دلایل پذیرش یا عدم پذیرش روایات اهل کتاب (1)

پس از شناسایی اجمالی چهره‌های شاخص راویان اهل کتاب و برخی از کسانی که تحت تأثیر اندیشه‌های دانشمندان یهودی و مسیحی واقع شده‌اند، نوبت به بررسی دلایلی می‌رسد که در پذیرش یا عدم پذیرش سخنان اهل کتاب، به...
شنبه، 10 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دلایل پذیرش یا عدم پذیرش روایات اهل کتاب (1)
 دلایل پذیرش یا عدم پذیرش روایات اهل کتاب (1)

 

نویسنده: محمّدتقی دیاری




 

1- نقد و بررسی ادلّه

پس از شناسایی اجمالی چهره‌های شاخص راویان اهل کتاب و برخی از کسانی که تحت تأثیر اندیشه‌های دانشمندان یهودی و مسیحی واقع شده‌اند، نوبت به بررسی دلایلی می‌رسد که در پذیرش یا عدم پذیرش سخنان اهل کتاب، به آن‌ها استناد شده است. از این‌رو، مبحث نخست این مقاله را به این امر اختصاص می‌دهیم و به بحث‌وگفت‌وگو درباره‌ی ادّله‌ی قرآنی و احادیث منقول از پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) می‌پردازیم، و به اختصار به معیارهای نقد و ارزیابی محتوای روایات، به ویژه «لزوم عرضه‌ی روایات بر قرآن کریم» اشاره خواهیم کرد. در مبحث دوم، نخست واکنش شدید اهل‌بیت پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، پاسداران واقعی حریم قرآن، و پس از آن، موضع‌گیری یاران و شاگردان آنان را نسبت به روایات اسرائیلی بیان می‌کنیم. با مطالعه‌ی این بخش، این حقیقت برای ما روشن می‌شود که کسانی که در دام اندیشه‌های انحرافی اهل کتاب گرفتار آمده و سخنان واهی آنان را به سان وحی مُنزَل و حدیث معتبر تلقّی کرده‌اند، راه صواب را گم کرده، در برابر نصّ کلام نورانی پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به اجتهاد شخصی خود روی آورده و از خاندان پاک و عترت معصوم او فرسنگ‌ها فاصله گرفته‌اند.

1-1- نقد و بررسی ادلّه‌ی قرآنی

در قرآن کریم با دو دسته از آیات روبرو می‌شویم. یک دسته در ظاهر، دانشمندان یهود و نصارا را «اهل ذکر» و پیروان این دو آیین آسمانی را «اهل کتاب» معرّفی نموده، و دیگران را به مراجعه و پرس‌وجو از آنان فرا می‌خواند، و چه بسا آنان را گواه بر راستی و درستیِ قرآن کریم می‌گیرد. و دسته‌ای دیگر، در مقام ارائه‌ی چهره‌ی زشت و عملکرد سوء یهودیان در گمراه کردن مسلمانان و بدنام کردنِ آیین اسلام و سست نمودن اعتقادات اسلامیِ مسلمانان برآمده و کینه، دشمنی و مقاصد شوم و شیطنت‌آمیز آنان را برملا کرده، و به شدّت مسلمانان را از مراجعه و گوش فرادادن و اعتماد به سخنان آنان نهی می‌کند و خطرات آنان را گوشزد می‌نماید.

1-1-1- ادلّه‌ی موافقان

دسته‌ی اوّل عبارت است از آیاتی که موافقان به آن تمسّک کرده‌اند:
1-«سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ كَمْ آتَیْنَاهُم مِّنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ». (1)
از بنی‌اسرائیل بپرس چه اندازه نشانه‌های روشن به آنان دادیم؟
این آیه به بنی‌اسرائیل اشاره می‌کند که پس از دریافت آیات روشن و نعمت‌های فراوان الهی، با کفران نعمت‌های خدا، گرفتار عذاب و کیفر الهی شدند. در واقع با جمله‌ی «سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ» از آنان اعتراف گرفته می‌شود. پس در این آیه، اخذ و اقتباس از اهل کتاب مطرح نیست.
2-«قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ» (2)
بگو اگر راست می‌گویید، تورات را بیاورید و بخوانید!
خداوند متعال در این آیه به پیامبرش دستور می‌دهد که از یهود بخواهد تورات موجود نزد خود را بیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود که ادّعای آنان در مورد تحریم غذاها، نادرست است و نسبت‌هایی که به پیامبران الهی پیشین می‌دهند، حتّی در تورات تحریف شده‌ی آنان نیست. این آیه هیچ‌گونه دلالتی بر مُجاز بودن مراجعه به اهل کتاب و اعتماد به سخنان آنان ندارد؛ بلکه بیان‌گر این حقیقت است که در این کتاب‌های تحریف شده نیز، نشانه‌هایی از احکام و مقرّرات الهی و گزارش‌هایی از پیامبران الهی وجود دارد، که اگر آن مطالب را کتمان نکنند، حقیقت را خواهند فهمید. (3)
3- «واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ». (4)
و از آنان درباره‌ی سرگذشت شهری که در ساحل دریا بود، بپرس. زمانی که آنان در روزهای شنبه. [از قانون الهی] تجاوز می‌کردند. این آیه درباره‌ی سرگذشت گروهی از بنی‌اسرائیل است که در ساحل دریا زندگی می‌کرده‌اند. خداوند به پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) می‌گوید که از یهودیان هم عصر خویش درباره‌ی این جمعیت سؤال کند؛ یعنی این خاطره را با سؤال، در ذهن آنان زنده سازد، تا از آن پند بگیرند و از سرکشی و تجاوز بپرهیزند. بنابراین، این آیه به هیچ عنوان ارتباطی با مدّعای طرفداران رجوع به اهل کتاب و مباح بودن اقتباس از کتاب‌های دینی آنان ندارد.
4- «فَإِن كُنتَ فِی شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیْكَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ». (5)
و اگر در آن‌چه بر تو نازل کرده‌ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خوانده‌اند بپرس.
این آیه گرچه خطاب به پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) است، امّا مراد از آن، مخالفان و منکران وی است، که اگر در حقّانیّت پیامبر اسلام (علیه‌السلام) تردید دارند، نشانه‌های او را که در کتاب‌های پیشین، مانند تورات و انجیل آمده است، از اهل‌کتاب جویا شوند. و هرگز منظور این نیست که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) در پیام وحی الهی تردید داشته است؛ تا به این وسیله تردید را از خود دور سازد.
5- «وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ». (6)
کافران می‌گویند: تو پیامبر نیستی! بگو: کافی است خداوند و هر کس که دانش کتاب نزد او است، میان من و شما گواه باشد!
در مورد مراد از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» دو احتمال داده شده است: یکی این که منظور، آگاهانِ از محتوا و مفاهیم قرآن کریم، یعنی پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) هستند. (7) دیگر این‌که، اشاره به دانشمندان اهل کتاب است؛ آنان که نشانه‌های پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) را در کتاب‌های آسمانی خویش خوانده بودند و از این‌رو، به او ایمان آورده بودند. (8) در هر صورت، این آیه هیچ‌گونه دلالتی بر مدّعا نداشته، بلکه صرفاً برای ارجاع منکران رسالت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به آگاهان به کتاب الهی یا دانشمندان اهل‌کتاب است.
6- «وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ».
ما به موسی، نه معجزه‌ی روشن دادیم؛ پس، از بنی‌اسرائیل سؤال کن زمانی را که این معجزات به سراغ آنان آمد. (9)
این آیه به این مطلب اشاره دارد که در زمان پیامبران پیشین نیز، مخالفان، معجزات فراوانی را از پیامبران الهی مشاهده می‌کردند، ولی حقّ را گردن نمی‌نهادند و لجاجت می‌ورزیدند. این آیه می‌فرماید: این پیامبر! اگر مخالفان تو معجزان الهی را انکار کردند، برای اتمام حجت به آنان بگو از بنی‌اسرائیل سؤال کنند که در آن زمان که آیات و نشانه‌های الهی به سراغ آنان آمد، آنان چگونه بودند. بنابراین، پرسش پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) برای آن است که مشرکان بدانند پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به این دلیل تسلیم خواست‌های آنان نمی‌شود، که خواست‌های آنان به انگیزه‌ی حق‌جویی نیست.
7- «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (10)
ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می‌کردیم، کسی را نفرستادیم. اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید.
مشرکان می‌گفتند: چرا خداوند فرشته‌ای را برای ابلاغ رسالت نفرستاده است، یا پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به نیروی خارق‌العاده‌ای مجهّز نیست تا ما را به ترک کارهای زشت وادار سازد. خداوند در پاسخ آنان می‌گوید: رسولان پیشین نیز مردانی بودند که وحی بر آنان فرستاده می‌شد؛ و کار پیامبران الهی دریافت وحی و ابلاغ آن به انسان‌هاست، نه وادار ساختن آنان به پذیرش پیام الهی. در ادامه‌ی آیه اضافه می‌کند که اگر به این موضوع آگاهی ندارید، از اهل اطّلاع بپرسید. در این که مراد از «اهل‌الذکر» چه کسانی هستند، بحث‌های مفصلی صورت گرفته، که در تفاسیر گوناگون آمده است. آن‌چه که در این مورد می‌توان گفت این است که «اهل ذکر»، مفهوم گسترده‌ای دارد و شامل همه‌ی اهل اطّلاع می‌شود، و تفسیر آن به «عالمان اهل کتاب»، از قبیل تطبیق کلّی بر مصداق است؛ زیرا پرسش درباره‌ی پیامبران پیشین می‌بایست از دانشمندان اهل کتاب صورت بگیرد، چرا که مشرکان در بسیاری از مسائل با آنان هم عقیده بوده‌اند، به هر حال، در واقع، خطاب آیه به مشرکان است، که برای آگاهی از رسالت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به آگاهانِ از اهل کتاب مراجعه کنند. و این با مدّعای طرفداران جواز رجوع مسلمانان به اهل کتاب و بهره‌مندی از آنان سازگار نیست. (11)
8- «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ». (12)
از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که آیا غیر از خداوند رحمان معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟!
این آیه نیز در مقام نفی بت‌پرستی و باطل ساختن عقاید مشرکان است و به این مطالب اشاره دارد که همه‌ی پیامبران الهی، همگان را به توحید فرا خوانده‌اند و قاطعانه با بت‌پرستی به مبارزه پرداخته‌اند؛ پس کار پیامبر اسلامی (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) بی‌سابقه نیست، بلکه او سنّت جاودانه و همیشگی پیامبران پیشین را زنده نموده است. و این آیه گرچه خطاب به پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) است، ولی منظور، تمام انسان‌ها به ویژه مخالفان اویند؛ و کسانی که مورد پرسش قرار می‌گیرند، پیروان پیامبران پیشین هستند. بنابراین، هرگز این آیه بر جواز رجوع مسلمانان به اهل‌کتاب برای فراگرفتن تعالیم دینی و تفسیر آیات قرآن کریم دلالت ندارد.
9- «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ». (13)
بگو: به من خبر دهید، اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما به آن کافر شده باشید، در حالی که شاهدی از بنی‌اسرائیل به مشابهت آن [یا تورات] شهادت داده و [به آن] ایمان آورده باشد، و شما استکبار ورزیده باشید [آیا شما ستم‌گر نیستید؟].
این آیه نیز مانند آیات پیشین، از وضع مشرکان سخن می‌گوید و به چگونگی برخورد آنان با آیات الهی اشاره می‌کند. در این که شاهد بنی‌اسرائیل چه کسی بوده است که بر حقّانیّت قرآن کریم گواهی داده، میان مفسّران اختلاف است. برخی گفته‌اند این «شاهد»، یکی از دانشمندان اهل کتاب بوده که در مکّه زندگی می‌کرده است. این احتمال با مکّی بودن سوره سازگار است، ولی تاریخ از وجود چنین شخصی در مکّه و در عصر پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) نامی به میان نیاورده است. برخی نیز گفته‌اند که این «شاهد»، دانشمند معروف یهودی، عبدالله بن سلام است که در مدینه ایمان آورد و به آیین اسلام گروید. (14)

1-1 -2- ادلّه‌ی مخالفان

دسته‌ی دوّم آیاتی است که مخالفان به آن‌ها تمسک جسته‌اند. این آیات در صدد نشان دادن چهره‌ی یهود و نیّات باطنی آنان در تحریف حقایق دینی و تلاش آنان در جهت ایجاد انحراف و ارتداد در میان جوامع اسلامی است و هشداری به همه‌ی مسلمانان است که هرگز فریب تظاهر آنان به اسلام را نخورند؛ زیرا قرآن بزرگ‌ترین دشمن اسلام و مسلمین را، قوم یهود معرّفی می‌کند. این به اختصار این دسته از آیات قرآنی را در هفت عنوان مرور می‌کنیم:

الف) - تلاش یهود برای تحریف کلام الهی:

أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (15)
آیا انتظار دارید به شما ایمان بیاورند، با این که گروهی از آنان سخنان خدا را می‌شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می‌کردند، در حالی که علم و آگاهی نیز داشتند!
این آیه و آیات مشابه، به وضوح بیان‌گر این حقیقت است که نباید مسلمانان به ایمان یهودیان دل ببندند؛ زیرا گروهی از آنان از روی عمد و آگاهی کلام الهی را تحریف نموده‌اند. (16)

ب- کینه‌توزی و دشمنی یهود:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُواْ (17)
مسلّماً دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.
این آیه‌ی، بیان‌گر عمق کینه و دشمنی یهود در برابر مسلمانان است. تاریخ صدر اسلام نیز به خوبی به این حقیقت گواهی می‌دهد؛ در بسیاری از نبردهای مسلمین با کفار، دست یهود به طور مستقیم یا غیرمستقیم دخالت داشته است و آنان در برابر جبهه‌های نوپای اسلام و دعوت پیامبر اسلام (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، به ویژه در مدینه، از هرگونه کارشکنی و دشمنی دریغ نکرده‌اند خداوند آنان را با مشرکان در یک صفّ قرار داده است. این هشدار قرآنی، باید همواره آویزه گوش مسلمانان باشد، تا مبادا ظاهرفریبی‌های آنان، موجب سستی و سهل‌انگاری مسلمانان گردیده، خوش باورانه به گفته‌های آنان اعتماد کنند.

ج - ارتداد مسلمانان، خواست یهود:

وَدَّ كَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ (18)
بسیاری از اهل کتاب از روی حسد، آرزو می‌کردند که شما را پس از ایمان آوردن به حال کفر بازگردانند؛ با این که حق برای آنان کاملاً روشن شده بود.
این آیه نیز، به وضوح تصریح می‌کند که اهل کتاب می‌خواهند مسلمانان را از راه مستقیم ایمان بیرون برده، به کژراهه‌ی کفر بکشانند. از این‌رو، باید مسلمانان با چشمانی تیزبین و با دوراندیشی، حرکات آنان را تحت‌نظر بگیرند و هرگز به آنان اعتماد نکنند.

د - کژراهیِ قصّه‌خوانان اهل کتاب:

وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ (19)
و هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را به استهزاء می‌گیرند، از آنان روی برگردان تا به سخن دیگری بپردازند.
در برخی از تفاسیر، این گروهی استهزا کننده را به اهل‌کتاب و قصّه‌خوانان تفسیر کرده‌اند؛ هم‌چنان که در تفسیر العیّاشی، آمده که امام باقر (علیه‌السلام) فرمود:
قصّه‌خوانان از جمله‌ی کسانی هستند که درباره‌ی خداوند و قرآن به بحث و جدال می‌پردازند. (20)
جلال‌الدین سیوطی در تفسیر خود می‌گوید: مراد از «الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا»، اهل کتاب است که از هم‌نشینی و گوش دادن به سخنان آنان نهی شده است؛ زیرا آنان مطالبی را به ناحق به قرآن نسبت می‌دهند. (21)
همچنین در ذیل آیه‌ی « وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» (22) آمده است: اینان کسانی‌اند که به قصّه‌خوانی پرداخته، در داستان‌های خود دروغ می‌گویند و هر چه به ذهنشان می‌آید، بیان می‌کنند. (23)
قرآن این گروه از شاعران را چنین معرّفی می‌نماید: پیروان آنان افراد گمراه هستند و با الگوهای پنداری از واقعیّت‌ها می‌گریزند و بی‌هدف در هر وادی‌ای سرگردانند و سخنانی می‌گویند که به آن‌ها عمل نمی‌کنند. با این اوصاف، نه پیامبر گرامی اسلام (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) شاعر است و نه قرآن کریم شعر.

هـ- از اهل ‌کتاب نپرسید!:

قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا (24)
بگو: پروردگارِ من از تعدادشان آگاه‌تر است. جز گروهی اندک، تعداد آنان را نمی‌دانند؛ پس درباره‌ی آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ‌کس درباره‌ی آنان سؤال مکن.
این آیه در مورد اصحاب کهف است. در ذیل این آیه به صراحت از پرسش از اهل کتاب درباره‌ی خصوصیات اصحاب کهف نهی شده است، تا چه رسد به این که مسلمانان بخواهند تعالیم دینی و احکام شرعی خود را از زبان آنان را بگیرند. (25)

و - ممنوعیّت عمل به احکام تورات:

روایت شده است که عبدالله بن سلام و بعضی دیگر از یهودیان تازه مسلمان، نسبت به بزرگ‌داشت «روز شنبه» پافشاری داشتند و خوردن گوشت شتر و نوشیدن شیر آن را بد می‌شمردند؛ از این‌رو، مسلمانان با آنان مخالفت کردند. آنان در پاسخ گفتند: تورات کتاب الهی است و ما به آن عمل می‌کنیم. در این هنگام خداوند این آیه را نازل کرد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ كَآفَّةً (26)
ای مؤمنان! همگی در صلح و آشتی [اسلام] در آیید. (27)
واژه‌ی «سلم» با «اسلام» و «تسلیم» یکی است. بنابراین، مفهوم آیه این است که پس از ایمان آوردن به خدا، باید تسلیم دستورات او شوید و به رأی خود عمل نکنید. (28)

ز - با وجود قرآن نیازی به غیر قرآن نیست: (29)

برخی از مخالفان چون حاضر نبودند در برابر دعوت الهی و بیان منطقی قرآن کریم خاضع باشند، دست به بهانه‌جویی‌های فراوانی می‌زدند و همواره از پیامبر درخواست معجزه می‌کردند. قرآن کریم در پاسخ به بهانه‌های بی‌اساس آنان می‌گوید:
أَوَلَمْ یَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (30)
آیا همین اندازه برای آنان کافی نیست که ما این کتاب آسمانی را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنان تلاوت شود. به درستی‌که در آن، رحمتی بزرگ و نیز پند و عبرت برای اهل ایمان است.
یعنی اگر درخواست معجزه دارند، ما با نزول قرآن کریم، چیزی بیش از آن به آنان داده‌ایم؛ قرآن معجزه‌ای است که هم رحمت بزرگی است و هم پند و عبرت برای اهل ایمان. در برخی از تفاسیر، در شأن نزول این آیه آمده است که گروهی از اصحاب رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به امر نگارش تورات می‌پرداخته‌اند. این موضوع به اطّلاع پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) رسید. حضرت فرمودند: نادان‌ترین نادانی و گمراه‌ترین گمراهی از آنِ گروهی است که از کتاب آسمانی پیامبرشان روی گرداندند و به کتاب‌های دیگر پیامبران و اقوام آنان روی آوردند. آن‌گاه خداوند این آیه را نازل کرد. (31)
لازم به توضیح است که بر فرض پذیرش ظهور آیات گروه اول، این آیات با آیات گروه دوّم متعارض‌اند، و ظهور آیات مربوط به دیدگاه دوّم (عدم جواز نقل) قوی‌تر بوده، بلکه برخی از آنان به مثابه‌ی نصّ صریح است؛ بدین ترتیب، در مقام جمع بین این دو گروه از آیات، ترجیح با گروه دوّم خواهد بود.

1 -2- نقد و بررسی ادلّه‌ی روایی

در جوامع حدیثی شیعه و اهل سنّت، در خصوص نقل حدیث از اهل کتاب، با دو دسته روایات متعارض روبرو هستیم. برخی از روایات، بیان‌گر این است که پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) اصحاب خود را از پذیرش مطلق روایات و اخبار اهل کتاب برحذر داشته است؛ هم‌چنان که از ظاهر برخی از روایات منسوب به پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) نیز استفاده کرده‌اند که نقل حدیث از آنان مجاز و بلامانع است. در این قسمت تلاش شده است تا ضمن نقل هر دو گروه از روایات، به بررسی و نقد آن‌ها پرداخته شود. ابتدا روایات دالّ بر جواز و پس از آن، روایات دالّ بر منع را مطرح خواهیم کرد.

1-2-1- روایات دالّ بر جواز

این روایات به گونه‌های مختلف نقل شده است و در جوامع حدیثی اهل سنّت، نظیر مسند احمدبن حنبل، سنن ابی‌داود و صحیح بخاری آمده است:
1-احمدبن حنبل از ابوهریرة روایت کرده است که پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود:
مانعی نیست که از من روایت کنید؛ و هر کس که از روی عمد و آگاهی بر من دروغ ببندد، جایگاه خودش را از آتش آماده ساخته است. مانعی ندارد که از بنی‌اسرائیل حدیث نقل کنید و شما هیچ مطلبی درباره‌ی آنان روایت نمی‌کنید، جز این که شگفت‌انگیزتر از آن در میان آنان وجود دارد. (32)
2-ابوداود در سنن خود از ابوسعید خُدری روایت کرده است که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود:
مانعی نیست که از من روایت کنید؛ ولی دروغ بر من نبندید، و هر کس از روی عمد و آگاهی بر من دروغ ببندد، جایگاه خودش را از آتش مهیا ساخته است. و مانعی نیست که درباره‌ی بنی‌اسرائیل روایت کنید. (33)
3- احمدبن حنبل در مسند، بخاری در صحیح، ترمذی ونسائی در سنن خود، از عبدالله بن عمر روایت کرده‌اند که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود:
از جانب من تبلیغ کنید، اگر چه یک آیه باشد، و نقل روایت درباره‌ی بنی‌اسرائیل اشکالی ندارد و هر کس از روی عمد بر من دروغ بندد، جایگاه خویش را از آتش (دوزخ) آماده ساخته است. (34)
4- ابوداود از ابوهریرة روایت کرده است که پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: مانعی ندارد که درباره‌ی بنی‌اسرائیل حدیث نقل کنید. (35)
5- احمدبن حنبل با اسناد خود از عبدالله‌بن مسعود روایت می‌کند که وی گفت:
خداوند متعال، پیامبرش را برای وارد ساختن انسان به بهشت برانگیخت. روزی آن حضرت وارد کنیسه شد؛ در این هنگام، شخصی یهودی مشغول خواندن تورات برای مردم بود. وقتی که به وصف پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) رسیدند، دست کشیدند، در حالی‌که در کنار آنان مرد بیماری بود. پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: چرا خاموش شدید؟ بیمار گفت: اینان به وصف پیامبری رسیدند؛ از این رو، دست کشیدند. آن‌گاه بیمار پیش آمد و تورات را گرفت و خواند تا به وصف پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و امّت او رسید. سپس گفت: این وصف تو و وصف امّت تو است. گواهی می‌دهم که جز خدای واحد معبودی نیست و مسلّماً تو رسول خدایی. (36)
دکتر ذهبی در ادامه‌ی روایت فوق می‌افزاید:
این سخن پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) که فرمود: چرا خاموش شدید؟ و نیز گوش قراردادن آن حضرت به سخنان شخص بیمار، که مشغول خواندن تورات بود و عدم انکار او، دلیل بر آن است که اقتباس از کتاب‌های اهل کتاب مباح است (37)... از این که برخی از صحابه، نظیر ابوهریره، ابن‌عبّاس، ابن مسعود و غیر آنان به اهل کتاب تازه مسلمانان مراجعه می‌کردند و درباره‌ی برخی از مسائل قرآنی از آنان سؤال می‌نمودند و همچنین از این که عبدالله بن عمرو در جنگ یرموک دوبار شتر از کتاب‌های اهل کتاب را به دست آورد و از آن‌ها نقل حدیث کرد، نیز استفاده می‌شود که اقتباس از اهل کتاب جایز است. (38)
وی در مقام جمع بین روایات دال بر جواز و منع، و در دفاع از نقل حدیث برخی از صحابه از اهل کتاب که چه بسا متأثّر از اندیشه‌های آنان نیز بوده‌اند، می‌نویسد:
مسلّماً صحابه‌ی پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) آگاه‌ترین مردم به امور دینی خودشان بوده‌اند و ابوهریره و ابن‌عبّاس و غیر آنان از کسانی بوده‌اند که به برخی از دانشمندان اهل کتاب نوآیین و مسلمان مراجعه می‌کردند و روش متقن و حساب شده‌ای در پذیرش اسرائیلیّات داشتند؛ آن‌چه را که با شریعت ما موافق بود تصدیق می‌کردند و آن‌چه را که با آن ناسازگار بود، تکذیب می‌کردند و در موارد مبهم و مجهول نیز توقف و احتیاط می‌کردند. وانگهی، آنان (صحابه) در همه‌ی مسائل به اهل‌کتاب رجوع نمی‌کردند، بلکه صرفاً برای آگاهی از برخی از مسائل جزئی رویدادها و گزارش‌های تاریخی به آنان مراجعه می‌کردند و هرگز در مسائل اعتقادی و احکام شرعی به آنان رجوع نمی‌کردند. و... همچنین اندیشه‌های پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و صحابه و برخورد شدید آنان در برابر اهل ‌کتاب، در آغاز پیدایش اسلام و پیش از استقرار احکام بوده است و نگرانی آنان برای این بوده است که مبادا عقاید و اندیشه‌های آنان آشفته و پریشان گردد. (39)
دکتر ذهبی پس از بیان دو دسته از احادیث دال بر جواز و منع، در اثر دیگر خود می‌گوید:
هیچ‌گونه تعارضی میان دو حدیث منقول از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) وجود ندارد؛ زیرا حدیث نخست (40)، نقل حدیث درباره‌ی حوادث بنی‌اسرائیل و شگفتی‌های زندگی آنان را که حاوی عبرت‌ها، مباح دانسته است؛ به شرط آن که با دروغ آمیخته نباشد. و معلوم است که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) هرگز نقل دروغ را جایز نمی‌شمارد.
و مراد از حدیث دوّم (41) این است که باید در روایات اهل کتاب توقّف کرد - درباره‌ی آن چه احتمال صدق و کذب دارد - زیرا چه بسا راستی باشد که اهل‌کتاب آن را تکذیب کنند و یا دروغی باشد که آن را تصدیق نمایند؛ و در نتیجه، در سختی و مشقت واقع شوند. و بدیهی است در مواردی که گزارش‌ها و روایات اهل کتاب با شرع ناسازگار است، ما مجازیم آنان را تکذیب کنیم و در مواردی که گزارش‌های آنان با شرع سازگار است، مجازیم آنان را تصدیق نماییم.
و امّا حدیثی را که احمدبن حنبل و ابن‌ ابی‌شیبه و بزار از جابربن عبدالله نقل کرده‌اند که عمربن خطاب نوشته‌ای از اهل کتاب را نزد پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) آورد و آن را بر پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) خواند و حضرت خشمگین شده، فرمود: آیا شما در دین خود متحیّر و سرگردانید ای ابن خطّاب؟ سوگند به خدایی که جانم در اختیار او است، من برای شما شریعتی روشن و پاکیزه آورده‌ام. از آنان درباره‌ی هیچ مطلبی نپرسید؛ زیرا ممکن است برای شما خبرهای حق آورده، شما آن را تکذیب کنید و یا خیرهای باطل بیاورند و شما آن را تصدیق نمایید. سوگند به خدایی که جانم در اختیار او است، اگر حضرت موسی (علیه‌السلام) زنده بود، جز پیروی از من یارای امر دیگری نداشت؛ (42) باید گفت که این حدیث با آن‌چه که در خصوص حدیث نخست گفتیم، ناسازگاری ندارد؛ زیرا نهی در این حدیث، مربوط به آغاز ظهور اسلام و قبل از استقرار احکام شرع مقدس است و اباحه و جواز، پس از آشنایی با احکام و استقرار آن‌ها در شریعت اسلامی است؛ زمانی که دیگر نگرانی از آمیخته شدن احکام شریعت حضرت موسی با شریعت اسلامی وجود ندارد. (43)
ابن‌حجر نیز در فتح الباری می‌گوید: این نهی مربوط به زمان قبل از استقرار احکام اسلامی است و وقتی که نگرانی آمیختگی احکام شریعت یهود با احکام اسلام از بین رفت، نقل حدیث از اهل کتاب مجاز شمرده شد. (44)
قبل از این‌که به نقل روایات دالّ بر منع بپردازیم، در مورد روایات گروه نخست (روایات دالّ بر جواز) نکاتی را به اختصار یادآور می‌شویم:
1-احادیث چهارگانه‌‌ی نخست که دارای مضمون یکنواختی هستند، با این کیفیّت، تنها در جوامع حدیثی اهل سنّت و بیش‌تر در مسند احمد و سنن دارمی و سنن ترمذی و به شکل دیگری در صحیح بخاری آمده است، که دو مورد آن به ابوهریره و یک مورد آن به عبدالله بن عمرو که هر دوی آن‌ها در مظانِّ اتّهام قرار دارند و یک مورد نیز به ابوسعید خُدری ختم می‌شوند.
2-مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 13، از ابوهریره چنین نقل می‌کند: ما در جمع اصحاب پیامبر به نوشتن روایات آن حضرت مشغول بودیم که آن حضرت وارد شدند و پرسیدند: چه می‌نویسید؟ آیا می‌خواهید در کنار کتاب خدا، کتاب دیگری پدید آورید؟ کتاب خدا را از هر چیز دیگری مجرّد سازید. سپس دستور داد تا همه‌ی آن‌چه را که نوشته بودیم در ظرفی گردآورده، بسوزانیم. پرسیدیم: ای رسول خدا آیا حق داریم از شما به نقل حدیث بپردازیم؟ فرمود: آری، امّا اگر کسی عمداً بر من دروغ بندد، جایگاه خود را از آتش پرساخته است. گفتیم: ای رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) آیا می‌توانیم از بنی‌اسرائیل روایت کنیم؟ فرمود: آری، مانعی ندارد؛ زیرا شما چیزی از آنان نقل نمی‌کنید، مگر آن که از آن عجیب‌تر نیز در میان آنان وجود دارد. (45)
نکته‌ای که در این‌جا اهمیّت دارد این است که احادیث دالّ بر جواز، از جمله این حدیث، از نظر سند به ‌زیدبن اسلم (46) و عبدالرحمن‌بن زید (47) می‌رسد، که هر دو متروک‌الحدیث هستند. شمس‌الدین ذهبی درباره‌ی این حدیث می‌گوید: این حدیث منکَر است». (48) علاوه بر این، صدر آن، درباره‌ی منع نگارش حدیث است که با توجّه به روایات مشابه آن در این زمینه، این حقیقت را بیان می‌کند که پیامبر گرامی اسلام (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) صحابه را از نوشتن روایات اسرائیلی و نقل و اقتباس از راویان آن‌ها برحذر می‌داشته است؛ زیرا روایات مبنی بر جواز نگارش احادیث، در جوامع حدیثی شیعه و سنّی بسیار است. وانگهی، جریان اسف‌بار منع نگارش، حرکتی است که بیش‌تر در زمان خلفا، به ویژه در عهد خلافت خلیفه‌ی دوّم پدید آمده است.
3- برخی از محقّقان معاصر، این حدیث را از جمله‌ی احادیث ساختگی دانسته‌اند که برای آزادی عمل راویان اسرائیلیّات پدید آمده است. (49) با توجّه به موضع‌گیری شدید پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) در برابر نقل و اقتباس از اهل کتاب، بعید به نظر می‌رسد که این حدیث از زبان پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) صادر شده باشد. علاوه بر این، صدر و ذیل این روایت نیز با هم سازگار نیست؛ زیرا از صدر روایت فهمیده می‌شود که پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) اجازه‌ی نگارش احادیث خود را نمی‌دهند، تا کتاب خدا از هرگونه نوشته‌ی دیگری برهنه و مجرّد باشد. (50) و آن‌گاه در پاسخ به این سؤال که آیا حق داریم به نقل حدیث از شما بپردازیم، می‌فرماید: آری، امّا از روی عمد بر من دروغ نبندید. و در ذیل حدیث، به طور مطلق، اجازه‌ی نقل حدیث از بنی‌اسرائیل را صادر می‌کند! (دقّت کنید.) بنابراین، با توجّه به آغاز حدیث و سایر قرائن معلوم می‌شود که نهی شدید پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فقط شامل تدوین آثار یهود و نگارش اسرائیلیّات و تورات تحریف شده بوده است. (51)
4- برخی از اهل تحقیق معتقدند که حدیث حَدِّثوا عَن بنی‌اسرائیل و لاحَرجَ به معنای نقل حدیث از اهل کتاب نیست. بلکه یک تعبیر کنایی است، و به این معناست که هر چه درباره‌ی زشتی‌ها و بدی‌های بنی‌اسرائیل بگویید، باز هم کم است و بدون تردید واقعیّت دارد؛ زیرا آنان مرتکب انواع گوناگون گناهان و پلیدی‌ها شده‌اند. چنان که قرآن کریم از رفتار ناپسند آنان گزارش داده است. (52) استاد معرفت در این‌باره می‌گوید:
این معنا با روایت احمدبن حنبل (تحدّثوا عن بنی‌‌اسرائیل...) تأیید می‌شود. یعنی هرچه را که از زشتی‌ها و پلیدی‌ها درباره‌ی بنی‌اسرائیل نقل کنی راست است؛ زیرا رسوایی و پلیدی آنان گسترده‌تر از آن چیزی است که درباره‌ی آنان احتمال داده می‌شود. و در روایت دیگر نیز «حدّثوا عن بنی‌اسرائیل..». و «حدّثوا عنّی و لاتکذبوا...». آمده است. از مقایسه‌ی میان آزادی مطلق نقل حدیث درباره‌ی بنی‌اسرائیل و نقل حدیث از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) با قید راستی، به روشنی فهمیده می‌شود که هر چه درباره‌ی بنی‌اسرائیل بگویی، واقعیّت دارد، ولی به هنگام نقل حدیث از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) باید مراقب بود تا مبادا به دروغ، سخنی به او نسبت داده شود، چرا که هرکس به دروغ سخنی را به پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) نسبت دهد، جایگاهش را از آتش آماده ساخته است. (53)
5- مرحوم شیخ صدوق (رحمة الله)‌ به نقل از پدر بزرگوارش، حدیثی را با سلسله‌ی سند خود از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که درستی حدیث سابق را زیر سؤال برده، و با بیان معیاری دقیق و روشن، همگان را راهنمایی می‌فرماید. بنابراین، اگر حدیث «حَدِّثُوا عَن بَنِی إِسرَائِیلَ...» مطلق باشد، با بیان امام صادق (علیه‌السلام) مقیّد می‌شود. متن کامل حدیث چنین است:
عبدالأعلی بن اعین (54) به امام صادق (علیه‌السلام) گفت: فدایت گردم. مردم از رسول خدا نقل می‌کنند که آن حضرت فرمود: مانعی ندارد که از بنی‌اسرائیل حدیث نقل کنی. امام فرمود: «آری» راوی پرسید: پس اشکالی ندارد که آن‌چه را از بنی‌اسرائیل می‌شنویم نقل کنیم؟ امام فرمود: آیا نشنیدی که پیامبر فرموده است: در دروغ‌گوییِ آدمی همین بس، که هر چه را می‌شنود روایت کند. راوی پرسید: پس جریان نیست؟ امام فرمود: از سرگذشت بنی‌اسرائیل هرچه در قرآن آمده است، نقل کن که نظیر آن در این امّت وجود دارد و در نقل آن مانعی نیست. (55)
6- حدیث پنجم، که احمد بن حنبل از ابن‌مسعود روایت کرده است به هیچ وجه دلالت بر مدّعای ذهبی و پیروان وی ندارد؛ زیرا سؤالِ همراه با سرزنش پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) با تعبیر «مَا لَکُم أَمسَکتُم» و نیز التفات حضرت به حرف‌های فرد بیمار و ... دلیل بر اباحه و جواز نقل روایت و اقتباس مسلمانان از کتاب‌های اهل‌کتاب نیست؛ بلکه از محتوای این داستان به دست می‌آید که در مقامِ احتجاج با اهل کتاب و اثبات حقّانیّت رسالت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، از آنان خواسته می‌شود - یا به منکران گفته می‌شود - که به کتاب‌های آسمانی پیشین یا دانشمندان یهودی و نصرانی مراجعه کنند، تا به نبوّت پیامبر ایمان بیاورند.
7- درباره‌ی این که دکتر ذهبی به سیره‌ی عملی برخی از صحابه! نظیر ابوهریرة و عبدالله بن عَمرو و ابن‌عبّاس و ابن مسعود و دیگران استناد کرده است، باید گفت که سیره‌ی کسانی همچون ابوهریره و عبدالله بن عَمرو که در موضع اتّهام هستند، معتبر نیست. (56) و ذهبی در صدد تبرئه ابن‌مسعود و ابن‌عبّاس برآمده و نشان داده است که کسانی مانند این دو در برابر روایات اسرائیلی و نقل و اقتباس از اهل کتاب، به شدّت موضع‌گیری کرده‌اند و به احتمال قوی، برخی از روایات منسوب به آن‌ها در این خصوص، به ویژه ابن‌عبّاس، ساختگی است. (57)
8- گفته شده است که میان دو دسته روایات دال بر جواز و منع، تعارضی وجود ندارد. در این باره باید گفت در صورتی که روایات دال بر جواز را ساختگی بدانیم و از درجه‌ی اعتبار ساقط کنیم، به طور طبیعی با تقدیم روایات دال بر منع، دیگر نوبت به روایات دال بر جواز نمی‌رسد. حتّی در صورتی که اشکالات سندی و دلالی این روایات را نادیده بگیریم، روایات دال بر منع دارای ظهور و صراحت بیش‌تری نسبت به روایات دال بر جواز است و در مقام تعارض بر روایات دال بر جواز ترجیح دارد.
9- بر فرض که اصل نقل حدیث از اهل کتاب جایز باشد، این مجوّز آن نیست که بتوان در همه‌ی مسائل اعتقادی، شرعی و ... هر مطلبی را از آنان پذیرفت و نقل نمود. (58)
10- تلاش دکتر ذهبی به پیروی از ابن‌حجر برای توجیه نهی پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، به زمان قبل از استقرار احکام اسلامی یا خوف آمیختگی احکام شریعت یهود با اسلام، صرفاً توجیهی بدون دلیل در برابر نصّ است؛ زیرا نگرانی اصلی پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) در آغاز نزول قرآن کریم این بوده است که مبادا یهودیان که قهرمان تحریف‌گری در طول تاریخ بوده‌اند در نصوص دینی مسلمانان تحریفی پدید آورند و اذهان مسلمانان را آلوده و مشوش سازند. از این‌رو، همواره مسلمانان را از اثرپذیری و خودباختگی در برابر اهل کتاب، به ویژه یهود برحذر داشته‌اند. پیدایش اسرائیلیّات را در زمان صحابه و گسترش آن را در زمان تابعین به بعد دانسته‌اند؛ بنابراین، این نگرانی منحصر به صدر اسلام نبوده و نهی پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) نهیِ مطلق بوده است؛ هر چند از باب احتیاط؛ مگر در مقام احتجاج با مشرکان و منکران، که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) آنان را به دانشمندان اهل کتاب ارجاع می‌دادند. (59)

1 -2-2- روایات دالّ بر عدم جواز

پیامبر عظیم‌الشأن اسلام، بزرگ پاسدار حریم قرآن کریم و نخستین مفسِّر کتاب آسمانی به شمار می‌آید. او همچنان که عهده‌دار تبیین کلام الهی و پاسخگویی به سؤالات و شبهات مردم و منکران رسالت جهانی بود، همواره تلاش می‌کرد تا قرآن کریم ومعارف بلند آن از سوی بدخواهان و بیگانگان مورد تعرّض و دستبرد قرار نگیرد. و از آنجا که دشمن‌ترین مخالفان جبهه‌ی مسلمانان، اهل کتاب به ویژه یهود بودند، از این که مبادا راه برای دشمنان نامحرم به ساحت کلام وحی الهی در جهت تحریف حقایق قرآنی و گمراه ساختن مسلمانان شیفته و دلباخته قرآن کریم و اسلام گشوده شود، همواره به یاران خویش هشدار می‌‌دادند و آنان را به دقت و احتیاط در برخورد با اهل کتاب سفارش می‌نمودند و از تشبّه (60) به قوم یهود و آمیزش و مراوده با آنان و گوش فرادادن به گفته‌های دانشمندان آنان برحذر می‌داشتند، تا تحت تأثیر اندیشه‌های انحرافی و ناسالم آنان قرار نگیرند. از برخورد قاطعانه و تند پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) با اهل کتاب، به خصوص یهود، چنین استنباط می‌شود که آن حضرت به گفتار و رفتار آنان چندان اعتماد نداشته‌اند. آن حضرت، حفظ اصالت قرآن کریم و آیین مبین اسلام را نیز در برابر کتاب‌های تحریف شده تورات و انجیل از نظر دور نمی‌‌داشتند؛ زیرا قرآن کریم منبع اصیل اندیشه و عقیده‌ی ناب اسلامی است و بر کتاب‌های آسمانی پیشین نیز سیطره و هیمنه دارد. در این قسمت، به بررسی آن دسته از روایاتی می‌پردازیم که پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) از تدوین و نشر آثار یهود و پذیرش و شنیدن گفته‌های آنان و نیز از آمیختگی فرهنگ و معارف اسلامی با اسرائیلیّات نهی کرده‌اند:
1-محمّدبن اسماعیل بخاری در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی «قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا» حدیثی را آورده است که به ابوهریرة منتهی می‌شود:
اهل کتاب تورات را به زبان عربی می‌خواندند و آن را برای مسلمانان تفسیر می‌کردند (61). رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: [گفته‌های] اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب؛ و بگویید به خدا و آن چه برای ما نازل شده، ایمان آوردیم. (62)
2-همچنین در صحیح بخاری، کتاب الشّهادات، بابی به این مسأله اختصاص داده شده است که گواهی مشرکان و پیروان آیین‌های مختلف نسبت به یکدیگر، به دلیل آیه‌ی «فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء» (63) پذیرفته نیست. و در پی آن، روایتی را از ابوهریره نقل کرده است:
از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) روایت شده است که اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، و بگویید به خدا و آن‌چه بر ما نازل شده، ایمان آوردیم. (64)
3-جلال‌الدین سیوطی در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ ...» (65) روایتی را آورده است که سند آن به ابانمله انصاری می‌رسد:
ابانمله انصاری برای فرزندش نقل کرد که روزی وی نزد پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) نشسته بود؛ در آن هنگام، مردی از یهود آمد و از کنار جنازه‌ای گذشت؛ آن‌گاه گفت: ای محمّد! آیا این پیکره مرده سخن می‌گوید؟ رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: خداوند آگاه‌تر است. مردِ یهودی گفت: مسلّماً او سخن می‌گوید. رسول خدا فرمود: هر چه را اهل کتاب برای شما بازگو کنند، نه تصدیق کنید و نه تکذیب، و بگویید: ما به خدا و کتاب‌ها و پیامبران او ایمان آوردیم؛ بنابراین، اگر (سخنان آنان) باطل باشد، آن را تصدیق نکرده‌اید و اگر حق باشد، تکذیب نکرده‌اید. (66)
4-روایت شده که عمربن خطّاب به پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) گفت:
ما سخنانی را از یهود می‌شنویم که در شگفتی فرو می‌رویم؛ آیا صلاح می‌دانید آن‌ها را بنویسیم؟ پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: آیا شما سرگردانید، همچنان که یهود و نصارا متحیّر و سرگردانند؟ من برای شما آیینی روشن و پاک آورده‌ام؛ اگر حضرت موسی (علیه‌السلام) زنده بود، جز پیروی از من یارای امر دیگری نداشت. (67)
5- از جابر نقل شده است که عمربن خطّاب، نسخه‌ای از تورات را نزد پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) آورده، گفت:
این نسخه‌ای از تورات است، و شروع به خواندن آن کرد. در آن حال، رنگ چهره‌ی رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) دگرگون شد. ابوبکر متوجه شده، به عمر گفت: مادران داغدار به عزایت بنشینند. چهره‌ی پیامبر را نمی‌بینی؟ عمر نگاهی به چهره‌ی پیامبر انداخته، گفت: از خشم پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) به خدا پناه می‌برم. خدا را ربّ، اسلام را دین و محمّد را به پیامبری پذیرفتم. آن‌گاه پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمود: سوگند به آن که جان محمّد در دست او است، اگر موسی (علیه‌السلام) پیش شما حاضر می‌شد و شما او را پیروی و من را رها می‌کردید، حتماً از راه مستقیم منحرف می‌شدید، و اگر او زنده بود و نبوّت من را درک می‌کرد، حتماً از من پیروی می‌نمود. (68)
از این روایات و موارد مشابه آن‌ها به خوبی به دست می‌آید که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) از خواندن کتاب‌های تحریف شده ی تورات و نشر اسرائیلیّات در میان مسلمانان کراهت داشتند.
6- علاوه بر مواردی که گذشت، پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) در مناسبت‌های سیاسی - اجتماعی و مکاتبه‌ها با سرانِ قبایل و گروه‌های سیاسی عصر خود و برای تنظیم اسناد و عهدنامه‌ها، به فرد یا افراد مورد اعتمادی نیز داشتند که با زبان‌های غیرعربی نیز آشنایی داشته باشند. از گفته‌های حضرت به دست می‌آید که او به یهود اعتماد نداشت، از این‌رو، به زیدبن ثابت فرمان داد تا زبان سریانی را برای ترجمه‌ی نوشته‌های سریانی فرابگیرد. از احمدبن حنبل نقل شده است که پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) فرمودند:
ای زید! سبک نگارش یهود را فرابگیر؛ زیرا به خدا سوگند، من نمی‌توانم در نامه‌های خود، به یهود اطمینان کنم. (69)
همچنین از پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) روایت شده است که فرمودند:
من به گروهی نامه می‌نویسم، ولی نگرانم که بر آن بیفزایند یا از آن بکاهند، لذا، زبان سُریانی را فرابگیر. (70)
مرحوم علّامه شهید مطهّری به نقل از مسعودی در التنبیه و الاشراف می‌نویسد:
زیدبن ثابت انصاری نامه به حکّام و پادشاهان می‌نوشت و ضمناً سِمَت مترجمیِ رسول خدا را داشت، او زبان‌های فارسی و رومی و قبطی و حبشی را ترجمه می‌کرد و همه‌ی این‌ها را در مدینه از اهل این زبان‌ها آموخته بود.
در جامع تَرمذی از زیدبن ثابت نقل می‌کند: پیغمبر اکرم مرا فرمان داد که زبان سریانی را یاد بگیرم، و هم جامع تَرمذی از زیدبن ثابت نقل می‌کند: رسول خدا به من فرمود لغت یهود را باید بگیر و گفت به خدا قسم که نمی‌توانم در نامه‌های خود به یهود اعتماد کنم. من در حدود نصف یک ماه یاد گرفتم. بعد از آن، هر وقت می‌خواست به یهود نامه بنویسد، من می‌نوشتم و هرگاه نامه‌ای از یهود برایش می‌رسید، من برایش می‌خواندم. (71)
در فتوح‌البلدانِ بلاذری صفحه‌ی 460 می‌گوید:
زیدبن ثابت گفت رسول خدا مرا فرمان داد که کتابت یهود را (به زبان سریانی) یاد بگیرم، و به من فرمود که من از یهود بر کتابت خود نگرانم، نیمی (از ماه یا سال) نگذشت که فرا گرفتم. از آن پس، من نامه‌های او را به یهود می‌نوشتم و نامه‌هایی که یهود به پیغمبر می‌نوشتند، من برایش قرائت می‌کردم. (72)
نکته‌‌ی مهمّی که از دستور پیامبر به زید فهمیده می‌شود این است که آن حضرت علاوه بر توصیه به فراگیری زبان‌های بیگانه برای ایجاد ارتباط فرهنگی و سیاسی با اقوام و ملل دیگر، به این مطلب نیز اشاره می‌کنند که شخصیّت‌هایی که از آیین یهود و مسیحیّت وارد جرگه اسلام می‌شوند، چندان مورد اعتماد نیستند، تا بتوان از طریق آنان احکام دینی با تعالیم قرآنی و غیر آن‌ها را از آنان فرا گرفت و برطبق گفته‌های آنان عمل کرد.

ادامه دارد ....

پی‌نوشت‌ها

1.بقره، آیه‌ی 211.
2. آل‌عمران، آیه‌ی 93.
3. قبلاً درباره‌ی این آیه بحث و گفت‌وگو شده است.
4. اعراف، آیه‌ی 163.
5.یونس، آیه‌ی 94.
6. رعد، آیه‌ی 43.
7. همان، ج 11، ص 387 به بعد، نورالثقلین، ج 2، ص 521 به بعد، تفسیر الصافی، 3، ص 77 و مجمع‌البیان، ج 5 - 6، ص 462.
8.المیزان، ج 11، ص 385.
9. اسراء، آیه‌ی 101.
10. انبیاء، آیه‌ی 7. نظیر این آیه در سوره‌ی نحل، آیه‌ی 43 نیز آمده است. و نیز ر.ک. به: بحارالأنوار، ج 23، ص 172.
11. المیزان، ج 12، ص 256 و نیز ج 14، ص 253. به ویژه «بحث روایی»
12.زخرف، آیه‌ی 45.
13. احقاف، آیه‌ی 10.
14. این احتمال از سوی اکثر مفسّران پذیرفته شده است، گرچه با مکّی بودن سوره ناسازگار است؛ مگر این‌که گفته شود این آیه مدنی است. ر.ک. به: المیزان، ج 18، 194 و بحارالأنوار، ج 22، ص 63.
15. بقره، آیه‌ی 75.
16. و نیز ر.ک. به: بقره، آیه‌ی 79؛ آل‌عمران، آیه‌ی 118؛ نساء، آیه‌ی 46 و مائده، آیه‌ی 13 و 41.
17. مائده، آیه‌ی 82 و نیز آل‌عمران، آیه‌ی 118.
18. بقره 109 و نیز ر.ک. به: بقره، آیه‌ی 105 و 120 و ...
19. انعام، آیه‌ی 68.
20.تفسیرالصافی ج 2، ص 128؛ تفسیرالعیّاشی، ج 2، ص 392 و نیز ر.ک. به: بحارالأنوار، ج 2، ص 116؛ ج 3، ص 26؛ ج 9، ص 205؛ ج 68، ص 174؛ ج 69، ص 25، 75؛ ج 74، ص 189، 193، 195، 212، 262؛ ج 75، ص 246 و ج 92، ص 111.
21.الدّر المنثور، ج 3، ص 293.
22. شعراء، آیه‌ی 224: این شاعران‌اند که گمراهان از آنان پیروی می‌کنند.
23.مجمع‌البیان، ج 7-8، ص 370.
24. کهف، آیه‌ی 22.
25. مجمع‌البیان، ج 5-6، ص 596.
26.بقره، آیه‌ی 208.
27. الصحیح من سیرة النبیِ الأعظم (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم)، ج 1، ص 116، به نقل از السیرة الحلبیة، ج 2، 115 و نیز الدّر المنثور، ج 1، ص 241.
28.المیزان، ج 2، ص 101.
29. در ذیل آیه‌ی 136 سوره‌ی بقره و نیز آیه‌ی 46 سوره‌ی عنکبوت، روایاتی وارد شده است که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) می‌فرماید: سخنان اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه بگویید، به خداوند و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان داریم. ر.ک. به: معالم التنزیل، 1، ص 102 و ج 3، ص 470 و الدّر المنثور، ج 6، ص 469 تا 473. در بحث‌های آینده به این روایات اشاره خواهد شد.
30. عنکبوت، آیه‌ی 51.
31. الدّر المنثور، ج 6، ص 471؛ مجمع‌البیان، ج 7-8، ص 452؛ تفسیر الصافی، ج 4، 120؛ المیزان، ج 16، ص 143 و التبیان، ج 8، ص 218.
32. کنزالعمّال، ج 10، ص 223، حدیث 29217.
33. همان، حدیث حدیث 29217 و مُسنَد أحمد، ج 3، ص 56.
34. همان، ص 23، حدیث 29175؛ مُسند أحمد، کتاب باقی مسند المکثرین، حدیث 9746، 10125 و 11111؛ صحیح البخاری، ج 4، ص 145 و الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ص 58 و 59.
35. همان، ج 10، ص 223، حدیث 29177 و ج 15، ص 689، حدیث 42757.
36. الإسرائیلیّات فی التفسیر و الحدیث، ص 58 و 59.
37. همان.
38.همان، ص 66 و 67.
39.همان.
40. مراد، حدیث «بَلِّغُوا عَنِّی وَ لَو آیَةً وَ حَدِّثُوا عَن بَنِی‌إسرَائِیلَ وِ لَاحَرَجَ» است.
41. مرادف حدیث «لَا تُصَدِّقُوا أَهلَ الکِتَابِ وَ لَا تُکَذِّبُوهُم» است.
42. مُسنَد أحمد، ج 3، 387، به نقل از التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 172 و النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 5، ص 282.
43. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 171 تا 173.
44. همان، ص 173، به نقل از فتح الباری، ج 6، ص 320؛ و الإسرائیلیّات، ذهبی، 67.
45.میزان الاعتدال، ج2، ص 565 و تقیید العلم، ص 34.
46. همان، ص 98؛ کتاب‌ المجروحین من المحدّثین و الضعفاء و المتروکین، ج 2، 306؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج 3، ص 286 و معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 346. وی را از اصحاب امام سجّاد (علیه‌السلام) و امام صادق (علیه‌السلام) دانسته‌اند.
47.میزان الأعتدال، ج 2، ص 546 و 565 و کتاب المجروحین من المحدّثین و الضعفاء و المتروکین، ج 1، ص 306 و معجم رجال الحدیث، ج10، ص 355. وی را از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) دانسته‌اند.
48. میزان‌الاعتدال، ج2، ص 565. مُنکَر حدیثی است که فقط یک نفر غیرثقه آن را نقل کرده باشد و مخالف معروف باشد. به حدیث منکر «شاذّ» هم اطلاق می‌شود؛ مدیر شانه‌چی، درایة الحدیث، ص 69.
49. الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم، ج 1، ص 101 - 103 و قانون تفسیر، ص 468.
50. تقیید العلم، ص 34.
51. المعجم المفهرس لألفاظ أحادیث بحار‌الأنوار، ج 1، ص 22.
52. التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 93، به نقل از مجمع‌الأمثال، المیدانی، رقم 1103، ج 1، ص 207 و فرائد الأدب، الأب لویس معلوف.
53. همان.
54.وی از فقهای اصحاب و از خواص امامان شیعه (علیه‌السلام)، به ویژه امام باقر (علیه‌السلام) و امام صادق (علیه‌السلام) است. ر.ک. به: منتهی المقال، ج 4، ص 77 و معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 276.
55. معانی‌الأخبار، ص 158 و پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص 315 و 316.
56. ر.ک. به: شرح حال ابوهریره و عبدالله بن عَمرو در همین کتاب و نیز الإسرائیلیّات فی التراث الإسلامی، ص 99.
57. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 70 تا 74 و سه مقاله در تاریخ، تفسیر و نحو، ص 109 به بعد. موضع‌گیری عبدالله بن عبّاس و عبداللّه‌بن مسعود در بحث‌های آینده خواهد آمد.
58.المنار، ج 1، ص 9 و 10 و القرآن و التفسیر، ص 274.
59. نظیر آن‌چه ائمه هدی (علیه‌مالسلام) به ویژه امام رضا (علیه‌السلام) بر اهل‌کتاب احتجاج می‌کردند. ر.ک.به: مسند الإمام الرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 74 به بعد.
60.وسائل الشیعه، ج 3، ص 571 و کنزالعُمّال، ج 6، ص 668 تا 670، حدیث 17317 و 17327 و 17328.
61.گفته شده است که ظاهراً مراد از تفسیر، همان ترجمه‌ی متن اصلی تورات از عبرانی به زبان عربی است؛ با این تفاوت که مترجم در ترجمه مقیّد به ترجمه‌ی عین واژگان نبوده، بلکه ترجمه‌ی مفهومی و معنایی کرده است؛ ر.ک. به: البدایات الأولی للإسرائیلیّات فی الإسلام، ص 32.
62. صحیح البخاری، ج 5، ص 150 و ج 8، ص 160، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنّة، باب «قول النبیّ (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) لاتسألوا اهل الکتاب عَن شیءِ». به قرینه‌ی آیه‌ی «ُقولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا» معلوم می‌شود که نهی در «لَاتُصَدِّقُوا»، در این‌جا، دلیل ارشادی بر وجوب اکتفا به «مَآ أُنزِلَ عَلَی نَبِیْنَا» (صلی ‌الله ‌علیه وآله ‌وسلم) و در نتیجه‌، نهی از أخذ از اهل کتاب است ر.ک. به: قانون تفسیر، ص 467.
63.مائده، آیه‌ی 14: از این رو، در میان آنان تا دامنه‌ی قیامت دشمنی و کینه افکندیم.
64. صحیح البخاری، ج 3، ص 163.
65. عنکبوت، آیه‌ی 46.
66. الدّر المنثور، ج 6، ص 469 و ص 471 به بعد، ذیل آیه‌ی 51 از سوره‌ی عنکبوت و معالم التنزیل، ج 3، ص 470.
67. ابن الاثیر النهایة، ج 5، ص 282، کنزالعُمّال، ج 1، ص201 و سفینة البحار، ج 2، 727 و بحارالأنوار، ج 76، ص 341 روایت 12.
68. الدّر المنثور، ج 2، ص 48.
69. کنزالعمّال، ج 1، ص 232، حدیث 29224؛ سنن التَرمذی، حدیث 2639 و مُسنَد أحمد، حدیث، 20632.
70. همان، حدیث 29225؛ سُنن أبی‌داود، حدیث 3160 و مُسنَد أحمد، حدیث 2060.
71. پیامبر امّی به ضمیمه‌ی ختم نبوت، ص 25 و 26.
72. همان.

منبع مقاله :
دیاری، محمدتقی؛ (1383)، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط