دلایل پذیرش یا عدم پذیرش روایات اهل کتاب (2)

اسرائیلیّات را به اعتبارهای مختلف دسته‌بندی کرده‌اند. ابن‌تیمیّه روایات اسرائیلی را بر اساسِ صدق و کذب آن‌ها بر سه قسم دانسته است:
شنبه، 10 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دلایل پذیرش یا عدم پذیرش روایات اهل کتاب (2)
 دلایل پذیرش یا عدم پذیرش روایات اهل کتاب (2)

 

نویسنده: محمّدتقی دیاری




 

2- اقسام اسرائیلیّات و حکم آن‌ها

اسرائیلیّات را به اعتبارهای مختلف دسته‌بندی کرده‌اند. ابن‌تیمیّه روایات اسرائیلی را بر اساسِ صدق و کذب آن‌ها بر سه قسم دانسته است:
1)روایاتی که صحّت و درستیِ آن‌ها معلوم است و شواهدی بر صدقِ آن‌ها وجود دارد.
2) روایاتی که کذب و نادرستیِ آن‌ها معلوم است و شواهدی بر نادرستیِ آن‌ها موجود است.
3) روایاتی که نه دلیلی بر درستی و نه دلیلی بر کذب آن‌ها در دست.
وی قسم اول را پذیرفته و قسم دوّم را مردود دانسته و قسم سوّم را «مسکوتٌ عنه» معرّفی کرده است؛ یعنی آن را نه باید تصدیق کرد و نه تکذیب؛ و تنها نقل آن برای استشهاد جایز است. (73)
تقسیم‌بندی دکتر ابوشهبه نیز تقریباً به همین صورت است. (74) با توجّه به دو دسته روایات دال بر جواز و منع، تکلیف قسم اوّل و دوّم روشن است. و در مورد قسم سوم که نمونه‌هایش بسیار است، گفته شده است که شاید حدیث «لا تصدّقوا اهل الکتاب و لاتکذّبوهم ...» ناظر به این قسم از روایات اسرائیلی است؛ بنابراین، باید هوشیار بود و براساسِ معیارهای نقد و ارزیابی، با آن‌ها محتاطانه برخورد کرد. (75) محمّد رشید رضا پس از نقل سخن ابن تیمیّه در مقام نقد آن می‌نویسد:
ابن تیمیّه در مورد روایاتی که معلوم است از روایات اسرائیلی است و نیز به جز مواردی که دلیل بر بطلان آن‌ها وجوددارد، به توقف و احتیاط حکم نموده و در این مورد به روایات کعب‌الأحبار و وهب بن منبّه تصریح کرده است؛ در حالی که دانشمندان پیشین علم رجال (جرح و تعدیل) نیز فریب این دو را خورده و آنان را تعدیل و توثیق نموده‌اند. راستی، اگر همان‌طور که برای ما دروغ کعب و وهب و امثال آنان روشن شده، برای آنان نیز روشن می‌شد و آنان متوجه می‌شدند که آن دو، روایات خود را از تورات و دیگر کتاب‌های پیامبران یا منقولات برخی از تابعین گرفته‌اند، باز هم آنان را توثیق می‌کردند؟... مسلّماً، حکم به توقّف، مربوط به نقل‌های درست آنان از کتاب‌های پیامبران، مثل تورات و انجیل موجود نزد آنان است؛ یعنی به خاطر احتمال اقتباس از کتاب‌های تحریف شده، آنان را تصدیق و به خاطر احتمالِ اقتباس از محفوظات خودشان، آنان را تکذیب نمی‌کنیم.
ملاحظه کردید که ابن تیمیّه، قاطعانه، نسبت به روایات صحابه حکم نداده، بلکه صرفاً گفته است که آرامش و اطمینان روانِ آدمی به روایات صحابه بیش‌تر از روایات تابعین است... این سخن ابن‌‌تیمیّه، حکمِ مطلقِ کسانی را که روایات صحابه را «حدیث مرفوع» می‌دانند، نقض می‌کند.
برخی از اصحاب، مانند ابوهریره و ابن‌عبّاس از اهل کتاب، حتّی از کعب‌الأحبار روایت نقل کرده‌اند؛ در حالی که طبق نقل بخاری، معاویه درباره‌ی وی گفته است: ما دروغ را به وسیله‌ وی می‌آزماییم. (76)
برخی، نظیر نجم‌الدین طوفی (675 - 716 هـ ق) درصدد برآمده‌اند تا عملکرد مفسّران را در مورد نقل و نگارش اسرائیلیّات در تفاسیر، به نوعی موجّه جلوه دهند. وی در این‌باره در کتاب خود الإکسیر فی قواعد التفسیر می‌نویسد:
بسیاری از مفسّران، اسرائیلیّات را به گمان این که فایده‌ای در بیان برخی از جوانب خبرهای قرآن در باب معارف عصر خود در بر دارد، تدوین کردند و به این دلیل، نقّادی آن‌ها را برای نقّادانِ پس از خود وانهاده‌اند تا معارفِ به ارث برده شده از یهود و دیگران را به نسل‌های پس از خود انتقال داده باشند؛ به این امید که شاید در لابلای آن‌ها مطالبی یافت شود که در روشن ساختن مُجملات خبرهای قرآنی سودمند باشد، و نه به این منظور که آن روایات در نظر مسلمانان حقیقت پنداشته شود و به درستیِ آن‌ها باور کنند و بدون نقد و بررسی آن‌ها را بپذیرند. بنابراین، برای کسانی که به این منظور اسرائیلّات را تدوین کرده‌اند، هیچ‌گناهی نیست. (77)
ابن‌کثیر نیز در تفسیرش، بیانی مشابه به این سخن طوفی دارد. (78) احمد محمّد شاکر محقّق کتاب عمدةالتفسیرِ ابن‌کثیر، سخن وی را مردود شمرده است؛ زیرا به رغم این که خود، به نقد شدید برخی از مفسّران پرداخته، در مواردی نیز در دامِ اسرائیلیّات گرفتار آمده است. وی‌ می‌گوید:
جواز نقل حدیث درباره‌ی بنی‌اسرائیل چیزی غیر از بیان آن در تفسیر قرآن است؛ زیرا پذیرش و اثبات این مطالب در کنار کلام خداوند، این ایهام را به وجود می‌آورد مطالبی که راست و دروغش را نمی‌دانیم بیان‌گر مفهوم و معنای سخن خداوند سبحان است و مجملات آن را روشن می‌سازد. هرگز چنین چیزی درباره‌ی خداوند و کتاب الهی سزاوار نیست، و مسلّماً پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) همان‌طور که اجازه‌ی نقل حدیث از بنی‌اسرائیل را داده، ما را فرمان داده سخن آنان را نه تصدیق کنیم و نه تکذیب. پس چه تصدیقی از این بالاتر که روایات آنان را به عنوان تفسیر در کنار کتاب خدا قرار دهیم! خدایا ما را ببخشای. (79)

3- معیارها و شیوه‌های ارزیابی روایات

در دانش حدیث و در کتاب‌های رجال و درایه و نیز در علم اصول، به ویژه مبحث «تعادل و تراجیح»، بحث‌های فراوانی درباره‌ی نحوه‌ی نقد و بررسی و ارزیابی روایات صورت گرفته است که با مطالعه آن‌ها می‌توان به شیوه‌ی خاصّ دانشمندان این علوم پی برد و معیارهای نقد و ارزیابی روایات را به دست آورد. عالمان بزرگِ دانش حدیث با بهره‌گیری از روایات معتبر و اصول عقلایی، قواعدی را وضع نموده‌اند که هر یک سهم ویژه‌ای در شناخت درست احادیث معصومین (علیهم‌السلام) ایفا می‌کند. برخی از این قواعد برای بررسی و ارزیابی اسناد و زنجیره‌ی رجال احادیث و تعیین میزان صحّت و وثوق و اعتبار راویان و اطمینان به صدور روایت از ناحیه‌ی مقدّسه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) و برخی از آن‌ها برای تعیین صحّت و سقم مضمون و محتوای احادیث است و برخی از آن‌ها بر ترجیح سندی یا محتواییِ احادیث بر یکدیگر دلالت دارد. مرحوم حرّعاملی، قراین صحّت خبر را این‌گونه بیان می‌دارد:
قرائن معتبر خبر دارای اقسامی است؛ بعضی از آن‌ها بیان‌گر آن است که خبر از ناحیه‌ی ائمه‌اطهار (علیهم‌السلام) صادر شده است و برخی از آن‌ها دالِّ بر صحّت مضمون خبر است و برخی دیگر نیز بر ترجیح مضمون حدیث بر معارض آن دلالت دارد. اکنون بعضی از قراین بیان می‌شود:
1-ثقه بودن راوی حدیث؛
2- وجود حدیث در اصول مورد اتّفاق شیعه؛
3- وجود حدیث در کتب اربعه‌ی شیعه (جوامع حدیثی متقدّم)؛
4- نقل حدیث به وسیله‌ی یکی از اصحاب اجماع؛
5- توثیق ائمّه از راویان حدیث؛
6- موافقت حدیث با قرآن؛
7- موافقت حدیث با سنّت قطعی و معتبر؛
8- تکرار حدیث در کتاب‌های معتبر حدیثی؛
9- موافقت حدیث با ضرورت دین یا مذهب؛
10- معارض نبودن حدیث با حدیثی دیگر؛
11- نبود احتمال تقیّه در حدیث؛
12- ارتباط حدیث با مستحبّات؛
13- موافقت حدیث با احتیاط؛
14- اجتماع دو یا چند قرینه با هم؛
15- موافقت حدیث با دلیل قطعی عقلی؛
16- موافقت حدیث با اجماع مسلمانان؛
17- موافقت با اجماع امامیّة؛
18- موافقت با فتوای گروهی از عالمان امامیّة؛
19- متّهم نبودن راوی از نظر اعتقادی یا ...
قراین بسیار دیگری نیز وجود دارند که خبرگان این فنّ آن‌ها را می‌شناسند. (80)
علّامه سیّد مرتضی عسکری می‌نویسد:
از جمله‌ی معیارهایی که علما برای شناخت حدیث بنا نهاده‌اند، تقسیم‌بندی آن به اعتبار راوی به حدیث صحیح، حسن، موثّق، و ضعیف است که از زمان علّامه حلّی (م: 726 هـ ق) به بعد رایج گردیده است. (81)
این تقسیم‌بندی چهارگانه‌‌ی احادیث بین متأخّرین شهرت یافته است، ولی در میان قدما، حدیث به دو قسمِ صحیح و غیرصحیح تقسیم می‌شده است. آنان حدیثی را صحیح می‌دانسته‌اند که متواتر یا خبر واحدِ محفوف به قراین و شواهدی باشد که از طریق آن، نوعی علم و اطمینان به صدور آن از معصوم (علیهم‌السلام) و یا به صحّت مضمون آن پیدا شود. (82) همچنین وی در جای دیگری می‌گوید:
ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) برای جلوگیری از آمیزش احادیث دروغین با روایات صحیح، دو راه اساسی را ارائه نموده‌اند: 1.معرّفی چهره‌ی دروغ‌پردازان و طرد و لعن آنان؛ نظیر ابوالخطاب محمّدبن ابی‌زینب کوفی و مغیرة بن سعید و بنان‌بن ‌بیان و ... 2.بنا نهادن ضوابط ویژه جهت شناخت روایات سره از ناسره؛ نظیر عرضه‌ی روایات بر کتاب الهی و عمل به روایات مخالف رأی عامّة. (83)
درباره‌ی معیار نخست، قبلاً در مبحث «راویان متأثّر از اهل کتاب» و نیز «چهره‌های اصلی پدید آورنده‌ی اسرائیلیّات» گفت‌وگو کردیم. دانشِ عهده‌دار این بخش، علم رجال است. کتاب‌های رجالیِ فراوانی از شیعه و اهل سنّت در این باره نگاشته شده است، که اوضاع و احوال راویان احادیث را از لحاظ وثاقت، عدالت، صداقت و ... نشان می‌دهد.
درباره‌ی معیار دوّم، به ویژه‌ عرضه‌ی روایات بر قرآن کریم، نیز بحث بسیار است که ما به فراخور موضوع به اختصار به بررسی آن می‌پردازیم:
قرآن کریم مرجع نخستین و محور اصلی منابع دینی و فهم معارف اسلامی به شمار می‌آید و ارزش و اعتبار و سنّت و روایات معصومین (علیهم‌السلام) نیز بدان وابسته است. از جمله‌ی معیارهای ارزیابی روایات و بررسی صحّت و سقم آن‌ها «موافقت با قرآن کریم» است.
پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و امامان شیعه با توجّه به پدیده‌ی شومِ «جعل حدیث» که سابقه‌ی آن به عصر پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) باز می‌گردد، بارها و بارها هشدار داده‌اند که احادیث ما را در صورت مطابقت با قرآن کریم بپذیرید و در صورت ناسازگاری با آن، مردود بشمارید. چنان که اشاره شد، در ذیل روایتِ «حَدِّثُوا عَن بَنِی إِسرَائِیلَ...» که از طریق عامّه نقل شده است؛ (84) از طریق شیعه نیز روایتی نقل شده که شرح و توضیح خوبی برای آن روایت است. (85) در این روایت، امام صادق (علیه‌السلام) به دو حقیقت مهمّ اشاره فرموده‌اند: 1- بسیاری از شنیده‌ها آمیخته با دروغ است 2- معیار شناخت درستیِ روایات مربوط به بنی‌اسرائیل، قرآن است. بنابراین، نقل سرگذشت پیامبران الهی و اقوام آنان تنها در صورتی که با قرآن مطابق باشد، مُجاز است و در غیر این صورت، مُجاز نخواهد بود.

3 -1- لزوم عرضه‌ی روایات بر قرآن کریم

در جوامع حدیثی شیعه و سنّی، روایات بسیاری وجود دارد که بیان می‌کند قرآن کریم مهم‌ترین معیار برای شناخت و ارزیابی روایات درست و نادرست است؛ زیرا قرآن کریم تنها کتابی است که از گزند تحریف و تبدیل به دور مانده و هرگز باطل به آن راه نخواهد یافت؛ «آیاتش استحکام یافته» (86) است و نیز «هیچ‌گونه باطلی، نه از پیش‌رو و نه از پشت‌سر، بدان راه نمی‌یابد» (87) تنها کتابی است که میزان و معیار سنجش حق از باطل (فرقان) است، و روایات در طول قرآن کریم حجّیّت دارند نه در عرض آن؛ زیرا روایات قابل جعل هستند، امّا قرآن کریم هرگز قابل جعل نیست.
ائمه (علیه‌السلام) فرموده‌اند که روایات ما را بر قرآن کریم عرضه کنید، اگر با کلیّات آن موافق بود، بپذیرید و اگر با آن مخالف بود، نپذیرید؛ زیرا مطالب بسیاری را به دروغ به ائمه (علیهم‌السلام) نسبت داده‌اند. (88)
بنابراین، ثقل اکبر و ثقل اصغر در کنار یکدیگرند (89) و هر یک، دیگری را تأیید می‌کند؛ ولی یکی اصل و یکی فرع است. روایات از سه بعد سند، جهت صدور و دلالت، ظنّی هستند، امّا قرآن کریم از این سه جهت قطعی است.
در کتاب اصول الکافی باب «الأخذ بالسنّة و شواهد الکتاب»، روایاتی آمده است که عرضه‌ی روایات را بر کتاب خدا لازم دانسته است:
1)از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است که پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: مسلّماً برای هر امر حقّی، حقیقتی وجود دارد و برای هر امر درستی نوری است؛ پس آن‌چه موافق کتاب خداست، بگیرید و آن‌چه مخالف کتاب خدا است، رها کنید. (90)
2) امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: هر موضوعی باید به کتاب (قرآن) و سنّت بازگردانده شود و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد، باطل است. (91)
3) از امام صادق (علیه‌السلام) منقول است که پیغمبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) در سرزمین منی سخنرانی کرده، فرمود: ای مردم! آن چه از جانب من به شما رسید و موافق کتاب خدا بود، آن را من گفته‌ام و آن‌چه به شما رسید و مخالف کتاب خدا بود، من آن را نگفته‌ام. (92)
4) امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: هنگامی که به شما از چیزی خبر دهم، از من بپرسید که آن مطلب در کجای قرآن است. (93)
در کنزالعُمّال نیز آمده است:
پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: هر سخنی که از من به شما رسید، آن را بر کتاب خدا عرضه کنید؛ پس اگر با کتاب خدا موافق بود، آن را من گفته‌ام و اگر با کتاب خدا موافق نبود، من نگفته‌ام. (94)
امام علی فرمود: راویانی خواهند آمد که سخنان مرا روایت می‌کنند؛ پس آن‌ها را بر قرآن عرضه کنید؛ اگر موافق قرآن بود، بپذیرید والّا آن‌ها را رها سازید.(95)
ابن‌مسعود گفته است: بنگرید، آن چه را که موافق با کتاب خدا است، بگیرید و آن‌چه را که مخالف با کتاب خدا است، رها سازید. (96) و نیز معاذبن جبل گفته است: هر سخنی را بر قرآن عرضه بدارید و هرگز قرآن را بر هیچ سخنی عرضه نکنید. (97) دکتر صادقی در تفسیر خود، درباره‌ی اهمیّت و ضرورت ارزیابی محتواییِ روایات تفسیری می‌نویسد:
محدّث، قران را با روایاتی که راویان نقل کرده‌اند، تنها با عنایت به زنجیره‌ی اسناد آن‌ها، بدون این که به محتوای آن‌ها توجّه کند تفسیر می‌کند؛ بنابراین، وقتی گفته شود که اِسناد آن درست است، تفسیر قرآن را با آن روایات درست می‌‌داند؛ خواه آن‌ها با قرآن موافق باشند یا مخالف. این در حالی است که بسیاری از روایاتِ خرافی بت‌پرستان، یهودیان و نصرانیان و ... به حوزه‌ی اسلام راه یافته و در کتاب‌های حدیثی ثبت شده‌اند؛ خواه سند آن‌ها صحیح باشد و خواه ضعیف. (98)
آن‌گاه وی ضمن بیان حالات گوناگون احادیث به نقد و تحلیل آن‌ها پرداخته، می‌گوید: چهار حالت مختلف برای احادیث متصور است:
1-صحیح السند و المتن؛
2- ضعیف‌السند و المتن؛
3- صحیح السند، ضعیف المتن؛
4- ضعیف السند، صحیح المتن.
قسم اوّل را می‌توان به پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) نسبت داد؛ قسم دوّم باید به دیوار زده شود؛ قسم سوّم در صورتی که قابل تأویل نباشد، باید کنار گذاشته شود و قسم چهارم قابل قبول است، ولی نمی‌توان آن را به پیامبر اکرم و یا امامان معصوم نسبت داد. اصل در صحّت متن، موافقت با کتاب خدا و سنّت قطعی پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) است و سند، نقشی غیر از صحّت استناد به «مُسندالیه» ندارد؛ البته در صورتی که متن صحیح باشد. (99)

3 -2- عرضه‌ی روایات بر اخبار عامّه

در جوامع حدیثی شیعه، از جمله کتاب تفصیل وسائل الشیعة روایات مختلفی وجود دارد که در آن، معیار حدیث صحیح را پس از عرضه‌ی آن بر قرآن کریم و سنّت نبوی، مخالفت با اخبار عامّه دانسته است. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:
هرگاه دو حدیث مخالف بر شما عرضه شد، آن‌ها را بر کتاب خدا عرضه بدارید؛ پس، حدیثی را که موافق با کتاب خدا است، بگیرید و حدیثی را که با کتاب خدا موافقت ندارد، دور بیندازید. و اگر از آن دو حدیث نشانی در کتاب خدا نیافتید، آن‌ها را بر اخبار عامّه عرضه کنید؛ آن‌چه را که موافق با اخبار آن آنان است، رها کنید و آن‌چه را که مخالف با اخبار آنان است، بپذیرید. (100)
مرحوم کلینی نیز در آغاز کافی از امام معصوم نقل می‌کند: در تشخیص حدیث صحیح، آن‌چه را که با نظر اهل سنّت موافقت دارد دور بیفکنید؛ زیرا هدایت در مسیر مخالف آنان است. (101) البته این ضابطه، تنها در مورد دو حدیث مخالف با هم به کار گرفته می‌شود؛ برخلاف ضابطه‌‌ی عرضه‌ی بر قرآن، که قاعده‌ای فراگیر است و در همه موارد کاربرد دارد. این حدیث و امثال آن، حاکی از تأثیر تقیّه در احادیث شیعه است. و هدف آن مخالفت با آن دسته از روایاتی است که در پیدایش آن‌ها رأی شخصی، قیاس و یا اعمال نفوذ خلفا مدخلیّت داشته است. از امام صادق چنین نقل شده است:
آیا می‌‌دانی که چرا به شما فرمان داده‌اند برخلاف فتوای اهل سنّت عمل کنید؟ راوی گفت: نه. امام فرمود: علی (علیه‌السلام) در هیچ امری به حکم الهی عمل ننمود، مگر آن که مردم به جهت کارشکنی با او، بر ضدّ او عمل کردند و حتّی در مواردی که فتوایی را نمی‌دانستند، از وی سؤال می‌کردند و چون علی (علیه‌السلام) فتوای خود را می‌داد، آنان بر ضدّ آن عمل می‌نمودند تا حقایق بر مردم مشتبه گردد. (102)

4- واکنش اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در برابر روایات اسرائیلی

امامان شیعه همواره از حریم کتاب وحی الهی نگهبانی می‌نمودند و با مشاهده هر حرکت انحرافی از سوی تحریف‌گران، به ویژه یهود، با آن مقابله می‌کردند. زیرا آنان آگاه‌ترین افراد به قرآن کریم و سنّت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و آشناتر از اهل کتاب به احکام و مقرّرات تورات و انجیل بودند. (103) بنابراین، بهترین معیار برای شناخت اندیشه‌های اصیل قرآنی از پندارهای واهی و گمراه‌گر بیگانگان، رهنمودهای اهل‌بیت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و موضع‌گیری‌های به موقع آنان در برابر راویانِ روایات اسرائیلی است. در این قسمت به عنوان نمونه، به برخوردهای قاطع برخی از امامان شیعه، از جمله حضرت امام علی (علیه‌السلام)، امام زین‌العابدین (علیه‌السلام)، امام باقر (علیه‌السلام)، امام صادق (علیه‌السلام) و ... اشاره می‌شود:

4 -1- واکنش امام علی (علیه‌السلام)

در بحث‌های پیشین یادآور شدیم که برخی از مسلمانان به دلیل آگاهی اهل کتاب از داستان‌های قرآنی، با علاقه‌ی زیادی به گفته‌های «اَحبار یهود» گوش فرا می‌دادند؛ امّا امام علی (علیه‌السلام) با آنان به شدّت برخورد می‌کرد. از آن حضرت نقل شده که فرموده‌اند:
هر کس نزد او نوشته‌ای وجود دارد، آن را از بین ببرد؛ زیرا امّت‌های پیش از شما به واسطّه‌ی پیروی از گفته‌های عالمان خود و رها کردن کتاب خدا هلاک شدند. (104)
همچنین، آن حضرت به داستان‌سرایان اجازه نمی‌داد تا برای مردم به نقل داستان‌های دروغین بپردازند و اذهان آنان را مشوش سازند. وی پس از پذیرش خلافت، بدون درنگ، قصّه‌پردازانی را که به نقل داستان‌های‌ دروغ می‌پرداختند، از مسجد اخراج کرد و بازار آنان را تعطیل نمود (105)، و در برابر کعب‌الأحبار ایستاد و دروغ‌های وی را برملا ساخت. (106) آورده‌اند که امام علی (علیه‌السلام) وارد مسجد شد؛ در این هنگام قصّه‌خوانی را دید که به پند و اندرز مردم مشغول است. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: مردی است که مردم را موعظه می‌کند. فرمود: مردم را موعظه نمی‌کند، بلکه می‌گوید: من فلانی پسر فلانی‌ام؛ مرا بشناسید. آن‌گاه کسی را نزد او فرستاد و گفت: آیا ناسخ را از منسوخ باز می‌شناسی؟ گفت: نه. فرمود: از مسجد ما خارج شو و پند و اندرز را رها کن. (107) امام علی (علیه‌السلام) در برخورد با قصّه‌خوانان در مورد حضرت داوود (علیه‌السلام)، فرمود:
کسی که داستان حضرت داود (علیه‌السلام) را به شیوه‌ی داستان‌سرایان روایت کند، صدوشصت تازیانه براو می‌نوازم و این مقدار، حدّ دروغ بستن بر پیامبران است (108)

4 -2- واکنش امام سجاد (علیه‌السلام)

آورده‌اند که امام سجاد (علیه‌السلام) حسن بصری را از تداوم قصّه‌خوانی نهی کرد و او نیز سخن امام (علیه‌السلام) را پذیرفت. (109)

4 -3- واکنش امام باقر (علیه‌السلام)

زراره می‌گوید خدمت امام باقر (علیه‌السلام) نشسته بودم. امام در حالی که در مقابل کعبه نشسته بود، فرمود: نگاه کردن به خانه‌ی خدا عبادت است. در این هنگام مردی به نام عاصم‌بن عمر گفت: کعب‌الأحبار می‌گوید: هر بامداد، کعبه به بیت‌المقدّس سجده می‌کند. امام پرسید: نظر تو درباره‌ی این سخن چیست؟ او پاسخ داد: او راست گفته است. امام خشمگین شد و فرمود: هم تو و هم کعب دروغ گفته‌اید. زراره می‌گوید: تاکنون ندیده بودم امام باقر با این صراحت به کسی بگوید دروغ گفتی. آن‌ گاه امام با اشاره به کعبه فرمود: خداوند نقطه‌ای از زمین را نیافریده است که محبوب‌تر از این خانه باشد. (110)

4-4- واکنش امام صادق (علیه‌السلام)

امام صادق (علیه‌السلام) دانشمندانی را که برای فزونی دانش خویش در پی احادیث یهود و نصارا بوده‌اند، اهل دوزخ می‌داند (111) و شنیدن داستان‌های قصّه‌خوانان را نکوهش کرده، آنان را «غاوون» (یعنی گمراهان) معرّفی نموده است. (112) در مورد داستان داود (علیه‌السلام) نیز روایاتی از امام صادق (علیه‌السلام) وارد شده است. (113)

4 -5- واکنش امام رضا (علیه‌السلام)

در حدیثی در عیون اخبار الرضا به نقل از امام علی بن‌موسی الرضا (علیه‌السلام) آمده است که او به هنگام گفت‌وگو با ارباب مذاهب مختلف، در مورد عصمت پیامبران الهی، به یکی از حاضران در مجلس، یعنی (علی‌بن جَهم) فرمود شما درباره‌ی داود چه می‌گویید؟ او در پاسخ گفت: می‌گویند داود در محراب خویش مشغول عبادت بود، شیطان به صورت پرنده‌ی زیبایی در برابر او نمایان شد؛ داود نمازش را شکست و به دنبال پرنده رفت... آن‌گاه افسانه‌ی دیدن زن اوریا را در حال غسل کردن و دل بستن به او نیز فرستادن اوریا به میدان نبرد و کشته‌شدن وی و ازدواج با همسرش را شرح داد. امام رضا (علیه‌السلام) سخت ناراحت شد؛ دست بر پیشانی خود زد و فرمود:
شما یکی از پیامبران را به سستی در نمازش نسبت دادید، تا جایی که به دنبالِ پرنده‌ای رفت، سپس او را به فحشاء و به کشتن انسان بی‌گناهی متّهم ساختید. (114)

5- واکنش یاران پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)

برخی از صحابه پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و شاگردان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز به پیروی از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و پیشوایان معصوم (علیهم‌السلام) در مبارزه با تفکّر خزنده‌ی اسرائیلی و مظاهر آشکار و نهان آن، نقش فعّالی را برعهده داشته‌اند. در این قسمت به موضع‌گیری اشخاصی، نظیر ابن‌عبّاس، ابن‌مسعود، حُذَیفه، ابوذر غفاری و خَبّاب در این زمینه، اشاره می‌نماییم.

5 -1- عبدالله بن عبّاس

مراجعه کردن ابن‌عبّاس (م: 68 هـ ق) (115) به اهل کتاب برای فهم معانی آیات قرآن کریم، محل اختلاف است. برخی مانند احمدامین و گلدزیهر، ابن‌عبّاس و دیگر صحابه را متّهم کرده‌اند که ازاهل کتاب مطالب بسیاری را اقتباس کرده‌اند. دکتر ذهبی می‌نویسد:
ابن‌عبّاس همانند سایر صحابه‌ی نامور در تفسیر قرآن، برای درک معانی قرآن نخست، به پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) رجوع می‌کرد و در مرحله‌ی بعد، قرآن را از طریق اجتهاد و رأی شخصی، با استمداد از اسباب نزول و موقعیّت‌ها و شرایط خاصّ زمان و مکانِ نزول آیات قرآن تفسیر می‌نمودند. و مراجعه وی به اهل‌کتاب فقط در مواردی بوده است که قرآن با تورات و انجیل در مسائل و موضوعات هماهنگی داشته، تنها تفاوت آن‌ها در اجمال و تفصیل بوده است. بنابراین، او در محدوده‌ی مشخصی از اهل کتاب استفاده می‌کرده است و از مواردی که با شریعت اسلامی سازگار نبوده، اقتباس نمی‌کرده است. (116)
گلدزیهر درباره‌ی ابن‌عبّاس می‌گوید:
بسیار گفته می‌شود که ابن‌عبّاس در تفسیر قرآن کریم به مردی به نام ابوالجلد غیلان بن فروه اَزدی مراجعه می‌نموده است. وی کسی است که مردم او را به علّت خواندن کتاب‌های آسمانی، تعریف و تمجید می‌کردند. دخترش میمونه می‌گوید: پدرم قرآن کریم را در هفت روز قرائت می‌کرد و تورات را در شش روز. و هنگامی که آن را ختم می‌کرد، مردم جمع می‌شدند و پدرم می‌گفت: هنگام ختمِ تورات رحمت الهی نازل می‌شود. این خبرِ مبالغه‌آمیز از جانب دخترش، بیان‌گر آن است که وی (ابن‌عبّاس) به چه اندازه از تورات استفاده می‌کرده است. (117)
استاد احمد امین نیز از همین نظر تبعیّت کرده و این چنین نوشته است:
برخی از یهودیان به اسلام گرویدند و از طریق آنان، بسیاری از اخبار اسرائیلی به جامعه‌ی مسلمانان رسوخ کرد و در تفسیر قرآن وارد شد، تا به وسیله‌ی آن، آیات قرآن را شرح دهند. و حتّی بزرگان صحابه، نظیر ابن‌عبّاس ابا نداشتند که به اخبار آن تمسک کنند. از پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) روایت شده که هرگاه اهل کتاب سخنی برای شما نقل کردند، نه آن را تصدیق کنید و نه تکذیب، امّا عملاً آنان برخلاف سخن وی اقدام نموده، اهل کتاب را تصدیق و اخبار آنان را نقل می‌کرده‌اند. (118)
دکتر ذهبی در مقام دفاع از ابن‌عبّاس برآمده، می‌گوید:
حقّ این است که این مطلب، مبالغه‌آمیز و دور از صواب است. ابن عبّاس و دیگر صحابه، از عالمان یهود تازه مسلمان پرسش می‌کردند، ولی سؤالشان ارتباطی با مسائل اعتقادی یا اصول و فروع دین نداشته است، بلکه صرفاً از اهل کتاب درباره‌ی برخی از داستان‌ها و سرگذشت‌های امّت‌های پیشین می‌پرسیدند. و این‌گونه نبود که هر چه را از آنان بشنوند، حقیقت و صواب دانسته و بدون هیچ تردیدی بپذیرند؛ بلکه آن را با معیار دین و عقل می‌سنجیدند و آن‌چه را که موافق و هماهنگ با دین و عقل می‌یافتند، تصدیق می‌کردند و غیر آن را مردود می‌شمردند. و در مواردی که قرآن کریم درباره‌ی آن ساکت بوده، احتمال صدق و کذب آن را می‌دادند، توقّف و احتیاط می‌کردند. بنابراین، صحابه، بین این سخن پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) که فرمود: «حدّثوا عن بین‌اسرائیل ولا حرج» و این که فرمود: «لَا تُصَدِّقُوا أَهلَ الکِتَابِ وَ لَا تُکَذِّبُوهُم» جمع کردند... پس چگونه ممکن است ابن‌عبّاس خود را مجاز بداند که از بنی‌اسرائیل حدیث نقل نماید در حالی که خودش شدیداً مردم را از این کار بازداشته است. (119)
بخاری در صحیح خود نقل می‌کند که ابن‌عبّاس خطاب به مردم گفت:
چگونه شما از اهل کتاب سؤال می‌کنید، در حالی که قرآن که بر پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) نازل شده، تازه‌ترین گفتاری است که شما آن را به صورت خالص قرائت می‌کنید؟ کتابی که از دستبرد تحریف و تدلیس مصون مانده است و خداوند به شما خبر داده که اهل کتاب، کتاب خدا را دگرگون ساخته و تحریف نمودند و کتابی را خود نوشتند و جایگزین آن کردند و گفتند: این از جانب خدا است، تا بدین وسیله، به بهای اندکی آن را معاوضه کنند. (120) آیا دانشی که از جانب خدا برایتان آمده، شما را از پرسیدنِ از آنان باز نمی‌دارد؟ نه، به خدا سوگند، هرگز شخصی از اهل کتاب را ندیده‌ایم که درباره‌ی آن‌چه بر شما فرو فرستاده شده، از شما سؤال کند. (121)

5 -2- عبدالله بن مسعود

از اسود بن هلال نقل شده صحیفه‌ای از احادیث را نزد عبدالله بن‌مسعود (م: 32 هـ ق) (122) بردند، وی دستور داد آن‌ها را محو کنند و بعد گفت: به این دلیل اهل کتاب هلاک شدند که کتاب خدا را پشت سر نهادند. (123) همچنین از وی نقل شده که گفت:
درباره‌ی هیچ چیزی از اهل کتاب سؤال نکنید؛ زیرا آنان هرگز شما را هدایت نمی‌کنند، درحالی که خودشان گمراهند، و این بدان جهت است که مبادا شما حقّی را تکذیب کنید و یا باطلی را تصدیق نمایید؛ پس اگر ناچارید که از آنان مطلبی بپرسید، خوب در آن بنگرید و آن‌چه را که موافق کتاب خدا است بپذیرید و آن‌چه را که مخالفِ کتاب خدا است دور افکنید. (124)
این سخن یادآور معیاری است که امامان معصوم (علیهم‌السلام) برای ارزیابی روایات نشان داده‌اند؛ یعنی عرضه‌ی روایات بر کتاب خدا. از این رو، ارزش و حجّیّت روایات وابسته به سازگاری محتوای آن‌ها با قرآن کریم است.

5 -3- حُذَیفة بن یَمان

حُذَیفه‌بن‌ یَمان (م: 36 هـ ق) (125) از جمله‌ی اصحاب پیامبر و علی است که در برابر یاوه‌گویی‌های کعب‌الأحبار ایستاد و وی را تکذیب کرد به حذیفه خبر رسید که کعب می‌گوید: آسمان بر محوری همچون آسیاب می‌چرخد. وی گفت: کعب دروغ گفته است؛ زیرا خداوند خود می‌فرماید ما آسمان‌ها و زمین را نگاه می‌داریم تا فرو نیفتند. (126)

5 -4- ابوذر غفاری

ابوذر غفاری (م: 32 هـ ق) (127) از جمله‌ی صحابه‌ی بزرگوار پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌و سلم) است و آن حضرت، وی را راست‌گوترین انسان‌های زمان خود معرّفی کرده است. (128) وی در برابر کعب‌الأحبار و فتاوای او به شدّت به مقابله برخاسته و به تکذیب او پرداخت و در مقابل چشمان خلیفه، وی را به همگان یهودی‌زاده معرّفی کرد و با عصای خود بر سینه‌ی کعب زد و او را مجروح ساخت. (129)
روزی عثمان به کعب رو کرده، گفت: آیا برای زمامدار جایز است که مالی را بگیرد و هر وقت توانست بپردازد؟ کعب‌الأحبار گفت: این اشکالی ندارد. ابوذر (خطاب به کعب) گفت: ای یهودی‌زاده! تو دین ما را به ما یاد می‌دهی. عثمان گفت: آزار تو به من و زخم زبانت به یارانم زیاد شده است. برو به شام. آن‌گاه او را به سوی شام روانه ساخت. ابوذر در برابر کارهای نادرستِ معاویه نیز زبان به اعتراض گشود. معاویه سیصد دینار برای او فرستاد. ابوذر گفت: اگر این، از بخشش سالانه‌ی من است که من را از آن محروم ساخته‌ای، می‌پذیرم و اگر هدیه است، من بدان احتیاجی ندارم. و از این‌رو، آن را برگرداند. ابوذر وقتی به شام رسید. با دیدن کاخ سبز معاویه در دمشق گفت: ای معاویه! اگر این کاخ از بیت‌المال است، خیانت است و اگر از مال خودت است، اسراف است. (130)

5-5- خَبّاب بن اَرت

خَبّاب‌بن اَرت (م: 37 هـ ق) (131) از صحابه‌ی قدیمی پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و از ملازمان امیر مؤمنان (علیه‌السلام)، نیز با داستان‌سرایان به شدّت مخالفت کرده است. فرزندش می‌گوید: من در حال شنیدن سخنان قصّه‌خوانی بودم که پدرم من را دید. وقتی به خانه آمدم، او مرا با شلّاق کتک زد، که چرا در کنار عمالقه (132) ایستاده بودم. (133)

پی‌نوشت‌ها

73. مقدّمة فی أصول التفسیر، ص 99.
74. الإسرائیلیّات و الموضوعات، ص 106 و معالم التنزیل، ج 1، ص 12 و 13.
75. التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 141.
76. المَنار، ج 1، ص 9 و 10 و صحیح البخاری، ج 8، ص 160.
77. القرآن و التفسیر، ص 273.
78. همان، ص 274، به نقل از عمدة التفسیر، ص 14 و 15، با اندک تلخیص.
79. همان.
80. تفصیل وسائل الشیعة، ج 20، ص 93 تا 95، «المقدّمة الثامنة» و مقباس الهدایة، ج 1، ص 139 تا 142، به نقل از عُدة الأصول، ج 1، ص 369 تا 372.
81. معالم المدرستین، ج 3، ص 328.
82. مقباس الهدایة، ج 1، ص 137 به بعد.
83. معالم المدرستین، ج 3، ص 322. در مورد راویان متهم به دروغ و جعلِ حدیث، ر.ک. به: تلخیص مقباس الهدایة، ص 266 به بعد.
84. کنزالعُمّال ، ج 10، ص 233، حدیث 29175.
85. معانی الأحبار، ص 158.
86. هود، آیه‌ی 1.
87. فُصِّلت، آیه‌ی 42.
88. الکافی، ج 1، ص 67 و 69.
89. کنزالعُمّال، ج 1، ص 172 تا 189، باب «الاعتصام بالکتاب و السنّة».
90. الکافی، ج 1، ص 69؛ تفصیل وسائل الشیعة، ج 8، ص 78 و 79، حدیث 10 و 14، باب 9 از ابواب صفات القاضی و تفسیرالعیّاشی، ج 1، ص 19 و 20؛ هفت روایت در این باره نقل شده است.
91.الکافی، ج 1، ص 69. زُخرُف، به معنای باطل و دروغ خوش‌نما و ظاهر فریب است و در اصل به معنای طلا و زیور و زینت است؛ ر.ک. به: النهایة، ج 2، ص 299.
92.همان، ص 69 و تفصیل وسائل الشیعة، ج 18، ص 79.
93. همان، ص 60.
94. کنزالعُمّال، ج 1، ص 196، حدیث 993.
95.همان، حدیث 994.
96. الصحیح من سیرة النبی الأعظم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، ج 1، ص 276، به نقل از جامع بیان‌العلم، ج 2، ص 42.
97. همان، به نقل از کنزالعُمّال، ج 8، ص 87.
98.الفرقان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 20.
99. همان، ص 21، پاورقی. گویا اصل این تقسیم‌بندی از آنِ مرحوم شیخ طوسی (رحمة‌ الله) است، ر.ک. به: التبیان، ج 1، مقّدمه.
100. تفصیل وسال الشیعة، ج 18، ص 84، حدیث 29، باب 9 از ابواب صفات القاضی.
101.الکافی، ج 1، ص 8. و تفصیل وسائل‌الشیعة، ج 18، ص 80. نظیر آن، در مقبوله‌ی عمربن حنظله نیز آمده است: «ما خالف العامّة ففیه الرّشاد»؛ ر.ک. به: تفصیل وسایل الشیعة، ج 18، ص 75 و 76.
102.تفصیل وسائل الشیعة، ج 18، ص 83، حدیث 24.
103.ر.ک. به: بحارالأنوار، ج 35، ص 387 و میزان الحکمة، ج 9، ص 605، حدیث 19463.
104.جامع بیان العلم، ج 1، ص 76 و أضواء علی السّنّة المحمّدیّة، ص 47.
105. الکافی، ج 7، ص 263؛ تفصیل وسائل الشیعة، ج 3، ص 515 و الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، ج 1، ص 190.
106. شرح نهج‌البلاغة، ج 4 ص 77؛ اضواء علی السّنة المحمّدیة، ص 165 و نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 113 تا 15.
107.کنزالعمّال، ج 10، ص 281، حدیث 29449 29450، 29451 و 29452. از این سخن امام علی (علیه‌السلام) استفاده می‌شود که یکی از انگیزه‌های قصّه‌خوانان، کسب شهرت اجتماعی و خودنمایی بوده است.
108. الإسرائیلیّات فی کتب التفسیر و الحدیث، ص 204؛ الإسرائیلیّات فی التراث الإسلامی، ص 129، پاورقی شماره 4، به نقل از تفسیر النسفی، ج 4، ص 29 و 30؛ مجمع‌البیان، ج 7-8، ص 736 و تفسیر الصافی، ج 4، ص 296.
109.وفیات الأعیان، ج 1، ص 70.
110.الکافی، ج 4، ص 239 و 240، «باب النظر الی الکعبه»؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 354 و تفسیر العیاشی، ج 2، ص 362، ذیل آیه‌ی 68 از سوره‌ی انعام.
111. الخصال، ج 1، ص 352، باب السبعة، حدیث 33.
112. بحارالأنوار، ج 2، ص 159، و ج 69، ص 246 و 265.
113. الهدی ‌الی ‌دین المصطفی، ج 1، ص 144 و تفسیرالصافی، ج 4، ص 296.
114. تفسیرالصافی، ج 4، ص 295، ذیل آیه‌ی 26 سوره‌ی ص و مسند الإمام الرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 93 و 94.
115. ابن‌عبّاس پسر عموی پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، محدّث، مفسّر، فقیه و مورّخ صدر اسلام و از اصحاب خاصّ پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) بود که سه سال قبل از هجرت، در شِعب ابوطالب به دنیا آمد. وی در زمان رحلت آن حضرت، 13 یا 15 ساله بود. ابن‌عبّاس همواره ملازم پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) بوده و دانش و حکمت فراوانی را از او و خاندان پاکش فرا گرفته است. اکثر محققّان اسلامی، ابن‌عبّاس را شاگرد امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و از ملازمان وی معرّفی کرده‌اند. وی بارها درباره‌ی دانش تفسیر خود گفته است: ما أخذت من تفسیر القرآن فعن علی‌بن ابی‌طالب و یا دانش پیامبر در برابر دانش خداوند و دانش علی در برابر دانش پیامبر و دانش من در برابر دانش علی و دانش من و اصحاب پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) در برابر دانش علی (علیه‌السلام) جز بسان قطره‌ای در برابر دریا به شمار نمی‌آید؛ ر.ک. به: التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89 و بحارالأنوار، ج 40، ص 147، و ج 92، ص 105. وی در سنّ 71 سالگی در سال 68 هـ در طائف وفات یافت و همان‌جا مدفون گشت. ابن‌عبّاس در آخرین لحظات عمرش گفت: اللّهم انّی اتقرّب الیک بمحمّد و آل محمّد، انّی اتقرّب الیک بولایة الشیخ علی‌بن ابی‌طالب. وی آن‌قدر این دعا را تکرار کرد تا بر زمین افتاد؛ ر.ک. به: دائرة المعارف تشیّع، ج 1، ص 344 - 347؛ تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 40 به بعد و الإتقان، ج 4، ص 234.
116. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 70.
117. المذاهب الإسلامیة فی تفسیرالقران، ص 84؛ علاوه بر گلدزیهر، برخی دیگر از مستشرقان، نظیر رژی بلاشر نز ابن‌عبّاس را به اقتباس از اهل کتاب متهم کرده‌اند؛ ر.ک. به: در آستانه‌ی قرآن کریم، ص 253 و 254.
118. فجرالإسلام، ص 201.
119. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 73. این که ذهبی به طور مطلق حکم می‌کند که همه‌ی صحابه به اهل کتاب رجوع می‌کردند، نادرست است؛ چه این که دانشمندان صحابه، نظیر ابن‌عبّاس هرگز به آنان رجوع نمی‌کردند و سرچشمه‌ی دانش خود را پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و اهل‌بیت بزرگوار (علیهم‌السلام) می‌دانستند. چنان که از ابن‌عبّاس منقول است که ما اخذت من تفسیرالقرآن فعن علی‌بن ابی‌طالب؛ ر.ک. به: التفسیر و المفسّرون، ج 1، 89. همچنین درباره‌ی نقد آراء گلدزیهر و احمد امین، ر.ک.به: سه مقاله در تاریخ، تفسیر و نحو، ص 109 تا 113.
استاد واعظ‌زاده خراسانی درباره‌ی ابن‌عبّاس و منابع تفسیری وی می‌گوید: مسلّم است که اسرائیلیّات توسّط ابن‌عبّاس و سایر صحابه نقل شده است و در کتاب‌های تفسیر و حدیث و تاریخ فراوان به چشم می‌خورد و ممکن است برخی، آن‌ها را به دروغ به ابن‌عبّاس و سایرین نسبت داده باشند. ر.ک. به: مکاتب و روش‌های تفیسری، ص 21.
120.بقره، آیه‌ی 79.
121. صحیح البخاری، ج 7، ص 160 و جامع بیان العلم، ج 2، ص 51.
122.ابن‌مسعود، از جمله‌ی اصحاب بزرگوار پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و مورد توجّه او بوده است. وی از نظر کثرت احادیث تفسیری، پس از ابن‌عبّاس است. وی در سن 60 سالگی در مدینه از دنیا رفته است؛ ر.ک. به: تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 13 به بعد و الإتقان، ج 4، 244.
123. أضواء علی السُنّه المحمّدیّة، ص 47.
124.الدّر المنثور، ج 6، ص 470؛ تقیید العلم، ص 53 و 56؛ جامع بیان العلم و فضله، ج 2، 50 و القصاص و المذکرین، ص 129.
125. درباره‌ی حُذَیفه ر.ک. به: الأعلام، ج 2، ص 171؛ معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 226؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج 2، ص 344 و بحارالأنوار، ج 10، ص 227.
126. الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 323، به نقل از أضواء علی‌السُنَة المحمّدیّة، 165. سخن حذیفه اشاره به آیه‌ی 41 سوره‌ی فاطر دارد که می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا».
127. درباره‌ی ابوذر غفاری (جُندَب بن جنادة)، ر.ک. به: تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 17 به بعد؛ الأعلام، ج 2، ص 140؛ معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 138 و حلیة الأولیاء، ج 1، ص 160.
128. تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 18. و ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ج 8، ص 259، در ذیل سخنان علی (علیه‌السلام) درباره‌ی ابوذر غفاری.
129. تفسیر القمی، ج 1، ص 51، در ذیل آیه‌ی 84 سوره‌ی بقره؛ المیزان، ج 9، ص 258؛ ابوذر، ص 178 و بحوث مع ‌اهل السنّة و السلفیّه، ص 80.
130. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، ج 3 ص 54 و 55.
131. خَبّاب از جمله‌ی نخستین مهاجرانی بوده که در غزوه‌ی بدر و دیگر جنگ‌ها حضور داشته و از معدود افرادی است که در راه خدا شکنجه شده است. وی در سن 73 سالگی در کوفه از دنیا رفته است. درباره‌ی زندگی وی ر.ک. به: الأعلام، ج 2، ص 301؛ معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 47؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج 3، 176 و ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 171، در ذیل دعای امام علی (علیه‌السلام) در حقِّ خَبّاب.
132. عمالقه، به گروه ستمگرِ باقیمانده از قومِ عاد که در شام می‌زیستند، گفته می‌شود. مفرد آن عِملیق و عِملاق است. به کسی که مردم فریبی می‌کند، نیز «عِملاق» گفته می‌شود؛ از این‌رو، داستان‌سرایان را به آنان تشبیه کرده‌اند. ر.ک. به: النهایة، ج 3، ص 301 و لسان‌العرب، مادّه‌ی «عملق».
133. القصّاص و المذکّرین، ص 86 و النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 3، ص 301.

منبع مقاله :
دیاری، محمدتقی؛ (1383)، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.