ژاپن: مدل و الگويي برای پيشرفت
انقلاب سال 1868 كه با صدور فرمان 5 اصلي امپراطور ميجي انجام گرفت، انقلابي بود كه وضعيت ژاپن را متحول نمود. اصل پنجم فرمان انقلاب كه مقرر مي دارد براي استواري حكومت امپراطوري به جستجوي دانش در سراسر جهان پرداخته خواهد شد، مبناي پيشرفت صنعتي و اقتصادي ژاپن قرار گرفت. برنامه هاي دوره ميجي سرلوحه كليه برنامه هاي بعدي اين كشور حتي تا امروز قلمداد مي شود.
ژاپن از سال 1868 با انقلاب ميجي عصر تجدد و ترقي را آغاز كرد و در زمينه نظامي با اخذ قوانين جديد و تجربيات كشورهاي پيشرفته آن روزگار ـ از جمله تشكيل ناوگان دريايي به تقليد از انلستان و خدمت وظيفه عمومي و تشكيلات نظامي به تقليد از فرانسه و سپس آلمان و پايه گذاري منابع نظامي با استفاده از كارشناسان خارجي ـ به تاسيس ارتش مدرن خود همت گمارد و شعار كشور ثروتمند ـ ارتش نيرومند سرلوحه برنامه هاي دولت قرار گرفت.
در سال 1871 حاكميت دولت بر سراسر ژاپن تثبيت شد. در نيل به اين هدف احساسات ناسيوناليستي حول محور امپراطور نضج يافت. نخست وزيري و تشكيل كابينه در سال 1885 ايجاد شد و قانون اساسي سال 1889 بر محور حكومت مطلقه و جنبه تقدس امپراطور شكل گرفت كه به موجب آن نخست وزير و كابينه و پارلمان، مناصب و نهادهاي مسلوب الاختياري در دست امپراطور بودند. در نوامبر 1890 نيز پارلمان امپراطوري، متشكل از مجالس اشراف و نمايندگان گشايش يافت.
پيروزي در يك سلسله تهاجمات به كره و چين و سپس اشغال كره در سال 1910، روحيه توسعه طلبي را تقويت كرد. ژاپن با در هم شكستن ناوگان روسيه در نبرد سال 1905 به عنوان يك قدرت نظامي در جهان پذيرفته شد. شركت در جنگ جهاني اول در كنار نيروهاي متفقين عليه آلمان، در دستور كار نظاميان مغرور قرار گرفت. در نتيجه پيروزي در جنگ جهاني اول، نفوذ ژاپن در آسيا، بويژه در چين تقويت شد و به عنوان يكي از 5 دولت بزرگ در كنار انگلستان، فرانسه، روسيه و آمريكا، در جامعه ملل پذيرفته شد.
از زمان حمله به چين، آثار ميليتاريسم در كليه شئون اقتصادي و اجتماعي و سياسي كشور آشكار شد و اقتصاد جنگي بر ژاپن حاكم شد. در سال 1940 با انحلال احزاب ساسي و بي اثر كردن كابينه، ديگر نيروي مقاومي در برابر نظاميان وجود نداشت.
فشار بيش از حد براي نظامي كردن منابع و قرار دادن كبيه امكانات ملي در خدمت مقاصد جنگي، با نظام اقتصاد سرمايه داري ژاپن به تضاد مي رسيد و به تدريج توليدات معدني و كالاهاي ديگر كاهش مي يافت.
تحريم هاي اقتصادي آمريكا و انگلستان و متحدان انها براي پيشگيري از فتوحان آسيايي ژاپن و آغاز جنگ جهاني دوم مشكلات فرااني براي اين كشور كه به شدت به واردات مواد خام وابستگي داشت، بوجود آورد.
شكست كامل و تسليم بدون شرط ژاپن به متفقين و سپس اشغال خاك اين كشور از طرف آنان به مدت 7 سال تجربه اي غير منتظره و سنگين براي ملتي به شمار مي رفت كه خود را شكست ناپذير مي دانستند.
اما مردم ژاپن پبول شكست را دليل متوقف كردن برنامه هاي پيشرفت اقتصادي نمي ديدند. وگرنه مي بايست همانند مستعمره اي فقير و وارد كنند مالا و مواد غذايي از آمريكا و ديگر كشورها باقي مي ماندند.
سنت كار بسيار و تحمل شديد و همبستگي اجتماعي نه تنها در اثر شكست از هم نپاشيد، بلكه بخاطر اتحاد دوران جنگ و سپس اشغال كشور، تقويت شد و باعث شد از پايان جنگ تا كنون در بيشتر انتخابات پارلمان و نخست وزيري جناح راست با سياست هاي زير به قدرت دست يابد:
ـ مخالفت با كمونيسم و ايجاد هراس دائم از گسترش آن و جلوه دادن افراطي قدرت نظامي شوروي و تهديد دائم آن براي امنيت ژاپن و تبليغ شعار « در خط اول مبارزه با كمونيسم قرار داشتن ژاپن » و استفاده از زمينه هاي تاريخي خصومت با شوروي
ـ پيوستن به بلوك غرب و بويژه آمريكا به عنوان متحدي كه امنيت ژاپن را در برابر خطر شوروي حفظ مي كند
احياي ارزش هاي سنتي و ملي، تقويت امپراطوري و ايجاد ارتباط بين وجود امپراطور و هويت ملي ژاپن و بازگشت به گذشته به عنوان سرچشمه توفيق امروز.
ـ احياي مذهب شينتو كه همواره در خدمت ناسيوناليسم و جناح راست بوده است و پس از جدايي دين از حكومت، بر اساس قانون اساسي بعد از جنگ ظاهرا تا مدتي به كنار رانده شده بود. جناح راست با تقويت مذهب شينتو به عنوان يك دين ملي، بار ديگر از قدرت روحانيون و معابد در جهت ايجاد وحدت و تجانس ملي سود مي جويد و بوديسم را كه صاحب بيشترين تعداد گروندگان در بين مذاهب ژاپن است و بيشتر جنبه روحاني و بي نيازي و غير سياسي دارد، ناديده مي گيرد.
ـ آموزش ناسيوناليسم و مليت گرايي حاد به دانش آموزان و كنترل تعليمات و كتب درسي براي حذف تاريخ تهاجم ها و تجاوزهاي ژاپن به كشورهاي ديگر.
ـ تلاش در تعبير و تغيير قوانين و اصول مخالف با رشد ارتش و مقابله با گروهها و افكار تسليحاتي شدن ژاپن و گسترش كمي و كيفي ارتش.
ـ ژاپن موفق گرديد كه تنها به اتكا مازاد توليدات توليدات بخش كشاورزي و بدون توسل به صدور سرمايه هاي ميهني و مردمي (منابع طبيعي)، و يا اتكا به كمك هاي استماري بيگانه سرمايه ي مورد لزوم توسعه بخش صنعتي اقتصاد را فراهم آورد.
فرهنگ توليد همه چيز در محل و زندگي در حد امكانات توليدي داخلي به تامين امنيت اقتصادي ژاپن انجاميد. ژاپن طي بيش از نيم قرن گذشته تمام تلاش خود را مصروف چهار اصل نموده است:
1- واردات مواد خام از خارج
2- توليد كالا در محل
3- مصرف مالاي وطني
4- صادرات كالاي مازاد وطني
در حال حاضر ژاپن داراي يك اقتصاد صنعتي مبتني بر بازار است. ژاپن كشوري است كه از نظر منابع طبيعي فقير است و صنعتي شدن مهم ترين ابزار توسعه آن بوده است.
نظام سياسي ژاپن نيز به موجب قانون اساسي 1947 سيستم پارلماني دارد و دايت ملي يا پارلمان عالي ترين ارگان حكومتي است و هيئت وزيران در اداره كشور بالاجتماع در قبال آن مسئوليت دارد و تفكيك قواي مقننه، مجريه و قضائيه تضمين شده است.
علل پيشرفت ژاپن را مي توان در چند مورد خلاصه نمود:
نيرو و كشش و توان كار بسيار و پايداري در شرايط سخت.
انظباطي بودن كه منچجر به همكاري مي شود.
كنجكاوي و سيري ناپذيري در مقابل دانستن.
دارا بودن شيوه هنري خاص.
جنبه مفهومي الگوي اقتصادي ژاپن:
پيشرفت اقتصادي ژاپن، متغير وابسته اي است كه با متغير هاي مستقل زير رابطه مفهومي دارد:
واردات مواد خام از خارج
توليد كالا در محل
مصرف مالاي وطني
صادرات كالاي مازاد وطني
در واقع مي توان چهار متغير مستقل بالا را به عنوان مدل پيشرفت اقتصادي ژاپن در نظر گرفت. ژاپن كشوري است كه به واردات مواد خام محتاج مي باشد. اما اين كشور يك مصرف كننده صرف مواد خام وارداتي نبوده است بلكه مواد خام را به كالا تبديل نموده و به مصرف رسانده و مازاد آن را صادر كرده است.
بسياري از كشورهاي در حال توسعه از لحاظ واردات مواد خام وضعيتي مشابه ژاپن دارند، اما هرگز به پيشرفتي چون پيشرفت ژاپن نائل نيامده اند. علت اين امر را شايد بتوان در اهميت صرف به مدل اقتصادي دادن و بي توجهي به جنبه هاي ديگر ساختار نظام ژاپن يافت.
الگو، فراتر و گسترده تر از مدل است. شايد بتوان در الگو مشخص نمود كه چرا اين كشورها عليرغم پيروي از مدل اقتصادي ژاپن، نتوانسته اند پيشرفته باشند. مدلي كه بالا به آن اشاره شد، يك مدل اقتصادي است، كه تنها به تامين امنيت اقتصادي ژاپن انجاميد. مدل فوق بدون در نظر گرفتن اجزاي ديگر ساختار نظام ژاپن تقريبا غير قابل اجرا مي باشد. نمي توان نقش سنت كار بسيار و تحمل شديد، همبستگي اجتماعي، ناسيوناليسم و حتي نقش اتحاد با غرب را ناديده گرفت.
يك كشور مي تواند براي پيشرفت اقتصادي يا سياسي مدل ژاپن را برگزيند، اما آيا در عين حال مي تواند سنت كار بسيار و تحمل شديد، همبستگي اجتماعي و ناسيوناليسم را هم زمان در فرهنگ خود نهادينه كند ؟
در الگوي ژاپن مي توان متغير هاي مستقل زير را در نظر گرفت:
ناسيوناليسم و آموزش آن
احياي سنت ها و آداب و رسوم ملي
ايجاد همبستگي اجتماعي
توليد همه چيز در محل و زندگي در حد امكانات توليدي داخلي
بالا بردن توان نظامي كشور
اتحاد با غرب
به راحتي مي توان ميان متغير هاي فوق رابطه برقرار نمود. ناسيوناليسم و سنت موجب بوجود آمدن همبستگي اجتماعي مي شوند. همبستگي احتماعي باعث بوجود آمدن فرهنگ كار بسيار و تحمل شديد مي گردد كه به توليد در شرايط سخت و زندگي در حد امكانات مي انجامد. بالا بردن توان نظامي كشور از يك سو از طريق اتحاد با قدرت هاي غربي ميسر مي گردد و از سوي ديگر توان نظامي و اتحاد، موجب ايجاد امنيت براي جامعه ژاپن مي گردد.
نهايت امر به تئوري تصميم گيري در مدل و الگوي ژاپن مي رسيم. بحث در اين مورد را با سوالي آغاز مي كنيم. آيا فرمان انقلاب ميجي باعث ايجاد تحلات در ژاپن گرديد ؟ نقش اراده و خواست مردم در تعيين سرنوشت شان چگونه بوده است ؟
معيار خوب و عادلانه بودن دولت توانايي آن به تامين منافع عمومي است، از آنجا كه همچنان فرمان ميجي در دستور كار تمامي ژاپني ها قرار دارد و مردم همچنان به احزاب دست راستي راي مي دهند، مي توان نتيجه گرفت كه توزيع ارزش ها در جامعه ژاپن علاوه بر اقتدار آميز بودن، بنابر خواست عمومي شهروندان نيز بوده است.
در واقع اين مردم بوده اند كه بواسطه تقاضا ها و حمايت هايشان، به حاكماني كه تصميمات شان منطبق با محيط بوده است، اجازه حكمراني داده اند.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
ژاپن از سال 1868 با انقلاب ميجي عصر تجدد و ترقي را آغاز كرد و در زمينه نظامي با اخذ قوانين جديد و تجربيات كشورهاي پيشرفته آن روزگار ـ از جمله تشكيل ناوگان دريايي به تقليد از انلستان و خدمت وظيفه عمومي و تشكيلات نظامي به تقليد از فرانسه و سپس آلمان و پايه گذاري منابع نظامي با استفاده از كارشناسان خارجي ـ به تاسيس ارتش مدرن خود همت گمارد و شعار كشور ثروتمند ـ ارتش نيرومند سرلوحه برنامه هاي دولت قرار گرفت.
در سال 1871 حاكميت دولت بر سراسر ژاپن تثبيت شد. در نيل به اين هدف احساسات ناسيوناليستي حول محور امپراطور نضج يافت. نخست وزيري و تشكيل كابينه در سال 1885 ايجاد شد و قانون اساسي سال 1889 بر محور حكومت مطلقه و جنبه تقدس امپراطور شكل گرفت كه به موجب آن نخست وزير و كابينه و پارلمان، مناصب و نهادهاي مسلوب الاختياري در دست امپراطور بودند. در نوامبر 1890 نيز پارلمان امپراطوري، متشكل از مجالس اشراف و نمايندگان گشايش يافت.
پيروزي در يك سلسله تهاجمات به كره و چين و سپس اشغال كره در سال 1910، روحيه توسعه طلبي را تقويت كرد. ژاپن با در هم شكستن ناوگان روسيه در نبرد سال 1905 به عنوان يك قدرت نظامي در جهان پذيرفته شد. شركت در جنگ جهاني اول در كنار نيروهاي متفقين عليه آلمان، در دستور كار نظاميان مغرور قرار گرفت. در نتيجه پيروزي در جنگ جهاني اول، نفوذ ژاپن در آسيا، بويژه در چين تقويت شد و به عنوان يكي از 5 دولت بزرگ در كنار انگلستان، فرانسه، روسيه و آمريكا، در جامعه ملل پذيرفته شد.
از زمان حمله به چين، آثار ميليتاريسم در كليه شئون اقتصادي و اجتماعي و سياسي كشور آشكار شد و اقتصاد جنگي بر ژاپن حاكم شد. در سال 1940 با انحلال احزاب ساسي و بي اثر كردن كابينه، ديگر نيروي مقاومي در برابر نظاميان وجود نداشت.
فشار بيش از حد براي نظامي كردن منابع و قرار دادن كبيه امكانات ملي در خدمت مقاصد جنگي، با نظام اقتصاد سرمايه داري ژاپن به تضاد مي رسيد و به تدريج توليدات معدني و كالاهاي ديگر كاهش مي يافت.
تحريم هاي اقتصادي آمريكا و انگلستان و متحدان انها براي پيشگيري از فتوحان آسيايي ژاپن و آغاز جنگ جهاني دوم مشكلات فرااني براي اين كشور كه به شدت به واردات مواد خام وابستگي داشت، بوجود آورد.
شكست كامل و تسليم بدون شرط ژاپن به متفقين و سپس اشغال خاك اين كشور از طرف آنان به مدت 7 سال تجربه اي غير منتظره و سنگين براي ملتي به شمار مي رفت كه خود را شكست ناپذير مي دانستند.
اما مردم ژاپن پبول شكست را دليل متوقف كردن برنامه هاي پيشرفت اقتصادي نمي ديدند. وگرنه مي بايست همانند مستعمره اي فقير و وارد كنند مالا و مواد غذايي از آمريكا و ديگر كشورها باقي مي ماندند.
سنت كار بسيار و تحمل شديد و همبستگي اجتماعي نه تنها در اثر شكست از هم نپاشيد، بلكه بخاطر اتحاد دوران جنگ و سپس اشغال كشور، تقويت شد و باعث شد از پايان جنگ تا كنون در بيشتر انتخابات پارلمان و نخست وزيري جناح راست با سياست هاي زير به قدرت دست يابد:
ـ مخالفت با كمونيسم و ايجاد هراس دائم از گسترش آن و جلوه دادن افراطي قدرت نظامي شوروي و تهديد دائم آن براي امنيت ژاپن و تبليغ شعار « در خط اول مبارزه با كمونيسم قرار داشتن ژاپن » و استفاده از زمينه هاي تاريخي خصومت با شوروي
ـ پيوستن به بلوك غرب و بويژه آمريكا به عنوان متحدي كه امنيت ژاپن را در برابر خطر شوروي حفظ مي كند
احياي ارزش هاي سنتي و ملي، تقويت امپراطوري و ايجاد ارتباط بين وجود امپراطور و هويت ملي ژاپن و بازگشت به گذشته به عنوان سرچشمه توفيق امروز.
ـ احياي مذهب شينتو كه همواره در خدمت ناسيوناليسم و جناح راست بوده است و پس از جدايي دين از حكومت، بر اساس قانون اساسي بعد از جنگ ظاهرا تا مدتي به كنار رانده شده بود. جناح راست با تقويت مذهب شينتو به عنوان يك دين ملي، بار ديگر از قدرت روحانيون و معابد در جهت ايجاد وحدت و تجانس ملي سود مي جويد و بوديسم را كه صاحب بيشترين تعداد گروندگان در بين مذاهب ژاپن است و بيشتر جنبه روحاني و بي نيازي و غير سياسي دارد، ناديده مي گيرد.
ـ آموزش ناسيوناليسم و مليت گرايي حاد به دانش آموزان و كنترل تعليمات و كتب درسي براي حذف تاريخ تهاجم ها و تجاوزهاي ژاپن به كشورهاي ديگر.
ـ تلاش در تعبير و تغيير قوانين و اصول مخالف با رشد ارتش و مقابله با گروهها و افكار تسليحاتي شدن ژاپن و گسترش كمي و كيفي ارتش.
ـ ژاپن موفق گرديد كه تنها به اتكا مازاد توليدات توليدات بخش كشاورزي و بدون توسل به صدور سرمايه هاي ميهني و مردمي (منابع طبيعي)، و يا اتكا به كمك هاي استماري بيگانه سرمايه ي مورد لزوم توسعه بخش صنعتي اقتصاد را فراهم آورد.
فرهنگ توليد همه چيز در محل و زندگي در حد امكانات توليدي داخلي به تامين امنيت اقتصادي ژاپن انجاميد. ژاپن طي بيش از نيم قرن گذشته تمام تلاش خود را مصروف چهار اصل نموده است:
1- واردات مواد خام از خارج
2- توليد كالا در محل
3- مصرف مالاي وطني
4- صادرات كالاي مازاد وطني
در حال حاضر ژاپن داراي يك اقتصاد صنعتي مبتني بر بازار است. ژاپن كشوري است كه از نظر منابع طبيعي فقير است و صنعتي شدن مهم ترين ابزار توسعه آن بوده است.
نظام سياسي ژاپن نيز به موجب قانون اساسي 1947 سيستم پارلماني دارد و دايت ملي يا پارلمان عالي ترين ارگان حكومتي است و هيئت وزيران در اداره كشور بالاجتماع در قبال آن مسئوليت دارد و تفكيك قواي مقننه، مجريه و قضائيه تضمين شده است.
علل پيشرفت ژاپن را مي توان در چند مورد خلاصه نمود:
نيرو و كشش و توان كار بسيار و پايداري در شرايط سخت.
انظباطي بودن كه منچجر به همكاري مي شود.
كنجكاوي و سيري ناپذيري در مقابل دانستن.
دارا بودن شيوه هنري خاص.
جنبه مفهومي الگوي اقتصادي ژاپن:
پيشرفت اقتصادي ژاپن، متغير وابسته اي است كه با متغير هاي مستقل زير رابطه مفهومي دارد:
واردات مواد خام از خارج
توليد كالا در محل
مصرف مالاي وطني
صادرات كالاي مازاد وطني
در واقع مي توان چهار متغير مستقل بالا را به عنوان مدل پيشرفت اقتصادي ژاپن در نظر گرفت. ژاپن كشوري است كه به واردات مواد خام محتاج مي باشد. اما اين كشور يك مصرف كننده صرف مواد خام وارداتي نبوده است بلكه مواد خام را به كالا تبديل نموده و به مصرف رسانده و مازاد آن را صادر كرده است.
بسياري از كشورهاي در حال توسعه از لحاظ واردات مواد خام وضعيتي مشابه ژاپن دارند، اما هرگز به پيشرفتي چون پيشرفت ژاپن نائل نيامده اند. علت اين امر را شايد بتوان در اهميت صرف به مدل اقتصادي دادن و بي توجهي به جنبه هاي ديگر ساختار نظام ژاپن يافت.
الگو، فراتر و گسترده تر از مدل است. شايد بتوان در الگو مشخص نمود كه چرا اين كشورها عليرغم پيروي از مدل اقتصادي ژاپن، نتوانسته اند پيشرفته باشند. مدلي كه بالا به آن اشاره شد، يك مدل اقتصادي است، كه تنها به تامين امنيت اقتصادي ژاپن انجاميد. مدل فوق بدون در نظر گرفتن اجزاي ديگر ساختار نظام ژاپن تقريبا غير قابل اجرا مي باشد. نمي توان نقش سنت كار بسيار و تحمل شديد، همبستگي اجتماعي، ناسيوناليسم و حتي نقش اتحاد با غرب را ناديده گرفت.
يك كشور مي تواند براي پيشرفت اقتصادي يا سياسي مدل ژاپن را برگزيند، اما آيا در عين حال مي تواند سنت كار بسيار و تحمل شديد، همبستگي اجتماعي و ناسيوناليسم را هم زمان در فرهنگ خود نهادينه كند ؟
در الگوي ژاپن مي توان متغير هاي مستقل زير را در نظر گرفت:
ناسيوناليسم و آموزش آن
احياي سنت ها و آداب و رسوم ملي
ايجاد همبستگي اجتماعي
توليد همه چيز در محل و زندگي در حد امكانات توليدي داخلي
بالا بردن توان نظامي كشور
اتحاد با غرب
به راحتي مي توان ميان متغير هاي فوق رابطه برقرار نمود. ناسيوناليسم و سنت موجب بوجود آمدن همبستگي اجتماعي مي شوند. همبستگي احتماعي باعث بوجود آمدن فرهنگ كار بسيار و تحمل شديد مي گردد كه به توليد در شرايط سخت و زندگي در حد امكانات مي انجامد. بالا بردن توان نظامي كشور از يك سو از طريق اتحاد با قدرت هاي غربي ميسر مي گردد و از سوي ديگر توان نظامي و اتحاد، موجب ايجاد امنيت براي جامعه ژاپن مي گردد.
نهايت امر به تئوري تصميم گيري در مدل و الگوي ژاپن مي رسيم. بحث در اين مورد را با سوالي آغاز مي كنيم. آيا فرمان انقلاب ميجي باعث ايجاد تحلات در ژاپن گرديد ؟ نقش اراده و خواست مردم در تعيين سرنوشت شان چگونه بوده است ؟
معيار خوب و عادلانه بودن دولت توانايي آن به تامين منافع عمومي است، از آنجا كه همچنان فرمان ميجي در دستور كار تمامي ژاپني ها قرار دارد و مردم همچنان به احزاب دست راستي راي مي دهند، مي توان نتيجه گرفت كه توزيع ارزش ها در جامعه ژاپن علاوه بر اقتدار آميز بودن، بنابر خواست عمومي شهروندان نيز بوده است.
در واقع اين مردم بوده اند كه بواسطه تقاضا ها و حمايت هايشان، به حاكماني كه تصميمات شان منطبق با محيط بوده است، اجازه حكمراني داده اند.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله