژگي¬ها و اختلافات فرهنگي و منطقهگرايي اقتصادي عنوان کرد.[10]
اما واقعيتهاي موجود جهان اسلام چيست؟ اگر جهان اسلام از فقر، بيسوادي، بيعدالتي، عدم وجود برنامههاي مناسب براي سازمان¬دهي سياسي فضا و مشکلات فرهنگي رنج ميبرد، اما از طرفي داراي ظرفيت¬هاي بالقوه قدرت¬مندي است كه ميتواند با ديگر بلوكهاي اقتصادي، فرهنگي و تمدني جهان، هم¬گرايي داشته باشد و به سوي زندگي مسالمتآميز جهاني حركت نمايد. اين ظرفيت¬ها که در قالب توان¬منديهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي ظهور پيدا مي¬كنند، قابل توجه هستند. اين توان¬مندي¬ها، بستر مناسبي را براي هم¬گرايي در درون جهان اسلام، فراهم ميآورند و ميتوانند در نزديكي جهان اسلام با ديگران، نقش داشته باشند.
اقتصاد جهان اسلام، اقتصادي رو به رشد است. از طرفي، بخش¬هاي اجتماعي و سياسي جهان اسلام در حال تجربه كردن تحولات اساسي ميباشند. كشورهاي بزرگي در جهان اسلام در حال صنعتي شدن هستند و دوره گذار را تجربه مي¬كنند. مهم¬ترين زمينه¬هاي هم¬گرايي در جهان اسلام عبارتند از:
1. منابع عظيم انرژي
مجموع توليد نفت خام جهان، در حال حاضر بالغ بر2/84 ميليون بشكه در روز ميباشد. منطقه خليج فارس با توليد 095/21 ميليون بشكه در حدود 05/25 درصد در مجموع توليد جهاني سهم دارد.[12] از طرف ديگر، مصرف جهاني نفت و گاز، هم چنان رو به افزايش است. براساس پيشبينيهاي صورت گرفته، مصرف جهاني نفت تا سال 2020 روزانه به 5/111 ميليون بشكه در روز خواهد رسيد که در آن صورت، سهم منطقه خليج فارس در توليد جهاني، حدود 45 درصد يا 8/49 ميليون بشكه در روز خواهد بود.[13] منطقه خليج فارس با ويژگي منحصربفرد انرژي، طي سال¬هاي گذشته، يك چالش اساسي در زمينة سياست بينالملل قدرت¬هاي بزرگ بوده است. در مواقعي، منافع قدرت¬هاي بزرگ با منافع كشورهاي منطقه، تعارض پيدا ميكرد و موضوع، تبديل به امر ژئوپوليتيك حائز اهميت ميگرديد. امروز، اين ويژگي، محرز شده و منطقه خليج فارس با محوريت انرژي، يك منطقة كاملاً ژئوپوليتيك است و منافع قدرت¬هاي بزرگ و قدرت¬هاي فرامنطقهاي در تعارض با برخي كشورهاي منطقه از جمله ايران است. تا زماني كه منطقه، منابع و ذخاير قابل توجه انرژي را در دل خود داشته باشد، منطقهاي ژئوپوليتيك خواهد بود.
2. هيدروپوليتيك به جاي ژئوپوليتيك آب
آنچه مسلم است آب، تنها عنصر جغرافيايي است كه سياسي بودن آن از ژئوپوليتيك بودن بهتر است و نفع همة ساكنان منطقه خاورميانه و شمال افريقا در اين رويكرد نهفته است. زماني كه اين عنصر به يك موضوع سياسي تبديل شود، در آن صورت، با تفاهم، بخشي از مشكلات، حل شدني خواهد بود.
ايران و تركيه در منطقه خاورميانه از بارش هاي نسبتاً خوبي برخوردارند. بخش عمدهاي از بارش¬ها در دو كشور، به صورت آب روان جاري ميشوند. اگر كنترلي بر اين منابع باشد، بخش عمدهاي از نياز آبي كشورهاي منطقه خليج فارس از منابع آبي دو کشور تأمين خواهد گرديد. تا كنون دو طرح انتقال آب در منطقه، مطرح، ولي هيچ كدام از آنها به نتيجه نرسيده است.
خط لوله صلح، خط لولهاي بود كه تركيه، پيشنهاد آن را مطرح كرد و هدف از آن، انتقال آب تركيه، ابتدا به سوريه و اسرائيل و سپس به اردن و شبه جزيره عربستان بود. تركيه با ارائه اين پيشنهاد، تلاش كرد تا ضمن به دست آوردن سود اقتصادي و بسط حوزه نفوذ خود، صلح بين اعراب و اسرائيل را نيز قوام بخشد. اين طرح با استقبال روبه رو نشد، اما امكان ارائه مجدد آن با توجه به افزايش مشكلات كمآبي در خاورميانه وجود دارد.
مشابه چنين طرحي، بين ايران و كويت مطرح گرديد. براساس اين طرح، قرار بود دولت كويت، خط لولهاي را از طريق بستر خليج فارس تا مصب رودخانه كارون در شمال خليج فارس ايجاد نمايد و آب شيرين رودخانه كارون را به كويت منتقل نمايد. چنان چه اين طرح به نتيجه ميرسيد هم مشكل بيآبي كويت برطرف ميشد و هم منافعي نصيب كشورمان ميگرديد، اما اين طرح هم، به سرنوشت خط لوله صلح تركيه دچار گرديد.
يکي از كارآمدترين راهبردهاي دراز مدت براي حل مشكل كمبود آب منطقه، راهبردهايي است كه از يك سو، ناظر به نگهداشت منابع آب و بهرهبرداري كارآمدتر از آن منابع و از سوي ديگر در پي مهار كردن افزايش افسار گسيخته جمعيت باشد. يعني اين هدف را پي¬گيري كند كه جمعيتهاي انساني با منابع آب تجديد شوندة در دسترس به تعادل برسند.
نبايد فراموش كرد كه اهميت منابع آب شيرين از اهميت مزارع، مراتع و شيلات و... بيشتر است و يكي از مهم¬ترين راه¬هاي حل مشكل كمآبي، همكاري¬هاي بينالمللي است.
هماكنون تلاش¬هاي بينالمللي در جهتي سازمان¬دهي شده است كه موضوع آب به عنوان يكي از مهمترين و كليديترين موضوعات و چالشهاي انساني به مجمع عمومي سازمان ملل كشيده و سخت سياسي شود. عنوان شدن مطالبي مانند ضرورت ايجاد شاهراه ¬هاي آبي به هم پيوسته، شبيه خطوط لولة انتقال گاز و نفت ميان كشورها، ايجاد بازار جهاني آب، مديريت حوضه ¬هاي آبريز مشترك واقع در دو يا چند كشور يا ضرورت «انقلاب آبي» از زبان مسئولان سازمان¬ها و نهادهاي بينالمللي، گوياي چنين حركت مهم و حساسي است.[14] اگرچه بستر تشکيل سازماني چون اوپک که سازمان¬دهنده مسائل آبي باشد محتمل به نظر مي¬رسد، اما حل اين معضل جغرافيايي، همکاري کشورهاي منطقه را مي¬طلبد.
3. تأكيد بر گفت و گوي بنيادين تمدنها و سركوب تفكرات افراطي
با طرح ايدة امريكايي نظام نوين جهاني كه محور آن تك قطبي بودن جهان را به رهبري ايالات متحده تبليغ ميكرد، نظريه برخورد تمدنها تا حدي در حاشيه قرار گرفت. البته نظام تک قطبي جهان به رهبري ايالات متحده، بلافاصله از سوي دوستان امريكا مورد انتقاد واقع گرديد.
هانتينگتون با تعديل نظريه قبلي خود، در نوشتهاي تحت عنوان "بُعد جديد قدرت" تلويحاً نظام چندقطبي را پذيرفت. وي نوشت اكنون، يك ابرقدرت وجود دارد، اما اين بدان معنا نيست كه جهان، تك قطبي شده است. ساختار سياسي كنوني جهان، مجموعهاي ناهم¬آهنگ و عجيب از دو نظام تك قطبي و چندقطبي است؛ با يك ابرقدرت و شمار زيادي از قدرتهاي بزرگ.[15]
تعديل تفكرات افراطي، به طور قطع، حاصل شرايط زماني پيش آمده ميباشد. نظريه برخورد تمدنها با طرح ايدة گفت و گوي تمدنها از سوي سيدمحمد خاتمي، رئيس جمهور سابق ايران به طور جديتر به چالش كشيده شد. اگر چه اقدامات عملي مهمي براي گفت و گوي تمدنها صورت نگرفت، اما در هر صورت، اقدام مثبتي در نوع خود بود.
مبارزه با افراطگرايي در جهان اسلام بايد در دو بُعد داخلي و خارجي صورت گيرد. بُعد داخلي آن به هر نوع تفكر اسلام¬گراي افراطي، مانند طالبان، القاعده و هر تفكر افراطي ديگر باز ميگردد كه بايد توسط حكومتهاي جهان اسلام با آنها برخورد شود و زمينه هرگونه افراط¬گرايي از بين برود. تشكيل حكومت¬هاي افراطي، باعث تعارض جدي و تحليل انرژي ملت¬هاي اسلامي مي¬گردد. بنابراين برخورد جدي با اين معضل اجتماعي، سياسي و فرهنگي، امري ضروري است.
اما بُعد ديگر به مقابله با تفكرات افراطي واگرا و ضداسلامي باز ميگردد. خنثي كردن اين هجومها نياز به مطالعات اساسي دارد. ابتدا بايد هجوم را بشناسيم و بعد وسيله دفاعي آن را تدارك ببينيم. در اين صورت ميتوانيم نسبت به تعديل تفكرات افراطي خارجي اميدوار باشيم.
نتيجه
اقدامات صورت گرفته براي هم¬گرايي در درون جهان اسلام، بيشتر كاريكاتوري از حقايق هم¬گرايي است. منافع جهان اسلام در هم¬گرايي و هم¬سويي بين منافع ملي كشورهاي اسلامي با منافع جهان اسلامي است. كشورهاي جهان اسلام، بيمها و اميدهاي مشترك مهمي دارند. ضمن اين كه بستر هم¬گرايي هم فراهم مي¬باشد. سازمان كنفرانس اسلامي از مهم¬ترين ابزارها براي فراهم کردن بستر هم¬گرايي است كه انتظار ميرود از وضعيت ركود كنوني خارج شده، به وزنه مهمي در معادلات سياسي منطقهاي و جهاني تبديل گردد. تقويت اين سازمان و حضور فعال آن در روابط بينالملل جهان اسلام مي¬تواند هم¬گرايي در ميان کشورهاي اسلامي را محقق نمايد. در حدود شصت کشور اسلامي، عضو سازمان کنفرانس اسلامي هستند که مي¬توانند در معادلات سياسي تأثيرگذار باشند. جهان اسلام با مشكلات پيش گفته، داراي زمينههاي بسيار مهمي براي هم¬گرايي است كه پيشتر اشاره شد. در شرايطي كه بسياري از كشورهاي جهان، اتخاذ سياست هم¬گرايي را ضامن تحصيل منافع مليشان ميدانند درك نكردن اين دقت¬ها از سوي كشورهاي اسلام، به ضرر جهان اسلام است.
نقش برخي از كشورهاي مسلمان در اين ميان، برجستهتر از ديگر كشورهاست. ايران و عربستان سعودي، وظيفه مهمي در اين خصوص برعهده دارند. ايران از بنيان¬گذاران سازمان كنفرانس اسلامي است و از چند دهه قبل، در خصوص مسائل جهان اسلام، حساسيتهايي داشته است. ضمن اين كه در اوپك، حضور طولاني داشته و از مؤسسين آن ميباشد. عربستان سعودي به علت وجود اماكن مقدس مكه و مدينه در ميان مسلمانان، نفوذ قابل ملاحظهاي دارد. از طرفي اين كشور با درآمدهاي نفتي قابل توجه خود، تلاش كرده حضور فرهنگي در ميان ملل مسلمان را تقويت نمايد. بنابراين هم از نقطه نظر تاريخي و اسلامي و هم از نگرگاه انرژي، دو كشور ايران و عربستان سعودي، توانايي فراهم آوردن زمينههاي هم¬گرايي اسلامي در دنياي اسلام را دارا مي¬باشند. هر دو كشور، حضوري فعال در سازمان كنفرانس اسلامي دارند. از سويي، پديدار شدن هر گونه ترتيبات امنيتي در منطقه ژئوپوليتيک خليج فارس، بدون حضور آنها ثمري نخواهد داشت. هم¬گرايي سياستهاي منطقهاي و فرامنطقهاي دو كشور ايران و عربستان سعودي به نفع كل جهان اسلام خواهد بود. نه تنها ايران و عربستان سعودي ميتوانند با هم¬گرايي در حل مسائل جهاني مؤثر باشند، بلكه ميتوانند در از بين بردن تفكر مربوط به ژئوپوليتيك اسلام¬ها مؤثر بوده و تنها ژئوپوليتيك جهان اسلام را مطرح كرده و تعقيب نمايند.
پی نوشتها:
* استاديار گروه جغرافيا، دانشگاه پيام نور اراک.
1 . پيروز مجتهدزاده، ايده¬هاي ژئوپوليتيک و واقعيت¬هاي ايراني (تهران: نشر ني، 1379) ص 36.
2 . حاتم قادري، انديشه¬هاي سياسي در قرن بيستم (تهران: انتشارات سمت، 1386) ص 46.
3 . برتران بديع، توسعه سياسي، ترجمه دکتر احمد نقيب زاده (تهران: نشر قومس، 1384) ص 98.
4 . آلاسراير درايسدل، و جرالد اچ بليك، جغرافياي سياسي خاورميانه و شمال افريقا، ترجمه دره ميرحيدر (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1373) ص 59.
5 . سهراب عسگري، سازماندهي سياسي فضاي کشور در دهه¬هاي اخير، مجموعه مقالات همايش جغرافيا (مشهد: دانشگاه پيام نور، 1386).
6 . ناتاشا بس كرنر، آب، امنيت و خاورميانه، ترجمه پيروز ايزدي (تهران: انتشارات دانشگاه امام حسين، 1372) ص 10.
7 . پيروز مجتهدزاده و سهراب عسگري، جغرافياي سياسي و ژئوپوليتيك (انتشارات دانشگاه پيام نور، 1384) ص 209.
8 . اصغر جعفري ولداني، تحولات مرزها و نقش ژئوپولتيک آن در خليج فارس (تهران: نشر قومس، 1374) ص 13.
9 . سهراب عسگري، "ژئوپوليتيك قلمروهاي دريائي ايران در خليج فارس، با تكيه بر افراز فلات قاره و منطقه انحصاري- اقتصادي ايران با كشورهاي عراق، كويت و امارات متحده عربي"، رساله براي اخذ دكترا، دانشكده جغرافيا، دانشگاه تهران، 1382، ص 190.
10 . ساموئل هانتينگتون، نظريه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبي اميري (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت خارجه، 1374) ص 22.
11 . سهراب عسگري، " نقش و جايگاه منطقه خليج فارس و خاورميانه در ژئوپوليتيك انرژي"، اطلاعات سياسي ـ اقتصادي (شماره 210-209، بهمن و اسفند 1383) ص 24.
12. Opec Bulletin, (October 2006) P.9-10.
13. Anthony. H. Cordsman, the Middle East and the Geopolitics of Energy: a Graphic Analysis, Part one, CSIS, Washington DC, 1999, P.47.
14 . بهروز ساري صراف، " بحران آب و همكاريهاي بينالمللي"، اطلاعات سياسي و اقتصادي (شماره 216-215، مرداد و شهريور 1384) ص 197.
15 . روزنامه اطلاعات, پنجم مردادماه 1378، ص 12.