فضه زهرا(س)ستاره‏اى از آفريقا(2)

در شماره نخست از مقاله حاضر به‏نحوه حضور فضه نوبيه در مدينه و آشنايى وى با فضايل اهل بيت و تاثرات روحى‏برگرفته از آنان پرداختيم، در اين شماره به حضور جدى فضه در كنار اهل بيت(ع) درسخت‏ترين شرايط اجتماعى سياسى پرداخته، لحظه لحظه او را با خاندان نور، بويژه‏حضرت فاطمه(س)، به نظاره خواهيم نشست.
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فضه زهرا(س)ستاره‏اى از آفريقا(2)
فضه زهرا(س)ستاره‏اى از آفريقا
فضه زهرا(س)ستاره‏اى از آفريقا(2)
نويسنده:اشرف آشورى
منبع:ماهنامه كوثر
در شماره نخست از مقاله حاضر به‏نحوه حضور فضه نوبيه در مدينه و آشنايى وى با فضايل اهل بيت و تاثرات روحى‏برگرفته از آنان پرداختيم، در اين شماره به حضور جدى فضه در كنار اهل بيت(ع) درسخت‏ترين شرايط اجتماعى سياسى پرداخته، لحظه لحظه او را با خاندان نور، بويژه‏حضرت فاطمه(س)، به نظاره خواهيم نشست.
مقام نيكان
اندك زمانى از آشنايى فضه با خاندان طهارت مى‏گذشت. در اين مدت اوبا درياى زهد و عدل پيوندى مستحكم يافت. انس و الفت وى با خاندان پيامبر(ص) تاآنجا پيش رفت كه چشمه جوشان معارف را فرا رويش گشود و كام جانش را با عالى‏ترين‏معارف الهى و انسانى آشنا ساخت.
«استجابت دعا» از مراتبى است كه نصيبش شد. (1) اين كمال روحى، كه نشان ازموقعيت ممتاز روحى دارد، بارها در زمان رسول اكرم(ص) ظاهر گشت.
در مصابيح القلوب مى‏خوانيم «امير مومنان، فاطمه، حسن و حسين(ع) هر يك شبى ازماه رمضان رسول الله را براى افطار دعوت كردند، فضه با اينكه خانه‏اى جداگانه‏نداشت، براى شب پنجم پيامبر را دعوت كرد. هنگام افطار نگاههاى ناباورانه فضه به‏ديدار چهره رسول اكرم(ص) روشن شد. اهل خانه كه غافلگير شده بودند، گفتند: ما رادر جريان مى‏گذاشتى تا تداركى ببينيم. فضه كه آرزوى ميزبانى رسول خدا را داشت،از درگاه الهى طعام خواست و آنگاه كه غذا حاضر شد، سفره افطار را گسترد». (2)
علاوه بر اين نشانه‏هاى زيادى از مستجاب الدعوه بودن فضه در اين دوران به چشم‏مى‏خورد كه همه حكايت از يك واقعيت دارند. آرى، فضه در خانه ولايت پرورش يافته‏بود، و اين امر باعث‏شد به مرور زمان به والاترين مقام انسانى ست‏يابد. اوج‏همراهى و دلبستگى او به اهل بيت را در ماجراى اطعام مى‏يابيم كه به واسطه آن فضه‏به مقام «ابرار» ست‏يافت. قرآن كريم اينگونه از اطعام فقير و اسير و يتيم‏ياد مى‏كند:
«همانا نيكان از جامهايى مى‏نوشند كه آميخته به كافور است. چشمه‏اى كه بندگان‏خدا از آن مى‏نوشند و آن را به هر جاى كه خواهند روان مى‏سازند. به نذر وفامى‏كنند و از روزى كه شر آن فراگير است، مى‏ترسند. و طعام را در حالى كه خود دوست‏دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى‏خورانند و در دل چنين مى‏گويند. جز اين نيست كه‏شما را براى خدا اطعام مى‏كنيم و از شما نه پاداشى مى‏خواهيم و نه سپاسى.
ما از پروردگار خود مى‏ترسيم در روزى كه آن روز سخت و هولناك است. خداوند آنان‏را از شر آن روز نگاه داشت‏». (3)
فضه در خانه ولايت پرورش يافته بود.
در كتب روايى و تفسيرى شان نزول اين آيات را چنين بيان مى‏كنند.
حسن و حسين(ع) فرزندان اميرمومنان(ع) مريض شدند. پيامبر به همراه اصحاب به‏ملاقات آنان آمد.
وقتى حالشان را نگران كننده ديد، يكى از آنان پيشنهاد كرد كه اى على اگر نذركنى براى سلامتى كودكانت اميد ست‏خدا شفايشان دهد. (4)
على(ع) فرمود: اگر خدا شفايشان داد، سه روز روزه مى‏گيرم. دختر رسول الله(ص) وخادمش فضه نيز چنين نذر كردند. بعد از مدتى آن دو سلامت‏خود را بازيافتند.
اينك وقت وفا به نذر رسيده بود.
اميرمومنان به نزد شمعون خيبرى رفت (5) و مقدارى پشم براى ريسيدن و سه پيمانه جوبه عنوان اجرت گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمه(س) يك سوم از جو را آرد كرد ونان پخت.
هنگام افطار فقيرى آمد و گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمد(ص) فقيرى ازمسلمانان هستم غذايى به من دهيد; خدا غذايى از بهشت‏به شما دهد. همه سهم‏افطارشان را يكجا جمع كرده به او دادند. روز دوم يتيم و روز سوم اسيرى آمد وآنان نيز تمام غذايشان را با رضايت قلبى تقديم كردند. (6)
سه روز بود كه على، فاطمه، حسن، حسين و فضه بى هيچ غذايى روزه گرفته بودند. صبح روز چهارم پيامبر به خانه فاطمه آمد. حسن و حسين از شدت ضعف بر خودمى‏لرزيدند. حال رسول اكرم دگرگون شد و از اميرمومنان علت را سؤال كرد و گفت‏دخترم را به من نشان بده. على(ع) رسول خدا را به طرف فاطمه راهنمايى كرد. او درمحرابش نماز مى‏خواند در حالى كه آثار گرسنگى از سيمايش پيدا بود. ضعف به جسم‏فاطمه غالب شده و رنگ رخسارش به زردى گراييده بود. پيامبر تا اين منظره را ديدفرمود:
«وا غوثاه بالله! انتم هذا ثلاث فيما ارى؟» پناه بر خدا، شما سه روز به اين‏حال بوديد. جبرئيل نازل شد و گفت:
«خذ يا محمد هناك الله فى اهل بيتك‏» بگير اى محمد! خدا گواراى اهل بيت توكند. پيامبر فرمود: چه را بگيرم. جبرئيل سوره «هل اتى‏» تا «ان هذا كان لكم‏جزاء و كان سعيكم مشكورا» را خواند. (7)
حسن بن مهران معتقد است آنگاه كه پيامبر داخل خانه شد و آنها را ديد گريان شدو ... جبرئيل اين آيات را فرود آورد: «ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجهاكافورا عينا يشرب بها عبادالله يفجرونها تفجيرا». (8)
علامه طباطبايى در ذيل اين آيات تفسيرى از امام صادق(ع) آورده، مى‏نويسد:
«يوفون بالنذر» يعنى على، فاطمه، حسن، حسين و خادم آنها فضه (9) در اين ميان‏علامه مجلسى بعد از نقل 15 روايت مختلف از شان نزول اين آيات مى‏نويسد: «بعد ازآنكه بر اجماع مفسرين و محدثين بر اينكه اين سوره در حق اصحاب كساء نازل شد، پى‏بردى هيچ كس شبهه نيندازد زيرا; اينگونه ايثار از غير ائمه برنمى‏آيد و نزول اين‏سوره به همراه غذا براى آنها دليل بر جلال و رفعت و كرامت آنها نزد خداست واختصاص آنها به اين نيكو داشت‏به همراه مكارم ديگر باعث مى‏شود كه نسبت دادن اين‏فضل به غير آنها كه هيچ مكارمى ندارند، قبيح باشد». اين تعريض علامه مجلسى در حقيقت پاسخى به گروههاى ناصبى و منحرفين است كه غيراهل بيت را مستحق چنين پاداشى دانسته‏اند و اساسا مدنى بودن اين سوره را زيرسؤال برده‏اند (10) و گرنه تعريض وى به عدم سهيم بودن فضه در اين پاداش عظيم نمى‏تواندصحيح باشد. استاد ذبيح الله محلاتى در رياحين الشريعه مى‏نويسد: «سى آيه در حق اميرمومنان‏بدون استثناى فضه وارد شده است كه از فوائد و علائم متابعت‏خلوص مودت اوست. و آن‏بر حسب ظاهر صبر و شكيبايى بر گرسنگى در مدت سه روز است كه در اطعام قرص نان به‏مسكين و يتيم و اسير با موالى خود همراهى مى‏كرد.
فضه گرسنه بود زمانى كه اهل بيت گرسنه بودند و تشنه بود وقتى تشنه بودند.
نمى‏خوابيد وقتى نمى‏خوابيدند روزه مى‏گرفت وقتى روزه بودند...» (11) آنچه براى‏بانوان ما مى‏تواند راهكارى در عصر حاضر براى دستيابى به قله‏هاى معرفت و شرافت‏معنوى باشد پى بردن به سر مقاماتى است كه بانوانى شايسته چون فضه به آن دست‏يافته‏اند.
و اين راز چيزى جز همراهى با اهل بيت و محو شدن در خواسته آنان نيست. چهاراصل مقدمات همراهى فضه با اهل بيت را فراهم ساخت. اين اصول عبارتند از:
1 وفاى به نذر: بشر به هنگام گرفتارى در دام رنج و سختى روى به خدا مى‏آورد،اما به محض خلاصى، خدا از يادش مى‏رود. نذر انسان را به پروردگار توجه مى‏دهد تاگرفتاريش برطرف شود. وفاى به عهد و نذر انجام عملى است كه خداى تعالى به آن‏دستورداده و عدم وفا به فراموشى سپردن خداست و به اين صورت بين دستيابى به‏شرافت معنوى و وفاء به نذر رابطه‏اى عميق وجود دارد.
2 ترس از روز حساب: مشخصه دوم ابرار به فكر حساب و روز جزاء بودن است چه‏انسانهاى نيكوكار نيز نمى‏توانند به طورى كه شايسته خداست او را عبادت كنند ازاين روى همواره نقص و كاستى در اعمال انسان وجود دارد و فضه با آگاهى از اين‏نقيصه و ترس از حساب بود كه توانست‏با ميل خود به يارى مستمندان بپردازد.
3 و 4 اطعام به نيازمندان و رضايت الهى:سركوب خودخواهى و برترى‏جويى درسايه اطعام به ديگران خصوصا نيازمندان تحقق مى‏يابد. اطعام به اين معنى است كه‏شخص تنها غم خود را نمى‏بيند بلكه ديگران را نيز مستحق يارى مى‏داند و به آنان‏نيز عشق مى‏ورزد. رضايت الهى نيز اساس اعمال است تا آنجا كه هيچ درخواستى ازفقير و اسير و يتيم ندارند و در هنگام گفتگو نيز با خدا سخن مى‏گويند و از اوپاداش مى‏خواهند.
از اين روى امام صادق(ع) فرمود:
«و يقولون اذا اطعموهم «انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لا شكورا»قال والله ماقالوا هذا لهم و لكنهم اضمروه فى انفسهم فاخبر الله باضمارهم‏يقولون:
لا نريد جزاء تكافوننا به شكورا تثنون علينا به ولكنا انما اطعمناكم لوجه الله‏و طلب ثوابه‏». (12)
«به خاطر خدا غذا مى‏دهيم و از شما جزا و شكرى نمى‏خواهيم‏» امام صادق(ع)فرمود: به خدا قسم اين را نگفتند بلكه با خود چنين گفتند و خدا از باطن آنهاخبر داد...
رحلت پيامبر
فضه ضمن كسب فضايل والاى انسانى، ياورى دلسوز و مهربان براى‏فاطمه(س) و فرزندانش بود (13) او در خدمت رسول اكرم سالهايى را سپرى كرد تا اينكه‏سال دهم هجرى با تمام حزن و اندوهش فرا رسيد. در اين سال حال رسول اكرم پس ازحجه الوداع رو به وخامت گذاشت و سرانجام در غروب روز دوشنبه 28 صفر سال 10 هجرت‏به ديدار حق شتافت. (14)
فضه از آن روز تلخ اينگونه ياد مى‏كند:
وقتى پيامبر وفات يافت كوچك و بزرگ سوگوار شدند و گريه بر او زياد شد ودلدارى‏دهنده نبود و مصيبت وى بر نزديكان، اصحاب، اولياء، دوستان، و بيگانگان وخويشان گران بود و كسى را نديدم از زن و مرد مگر آنكه گريان بود و فرياد مى‏زد. (15)
دوران بعد از رحلت
محور و تكيه‏گاههاى اصلى انقلابى كه پيامبر اكرم(ص)بنيانگذارى كرد، از سوى عوامل خارجى مانند روم و تهديدهايى داخلى همچون منافقان‏و اقليتهاى دينى ناراضى كه در قالب مسلمانان وارد جامعه اسلامى شده بودند، شديدادر معرض مخاطره بود.
آنچه باعث‏شد فضه راه حق را برگزيند و در مقابل سيل تحريف واقعيتها و غصب‏حقوق مسلم مقاومت كند، معرفت عميقى بود كه در سايه اهل بيت(ع) به دست آورد. بنابراين او نمى‏توانست‏باور كند بانويى كه در تقسيم كار خانه با خادمى تنها وبى‏سرپرست، عدالت را تا آخرين حد رعايت مى‏كند در ادعايش درغگو باشد. و يااميرمومنان به حكومت ذره‏اى دلبستگى داشته باشد. همه اين عوامل موجب شد در ميان كشمكشهاى سياسى او راه صحيح را برگزيند ومانند تعداد انگشت‏شمارى از جامعه زنان (اسماء بنت عميس، ام ايمن و ...) در راه‏مستقيم ثابت قدم بماند. اين گروه از زنان هر چند اندك بودند، اما توانستند به‏طور شگفت‏انگيزى از سيطره فكرى و تبليغى جريان حاكم خارج شوند و اين در حالى بودكه بعضى نزديكان پيامبر همچون برخى همسران وى به وضع موجود و حكومت ايجاد شده‏رضايت دادند.
ارزش رويكرد فضه در اين فضاى بحرانى آنگاه آشكار مى‏شود كه به كنيزان هم گروه‏و هم‏وطن وى نظرى بيفكنيم كه هر يك در خانه‏اى از خانه‏هاى مدينه به خدمتكارى‏مشغول بودند و هرگز در كشمكشهاى سياسى وارد نمى‏شدند. از اين روى آنگاه كه ازكنيز عايشه مى‏پرسند از عايشه چه ديدى تنها با اين كلام (از او جز خير نديدم) خودرا خلاص مى‏كند اما سكوت در مكتب فضه جاى نداشت. فضه بعد از رحلت رسول اكرم(ص) به‏گروه اقليتى از زنان پيوست كه با مظلوميت تمام از افشاى حقيقت اباء نكردند و درصف طرفداران اميرمومنان، فاطمه زهرا(س) قرار گرفتند.
روزى كه لاله پرپر شد
او به دليل قرابت‏با فاطمه(س) از همان لحظات وفات‏پيامبر(ص) به دقت تمام قضاياى پشت پرده براى غصب مقام ولايت را مشاهده مى‏كرد ودر كنار آن مظلوميت اهل بيت را به نظاره مى‏نشست. در حالى كه برخى از اصحاب به‏شدت در پى كسب مقام حكومت‏بودند او فاطمه را مى‏ديد كه با چشمانى گريان و كمرى‏خميده از فراق پدر مى‏ناليد و با ناله‏هاى جان‏سوز خدو از مظلوميتش شكوه مى‏كند.
ابن‏ابى‏الحديد مى‏نويسد: «ابوبكر به همراه ابن‏خطاب و ابوعبيده و گروهى ازاصحاب سقيفه مى‏آمدند در حالى كه به هيچ كس برخورد نمى‏كردند مگر اين كه او راكتك مى‏زدند و جلو مى‏آوردند و دستش را مى‏گرفتند و روى دست ابوبكر مى‏گذاشتند وخواه نا خواه از او بيعت مى‏گرفتند.» (16) فضه در همين زمان از وضعيت زهرا(س) خبرمى‏دهد و مى‏گويد:
از اهل زمين، اصحاب و نزديكان و دوستان كسى به اندازه مولايم فاطمه غمگين وشديدا گريان نبود. اندوهش تجديد و زياد مى‏شد و گريه‏اش افزونتر مى‏شد. و مى‏فرمود:
پدر قوتم رفته و خويشتن‏داريم را از دست داده‏ام و دشمنم سرزنش كننده‏ام شده و حزن‏و اندوه درونى مرا مى‏كشد.
پدر، يكه و تنها باقى مانده و در كار خود حيران و سرگردانم، صدايم خفته وپشتم شكسته و زندگيم درهم ريخته و روزگارم تيره شده است.
پدر پس از تو براى وحشتم انيسى نمى‏يابم و مانعى براى گريه‏ام و ياورى براى‏ضعفم پيدا نمى‏كنم.
و مى‏فرمود: اى پدر مردم از ما روى برگردانده‏اند حال آنكه نزد مردم به بركت تومحترم بوديم و ضعيف شده نبوديم پس كدامين اشك در فراقت‏سرازير نشود و ... (17)
فضه كه خود شاهد تمام اين مظلوميتها بود و بارها از زبان گوياى فاطمه(س)كلماتى چون سرزنش دشمنان، تنهايى، نداشتن ياور، روى گرداندن مردم، استضعاف‏تحميل شده و ... مى‏شنيد چنان اراده‏اى يافت كه بتواند در كنار فاطمه بماند و به‏دفاع از حريم رسول الهى اقدام كند هر چند خادمه‏اى بيش نيست و به راحتى عوامل‏حكومتى مى‏توانند وى را تا مرز نابودى پيش برند. او راه خود را انتخاب كرد و در مقابل صدماتش را نيز به جان خريد. او درسخت‏ترين شرايط نيز از همراهى اهل بيت دست‏برنداشت و با غير اميرمومنان بيعت‏نكرد. خليفه دوم طى نامه‏اى كه به معاويه نوشته است از جرات و جسارت فضه سخن‏مى‏گويد و مى‏نويسد: اى پسر ابوسفيان بدان كه با خالد بن‏وليد، قنفذ و عده‏اى ازخواص اصحابم به در خانه فاطمه آمديم و در را به شدت كوبيديم. در خانه على،فاطمه، حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و فضه بودند. پس فضه درآمد و گفت: چه‏مى‏خواهى، گفتم: على را بگو بيرون بيايد و با جانشين رسول خدا بيعت كند.
آنگاه فضه شروع به احتجاج با من كرد.
گفتم برو و به على بگو بيرون بيايد. و الا وارد خانه مى‏شوم و او را بيرون‏مى‏كشم.
فاطمه وقتى اين را شنيد خود پشت در آمد و گفت: اى گمراهان تكذيب‏كننده چه‏مى‏گوييد و چه مى‏خواهيد؟ از خدا نمى‏ترسى و داخل خانه مى‏شوى يا با گروه شيطانى‏خود مرا مى‏ترسانى حال آنكه گروه شيطان ضعيف است واى بر تو و بر جرئتى كه نسبت‏به خدا و رسول او كردى. مى‏خواهى نسل پيامبر را از دين قطع كنى و نورش را خاموش‏سازى؟ و ... (18)
آخرين فرياد
فضه چهره فاطمه(س) را آنگاه كه بين در و ديوار ماند، در خاطرنگاه داشت. لحظه‏اى كه فاطمه تنها او را صدا كرده و به كمك طلبيد. خليفه دوم‏مى‏گويد: هيزم جمع كرده در را آتش زدم. فاطمه پشت در مانع از ورودم شد...
وقتى كشته‏هاى بدر و احد را كه به دست على هلاك شده بودند به ياد آوردم‏برافروختم و لگدى بر در زدم فاطمه در پشت در بود چنان در خانه را فشار دادم كه‏كودكش (محسن) سقط شد. فاطمه چنان ناليد كه گويا مدينه زير و رو شد و داد زد:
آه اى فضه به سويم بيا و مرا درياب به خدا قسم كودكم كشته شد. (19)
محرم كوثر
همراهى فضه با حضرت فاطمه(س) در آن شرايط بحرانى تا به آنجا رسيدكه جزء معدود محرمان حرم وى شد او باب حضرت فاطمه(س) بود (20) و ارتباط زنان ديگر باحضرت توسط وى صورت مى‏گرفت از اين روى فضه از درونى‏ترين اسرار اهل‏بيت مى‏توانست‏مطلع شود و به اين ترتيب استوارتر از ديگران در راه حقيقت گام بنهد تا به آنجامقام محرميت وى پيش رفت كه امام صادق(ع) فرمود: اميرمومنان فرمود:
وقتى از مرقد پيامبر برگشتيم به من ناله كرد. به سويش رفتم و گفتم: چرا شكوه‏مى‏كنى؟ او از خوابى كه ديده بود مرا مطلع كرد و به خدا و رسول خدا از من عهدگرفت كه وقتى وفات كرد غير از ام سلمه (همسر رسول‏الله) ام ايمن، فضه و از مردان‏غير از دو پسرش، عبدالله بن‏عباس، سلمان فارسى، عمار ياسر، مقداد، ابوذر و حذيفه‏كسى از آن مطلع نباشد. (21)
عشق او به فاطمه تا حدى بود كه وقتى نامش را مى‏شنيد اشك از چشمانش بى‏اختيارسرازير مى‏شد. به اين جهت وقتى ورقه بن‏عبدالله نام فاطمه را برد سيلاب اشك برگونه‏هاى فضه جارى شد و گفت اى ورقه بن عبدالله حزن ساكن مرا به هيجان آوردى ومصيبت و دردهاى دلم را كه در قلبم پوشيده بود، آشكار كردى. (22)
هميشه ميل قلبى و رضايت‏خاطر اين بزرگوار را بقدر امكان بر ميل و رضاى خودترجيح مى‏داد. (23)
شهادت حضرت فاطمه
فضه كه خبر وقايع آن روز را با تلاش بسيار براى آيندگان زنده‏نگاه داشت مى‏گويد: بزرگان مدينه جمع شدند و به سوى حضرت اميرمومنان على آمدند وگفتند: به فاطمه بگو يا شب گريه كند يا روز حضرت سخن آنان را براى فاطمه بازگفت:
فاطمه فرمود: اى اباالحسن! توقف من در بين آنها كوتاه و مرگم نزديك است. به‏خدا شب و روز ساكت نخواهم شد تا اينكه به پدرم رسول خدا ملحق شوم. (24)
على(ع) خانه‏اى در بقيع براى او ساخت كه حسن و حسين و مادرشان به آنجا رفته‏مى‏گريستند و اميرمومنان فاطمه را در بين دستهايش به خانه برمى‏گرداند. (25)
فضه در مراسم غسل حضرت نيز شركت داشت. او كه لحظه لحظه زندگى حضرت فاطمه رااز لحظه وفات پيامبر تا شهادت حضرت فاطمه بيان كرده است لحظه غسل تا دفن را اززبان على(ع) اينگونه شرح مى‏دهد:
«فقال على والله لقد اخذت فى امرها و غسلتها فى قميصها و لم اكشفه عنهافوالله لقد كانت ميمونه طاهره مطهره ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله و كفنتهاو ادرجتها فى اكفانها فلما هممت ان اعقد الردا ناديت‏يا ام كلثوم يا زينب ياسكينه يا فضه يا حسن يا حسين هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق و اللقا فى‏الجنه‏» (26) على(ع) فرمود: «به خدا قسم كارش را به عهده گرفتم و در لباسش غسل دادم‏و لباسش را جدا نكردم، به خدا او مبارك طاهر و مطهره بود. آنگاه با باقى‏مانده‏حنوط پيامبر حنوط كشيده كفنش كردم و در كفن پيچيدم. وقتى خواستم رداء را ببندم‏اى ام‏كلثوم اى زينب اى فضه اى حسن اى حسين بشتابيد و از مادرتان بهره بگيريد كه‏اين جدايى است و ديدار در بهشت است.» محمد بن‏هارون بن‏موسى تلعكبرى از پدرش ازمحمد بن‏هاشم فخل مى‏گويد: وقتى فاطمه وفات يافت اميرمومنان غسلش داد و كسى جزحسن، حسين، زينب، ام‏كلثوم، فضه و اسماء بنت عميس و ... حاضر نبود. (27)

پى‏نوشت ها:

1- الاصابه فى تمييز الصحابه، ج 8،ص 75، رديف 1628; معالى السبطين، ص‏136، نقل از لمعه البيضاء.
2- رساله هلاليه، ص‏317 نقل از مناقب و مصابيح القلوب. در باره استجابت دعاى‏فضه به معالى السبطين، شيخ محمد مهدى مازندرانى، ص‏136 (به نقل ازاللمعه‏البيضاء) و شام سرزمين خاطره‏ها، ص‏113 رجوع كنيد.
3- انسان، آيه 5 تا 11.
4- اسدالغابه، ج 5، ص 531، در الموضوعات، ج 1، ص 390 اين واقعه جزء موضوعات‏آمده است. به اصابه فى تمييز الصحابه، ج 4، ص‏387 نيز رجوع كنيد «كانه موضوع...»، ج 8، ص 75، رديف 11628.
5- در برخى از روايات اشاره به شمعون خيبرى يهودى شده است اما برخى ديگر ازروايات از وى نامى به ميان نيامده است.
6- در برخى روايات آمده كه اسير از فضه تقاضاى غذا كرد و او غذايش را بخشيد،به بحارالانوار، ج 35، ص‏237 تا 255 رجوع كنيد.
7- اسدالغابه، ج 5، ص 131، ينابيع الموده، ص‏93; كشف‏الغمه، ص‏49.
8- به اين منابع رجوع كنيد: بحارالانوار، ج 35، ص‏247 (و شان نزولهاى ديگر)،امالى صدوق، ص 155 و157 در خرايج، ص 82 نامى از فضه نيست و در كشف‏الغمه ص 200آمده اسير غذا را از فضه خواست.
9- الميزان فى تفسير القرآن، جزء29، سوره دهر، ص‏137، امالى صدوق، ص 115 و157.
10- بحارالانوار، ج 35، ص‏256 و مجمع البيان، ج 10، ص 405 و406 وى به اشكال‏برخى از ناصبى‏ها مبنى بر مكى بودن سوره اشاره كرده و پاسخ مى‏دهد.
11- رياحين الشريعه، ج 1، ص 325 و326.
12- امالى صدوق، ص 115.
13- ارشاد القلوب، ص 428.
14- سيره نبوى ابن هشام، ج 2، ص 658.
15- «لما قبض رسول الله(ص) افتجع له الصغير و الكبير و كثر عليه البكاء و قل‏العزاء و عظم رزوه على الاقربا و الاصحاب و الاولياء و الاحباب و الغربا و الانساب ولم نلق الا كل باك و باكيه و نادب و نادبه‏»، رياحين الشريعه، ج 2، ص‏316 تا317نقل از بحارالانوار.
16- شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحديد، ج 1، ص 74.
17- «لم يكن فى اهل الارض و الاصحاب و الاقرباء و الاحباب اشد حزنا و اعظم بكاء وانتحابا من مولاتى فاطمه الزهرا(س) و كان حزنها يتحدد و يزيد و بكاءها يتشد».«رفعت قوتى و خاشى جلدى و شمت‏بى‏عدوى و الكمه قاتلى يا ابناه بقيت و الهه‏وحيده و حيرانه فريده فقد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عيش و تكدر دهرى...»، بحارالانوار، ج‏43 (باب ماوقع عليها من الظلم)، ص 174 و 175، كوكب الدرى،جزء اول، ص 241; عوالم، ج 11، ص‏487 و ... نقل از نهج الحياه، ص 72، حرف «پ‏».
18- «ايها الظالون المكذبون ماذا تقولون و اى شى‏ء تريدون؟ يا عمر اما تتقى‏الله؟ تدخل على بيتى؟ ابحزبك الشيطان تخوفنى؟ و كان حزب الشيطان ضعيفا و يحك ماهذه الجراه على الله و على رسوله تريد ان تقطع نسله من الدنيا و تفنيه و تطفى‏ءنور الله؟ و الله متم نوره و انتهاره لها طفيانك يا عمر اخرجنى و الزمك الحجه وكل ضال غوتى اما و الله يابن‏الخطاب لولا انى اكره ان يصيب البلاء من لا ذنب له‏لعلمت انى ساءقسم على الله ثم اجده سريع الاجابه.» بحارالانوار، ج‏53، ص 18 و ج‏8، ص‏229 و ج 28، ص 268; وافى، ج 2، ص 188; اصول كافى، ج 1، ص 460; ارشادديلمى، ص‏176; الامامه و السياسه، ج 1، ص 12; احتجاج طبرسى، ص‏83; نهج‏الحياه، ص‏137; بيت الاحزان محدث قمى، ص‏107.
19- «آه يا فضه الى فخذنينى و الله قتل ما فى احشايى من الحمل‏». بحارالانوار،ج 8، ص 230 (چاپ كمپانى).
20- ملاهاشم خراسانى از مصباح كفهمى نقل مى‏كند كه فضه‏باب‏حضرت‏فاطمه‏بود،منتخب‏التواريخ،ص‏116.
21- «قال اميرالمؤمنين(ع): فلما انتبهت من مرقدها صاحت‏بى فاتيتها فضلت لها: ما تشتكين فخبرتنى بخبر الروياثم اخذت على عهد الله و رسوله انها اذا توفيت لااعلم احدا الا ام‏سلمه زوج رسول الله و ام‏ايمن و فضه و من الرجال ابنيها وعبدالله بن‏عباس و سلمان الفارسى و عمار بن‏ياسر و المقداد و ابوذر و حذيفه‏». بحارالانوار، ج‏43، ص 208 و ج 81، ص 310، ح 30; دلائل الامامه طبرسى، ص 44;مستدرك الوسايل، ج 2، ص‏186.
22- رياحين الشيعه، ج 2، ص‏317.
23- همان، ص 314.
24- «يا ابا الحسن ما اقل مكثى بينهم و ما اقرب مغيبى من بعد اظهرهم فوالله لااسكت ليلا و لا نهارا اذ الحق بابى رسول الله(ص‏»). بحارالانوار، ج‏43، ص 174 تا180.
25- بحارالانوار، ج‏43، ص 180.
26- همان، ج 81، ص 310، ح 31.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط