ایرج پروشانی و فریدون فروتن
با آنکه جماعت تجّار در پایتخت و شهرهای بزرگ از منزلت اجتماعی و قدرت اقتصادی و تا حدی از نفوذ سیاسی بهرهمند بودند، خودسری و نبودن ضوابط معیّن در مناسبات عمّال دیوانی و قشرهای دیگر اجتماعی و به خصوص تعدیات حکام ولایت نسبت به جماعت تجّار، موجب درگیریهای مداوم میان آنان و عمّال دیوانی میشد. این وضع با افزایش روند مبادلات تجاری و توسعهی نقش تجّار در اقتصاد کشور و به خصوص آگاهی سران حکومت و جماعت تجّار از جایگاه والای تجّار در ممالک فرنگ، چندان قابل دوام نبود. از این رو در دوران صدارت مشیرالدوله در سال 1289 وزارت تجارت و فلاحت که عهدهدار حمایت از منافع تجّار و دفاع از حقوق آنان در برابر تعدّیات عمّال دیوانی، و فراهم آوردن اسباب رشد و توسعهی مبادلات بازرگانی در کشور بود، تأسیس شد. لکن در عمل، این وزارتخانه مانند سایر دستگاههای دیوانی آن زمان نه تنها وظایف خود را انجام نمیداد، بلکه خود وسیلهای بود برای سرکیسه کردن جماعت تجّار و راهی شد برای مداخلهی عمّال دیوانی در امور تجارت. (1)
عبّاس میرزا ملکآرا، برادر ناصرالدینشاه، که پس از نصیرالدوله در رأس این وزارتخانه قرار داشت در خاطرات خود از شیوع فساد و فقدان هرگونه علاقه از جانب زمامداران حکومت به ترویج تجارت شکایت کرده است. (2) نارضایی تجّار از وزارتخانهی جدید در عریضهای که به ناصرالدین شاه نوشتهاند، منعکس است. تجّار در این عریضه خواستار نصب فردی دولتخواه، بیطمع، بیغرض، و مقتدر بودند که گرسنه نباشد و حُکمش در همهی بلاد و وزارتخانهها نافذ باشد. (3) عرایض مکرر تجّار و اعتراضات روزافزون آنان، که به یاری حاج امینالضرب (یکی از بزرگترین تجّار وقت) به گوش شاه میرسید، سبب شد که شاه، نصیرالدوله را از وزارت برکنار و در شوال 1301 فرمان تشکیل مجلس وکلای تجّار را صادر کند. در پی این دستور، تجّار تهران، اساسنامهای تهیه کردند و به ناصرالدین شاه عرضه داشتند. این اساسنامه شامل شش فصل بود که به خوبی گویای نیازها و احتیاجات آنان و بیانگر منافع تجّار در آن زمان بود: احترام به مالکیت فردی و بازداشتن مقامات حکومت از سوء استفاده از تجّار؛ در اختیار گرفتن و نظارت بر بازار پول کشور و رهایی آن از چنگ نیروهای استعماری از طریق ایجاد بانک از سوی تجّار؛ حفظ و حمایت از منافع تجّار و کسبهی ایرانی در داخل و خارج کشور؛ کاهش سلطهی قدرتها و بازرگانان خارجی بر گمرک؛ سپردن امور تجّار و احقاق حقوق و حلّ و فصل دعاوی آنان به خودشان؛ برپا نمودن بازاری از صنایع داخلی. (4) البته تشکیل مجلس وکلای تجّار با اختیاراتی که تجّار طالب آن بودند، سبب تحدید اقتدار حکّام و عمّال دیوانی میشد؛ از اینرو بسیاری از حکّام ایالات و ولایات به مبارزه برای جلوگیری از تحقّق یافتن این فکر برخاستند و در نتیجه مجلس وکلای تجّار را به صورت یک نهاد دیوانی زیرنفوذ خود درآوردند و اقتدار سیاسی و قضایی و اجتماعی آن را مانع شدند. لکن مساعی تجار، برای کسب قدرت سیاسی مطلوب و مخالفت با نظام حکومتی، با اتحاد با علمای دینی به صورتی نیرومند در نهضتهای بعدی ادامه یافت.
قیام تنباکو (1309)
نخستین جنبش عمومی و گسترده که از اتحاد مردم با علما ناشی شد، قیام تنباکو بود. ناصرالدین شاه امتیاز تنباکو را در رجب 1307 به مدت پنجاهسال به یکی از اتباع انگلیسی به نام تالبوت سپرد. این امتیازنامه به هر شهر و شهرکی که در آنجا تنباکو کاشت، برداشت، یا خرید و فروش و مصرف میشد، آسیب میرساند. با اعطای این امتیاز در حقیقت هزاران هزار بازرگان و خردهفروش تنباکو به یک شرکت بیگانه فروخته شدند و این عدّه ناگهان متوجه شدند که از کسب و کار خود در واقع ممنوع و مبدّل به فروشندگانی شدهاند که به ازای دریافت حقالعمل از یک شرکت انگلیسی، باید برای او کار کنند. (5) ولف (سیاستمدار متنفّذ انگلیسی که با دادن رشوه انحصار تنباکو را به تالبوت واگذار کرد) و دوستان بازرگانش، چون جامعهای را که با او معامله میکردند نمیشناختند، نتوانستند موضع بازرگان و قدرت بازاریان ایران را درک کنند. از سوی دیگر، تاجران شهرنشین برخلاف روستاییان، دسترسی سریع به علمای دینی داشتند و از اقتدار مالی برخوردار بودند. علما و بازرگانان اگر دست به دست هم میدادند، میتوانستند مردم را در سراسر کشور به قیام دعوت کنند. (6) این همبستگی سبب شد تا فریاد اعتراض بر ضد امتیاز انحصاری تنباکو در بازار شهرهای عمده مانند تهران، تبریز، اصفهان، شیراز، و مشهد آغاز شود. در مشهد تعداد زیادی از تجّار و اشخاص معتبر شهر نزد مجتهدان شهر رفتند و اظهار داشتند که امتیاز تنباکو کشور را ورشکست خواهد کرد و به این ترتیب، پشتیبانی مجتهدان را خواستار شدند. همان شب، عدّهی کثیری در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و به حال تحصّن باقی ماندند. جمعیت، فریاد اعتراض در مخالفت با انگلیس و امتیاز انحصاری را سر میدادند. خطر این بود که جمعیّت، دادوستد را در آن ولایت تعطیل کند و پرداخت مالیات را متوقّف سازد. دیری نگذشت که آتش خشم مردم تمام شهر را فرا گرفت. بازارها تعطیل و خیابانها پر از جمعیّت شد. اقدام صاحب دیوان که کوشیده بود به زورِ قوای نظمیّه، دکانها را باز کند، آتش خشم آنان را تیزتر ساخت. (7) در اصفهان، یکی از تجّار معتبر ترجیح داد که کلّیهی موجودی توتون و تنباکوی خود را بسوزاند و آنها را به شرکت انگلیسی تسلیم نکند. این اقدام، ظاهراً در مورد تأثیر بسزایی بر جای نهاد، (8) اقدام بازاریان در شهرها به طور کلی عبارت بود از: تعطیل بازار؛ جلوگیری از ورود کارگزاران امتیازانحصاری به مزارع تنباکو؛ پاره کردن آگهیهای شرکت انگلیسی؛ سوزاندن تنباکوها؛ نوشتن عریضه و فرستادن نمایندگان متعدّد نزد شاه؛ تحصن در آستان حضرت عبدالعظیم؛ و پخش حکم آیتالله میرزاحسن شیرازی (مرجع تقلید وقت) که استعمال تنباکو را تحریک کرده بود. اعلام لغو امتیاز انحصار تنباکو در جمادیالاول 1309 هیچ تأثیر آنی در مردم نداشت. جدّیترین خشم مردم در تهران، یک هفته پس از الغای امتیازنامه پدید آمد. مردم دکانها و بازارها را بستند و به سوی کاخ سلطنتی شتافتند. نگهبانان شخصیِ نایبالسلطنه کامرانمیرزا، پسر نورچشم شاه، بنای تیراندازی به مردم را گذاشتند و چند تن کشته شدند (9). این وقایع پایان قطعی امتیاز تنباکو را مشخص ساخت و مدیر محلی شرکت انگلیسی ناگزیر شد با الغای امتیاز و متوقف ساختن عملیات آن شرکت موافقت کند.پیروزی تجّار در قیام بر ضدّ امتیاز تنباکو که دارای جنبههای دوگانهی مبارزه بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی بود، زمینهی همکاری و همگامی دو نیروی بزرگ ضد استبدادی و ضد استعماری یعنی، علما و بازاریان را فراهم آورد. بازاریان و علمای دینی سوابق طولانی در همبستگی با یکدیگر داشتند. از مشخّصات این همبستگی وجود مسئولیتهای شرعی مشترک و متقابل میان آنان بود. مطابق دستورهای اسلامی، همهی مسلمانان مسئول حفظ و رعایت و راهنمایی و هدایت یکدیگرند. از این رو علما و مجتهدان، به حکم وظیفهی دینی خود، سعی کردهاند با افتا و ارشاد و تبلیغ، از جان و مال مردم در برابر تعدّیات حکومت و عمّال دیوانی دفاع کنند. متقابلاً، مردمی که مطیع اسلام هستند و خود را در برای اجرای دستورهای اسلامی مسئول میدانند، نمیتوانند نسبت به سازمان رهبری آن یعنی، حوزههای علمیه احساس مسئولیت نکنند، یا در رفع مشکلات و نابسامانیهای آن نکوشند. (10) در این میان بازار با بافت مذهبی و سنّتی، و کالبد قوی اقتصادی، بیش از سایر گروههای اجتماعی در پرداخت وجوه شرعی سهم داشت. سپردن وجوه به دست مرجع تقلید، سبب شد تا سهم امام یکجا جمع شود و ریاستها و زعامتها و قدرتهای بزرگ به وجود آید. شخصیّتی که برای اوّلینبار در قرن اخیر ریاست و زعامت پیدا کرد، آیتالله حاج میرزا حسن شیرازی بود. اوّلین مظهر این قدرت و ریاست، حکم معروف او دربارهی قرارداد معروف تنباکو بود که حکومت وقت را از پای درآورد. (11) بدینگونه پیروزی جبههی متحد بازاریان و علما در جنبش تنباکو، مقدمهای شد برای قیام بزرگتری در انقلاب مشروطیت.
انقلاب مشروطیّت (1324 - 1329)
پس از قتل ناصرالدین شاه، مظفرالدین میرزا، چهارمین فرزند شاه مقتول به سلطنت رسید. مظفرالدین شاه که دوران جوانی را به عیش و عشرت گذرانده بود، در امر سیاست و کشورداری بصیرتی نداشت. از اینرو ادارهی امور کشور را به دست مستشاران خارجی داد و از مستشاران بلژیکی که در رأس آنها مسیو نوز بود، برای ادارهی امور گمرک و ضرّابخانه و امور مالی کشور سود جست و با این کار، آنان را رودرروی تجّار و بازاریان کشور قرار داد. عریضهای که عموم تجّار شیراز در اعتراض به قواعد جدید گمرکی و مداخلهی مسیو نوز و ظلمی که بر ملت رفته بود، در پاسخ دستورالعمل پایتخت نوشته بودند، حاوی نکاتی است که علل قیام تجّار را در برابر مسیو نوز و تنظیمات جدید گمرکی به خوبی نشان میدهد. تجّار که از عریضهنگاری مأیوس شده بودند، روز سهشنبه نوزدهم صفر 1323 به زاویهی مقدّس حضرت عبدالعظیم پناه بردند. سعدالدوله، وزیر تجارت، نزد تجّار رفت تا شاید آنان را بازگرداند و این خبر به سایر شهرهای ایران نرسد و باعث هیجان مردم نشود. لکن تجّار متقاعد نشدند و جواب دادند که جز رسیدگی به محاسبات نوز و احقاق حق و رفع ضرر ما، دیگر علاجی نیست. (12) درگیری تجّار با حکومت همچنان ادامه داشت تا آنکه در 1284 ش / 1323 حاکم تهران به بهانهی تثبیت قیمت قند و شکر، دو تن از بازاریان محترم را که تاجر شکر بودند به فلک بست و پنج تن فرّاش شلاق به دست، مشغول زدن آنان شدند. در این مورد، ظاهراً دولت در جهت منافع عامّه عمل کرده بود؛ امّا واکنش مردم، محکوم کردن بیقید و شرط دولت بود، زیرا به نظر آنها تاجران بیگناه بودند. در هر حال واکنش مردم که دستگاه را عامل زور و بیعدالتی میدانستند، فرصتی به دست داد تا بازاریان خواستار تأسیس عدالتخانه شوند. (13) در پی این حادثه، بازار بسته و تعطیل عمومی اعلام شد. تجّار به علما ملتجی شدند و در مسجد شاهگرد هم آمدند. نتیجهی آن نشست این شد که برای جبران توهینی که به تجّار شده است، خواستار عزل علاءالدوله از حکومت تهران و تشکیل مجلسی برای رسیدگی به عرایض متظلمان شوند که هر دو خواسته مخالف استبداد عینالدوله بود. (14) سختگیری و فشارهای عینالدوله، سبب شد که اصناف بازار ناگزیر به تحریک کنسول انگلیسی در سفارت انگلیس متحصّن شوند. سیدعبدالله بهبهانی یکی از معدود مجتهدانی بود که در زمان امتیاز انحصاری، با جنبش تنباکو مخالفت کرده بود، (15) حال آنکه در انقلاب مشروطه نقش هدایت و رهبری مردم را به عهده گرفت. از این رو وقتی جماعت تجّار، از آقایان مجتهدان پرسیدند که تکلیف ما چیست، از طرف آقای بهبهانی پیغام آمد که: «من استخاره کردهام، پناه ببرید به سفارت انگلیس، خوب آمده است». (16) قبل از این ماجرا، بهبهانی نامههای برای گرانتداف (کاردار سفارت انگلیس) نوشته بود و از وی خواسته بود که در دفع ظلم با آنها همراهی کند و گرانت داف پاسخ داده بود که از آنان که التجا آورند، حمایت خواهد شد. بهبهانی هم متقابلاً به تجّار سفارش کرده بود که اگر عینالدوله به شما سخت گرفت، به سفارت انگلیس ملتجی شوید. (17) ولی کاملاً روشن بود که حمایت سفارت انگلیس از تجّار و اجازهی بستنشینی به آنها در سفارت، و علت اینکه انگلیسیها در تهران با قیام هواداران ملت همدردی مینمودند، با انگیزهی بهرهبرداری سیاسی بود، از طرف دیگر کاردار سفارت انگلیس، گرانت داف، نمیتوانست به آسانی جماعتی را که رهبرشان سیّدعبدالله بهبهانی بود از حقّ «بستنشینی» محروم کند. از اینرو هنگامی که انقلابیون به پشت دیوارهای بلند آجری باغ سفارت رسیدند، گرانت داف نتوانست درهای سفارت را به روی ایشان ببندد. (18) همین که نه نفر از تجّار به سفارتخانه پناه آوردند، گرانت داف برای مشیرالدوله، وزیر امور خارجه، پیغام فرستاد که از تجاری که برای التجا، عازم سفارتخانه شدهاند، جلوگیری کنید. مشیرالدوله که هم از خرابی کار عینالدوله پریشان بود و هم بیمیل نبود که عینالدوله عزل شود و خود این مسند و منصب را تصاحب کند، نه تنها از تحصّن تجّار جلوگیری نکرد، بلکه به دولت هم اطلاعی نداد تا اینکه به کلی متحصّنان پابرجا شدند و مسئلهی تحصن آنها علنی شد. این بود که تجّار ظرف دو سه روز توانستند جمعی از طلاب مدرسهی صدر و دارالشفا را با خود همراه کنند. (19) چون هوا گرم بود، در صحن سفارتخانه چادرهای متعدد برپا شد و در زیر هر چادر جمعی از اصناف، طلّاب، علما و کسبه حضور داشتند. رفته رفته بازارها، سراها، و دکانها عموماً بسته شد. کسبهی اطراف آستان حضرت عبدالعظیم نیز به سفارتخانه آمدند. اهالی شمیرانات و دهات اطراف هم به صدر درآمدند، ادارهی قزاقخانه نیز در خیال آمدن به سفارتخانه بود. شاگردان مدارس نیز در سفارتخانه چادر زدند. خلاصه، هر دسته از طلّاب و کسبه که وارد میشدند، یک دستگاه چادر مخصوص از طرف سفارت برای آنها برپا میشد. و چون چادرهای سفارت تمام شد، هر دسته که میآمدند، چادری با خود میآوردند و روی آن، نام صنف خود را مینوشتند. تعداد متحصّنان در روز دوشنبه هفتم جمادیالاخر به بیست هزار نفر رسید. خوراکی و چای و تنباکو فراوان بود و قند را مثل یخ با گاری میآوردند و در چادرها قسمت میکردند. هزینهی بستنشینان را از هر جهت، دو تن از تجّار به عهده گرفته بودند. (20) شنبه 13 جمادیالاخر 1324، شاه حکم تشکیل مجلس را فقط در تهران و مشروط به اینکه تحت فرمان وی باشد، امضا کرد. ولی تجّار و کسبه گفتند که ما چنین مجلسی لازم نداریم. مجلس باید حاکم مطلق باشد و شعبات آن در تمام بلاد دایر شود. (21) سرانجام، شاه در تکمیل دستخط سابق خود - پس از بیست روز تحصّن بازاریان در صحن سفارتخانه - تشکیل مجلس را مطابق میل علما، تصویر کرد. (22) در تنظیم نظامنامهی انتخاباتی مجلس نیز تجّار و کسبه فعالیتهای چشمگیری داشتند. در تهران، بعضی دکانها و سراها در اعتراض به تأخیر در امضای نظامنامهی مجلس تعطیل شد و جمع کثیری از تجّار به همراه مردم مجدداً در سفارت انگلیس متحصّن شدند. (23) در مجلس اوّل، تعداد نمایندگان بازار قابل ملاحظه بود. از مجموعه 161 نفری که به نمایندگی مجلس انتخاب شدند، 57 نفر یعنی بیش از یک سوم نمایندگان را بازاریان (28 نفر از تجّار و 29 نفر از اصناف) تشکیل میدادند. (24) مجلس اوّل جهتهای فکری بازاریان را - به ترتیب اهمیّتی که برای آنها داشته است - دربارهی روابط مجلس با حکومت، مسئولیت وزرا، مسائل امنیت داخلی، مسائل ادارات مختلف، مسائل بینالمللی و سرحدی کشور، مسائل نیروهای انتظامی، مسائل بلدی و خدماتی شهری، مسائل قانون اساسی و امور انتخابات و امور داخلی مجلس، مسائل مالی و اقتصادی کشور نظیر تأسیس بانک ملی، قرضهی خارجی، گمرک، بودجهی دولت، مسئلهی تیولات، رابطهی مجلس با مردم، و مطبوعات و مدارس به خوبی نشان میدهد. نخستین اقدام تجّار ترقیخواه بازار در مجلس اوّل، عکسالعمل شدید آنان در برابر قرضهی خارجی و پیشنهاد تأسیس بانک ملی بود که با استقبال بازاریان و بقیهی مردم روبرو گردید. (25) حضور بازاریان در انجمنها و تشکیلات صنفی که بعدها به تشکیل انجمن مرکزی اصناف انجامید، عامل مؤثری بود برای پیشبرد اهداف اصلی انقلاب مشروطیّت. (26) بدین ترتیب بازاریان ایران با تأسیس انجمنهای صنفی، و حضور گستردهی خود در تظاهرات و تحصّنهای عمومی، و به عهده گرفتن بخش اعظم مخارج نهضت مشروطیّت، و تعطیل کردن بازارها و سراها و مغازهها نقش مهمی در دفاع از مجلس و مشروطیّت به عهده گرفتند. در دوران استبداد صغیر، چه در تهران و چه در شهرهایی مانند اصفهان، شیراز، مشهد، گیلان، و آذربایجان، بازاریان از خود مقاومت دلیرانهای را نشان دادند. مبارزهی بازاریان با قشون روسیهی تزاری به هنگام اشغال تبریز در سال 1330 نمونهی دیگری از مقاومت این طبقه است: از 30 نفر شهید، 18 تن از اصناف، 6 تن از تجّار و 6 تن از علماء بودند. باری، انقلاب مشروطه در واقع مبارزهای سخت و پیگیر علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بود و به دلایل رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، انقلابی، از طرف همهی اقشار مردم به امید بهرهمندی از ارزشهای آن، برپا شد.نهضت ضد جمهوری (1302)
در اوایل 1300 ش هنگامی که رضاخان در سمت نخستوزیری کوشید با انتقال سلطنت قاجار به شخص خود، نظام حکومتی را به جمهوری تبدیل کند، بازاریان به پیروی از علما، به خصوص سیدحسن مدرّس که از رهبران و یکی از سیاستمداران برجستهی مجلس بود، بر ضدّ اقدامات رضاخان و جلوگیری از نظام جمهوری در ایران، تظاهرات راه انداختند. رضاخان نیز متقابلاً کوشید به کمک گروهی مزدور، تظاهراتی به نفع جمهوری در بازار راه بیندازد، آن گروه به مغازهها حمله کنند و در نتیجه با مداخلهی نظامیان، بازار بسته شود و آنگاه شایع نماید که بازار به حمایت از جمهوری تعطیل شده است. با این دسیسه، در 29 اسفند 1302 به دستور رئیس نظمیه، مساجد را بستند و آن گروه را به تظاهرات در بازار اعزام داشتند تا به نفع جمهوری شعار دهند، تیراندازی کنند تا بازاریان ناگزیر دکانها را ببندند و بگریزند. اما بازار تسلیم نشد. گروه کثیری از بازاریان در بازار به امامت یکی از علمای مبارز به نماز جماعت ایستادند. در این اجتماع چند نفر از وعّاظ به سخنرانیهای سیاسی علیه حکومت پرداختند و هزاران هزار بازاری با امضای طومارهایی طویل، اعتراض خود را نسبت به جمهوری رضاخانی اعلام کردند. سپس هیئتی را به نمایندگی از طرف بازار و علما انتخاب کردند و نزد میرزا حسینخان پیرنیا (مؤتمنالملک)، رئیس مجلس، فرستادند تا ناخشنودی بازار را از جمهوری رضاخانی به اطلاع برسانند. در دوّم فروردین 1303، چندین هزار بازاری به اتّفاق جمعی از طلّاب در صحن و اطراف مجلس جمع شدند و علیه جمهوری و به آیتالله سید حسن مدرس شعار دادند و خواستار دریافت پاسخ مجلس به عرض حالهای خود شدند. نخست وزیر به اتفاق گروهی از افسران سعی کردند جمعیت را پراکنده کند، ولی مردم مقاومت کردند. خشونت و تشنّج رو به تزاید سبب شد که مؤتمنالملک، رضاخان را تهدید به رأی عدم اعتماد کند. ناچار رضاخان مجبور شد که عملیّات خود را متوقف سازد. (27)در پاییز سال 1304 ش، درست زمانی که رضاخان در کار تغییر سلطنت قاجار به نفع خود بود، مراسمی عمومی در مدرسهی نظام برپا کرد. در این مراسم بازاریان شرکت نکردند و رضاخان ناچار گروه کوچکی (حدود 30 تا 40 نفر) از تجّار را که امکان وادار کردن آنها به شرکت در این مراسم بود، برای شرکت به اقامتگاه نخستوزیر دعوت کرد و سپس آنها را روانهی مدرسهی نظام کرد تا در مراسمی که به افتخار رضاخان، برپا شده بود، شرکت کنند. (28)
پینوشتها
1.اشرف، ص 107.
2.ص 167 - 169.
3.آدمیّت و ناطق، ص 309.
4. آدمیّت و ناطق، ص 312-320؛ اشرف، ص 108-109.
5.کاظمزاده، ص 232.
6.همانجا.
7.کدی، ص 120.
8.همان، ص 124.
9.کاظمزاده، ص 246؛ کدی، ص 137.
10. مطهری، ص 165 - 166.
11. همان، ص 180 - 181.
12.ناظمالاسلام، بخش اول، ص 54 - 55.
13. کاتوزیان، ج 1، ص 88؛ ناظمالاسلام، بخش اول، ص 91 - 93؛ دولتآبادی، ج 2، ص 10-11.
14. ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 93-94.
15. کِدی، ص 102 - 103؛ همچنین ر.ک. فووریه، متن فرانسوی، ص 271؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیّت، ج 1، ص 129 به نقل از کدی.
16. ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 270.
17. همان، بخش اوّل، ص 261 - 262 - 269.
18. کاظمزاده، ص 470.
19. ناظمالاسلام، بخش اوّل، ص 271.
20. همان، بخش اوّل، ص 269 - 274، 296، 299؛ دولتآبادی، ج 2، ص 71-73.
21. ناظمالاسلام کرمانی، بخش اول، ص 308.
22. همانجا.
23. ناظمالاسلام کرمانی، بخش اوّل، ص 357، 359؛ دولتآبادی، ج 2، ص 86-88.
24. اشرف، ص 119.
25. ناظمالاسلام کرمانی، بخش دوم، ص 3-5، 14، 16-18، 28، 80-81، 117؛ اشرف، ص 121 - 122؛ کتاب نارنجی، ص 42، 47، 56.
26.دولتآبادی، ج 2، ص 292 - 293، 297 - 298، 317-319.
27.مستوفی، ج 3، ص 594 - 602؛ مکی، ج 2، ص 486 - 502؛ دولتآبادی، ج 4، ص 345 - 361؛ بهار، ج 2، ص 43 به بعد.
28. مکی، ج 3، ص 395؛ دولتآبادی، ج 4، ص 366.
پروشانی، ایرج و دیگران؛ (1389)، بازار در تمدن اسلامی، ترجمهی سعید اربابشیرانی، تهران، نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل