ام ّذرّ بانویی سخنور
نويسنده: جواد محدثی
بانویی سخنور و همسر ابیذر
دعوت الهی پیامبر خدا تازه آغاز شده بود. در آن دوران نخست، یاران محمد(ص) بسیار اندک بودند و پیوستگان به آیین اسلام، با خطرهای بسیار مواجه میشدند. از اینرو، مسلمانی، شجاعت و ایثار و از جان گذشتگی بیشتری میطلبید، و در نتیجه، ارزش گرایش مسلمانان صدر اسلام به دعوت محمد(ص) بیشتر بود.
امّذر، و همسرش ابوذر، از نخستین گروندگان به وحی و دین خدا بودند و صداقت ایمانشان را هم با یک عمر تلاش و مجاهدت به اثبات رساندند. تا آنجا که رسول خدا(ص) در باره این صحابی شجاع و باایمان فرمود: «بر راستگوتر از «ابوذر»، نه آسمان سایه افکنده است، و نه زمین آن را تحمل کرده است».
شیرزن غِفار
در تاریخ است که در سال ششم هجری، ابوذر مشغول چرانیدن شتران پیامبر بود. یکی از مشرکان به نام «عیینه بنحصن»، به همراهی عدهای دیگر حمله کردند و شترانی را که در اختیار ابوذر بود به غارت بردند. در این یورش، هم پسر ابوذر به شهادت رسید، هم یکی دیگر از افراد قبیله «غفار» کشته شد و هم «امذر» گرفتار چنگ مهاجمان شد.
«امذرّ»، این زن آزاده اسیر، با آنکه داغ پسر دیده بود، اما غارتگران مهاجم را غافلگیر نموده و سوار بر یکی از شتران شد و شبانه از آنجا که گرفتار بود گریخت و به مدینه آمد. (منتهیالامال).
امّذرّ، به خاطر آنکه توفیق داشته در عصر پیامبر اسلام(ص) باشد و به او ایمان آورد و سخنان آن حضرت را بشنود و روایت کند، در ردیف صحابه پیامبر(ص) محسوب میشود.
ماجرای اسلامآوردن
پیامبر اکرم(ص) هرگاه قصد تفریح و مزاح داشت، از ابوذر میخواست که ماجرای اسلامآوردن خود را بازگو کند. ابوذر نیز آن ماجرا را این گونه روایت میکند:
در قبیله خویش (پیش از اسلام) بتی داشتیم که نامش «نَهم» بود. یک روز نزد آن بت رفتم و مقداری شیر که دوشیده بودم جلویش گذاشتم و رفتم. کمی که از بت دور شده بودم، نگاه خود را دوباره به آن سوی برگرداندم، که ناگهان دیدم سگی آمده و آن شیر را میخورد. دیدم که سگ، پس از خوردن شیر، پای خود را بلند کرد و بر آن بت ادرار کرد. همانجا این شعر را سرودم:
«هان! ای نَهم! اکنون مقدار شرافت و ارزش تو را دریافتم.
خودم با چشمم دیدم که سگ، آن گونه به تو اهانت کرد، و تو حتی نتوانستی آن سگ را از خود برانی».
«امّذر» که سخن مرا شنید، گفت: گناهی بزرگ و جرمی عظیم مرتکب شدی، که به بت «نهم» توهین کردی.
وقتی ماجرای سگ و شیر و بول کردن سگ را بر بت، برایش توضیح دادم، خطاب به من چنین سرود:
«ای پسر وهب! برای ما خدایی بخشنده و بزرگوار بجوی.
آن خدایی (بتی) که نتواند در برابر یک سگ، از خود دفاع کند، خدا نیست.
پرستنده سنگ، گمراه است و انسان خردمند در برابر سنگ، سجده نمیکند.»
رسول خدا(ص) پس از کلام ابوذر، فرمود:
«امّذر» راست گفته است که جز گمراهان، کسی سنگ را نمیپرستد «فَما عبدالحجارةَ غیر غاوٍ».
از شیفتگان علی(ع)
وی، ارادت خاصی به علی(ع) داشت و از شیفتگان او شمرده میشد. آنگاه هم که شوهر مبارزش ابوذر غفاری، در راه حفظ ارزشهای اسلام و مبارزه با تبعیض و سوء استفاده از بیتالمال، مورد غضب دستگاه خلافت قرار گرفت و در تبعیدگاه «ربذه» به شهادت رسید، امّذر با دختر خویش به خانه علی بنابیطالب(ع) آمدند و تحت حمایت و سرپرستی آن بزرگوار قرار گرفتند.
این درس بزرگ «امذر» به همه بانوانی است که در عصر آشوبهای فکری و تبلیغات ناسالم نیز، «رهبری صحیح» را بشناسند و عشق و ولای او را در سینه بپرورند و حتی با شهادت شوهرشان به دست مخالفان، دست از حمایت از رهبری و ولایت بر ندارند.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله