شيخ فضل الله نوري، پرچمدار مشروعيت مشروطه
حاج شيخ فضل الله نوري از بزرگترين علماي متنفذ ايران در قرن 13 و 14 ق. است.
شيخ فضلالله نوري فرزند ملاعباس كجوري بود و ذيحجه 1258ق در تهران به دنيا آمد. دروس مقدماتي را در تهران خواند و براي ادامه تحصيلات عازم عتبات گرديد. اشتیاق روز افزون او به کسب معارف و معلومات بیشتر و استفاده از علم و دانش علمای نجف او را مهیای هجرتی دیگر کرد.
وي از درس شيخ راضي نجفي استفاده برد و سپس به همراه دايياش ـ محدث نوريـ و در 1292ق به سامرا رفت و چند سال از درس ميرزاي شيرازي استفاده كرد، تقريرات او را نوشت و از شاگردان بارز ميرزا به شمار ميرفت.
شيخ فضل الله پس از 1300ق به تهران بازگشت و به تدريس و حل مشكلات مردم پرداخت. و به زودي از علماي برجسته تهران شد.
1- رساله منظوم فقهی « الدررالتنظیم» به عربی 2- « بیاض» ( کتاب دعا) 3- رساله فقهی « فی قاعده ضمان الید» 4- « رساله فی المشتق» 5- « رساله علمیه» حاوی 236 مساله و پاسخ از میرزای شیرازی 6- « رساله علمیه» دارای 60 مساله و پاسخ از میرزای شیرازی ( که این دو رساله را شیخ جمع آوری و تنظیم کرده است). 7- « صحیفه قائمیه» ( صحیفه مهدویه) 8- « تحفه الزائر» از مرحوم مجلسی با نظارت شیخ و اضافه نمودن زیارات معتبری در پایان 9- « اقبال» سید بن طاووس با نظارت و حواشی شیخ 10- « رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه» 11- « زاد المعاد» مرحوم مجلسی با نظارت و به امر شیخ 12- « شرح کافی یا مرآت العقول» مرحوم مجلسی با نظارت و به ا مر شیخ و با نظارت شیخ به چاپ رسید. 13- « مصباح کفعمی» به تصحیح شیخ .14 - « روزنامه شیخ شهید » ناشر افکار متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام 15- حاشیه بر کتاب « فرائد الاصول » شیخ مرتضی انصاری16- حاشیه فلسفی بر کتاب « شواهد الربوبیه » ملاصدرا 17- « تحریم مشروطیت» حاوی علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه با مشروطیت.
روز دوشنبه 23 جمادی الاول 1324 ه.ق. کاروان مهاجران در حالی که پیشاپیش آنها آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی قرار داشتند تهران را به سوی قم ترک کردند. حاج شیخ فضل الله نوری نیز با جمعی از اطرافیان خویش پس از آنها حرکت کرد و در کهریزک به کاروان محلق شد. جبهه مبارزان و عدالت خواهان با پیوستن شیخ فضل الله قوی تر و نیرومند تر از قبل قدم در راه مبارزه و نبرد با دولت گذاشت و دولت در موضع ضعف و سستی قرار گرفت. مهاجر ان در قم در کنار حرم حضرت معصومه (ع ) مسکن گزیدند. با انتشار خبر قیام علمای تهران بر ضد دولت و مهاجرت آنان به قم، عالمان و روحانیان سایر شهرستانها نیز به مخالفت با دولت برخاستند و با فرستادن تلگرام و اعزام نماینده به قم و کسب تکلیف از رهبران مهاجرین، در عمل پشتیبانی خویش را از آنها نشان دادند و این موحب دلگرمی و تقویت مهاجرین شد، تحصن علما و رهبران نهضت عدالتخانه اصیل اسلامی را آلوده ساخت.
انگلستان بوسیله فراماسونرها و روشنفکران وابسته به خویش در میان مبارزان و برخی رهبران نهضت نفوذ کرده، به پخش شایعات و احتمال حمله دولت به مردم پرداختند و با این کار، زمینه را برای پناه بردن به سفارت انگلیس آماده کردند. این کوششها موجب شد تا فکر تحصن در سفارت در بین مردم رواج یابد، سرانجام عده ای از بازاریان فراماسون از سفارت تقاضای پناهندگی کردند. سفارت نیز به مردم اطمینان داد که تا پیروزی عدالت خواهان از آنها حمایت خواهد کرد. این اعلام حمایت سفارت موجب شد تا با پناه بردن فراماسونها و عده ای از بازرگانان تحصن در سفارت آغاز شود.
نهضت عدالتخانه از این مرحله تحت نفوذ و در خط استعمار انگلیس قرار گرفت و روشنفکران غربزده و فراماسونهای وابسته در شمار رهبران اصلی آن در آمدند و همچنان که ماهیت نهضت عوض شد، نام آن نیز تغییر یافت و نهضت مشروطیت نامیده شد.
شیخ فضل الله نوری گفت: « نزد من و از سر من رآی ( سامرا) برای من فرستاده است.»
سرانجام شاه و در باریان در برابر قدرت مذهب و اراده ملت تسلیم شدند و قرار داد استعماری « تالبوت» لغو گردید. شیخ فضل الله در اولین میدان مبارزه سیاسی خویش چهره ای مهم و قابل اعتماد بود، به طوری که پس از لغو قرار داد تا وقتی که میرزای شیرازی بوسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو نکرد.
شيخ فضلالله نوري در جنبش ضدانگليسي تنباكو ـ 1309قـ ، به رهبري ميرزاي شيرازي، شركت داشت. پس از درگذشت ميرزاي شيرازي (شعبان 312ق)، و احتمال مرجعيت وي و ميرزا حسن آشتياني كه خطري براي انگلستان محسوب ميشد، شبنامههايي در ذيقعده 1312ق توسط وابستگان انگليس پخش شد. شيخ فضلالله پس از درگذشت ميرزاي آشتياني (جمادي الاول 1319ق)، عالم و مجتهد اول تهران شد.
وي در شوال 1319ق از راه گيلان و استانبول عازم حج شد و پس از انجام مناسك در 2 محرم 1320ق از راه جبل به نجف رفت و سپس به ايران بازگشت. در 1323ق. و در پي اعتراضهاي حزبي كه عليه دولت صورت گرفت و به تحصن در حضرت عبدالعظيم(ع) انجاميد، عليرغم تأكيد آيت الله طباطبايي و بهبهاني، در تحصن شركت نكرد، زيرا مخالفتها را به تحريك جناحهاي رقيب در حكومت ميدانست. به همين دليل در اين دوره به جرم عدم شركت در اين تحصن آماج حملات و هتاكيهاي شبنامهنويسها قرار داشت.
وي جزو نخستين علماي تهران بود كه با سيدعبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي در اعتراض به استبداد عينالدوله همصدا شد و حركت ضداستبدادي آنان را تقويت كرد و سپس در مهاجرت دسته جمعي و اعتراضآميز علما و گروه زيادي از صنوف مردم به قم كه به مهاجرت كبري مشهور شد، شركت كرد.
در جريان اين مهاجرت، شاه و دربار در برابر جنبش عظيم مردمي عقبنشيني كرد و به دنبال آن براي نخستين بار مجلسي تشكيل شد تا با تدوين قانون اساسي، حدود اختيارات شاه و دولت و مردم، و تكاليف متقابل آنان را نسبت به يكديگر مشخص كند. شيخ فضل الله نوري كه كمي پيش از پيروزي جنبش به اهداف سياسي مشروطهخواهان غربگرا بدگمان شده بود، پس از بازگشايي مجلس و شروع جلسات و مذاكرات درباره نظامنامه (قانون اساسي) و اظهارنظرات برخي نمايندگان متنفذ، يقين كرد كه عناصر مؤثر مشروطهخواه، به دنبال ايجاد نظام دموكراسي غربي همانند نظامهاي سياسي كشورهاي اروپايي در ايران هستند. جوهر و روح اين نظامها كه براساس قوانين موضوعه و عرفي بود در بسياري موارد، با قوانين اسلامي در تعارض بود. شيخ فضلالله با حضور در جلسات كميسيون تدوين، ميكوشيد تا روح قانون اساسي را براساس شريعت اسلامي بنا كند و يا از موارد متعارض آن جلوگيري نمايد، اما مقاومت او بامخالفت سرسختانه برخي از مشروطهخواهان غربزده و بيدين مواجه شد و مطبوعات متعدد مشروطهخواه تهران و ساير شهرستانها به او حمله كردند. شيخ پس از چند روزي از مشروطهطلبان جدا شد، زيرا مشروطه را با شريعت سازگار ندانست و خواستار حكومت مشروطه مشروعه شد. او گفته بود: «مشروطهاي را كه از ديگ پلوي سفارت انگليس سردرآورد، نميخواهد.» از اين پس اختلافات بين مشروطه خواهان و شيخ فضل الله و طرفدارانش آغاز شد، به طوري كه طرح ترور شيخ ريخته شد و در 16 ذيالحجه 1336ق توسط كريم دواتگر به وي سوءقصد شد و گلولهاي به پاي شيخ اصابت كرد. ضارب نيز هنگام دستگيري گلولهاي به گلوي خود شليك كرد و مجروح شد ولي پس از مدتي كه در زندان به سر برد شيخ ضارب خود را بخشيد.
در اين دوره جنگ بين مشروطه خواهان و مستبدين با فتح تهران توسط قواي بختياري و مجاهدين گيلاني پايان يافت و محمدعلي شاه از سلطنت خلع و احمدميرزا وليعهد بر تخت سلطنت تكيه زد. به شيخ فضل الله پيشنهاد شد تا براي تأمين جاني ومالي به سفارت روس پناهنده شود، اما وي نپذيرفت و شهادت را بر توسل به بيگانه ترجيح داد.
جمعي از مغرضان و بيدينان به منزل شيخ رفته او را دستگير كردند و به ميدان توپخانه بردند. وي در محكمه انقلابي كه دادستانش شيخ ابراهيم زنجاني بود به اعدام محكوم شد و يپرم خان ارمني كه رياست نظميه را به عهده داشت حكم را به اجرا درآورد و شيخ به دار آويخته شد. غروب غم انگیز :
پس از دستگیری شیخ فضل الله، او را به شهربانی در میدان توپخانه منتقل و در آنجا زندانی کردند و چند روزی در زندان بود، در این مدت عده ای از مشروطه خواهان با ا نجام تظاهراتی در میدان توپخانه خواهان مجازات مخالفان مشروطه شدند. روز سیزدهم ماه رجب 1327 ه. ق. یعنی روز تولد حضرت علی ( ع ) بود.
دادگاهی فرمایشی به ریاست« ابراهیم زنجانی» تشکیل دادند که همه کاره این دادگاه «یپرم » ارمنی بود. در جلسه دادگاه شیخ فضل الله را به اعدام با چوبه دار محکوم کردند.
حدود یک ساعت و نیم به غروب مانده بود هوا بسیار گرم و باد به شدت می وزید. وقتی که آقا به محل دار نزدیک شد، در حال رفتن یک مرتبه آقا به عقب برگشت و در آن حال در میان جمعیت خادم وفادار خویش را دید و گفت: نادعلی!
او هم بلافاصله حمعیت را کنار زد، خود را به آقا رسانید و گفت: بله آقا! همه ساکت و سراپا گوش شده بودند و می خواستند بدانند که در این لحظه آخر آقا چه کاری دارند. همه خیال می کردند که می خواهد وصیت کند. در این هنگام آقا دست در جیب بغلش کرد و کیسه ای در آورد و به نادعلی داد و گفت این مهرها را خرد کن .
او در این لحظات حساس نیز کاملا حواسش جمع است و بر خود مسلط است و برای این که پس از مرگش نیروهای مشروطه طلب سند سازی نکنند و از مهرهای او سو استفاده نکنند، به خادمش گفت که مهرها را خرد کند. نادعلی هم چند مهر از داخل کیسه در آورد و جلوی آقا آنها را خرد کرد.
جمعیتی که زمانی برایش سلام و صلوات می فرستادند و برایش فداکاری می کردند، آنگاه با انگشت سبابه به طرف قبله اشاره کرد و شهادتین را گفت. سپس فرمود:« هذا کوفه صغیره» ، این تشبیه مردم تهران به مردم بی وفا و عهد شکن کوفه عجیب ترین و قابل تعمق ترین کلامی بود که از دهان آن مجتهد بزرگ و عالی قدر که به تصدیق دوست و دشمن نظیری برای او در آن عصر یافت نمی شد، بیرون آمد. سپس با لبخند غم آلود و سیمای متاثر در حالی که کوچکترین ترس یا هراسی از او مشهود نبود به دژخیمانی که برای انجام تکلیف منتظر او بودند گفت:« کار خود را بکنید».
یوسف خان ارمنی که قبلا عمامه را از سر آقا برداشته بود، طناب دار را به گردن او انداخت. پس از آن چهارپایه را از زیر پای آقا کشیدند و طناب را بالا کشیدند، در همین گیر و دار باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. گرد و خاک فضا را پر کرده، به طوری که عکاسها نتوانستند عکس بگیرند. شیخ فضل الله در راه حمایت از شریعت سر و جان خویش فدا کرد. او مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح داد و با شهادت درس سرافرازی و جانبازی را تعلیم داد.
حاج شيخ فضل الله نوری خواهر زاده و داماد علامه نوری صاحب مستدرک بود. سالها از محضر دائی عزيزش و به خصوص از کرسی درس ميرزای مجدد برخوردار بود و بعد از ساليانی چند در حوزه عراق به مقام اجتهاد و بينش های اسلامی نايل گرديد، و از سال 1300 از عراق عازم تهران گرديد و مدت بيست و هفت سال در جمله آيات و مراجع بزرگ و اساتيد علمای تهران بود. وی دانشمندی استوار، متين و باوقار، شجاع و دين دار و قاطع بود. سخن اول و آخر او یکی بود، فقط به حدود الهی می انديشيد و خواهان اجرای احکام الهی و دستوران اسلامی بود. از خدايش آنی غافل نبود و لحظه ای به اجانب و نوکران استعمار تمايل و رکوئی ننمود، و الا بالای چوبه دار نمی رفت، عاش سعيدا وفات سعيدا. نوشته اند جسد هميشه تازه او چندين ماه پس از شهادت (به دستور خود شهيد که به خواب همسرش دختر علامه فرمود) مخفيانه و با عجله از خانه او شبانه حمل به قم شد و به کنار دختر موسی بن جعفر عليه السلام مدفون شد.
علامه امينی در شهداء الفضيله در سوک اين فرزند شهيد اسلام جملاتی اين چنين می آورد: تو ای شهيد فضل الله!! فضل الهی را فقط در دين محمد صلی الله عليه و آله یافتی و جز آن را کفر و بيهوده و بی راهه شناختی، تو را به دار آويخته خفه کردند، نه از آن جهت که دشمن شخصيت تو بودند، بلکه خواستند با کشتن تو بانگ تکبير را خفه کنند... در زندگی رخ از کارهای پست برتافت، تا پس از وفات تعالی یافت. در زندگی نخستين دمساز کمالات گشت، تا در زندگی باز پسين راه کمال سپرد. در تاريکی گمراهی که نا به خردان ره گم کنند، او پر فروغ است. تو ای انسان بزرگ سعادت دنيا و آخرت یافتی... و خوشا آن آرامگاه که گنج علم پيامبران را در بر گرفت...
2- تاریخ مشروطه ایران/ احمد کسروی- انتشارات امیرکبیر
3- تاریخ 18ساله آذربایجان/ احمد کسروی – انتشارات امیرکبیر
4- تاریخ مشروطیت ایران/ دکتر مهدی ملک زاده- انتشارات علمی
5- تاریخ بیداری ایرانیان/ ناظم الاسلام کرمانی- انتشارات امیرکبیر
6- فتح طهران/ دکتر عبدالحسین نوایی – انتشارات بابک
7- رهبران مشروطه/ صفایی – انتشارات جاویدان
8- مشروطه سازان/ محمد علی صفری – نشر علم
9- عین الدوله و رژیم مشروطه/ مهدی داودی- انتشارات امیرکبیر
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، پایگاه اطلاع رسانی شعائر ، نوید شاهد
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
شيخ فضلالله نوري فرزند ملاعباس كجوري بود و ذيحجه 1258ق در تهران به دنيا آمد. دروس مقدماتي را در تهران خواند و براي ادامه تحصيلات عازم عتبات گرديد. اشتیاق روز افزون او به کسب معارف و معلومات بیشتر و استفاده از علم و دانش علمای نجف او را مهیای هجرتی دیگر کرد.
وي از درس شيخ راضي نجفي استفاده برد و سپس به همراه دايياش ـ محدث نوريـ و در 1292ق به سامرا رفت و چند سال از درس ميرزاي شيرازي استفاده كرد، تقريرات او را نوشت و از شاگردان بارز ميرزا به شمار ميرفت.
شيخ فضل الله پس از 1300ق به تهران بازگشت و به تدريس و حل مشكلات مردم پرداخت. و به زودي از علماي برجسته تهران شد.
آثار علمی شهید آیت الله نوری
1- رساله منظوم فقهی « الدررالتنظیم» به عربی 2- « بیاض» ( کتاب دعا) 3- رساله فقهی « فی قاعده ضمان الید» 4- « رساله فی المشتق» 5- « رساله علمیه» حاوی 236 مساله و پاسخ از میرزای شیرازی 6- « رساله علمیه» دارای 60 مساله و پاسخ از میرزای شیرازی ( که این دو رساله را شیخ جمع آوری و تنظیم کرده است). 7- « صحیفه قائمیه» ( صحیفه مهدویه) 8- « تحفه الزائر» از مرحوم مجلسی با نظارت شیخ و اضافه نمودن زیارات معتبری در پایان 9- « اقبال» سید بن طاووس با نظارت و حواشی شیخ 10- « رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه» 11- « زاد المعاد» مرحوم مجلسی با نظارت و به امر شیخ 12- « شرح کافی یا مرآت العقول» مرحوم مجلسی با نظارت و به ا مر شیخ و با نظارت شیخ به چاپ رسید. 13- « مصباح کفعمی» به تصحیح شیخ .14 - « روزنامه شیخ شهید » ناشر افکار متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام 15- حاشیه بر کتاب « فرائد الاصول » شیخ مرتضی انصاری16- حاشیه فلسفی بر کتاب « شواهد الربوبیه » ملاصدرا 17- « تحریم مشروطیت» حاوی علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه با مشروطیت.
شیخ فضل الله و مشروطیت
روز دوشنبه 23 جمادی الاول 1324 ه.ق. کاروان مهاجران در حالی که پیشاپیش آنها آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی قرار داشتند تهران را به سوی قم ترک کردند. حاج شیخ فضل الله نوری نیز با جمعی از اطرافیان خویش پس از آنها حرکت کرد و در کهریزک به کاروان محلق شد. جبهه مبارزان و عدالت خواهان با پیوستن شیخ فضل الله قوی تر و نیرومند تر از قبل قدم در راه مبارزه و نبرد با دولت گذاشت و دولت در موضع ضعف و سستی قرار گرفت. مهاجر ان در قم در کنار حرم حضرت معصومه (ع ) مسکن گزیدند. با انتشار خبر قیام علمای تهران بر ضد دولت و مهاجرت آنان به قم، عالمان و روحانیان سایر شهرستانها نیز به مخالفت با دولت برخاستند و با فرستادن تلگرام و اعزام نماینده به قم و کسب تکلیف از رهبران مهاجرین، در عمل پشتیبانی خویش را از آنها نشان دادند و این موحب دلگرمی و تقویت مهاجرین شد، تحصن علما و رهبران نهضت عدالتخانه اصیل اسلامی را آلوده ساخت.
انگلستان بوسیله فراماسونرها و روشنفکران وابسته به خویش در میان مبارزان و برخی رهبران نهضت نفوذ کرده، به پخش شایعات و احتمال حمله دولت به مردم پرداختند و با این کار، زمینه را برای پناه بردن به سفارت انگلیس آماده کردند. این کوششها موجب شد تا فکر تحصن در سفارت در بین مردم رواج یابد، سرانجام عده ای از بازاریان فراماسون از سفارت تقاضای پناهندگی کردند. سفارت نیز به مردم اطمینان داد که تا پیروزی عدالت خواهان از آنها حمایت خواهد کرد. این اعلام حمایت سفارت موجب شد تا با پناه بردن فراماسونها و عده ای از بازرگانان تحصن در سفارت آغاز شود.
نهضت عدالتخانه از این مرحله تحت نفوذ و در خط استعمار انگلیس قرار گرفت و روشنفکران غربزده و فراماسونهای وابسته در شمار رهبران اصلی آن در آمدند و همچنان که ماهیت نهضت عوض شد، نام آن نیز تغییر یافت و نهضت مشروطیت نامیده شد.
شیخ فضل الله و نهضت تنباکو
شیخ فضل الله نوری گفت: « نزد من و از سر من رآی ( سامرا) برای من فرستاده است.»
سرانجام شاه و در باریان در برابر قدرت مذهب و اراده ملت تسلیم شدند و قرار داد استعماری « تالبوت» لغو گردید. شیخ فضل الله در اولین میدان مبارزه سیاسی خویش چهره ای مهم و قابل اعتماد بود، به طوری که پس از لغو قرار داد تا وقتی که میرزای شیرازی بوسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو نکرد.
شيخ فضلالله نوري در جنبش ضدانگليسي تنباكو ـ 1309قـ ، به رهبري ميرزاي شيرازي، شركت داشت. پس از درگذشت ميرزاي شيرازي (شعبان 312ق)، و احتمال مرجعيت وي و ميرزا حسن آشتياني كه خطري براي انگلستان محسوب ميشد، شبنامههايي در ذيقعده 1312ق توسط وابستگان انگليس پخش شد. شيخ فضلالله پس از درگذشت ميرزاي آشتياني (جمادي الاول 1319ق)، عالم و مجتهد اول تهران شد.
وي در شوال 1319ق از راه گيلان و استانبول عازم حج شد و پس از انجام مناسك در 2 محرم 1320ق از راه جبل به نجف رفت و سپس به ايران بازگشت. در 1323ق. و در پي اعتراضهاي حزبي كه عليه دولت صورت گرفت و به تحصن در حضرت عبدالعظيم(ع) انجاميد، عليرغم تأكيد آيت الله طباطبايي و بهبهاني، در تحصن شركت نكرد، زيرا مخالفتها را به تحريك جناحهاي رقيب در حكومت ميدانست. به همين دليل در اين دوره به جرم عدم شركت در اين تحصن آماج حملات و هتاكيهاي شبنامهنويسها قرار داشت.
وي جزو نخستين علماي تهران بود كه با سيدعبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي در اعتراض به استبداد عينالدوله همصدا شد و حركت ضداستبدادي آنان را تقويت كرد و سپس در مهاجرت دسته جمعي و اعتراضآميز علما و گروه زيادي از صنوف مردم به قم كه به مهاجرت كبري مشهور شد، شركت كرد.
در جريان اين مهاجرت، شاه و دربار در برابر جنبش عظيم مردمي عقبنشيني كرد و به دنبال آن براي نخستين بار مجلسي تشكيل شد تا با تدوين قانون اساسي، حدود اختيارات شاه و دولت و مردم، و تكاليف متقابل آنان را نسبت به يكديگر مشخص كند. شيخ فضل الله نوري كه كمي پيش از پيروزي جنبش به اهداف سياسي مشروطهخواهان غربگرا بدگمان شده بود، پس از بازگشايي مجلس و شروع جلسات و مذاكرات درباره نظامنامه (قانون اساسي) و اظهارنظرات برخي نمايندگان متنفذ، يقين كرد كه عناصر مؤثر مشروطهخواه، به دنبال ايجاد نظام دموكراسي غربي همانند نظامهاي سياسي كشورهاي اروپايي در ايران هستند. جوهر و روح اين نظامها كه براساس قوانين موضوعه و عرفي بود در بسياري موارد، با قوانين اسلامي در تعارض بود. شيخ فضلالله با حضور در جلسات كميسيون تدوين، ميكوشيد تا روح قانون اساسي را براساس شريعت اسلامي بنا كند و يا از موارد متعارض آن جلوگيري نمايد، اما مقاومت او بامخالفت سرسختانه برخي از مشروطهخواهان غربزده و بيدين مواجه شد و مطبوعات متعدد مشروطهخواه تهران و ساير شهرستانها به او حمله كردند. شيخ پس از چند روزي از مشروطهطلبان جدا شد، زيرا مشروطه را با شريعت سازگار ندانست و خواستار حكومت مشروطه مشروعه شد. او گفته بود: «مشروطهاي را كه از ديگ پلوي سفارت انگليس سردرآورد، نميخواهد.» از اين پس اختلافات بين مشروطه خواهان و شيخ فضل الله و طرفدارانش آغاز شد، به طوري كه طرح ترور شيخ ريخته شد و در 16 ذيالحجه 1336ق توسط كريم دواتگر به وي سوءقصد شد و گلولهاي به پاي شيخ اصابت كرد. ضارب نيز هنگام دستگيري گلولهاي به گلوي خود شليك كرد و مجروح شد ولي پس از مدتي كه در زندان به سر برد شيخ ضارب خود را بخشيد.
در اين دوره جنگ بين مشروطه خواهان و مستبدين با فتح تهران توسط قواي بختياري و مجاهدين گيلاني پايان يافت و محمدعلي شاه از سلطنت خلع و احمدميرزا وليعهد بر تخت سلطنت تكيه زد. به شيخ فضل الله پيشنهاد شد تا براي تأمين جاني ومالي به سفارت روس پناهنده شود، اما وي نپذيرفت و شهادت را بر توسل به بيگانه ترجيح داد.
جمعي از مغرضان و بيدينان به منزل شيخ رفته او را دستگير كردند و به ميدان توپخانه بردند. وي در محكمه انقلابي كه دادستانش شيخ ابراهيم زنجاني بود به اعدام محكوم شد و يپرم خان ارمني كه رياست نظميه را به عهده داشت حكم را به اجرا درآورد و شيخ به دار آويخته شد. غروب غم انگیز :
پس از دستگیری شیخ فضل الله، او را به شهربانی در میدان توپخانه منتقل و در آنجا زندانی کردند و چند روزی در زندان بود، در این مدت عده ای از مشروطه خواهان با ا نجام تظاهراتی در میدان توپخانه خواهان مجازات مخالفان مشروطه شدند. روز سیزدهم ماه رجب 1327 ه. ق. یعنی روز تولد حضرت علی ( ع ) بود.
دادگاهی فرمایشی به ریاست« ابراهیم زنجانی» تشکیل دادند که همه کاره این دادگاه «یپرم » ارمنی بود. در جلسه دادگاه شیخ فضل الله را به اعدام با چوبه دار محکوم کردند.
حدود یک ساعت و نیم به غروب مانده بود هوا بسیار گرم و باد به شدت می وزید. وقتی که آقا به محل دار نزدیک شد، در حال رفتن یک مرتبه آقا به عقب برگشت و در آن حال در میان جمعیت خادم وفادار خویش را دید و گفت: نادعلی!
او هم بلافاصله حمعیت را کنار زد، خود را به آقا رسانید و گفت: بله آقا! همه ساکت و سراپا گوش شده بودند و می خواستند بدانند که در این لحظه آخر آقا چه کاری دارند. همه خیال می کردند که می خواهد وصیت کند. در این هنگام آقا دست در جیب بغلش کرد و کیسه ای در آورد و به نادعلی داد و گفت این مهرها را خرد کن .
او در این لحظات حساس نیز کاملا حواسش جمع است و بر خود مسلط است و برای این که پس از مرگش نیروهای مشروطه طلب سند سازی نکنند و از مهرهای او سو استفاده نکنند، به خادمش گفت که مهرها را خرد کند. نادعلی هم چند مهر از داخل کیسه در آورد و جلوی آقا آنها را خرد کرد.
جمعیتی که زمانی برایش سلام و صلوات می فرستادند و برایش فداکاری می کردند، آنگاه با انگشت سبابه به طرف قبله اشاره کرد و شهادتین را گفت. سپس فرمود:« هذا کوفه صغیره» ، این تشبیه مردم تهران به مردم بی وفا و عهد شکن کوفه عجیب ترین و قابل تعمق ترین کلامی بود که از دهان آن مجتهد بزرگ و عالی قدر که به تصدیق دوست و دشمن نظیری برای او در آن عصر یافت نمی شد، بیرون آمد. سپس با لبخند غم آلود و سیمای متاثر در حالی که کوچکترین ترس یا هراسی از او مشهود نبود به دژخیمانی که برای انجام تکلیف منتظر او بودند گفت:« کار خود را بکنید».
یوسف خان ارمنی که قبلا عمامه را از سر آقا برداشته بود، طناب دار را به گردن او انداخت. پس از آن چهارپایه را از زیر پای آقا کشیدند و طناب را بالا کشیدند، در همین گیر و دار باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. گرد و خاک فضا را پر کرده، به طوری که عکاسها نتوانستند عکس بگیرند. شیخ فضل الله در راه حمایت از شریعت سر و جان خویش فدا کرد. او مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح داد و با شهادت درس سرافرازی و جانبازی را تعلیم داد.
حاج شيخ فضل الله نوری خواهر زاده و داماد علامه نوری صاحب مستدرک بود. سالها از محضر دائی عزيزش و به خصوص از کرسی درس ميرزای مجدد برخوردار بود و بعد از ساليانی چند در حوزه عراق به مقام اجتهاد و بينش های اسلامی نايل گرديد، و از سال 1300 از عراق عازم تهران گرديد و مدت بيست و هفت سال در جمله آيات و مراجع بزرگ و اساتيد علمای تهران بود. وی دانشمندی استوار، متين و باوقار، شجاع و دين دار و قاطع بود. سخن اول و آخر او یکی بود، فقط به حدود الهی می انديشيد و خواهان اجرای احکام الهی و دستوران اسلامی بود. از خدايش آنی غافل نبود و لحظه ای به اجانب و نوکران استعمار تمايل و رکوئی ننمود، و الا بالای چوبه دار نمی رفت، عاش سعيدا وفات سعيدا. نوشته اند جسد هميشه تازه او چندين ماه پس از شهادت (به دستور خود شهيد که به خواب همسرش دختر علامه فرمود) مخفيانه و با عجله از خانه او شبانه حمل به قم شد و به کنار دختر موسی بن جعفر عليه السلام مدفون شد.
علامه امينی در شهداء الفضيله در سوک اين فرزند شهيد اسلام جملاتی اين چنين می آورد: تو ای شهيد فضل الله!! فضل الهی را فقط در دين محمد صلی الله عليه و آله یافتی و جز آن را کفر و بيهوده و بی راهه شناختی، تو را به دار آويخته خفه کردند، نه از آن جهت که دشمن شخصيت تو بودند، بلکه خواستند با کشتن تو بانگ تکبير را خفه کنند... در زندگی رخ از کارهای پست برتافت، تا پس از وفات تعالی یافت. در زندگی نخستين دمساز کمالات گشت، تا در زندگی باز پسين راه کمال سپرد. در تاريکی گمراهی که نا به خردان ره گم کنند، او پر فروغ است. تو ای انسان بزرگ سعادت دنيا و آخرت یافتی... و خوشا آن آرامگاه که گنج علم پيامبران را در بر گرفت...
کتابشناسی
2- تاریخ مشروطه ایران/ احمد کسروی- انتشارات امیرکبیر
3- تاریخ 18ساله آذربایجان/ احمد کسروی – انتشارات امیرکبیر
4- تاریخ مشروطیت ایران/ دکتر مهدی ملک زاده- انتشارات علمی
5- تاریخ بیداری ایرانیان/ ناظم الاسلام کرمانی- انتشارات امیرکبیر
6- فتح طهران/ دکتر عبدالحسین نوایی – انتشارات بابک
7- رهبران مشروطه/ صفایی – انتشارات جاویدان
8- مشروطه سازان/ محمد علی صفری – نشر علم
9- عین الدوله و رژیم مشروطه/ مهدی داودی- انتشارات امیرکبیر
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، پایگاه اطلاع رسانی شعائر ، نوید شاهد
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله