مترجم: دکتر لطیف ابوالقاسمی
ستون «رمان» مرکب بود از یک ستونچه در زیر هر رگه. در آن زمان فقط رگههای عرضی و کمانهای مضاعف وجود داشت: بعدها رگههای دیگری رواج یافت و منطق حکم میکند که تکیه گاههایی از همین قبیل به آنها داد. حداکثر چهار ستونچه از مرکز ستون «رمان» خارج میگردید، در حال حاضر وجود این ستونچهها در زیر کمانهای مضاعف، در زیر رگههای قطری و گیلویی پنجرهها لازم میباشد (تصویر 1): پایه به یک شعاع واقعی تبدیل میشود.
الف) ستون با سکوی استوانهای
تمامی این ستونچهها را طبعاً میبایست از ناحیهی شروع رگهها تا سطح زمین پایین آورد. از این راه حل، فوراً برای پایههای مستقیمی که به دیوارها تکیه دادهاند، استفاده به عمل آمد. اما برای ستونهایی که به صورت حاشیه در طول شبستانها صف کشیدهاند، یک دورهی شک و تردید پدید آمد: این نگرانی وجود داشت که مبادا ستونها شعاعهای زیادی را اشغال کرده، مانعی برای دید باشد، لذا برای مدت طولانی به راه حل تصویر 2-A اکتفا شد.بدنهی ستونچهها قبل از رسیدن به زمین قطع شده، روی یک سنگ تراش (t) ختم میگردد و پایهی ستون یک هستهی استوانهای (a) محدود میشود.
چنین است حالتی که ستونهای پراکندهی تقریباً تمامی بناهای قبل از قرن سیزدهم را دارا میباشند.
نمونهی A مربوط است به شبستان کلیسای «نتردام» که ترتیبات کلی آن از سال 1163 م. تعیین گشت.
ب) تحول در ستون شعاعی
در شبستانهای جانبی کلیسای «نتردام» شهر پاریس و همین طور در دو نعل درگاه کلیسای «لااون»، تعدادی تیرک لخت در اطراف ستونها وجود دارد. اما تیرکها، کمتر حکم تکیه گاه رگهها را دارند تا حکم سیخ نگه دارندهی آنها که در زیر نقاط سنگینترین فشارها قرار دارند.در «نتردام»، نعل درگاهی دالان، فقط چند سال قدیمیتر از خود شبستان میباشد، و در این جا نیز با پیشرفتی که راهی به سوی راه حل قطعی محسوب میشود، فقط چند عدد ستون کوچک تا سطح زمین پایین میآید: اینها چهار ستونچهی اصلی میباشند، یعنی ستونچههایی که کمانهای مضاعف شبستان بزرگ و قسمت پایین طاقچههای آن را حمل میکنند. در خلال تقریباً یک ربع قرن، به همین وسیله اکتفا شد. در حدود سال 1215م. در کلیساهای «رِم» (B)، «امی ین» و «سواسون»، این چهار ستونچهی اصلی هنوز تنها ستونچههایی هستند که از سکوی استوانهای ستونها آویزان میباشند. کلیسای «بورگه» شاید اوّلین بنایی است که در آن، فکر ادامهی تیرکهای ناشی از قسمتهای اولیه طاقها، بر روی تمامی طول ستونهای یک شبستان بزرگ به وضوح به چشم میخورد.
ج) ستون شعاعی شکل روی تمامی ارتفاع آن
تنها در زمان حکمرانی «سن لویی (1)» و در جریان نوسازی شبستان کلیسای «سن دونی» حدود سال 1240 م. است که میتوان دید تعدادی ستونچه، معادل تعداد رگههایی که باید حمل شود، تا سطح زمین ادامه دارد. بعضی اوقات، هستهی استوانهای در پس این شعاع ناپدید میگردد. به طور عمومیتر، در جریان قرن سیزدهم، محیط این هسته رعایت شده و در حکم زمینهی گروه میباشد (3-N). تا آخرین سالهای قرن دوازدهم، ستونچهها با هستهی ستونها یک جسم را تشیکل میدهند و قشر به قشر به همدیگر متصل میباشند. تنها در همین تاریخ است که عادت تراشیدن این ستونچهها به صورت لخت و نصب فوری آنها رواج مییابد.در کلیسای «نتردام»، تیرکها به وسیلهی چنگکهای ساده نصب شدهاند. در اکثر بناهای قرن سیزدهم، این تیرکها بر روی رفهایی نظیر شکل p که نیم رخی به صورت حلقه دارند، قرار دارند.
دیری نپایید که معماران، دیگر با به کار بردن یک ستونچهی مخصوص برای هر رگه اکتفا نکردند، بلکه یک ستونچه را برای هر عضو مهم رگه اختصاص دادند. به این ترتیب در شکل R («سن اوربن»)، سه ستونچه به صورت برگ گشنیز مجتمع گردیده، به ترتیب منطبق با سه شیار همان یک رگه است که این تقسیم بندی ستون در کلیهی بناهای قرن چهاردهم روی میدهد. در این موقع پیچیدگی به حد اعلای خود میرسد. تیرکها طوری در همدیگر کلاف میشوند که از تراشیدن آنها به صورت لخت، صرف نظر میشود: بار دیگر ترتیبات اولیه دیوارکشی رواج پیدا میکند؛ ترتیباتی که در آن، ستونچهها درون خود قشرهای ستون، شکل میگیرند. کلیسای «سن اوربن» نمونهای از این بازگشت به سبک قدیمی میباشد.
د) ستون رگه دار
کلیسای «سن اوربن» دورهای را مشخص میسازد که در آن، ستونچه کم کم به عنوان ادامهی عمودی رگه به حساب میآید. به عنوان ادامهی رگه، ستونچه به تدریج نیم رخ آن را دربر میگیرد و نمای آن از آن پس به دسته گلهایی نظیر شکل S تزیین میشود (کلیسای «سن نزر» شهر «کارکاسون»، قرن چهاردهم).برای جلوگیری از ترک برداشتن سنگ، تعدادی حلقه (a) در طول پشتههای داخلی ترتیب داده میشود و در عین حال برای استحکام بخشیدن به پشتههای بیرونی، یک نیم رخ ضد انحنا (C) شبیه به نیم رخ رگهها به آنها داده میشود: این رگههای گوشه دار که در طول بدنهها جریان دارد؛ آخرین دگرگونی ستونچه است.
پیوند بین ستون و طاقها
الف) پیوند از طریق یک سرستون:
در بدو امر، موقعی که بسترها هنوز به صورت تل وزنه ساخته نشدهاند، ستونچه به عنوان یک تکیه گاه واقعی رگه تلقی شده، سرستونی که آن را به پایان میرساند، حالت نیرومند یک تکیه گاه را حفظ میکند: «کر» (جایگاه آواز) کلیسای «نتردام» که در سال 1196م. به اتمام رسید، دارای چنین سرستونی میباشد.در زمان رواج شبستان (سالهای اوّل قرن سیزدهم)، معماران پی بردند که نقش ستونچه امری واهی است: سرستونی که روی آن قرار دارد، حالت یک نعل درگاه حامل را به خود میگیرد، نعل درگاهی که تنها از طریق نحوهی احداث در جای خویش محکم شده است. سرستون m (تصویر 2) به نحوی خیلی بارز این طریقهی جدید حفظ تعادل را نشان میدهد. سپس موقعی که زمان سنگ چینی بسترها به صورت تل وزنه فرا میرسد، احساس میشود که تکیه گاه واقعی رگهها سرستون نیست، بلکه خود تودهی تل وزنه است: سرستون حکم زینت را به خود میگیرد و ستونچه حکم یک ادامهی تزیینی رگه؛ این جاست که فکر ایجاد یک قطع شبیه به قطع زیربنا، به جای قطع دایره شکل ستونچه، ظاهر میگردد.
از این زمان ممکن است سرستون از رونق افتاده، خود نیم رگهها در طول بدنه ادامه یافته باشد و این در صورتی است که برجستگی زیاد از حد رگهها مانع از ادامهی کار شود. سرستون، بین رگه و ادامهی عمودی آن یک انقطاع را تشکیل میدهد؛ انقطاعی که امکان میدهد نیم رخ را تغییر داد و مسطح نمود. تنها به همین عنوان است که سرستون در جریان قرن چهاردهم محفوظ مانده است.
حتی در کلیسای «سن اوربن» تعدادی رگه لاینقطع در طول نمای خارجی ستون دیده میشود.
ب) حذف سرستون و پیوند مستقیم رگهها با بدنه:
در حدود قرن پانزدهم، معماران متوجه میشوند که از طریقی دیگر میتوان از برجستگی زیاد از حد نیم رخ رگهها جلوگیری نمود: برای این کار کافی است آنها را از طریق رخنه متقابل درهم آمیخت و این امر امکان میدهد تا سرستون را به عنوان عنصر زائد حذف نمود. این امتزاج را میتوان به دو طریقهی مختلف که منطبق با دو نوع R و S میباشد، انجام داد (تصویر 4).در شکل R، رگهها از طریق رخنه منحصراً هندسی در همدیگر، به هم متصل شده، قسمتهایی که از هستهی ستون خارج میگردند، به طور عمودی تا قاعدهی آن ادامه مییابند. در شکل S، رگهها از طریق رخنه، به پهلوی استوانهی تشکیل دهنده بدنه ستون متصل میگردند. صرف نظر از رخنه دو راه حل اتخاذ شده، کلیهی رخنهها در قشرهای تشکیل دهنده تل وزنه انجام میگیرد و این کار از پیچیدگی طرح میکاهد.
هر دو ترکیب R و S مشترکاً در جریان قرون پانزدهم و شانزدهم مورد استفاده قرار گرفتند: ترکیب R به کلیسای «سن اوئن» شهر «روئن» (قسمتهای قرن پانزدهم) و ترکیب S به کلیسای «سن سورن (2)» (قرن شانزدهم) تعلق دارد: در این جا هیچ نشانهای به چشم نمیخورد که فقط به منزلهی ختم یا شروع طاق باشد. در واقع تعیین حدود- اگر قرار بود صورت گیرد- کمتر با نقطه شروع منحنیها منطبق بود تا با سطحی که تل وزنه به آن ختم میشود. و در حقیقت همین سطح است که در بعضی از معماریهای مکتب انگلیسی بیشتر نمایان میباشد: سرستون در نقطهی شروع رگهها باقی است اما یک خط تمایز خیلی بارز، سطحی را نشان میدهد که در آن، ساختمان به صورت بستر یعنی ستون اصلی با تل وزنه ختم میشود (کلیسای «یورک»).
جزییات و فرمهای تدریجی سرستون
در این سلسله تغییرات ستون، دمادم پیدایش، بی رونقی و حذف کامل سرستون را مشاهده کردیم. اینک لازم است از نزدیک حالات تدریجی آن را مورد بررسی قرار دهیم. نظیر سرستون «رمان»، سرستون گوتیک دارای ارتفاعی است که بر حسب مسائلی کاملاً نامربوط با ارتفاع ستون، تنظیم گردیده است.به محض آن که ستون کشیده رواج مییابد، فکر ایجاد یک رابطه میان طول بدنه و اهمیت ارتفاع آن قوت میگیرد. اندازهی سرستون بر حسب ضخامت سنگ که طبق آن تراشیده شده است، معین میشود. گاهی اوقات نیز در یک نظام مشابه، ارتفاعات سبدها و سنگهای تراش، از یک ستون به ستون دیگر، برحسب ضخامت قطعه سنگی که از معدن استخراج شده است؛ تغییر میکند.
ابتدا میپردازیم به سرستون فاقد تزیینات تراشیده و دارای سبد و سنگ تراش آن (تصویر 5).
طریقهی احداث
در جریان قرن دوازدهم، طریقهی معمول عبارت است از اختصاص یک قشر بخصوص به سبد و یک قشر به سنگ تراش (نیم رخ A). این اختصاص که از طرفی هرگز بدون استثنا نبوده است، تقریباً در پایان قرن دوازدهم متروک ماند. در قرن سیزدهم، سنگ تراش نازکتر میشود و تنها قالبی است که ضمیمهی قشر خود سبد میگردد (نیم رخ "A). موقعی که برجستگی خیلی زیاد است، سرستون از دو قشر روی هم ترکیب مییابد (جزییات B).در پایان قرن چهاردهم، به کمک رخنه متقابل، رگهها فقط دارای یک برجستگی سطحی در قسمت آغاز خود میباشند:
برای حمل رگهها، میتوان به یک سنگ تراش با برجستگی سطحی و نیز به یک سبد کم ارتفاع اکتفا نمود. در این صورت سرستون در قشری از سنگ نازک جای میگیرد و حالتی نظیر شکل C دارد. سرستونهای دوران آخر هنر گوتیک به تعدادی حلقه محدود میشود.
سنگ تراش
معمولاً این سنگ تراش، نظیر سنگ تراش «رمان» و مثل سنگ تراش قدیم، مربع شکل میباشد. مادامی که نیم رخ رگهها در طرحی مستطیل شکل جای دارد، این شکل چهارگوش سنگ تراش با فرم قسمت افتاده آن هماهنگی کامل دارد؛ ولی به محض آن که قطع قسمت پایین در طرحی مستطیل شکل قرار میگیرد (شکل S)، قسمت X بی فایده میگردد. در نتیجه این قسمت حذف و به جای قسمت مربع شکل، یک کثیرالاضلاع نظیر "A یا حتی یک مثلث ترتیب مییابد. این گرایش به هماهنگ ساختن محیط سنگ تراش با قطع قسمتهای افتاده، علی الخصوص در ستونهای قطور شبستانها بارز میباشد.در این جا بد نیست مقایسهای میان سنگ تراش t متعلق به کلیسای «نتردام» و سنگ تراش "t متعلق به کلیساهای «رِم» یا «امی ین» به عمل آوریم (تصویر 2). در «نتردام»، سنگ تراش مربع شکل t دارای فضاهای اشغال نشدهی وسیع روی سطح خود میباشد در حالی که در «رِم»، سنگ تراش "t از فاصلهی بسیار نزدیک، محیط و اعضایی را که حمل میکند، دربر میگیرد.
در «نورماندی»، هنر گوتیک انعطاف کمتری از خود نشان میدهد و فرمهای هندسی از همه بیشتر میباشد: موقعی که «نورمان»ها سنگ تراش مربع شکل را متروک میگذارند، تقریباً همیشه از یک دیسک مدوّر ساده استفاده میکنند.
سبد و دکوراسیون تراشیده شدهی آن
نیم رخ سبد، به طوری که تصویر 5 نشان میدهد یک گلوگاه ساده است و دکوراسیون حجاری شدهای که آن را در بر میگیرد، برخلاف آن چه در برخی از سرستونهای «رمان» مشاهده میشود، از نقوش برجسته با تصاویر افسانهای ترکیب نیافته، بلکه منحصراً از شاخ و برگ به وجود آمده است. برگها طبقه به طبقه ترتیب یافتهاند و هر اندازه قشر وجود داشته باشد، به همان اندازه هم برگ وجود دارد. این برگها که قبل از کار گذاشته شدن تراشیده شده، همیشه در قشرهایی که آنها را میپوشانند، محصور میباشند و به این ترتیب به سبک کلی تزیین، از طرز چیده شدن سنگها تراوش میکند و آن را نشان میدهد.در دورهی «رمان»، تصویر برگ سرستونها یا از روی نقشهای منسوجات شرقی تقلید شده بود یا از خطوط سنتی «آکانت گالو- رومن (3)» برگردان شده بود: تنها مکتب «کلونی» به چند ابتکار دست زده بود، تا با سنتهای گذشته وداع کند و بیشتر از خود طبیعت الهام بگیرد. این ابتکار عمل معماران «کلونی» را، معماران گوتیک به اتمام رسانیدند.
در لحظهای که معماری جدید رونق میگیرد، تمامی نفوذهای دکور آسیایی و همین طور کارهای پیش پا افتاده رومیان از میان برداشته میشود و مجسمه ساز، خود را مستقیماً با هنرنمایی بومی مواجه میبیند و از این پس، تنها آن را راهنمای خود قرار میدهد.
قرن دوازدهم:
شکل B (تصویر 6) و شکل C (تصویر 7) به ترتیب جزییات و مجموعهای از سرستون متعلق به قرن دوازدهم را نشان میدهند. در این ترتیبات خصوصیات نباتات واقعی به طور زنده خودنمایی میکند.احتمالاً یک تصویر برگ با فرمهای برجسته و ظریف، تضادی با حالت خشن اوّلین ساختمانهای گوتیک به وجود میآورد: مجسمه ساز قرن دوازدهم بیش از همه به خصوصیات نباتات نورسته توجه نشان میداد.
با این خطوط برگهای برجسته و این برگهای شاداب، میتوان حالت اوّلین جوانهها را درک نمود: این نهالهای جوان از سادگی بی حد و حصری در خطوط، که آن را در هماهنگی کامل با خود معماری قرار میداد، برخوردار بود. برگهای آبی (تصویر 6-B) نیز دارای همین خصوصیات میباشند یعنی با جوانهها آمیخته شدهاند.
اوایل قرن سیزدهم:
از شروع قرن سیزدهم، تضادی که اوّلین تزیین گران از آن بیم داشتند، دیگر وجود ندارد. خطوط کشیدهتر و فرمها تا حدی سبک و ظریف گردیدهاند تا دکوراسیونی پیچیدهتر و ملایمتر به وجود آورند. از این پس، دیگر جوانه یا برگ آبی نیست که مدل قرار میگیرد، بلکه برگ بالغ نباتات بزرگ با ساقه ظریف و دندانههای آن میباشد. این برگ را روی سطح سبد قرار میدهند و در زیر گوشههای سنگ تراش خم میکنند (تصاویر 7-D و 8):مجسمه، انعطاف پذیری و تنوع بی سابقهای در جزییات به خود میگیرد و به هیچ وجه صافی و اصالت حجمهای خود را از دست نمیدهد.
به سختی میتوان چند بنا نظیر کلیسای «سواسون» را نام برد که در آن، همان زمینهی زینتی از ستونی به ستون دیگر تکرار گردد. این تکرار سرد منطبق است با فکرهای نظامی که هیچ گونه تشابهی با افکار قرون وسطی ندارد: اصولاً هر سرستون دارای دکوراسیونی جداگانه برای خود میباشد.
از تصویر 6 تا 8 میتوان تغییرات تدریجی در خصوصیات را دنبال نمود.
قطعه B (تصویر 6) و سرستون تصویر 7 (C)، منطبق با اواخر قرن دوازدهم میباشند. اوّلی به کلیسای «سن ژولین لو پوور (4)» و دومی به کلیسای «لااون» مربوط میباشد. مجسمههای تصاویر 7-D و 8 که دارای حالتی چنان آزاد و چنان دقیق میباشند، به سالهای 1230 م. و 1240 م. تعلق دارند. قلاب تصویر 8 متعلق به کلیسای «رِم» و سرستون D (تصویر 7) متعلق به جایگاه غذاخوری کلیسای «سن مارتن دشام» میباشند.
پایان قرن سیزدهم، دوران نهایی:
برای مجسمهی تزیینی و همین طور برای معماری، دورهی بزرگ، همان نیمهی اوّل قرن سیزدهم است. بعد از این زمان، خطوط مجسمه اصالت خود را از دست میدهد و دکور سرستون رفته رفته از کادر طبیعی خود خارج شده، بیش از پیش از محیط سنگ تراش بیرون میرود. تا این تاریخ هنرمند در جست و جوی بیان واقعیت ساده بود و از این پس به یک تمرین واقع بینی دست میزند: هنرمند خمیدگیهای بولهوسانه شاخه و حتی بی نظمیهای رشد آن را ظاهر میسازد. خط، در زیر جزییاتی بسیار غلیظ گم میشود؛ احساس کمتر بارز بوده، عظمت خود را از دست میدهد. این افراط در تجسس، از سال 1240 م. آغاز میشود؛ کلیسای «رِم» تاریخچهی آن را به ما میشناساند.مجموع شبستان که به قبل از سال 1230 م. تعلق دارد، هنوز فاقد تاریخچه است. چند سال مانده به این تاریخ، دو سطح به شبستان افزوده میشود و در این دو سطح اضافی عیوبی به چشم میخورد.
قرن چهاردهم در برابر افراط در تزیینات حجاری، عکس العمل نشان میدهد. این قرن از لحاظ این گونه تزیینات، قرنی کم مصرف میباشد اما خصوصیتی آزادتر و اغلب نادرست به آنها میدهد. قرن پانزدهم سعی میکند تا حالت پریشان نباتات با برگهای پیچیده را نمایان سازد (تصویر 10).
به موازاتی که به قرن شانزدهم نزدیکتر میشویم، مقامی روز به روز وسیعتر به نمایشات مضحک داده میشود. این تصاویر به منزلهی آخرین امکانات هنری است که کلیهی امکانات طرز بیان خود را به مصرف رسانده است.
به کار بستن خصوصیات زمانی در مورد یک ستونچه
تصاویر 10 و 11 خصوصیات تدریجی سرستون گوتیک را با کار بردن آن، در مورد ساده یک ستونچه خلاصه میکند. در شکل A (قرن دوازدهم)، سرستون با یک سنگ تراش مربع شکل همراه میباشد و کمانی را دریافت میکند که نیم رخ آن در طرحی مستطیل شکل خودنمایی میکند. در شکل C (قرن سیزدهم)، سنگ تراش روی نیم رخ کمانی مدل یافته است: نوک تیز، موقعی که نیم رخ در محیطی مثلثی شکل قرار میگیرد؛ کثیرالاضلاع یا حتی دایره مانند، موقعی که نیم رخ کمان گرد میباشد. شکل B تنوع به سبک «نورماندی» با سنگ تراش به صورت دیسک است.تزیینات حجاری، به ترتیب زمان، سه حالت کاملاً مشخص به خود میگیرند:
الف) به صورت برگهای جوان تا شده در زیر گوشههای «آباک (5)»؛
ب) به صورت قلابهای برآمده از برگهای بالغ؛
ج) به صورت شاخههای ساده که روی لختی سبد افتادهاند.
نوع اوّل تا سال 1230 م.، نوع دوم از سال 1230 م. تا سال 1250 م. و نوع سوم از تاریخ 1250 م. رواج یافتند.
در این زمان است که کم کم ستون به عنوان ادامهی عمودی کمان شناخته شد: سنگ تراش عضوی زائد تلقی میگردد و سرانجام سرستون به قوزکی که سرمنشأ آن را مشخص میساخت و یک دسته برگ در جایی که سبد اشغال میکرد، تبدیل میشود (شکل D). در قرن چهاردهم، این دسته برگ اغلب حذف شده، از سرستون چیزی جز قوزک باقی نمیماند (شکل E).
در پایان قرن پانزدهم تمامی سرستون به کلی از میان میرود (شکل F).
پایه و قاعدهی ستون
بدنهی گوتیک و بدنهی «رمان»، هرگز مخروطی یا محدب نیستند بلکه درست یک استوانه میباشند. فشاری که بدنهی گوتیک وارد میسازد، باید روی یک سطح اتکایی وسیع پخش گردد و این امر باعث میشود که میان این بدنه و سکویی که آن را حمل میکند، قشرهایی از سنگ، تشکیل دهندهی پایه تکیه گاهی، قرار گیرند. تصویر 12 فرمهای کلی این تودهی اتکایی را نشان میدهد.در قدیمیترین بناها، این توده روی سطح مربع شکل قرار دارد و برای آن که جای کمتری اشغال کند، گوشهی برجسته آن، طبق شکل C («کر» کلیسای «شارتر») با تمامی پشتهی عمودی آن، طبق شکل A («جایگاه سرود» کلیسای «نتردام») حذف میشود.
در «شارتر» و «رِم» (تصویر 12-B)، ستونهای شبستان با تعدادی ستونچه همراه میباشند: هر ستونچه دارای سکوی مخصوص خود بوده، در زیر مجموع آنها یک فضای هشت ضلعی قرار دارد. موقعی که ستونچهها افزایش مییابند (تصویر 13)، سکوهای انفرادی باقی میمانند و فضای عمومی حذف میگردد. در کلیهی موارد، باید تعریض ناگهانی را که در محل سکو حادث میشود، از میان برد.
عضو تحویلی همان قاعده است: از طریق حرکت دایره وار نیم رخها، قاعده به بدنه متصل میگردد و از طریق پایهی مربع شکلی که با آن یک جسم را تشکیل میدهد، به سکو وصل میشود.
نیم رخ قاعده
این نیم رخ همیشه وابسته است، مشروط بر آن که در ترکیبی ساده قرار گیرد. دو استوانهی مبتدی (تصویر 14) پوشش عمومی را تشکیل میدهند. هر استوانه که به طور مختصر صیقل یافته، به یک بلوک تبدیل میگردد و میان دو بلوک یک قالب حفر میشود.این بود قطعات قاعدهی قدیمی ستون، اما با تغییراتی که روحیهای عملیتر، آن را ملزم میدارد:
1- بدنهی قدیمی (تصویر 15-C) به کمک یک «کونژه (6)» روی قاعده قرار میگرفت. این «کونژه» که جسمی شکستنی بود و موجب ضایع شدن سنگ میشد، حذف شده، بدنه، ناگهان در نقطهی x قطع میگردد.
2- قاعدهی قدیمی برجستگی و ارتفاع خود را روی «مدُول» ستون حمل میکرد. ابعاد قاعدهی گوتیک، نظیر ابعاد سرستون، روی ارتفاع تخته سنگی که موجود هست تنظیم گردیده است: از روی این ارتفاع آن چه که برای بدست آوردن یک «پلنت (7)» (تاج و پایه ستون) لازم است، گرفته میشود و مازاد به قالبها اختصاص داده میشود.
این قانون با چنان صراحتی دنبال میشود که در کلیسای «نتردام» که سنگهای موجود آن دارای ضخامت یکنواخت نبودند، نیم رخ قاعده از لحاظ ارتفاع از ستونی به ستون دیگر فرق میکند: از این پس، دیگر یکنواختی اندازهها، برای قاعدهها و سرستونها رعایت نمیشود.
تغییرات تدریجی نیم رخ قاعده
قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم:
نیم رخ A (تصویر 15) تقریباً کلاسیک میباشد. قالب مقعر که هنوز به طور سطحی حفر شده، بین دو بلوک، یک منطقهی جداکننده تشکیل میدهد. از پایان قرن دوازدهم، سعی میشود تا با جداکردن دو بلوک به وسیلهی یک خط تیره، خاصیت این قالب بیشتر گردد. بعد از حفر قالب مزبور (نیم رخهای B و R) برجستگی بیشتری به آن داده میشود تا جایی که ثبات آن به خطر افتد. در مدت کوتاهی چنان استقبالی از این تنوع جدید صورت گرفت که حتی برای قسمتهای بیرونی نیز از آن استفاده به عمل آمد تا جایی که آبها در ناحیهی فرورفته انباشته شده، موجب پوسیدگی سنگ میگردید و با کوچک ترین یخ بندان، آن را خرد میکرد.پایان قرن سیزدهم، قرن چهاردهم:
در اواسط قرن سیزدهم، بار دیگر در حفر این قالب افراط شد اما در اغراقی معکوس، هر دو سکو در یک گروه غالباً مبهم جای داده میشود (نیم رخ S).قرن پانزدهم:
در قرن پانزدهم هنوز هم روی این عیب پافشاری میشود؛ قالب حذف شده، دو سکو به هم متصل میشوند.پیوند میان قالبهای قاعده و «پلنت»
قبل از قرن سیزدهم، قاعدهی اصلی ستون و حلقهی برآمدهای که پای ستون را در بر میگیرد، درست در محیط مستطیل شکل «پلنت» (تاج و پایه ستون) محصور میگردد، بدون آن که هرگز از آن خارج شود؛ به نحوی که در چهار گوشهی «پلنت»، چهار سطحی مثلثی شکل اشغال نشده باقی میماند. برای انتقال وزنه روی این سطوح، آنها را به وسیلهی چنگکهای حجاری شده با قاعده پیوند میدادند. این چنگکها که مبدأ آنها به دورهی روم تعلق دارد، در اواسط قرن دوازدهم وارد عمل شده، (کلیسای «سن ژرمن دپره»)، تا قرن چهاردهم ادامه مییابند (کلیسای «سن نزر» شهر «کارکاسون») اما دورهی پر رونق آنها، در حوالی سال 1220 م. به اتمام میرسد. در این زمان، سعی میشود (تصویر 16-N) تا فضای اشغال نشده را با افزایش دادن قاعده نسبت به «پلنت» محدود سازند و برای دادن استحکام بیشتر به لبههای برجستهی نیم رخ، آنها را به کمک درگاههای کوچک تقویت میکنند.یا آن که (شکل R) به جای «پلنت» مربع شکل، یک «پلنت» چند ضلعی ترتیب داده میشود که در این صورت هر نوع پیوندی بی فایده میگردد.
از قرن سیزدهم، در کلیسای «سن اوربن» شهر «تروی»، قاعدهی ستون با محیط برجسته این گونه رگههای عمودی که رفته رفته جایگزین ستونچهها شده، آمیخته میگردد.
شکل A (تصویر 18) مربوط است به کلیسای «سن نزر» شهر «کارکاسون» (قرن چهاردهم).
نیم رخ «پلنت» و سکو
در بدو امر، «پلنت» دارای نمایی صاف و عمودی است و به طور عقب رفته روی بستر تشکیل دهندهی سکو قرار دارد (تصویر 17-A). پس از آن (شکلهای B و C)، «پلنت» حالتی قالب گیری شده به خود میگیرد. اینک باید دید چگونه حالات تدریجی «پلنت» به وجود میآیند و ادامه پیدا میکنند.موقعی که نیم رخ قاعده شروع به خارج شدن از زینت «پلنت» میکند، برجستگی (A) لبه به وسیلهی یک کنده کاری ساده که به طور عمودی روی بلوک انجام میگیرد، بدست میآید. به زودی مشاهده میشود که میتوان این عمل کنده کاری را به سطحی نظیر t محدود ساخت و مازاد سنگ را برای ایجاد پایه استفاده نمود. برای این کار به وسیلهی یک پاشنه، سطحی را که در آن، کنده کاری متوقف میشود، علامت میگذارند و نیم رخ به صورت B درمی آید. در این لحظه احساس میشود که پاشنهی t شباهت زیادی به یک خط بستر پیدا میکند: به منظور بیدار ساختن فکر یک عقب رفتگی، منحنی t را طبق طرح "t ادامه میدهند. نیم رخ C با این ادغام تدریجی میان اعضا، در وهلهی اوّل، مشخص و خارج میگردد. این نیم رخ همیشه در قرنهای چهاردهم و پانزدهم مورد استفاده قرار میگیرد.
ادغام سکو با قاعده
هنگامی که این آخرین تغییرات به وقوع میپیوندد، کم کم فکر حذف کردن خطوط افقی قوت میگیرد. از سرستونها دیگر خبری نیست؛ تنها یک خط افقی، یعنی خط قاعدهها، باقی میماند؛ این خط بیشتر از این لحاظ جلب نظر میکند که در برابر دیدگان جای دارد. برای قطع این خط، کوشش میشود و برای این کار قاعدههای ستونچهها را در سطوح مختلف قرار میدهند.یک ستون اصلی را همراه با این رگهها که در قرن پانزدهم رفته رفته جایگزین ستونچهها میشوند، در نظر بگیریم (تصویر 18-C)، قاعدهی ستون را بلافاصله در بالای سکو و قاعدههای رگهها را کمی بالاتر قرار میدهند. روی یک پایهی بزرگ که در آن، ستونچههای کوچک و بزرگ گرد آمدهاند، میتوان یک معیار اولیه برای ستونچههای کمان مضاعف و یک معیار برای ستونچههایی که منطبق با رگهها میباشند و معیار سومی را برای ستونچههای «فرمره» (طاقی که پایه طاق بزرگی منتقل به دیوار عمودی روی آن گذاشته میشود) بدست آورد. به این ترتیب انبوهی از قاعدههای مشبک به دست میآید. این آخرین حدی است که پیچیدگی اندیشیدهی فرمها میتواند به آن برسد.
قرن شانزدهم که در آن، این پیچیدگیها عمومیت دارد، از دو ترکیب برای بدنهی ستون استفاده میکند. یک بدنه که در طول آن، رگههای طاق ادامه دارد یا یک بدنه صاف با توقف ناگهانی رگهها در سطح قسمتهای اولیه.
دو نوع قاعده با این دو نوع بدنه منطبق میباشد. ما تا این جا دربارهی نوع قاعدهای که با بدنهی رگهای مطابقت دارد شرح دادیم. در مورد بدنهی صاف، قاعدهی آن دارای حالتی نظیر شکل C میباشد (تصویر 18). دو نمونهی B و C مربوط به همان مجموعهی ساختمانی، یعنی «کر» (جایگاه سرود) کلیسای «سن سورَن» میباشد.
در معماری قرن شانزدهم به طور متناوب از هر دو ترکیب B و C استفاده شده است؛ اوّلی خشن و بی روح و دومی کلافی سردرگم از خطوط.
پینوشتها:
1. St.- Louis
2. St.- severin
3. L"acanthe Gallo- Romaine
4. St.- Julien le Pauvre
5. Abaque
6. Conge
7. Plinthe
شوازی، اگوست؛ (1392)، تاریخ معماری، ترجمه لطیف ابوالقاسمی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم