بررسى تعداد جمعيت حاضر در غدير
چكيده
واژگان كليدى: غدير، حاضران در غدير، مدينه، مكه، يمن، جحفه و مفترقالطرق.
مقدمه
متكلمان، محدثان و مورخان شيعه و سنى از زواياى مختلفى اين مسئله را بررسى كردهاند؛ زمان و مكان غدير، علت انتخاب مكان غدير، عبارتها و كلماتى كه در سخنرانى پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده و جريانهايى كه در آن اتفاق افتاد همه به نوعى مورد كاوش قرار گرفتهاند. اما از مباحثى كه كمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و تحليل تاريخى از آن سخن به ميان آمده «تعداد جمعيت حاضر در غدير» است.1 گاه تعداد جمعيت حاضر در غدير، در حد آمار بالايى (بيش از يا قريب به صدهزار نفر) ذكر مىشود، اما به نظر مىرسد اين گزارشها مبالغهآميز و مبهم بوده و مشكلاتى نيز ايجاد كرده است.
در اين پژوهش تلاش مىشود ضمن توجه به اقوال مورخان، به گونهاى تحليلى تعداد جمعيت حوادث پيش از جريان غدير مورد توجه قرار گرفته و با عنايت به قراينى، مانند رشد نسبى جمعيت در سير حوادث زمان حيات رسول اكرم صلىاللهعليهوآله، تعداد حاضران در غدير محاسبه شود. طبعا ابتدا بايد زمان و خصوصا مكان غدير بررسى شود كه ارتباط تنگاتنگى با بحث جمعيت آن دارد. البته بديهى است اگر با بررسى علمى، كاهش جمعيت حاضر در غدير از تعداد مشهور ثابت شود هرگز اين امر، تأثيرى در اعتبار و اهميت رخداد غدير ندارد و حجيت و اعتبار آن به قوت خود باقى است. چرا كه در اصل واقعه غدير جاى هيچ ترديدى نيست.
1. زمان ماجراى غدير
در اينجا به مناسبت، يادآورى اين نكته، ضرورى است كه برخى منابع شيعى نوشتهاند غدير در روز پنجشنبه يا جمعه روى داده است.3 به نظر مىرسد اين امر، نوعى افزودن فضيلت براى اين روز مهم است، زيرا طبق محاسبات چنين چيزى ممكن نيست. بسيارى از منابع اهلسنت4 و نيز شيعى،5 وقوف پيامبر صلىاللهعليهوآله را در عرفه سال دهم، روز جمعه گزارش كردهاند و بر اين اساس، روز غدير كه نُه روز پس از عرفه و هجدهم ذىحجه است، يكشنبه خواهد بود. در ميان مورخان، ابنكثير به اين نكته اشاره كرده است.6
نكته ديگر اينكه اين گردهمايى عظيم در چه ساعتى از روز روى داده است؟
طبرسى در اين باره مىنويسد: جبريل زمانى كه پنج ساعت از روز گذشته بود بر پيامبر نازل شد.7 فتال نيشابورى نيز گزارشى را مىآورد و مىنويسد: پنج ساعت از روز گذشته بود كه جبرئيل پيام ابلاغ رسالت را براى پيامبر صلىاللهعليهوآله آورد.8 ابناثير به نقل يكى از شاهدان عينى غدير، زمان اين اجتماع بزرگ را بعد از نماز ظهر گزارش كرده است. طى اين گزارش ابىالطفيل مىگويد: در حجهالوداع همراه پيامبر صلىاللهعليهوآله بوديم كه هنگام ظهر دستور داد مكانى را براى نماز مهيا كنيم و خارها را بزنيم، بعد از آن، نماز خوانديم و پيامبر صلىاللهعليهوآله بعد از نماز، دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه».9
سيد بن طاووس روايتى از زبان يكى از حاضران در غدير به اين صورت نقل مىكند: ما زمانى به غدير رسيديم كه اگر تكه گوشتى را روى زمين مىانداختى از شدت گرما پخته مىشد.10 نويسنده كتاب الهداية الكبرى روايتى را از زبان امام على عليهالسلامنقل مىكند كه طبق آن، امام فرمود: و آن روز (غدير) روزى بسيار گرم بود كه طفل از شدت گرما پير مىشد.11 قاضى نعمان نيز روايتى را به اين صورت به نقل از زيد بن ارقم نقل كرده كه هيچ روزى گرمتر از روز غدير نديده بوديم.12
بر اساس اين گزارشها به نظر مىرسد كه تجمع هنگام ظهر كه گرمترين زمان روز است، صورت گرفته است و اين زمان با پنج ساعت از روز رفته، قابل جمع است. محاسبات نشان مىدهد كه غدير در اواخر اسفندماه روى داده13 و با توجه به شرايط آب و هوايى شبهجزيره، اين گرماى شديد كاملاً طبيعى است.
اهميت تعيين ساعت اجتماع از اين بابت است كه روشن شود آيا پيامبر صلىاللهعليهوآلهاختصاصا براى ابلاغ امامت على عليهالسلامدستور به اجتماع داده است يا اينكه اجتماع براى نماز بوده و بعد از نماز، ايشان فرصت را مغتنم شمرده و از آن بهترين بهره را برده است. گرچه مىتوان گفت كه اين دو قابل جمعاند، زيرا زمان اجتماع، همزمان با ظهر بوده، از اين رو ابتدا نماز خوانده شده و بعد رسولخدا صلىاللهعليهوآله سخنرانى كرده است.
2. مكان غدير
اينكه چرا به اين مكان «غدير» و چرا به آن «خم» مىگويند برخى منابع اشاراتى دارند. ياقوت حموى، نويسنده معجمالبلدان مىنويسد: غدير از غدر به معناى فريب گرفته شده است، زيرا غدير جايى است كه انسان از كنار آن عبور مىكند و آبى در آنجا مىبيند، اما سال بعد كه مىرود خشك و بىآب مىيابد و از تشنگى مىميرد، و به اين وسيله انسان را فريب مىدهد.14 حموى «خم» را نام چاهى از بنىمره ذكر كرده است.15 نيز نقلى از زمخشرى دارد كه «خم» نام مردى بوده است.16 همچنين طبق نقل ديگرى «خم» را نام چاهى مىداند كه عبدشمس آن را حفر كرده است.17
اما اينكه غدير در چه فاصلهاى از مكه و در كدام سمت از اين شهر واقع شده است، در منابع تاريخى بيشتر فاصله غدير تا جحفه گزارش شده است؛ به عبارتى از آنجا كه جحفه مكان شناخته شدهاى بوده، سعى شده است تا غدير با جحفه شناسانده شود. ياقوت حموى هنگام معرفى منطقه جغرافيايى غديرخم مىنويسد:
و غدير خمّ: بين مكه و المدينه، بينه و بين الجحفه ميلان؛18 غدير بين مكه و مدينه است و تا جحفه، دو مايل19 فاصله دارد.
طبرسى روايتى دارد كه طبق آن، غدير سه مايل قبل از جحفه واقع شده است. 20 ابنجوزى فاصله غدير تا جحفه را يك مايل گزارش كرده است.21 اين در حالى است كه سيد بن طاووس مىنويسد: مردم در جحفه توقف نمودند.22
حال بايد ديد جحفه كجاست؟ محقق كتاب الغارات در معرفى جحفه مىنويسد: جحفه روستاى بزرگى بوده كه در مسير مدينه به مكه واقع است و فاصله آن از مكه چهار منزل است. جحفه محل ميقات اهل مصر و شام است اگر به مدينه نروند. فاصله جحفه تا مدينه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدير دو مايل است.23
بر اساس مشاهدههاى اخير و بازديد از مكان غدير روشن شده است كه فاصله مكه تا جحفه با جاده كنونى حدود 180 كيلومتر است.24 در نقشههاى امروزى عربستان شهر رابغ كاملاً پيداست كه در كنار درياى سرخ واقع شده است. اين شهر فاصله كمى با محل غدير دارد. بر اساس گزارشى كه بخشى از آن گذشت، مسجدى در اين شهر قرار دارد كه به مسجد غدير مشهور است. براى اطلاع بيشتر از محل غديرخم، به تصاوير پايانى همين نوشتار مراجعه فرماييد.
نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر صلىاللهعليهوآله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين سؤل دو احتمال وجود دارد: احتمال اول، اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اينجا رسالت خود را ابلاغ نمايند؛ به عبارت ديگر، اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است.
احتمال دوم، كه به اشتباه شهرت هم پيدا كرده و در واقع، توجيهى است بر اقدام پيامبر در انتخاب اين مكان، اين است كه غدير، محل تقسيم راهها و به اصطلاح «مفترق الطرق» بوده و مسافران هر منطقهاى از اينجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مىرفتند.25 از اين رو آخرين نقطه مسير همراهى تمامى مردم با پيامبر صلىاللهعليهوآله، اين مكان بوده و به همين دليل پيامبر صلىاللهعليهوآلهپيش از متفرق شدن مردم، مأموريت خود را ابلاغ نموده است.
البته بايد بدانيم كه آن روز قلمرو نفوذ اسلام شبهجزيره عربستان بود و فراتر از آن نرفته بود و عمليات موته و تبوك نيز فقط يك اولتيماتوم سياسى و نظامى به شمار مىآمد. هنوز مناطق عراق، شامات و مصر مسلمان نبودند. از اين گذشته، با دقتنظر در وضعيت جغرافيايى غدير چنين به دست مىآيد كه غدير يا همان جحفه اصلاً مفترقالطرق نبوده و چنين وضعيتى نداشته است. همانطور كه در نقشه ملاحظه مىشود مسير مردم عراق از شمال شرقى مكه، مسير مردم طائف از جنوب شرقى مكه و مسير مردم يمن از جنوب مكه است. مسير شمال غربى مدينه كه به غدير منتهى مىشود تنها مسير مردم مدينه و اطراف مدينه است. گرچه بعد از گسترش اسلام در شمال افريقا، آنها نيز از اين مسير به مكه مىآيند و در جحفه محرم مىشوند. در كتابهاى فقهى در باب حج به تفصيل در اين باره بحث شده است كه مردم هر منطقهاى از كجا وارد حرم (مكه) شده و محرم مىشوند و طبيعتا خروج آنها نيز از همان راه است. ذات عرق براى عراقىها، يلملم براى يمنىها، قرنالمنازل براى طايفىها و جحفه براى قبيلههاى جنوب مدينه و كسانى كه نزديك به مدينه هستند؛26 يعنى چون مسيرها متعدد است، محل محرم شدن نيز متعدد است. در محاسبه جمعيت غدير ـ همان گونه كه بدان خواهيم پرداخت ـ بايد اين محاسبات جغرافيايى نيز در نظر گرفته شود تا تصور نشود مردم يمن (كه در جنوب هستند) در غدير حضور داشتهاند.
در مورد مردم عراق نيز بايد گفت در اين نقشه مشخص است كه مسير عراق از ذات عرق، المره و المسلح مىگذرد و به طرف شمال شرقى مكه مىرود، در حالى كه غدير در شمال غربى مكه واقع شده است. آرى در يك صورت مىتوان پذيرفت كه مردم عراق در غدير حضور داشتهاند و آن اينكه حجگزاران عراقى به همراه پيامبر صلىاللهعليهوآله به غدير آمده و از آنجا راه خود را جدا كرده باشند كه در نقشه به صورت نقطهچين نشان داده شده است. اما اين احتمال هم پذيرفته نيست، زيرا هيچ سندى از سوى پيامبر صلىاللهعليهوآله مبنى بر اينكه مردم عراق يا يمن وى را تا غدير همراهى كرده باشند، وجود ندارد. در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت. افزون بر آنچه گفته شد يادآورى اين نكته، ضرورى است كه بيشترين جمعيت حاضر در مراسم حج، از مدينه، طائف، يمن و اهالى خود مكه بودند كه فقط مسافران مدينه از راه جحفه عبور مىكردند.
3. تعداد جمعيت حاضر در غدير
3ـ1. بررسى اجمالى روايات مختلفى كه به نوعى تعداد جمعيت حاضر در غدير را گزارش كردهاند:
3ـ1ـ1. هزار و سيصد نفر
كمترين جمعيتى كه در اين مورد گزارش شده 1300 نفر است. ابن شهرآشوب روايتى از امام باقر عليهالسلام نقل كرده كه طبق آن، پيامبر صلىاللهعليهوآله در روز غدير در حضور 1300 نفر، جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مطرح نمود.27 متأسفانه ايشان سند روايت را نياوردهاند. همين روايت را مجلسى نيز آورده است.28
در تفسير فرات كوفى نيز روايتى از عمار نقل شده كه مىگويد:
در مجلس ابن عباس بوديم و او سخنرانى مىكرد كه ابوذر بلند شد و گفت: اى مردم آيا مىدانيد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود راستگوتر از ابوذر نيست؟ همه گفتند: آرى. ابوذر گفت: پس بدانيد كه پيامبر روز غدير كه 1300 مرد بوديم ... فرمود: هر كس من مولاى اويم پس على مولاى اوست، خدايا هر كه على را يارى كند يارىاش كن و هر كه دشمنى كند دشمنىاش كن. در اين هنگام مردى بلند شد و گفت: مبارك باد بر تو اى پسر ابىطالب.29
در مورد دو روايت فوق بايد گفت كه روايت ابن شهرآشوب از امام باقر عليهالسلامسندى ندارد تا بتوان در مورد آن قضاوت كرد، اما قولى كه فرات كوفى بيان نموده با توجه به قراين درونى روايت كه همانا نقل جريان مجلس ابنعباس و سخنرانى ابوذر است قابل توجه است، اگرچه محاسبات نشان مىدهد كه جمعيت غدير بيش از 1300 نفر بودهاند.30
3ـ1ـ2. ده هزار نفر
اما دسته ديگرى از روايات، تعداد ده هزار نفر را گزارش كردهاند. عياشى ذيل آيه 67 سوره مائده از امام صادق عليهالسلامنقل مىكند: من تعجب مىكنم از اينكه شخص با آوردن دو شاهد حقش را مىگيرد، اما على بن ابىطالب عليهالسلام با ده هزار شاهد حقش ضايع شد. امام عليهالسلام ادامه مىدهد: پيامبر صلىاللهعليهوآله از مدينه خارج شد در حالى كه پنج هزار نفر از مدينه همراه وى بودند و پنج هزار نفر هم از مكه پيامبر صلىاللهعليهوآله را مشايعت كردند.31
در اين روايت، تصريح شده است كه پنج هزار نفر از «اهل مكه» پيامبر صلىاللهعليهوآله را تا غدير مشايعت كردند. پذيرفتن اينكه اين تعداد از مكه پيامبر صلىاللهعليهوآله را مشايعت كرده باشند بسيار مشكل است، زيرا:
اولاً: هيچ امرى از سوى رسولخدا صلىاللهعليهوآله مبنى بر لزوم مشايعت مردم مكه وجود ندارد؛
ثانيا: فاصله مكه تا جحفه فاصله بسيارى است و بر فرض كه مردم قصد بدرقهكردن رسول خدا را داشتهاند مشايعت كردن تا حدود 180 كيلومتر بسيار بعيد است.
آرى، چنانچه اين پنج هزار نفر، اهل مكه نباشند و به گونهاى با تسامح بگوييم اهالى ديگر مناطق بودند كه از مكه پيامبر صلىاللهعليهوآله را همراهى نمودند پذيرفتنى است. اما سؤال اينجاست اين افراد از كجا آمده بودند؟
ابن شهرآشوب نيز در روايتى از امام صادق عليهالسلام شاهدين غدير را ده هزار نفر عنوان كرده است.32 علاوه بر اين دو، شيخ حر عاملى نيز در روايتى قول ده هزار نفر را آورده است.33 به نظر مىرسد اين دو از عياشى نقل نكردهاند، زيرا نه به عياشى اشارهاى دارند، و نه به عمر بن يزيد كه در سلسله سند عياشى هست، و نيز ادامه روايت را كه به تفكيك جمعيت اشاره مىكند، نياوردهاند و حتى شيخ حر عاملى خود اضافه مىكند: چه بسا اين ده هزار نفر همه از مدينه بودهاند.34 به هر حال، اين دو روايت مىتوانند به گونهاى تأييدى براى روايت عياشى باشند.
3ـ1ـ3. دوازده هزار نفر
عياشى روايت ديگرى را ذيل آيه 55 سوره مائده به نقل از صفوان جمال از امام صادق عليهالسلام ذكر مىكند و طى آن تعداد جمعيت حاضر در غدير را دوازده هزار نفر آورده است. جالب آنكه نكته پيشگفته در اين روايت نيز نقل شده كه امام فرمودند: جمعيت حاضر در غدير دوازده هزار نفر بودند، ولى اميرالمؤمنين عليهالسلام نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه يك شخص با دو شاهد مىتواند حق خود را بازپس گيرد.35
3ـ1ـ4. هفده هزار نفر
نويسنده كتاب جامع الاخبار طبق نقلى، جمعيت حاضر در غدير را هفده هزار نفر دانسته است. وى مىنويسد: دوازده هزار نفر از يمن و پنج هزار نفر از مدينه همراه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله بودهاند.36
ما در نقد روايت عياشى گفتيم كه آمدن مكىها تا غدير وجهى ندارد و از پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز امرى اعلام نشده بود كه ايشان را تا غدير همراهى كنند. اين نقد به وجه اولى بر اين روايت وارد است، زيرا يمنىها مىبايست به طرف جنوب بروند و امرى از سوى پيامبر صلىاللهعليهوآله وجود نداشت كه ملزم باشند پيامبر صلىاللهعليهوآله را تا غدير مشايعت كنند. بنابراين، آمدن ايشان، آن هم تا فاصله 180 كيلومترى پذيرفتنى نيست.
3ـ1ـ5. شصت هزار نفر
ابن جبر در كتاب نهج الايمان مىنويسد: «و روى ان يوم الغدير لعلى بن ابى طالب ستون الف شاهد».37 اين قول چندان پذيرفتنى نيست، زيرا اولاً: به هيچ منبع يا شخصى منسوب نيست، ثانيا: اقوال ديگر از شهرت بيشترى برخوردارند، ثالثا: ـ همانطور كه خواهيم گفت ـ از منطق نقل آمار برخوردار نيست.
3ـ1ـ6. هفتاد هزار نفر
طبرسى تعداد افرادى را كه همراه پيامبر صلىاللهعليهوآله از مدينه و اطراف آن خارج شدهاند، هفتاد هزار نفر ذكر كرده است. او در روايتى طولانى همراه با خطبه سيزده صفحهاى پيامبر صلىاللهعليهوآله در روز غدير، پس از ذكر سلسله سند، روايتى از امام باقر عليهالسلامنقل مىكند كه طبق آن هفتاد هزار نفر و بلكه بيشتر از مردم مدينه و اطراف، همراه پيامبر حج به جا آوردند، همانند اصحاب موسى كه آنها هم هفتاد هزار بودند و پيمان شكستند. همينطور پيامبر صلىاللهعليهوآله هم براى على عليهالسلام بيعت گرفتند، گرچه مردم پيمانشكنى كردند.38
اين روايت نيز به دلايلى پذيرفته نمىشود:
اولاً: اين روايت به لحاظ سند مشكلاتى دارد و افراد ضعيف در سند آن ديده مىشوند،39 ثانيا: عدد هفتاد هزار نفر در موارد بسيارى به منظور نشان دادن كثرت، استعمال مىشده و لذا به نظر مىرسد اين مورد نيز از همان موارد باشد.
3ـ1ـ7. هشتاد و شش هزار نفر
باز ابنجبر در همان كتاب مىنويسد: «و قيل ستة و ثمانون الف شاهد و معلوم ان اولئك من الاماكن المتفرقه و الامصارالمتباعده».40 همانطور كه در متن آمده فقط در حد يك «قيل» است كه در مقايسه با اقوال ديگر ضعيفتر است و لذا نمىتوان به آن اعتماد نمود. نويسنده در ادامه روايات در توجيه اين همه جمعيت مىنويسد: «روشن است اين همه جمعيت از اماكن مختلف و از شهرهاى دور بودهاند»؛ و از مباحث بعدى اين مقاله روشن خواهد شد كه اين توجيه تا چه حد قابل قبول است.
3ـ1ـ8. نود هزار نفر
عبدالملك عاصمى شافعى از نويسندگان اهلسنت مىنويسد: پيامبر براى حجهالوداع از مدينه خارج شد، در حالى كه نود هزار يا 114 هزار نفر همراه وى بودند.41
3ـ1ـ9. يكصد و چهارده هزار نفر
قول ديگر عاصمى شافعى ـ چنان كه گفته شد ـ 114 هزار نفر است42 كه به دليل ترتيببندى اقوال، آن را در رديفى جداگانه مىآوريم. نويسنده اين دو قول را به صورت غير مستند آورده كه چندان پذيرفتنى نيست. اين در حالى است كه اقوال قوىتر و مستندترى در دست داريم.
3ـ1ـ10. يكصد و بيست هزار نفر
در نهايت، گزارشى از ابنجوزى است كه جمعيت حاضر در غدير را 120 هزار نفر دانسته است.43 به نظر مىرسد كه اين روايت را تنها بايد توجيه كرد و تنها توجيه آن اين است كه تصحيفى يا تحريفى رخ داده باشد، زيرا در هيچ يك از روايات متقدم اين تعداد جمعيت گزارش نشده است. ديگر اينكه ابنجوزى از قول خود چنين مىگويد و آن را به كتاب يا شخصى نسبت نمىدهد.
حاصل آنچه گفته شد، اينكه تعداد جمعيت حاضر در غدير از 1300 نفر تا 120 هزار نفر گزارش شده است.
اما نكته بسيار مهم اين است كه بيشترين تعداد جمعيت حاضر در غدير، طبق رواياتى كه در منابع پنج قرن اوليه آمده، هفده هزار نفر گزارش شده است. رقمهاى بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم است. با توجه به ضعفهايى كه در مورد منابع بعد از قرن پنج وجود دارد و صرفا نقل از خود يا نقل يك قيل مىباشد، بايد از بين چهار قول اول يكى را تأييد كنيم، البته بر اساس قراين ديگرى كه ذكر خواهد شد و نيز كار آمارى كه در مورد جمعيت مردم مدينه صورت خواهد گرفت. براى اين منظور ابتدا بايد چند بحث مقدماتى درباره «نقلهاى آمارى از جمعيت در تاريخ» را بياوريم و آنگاه بين نقلهاى مختلف يكى را انتخاب نماييم.
3ـ2. اعداد و ارقام در منابع تاريخى
اگر همه اين اعداد را غير واقعى فرض كنيم، ديگر چيزى براى ما نمىماند كه از آن سخن بگوييم و تحليلى ارائه دهيم. چنين حكمى در مورد ديگر گزارشهاى تاريخى و چه بسا خود منابع تاريخى نيز صادق است. از اين رو ما اجمالاً آنها را مىپذيريم، اما با قرار دادن آنها در كنار ديگر قراين و شواهد تلاش مىكنيم به عددى نزديك به واقع دست پيدا كنيم. روى هم رفته در خصوص اعداد و ارقام و بهخصوص تعداد جمعيتها با مشكلاتى روبهرو مىشويم كه در ذيل به آنها اشاره مىكنيم:
3ـ2ـ1. كثرتنمايى:
اين بدان معناست كه عدد در موارد بسيارى نشانه كثرت است، مثلاً اعداد چهل، هفتاد، هفتاد هزار اعدادى هستند كه براى نشان دادن كثرت استفاده شدهاند و نمونههاى زيادى در تاريخ وجود دارد. به عنوان نمونه، روايتى كه مىگويد عالمى كه از عملش بهره ببرد از هفتاد هزار عالم برتر است،44 يا روايتى كه مىگويد شخص مسلمانى كه به ديدار دوست مسلمانش برود و مشكل او را حل كند هفتاد هزار ملك بهشت را به او تبريك مىگويند،45 و باز روايتى كه مىگويد هر كس شربتى از آب به مسلمانى بدهد هفتاد هزار حسنه برايش نوشته مىشود،46 و بالأخره اين روايت كه از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه فلان قوم در شام زندگى مىكردند و هفتاد هزار خانه داشتند و بر اثر طاعون از دنيا رفتند47 آيا اين روايتها ناظر به واقع است؟
روايات زيادى هست كه اين اعداد و ارقام در آنها به كار رفته و بيشتر آنها ناظر به كثرتاند. در روايت اول، معصوم قصد دارد تا ارزش عمل كردن به علم را به مخاطب بفهماند و توجه دهد كه تنها عبادت نيست كه انسان را به جايى برساند. در روايت ديگر بر ارزش دوستى با مسلمانان و سر زدن به همديگر و صله رحم كه اساس زندگى دنيوى است، تأكيد شده است. و در آخرين روايت، امام عليهالسلام قصد دارد به مخاطب بگويد كه طايفهاى بسيار بزرگ بودهاند، اما گرفتار بلاى الهى (طاعون) شدند. از اين رو بايد در فهم و تفسير ارقام و اعداد ذكر شده در نقلهاى تاريخى به شدت توجه كنيم. اگر گزارشى مىگويد سپاهى در فلان جنگ هفتاد هزار بودند، دستكم با قراين ديگر بازشناسى شود كه تا چه اندازه ناظر به واقع بوده و هست. آيا چنين جمعيتى در ديگر گزارشها يا گزارشهاى نزديك به اين نقل خاص نيز وجود دارد يا خير؟
3ـ2ـ2. اختلاف نقلها:
اين بدان معنا نيست كه فقط در اعداد و ارقام اختلاف هست و ديگر موضوعات تاريخى بدون اختلاف به دست ما رسيده است. با نگاهى اجمالى به گزارشهايى كه عدد و رقمى را براى حادثهاى نقل كردهاند روشن مىشود كه به علت كمتر اهميت دادن راويان به مقوله تعداد جمعيت، اختلاف بيشترى در اين باره ديده مىشود و چه بسا حاكى از اهميت كم اعداد و ارقام باشد. طبرى هنگام بحث از جريان حديبيه، نمونه كاملى از اختلاف روايات را به نمايش مىگذارد:
محمد بن مسلم زهرى گويد: بسال حديبيه پيمبر برون شد كه آهنگ زيارت كعبه داشت و قصد جنگ نداشت و هفتاد قربانى برد و هفتصد كس همراه داشت براى هر ده كس يك قربانى بود. حديث ديگرى از زهرى هست كه طبق آن پيمبر با هزار و چند صد كس بود. مسلمه گويد: هزار و چهارصد كس بوديم كه همراه پيمبر به حديبيه رفتيم. ابن عباس گويد: كسانى كه (در جريان حديبيه) زير درخت حديبيه با پيمبر بيعت كردند هزار و پانصد و بيست و پنج كس بودند. عبداللّه بن ابى اوفى گويد: به روز بيعت زير درخت هزار و سيصد كس بوديم و اسلميان يك هشتم گروه مهاجران بودند.48
در اين رواياتِ طبرى شاهديم كه در مورد واقعهاى كه حداكثر، هزاروششصد نفر در آن بودهاند تا اين اندازه اختلاف است. البته تصور نشود كه اين اعداد به هم نزديكاند، بلكه صرفا اختلاف روايت شاهد مثال ماست.
3ـ2ـ3. مبالغه:
بايد شديدا به مبالغهگويىها توجه داشته باشيم. البته مبالغه با كثرتنمايى متفاوت است. رواياتى وجود دارد كه آگاهانه و با هدف خاصى در مورد افزايش جمعيت واقعهاى مبالغهگويى مىكنند، مانند رواياتى كه قصد دارند مسلمانان را در سالهاى پس از فتح مكه زياد جلوه دهند تا به نوعى موفقيت پيامبر صلىاللهعليهوآله بيشتر به چشم بيايد. البته ما به هيچ وجه منكر موفقيت رسول خدا صلىاللهعليهوآله و فراگير شدن اسلام در سالهاى هشتم به بعد نيستيم، اما ـ همانطور كه خواهيم گفت ـ يك باره پس از فتح مكه تعداد مسلمانان در منابع، در برخى حوادث به صورت چشمگيرى افزايش مىيابد.
3ـ2ـ4. تصحيف و تحريف:
اگرچه اين امور در تاريخ، امرى طبيعى به شمار مىآيد، اما بيشترين تأثير آن در اعداد و ارقام ظاهر مىشود كه گاه با افزايش ناخواسته يك نقطه، چه تغييراتى صورت مىگيرد. در اينجا نمونه كاملى از اين گونه تحريفها را با هم ملاحظه مىكنيم.
يكى از مؤفان اهلسنت هنگام گزارش از زمان خارج شدن پيامبر صلىاللهعليهوآله از مدينه براى حجهالوداع مىنويسد: «خرج يوم الخميس لست بقين من ذى القعده أو يوم السبت لخمس بقين من ذى القعدة».49 در اين گزارش، كلمه «خمس» كه بيانگر پنج روز به انتهاى ذىقعده است با «خميس» كه روز هفته را مشخص مىكند و نيز دو كلمه «لست» و «السبت» با هم مشتبه شده است. البته در اينجا ناقل، هر دو قول را آورده است، اما گوياى اين مطلب است كه اشتباهى رخ داده و هر دو قول در منابع وجود دارد.
همچنين در مواردى، ارقام با اعداد ثبت شدهاند ـ نه با حروف ـ و مشكلاتى را به بار آورده است. به عنوان نمونه در برخى منابع آمده است كه صحابه پيامبر صلىاللهعليهوآله در زمان وفات ايشان دوازده هزار (12000) نفر بودهاند.50 حال چنانچه يك صفر به اين عدد افزوده شود، در كتابها و گزارشهاى بعدى به 120000 نفر افزايش مىيابد. همچنانكه اين مسئله پيش آمده و برخى تعداد صحابه پيامبر را در حجهالوداع 120 هزار نفر دانستهاند.51 اين در حالى است كه به نظر مىرسد سبط بن جوزى اشتباه ديگرى را مرتكب شده و تمام اين 120 هزار نفر حجگزار در مكه را كه از تمام نقاط اسلامى بودند، به عنوان حاضران در غدير معرفى كرده است. توجه به اين گونه اشتباهات فاحش، اما ناخواسته مىتواند ما را در جريان برخى واقعيتها قرار دهد.
3ـ2ـ4. اعداد تخمينى:
چنين به نظر مىرسد كه بيشتر اعداد به صورت تخمينى گفته شده و بعد وارد روايات شده است. كمتر روايتى را مىتوان يافت كه در آنها «منطق شمارش» رعايت شده باشد. طبرى در مورد كسانى كه در فتح مكه حضور داشتند و تعداد آنها ده هزار نفر بوده، روايتى را آورده كه طى آن گفته است: چهارهزار نفر از اينها از قبايل فلان و فلان و فلان بودند (و نام قبايل را ذكر مىكند) و مابقى آنها انصار و مهاجران بودند.52 به نظر نگارنده، اين روايت مقبولتر است. چون تلاش مىكند هر قبيله را و تعداد افرادى را كه آورده بود، نقل نمايد. در واقع، اين ده هزار نفر را تفكيك مىكند. اين از جمله رواياتى است كه ما مىتوانيم بدان اطمينان كنيم. چون يكى از راههاى منطق شمارش كه در ادامه، درباره آن توضيح خواهيم داد، در آن رعايت شده است.
3ـ3. تحمل جمعيت
در مورد مكان نيز همين مسئله صادق است. اگر گفته شود در فلان مسجد پنجاه هزار نفر حضور داشتند، آيا مىتوان به راحتى پذيرفت؟ در مورد زمان نيز صادق است. اگر گفته شود صد هزار نفر در مدت سه روز مسير مكه تا مدينه را پيمودند، نمىتوان پذيرفت. آرى، اگر يك نفر با اسب تيزرو بخواهد اين راه را در سه روز برود امكان دارد، اما جعميت زياد، معطلى دارد، اطراق كردن در يك محل براى استراحت و تجديد قوا در بين سفر، قطعا زمان بسيار زيادى را مىطلبد و چه بسا يك روز كامل نياز باشد تا كاروانى با اين همه جمعيت توقف كرده و استراحت نمايند. به راه افتادن اين همه جمعيت چه بسا چندين ساعت طول بكشد. اين در حالى است كه اگر فردى تنها باشد توقف و استراحت و نماز و تغذيه وى، ممكن است يك ساعت هم نشود.
به هر حال اگرچه غدير از وسعت مكانى برخوردار بود، اما آيا در غدير آب به ميزان كافى براى جمعيت 120 هزار نفرى هم وجود داشته است؟ آيا سرويسدهى به اين همه جمعيت فراهم بوده است؟
3ـ4. منطق شمارش جمعيت در نقلها
3ـ4ـ1. گزارش واقدى درباره غزوه احد. وى مىنويسد:
قريش و كسانى كه به آنها پيوسته بودند، جمعا سه هزار نفر بودند كه صد نفرشان از قبيله ثقيف بودند، ساز و برگ و سلاح فراوان و دويست اسب داشتند، هفتصد تن از ايشان زره داشتند و سه هزار شتر همراهشان بود.56
اينكه وى مىگويد هفتصد نفر زره داشتند ما را به اين نكته رهنمون مىكند كه نوع پوشش نظامىآنها سبب شده بود تا عدهاى متمايز باشند و گزارش، نزديك به واقع باشد. به نظر نگارنده در اين روايت، يكى از راههاى منطق شمارش رعايت شده و روايت به واقع نزديك است.
3ـ4ـ2. وجه ديگرى كه در تاريخ براى آن شاهدى داريم و خود مىتواند منطق شمارش جمعيت به حساب آيد اين است كه تعداد حيواناتى را كه براى تغذيه نيروها ذبح مىشدهاند، شمارش مىكردند. از آنجا كه يك شتر مثلاً براى تغذيه صد نفر كافى بوده است، لذا به اين طريق جمعيت را تخمين مىزدند. پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله در ماجراى جنگ بدر از همين شيوه استفاده نمودند و پس از آنكه مطلع شدند سپاه قريش ده شتر ذبح كردهاند، فرمودند كه ايشان حدود هزار نفر مىباشند.57
3ـ4ـ3. راه سوم تفكيك جمعيت است كه منطقىتر و در نتيجه به واقع نزديكتر مىنمايد. طبرى در روايتى، تعداد شركت كنندگان در فتح مكه را بيان نموده كه راه سوم در آن به خوبى ديده مىشود. وى مىنويسد:
ده هزار كس از مسلمانان در فتح مكه همراه پيمبر بودند، چهارصد كس از بنىغفار، چهارصد كس از اسلم، هزار و سه كس از مزينه و هفتصد كس از بنىسليم و هزار و چهارصد كس از جهينه و باقيمانده از قرشيان مهاجر و انصار و همعهدانشان از بنىتميم و قيس بودند.58
اين روايت، حاكى از اين است كه تمام جمعيت بر اساس افراد قبيله شناخته مىشدند. مثلاً در يك جنگ، هر قبيله نيروهاى مشخصى را معرفى مىكرده و تنها يك جمعبندى ساده مىتوانست تعداد جمعيت حاضر را مشخص نمايد.
اين سه راه براى شمارش، در گذشته وجود داشته و معقول هم به نظر مىرسد. اما باز هم مشكل اينجاست كه چرا اعداد، در منابع تاريخى، رند و كاملاند و معدود گزارشهايى در دست است كه اعداد خرد در آنها باشد كه از جمله مىتوان به عدد 313 در جنگ بدر يا 1425 نفر در حديبيه اشاره نمود. بنابراين بايد پذيرفت كه اعداد به كار رفته در حوادث تاريخى، معمولاً گرد و رند شدهاند و ارقام خرده آنها حذف شده است و همين امر، فرض تخمين را تقويت مىكند. اما به هر حال رواياتى كه در آنها منطق شمارش رعايت شده باشد بيشتر قابل پذيرشاند.
3ـ5. معيد و صارخ
به راستى در يك جمعيت 120 هزار نفرى چگونه مىتوان سخن گفت كه همه بشنوند. به عنوان مثال، ورزشگاه آزادى تهران را در نظر بگيريم؛ در چنين مكانى كه همه منظم نشستهاند باز هم نياز به چندين بلندگوست تا همه صداى يك شخص را بشنوند. چه برسد به يك اجتماع نامنظم. نگارنده به گزارشى از حضور معيد و صارخ در جريان غدير دست نيافت.
3ـ6. جمعيت مدينه در سال دهم هجرت
حال با فقدان راههاى شمارش در روايات غدير، بايد ديد بين اين تعداد روايات كه در مورد تعداد جمعيت حاضر در غدير در ابتداى بحث نقل شد، كدام را مىتوان پذيرفت. در اينجا مىتوان به سراغ قرينه ديگرى رفت تا بتوان به رقم واقعى دست يافت. براى اين منظور بايد جمعيت مدينه را از سال دوم به بعد بررسى نمود تا دستكم بدانيم مدينه در سال دهم ظرفيت چه تعداد زائر براى انجام حج را داشته است.
اگرچه جمعيت حاضر در غدير فقط اهل مدينه نبودند، اما محور، اهالى مدينهاند، چون در مسير بازگشت به مدينه اين اتفاق بزرگ روى داده است. علاوه بر اين، اگرچه جحفه محل احرام اهالى مصر و شام هم هست، اما گفتيم كه آن روز هنوز اسلام به مصر و شام نرسيده بود. حال آيا مىتوانيم با توجه به قراين در نقلهاى تاريخى جمعيت تقريبى مدينه را به دست آوريم يا خير؟
اگر بتوانيم به نتيجهاى نزديك به واقع دست يابيم آنگاه مىتوانيم به كمك آنها يكى از روايات ذكر شده در مورد جمعيت غدير را انتخاب نماييم. قراين اين مسئله، جمعيتهايى است كه در جريانها و حوادث سالهاى قبل بودهاند. بهترين قرينهاى كه مىتوانيم از آن استفاده كنيم افزايش جمعيتى است كه از سال اول هجرت تا سال دهم اتفاق افتاده است. افزايش جمعيت در گزارشها كاملاً محسوس است و مىتوان از آنها استفاده كرد. البته بايد افزايش را نسبى در نظر گرفت. مثلاً در جنگ بدر تعداد سپاه مسلمانان 313 نفر، در جنگ خندق سه هزار نفر و هنگام فتح مكه ده هزار نفر و در بازگشت از مكه و در جنگ حنين دوازده هزار نفر گزارش شده است.
اين امر مىتواند كمك كند تا دريابيم كه مدينه طى ده سال تا چه اندازه به لحاظ جمعيت رشد داشته و مسلمانان تا چه اندازه افزايش يافتهاند.
توضيح آنكه: در جنگ بدر شمار مسلمانان (منظور سپاه مسلمانان است نه كل جمعيت مسلمانان، اعم از زن و مرد و كودك) 313 نفر، در جنگ احد حدود هزار نفر، و دو سال بعد، يعنى در جنگ خندق (با توجه به اينكه جنگ در كنار مدينه بوده و به عبارتى داخل شهر انجام مىشد) حدود سه هزار نفر گزارش شده است. حال اگر مسلمانان طى سه سال بعد دوبرابر هم شده باشند جمعيت سپاه مسلمانان در سال هشتم شش هزار نفر معقول به نظر مىرسد. جالب اينكه براى اين احتمال، در تاريخ شاهدى به چشم مىخورد و آن روايتى است كه مورخان جمعيت كسانى را كه در سال هشتم براى فتح مكه از مدينه بيرون رفتند، بيان نمودهاند. در سيره ابناسحاق آمده است: مسلمانان وقتى به مرالظهران61 رسيدند، ده هزار نفر بودند، هفتصد نفر از آنان از قبيله سليم بودند و هزار نفر از قبيله مزينه.62 وى در ادامه مىنويسد: از هر قبيله تعدادى آمده بودند.63 از اين روايت چنين برمىآيد كه تمام جمعيت، از مدينه نبودهاند. مؤيد اين امر، روايت ديگرى است از طبرى كه جمعيت را كاملاً تفكيك كرده و كار را براى قضاوت آسان نموده است:
ده هزار كس از مسلمانان در فتح مكه همراه پيمبر بودند: چهارصد كس از بنىغِفار، چهارصد كس از اسلم، هزار و سه كس از مزينه و هفتصد كس از بنىسليم و هزار و چهارصد كس از جهينه و باقيمانده از قرشيان مهاجر و انصار و همعهدانشان از بنىتميم و قيس بودند.64
چنانچه اعداد اين روايت را جمع نماييم عدد 3903 به دست مىآيد؛65 يعنى مهاجر و انصارى كه از مدينه در سال هشتم براى فتح مكه همراه پيامبر صلىاللهعليهوآله شدند جمعيتى حدود شش هزار نفر بودهاند و اين موافق با همان احتمال ماست.
اما گزارش واقدى در مورد جمعيت حاضر در فتح مكه، عددى كمتر از اين را نشان مىدهد. وى مىنويسد:
مهاجران هفتصد نفر بودند و سىصد اسب همراه داشتند، انصار چهار هزار نفر بودند و پانصد اسب همراه داشتند، مزينه هزار نفر بودند و صد اسب و صد زره همراه داشتند و سه پرچم بزرگ با آنها بود، يكى همراه نعمان بن مقرّن، ديگرى همراه بلال بن حارث، و سومى همراه عبداللّه بن عمرو، اسلم چهارصد نفر بودند و سى اسب داشتند و دو پرچم، يكى را بريدة بن حصيب و ديگرى را ناجية بن اعجم حمل مىكرد، جهينه هشتصد نفر بودند و پنجاه اسب همراه داشتند و چهار پرچم.66
بر اساس اين روايت، مهاجران و انصار كمتر از پنج هزار نفر بودند. اما با قدرى تسامح، مىتوان عدد شش هزار را كه طبرى نقل كرده است با عدد حدود پنج هزار كه واقدى آورده نزديك هم دانست و جمعيت تقريبى را به دست آورد.
همينطور گزارشى كه از ابنعباس نقل شده مبنى بر اينكه هنگام فتح مكه تمام مهاجران و انصار همراه پيامبر صلىاللهعليهوآلهشدند و هيچ كس باقى نماند، مؤيد حضور چنين تعدادى مىباشد.67 البته روشن است كه منظور ابنعباس اين نيست كه حتى يك نفر هم در مدينه نماند، بلكه غالب جمعيت از مدينه خارج شدند و عدهاى هم كه در مدينه ماندند شامل زنان و كودكان و سالخوردگان بود كه آنها را لحاظ خواهيم نمود.
نكتهاى كه بايد بدان توجه كنيم اينكه پس از فتح مكه، سپاه اسلام به حنين رفت. نقلهاى تاريخى جمعيت سپاه اسلام را در حنين دوازده هزار نفر گزارش مىكنند. اما نكته بسيار اساسى كه اينجا وجود دارد آيهاى از قرآن كريم است كه مىفرمايد:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فى مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ؛68 خدا شما را در بسيارى از جاىها يارى كرد. و نيز در روز حنين، آن گاه كه انبوهىِ لشكرتان شما را به شگفت آورده بود، ولى براى شما سودى نداشت و زمين با همه فراخىاش بر شما تنگ شد و بازگشتيد و به دشمن پشت كرديد.
از اين آيه مىتوان برداشت كرد كه دوازده هزار نفر، جمعيت بسيار عظيمى بوده است كه مسلمانان با ديدن آن به خود مغرور شدند؛ به بيان ديگر، مسلمانان جمعيت بىسابقهاى را مشاهده كرده و به وجد آمده بودند. علت اين امر هم كاملاً روشن است، چون مسلمانان هنگام خارج شدن از مدينه ـ همانطور كه گفتيم ـ شش هزار نفر بودند، و در بين راه، چهار هزار نفر و طبق روايت طبرى 3903 نفر به آنها اضافه شدند كه مجموعا ده هزار نفر بودند. آن گاه پس از فتح مكه دو هزار نفر از مردم مكه همراه آنها شدند؛ يعنى در واقع، جمعيتى كه از مدينه خارج شد دقيقا دوبرابر شدند و همين امر سبب تعجب و غرور آنها گرديد. اين آيه از قرآن مىتواند قرينه خوبى براى ما باشد.
روشن است كه در اينجا چهار هزار نفرى را كه از مناطق ديگر آمده بودند، نمىتوانيم جزء جمعيت مدينه به حساب آوريم. اگرچه اين افراد در جريان غدير مىتوانستند حضور داشته باشند، اما از جمعيت مدينه به حساب نمىآيند.
قرينه ديگر، جمعيت حاضر در تبوك است. اولاً: اشكال اختلاف روايات در مورد تبوك وارد است. در بين نقلهاى تاريخى، تعداد مسلمانان در تبوك سى هزار،69 هفتاد هزار، يكصد هزار70 و حتى 120 هزار نفر71 گزارش شده است. ثانيا: نبايد تصور شود كه همه اين افراد از مدينه بودند. مدينهاى كه در سال هشتم، شش هزار نفر را به فتح مكه فرستاد، چگونه ممكن است طى يك سال جمعيتش پنج برابر شود. بر فرض كه اين آمار صحيح باشد بايد گفت كه از مدينه، مكه و از قبايل اطراف اين دو آمدند. ثالثا: به نظر نگارنده باز هم در اين آمار، امكان مبالغه وجود دارد. همين اختلاف نقلها شاهدى بر مبالغه ناقلان و گزارشگران است.
سال نهم به نام عامالوفود مشهور است؛ سالى كه نمايندگان قبايل مختلف عربستان به مدينه مىآمدند و تبعيت خود را از پيامبر صلىاللهعليهوآله اعلان مىكردند. در واقع، اين مسئله ناشى از فتح مكه و قدرت مطلق پيامبر صلىاللهعليهوآله در منطقه بود، از اين رو، قدرتهاى كوچك چارهاى جز اين نداشتند تا زير پرچم رسولاللّه قرار گيرند.
به نظر نگارنده عامالوفود تغيير چندانى در جمعيت مدينه كه هسته مركزى مسافران حجهالوداع و خميرمايه جميعت غديرند ايجاد نكرد، زيرا در اين سال صرفا نمايندگانى از قبايل و قدرتهاى كوچك به مدينه مىآمدند و اعلان تبعيت مىكردند، اما شاهدى در تاريخ نداريم كه اين افراد در مدينه ماندگار شده باشند. بر فرض كه اينها در مدينه مانده باشند تعدادشان آنقدر نبوده كه سبب تغيير اساسى در جمعيت مدينه شوند. در برخى وفدها تعداد آنقدر كم بوده كه در كتابهاى تاريخى مىتوان حتى اسامى برخى از اين افراد را يافت.72
نكته مهمتر اينكه از اين افراد تازهمسلمان كه فقط رؤساى ايشان به مدينه آمدند و اظهار اسلام كردند، بعيد مىنمايد كه هنوز يكسال از اظهار اسلامشان نگذشته همراه با پيامبر عازم سفر حج شوند، اين افراد صرفا اصول اسلام را شنيدند و پذيرفتند. توجه به ماجراى ارتداد كه در زمان حيات پيامبر آغاز شد تأييدى بر اين نكته است.
آخرين نكته در اين بحث، جيش اسامه است كه در نقلهاى تاريخى تعداد جيش اسامه تنها سه هزار نفر گزارش شده است.73 اين امر، احتمال ما مبنى بر مبالغه در تبوك را تقويت مىكند. نيز حاكى از اين نكته بسيار مهم است كه در حوادث پى در پى، ضرورتىندارد آمار شركت كنندگان نيز افزايش يابد و همه شركت نمايند. بر فرض كه در تبوك سى هزار نفر هم بودهاند، اما در جيش اسامه سه هزار نفر بيشتر شركت ندارند. به نظر نگارنده اين سه هزار نفر را مىتوان سپاه مدينه تلقى كرد.
نتيجه اينكه اگر شركت كنندگان در فتح مكه، سالخوردگان و كودكان و افراد باقىمانده در مدينه و افرادى را كه احيانا در دو سال بعد به جمعيت مدينه افزوده شدهاند، جمع نماييم، معقول به نظر مىرسد كه جمعيتى حدود 25 هزار نفر در سالهاى منتهى به وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله ساكن مدينه باشند.74 اين آمار علاوه بر شواهد گذشته، از اين قانون نيز پيروى مىكند كه يك نفر سرباز در ميدان جنگ ـ يا يك مسافر ـ دستكم يك خانواده سه نفرى را در منزل رها كرده و به ميدان نبرد آمده است. در نقلهاى تاريخى نيز تأييدى بر اين مطلب به چشم مىخورد كه در اينجا ذكر مىكنيم. اهلسنت روايتى را از شافعى نقل مىكنند كه گفته است: زمانى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله از دنيا رفت شصت هزار نفر مسلمان بودند؛ سى هزار نفر در مدينه و سى هزار نفر ديگر در باقى بلاد و قبايل.75 اين رقم گرچه با آنچه ما بدان رسيديم مطابقت كامل ندارد، اما بسيار به هم نزديكاند.
3ـ7. حج گزاران مدينه
3ـ7ـ1. مقومات
1. فتح مكه: پس از فتح مكه افرادى همراه پيامبر وارد مدينه شدند؛
2. اولين حج: سال دهم اولين حجى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله قصد انجام آن را دارد كه بدون درگيرى و با خيالى آسوده اتفاق خواهد افتاد. بعيد نيست كه افراد زيادى مايل باشند در يك حج رسمى و بدون درگيرى شركت نمايند. بهويژه اگر اسنادى داشته باشيم حاكى از دعوت رسول خدا صلىاللهعليهوآله از قبايل مسلمان اطراف مدينه براى شركت در مراسم حج، و اجابت آنها باشد.
3ـ7ـ2. مستبعدات
1. شيوع بيمارى آبله يا حصبه قبل از حركت كاروان حج: طبق گزارشى، عدهاى از اهالى مدينه نتوانستند پيامبر صلىاللهعليهوآلهرا در سفر حجهالوداع همراهى كنند و علت آن نيز شيوع بيمارى بود. اين گزارش در كتاب السيرة الحلبيه آمده كه مىنويسد: «وعند خروجه صلىاللهعليهوآله للحج أصاب الناس بالمدينه جدرى أو حصبة منعت كثيرا من الناس من الحج معه».76 به نظر مىرسد كه هيچ انگيزهاى براى جعل اين روايت نيست و در اين صورت، مدينه نمىتوانست جمعيت زيادى را روانه حجهالوداع نمايد.
2. تحمل جمعيت.
3. اختلاف اقوال.
4. بايد توجه داشت كه تعداد سپاه اسلام در جنگ حنين كه دوازده هزار نفر گزارش شده آنقدر در نظر مسلمانان زياد بود كه طبق آيه قرآن به خود مغرور شدند. اين امر نشانه آن است كه آن روز دوازده هزار نفر مساوى بوده با يك جمعيت بىسابقه و عظيم.
5. عامالوفود: اين مسئله، افزايش جمعيت مسلمانان را در پى داشت نه افزايش جمعيت مدينه را. اين نكتهاى بسيار مهم و اساسى است كه كمتر بدان توجه شده است. همين طور آمار افرادى معدود كه در اوايل هجرت همراه پيامبر صلىاللهعليهوآلهبه مدينه هجرت كردند يا بعداً وارد مدينه شدند و جا و مكانى در مدينه نداشتند و لذا در صفه مسجد ساكن شدند، در تاريخ مشخص است و قابل توجه نيست. بنابراين، پذيرفته نيست كه بدون دليل جمعيتى را به جمعيت مدينه اضافه كنيم.
6. در جريان فتح مكه و نيز غزوه تبوك احساس مسئوليت نسبت به جنگ سبب مىشود جمعيت بيشترى پيامبر صلىاللهعليهوآله را همراهىنمايند، در حالى كه در سال دهم صرفا حجگزاردن با پيامبر است كه مىتواند انگيزهاى براى مسلمانان باشد. بنابراين اگر افراد زيادى نروند، هيچ توبيخى براى آنها وجود نخواهد داشت. اما به صورت طبيعى هر مسلمانى مشتاق است در اين سفر معنوى پرجاذبه شركت كند، بهويژه آنكه جنبه آموزشى نيز دارد.
7. در جريان حديبيه، روايات متفاوت است و حتى هفتصد نفر هم گفته شده است. اما با نگاه خوشبينانه تنها 1500 نفر در همراهى با پيامبر صلىاللهعليهوآله حاضر شدند و به مكه رفتند.77 همينطور در خيبر 1500 نفر بودند،78 در حالى كه در خندق كه دو سال قبل از اين بود سه هزار نفر حاضر بودند. پس وجهى ندارد كه در همه حوادث، همه حاضر باشند و در هر حادثهاى آمار افزايش يابد.
8. جيش اسامه: بر فرض كه در تبوك سى هزار نفر بودند، ضرورتى نداشت كه همه در حجهالوداع نيز شركت داشته باشند. چه بسا مانند جيش اسامه ـ در عين حالى كه جنگ است و همه بايد شركت كنند ـ اما سه هزار نفر بيشتر نبودند. ضرورتى براى شركت همه در همه اتفاقات نيست.
9. مردم مدينه دو سال قبل از اين، در سال هشتم (اين صرفاً احتمال است) سفر مكه را تجربه كردهاند و چه بسا چندان اشتياق به انجام دوباره چنين سفر خسته كنندهاى نداشته باشند.
در پايان اين بحث با توجه به آنچه گذشت، مىتوان گفت كه حجگزاران مدينه كه محور جمعيت حاضر در غديرند و خميرمايه اين جمعيتاند چيزى حدود پنج هزار نفر بوده و بيش از اين نمىتوان تصور نمود، چنانكه در نقل شعيرى در جامع الاخبار كه حاضران در غدير را هفده هزار نفر گزارش كرده بود نيز پنج هزار نفر را از مدينه و بقيه را از يمن مىدانست.79 اگرچه ما روايت را به دليل حضور يمنىها رد كرديم اما يك بخش آن مىتواند تأييدى بر گفتههاى ما باشد. نيز روايت عياشى كه مىگويد پنج هزار نفر از مدينه خارج شدند80 تأييد ديگرى است.
3ـ8. حاضران در مكه هنگام حجهالوداع
3ـ9. حاضران در غدير
1. منبع روايت: تفسير عياشى به عنوان منبعى كهن و پذيرفته شده نزد شيعه است. نيز در مقايسه با منابع ديگر، مانند تفسير فرات كوفى88 (قرن چهارم)، جامع الاخبار (قرن ششم)، الاحتجاج (قرن ششم)، مناقب آل ابيطالب (قرن ششم)، تذكرة الخواص(قرن ششم)، نهج الايمان (قرن هفتم) و سمط النجوم العوالى (قرن دوازدهم) از لحاظ زمانى مقدمتر است.
2. تأييد روايت: ابن شهرآشوب و شيخ حرّ عاملى نيز همين روايت را نقل مىكنند كه توضيح آنها گذشت.89
3. شأن نزول: عياشى اين روايت را ذيل آيه ابلاغ آورده كه نزد شيعه كاملاً پذيرفته شده است.
4. منطق شمارش: در اين روايت، پنج هزار نفر از مدينه و پنج هزار نفر از مكه دانسته شده است. گرچه اين تفكيك خود مىتواند دليلى بر رد اين قول باشد، چون دليلى بر حضور مكىها نيست. اما از آنجا كه بر اساس مباحث گذشته، خارج شوندگان از مدينه پنج هزار شمرده شدهاند، لذا مىتواند سند و مدركى براى ما باشد. نگارنده بر اين باور است كه گرچه تعداد حجگزاران مدينه را تخمين زدهايم، اما براى جمعيت حاضر در غدير دستكم نياز به نقل تاريخى داريم. بر اين اساس، در ميان ده روايتى كه گذشت به نظر مىرسد نزديكترين قول به محاسبات ما همين روايت عياشى است.
5. جمعيت كل حجگزاران در مكه: گذشت كه نزد اهلسنت، مشهور آن است كه چهل هزار نفر در حجهالوداع در مكه حضور داشتند. بر فرض كه اين آمار نزديك به واقع باشد، حال اگر حجگزاران اهالى مكه، يمن و طائف و قبايل مسلمان باديهنشين را از اين چهل هزار نفر كسر كنيم، چيزى حدود پنج هزار نفر براى مدينه و حدود پنج هزار نفر براى قبايل شمالى نجد و نيز قبايلى كه حدفاصل مدينه تا جحفه بوده و احتمالاً پيامبر را همراهى كردهاند، عده قابل قبولى است. بايد توجه داشت كه مكه، طائف و يمن جمعيت معتنابهى داشتهاند.90
نتيجه
منابع
1. قرآن كريم، ترجمه عبدالحميد آيتى.
2. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، دارالفكر، 1409 ق.
3. ابناثير، عزالدين على، الكامل فى التاريخ، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسه مطبوعاتى علمى، 1371.
4. ابن تيميه حرانى، احمد بن عبدالحليم، مجموع الفتاوى، تحقيق عبدالرحمن بن محمد العاصمى النجدى، چاپ دوم: مكتبة ابن تيميه، [بىتا].
5. ابن جبر، زينالدين على بن يوسف، نهج الايمان، تحقيق سيداحمد حسينى، چاپ اول: مشهد، مجتمع امام هادى عليهالسلام، 1418.
6. ابنجوزى، أبوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول: بيروت، دارالكتبالعلميه، 1992 م.
7. ابن جوزى، تذكرة الخواص تمامى الامة بذكر خصائص الائمه، مجمع جهانى اهل بيت، 1426.
8. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه تاريخ، ترجمه محمد پروين گنابادى، چاپ هشتم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375.
9. ابنسعد، الطبقات الكبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374.
10. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابيطالب، قم مؤسسه انتشارات علامه، 1379.
11. ابن طاووس، سيدعلى، اقبال الاعمال، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367.
12. ابن عربى، ابوبكر محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم فى تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبى صلىاللهعليهوآله، تحقيق محبالدين خطيب و محمود مهدى استانبولى، چاپ دوم: بيروت، دارالجيل، 1407 ق.
13. ابن كثير، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.
14. ـــــــــ، تفسيرالقران العظيم، تحقيق محمدحسين شمسالدين، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1419 ق.
15. ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبويه، تحقيق مصطفى سقا و ابراهيم ابيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفه، [بىتا].
16. اربلى على بن عيسى، كشف الغمه، تبريز، كتبه بنى هاشمى، 1381 ق.
17. انصارى، سراجالدين عمر بن على بن احمد، المقنع فى علوم الحديث، تحقيق عبدالله بن يوسف الجديع، چاپ اول: دارالنشر السعوديه، 1413 ق.
18. عمادالدين محمد بن ابىالقاسم طبرى، بشارهالمصطفى، تحقيق محمدجواد قيومى، چاپ اول: قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1420 ق.
19. بلاذرى، احمد بن يحيى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل ذكار و رياض زركلى، چاپ اول: بيروت، دارالفكر، 1417 ق.
20. ابنماجه، محمدبن يزيد ابوعبداللّه القزوينى، سنن، بيروت، دارالفكر، [بىتا].
21. بيهقى، ابوبكر بن حسين، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1361.
22. ثقفى كوفى، ابراهيم بن محمد كوفى، الغارات، ترجمه عزيزالله عطاردى، انتشارات عطارد، 1373.
23. حضرمى شافعى، محمد بن عمر بحرق، سيرة النبى المختار، تحقيق محمد عنان نصوح عزقول، چاپ اول: بيروت، دارالحاوى، 1998 م.
24. حلبى، على بن برهانالدين، السيرة الحلبية فى سيرة الأمين المأمون، بيروت، دارالنشر ـ دارالمعرفه، 1400 ق.
25. حموى، شهابالدين ابوعبدالله ياقوت بن عبداللّه، معجم البلدان، چاپ دوم: بيروت، دارصادر، 1995 م.
26. خصيبى، حسين بن حمدان، الهداية الكبرى، چاپ چهارم: بيروت، مؤسسه بلاغ ، 1411 ق.
27. خويى، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، قم، مركز نشر آثار شيعه، 1410 ق.
28. ذهبى، شمسالدين، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، تحقيق عمر عبدالسلام، چاپ دوم: بيروت، دارالكتاب العربى، 1413 ق.
29. زرقانى، محمد بن عبدالباقى بن يوسف، شرح على موطأ الإمام مالك، چاپ اول: بيروت، دارالنشر ـ دارالكتب العلميه، 1411 ق.
30. شعيرى، تاجالدين، جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى، 1363.
31. صالحى شامى، محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1414 ق.
32. صدوق، محمد بن على، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1403 ق.
33. طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضى، 1403 ق.
34. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم، تهران، اساطير، 1375.
35. عاصمى مكى، عبدالملك بن حسين، سمط النجوم العوالى فى أنباء الأوائل والتوالى، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419 ق.
36. عاملى، شيخ حر، وسائل الشيعه، قم، مؤسه آل البيت عليهمالسلام، 1409 ق.
37. عراقى، عبدالرحيم بن حسين، التقييد و الايضاح، تحقيق محمد بن عثمان، چاپ اول: بيروت، دارالفكر، 1970 م.
38. عظيمآبادى، محمد شمسالحق، عون المعبود شرح سنن ابى داوود، چاپ دوم: بيروت، الكتب العلمية، 1995 م.
39. عياشى، تفسير عياشى، تحقيق سيدهاشم رسول محلاتى، تهران، چاپخانه علميه، 1380 ق.
40. فتال نيشابورى، روضة الواعظين، قم، انتشارات رضى، [بىتا].
41. فلاحزاده، محمدحسين، فصلنامه علوم حديث، سال سوم، شماره 7، بهار 1377.
42. كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1365.
43. كوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم، تفسير، محمد كاظم محمودى، چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410 ق.
44. كوفى، محمد بن سليمان، مناقب اميرالمؤمنين، تحقيق محمدباقر محمودى، چاپ اول: مجمع احياءالثقافة الاسلاميه، 1412 ق.
45. مجلسى، علامه محمدتقى، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه وفا، 1404 ق.
46. مسعودى، أبوالحسن على بن الحسين، التنبيه و الإشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل صاوى، قاهره، دارالصاوى، [بىتا]، (افست قم، مؤسه نشر المنابع الثقافة الاسلاميه).
47. مغربى، قاضى نعمان، شرحالاخبار فى فضائل الائمه الاطهار، تحقيق سيدمحمد حسينى جلالى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، [بىتا].
48. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فى معرفة حججالله على العباد، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم، 1413ق.
49. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبه الثقافه الدينيه، [بىتا].
50. واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق مارسدن جونس، چاپ دوم: بيروت، مؤسة الأعلمى، 1409ق.
51. هندى، علاءالدين على بن حسامالدين، كنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال، تحقيق محمود عمر دمياطى، چاپ اول: بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
52. يعقوبى، تاريخ يعقوبى، بيروت، دارصادر، [بىتا].
53. ـــــــ، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، چاپ اول: تهران، انتشارات علمى فرهنگى، 1371.
54. يوسفى غروى، محمدهادى، موسوعة التاريخ الاسلامى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق.
پىنوشتها:
1. استاد محمدهادى يوسفى غروى در كتاب موسوعة التاريخ الاسلامى، ج 3، ص 626ـ627 به اختصار روايات مربوط به تعداد حاضران در غدير را نقل كردهاند.
2. شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 395؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 508؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج 3، ص 27 و ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 209.
3. شيخ صدوق در خصال ضمن بيان ايام هفته و بيان اينكه هر روز اختصاص به كارى دارد، روز جمعه را روز عيد ياد مىكند و مىنويسد: عيد غدير، روز هجدهم ذىحجه است و آن نيز جمعه بوده است شيخ صدوق، همان، ج 2 ، ص 395. نويسنده كتاب بشارة المصطفى روز غدير را پنجشنبه معرفى مىنمايد. نيز: ابن جبر (نهج الايمان، ص 114). روايتى را از سعيد خدرى آورده كه بنابر آن، غدير روز پنجشنبه بوده است. همچنين محمد بن سليمان كوفى (مناقب اميرالمؤمنين، ج 1، ص 118) روايتى را از ابىسعيد خدرى نقل مىكند كه طبق آن، پيامبر صلىاللهعليهوآله مردم را در غدير جمع كرد و آن روز پنجشنبه بود.
4. ابوبكر بن حسين بيهقى، دلايل النبوه، ج 5، ص 446؛ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 708 و ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 25. اينان ذيل آيه اكمال به تفصيل درباره اينكه عرفه سال دهم جمعه بوده يا خير بحث كردهاند.
5. از ميان منابع شيعى مىتوان به: اربلى على بن عيسى، كشف الغمه، ج 1، ص 20 و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 534 اشاره نمود.
6. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 209: «الثامن عشر من ذى الحجة عامئذ و كان يوم الأحد بغدير خم تحت شجرة هناك، فبين فيها أشياء. و ذكر من فضل عليّ و أمانته و...».
7. طبرسى، الاحتجاج، ص 58: «أتاه جبرئيل عليهالسلام على خمس ساعات مضت من النهار».
8. فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ج 1، ص 91.
9. ابن اثير، اسدالغابه، ج 5، ص 252: «نشهد أنا أقبلنا مع رسول الله صلّى الله عليه و سلّم من حجة الوداع، حتى إذا كان الظهر خرج رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و سلّم ـ فأمر بشجرات فشددن، و ألقى عليهنّ ثوب، ثم نادى: الصلاة. فخرجنا فصلينا، ثم قام فحمد اللّه تعالى و أثنى عليه، ثم قال: يا أيها الناس، أتعلمون أنّ اللّه عز و جل مولاى و أنا مولى المؤنين، و أنى أولى بكم من أنفسكم؟ يقول ذلك مرارا. قلنا: نعم، و هو آخذ بيدك يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللَّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه ثلاث مرات».
10. على بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 456: «و قد بلغنا غدير خم فى وقت لو طرح اللحم فيه على الأرض لانشوى».
11. حسين بن حمدان، خصيبى، الهداية الكبرى، ص 103: «و قد علمت انه كان يوما شديد القيظ يشيب فيه الطفل...».
12. قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج 1، ص 99 :«و ذلك فى يوم ما اتى علينا يوم اشد حرا منه».
13. اكنون برنامههاى رايانهاى اين كار را به راحتى انجام مىدهند. به عنوان نمونه به نرمافزار نورالسيره مىتوان اشاره نمود.
14. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4 ، ص 188: «و قال بعض أهل اللغه: الغدير فعيل من الغدر، و ذاك أن الإنسان يمرّ به و فيه ماء فربما جاء ثانيا طمعا فى ذلك الماء فإذا جاءه وجده يابسا فيموت عطشا».
15. همان، ج 2، ص 390.
16. همان.
17. همان.
18. همان، ج 4 ، ص 188.
19. هر مايل حدود 1600 متر مىباشد.
20. طبرسى، همان، ص 58: «فرحل فلما بلغ غدير خم قبل الجحفه بثلاثه اميال».
21. ابن جوزى، المنتظم، ج 1، ص 146.
22. ابن طاووس، همان، ج 1، ص 455: «فخرج رسول اللّه صلىاللهعليهوآله حتى نزل الجحفة فلما نزل القوم و أخذوا منازلهم أتاه جبرئيل عليهالسلام».
23. ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، ج 2، ص 507، پاورقى: «الجحفه بالضم ثم السكون و الفا، كانت قرية كبيرة ذات منبر على طريق المدينه، من مكه على اربع مراحل و هى ميقات اهل مصر و الشام، ان لم يمروا على المدينه فان مروا بالمدينه فميقاتهم ذوالحليفه و كان اسمها مهيعه و انما سميت الجحفه لان السيل اجتفها و حمل اهلها فى بعض الاعوام و هى الان خراب، و بينها وبين ساحل الجار نحو ثلاث مراحل و بينها و بين اقرن موضع من البحر سته اميال، و بينها وبين المدينه ست مراحل و بينها وبين غدير خم ميلان».
24. متن كامل گزارش بازديد از منطقه غدير، در فصلنامه علوم حديث، سال سوم، شماره 7، بهار 77، ص 232 نوشته محمدحسين فلاحزاده آمده است.
25. مفيد، الارشاد، ج 1، ص 175.
26. اهالى مدينه از مسجد شجره محرم مىشوند كه اين مسجد نزديك مدينه واقع شده است، اما كسانى كه در منطقه جنوبى مدينه هستند، در بين راه مدينه به مكه در جحفه محرم مىشوند.
27. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 26. متن روايت چنين است: «و فى روايه عن الباقر عليهالسلامقال: لما قال النبى صلىاللهعليهوآله يوم غدير خم بين الف و ثلاثماه رجل من كنت مولاه فهذا على مولاه...».
28. مجلسى، همان، ج 37، ص 158.
29. فرات كوفى، تفسير، ص 51: «عن عمار بن ياسر قال: كنت عند ابى ذر الغفارى ـ رض ـ فى مجلس ابن عباس ـ رض ـ و عليه فسطاط و هو يحدث اذ قام ابوذر حتى ضرب بيده الى عمود فسطاط ثم قال: ايها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فقد انبأته باسمى انا جندب بن جناده ابوذر الغفارى سالتكم بحق الله و حق رسوله اسمعتم من رسول اللّه صلىاللهعليهوآله و هو يقول: ما اقلت الغبراء و لا اظلت الخضرا ذا لهجة اصدق من ابى ذر؟ قالو: اللهم نعم. قال: فتعلمون ايها الناس ان رسول الله صلىاللهعليهوآله جمعنا يوم غدير خم الف و ثلاثماه رجل يقول: اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله. فقام رجل فقال: بخ بخ يابن ابيطالب...».
30. در ادامه، محاسبات صورت گرفته را ذكر خواهيم كرد.
31. ر.ك: عياشى، تفسير، ج 1، ص 332: «عن عمر بن يزيد قال: قال أبو عبد الله عليهالسلام ابتداء منه العجب يا ابا حفص لما لقى على بن أبى طالب، أنه كان له عشرة ألف شاهد لم يقدر على أخذ حقه، و الرجل يأخذ حقه بشاهدين، إن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله خرج من المدينة حاجا و معه خمسة آلاف، و رجع من مكة و قد شيعه خمسة آلاف من أهل مكة، فلما انتهى إلى الجحفه نزل جبرئيل بولاية على...».
32. ابن شهرآشوب، همان، ج3، ص 26.
33. حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 27، ص 239.
34. همان: «عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام ابْتِدَاءً مِنْهُ الْعَجَبُ لِمَا لَقِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ كَانَ لَهُ عَشَرَةُ آلَافِ شَاهِدٍ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَ الرَّجُلُ يَأْخُذُ حَقَّهُ بِشَاهِدَيْنِ ، أَقُولُ لَعَلَّ الْعَشَرَةَ آلَافٍ كَانُوا حَاضِرِينَ فِى الْمَدِينَةِ وَ الْبَاقُونَ كَانُوا تَفَرَّقُوا فِى الْبُلْدَانِ».
35. تفسير عياشى، ج 1، ص 329: «عن صفوان الجمال قال قال أبو عبد اللّه عليهالسلام لقد حضر الغدير اثناعشر ألف رجل يشهدون لعلى بن أبى طالب عليهالسلام، فما قدر على أخذ حقه، و إن أحدكم يكون له المال و له شاهدان فيأخذ حقه». نيز ر.ك: مجلسى، همان، ج 37، ص 139.
36. شعيرى، جامع الاخبار، ص 10.
37. ابن جبر، همان، ص 122.
38. طبرسى، همان، ج 1، ص 83: «...حج مع رسول الله من أهل المدينة و أهل الأطراف و الأعراب سبعين ألف إنسان أو يزيدون على نحو عدد أصحاب موسى السبعين ألف الذين أخذ عليهم بيعة هارون فنكثوا و اتبعوا العجل و السامرى و كذلك أخذ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله البيعة لعلى بالخلافة على عدد أصحاب موسى فنكثوا البيعة و اتبعوا العجل و السامرى سنهً بسنهً و مثلا بمثل...».
39. از جمله راويان در سند اين روايت محمد بن موسى همدانى است كه سخن مرحوم آيتاللّه خويى دربارهاش چنين است: «قال النجاشى ضعفه القميون و كان ابن الوليد يقول انه كان يضع الحديث». همچنين نقلى از صدوق مىآورد كه: «خبر صلاة يوم غدير خم و الثواب المذكور فيه لمن صامه، فان شيخنا محمد بن الحسن كان لايصححه و يقول انه من طريق محمد بن موسى الهمدانى و كان غير ثقه كذاباً» (ر.ك: خويى، معجم رجال الحديث، ج 18، ص 297).
40. ابن جبر، همان، ص 122.
41. عبدالملك بن حسين عاصمى مكى، سمط النجوم العوالى، ج 2، ص 305.
42. همان.
43. سبط ابنجوزى، تذكرة الخواص، ج 1، ص 266. وى مىنويسد: «و جمع الصحابه و هم كانوا مئه و عشرين الفا».
44. كلينى، كافى، ج 1، ص 33.
45. همان، ج2، ص 177.
46. همان، ص 201.
47. همان، ج 8، ص 198.
48. طبرى، تاريخ الأمم و الملوك، ج 3، ص 1111.
49. عبدالملك بن حسين عاصمى مكى، همان، ج 2، ص 305.
50. محمد بن عبدالله أبوبكر بن العربى، العواصم من القواصم، ج 1، ص 255.
51. حلبى، السيرة الحلبيه، ج 3، ص 308.
52. در ادامه متن روايت را مىآوريم و بدان استناد خواهيم كرد.
53. به دليل شدت سختى از آن به «جيش العسره» ياد مىشود (انساب الاشراف، ج 2، ص 95؛ البدء و التاريخ، ج 4، ص 239 و التنبيه و الاشراف، ص 235).
54. احمد عبدالحليم ابن تيميه حرانى، مجموع الفتاوى، ج 11، ص 275: «وملأ أوعيه العسكر عام تبوك من طعام قليل ولم ينقص وهم نحو ثلاثين الفا ونبع الماء من بين اصابعه مرات متعددة حتى كفى الناس الذين كانوا معه».
55. تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 14.
56. واقدى، مغازى، ص 149.
57. طبرى، همان، ج 3، ص 947.
58. همان، ص 1197.
59. ابنكثير، البدايه و النهايه، ج 13، ص 7.
60. در كتابهاى تاريخى عباراتى از اين قبيل مىتوان يافت: «معيد درس فلان» يا «معيد فى المدرسة فلان».
61. منطقهاى حدود 60 كيلومترى شمال غربى مكه.
62. ابن هشام، السيرة النبويه، ج 4، ص 34.
63. همان.
64. طبرى، همان، ج 3، ص 1193. واقدى مىنويسد: چون رسول خدا صلىاللهعليهوآله موضوع جنگ را آشكار فرمود ميان مسلمانان اهل باديه و اطراف مدينه كسى را گسيل فرمود و پيام داد: هر كس به خدا و روز رستاخيز معتقد است بايد كه ماه رمضان در مدينه حاضر باشد و به هر ناحيه، رسولى گسيل داشت آنچنان كه قبايل اسلم، غفار، مزينه، جهينه و اشجع در مدينه جمع شدند و آنها و اعراب ديگر از مدينه بيرون آمدند، ولى بنىسليم در قديد به پيامبر پيوستند. واقدى، المغازى، ص 611.
65. البته ابن اثير در الكامل اين جمعيت را سه هزار و پانصد نفر نقل مىكند ابن اثير، الكامل، ج 7، ص 289.
66. واقدى، همان، ص 612.
67. ابن عباس گويد: پس از آن پيمبر راه سفر گرفت ... و ده هزار كس از مسلمانان همراه وى بود، مردم سليم و مزينه آمده بودند و از هر قبيله تعدادى مسلمان آمده بود. همه مهاجر و انصار با پيمبر آمده بودند و هيچ كس از آنها به جاى نمانده بود ر.ك: طبرى، همان، ج 3، ص 1180.
68. توبه9 آيه 25.
69. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 126؛ مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 235؛ واقدى، همان، ج 3، ص 1041؛ ابنكثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 7؛ مقدسى، البدء و التاريخ، ج 4، ص 239 و صالحى شامى، سبل الهدى والرشاد، ج 9، ص 443.
70. شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 221: «وقد بلغوا فى غزوة تبوك التى آخر غزوات النبى صلىاللهعليهوآله مئة الف».
71. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 204.
72. مىتوان به كتاب ابن هشام، همان، ج 2، ص 561 به بعد اشاره كرد. نيز كتابهايى نظير الاصابه و اسدالغابه ذيل نام برخى از افراد كه در وفدى حضور داشتند.
73. مطهر بن طاهر مقدسى، همان، ج 5، ص 152 و نيز ر.ك: على بن حسامالدين متقى هندى، كنز العمال، ج 10، ص 257.
74. نگارنده تأكيد مىكند كه اين تعداد جمعيت نيز با نگاهى خوشبينانه است و به نظر مىرسد مدينه در زمان وفات پيامبر كمتر از اينها جمعيت داشته است. به عبارتى، روايات و قراين ما را به چنين نتيجهاى مىرساند.
75. «روى أبوبكر الساجى فى مناقب الشافعى عن محمد بن عبدالله بن عبد الحكم قال أنبأنا الشافعى قال قبض الله رسول اللّه صلىاللهعليهوآله والمسلمون ستون ألفا ثلاثون بالمدينة وثلاثون الفا فى قبايل العرب و غير ذلك و هذا إسناد جيد» عبدالرحيم بن الحسين عراقى، التقيد و الايضاح، ج 1، ص 306.
76. حلبى، همان، ج 3، ص 308.
77. ابن شهرآشوب، همان، ج 1، ص 91.
78. «و كان الجيش ألفا و خمسمائة» ابن سعد، همان، ج 2، ص 81.
79. شعيرى، همان، ص 10.
80. عياشى، همان، ج 1 ، ص 332.
81. ابنكثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 137: «و قد كان معه عليهالسلام فى حجة الوداع قريب من أربعين ألفا» سراجالدين عمر بن على بن احمد انصارى، المقنع فى علوم الحديث، ج 2، ص 497 و سيرة النبى المختار، ج 1، ص 77: «وفى السنة العاشرة حج حجة الوداع وحج بأزواجه كلهن وبخلق كثير فحضرها من الصحابة أربعون ألفا رضى الله عنهم».
82. السيرة الحلبيه، ج 3، ص 308.
83. زرقانى، شرح زرقانى، ج 2، ص 341: «عن عائشة أن رسول الله عام حجة الوداع خرج إلى الحج فى تسعين ألفا». السيرة الحلبيه، ج 3، ص 308.
84. حلبى، همان، ج 3، ص 308.
85. همان.
86. همان.
87. محمد شمسالدين عظيمآبادى، عون المعبود، شرح سنن ابى داود، ج 5، ص 253.
88. البته با تسامح مىتوان گفت كه عياشى و فرات، همعصر بودهاند. اگرچه تاريخ وفات فرات كوفى مشخص نيست.
89. ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 26 و شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 27، ص 239.
90. گذشت كه شرح الاخبار دوازده هزار نفر از حاضران در غدير را از اهل يمن گزارش كرده است.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله