مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
منبع:راسخون
وایسکوف در یک خانوادهی مرفه و کاملاً جا افتادهی یهودی در وین به دنیا آمد. یکی از عموهای بزرگش نام او را از کوهن به کلبرت تغییر داد. یک آشپز و یک خدمتکار و یک پرستار بچه کارهای خانه را انجام میدادند. و خانواده حسابی اهل موسیقی بود. وایسکوف نواختن پیانو را آموخت و در طول زندگیاش هوادار موسیقی کلاسیک ماند. در واقع سرانجام ناگزیر شد میان ادامهی تحصیل فیزیک و رفتن به کنسرواتوار برای تخصیل در رشتهی رهبری ارکستر یکی را برگزیند. خانوادهی وایسکوف تعطیلات تابستانی و کریسمس را در خانهی ییلاقی خود در کوهستانهای آلتاسه میگذراند. ویکتور در روزهای تحصیل دانشجویی ممتاز بود و آنقدر اهل ورزش بود که بتواند از اسکی لذت ببرد و آگاهی اجتماعی او به آن حد میرسید که سوسیالیست شود. خودش روزهایی را به یاد میآورد که برای باشگاه و طرح میداد. وایسکوف در سال 1926، درست در همان ایامی که مکانیک کوانتومی فرمولبندی میشد، به دانشگاه وین وارد شد. بعد از گذراندن یک دورهی دو ساله استادش هانس تیرینگ دریافت که دانشگاههای اتریش دیگر نمیتوانند به او چیزی بیاموزند، پس به او سفارش کرد که به جای دیگری برود، و او هم گوتینگن را برگزید. به نوشتهی خودش اگر به جای گوتینگن به مونیخ میرفت در محضر آرنولد زومرفلد که پائولی، هایزنبرگ، و بعدها هانس بته شاگرد او بودند آموزش بهتری به ویژه در ریاضیات میدید. و به خصوص گمان میکند که میتوانست ریاضیدان بهتری باشد. مردم غالباً میپندارند که همه فیزیکدانهای نظری ریاضیداناند. بعضی از آنها، مثل فریمن دایسون، ریاضیدان هستند اما در مورد اغلبشان اینطور نیست. البته همهی فیزیکدانهای نظری ریاضیات را به کار میگیرند ولی فیزیکدانهایی چون وایسکوف که ریاضیدان نیستند تا آنجا که بتوانند کمتر از ریاضیات استفاده میکنند. فیزیک نظری علم تقریب است. آنچه در این علم اهمیت دارد آن است که بتوان فهمید بزرگ چیست و کوچک کدام است، و چه اثرهایی مهم و چه اثرهایی قابل اغماضاند. بسیاری از ریاضیدانهایی که میکوشند به فیزیک بپردازند با این احساس بیگانهاند. آنها فیزیک را یک ساختار منطقی انتزاعی میپندارند، که چنین نیست. توانایی خاص وایسکوف در شهود فیزیکیاش نهفته است که به او فرصت میدهد به گزینش ویژگیهای مهم مسئله بپردازد؛ ریاضیات ارجی ثانوی دارد. وایسکوف میخواست پیش بورن کار کند، ولی بورن در بهترین شرایط کناره گیر بود، چه رسد به آن روزها که سکتهای هم کرده بود و تازه داشت حالش بهتر میشد. وایسکوف خود را دست تنها یافت، اما چیزی نگذشت که به کار دربارهی مسئلهای پرداخت که مربوط بود به گسیل تابش به هنگام پرش کوانتومی الکترون از یک حالت برانگیخته به حالت دیگر. وایسکوف در کتابش در توصیف کردن کارهای علمی خود درنگ نمیکند و این کار را به شیوهای انجام میدهد که خوانندهی غیر متخصص هم بتواند به راحتی موضوع را دنبال کند. مسئلهای که برای خودش طرح کرده بود بیش از حد مهارت او به ریاضیات نیاز داشت. در این مرحله بود که یوجین ویگنر به داد او رسید. اگر یک فیزیک ریاضیدان در جهان بود، همین ویگنر بود، هرچند که در رشتهی مهندسی شیمی درس خوانده بود. دو دانشمند جوان، وایسکوف بیست و دوساله و ویگنر که کمی بزرگتر بود، در سال 1930 مقالهی خود را منتشر کردند و این مقاله وایسکوف را در مقام یک فیزیکدان خوش آتیه تثبیت کرد. خوشبختانه خانوادهی وایسکوف حاضر بودند هزینههای یک دیگر تحصیل را بپردازند. و ویکتور پس از آنکه در سال 1931 درجهی خود را در گوتینگن گرفت برای کار کردن با هایزنبرگ به لایپزیک رفت. اما شش ماه بعد از اروین شرودینگر دعوت نامهای رسید که او را برای شغل دستیاری با حقوق به برلین میخواند. به این ترتیب وایسکوف در عرض یک سال بخت کارکردن با دو دانشمند را یافت که بیش از کسان دیگر در ابداع نظریهی کوانتومی دست داشتند. پس از آن نوبت به بورس بنیاد راکفلر رسید که وایسکوف با آن به کپنهاگ رفت و با نیلس بور به کار پژوهش پرداخت. در سال 1933 برای احراز مقام دستیاری ولفگانگ پائولی به زوریخ دعوت شد. آموزشی بهتر از این در رشتهی فیزیک به تصور در نمیآمد. و وایسکوف آنقدر هوش و اعتماد به نفس داشت که بتواند بیشترین بهرهها را از آن بگیرد. پائولی که وایسکوف به همراه او کارسترگ بر روی نظریهی کوانتومی میدانها را به انجام رساند به خاطر صداقت کودکانه و ذهن درخشان خود شهرت داشت. یک بار دربارهی یک فیزیکدان جوان گفته بود: چه جوان و تازه چه گمنام اپنهایمر میگفت پائولی تقریباً عین کاریکاتور خودش است، و همین طور هم بود. خوانندهای که فصل پائولی کتاب وایسکوف را میحواند صداقت و نبوغ پائولی را در مییابد. اینکه وایسکوف به هنگام یاد گرفتن از پائولی در مقام وجدان علم فیزیک از زمان حال استفاده میکند، برای من قدری غمانگیز بود. پائولی در سال 1958 درگذشت و دانشجویان خود من هم جز اشاراتی که در کتابهای درسی آمده است چیزی از او نمیدانند. وایسکوف در سال 1932 در کپنهاگ با الن همسر دانمارکی خود که در همکاری با بور او را دیده بود، ازدواج کرد. الن در تابستان سال 1989 از جهان رفت و کتاب وایسکوف به او تقدیم شده است. الن همراه با ویکتور به زوریخ و در سال 1936 به اتحاد شوروی رفت که ویکتور امیدوار بود در آنجا شغل دائمی را بپذیرد. اما یک سال زندگی در اتحاد جماهیر شوروی کافی بود. شواهد وحشت استالینی فراوان بود و بر بسیاری از دانشمندانی که او میشناخت تأثیر مینهاد. در سال 1937 به دانشگاه راچستر دعوت شد و تا سال 1943 که به لوسآلاموس رفت در آنجا ماند. بخت با او یار بود که توانست مادر و برادر و خواهرش را از اتریش به امریکا بیاورد. آدم از ترکیب بخت خوش و عقل سلیم که او را یاری میکرد تا از مصائب سیاسی که در محاصرهاش داشتند به دور بماند، بارها دچار حیرت میشود. هیچیک از اعضای نزدیک خانوادهی او یا همسرش به دست نازیها کشته نشد. انا تهاجم نازی، زندگی او را هم مانند زندگی بسیاری از کسان دیگر که در لوس آلاموس بودند دیگرگون کرد.