حیاء همیشه خوب است یا بد؟ حیاء در کجا خوب است و باید با حیاء بود و در کجا بد است و باید بی حیاء شد؛ برخی تصور میکنند حیاء همه جا زیبا، خوب و لازم است و هیچ جا نباید بیحیاء بود! این تصور غلط در بین برخی از متدینان مطرح است. در این نوشتار، جایگاه حیاء و بی حیایی و مفهوم و مصادیق آن بر اساس معارف رضوی (علیهالسّلام) تبیین میشود. مسئلهی بنیادین در این بررسی، استنباط پاسخ همین پرسش از احادیث امام رضا (علیهالسّلام) است. روش تحقیق، توصیفی- تحلیلی است که با مطالعات و بررسی و واکاوی در کتابهای معتبر حدیثی انجام شده است. هدف، تبیین موضع جامع در ارتباط با موضوع «حیاء» است.
تأمل در احادیث رضوی در مسئلهی حیاء، حاکی از گسترهی کاربرد این واژه است. حیاء در آن بخشی از احادیث رضوی که مرتبط با اخلاق بوده، پهناور و دارای توسعهی مفهومی است، ضرورت یا ممنوعیت حیاء بستگی به ریشهها، کارکرد و آثار آن دارد. حیایی که ریشهی آن ایمان به خدا و دستاورد آن مصونیت از گناه، دوری از وقاحت، دریدگی و پلیدیهاست و آنجا که انسان در پرتو ایمان به خدا، جهان را در محضر خدا میبیند و بر اساس آگاهی و خشیت الهی، حیاء میکند و از نافرمانی خدا پاک میشود، حیا مقدس، زیبا و مثبت است که آراستگی به آن ضرورت دارد؛ اما حیایی که مبتنی بر جهالت است و اثر آن بازماندن از دانش و رشد اجتماعی و ناتوانی در انجام و رعایت حقوق الهی بوده، زشت و منفی است که باید از آن پیراسته شد.
گرچه در برخی از کتابهای لغتشناسی، واژهی حیاء در مفهوم زیبا و مثبت آن آمده و در انحصار چیزی که باید از آن شرم کرد و خجالت کشید قرار گرفته است؛ اما حیاء در نظام اخلاقی اسلام، انواعی دارد و در مفهوم زیبا و زشت به کار رفته است و این حقیقت با توجه به کاربردهای واژهی حیاء و کلمههای هم خانوادهی آن در قرآن و حدیث، روشن میشود. حیاء در منطق اهل بیت (علیهمالسّلام) به معنای انقباض نفس، شرم و آزرم و خجالت کشیدن است و خوبی یا بدی آن به متعلق آن بستگی دارد. در واقع حیاء، شرم و خجالت معطوف به آنچه که انسان از آن حیاء میکند و خجالت میکشد، بررسی و تحلیل و ارزش یا ضدارزش میشود.
پیگیری مواردی که امام رضا (علیهالسّلام) در کلام خویش از اصل حیاء سخن گفتهاند، نشان میدهد که حیاء دو قسم دارد: فضیلت و رذیلت. از طرفی حیاء در شرایط ویژه و در ارتباط با تعلقهای ویژه، واجب، زیبا و از مکارم اخلاقی است و امام رضا (علیهالسّلام) به آن دستور دادهاند و از طرف دیگر، مسلمانان را در شرایط خاص و معطوف به تعلقهای ویژه از حیاء باز داشتهاند.
حیاشناسی، نقشی سرنوشت ساز و بی بدیل در زندگی فردی و اجتماعی انسانها دارد، چون آراستگی به حیای زیبا و پیراستگی از حیای زشت، راه سعادت و کمال بشری است. توجه به حیای زیبا، راهنمای انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات است و با دوری از حیای زشت نیز موانع رشد و بهرهبرداری آن برداشته میشود.
تصور رایج، انحصار حیاء در حیای زیبا و پسندیده است؛ ولی حیاشناسی در مکتب رضوی، مفهوم و مصداق آن را توسعه میدهد و دو نوع متفاوت و متضاد از حیاء را نمایان میسازد. آگاهی از منطق اسلام پیرامون حیاء و اقسام و آثار آن، راهگشای سبک زندگی اسلامی است.
حیای پسندیده، زیربنای حیات طیبهی فردی و اجتماعی و در بردارندهی همهی صفات زیبا و مکارم اخلاقی است، از این رو دشمنان انقلاب اسلامی تمام امکانات خویش را برای حیاستیزی به کار گرفتهاند و در راستای حیازدایی از فرد و جامعه تلاش میکنند. حیای ناپسند، مانع دانشافزایی، توسعهی علمی، حقگرایی و حقگویی است و انسان را از گفتار و رفتار مطلوب اجتماعی بازمیدارد. بی خبری از مفهوم و مصادیق حیای ناپسند، زیانبار است، موجب محرومیتهای خودساخته برای انسان میشود، از روی جهالت، این محرومیتها را بر دینگرایی و حیاگرایی خویش استوار میسازد و عملکرد وی به نام دین، باعث دینگریزی دیگران میشود. مسئلهی جالب توجه این است که کتابهای لغت نیز در تعریف حیاء، تنها نوع پسندیدهی آن را شرح داده و محدودیت مفهومی و مصداقی حیاء را گزارش کردهاند.
در این نوشتار، ابعاد این دو نوع حیاء بر اساس احادیث رضوی، شناسایی، استنباط و تبیین میشود. احادیث حیاء در کتابهای حدیثی و اخلاقی وجود دارد؛ اما بررسی و تحلیل همهی احادیث مرتبط با حیاء با محوریت احادیث رضوی و تبیین و تحلیل دو نوع متضاد آن همراه با مسائل و مصادیق هر نوع تاکنون انجام نشده است.
در ترتیب مقاییس اللغه آمده است:
حى الحاء و الیاء و الحرف المعتل أصلان: أحدُهما خلاف الموتِ و الآخر الاستحیاءُ الذی هو ضدُّ الوقاحهِ؛ حی از سه حرف حاء، یاء و حرف معتل تشکیل شده و دارای دو اصل است: در یک اصل حی به معنای زنده، خلاف مرگ است و در اصل دیگری، استحیاء، خجالت کشیدن و شرمگین شدن بوده که ضد وقاحت است (احمد بن فارس بن زکریا، 1387، مادهی حی: 263).
المفردات فی غریب القرآن در تعریف حیاء مینویسد: «الحیاءُ انقباضُ النفسِ عنِ القبائج و تَرکُه؛ حیاء کنترل نفس از زشتیها، خویشتنداری از پلیدیها و در نهایت ترک زشتیهاست» (راغب اصفهانی، مادهی حی: 14).
در اقرب الموارد آمده است: «الحیاءُ انقباضُ النفسِ من شیءٍ و ترکُهُ حذراً مِنَ اللّومِ فیه؛ حیاء انقباض نفس از چیزی و ترک آن از ترس سرزنش در آن است» (خوری شرتونی، 1403ق، ج251:1). نویسندهی مجمع البحرین و مطلع النیرین میگوید: «الحیاءُ تغیرّ وانکسارُ یَعتری الانسان مِن تَخوُّفٍ ما یُعاب به و یذمّ... و الانقباضُ والانزواءُ عن القبیحِ مخافه الذَمِّ؛ حیاء، دگرگونی و شکستنی است که از ترس آنچه که به آن عیب گرفته و نکوهش شود، بر انسان عارض میشود... و انقباض و انزوا از زشتی به علت ترس از نکوهش است» (طریحی، 1378، ج1: 608-611).
ابن منظور در لسان العرب مینویسد: «الحیاءُ التوبهُ و الحشمَهُ؛ حیاء به معنای توبه و حشمت است» (1405ق/1363ش، ج14: 217).
راوندی در کتاب ضوء الشهاب نوشته است: «الحیاهُ انقباضُ النفس عَنِ القبائح و ترکُها لذلک؛ حیاء جدا شدن و بریدن نفس از زشتیها و ترک زشتیها به دلیل زشتی است» (1375: 85).
علامه مجلسی در تبیین حیاء مینویسد: «الحیاءُ ملکهُ للنَّفسِ تُوجِبَ انقباضَها عَنِ القبیحِ و انزجارَها عن خلافِ الآدابِ خوفاً مِنَ اللَّومِ؛ حیاء ملکهای برای نفس است که به علت ترس از سرزنش و ملامت، موجب انقباض نفس از قبیح و انزجار نفس از خلاف آداب میشود» (1403، ج71: 329). نکتهی مهم در این تبیین علامه مجلسی، به کار بردن واژهی ملکه برای تعریف حیاء است. آنجا که حیاء، صفت پایدار و ملکهی درونی نفس شود، بر اساس منشأ و کارکردها در حوزهی اخلاقی قرار میگیرد و حیاء، بازدارنده و مانع از برخی سخنان و اعمال خواهد شد و انقباض و گرفتگی درونی تنها انفعالی و واکنش در برابر کنش نخواهد بود، بلکه یک امر پایدار اثرگذار در رفتارشناسی است.
احمد بن محمدبن یعقوب بن مسکویه، حیاء را از فضائل و ملکات اخلاقی میداند و ادعا میکند همهی علمای علم اخلاق و حکما، فضیلتهای اخلاقی و رئوس ملکات ارجمند انسانی را چهار صفت عفت، حکمت، شجاعت و عدالت دانستهاند. وی فضیلت، شرافت و امتیاز بشر در بین مخلوقات و موجودات جهان را همین صفات چهارگانه میشمارد و فخر، شرف و سیادت انسان را نیز در همین ملکات و صفات قرار میدهد.
به اعتقاد وی، با اعتدال قوای شهوانی و نفس حیوانی و با پذیرش فرماندهی عقل و هماهنگی کامل با آن، صفت «عفت» پدید میآید. عفت، 12 قوه دارد و نخستین قوهی آن نیز حیاء است. ابن مسکویه در تعریف حیاء مینویسد: «حیاء خودداری کردن از هرگونه کار قبیح و زشتی است که مردم آن را بد دانند و فاعلی آن را مذمت کنند» (1360: 33-40).
خواجه عبدالله انصاری مباحث کتاب منازل السائرین را در 10 قسم قرار داده که قسم چهارم، اخلاق است. برای این قسم 10 باب آورده و باب چهارم را «باب الحیاء» نامیده است. در این باب، دربارهی حیاء چنین مینویسد: «الحیاء من اوائل مدارج اهل الخصوص، یتولّد من تعظیم منوط بودّ؛ حیاء از اوائل درجات خواص است که از تعظیم و بزرگداشتی که وابسته و منوط به مودّت و محبت است پدید میآید.» وی برای حیاء سه درجه تعیین میکند: درجهی نخست، حیایی است که از علم بنده به نگاه حق به سوی او ایجاد میشود. درجهی دوم، حیایی است که از نگاه در علم قرب سرچشمه میگیرد. درجهی سوم نیز حیایی است که از شهود حضرت پدید میآید (1417ق: 33، 34، 69، 73 و 74).
امام خمینی (رحمهالله)، علم تربیت قلب، ارتیاض آن و اعمال قلبیه را علم به منجیات و مهلکات خلقیه دانسته و آن را علم به محاسن اخلاق و قبایح اخلاق نامیده و حیاء را از سرفصلهای محاسن اخلاق شمردهاند (1371: 387).
در حدیث اخلاقی که سماعه بن مهران از امام جعفر صادق (علیهالسّلام) نقل کرده، 150 صفت زیبا و زشت اخلاقی بیان شده است. 75 صفت اخلاقی زیبا در عنوان سپاهیان عقل و 75 صفت زشت ضد آنها در عنوان لشکر جهل جای گرفته است. امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن این حدیث اخلاقی فرمودهاند: «الحیاءُ و ضِدُّها الخلع؛ حیاء از سپاهیان عقل بوده و ضد آن، خلع از لشگر جهل است» (کلینی، 1401ق، ج1: 22). امام خمینی (رحمهالله) (1377)، شرحی بر این حدیث اخلاقی نوشتهاند و با عنوان شرح حدیث جنود عقل و جهل چاپ شده است.
در این شرح تنها بخشی از لشکر عقل و جهل تفسیر و تشریح شده و به لشکر حیاء نرسیده است؛ اما در درس اخلاق در حوزهی علمیهی قم با شرح همین حدیث، فضائل و رذائل اخلاقی را بررسی کردهاند. یکی از شاگردان ایشان، تمام حدیث را شرح کرده است. وی مینویسد:
حیاء و ضدش خلع در این روایت دو لشگر دیگر برای عقل و جهلاند. اولی که ترجمهی فارسیاش شرم بوده، غریزهای است که وجود شر در نفس انسان موجب میشود از انجام محرمات شرعی، قبیحهای عقلی و مذمومهای عرفی، به خاطر پرهیز از ملامت، بدگویی و حفظ آبرو، باز ایستد و خود را در اقدام بر آنها محصور ور منفعل یابد.
دومی که ترجمه فارسیاش، دریدن و برداشتن پردهی شرم از چهره بوده، غریزهای است که وجود شر در نفس انسان موجب میشود از ارتکاب محرمات شرعی، قبیحهای عقلی و مذمومهای عرفی باکی نداشته باشد و انفعال و سرافکندگی از ملامت خوبان و بدگویی دوستان در او حاصل نشود (طهرانی، 1398 ق، ج3: 149-150).
زیربنای حیاء، ایمان است و حقیقت حیاء بر اساس ایمان استوار است، به گونهای که درجات حیاء نیز در پرتو درجات ایمان شکل میگیرد و پدید میآید.
عبدالسلام بن صالح هروی گفته است امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نقل کردهاند که پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: «الحیاءُ مِنَ الایمان؛ حیاء از ایمان است» (ابن بابویه،1380، ج1: 534؛ مجلسی، 1403ق، ج68: 334؛ حسینی قزوینی و دیگران، 1428ق، ج5، 357، حدیث 2162). اباصلت هروی، راوی این حدیث رضوی، امین آفتاب و شخصیت مورد اعتماد و دارای اعتبار است (نجاشی، بیتا: 172؛ طوسی، 1404ق: 360؛ حلی، 1381: 262؛ مقدس اردبیلی، 1403ق، ج1: 456؛ حرعاملی، 1403ق، ج20: 227؛ مجلسی، 1378: 102؛ موسوی خویی، 1403ق، ج11: 18).
در این حدیث شریف رضوی، حیاء و ایمان از جنس هم و لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شدهاند. بنابراین حیاء نتیجه و فرع ایمان است. هر کس ایمان دارد باید حیاء داشته باشد، پس بی حیاء، فاقد ایمان است. در این حدیث رضوی، ارتباط حیاء و ایمان بیان شده است. حیاء از نشانههای ایمان به خداست. منظور از حیاء در این حدیث شریف، ترس آگاهانه و خشیت از خداست. ایمان به اینکه جهان در محضر خدای متعال است، پشتوانهی بزرگ و نیرومندی برای حیاء و شرم بشر از نافرمانی و معصیت پروردگار است. انسانی که بردهی هوای نفس و وسوسههای شیطانی، اسیر شهوت، غضب و طمع بوده، از خدا شرم نمیکند و پی در پی در گناه گرفتار میشود، چهرهی بی ایمانی است که حیاء ندارد.
بنابراین حیاء، حاصل ایمان است و افراد بی حیاء ایمان ندارند، چون منشأ حیاء ایمان به خدا است، راه درمان بی حیایی نیز ایجاد ایمان در انسانهاست و عامل اصلی افزایش حیاء نیز تقویت نیروی ایمان و باورهای مذهبی در عموم مردم است. ریشهی بی حیایی نیز بی ایمانی، ضعف ایمان، سستی در اعتقاد دینی و شک و تردید در مبداً و معاد است. حیاء از خداوند، شرم از نافرمانی پروردگار و خجالت از گناه کردن، حیای مطلوب، باارزش و فضیلت است.
حقیقت ایمان در احادیث رضوی تعریف شده است. اباصلت هروی گفته است: از امام رضا (علیهالسّلام) دربارهی ایمان سؤال کردم؟ ایشان فرمودند: «الایمانُ عَقدٌ بالقلبِ و لفظٌ بِاللسانِ و عَمَلٌ بِالجَوارِحِ لایکون الایمان الّا هکذا؛ ایمان، باور قلبی، تلفظ زبانی و عمل با اعضا است» (ابن بابویه، 1380، ج1: 227؛ حرعاملی، بیتا، ج1: 439، حدیث 612؛ بحرانی، 1403ق، ج4: 214؛ مجلسی، 1403ق، ج 64: 65). در حدیث دیگر فرمودهاند: «انّ الایمانَ هو التَّصدیقُ بِالقلبِ و الاقرارَ بِاللّسانِ وَ العملُ بِالارکان؛ ایمان، تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان است» (طبرسی، 1403ق، ج1: 38).
احمد بن محمد بن ابی نصر گفته است شنیدم امام رضا (علیهالسّلام) فرمودند: «الایمانُ اربعه أرکان: التوکّلُ عَلى اللهِ عَزوجل و الرضا بِقَضائِهِ وَ التسلیمُ لِامرالله و التفویض إِلىَ الله؛ ایمان جهار رکن است: توکل برخدا، رضایت و خشنودی به قضای خدا، تسلیم بر امر خدا و تفویض به خدا» (حمیری، 1413ق: 354؛ حدیث 1268؛ حرانی، 1404ق: 445؛ مجلسی، 1403ق، ج 68: 135).
در این سه حدیث رضوی حقیقت ایمان و ابعاد و اجزاء آن نشان داده شده است. در حدیث رضوی پیرامون حیاء نیز بین حیاء و ایمان، پیوند ابدی و تفکیک ناپذیر برقرار شده است. حیاء با آنچه در این احادیث در تفسیر ایمان بیان شده است ارتباط بنیادی دارد و این وضعیت، جایگاه عالی و باارزش حیاء و ضرورت و اهمیت و نقش آن را نشان میدهد.
روشن شدن مفهوم و پیام حدیث امام رضا (علیهالسّلام) در پیوند بین حیاء و ایمان و درک حقیقت حیای پسندیده، نیازمند دقت در احادیث سایر امامان است. امیرمؤمنان امام علی (علیهالسّلام) در ارتباط با همین نوع از حیاء فرمودهاند: «الحیاءُ خُلقٌ جَمیل؛ حیاء صفت اخلاقی زیباست» (تمیمی آمدی، 1366، ج1: 211). «الحیاء خلق مرضی؛ حیاء صفت اخلاقی پسندیده است» (همان: 260). «الحیاءُ مِفتاحُ کلُ خیرِ؛ حیاء کلید هر خیری است» (همان: 93). «اَعَقَلُ الناسِ أحیاهُم؛ خردمندترین مردم با حیاترین آنان است (همان، ج2: 380).
«اَحسَن مَلابِسِ الدّین الحیاء؛ نیکوترین لباسهای دین، حیاء است» (همان: 398). «افضَلُ الحیاء استحیائک من الله؛ بهترین حیاء، حیای تو از خداست» (همان: 426). بنابراین حیاء از خدای متعال و شرم از انجام کارهای حرام و خجالت از گناه کردن، حیای زیبا و خردمندانه است.
این حیاء موجب عفت، کاستن از اشتباه و دوری از زشتیها بوده و از نشانههای ایمان و مروت و از صفات اخلاقی احراز، آزادگان، ابرار و نیکان است (همان، ج1: 365، 399؛ ج2: 54).
در گزارش امام رضا (علیهالسّلام) از گفتگوی حضرت یوسف (علیهالسّلام) و زلیخا- همسر عزیز مصر- اهمیت و ارزش همین نوع از حیاء آشکار میشود. امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش نقل کردهاند که امام سجاد (علیهالسّلام) در تفسیر آیهی «لَولا أن رأی بُرهَانَ رَبِّهِ» (یوسف/ 24)، فرمودند:
قامت امرأهُ العزیر الى الصَّنمِ فألقَت علیه ثوباً. فقال لها یوسف: ما هذا؟ قالت استحیی مِنَ الصَّنم أن یَرانا، فقال لها یوسف: اتستحین مِمِّن لا یَسمَعُ و لا یُبصِرَ و لا یفقَهُ و لا یأکل و لایشرب و لا أستحیی أنا مِمَّن خَلَق الانسانَ و عَلَّمَهُ، فذلک قوله عزوجل: لَولا أن رأیُ بُرهَانَ رَبِّهِ؛ زلیخا زن عزیز مصر برخاست و به سوی بت رفت و پارچهای روی آن افکند. پس حضرت یوسف (علیهالسّلام) به او گفت: این چه کاری است؟ زلیخا گفت: خجالت میکشم و شرم میکنم از اینکه بت ما را ببیند! یوسف به زلیخا گفت: آیا تو از کسی که نمیشنود، نمیبیند، نمیفهمد، نمیخورد و نمیآشامد حیاء کنی و من از کسی که انسان را آفرید و به او دانش آموخت حیاء نکنم؟ این است تفسیر و معنای سخن خدای عزوجل که فرمود: لَولا أن رَأیُ بُرهَانَ رَبِّهِ (ابن بابویه، 1380، ج2: 60).
قرآن دربارهی منطق و علت بازدارندهی یوسف (علیهالسّلام) از گناه میگوید:
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ؛ آن زن با علاقهی شدید، قصد او را کرد و او نیز- اگر برهان پروردگار را نمیدید- قصد وی را- میکرد، این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود (یوسف/ 24).
برهان الهی که یوسف (علیهالسّلام) را از بدی، فحشا و ارادهی رابطهی نامشروع بازداشت چه بود؟ یاد خدا و زنده شدن ایمان در دل یوسف او را نجات داد. یاد خدا موجب حیای وی شد و او را از گناه رهاند. حیای زلیخا از بت خویش، انداختن پارچه روی بت، پوشاندن وی و شرم و خجالت او از روی بت خویش و گفتار و رفتار حضرت یوسف (علیهالسّلام) در واکنش به آن، حیای زیبا و فلسفهی آن را نشان میدهد.
مطابق گزارش امام رضا (علیهالسّلام) از گفتگوی رهایی بخش زلیخا و یوسف (علیهالسّلام)، در این گفتگو سه مرتبه واژهی حیاء به کار رفته است یک بار در سخن زلیخا و دو بار در کلام یوسف (علیهالسّلام). حیای زلیخا از بت سنگی روبه رویش که معبودش بود، باعث برخاستن زلیخا و پوشاندن روی بت شد و یوسف را به یاد خدا انداخت و ایمان وی را آشکار کرد. یوسف (علیهالسّلام) نیز حیای از بت بی خاصیت را در زلیخا دید و به خویشتن و به فطرت توحیدی و ایمان به خدا بازگشت.
دیدن برهان الهی، همان بیداری یوسف (علیهالسّلام)، هوشیاری و توجه به خدای بزرگ و شرم و خجالت از نافرمانی پروردگار بود. او بر اساس ایمان و حیای الهی، از گناه پاک ماند، او از بندگان پاکیزه و مخلص خدا بود و در پرتو بندگی و دستاورد اساسی آنکه حیاء بود از گناه پاک ماند. این چنین حیایی که مبتنی بر ایمان به خداست و انسان را از گناه بازمیدارد، حیای مقدس، باارزش، سودمند و زیباست. یوسف (علیهالسّلام) با داشتن این حیاء از بدی و فحشاء پاک شد و به درجهی عبد مخلص (با فتح لام) رسید.
در آیهی 24 سورهی یوسف، از برهان رب، یاد شده و بر اساس این تفسیر امام رضا (علیهالسّلام) از برهان رب که با توجه به گفتمان با محوریت حیاء انجام شده است روشن می شود که «برهان رب» همان حیاء است.
پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاترین و بهترین اخلاق را داشت و انسان کامل و اسوهی حسنه بود. زیرا به مکارم و فضائل اخلاقی در سطح بالا آراسته و در گفتار و رفتار ایشان مکارم اخلاقی هویدا شد. اسماعیل بن اسحاق گفته است امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش از امام سجاد (علیهالسّلام) نقل کردهاند که امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) فرمودند: «سألتُ خالی هند بن ابی هاله عن حلیه رسول خدا و کان وصّافاً للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم)...؛ از دایی ام هند بن ابی هاله که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خوب وصف میکرد از حلیهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم...»
در این حدیث پرسش و پاسخهای امام حسن (علیهالسّلام) و هند در ارتباط با اوصاف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینههای گوناگون آمده است. در بخشی از این حدیث مطابق گزارش امام رضا (علیهالسّلام)، چنین آمده است:
فسألتُهُ عَن مَجلسه، فقال: کان (صلی الله علیه و آله و سلم) لا یَجلسُ و لا یَقوم الّا علی ذکر و... و اذا انتهی الی قوم جلس حیث ینتهی به المجلس و یأمر بذلک و یعطی کل جلسائه نصیبه حتی لایحسب احد من جلسائه ان احداً اکرم علیه منه، من جالسه صابره حتی یکون هو المنصرف عنه، من سأله حاجه لم یرجع الا بها اوبمیسور من القول، قد وسع الناس منه خلقه و صارلهم ابأرحیمأ و صاروا عنده فی الحق سواء، مجلسه مجلس حلم و حیاء و صدق و أمانه، لا ترفع فیه الأصوات، و لاتوبن فیه الحرم و لاتنثى فلتاته، متعادلین متواصلین فیه بالتقوی، متواضعین، یوقرون الکبیر و یرحمون الصغیر و یُوثرون ذالحاجه و یحفظون الغریب؛ از مجلس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم.
گفت: نمینشست و برنمیخاست مگر بر ذکر و در نشستن و برخاستن به ذکر مشغول بود... هرگاه بر قومی وارد میشد در انتهای مجلس مینشست و همواره به این کار دستور میداد. با همهی همنشیان خویش یکسان برخورد میکرد تا کسی از همنشیان گمان نبرد دیگری نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرامیتر است، هر کس با ایشان همنشین میشد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر صبر میکرد تا خود او برخیزد و برود. هر کس از آن حضرت درخواستی داشت، برنمیگشت مگر با برآورده شدن حاجت با گفتاری نرم و ملایم میشنید. اخلاق زیبای ایشان شامل همه میشد. برای مردم پدر مهربان بود. همه در حق در پیشگاه ایشان یکسان بودند.
مجلس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مجلس حلم، حیاء، صداقت و امانت بود. صداها در مجلس ایشان بلند، حرمتها دریده و لغزشهای احدی بازگو و آشکار نمیشد. همه بر اساس تقوا با هم برابر و به هم پیوسته و فروتن بودند. بزرگ را احترام و کوچک را رحم میکردند. صاحب حاجت و نیازمند را بر خود ترجیح میدانند. غریب را حفظ میکردند و پناه میدادند (ابن بابویه، 1380، ج1: 635-642).
مطابق این حدیث رضوی یکی از ویژگیهای مجلس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آراستگی مجلس به حیاء بود. به نظر میرسد آنچه در ادامهی توصیف مجلس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در این گزارش وجود دارد نشانهها و مظاهر مجلس حیاء است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و همنشینان بر پایهی ایمان به خدا به حیاء آراسته بودند. آنان خودشان را در محضر پروردگارشان میدیدند و اخلاق اسلامی و مکارم الهی را رعایت میکردند.
مطابق این کلام امام رضا (علیهالسّلام) درک ضرورت حیاءگرایی و پیامد بی حیایی، از آثار و دستاوردهای تعالیم پیامبران الهی است که در میان مردم رواج دارد. بنابراین حیاء عامل مصونیت انسان از کارهای بدی بوده که به حکم شرع و عقل، حرام و زشت است.
بر اساس این حدیث رضوی، هر انسانی با خارج شدن از لباس حیای زیبا، احترام و اعتبار خود را از دست میدهد. بنابراین بی حیایی مجوز غیبت است. غیبت از گناهان کبیره است و عقاب شدید الهی دارد، اما بی حیایی از آن بدتر است که با آن، حکم و عقاب غیبت برداشته میشود.
اِذا کانَ یَوم القیامه اَوقَفَ الله عزوجل المومنَ بین یدیه و یعرض علیه عَمَلَه، فینظر فی صحیفته فاوّل مایری سیئاته فیتغّیر لذلک لونُه وترتعد فرائصُه ثم تعرض علیه حسناته فتفرح لذلک نفسه فیقول الله عزوجل: بَدّلوا سیئاتِهِِم حسنات و اَظهروها للناس فیبدّل الله لهم فیقول الناس اما کان لهولاء سیئه واحده؟ و هو قوله تعالى: یبدّل الله سیئاتهم حسنات؛ روز قیامت که فرا رسد. خداوند عزوجل مؤمن را پیش روی خویش نگاه میدارد و پروندهی عملش را بر وی عرضه میدارد. پس در کتاب عملش نگاه میکند.
نخستین چیزی که میبیند گناهانش است. به خاطر گناهانش رنگش میپرد و تغییر مییابد و گوشتهای بدنش میلرزد. سپس حسنات و نیکیهایش بر او عرضه میشود. پس برای آنها خوشحال میشود و خدای عزوجل میگوید: گناهانش را به حسنات تبدیل کنید و حسنات را برای مردم آشکار سازید. پس خداوند، گناهانش را به حسنات تبدیل میکند، به گونهای که مردم میگوید: آیا برای آنان حتی یک گناه نبوده است؟ و این است سخن خدای تعالی که فرمود: پس خداوند، گناهان آنان را به حسنات تبدیل میسازد (فرقان/70؛ قمی، 1404ق، ج 2: 468؛ مجلسی 1403ق، ج71: 333).
در این حدیث شریف رضوی، اثر حیاء و شرمساری در چهره و بدن انسان مؤمن با دیدن گناهش در پیشگاه پروردگار ذکر شده است. نقش این تغییر و لرزش و اثر این حیاء در رخسار و گوشت بدن انسانها، بنیادی، ویرانگر و سازنده است. نابودی گناهان و تبدیل به حسنات، دستاورد حیای انسان در پیشگاه پروردگار است.
بیتردید تغییر لون و ارتعاد فرائض که در این حدیث رضوی ذکر شده همان حیای پسندیده است، حتی فرح در هنگام دیدن حسنات نیز در همان جای میگیرد. فاء در فیقول فاء تفریع است و نشان میدهد فرمان الهی بر تبدیل گناهان به حسنات، معلول همان تغییر لون و ارتعاد فرائض در زمان دیدن گناهان و فرح در هنگام دیدن حسنات در کارنامهی خویش در روز قیامت است. حیاء، انقباض از قبیح است و همین وضعیت، وقوف مؤمن در پیشگاه پروردگار با تغییر لون و ارتعاد فرائض همان حال استحیاء است و اثر آن سرنوشتساز و بی نظیر است.
اما حیاء نوع دیگری هم دارد که باید آن را کنار گذاشت و از آن پیراسته شد. پس حیاء دو نوع متقابل و مخالف دارد. حیای پسندیده و ناپسند، حیای زیبا و زشت و حیای مجذوب و مطرود.
امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش چنین نقل کردهاند:
امیرمؤمنان امام علی (علیهالسّلام) فرمودندهاند: خَمسهٌ لورَحَلَتُم فیهن المطایا لم تقدروا علی مثلهن: لا یخاف عبدالا ذنبه و لا یرجو الا ربه و لا یستحیى الجاهل اذا سئل عما لا یعلم أن یقول لا اعلم و لا یستحیى احدکم اذا لم یعلم ان یتعلم و الصبر من الایمان بمنزله الرأس من الجسد و لا ایمان لمن لاصبر له؛ پنج چیز است که هر چه بگردید. حتی سواره، مانند. آنها را نمییابید: بند بیم و هراس نداشته باشد جز از گناهش، امیدوار نباشد.
مگر به پروردگارش، هرگاه سؤال شود نادان از آنچه نمیداند حیاء نکند و خجالت نکشد از اینکه بگوید: نمیدانم! هیچ یک از شما حیاء و خجالت نکشد. زمانی که چیزی را نمیداند از اینکه آموزش ببیند و یاد بگیرد و صبر نسبت به ایمان همانند سر نسبت به بدن است و ایمانی نیست برای کسی که صبر ندارد. (ابن بابویه، 1380، ج2: 55؛ همان، 1403ق: 315؛ مجلسی، 1403ق، ج2: 914؛ حسینی قزوینی، 1428ق، ج7: 36).
در این حدیث رضوی دو موضوعی که حیاء در آنها روا نیست تبیین شده و حیاء از دو چیز نفی شده است. حیاء و خجالت انسانها از گفتن جملهی نمیدانم در پاسخ به پرسشهایی که پاسخ درست آنها را نمیدانند، زشت بوده و لازم است انسانها در هر سطح علمی که قرار دارند هر جا با پرسشی مواجه شدند که پاسخ آن را نمیدانند، بی مهابا، بدون حیاء و خجالت به صراحت بگویند: نمیدانم.
حیاء و شرم از آموختن دانش نیز در همین حدیث نفی شده، بنابراین حیاء در فراگیری علم ممنوع است. انسانها باید همواره آمادهی رهایی از جهل و کسب دانش بیشتر باشند. در آموختن علم از هر دانشمندی باید بدون خجالت و حیاء اقدام کرد. حتی دانشمندان بزرگ با مدارک علمی بالا، شایسته است از هر کسی که دانشی دارد بهره ببرند. گرچه کوچک باشد و از فراگیری دانش از دیگران خجالت نکشند.
همین حدیث در نهج البلاغه حکمت 82 آمده و در آغاز چنین است: «اُوصیکُم بِخَمس لوضربتم الیها اباطَ الابِلِ لکانت لذلک اهلأ... ؛ شما را به پنج چیز سفارش میکنم که اگر برای آنها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید، سزاوار است...» در نقل رضی در نهج البلاغه نیز همین پنج نکتهی موجود در حدیث به نقل امام رضا (علیهالسّلام) وجود دارد و دو مورد از حیای ممنوع آموزش داده شده است.
تبیین ماهیت و ابعاد حیای ناپسند و آثار آن در فرهنگ رضوی به مطالعه و تحلیل احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) در حوزهی حیای زشت بستگی دارد. از این رو تأمل در احادیث علوی در این بخش از حیاء راهگشا خواهد بود.
امیرمؤمنان امام علی (علیهالسّلام) برخی از جلوههای دیگر حیای ممنوع را در سخنان خویش به مسلمانان آموختهاند. در نکوهش حیاء و خجالت کشیدن از حقگویی فرمودهاند: «مَنِ استحیی مِن قولِ الحق فهُوَ الاحمق؛ هر کس از گفتن سخن حق خجالت بکشد احمق است» (تمیمی آمدی، 1366، ج5: 339)
در نفی حیاء، خجالت کشیدن از خدمت به میهمان، احترام به پدر و حقخواهی نیز فرمودهاند: «ثلاثٌ لایستحی منهن: خِدمهُ الرَّجلِ ضیفُه و قیامُهُ عن مجلسه لابیه و مُعلمِه و طلب الحق و ان قل؛ سه چیز است که نباید از آنها شرم و حیاء کرد: خدمت انسان به میهمانش، برخاستن و به پا خاستن از جای خود برای پدر و معلم خویش و مطالبه و درخواست حق گرچه اندک باشد (همان، ج3: 338).
شرم و حیاء و کمرویی نادرست، سبب تنگدستی معاش و عدم جذب رزق و روزی حلال میشود. شرم آدم کمرو، بسترساز کم کاری و انزواست و باعث عدم حضور وی در صحنههای بزرگ اقتصادی در اجتماع میشود او را از رقابتهای اقتصادی و سعی و تلاش مطلوب اقتصادی محروم میکند.
خجالت ناروا، راه گفتگوهای اقتصادی سالم و پیگیریهای صریح و کسب رزق و روزی را میبندد و در نهایت موجب عقب ماندگی و ذلت میشود. بنابراین همان طور که بی حیایی و ضعف حیاء آنجا که باید حیای خردمندانه بر زندگی حاکم باشد، بسیار زیانبار است، حیای نابجا و کم رویی نیز زیان بار است. حیای تقلبی، به زندگی فردی و اجتماعی انسان صدمه میزند و او را از انجام وظایف و تکالیف شرعی و عقلی بازمیدارد.
با توجه به احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام)، حیاء و خجالت در انجام تکلیف و اجرای احکام الهی، ناپسند و ممنوع است. بنابراین حیاء از دانشافزایی، از گفتن نمیدانم، از گفتن سخن حق، از پذیرایی از میهمان، از احترام به پدر و معلم در نزد دیگران و از حقطلبی، گرچه اندک باشد در نگاه امامان، زشت و نارواست و باید کنار گذاشته شود.
این نظریه در ارتباط با حیاء، ریشه در سخنان پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. ایشان به صراحت حیاء را تقسیم کرده و انواع آن را آموزش دادهاند. با درنگ در سنّت نبوی و احادیث پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حوزهی حیاء، نظریهی کاربردی و جامع دین اسلام در تعریف انواع حیاء آشکار میشود.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حیاء را به دو نوع تقسیم کرده و فرمودهاند: «الحیاءُ حیائان: حیاءُ عقلٍ و حیاءُ حُمقٍ، فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هو الجهل؛ حیاء دو گونه است: حیای عقل و ناشی از خرد و حیای حمق و برخاسته از نابخردی، حیای عقل و خردخیز، دانش و علم است و حیای حمق و نابخردانه، جهل و نادانی است» (کلینی رازی، 1401ق، ج2: 106؛ مجلسی، 1403ق، ج71: 331 و ج77: 149).
علامه مجلسی در بیان این حدیث شریف نبوی نوشته است:
یَدلٌ عَلى اِنقسامِ الحیاء الى قِسمین مَمدوح و مَذموم، فاما الممدوح فهو حیاءُ ناش عَنِ العقل بِان یَکون حیائه و انقباض نَفسه عَن أمر یحکم العَقل الصحیح او الشرع بقبحه، کَالحیاء عَن المُعاصی او المَکروهاتِ و اما المَذموم فَهَو الحیاءُ الناشی عَن الحمق، بأن یستحیی عن امر یستقبحه اهل العرف من العوام و لیست له قباحه واقعیه یحکم بها العقل الصحیح و الشرع الصریح کالاستحیاء عن سوال المسائل العلمّیه اوالاتیان بالعبادات الشرعیّه التى یستقبحها الجهّال. فحیاء العقل هو العلم اى موجب لوفور العلم اوسببه العلم الممّیز بین الحسن والقبح و حیاء الحمق سببه الجهل و عدم التمییز المذکور، او موجب للجهل لانه لایستحیی من طلب العلم؛ این حدیث بر تقسیم حیاء به دو نوع پسندیده و ناپسند دلالت دارد، اما حیای پسندیده، ناشی از عقل بوده و حیاء انقباض و گرفتگی نفسش، از امری است که عقل صحیح یا شرع به زشتی آن حکم میکند، نظیر حیاء از گناهان یا مکروه و اما حیای ناپسند ناشی از حمق بوده و امری است که عرف عوام آن را زشت میشمارد و زشتی واقعی که عقل و شرع صحیح به آن حکم کند، ندارد، نظیر حیاء از پرسیدن مسائل علمی یا انجام عبادت شرعی که نادانان آن را زشت میشمارند.
پس حیای عقل همان علم است یعنی موجب فراوانی علم است یا سبب و علت آن، علم تمییز دهنده بین حسن و قبح است. سبب حیای حمق، جهل با عدم همین تمییز است یا موجب جهل است چون از طلب دانش حیاء میکند (مجلسی 1403ق، ج71: 331-332).
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگری نیز انواع و وجوه حیاء را ترسیم کردهاند. ابن صدقه گفته است امام صادق (علیهالسّلام) از پدران خویش نقل کردهاند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الحیاءُ عَلی وَجهَینِ فَمِنهُ الضَّعف و منه قوهٌ و اسلامٌ و ایمانُ؛ حیاء بر دو وجه است پس قسمی از حیاء ضعف بوده و قسمی از آن قدرت، اسلام و ایمان است» (حمیری، 1413ق: 22؛ مجلسی، 1403ق، ج71: 334 و ج77: 149).
در این احادیث نبوی، دو قسم، نوع و وجه حیاء که در برابر هم قرار دارند تعریف و جایگاه، منشأ و اثر هر یک اعلام شده است. در واقع آنچه در احادیث امام رضا (علیهالسّلام) پراکنده و جدای از هم آموزش داده شده در این دو حدیث نبوی با هم اعلام شده است و تصریح بر تقسیم حیاء به دو قسم زشت و زیبا، ضعف و قوت و عقل و جهل میشود.
حیاء و بازدارندگی، تفکیکناپذیرند و بازدارندگی، ویژگی ذاتی حیاء است. این ویژگی حیاء در معنای لغوی و تعریف اصطلاحی حیاء نیز قرار گرفته است. نقش بازدارندگی حیاء در احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) بیان شده است. این نقش در منطق امام رضا (علیهالسّلام) و در گزارش ایشان از گفتگوی بازدارندهی حضرت یوسف (علیهالسّلام) و زلیخا وجود دارد و از کلام امام رضا (علیهالسّلام) در تبیین ضرب المثل باقی مانده از انبیای الهی در بین مردم نیز نمودار است.
بیتردید حیاء بازدارنده است. این بازدارندگی نیز شدت و ضعف دارد و به اندازهی قدرت حیای هر انسان، بازدارندگی در او جریان دارد. اینکه حیاء موجب بازدارندگی از چه قول و فعلی شود، بستگی به آگاهی، معرفت و خردورزی هر انسان دارد. حیای الهی که بر علم و معرفت الهی استوار است، انسان را از کارهای ناپسند، گناهان و زشتیهای شرعی، عقلی و عرفی بازمیدارد و وی از انجام کارهای حرام شرعی شرم میکند، جهان را در برابر دید خدا میبیند و از گناهان دوری میکند. اما آنجا که حیاء از کمرویی، ضعف نفس و جهالت است، از کارهای واجب، انجام وظایف دینی و اموری که در شرع، عقل و عرف پسندیده و شایسته است بازمیماند.
باید بازدارندگی حیاء در جایگاه حقیقی خود باشد. در آن صورت حیاء، الهی، زیبا و لباس ایمان است. اگر بازدارندگی در جای خود نباشد حیاء تقلبی و زیانبار خواهد شد.
حیای الهی فضیلتی اخلاقی است و این حیای زیبا تنها با تربیت و معرفت تحقق مییابد و زمانی که این قسم از حیاء، در درون انسان ملکه شود عامل سعادت و فلاح خواهد بود.
قرآن کریم.
نهج البلاغه.
ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، (1403ق). الخصال. تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: جامعهی مدرسین حوزهی علمیه.
ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، (1380). عیون اخبارالرضا. ترجمهی حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری، 2جلد، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، (1400ق). الامالی چاپ پنجم، بیروت: الاعلمی.
ابن شعبه حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن، (1404ق)، تحف العقول عن آل الرسول (علیهالسّلام). تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: موسسهی نشر اسلامی.
ابن مسکویه، احمد بن محمد بن یعقوب، (1360). طهارهالاعراق، ترجمه با عنوان اخلاقی و راه سعادت، بانو امین مجتهده اصفهانی، تهران: نهضت زنان مسلمان.
ابن منظور، محمد بن مکرم، (1405ق/ 1363ش). لسان العرب. 15جلد، قم: ادب حوزه.
احمد بن فارس بن زکریا، ابوالحسین، (1387). ترتیب مقاییس اللغه. ترتیب و تنقیح سعیدرضا علی عسگری و حیدر مسجدی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
اردبیلی، محمد بن علی، (1403ق). جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد. 2جلد، قم: کتابخانهی آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
امام جعفر صادق، (1400ق)، مصباح الشریعه. بیروت: الاعلمی للمطبوعات.
انصاری، عبدالله، (1417ق). منازل السائرین. اعداد و تقدیم علی شیروانی، قم: دارالعلم.
بحرانی، هاشم، (1403ق). البرهان فی تفسیرالقرآن. 4جلد، بیروت: الوفاء.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، (1366). غررالحکم و دررالکلم. شرح جمال الدین محمد خوانساری، مقدمه و تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث)، چاپ سوم، 7جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
جر، خلیل، (1373). المعجم العربی الحدیث. ترجمهی حمید طبیبیان، چاپ پنجم، 2جلد، تهران: امیرکبیر.
حرعاملی، محمد بن حسن، (1403ق). وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه. تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، 20جلد، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
حرعاملی، محمدبن حسن، (بیتا)، الفصول المهمه فی اصول الائمه (علیهمالسّلام). تحقیق و اشراف محمدبن محمدحسین قائینی، قم: موسسهی معارف اسلامی امام رضا (علیهالسّلام)، مطبعه نگین.
حسینی قزوینی، محمد، (1428ق)، موسوعه الامام الرضا. اشراف ابوالقاسم خزعلی، 8جلد، قم: موسسة ولی العصر للدراسات الاسلامیه.
حلی، حسن بن یوسف، (1381). خلاصه الاقوال فی معرفه علم الرجال. مشهد: تحقیق گروه حدیث بنیاد پژوهشهای اسلامی.
حمیری، ابوالعباس عبدالله بن جعفر، (1413ق). قرب الاسناد. قم: آل البیت (علیهالسّلام) لاحیاء التراث.
خمینی، روحالله، (1371). شرح چهل حدیث. قم: موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله).
خمینی، روحالله، (1377). شرح حدیث جنود عقل و جهل. چاپ سوم، تهران: موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله).
خوری شرتونی لبنانی، سعید، (1403ق). اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد. 3جلد، قم: مکتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
دهخدا، علی اکبر، (1377). لغت نامه دهخدا. زیرنظر محمد معین و جعفر شهیدی، 15جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
رودلیر، عظیم، (1390). فرهنگ اصطلاحات عرفان و فلسفهی اسلامی فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی، با مقدمه محمد لگنهاوسن. چاپ دوم، مشهد: مرندیز.
راوندی، ضیاءالدین فضل الله، (1375)، ضوءالشهاب، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
صدر حاج سیدجوادی، احمد، بهاءالدین خرمشاهی و کامران خانی، (1375). دایرهالمعارف تشیع. چاپ سوم، تهران: شهید سعید محبی.
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، (1403ق)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن. 5جلد، قم: منشورات مکتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
طریحی، فخرالدین، (1378). مجمع البحرین و مطلع النیرین. تحقیق احمد حسینی و تنظیم محمود عادل، چاپ سوم، 6 جلد، تهران: فرهنگ اسلامی.
طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، (1404ق). اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی. تحقیق میرداماد استرآبادی و سیدمهدی رجایی، قم: آل البیت (علیهمالسّلام).
طهرانی، علی، (1398ق). اخلاق اسلامی، 3جلد، مشهد: کانون نشر کتاب.
عبدالله، ناصر علی، (1380). المعجم البسیط فرهنگ روان عربی به فارسی چاپ دوم، مشهد: انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
عمید، حسن، (1363). فرهنگ عمید. تهران: امیرکبیر.
قمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم، (1404ق). تفسیر قمی. تصحیح و تعلیق سید طبیب موسوی جزائری، قم: دارالکتاب للطباعه و النشر.
کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، (1401ق). الکافی. 8 جلد، بیروت: دارصعب دار التعارف للمطبوعات.
مجلسی، محمدباقر، (1403ق/ 1983م). بحارالانوار الجامعة الدرر اخبار الائمه الاطهار (علیهمالسّلام). چاپ سوم، 110جلد، لبنان: الوفا، دار احیاء التراث العربی.
مجلسی، محمدباقر، (1378). الوجیزه فی الرجال. تحقیق محمدکاظم رحمان ستایش، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
معین، محمد، (1362). فرهنگ فارسی معین چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413ق). الاختصاص تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: جامعهی مدرسین حوزهی علمیه.
موسوی خوئی، ابوالقاسم، (1403ق). معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه. چاپ سوم، بیروت: مدینة العلم.
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، (بیتا). فهرست اسماء مصنفی الشیعه (رجال نجاشی). قم: داودی.
نوری طبرسی، میرزاحسین، (1407ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل قم: آل البیت (علیهمالسّلام) لاحیاء التراث.
منبع مقاله :
فصلنامهی فرهنگ رضوی، سال دوم، شماره ششم، تابستان 1393. شمارهی ششم
تأمل در احادیث رضوی در مسئلهی حیاء، حاکی از گسترهی کاربرد این واژه است. حیاء در آن بخشی از احادیث رضوی که مرتبط با اخلاق بوده، پهناور و دارای توسعهی مفهومی است، ضرورت یا ممنوعیت حیاء بستگی به ریشهها، کارکرد و آثار آن دارد. حیایی که ریشهی آن ایمان به خدا و دستاورد آن مصونیت از گناه، دوری از وقاحت، دریدگی و پلیدیهاست و آنجا که انسان در پرتو ایمان به خدا، جهان را در محضر خدا میبیند و بر اساس آگاهی و خشیت الهی، حیاء میکند و از نافرمانی خدا پاک میشود، حیا مقدس، زیبا و مثبت است که آراستگی به آن ضرورت دارد؛ اما حیایی که مبتنی بر جهالت است و اثر آن بازماندن از دانش و رشد اجتماعی و ناتوانی در انجام و رعایت حقوق الهی بوده، زشت و منفی است که باید از آن پیراسته شد.
مقدمه
حیاء از سرفصلهای مهم اخلاق رضوی است و امام رضا (علیهالسّلام) در سخنان خویش ابعاد، انواع و اقسام آن را تبیین کردهاند. مسئلهی اصلی این نوشتار، کشف موضع صحیح در ارتباط با حیاء بر اساس احادیث رضوی است. آیا حیاء تنها یک نوع دارد و همواره زیبا و پسندیده است یا دو نوع دارد و در مواردی نیز بد، زشت و ناپسند است؟ در این مقاله، انحصار مفهوم و مصداق حیاء در حیای پسندیده یا عدم انحصار آن، در فرهنگ رضوی بررسی میشود. احادیث رضوی همهی روایتهایی است که از امام رضا (علیهالسّلام) صادر شده و به ما رسیده است. در این احادیث، قول و فعل و تقریر امام هشتم (علیهالسّلام) یا قول و فعل و تقریر پیامبر و امامان پیش از امام رضا (علیهالسّلام) با گزارش و نقل ایشان وجود دارد.گرچه در برخی از کتابهای لغتشناسی، واژهی حیاء در مفهوم زیبا و مثبت آن آمده و در انحصار چیزی که باید از آن شرم کرد و خجالت کشید قرار گرفته است؛ اما حیاء در نظام اخلاقی اسلام، انواعی دارد و در مفهوم زیبا و زشت به کار رفته است و این حقیقت با توجه به کاربردهای واژهی حیاء و کلمههای هم خانوادهی آن در قرآن و حدیث، روشن میشود. حیاء در منطق اهل بیت (علیهمالسّلام) به معنای انقباض نفس، شرم و آزرم و خجالت کشیدن است و خوبی یا بدی آن به متعلق آن بستگی دارد. در واقع حیاء، شرم و خجالت معطوف به آنچه که انسان از آن حیاء میکند و خجالت میکشد، بررسی و تحلیل و ارزش یا ضدارزش میشود.
پیگیری مواردی که امام رضا (علیهالسّلام) در کلام خویش از اصل حیاء سخن گفتهاند، نشان میدهد که حیاء دو قسم دارد: فضیلت و رذیلت. از طرفی حیاء در شرایط ویژه و در ارتباط با تعلقهای ویژه، واجب، زیبا و از مکارم اخلاقی است و امام رضا (علیهالسّلام) به آن دستور دادهاند و از طرف دیگر، مسلمانان را در شرایط خاص و معطوف به تعلقهای ویژه از حیاء باز داشتهاند.
حیاشناسی، نقشی سرنوشت ساز و بی بدیل در زندگی فردی و اجتماعی انسانها دارد، چون آراستگی به حیای زیبا و پیراستگی از حیای زشت، راه سعادت و کمال بشری است. توجه به حیای زیبا، راهنمای انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات است و با دوری از حیای زشت نیز موانع رشد و بهرهبرداری آن برداشته میشود.
تصور رایج، انحصار حیاء در حیای زیبا و پسندیده است؛ ولی حیاشناسی در مکتب رضوی، مفهوم و مصداق آن را توسعه میدهد و دو نوع متفاوت و متضاد از حیاء را نمایان میسازد. آگاهی از منطق اسلام پیرامون حیاء و اقسام و آثار آن، راهگشای سبک زندگی اسلامی است.
حیای پسندیده، زیربنای حیات طیبهی فردی و اجتماعی و در بردارندهی همهی صفات زیبا و مکارم اخلاقی است، از این رو دشمنان انقلاب اسلامی تمام امکانات خویش را برای حیاستیزی به کار گرفتهاند و در راستای حیازدایی از فرد و جامعه تلاش میکنند. حیای ناپسند، مانع دانشافزایی، توسعهی علمی، حقگرایی و حقگویی است و انسان را از گفتار و رفتار مطلوب اجتماعی بازمیدارد. بی خبری از مفهوم و مصادیق حیای ناپسند، زیانبار است، موجب محرومیتهای خودساخته برای انسان میشود، از روی جهالت، این محرومیتها را بر دینگرایی و حیاگرایی خویش استوار میسازد و عملکرد وی به نام دین، باعث دینگریزی دیگران میشود. مسئلهی جالب توجه این است که کتابهای لغت نیز در تعریف حیاء، تنها نوع پسندیدهی آن را شرح داده و محدودیت مفهومی و مصداقی حیاء را گزارش کردهاند.
در این نوشتار، ابعاد این دو نوع حیاء بر اساس احادیث رضوی، شناسایی، استنباط و تبیین میشود. احادیث حیاء در کتابهای حدیثی و اخلاقی وجود دارد؛ اما بررسی و تحلیل همهی احادیث مرتبط با حیاء با محوریت احادیث رضوی و تبیین و تحلیل دو نوع متضاد آن همراه با مسائل و مصادیق هر نوع تاکنون انجام نشده است.
معنا و مفهوم حیاء
حیاء در فارسی به معنی شرم، آزرم، خجالت کشیدن، کمرویی، خودداری از امری از بیم ملامت و رودربایستی است (دهخدا، 1377، ج6، 9243؛ معین، 1362، ج1: 1380؛ عمید، 1363: 535؛ صدر حاج سیدجوادی و دیگران، 1375: 583؛ عبدالله، 1380: 1363؛ جر، 1373،ج1 :879). معادل حیاء در انگلیسی Diffidence و Shame است (سرودلیر، 1390: 129).در ترتیب مقاییس اللغه آمده است:
حى الحاء و الیاء و الحرف المعتل أصلان: أحدُهما خلاف الموتِ و الآخر الاستحیاءُ الذی هو ضدُّ الوقاحهِ؛ حی از سه حرف حاء، یاء و حرف معتل تشکیل شده و دارای دو اصل است: در یک اصل حی به معنای زنده، خلاف مرگ است و در اصل دیگری، استحیاء، خجالت کشیدن و شرمگین شدن بوده که ضد وقاحت است (احمد بن فارس بن زکریا، 1387، مادهی حی: 263).
المفردات فی غریب القرآن در تعریف حیاء مینویسد: «الحیاءُ انقباضُ النفسِ عنِ القبائج و تَرکُه؛ حیاء کنترل نفس از زشتیها، خویشتنداری از پلیدیها و در نهایت ترک زشتیهاست» (راغب اصفهانی، مادهی حی: 14).
در اقرب الموارد آمده است: «الحیاءُ انقباضُ النفسِ من شیءٍ و ترکُهُ حذراً مِنَ اللّومِ فیه؛ حیاء انقباض نفس از چیزی و ترک آن از ترس سرزنش در آن است» (خوری شرتونی، 1403ق، ج251:1). نویسندهی مجمع البحرین و مطلع النیرین میگوید: «الحیاءُ تغیرّ وانکسارُ یَعتری الانسان مِن تَخوُّفٍ ما یُعاب به و یذمّ... و الانقباضُ والانزواءُ عن القبیحِ مخافه الذَمِّ؛ حیاء، دگرگونی و شکستنی است که از ترس آنچه که به آن عیب گرفته و نکوهش شود، بر انسان عارض میشود... و انقباض و انزوا از زشتی به علت ترس از نکوهش است» (طریحی، 1378، ج1: 608-611).
ابن منظور در لسان العرب مینویسد: «الحیاءُ التوبهُ و الحشمَهُ؛ حیاء به معنای توبه و حشمت است» (1405ق/1363ش، ج14: 217).
راوندی در کتاب ضوء الشهاب نوشته است: «الحیاهُ انقباضُ النفس عَنِ القبائح و ترکُها لذلک؛ حیاء جدا شدن و بریدن نفس از زشتیها و ترک زشتیها به دلیل زشتی است» (1375: 85).
علامه مجلسی در تبیین حیاء مینویسد: «الحیاءُ ملکهُ للنَّفسِ تُوجِبَ انقباضَها عَنِ القبیحِ و انزجارَها عن خلافِ الآدابِ خوفاً مِنَ اللَّومِ؛ حیاء ملکهای برای نفس است که به علت ترس از سرزنش و ملامت، موجب انقباض نفس از قبیح و انزجار نفس از خلاف آداب میشود» (1403، ج71: 329). نکتهی مهم در این تبیین علامه مجلسی، به کار بردن واژهی ملکه برای تعریف حیاء است. آنجا که حیاء، صفت پایدار و ملکهی درونی نفس شود، بر اساس منشأ و کارکردها در حوزهی اخلاقی قرار میگیرد و حیاء، بازدارنده و مانع از برخی سخنان و اعمال خواهد شد و انقباض و گرفتگی درونی تنها انفعالی و واکنش در برابر کنش نخواهد بود، بلکه یک امر پایدار اثرگذار در رفتارشناسی است.
احمد بن محمدبن یعقوب بن مسکویه، حیاء را از فضائل و ملکات اخلاقی میداند و ادعا میکند همهی علمای علم اخلاق و حکما، فضیلتهای اخلاقی و رئوس ملکات ارجمند انسانی را چهار صفت عفت، حکمت، شجاعت و عدالت دانستهاند. وی فضیلت، شرافت و امتیاز بشر در بین مخلوقات و موجودات جهان را همین صفات چهارگانه میشمارد و فخر، شرف و سیادت انسان را نیز در همین ملکات و صفات قرار میدهد.
به اعتقاد وی، با اعتدال قوای شهوانی و نفس حیوانی و با پذیرش فرماندهی عقل و هماهنگی کامل با آن، صفت «عفت» پدید میآید. عفت، 12 قوه دارد و نخستین قوهی آن نیز حیاء است. ابن مسکویه در تعریف حیاء مینویسد: «حیاء خودداری کردن از هرگونه کار قبیح و زشتی است که مردم آن را بد دانند و فاعلی آن را مذمت کنند» (1360: 33-40).
خواجه عبدالله انصاری مباحث کتاب منازل السائرین را در 10 قسم قرار داده که قسم چهارم، اخلاق است. برای این قسم 10 باب آورده و باب چهارم را «باب الحیاء» نامیده است. در این باب، دربارهی حیاء چنین مینویسد: «الحیاء من اوائل مدارج اهل الخصوص، یتولّد من تعظیم منوط بودّ؛ حیاء از اوائل درجات خواص است که از تعظیم و بزرگداشتی که وابسته و منوط به مودّت و محبت است پدید میآید.» وی برای حیاء سه درجه تعیین میکند: درجهی نخست، حیایی است که از علم بنده به نگاه حق به سوی او ایجاد میشود. درجهی دوم، حیایی است که از نگاه در علم قرب سرچشمه میگیرد. درجهی سوم نیز حیایی است که از شهود حضرت پدید میآید (1417ق: 33، 34، 69، 73 و 74).
امام خمینی (رحمهالله)، علم تربیت قلب، ارتیاض آن و اعمال قلبیه را علم به منجیات و مهلکات خلقیه دانسته و آن را علم به محاسن اخلاق و قبایح اخلاق نامیده و حیاء را از سرفصلهای محاسن اخلاق شمردهاند (1371: 387).
در حدیث اخلاقی که سماعه بن مهران از امام جعفر صادق (علیهالسّلام) نقل کرده، 150 صفت زیبا و زشت اخلاقی بیان شده است. 75 صفت اخلاقی زیبا در عنوان سپاهیان عقل و 75 صفت زشت ضد آنها در عنوان لشکر جهل جای گرفته است. امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن این حدیث اخلاقی فرمودهاند: «الحیاءُ و ضِدُّها الخلع؛ حیاء از سپاهیان عقل بوده و ضد آن، خلع از لشگر جهل است» (کلینی، 1401ق، ج1: 22). امام خمینی (رحمهالله) (1377)، شرحی بر این حدیث اخلاقی نوشتهاند و با عنوان شرح حدیث جنود عقل و جهل چاپ شده است.
در این شرح تنها بخشی از لشکر عقل و جهل تفسیر و تشریح شده و به لشکر حیاء نرسیده است؛ اما در درس اخلاق در حوزهی علمیهی قم با شرح همین حدیث، فضائل و رذائل اخلاقی را بررسی کردهاند. یکی از شاگردان ایشان، تمام حدیث را شرح کرده است. وی مینویسد:
حیاء و ضدش خلع در این روایت دو لشگر دیگر برای عقل و جهلاند. اولی که ترجمهی فارسیاش شرم بوده، غریزهای است که وجود شر در نفس انسان موجب میشود از انجام محرمات شرعی، قبیحهای عقلی و مذمومهای عرفی، به خاطر پرهیز از ملامت، بدگویی و حفظ آبرو، باز ایستد و خود را در اقدام بر آنها محصور ور منفعل یابد.
دومی که ترجمه فارسیاش، دریدن و برداشتن پردهی شرم از چهره بوده، غریزهای است که وجود شر در نفس انسان موجب میشود از ارتکاب محرمات شرعی، قبیحهای عقلی و مذمومهای عرفی باکی نداشته باشد و انفعال و سرافکندگی از ملامت خوبان و بدگویی دوستان در او حاصل نشود (طهرانی، 1398 ق، ج3: 149-150).
1. حیای زیبا
عالم آل محمد (علیهالسّلام)، بارها در سخنان خویش حیاء را ستوده و عموم مسلمانان را به سوی آن فراخواندهاند. دقت در این نمونهها، حقیقت حیای واجب و زیبا را آشکار میسازد.زیربنای حیاء، ایمان است و حقیقت حیاء بر اساس ایمان استوار است، به گونهای که درجات حیاء نیز در پرتو درجات ایمان شکل میگیرد و پدید میآید.
عبدالسلام بن صالح هروی گفته است امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نقل کردهاند که پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: «الحیاءُ مِنَ الایمان؛ حیاء از ایمان است» (ابن بابویه،1380، ج1: 534؛ مجلسی، 1403ق، ج68: 334؛ حسینی قزوینی و دیگران، 1428ق، ج5، 357، حدیث 2162). اباصلت هروی، راوی این حدیث رضوی، امین آفتاب و شخصیت مورد اعتماد و دارای اعتبار است (نجاشی، بیتا: 172؛ طوسی، 1404ق: 360؛ حلی، 1381: 262؛ مقدس اردبیلی، 1403ق، ج1: 456؛ حرعاملی، 1403ق، ج20: 227؛ مجلسی، 1378: 102؛ موسوی خویی، 1403ق، ج11: 18).
در این حدیث شریف رضوی، حیاء و ایمان از جنس هم و لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شدهاند. بنابراین حیاء نتیجه و فرع ایمان است. هر کس ایمان دارد باید حیاء داشته باشد، پس بی حیاء، فاقد ایمان است. در این حدیث رضوی، ارتباط حیاء و ایمان بیان شده است. حیاء از نشانههای ایمان به خداست. منظور از حیاء در این حدیث شریف، ترس آگاهانه و خشیت از خداست. ایمان به اینکه جهان در محضر خدای متعال است، پشتوانهی بزرگ و نیرومندی برای حیاء و شرم بشر از نافرمانی و معصیت پروردگار است. انسانی که بردهی هوای نفس و وسوسههای شیطانی، اسیر شهوت، غضب و طمع بوده، از خدا شرم نمیکند و پی در پی در گناه گرفتار میشود، چهرهی بی ایمانی است که حیاء ندارد.
بنابراین حیاء، حاصل ایمان است و افراد بی حیاء ایمان ندارند، چون منشأ حیاء ایمان به خدا است، راه درمان بی حیایی نیز ایجاد ایمان در انسانهاست و عامل اصلی افزایش حیاء نیز تقویت نیروی ایمان و باورهای مذهبی در عموم مردم است. ریشهی بی حیایی نیز بی ایمانی، ضعف ایمان، سستی در اعتقاد دینی و شک و تردید در مبداً و معاد است. حیاء از خداوند، شرم از نافرمانی پروردگار و خجالت از گناه کردن، حیای مطلوب، باارزش و فضیلت است.
حقیقت ایمان در احادیث رضوی تعریف شده است. اباصلت هروی گفته است: از امام رضا (علیهالسّلام) دربارهی ایمان سؤال کردم؟ ایشان فرمودند: «الایمانُ عَقدٌ بالقلبِ و لفظٌ بِاللسانِ و عَمَلٌ بِالجَوارِحِ لایکون الایمان الّا هکذا؛ ایمان، باور قلبی، تلفظ زبانی و عمل با اعضا است» (ابن بابویه، 1380، ج1: 227؛ حرعاملی، بیتا، ج1: 439، حدیث 612؛ بحرانی، 1403ق، ج4: 214؛ مجلسی، 1403ق، ج 64: 65). در حدیث دیگر فرمودهاند: «انّ الایمانَ هو التَّصدیقُ بِالقلبِ و الاقرارَ بِاللّسانِ وَ العملُ بِالارکان؛ ایمان، تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان است» (طبرسی، 1403ق، ج1: 38).
احمد بن محمد بن ابی نصر گفته است شنیدم امام رضا (علیهالسّلام) فرمودند: «الایمانُ اربعه أرکان: التوکّلُ عَلى اللهِ عَزوجل و الرضا بِقَضائِهِ وَ التسلیمُ لِامرالله و التفویض إِلىَ الله؛ ایمان جهار رکن است: توکل برخدا، رضایت و خشنودی به قضای خدا، تسلیم بر امر خدا و تفویض به خدا» (حمیری، 1413ق: 354؛ حدیث 1268؛ حرانی، 1404ق: 445؛ مجلسی، 1403ق، ج 68: 135).
در این سه حدیث رضوی حقیقت ایمان و ابعاد و اجزاء آن نشان داده شده است. در حدیث رضوی پیرامون حیاء نیز بین حیاء و ایمان، پیوند ابدی و تفکیک ناپذیر برقرار شده است. حیاء با آنچه در این احادیث در تفسیر ایمان بیان شده است ارتباط بنیادی دارد و این وضعیت، جایگاه عالی و باارزش حیاء و ضرورت و اهمیت و نقش آن را نشان میدهد.
روشن شدن مفهوم و پیام حدیث امام رضا (علیهالسّلام) در پیوند بین حیاء و ایمان و درک حقیقت حیای پسندیده، نیازمند دقت در احادیث سایر امامان است. امیرمؤمنان امام علی (علیهالسّلام) در ارتباط با همین نوع از حیاء فرمودهاند: «الحیاءُ خُلقٌ جَمیل؛ حیاء صفت اخلاقی زیباست» (تمیمی آمدی، 1366، ج1: 211). «الحیاء خلق مرضی؛ حیاء صفت اخلاقی پسندیده است» (همان: 260). «الحیاءُ مِفتاحُ کلُ خیرِ؛ حیاء کلید هر خیری است» (همان: 93). «اَعَقَلُ الناسِ أحیاهُم؛ خردمندترین مردم با حیاترین آنان است (همان، ج2: 380).
«اَحسَن مَلابِسِ الدّین الحیاء؛ نیکوترین لباسهای دین، حیاء است» (همان: 398). «افضَلُ الحیاء استحیائک من الله؛ بهترین حیاء، حیای تو از خداست» (همان: 426). بنابراین حیاء از خدای متعال و شرم از انجام کارهای حرام و خجالت از گناه کردن، حیای زیبا و خردمندانه است.
این حیاء موجب عفت، کاستن از اشتباه و دوری از زشتیها بوده و از نشانههای ایمان و مروت و از صفات اخلاقی احراز، آزادگان، ابرار و نیکان است (همان، ج1: 365، 399؛ ج2: 54).
پیوند حیاء و برهان رب
در گزارش امام رضا (علیهالسّلام) از گفتگوی حضرت یوسف (علیهالسّلام) و زلیخا- همسر عزیز مصر- اهمیت و ارزش همین نوع از حیاء آشکار میشود. امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش نقل کردهاند که امام سجاد (علیهالسّلام) در تفسیر آیهی «لَولا أن رأی بُرهَانَ رَبِّهِ» (یوسف/ 24)، فرمودند:قامت امرأهُ العزیر الى الصَّنمِ فألقَت علیه ثوباً. فقال لها یوسف: ما هذا؟ قالت استحیی مِنَ الصَّنم أن یَرانا، فقال لها یوسف: اتستحین مِمِّن لا یَسمَعُ و لا یُبصِرَ و لا یفقَهُ و لا یأکل و لایشرب و لا أستحیی أنا مِمَّن خَلَق الانسانَ و عَلَّمَهُ، فذلک قوله عزوجل: لَولا أن رأیُ بُرهَانَ رَبِّهِ؛ زلیخا زن عزیز مصر برخاست و به سوی بت رفت و پارچهای روی آن افکند. پس حضرت یوسف (علیهالسّلام) به او گفت: این چه کاری است؟ زلیخا گفت: خجالت میکشم و شرم میکنم از اینکه بت ما را ببیند! یوسف به زلیخا گفت: آیا تو از کسی که نمیشنود، نمیبیند، نمیفهمد، نمیخورد و نمیآشامد حیاء کنی و من از کسی که انسان را آفرید و به او دانش آموخت حیاء نکنم؟ این است تفسیر و معنای سخن خدای عزوجل که فرمود: لَولا أن رَأیُ بُرهَانَ رَبِّهِ (ابن بابویه، 1380، ج2: 60).
قرآن دربارهی منطق و علت بازدارندهی یوسف (علیهالسّلام) از گناه میگوید:
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ؛ آن زن با علاقهی شدید، قصد او را کرد و او نیز- اگر برهان پروردگار را نمیدید- قصد وی را- میکرد، این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود (یوسف/ 24).
برهان الهی که یوسف (علیهالسّلام) را از بدی، فحشا و ارادهی رابطهی نامشروع بازداشت چه بود؟ یاد خدا و زنده شدن ایمان در دل یوسف او را نجات داد. یاد خدا موجب حیای وی شد و او را از گناه رهاند. حیای زلیخا از بت خویش، انداختن پارچه روی بت، پوشاندن وی و شرم و خجالت او از روی بت خویش و گفتار و رفتار حضرت یوسف (علیهالسّلام) در واکنش به آن، حیای زیبا و فلسفهی آن را نشان میدهد.
مطابق گزارش امام رضا (علیهالسّلام) از گفتگوی رهایی بخش زلیخا و یوسف (علیهالسّلام)، در این گفتگو سه مرتبه واژهی حیاء به کار رفته است یک بار در سخن زلیخا و دو بار در کلام یوسف (علیهالسّلام). حیای زلیخا از بت سنگی روبه رویش که معبودش بود، باعث برخاستن زلیخا و پوشاندن روی بت شد و یوسف را به یاد خدا انداخت و ایمان وی را آشکار کرد. یوسف (علیهالسّلام) نیز حیای از بت بی خاصیت را در زلیخا دید و به خویشتن و به فطرت توحیدی و ایمان به خدا بازگشت.
دیدن برهان الهی، همان بیداری یوسف (علیهالسّلام)، هوشیاری و توجه به خدای بزرگ و شرم و خجالت از نافرمانی پروردگار بود. او بر اساس ایمان و حیای الهی، از گناه پاک ماند، او از بندگان پاکیزه و مخلص خدا بود و در پرتو بندگی و دستاورد اساسی آنکه حیاء بود از گناه پاک ماند. این چنین حیایی که مبتنی بر ایمان به خداست و انسان را از گناه بازمیدارد، حیای مقدس، باارزش، سودمند و زیباست. یوسف (علیهالسّلام) با داشتن این حیاء از بدی و فحشاء پاک شد و به درجهی عبد مخلص (با فتح لام) رسید.
در آیهی 24 سورهی یوسف، از برهان رب، یاد شده و بر اساس این تفسیر امام رضا (علیهالسّلام) از برهان رب که با توجه به گفتمان با محوریت حیاء انجام شده است روشن می شود که «برهان رب» همان حیاء است.
حاکمیت «حیا» بر مجلس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
امام رضا (علیهالسّلام) اخلاق حاکم بر مجلس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را توصیف کردهاند. طیق گزارش ایشان، مجلس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مجلس حیاء بوده است. منشاً حاکمیت حیاء بر مجلس نبوی آموزشهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، بنابراین حیای زیبا و آثار سودمند آن در سیرهی نبوی و اصحاب ایشان جریان داشته است.پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاترین و بهترین اخلاق را داشت و انسان کامل و اسوهی حسنه بود. زیرا به مکارم و فضائل اخلاقی در سطح بالا آراسته و در گفتار و رفتار ایشان مکارم اخلاقی هویدا شد. اسماعیل بن اسحاق گفته است امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش از امام سجاد (علیهالسّلام) نقل کردهاند که امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) فرمودند: «سألتُ خالی هند بن ابی هاله عن حلیه رسول خدا و کان وصّافاً للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم)...؛ از دایی ام هند بن ابی هاله که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خوب وصف میکرد از حلیهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم...»
در این حدیث پرسش و پاسخهای امام حسن (علیهالسّلام) و هند در ارتباط با اوصاف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینههای گوناگون آمده است. در بخشی از این حدیث مطابق گزارش امام رضا (علیهالسّلام)، چنین آمده است:
فسألتُهُ عَن مَجلسه، فقال: کان (صلی الله علیه و آله و سلم) لا یَجلسُ و لا یَقوم الّا علی ذکر و... و اذا انتهی الی قوم جلس حیث ینتهی به المجلس و یأمر بذلک و یعطی کل جلسائه نصیبه حتی لایحسب احد من جلسائه ان احداً اکرم علیه منه، من جالسه صابره حتی یکون هو المنصرف عنه، من سأله حاجه لم یرجع الا بها اوبمیسور من القول، قد وسع الناس منه خلقه و صارلهم ابأرحیمأ و صاروا عنده فی الحق سواء، مجلسه مجلس حلم و حیاء و صدق و أمانه، لا ترفع فیه الأصوات، و لاتوبن فیه الحرم و لاتنثى فلتاته، متعادلین متواصلین فیه بالتقوی، متواضعین، یوقرون الکبیر و یرحمون الصغیر و یُوثرون ذالحاجه و یحفظون الغریب؛ از مجلس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم.
گفت: نمینشست و برنمیخاست مگر بر ذکر و در نشستن و برخاستن به ذکر مشغول بود... هرگاه بر قومی وارد میشد در انتهای مجلس مینشست و همواره به این کار دستور میداد. با همهی همنشیان خویش یکسان برخورد میکرد تا کسی از همنشیان گمان نبرد دیگری نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرامیتر است، هر کس با ایشان همنشین میشد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر صبر میکرد تا خود او برخیزد و برود. هر کس از آن حضرت درخواستی داشت، برنمیگشت مگر با برآورده شدن حاجت با گفتاری نرم و ملایم میشنید. اخلاق زیبای ایشان شامل همه میشد. برای مردم پدر مهربان بود. همه در حق در پیشگاه ایشان یکسان بودند.
مجلس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مجلس حلم، حیاء، صداقت و امانت بود. صداها در مجلس ایشان بلند، حرمتها دریده و لغزشهای احدی بازگو و آشکار نمیشد. همه بر اساس تقوا با هم برابر و به هم پیوسته و فروتن بودند. بزرگ را احترام و کوچک را رحم میکردند. صاحب حاجت و نیازمند را بر خود ترجیح میدانند. غریب را حفظ میکردند و پناه میدادند (ابن بابویه، 1380، ج1: 635-642).
مطابق این حدیث رضوی یکی از ویژگیهای مجلس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آراستگی مجلس به حیاء بود. به نظر میرسد آنچه در ادامهی توصیف مجلس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در این گزارش وجود دارد نشانهها و مظاهر مجلس حیاء است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و همنشینان بر پایهی ایمان به خدا به حیاء آراسته بودند. آنان خودشان را در محضر پروردگارشان میدیدند و اخلاق اسلامی و مکارم الهی را رعایت میکردند.
حیاء وصیت پیامبران
وصیت به حیاء در آموزههای اخلاقی انبیای الهی قرار داشته است و تمامی پیامبران خدا، مردم را به حیاء فراخواندهاند. ابن اسباط گفته است امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش نقل کردند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لم یَبقَ مِن اَمثالِ الانبیاء الّا قول النّاس: اذا لم تستحیِ فاصنَع ما شِئتَ؛ از مثلهای پیامبران جز این سخن مردم برجای نمانده است: وقتی حیاء نداشتی پس هر چه خواستی انجام بده و هر کاری میخواهی بکن» (ابن بابویه، 1400ق: 305؛ مجلسی،1403ق، ج71: 333).مطابق این کلام امام رضا (علیهالسّلام) درک ضرورت حیاءگرایی و پیامد بی حیایی، از آثار و دستاوردهای تعالیم پیامبران الهی است که در میان مردم رواج دارد. بنابراین حیاء عامل مصونیت انسان از کارهای بدی بوده که به حکم شرع و عقل، حرام و زشت است.
حیاء و غیبت
حیاء صفت زیبای بزرگ اخلاقی است و از جایگاه مهم و سرنوشتسازی در زندگی انسان برخوردار است. نقش حیاء به گونهای است که با حیاء، غیبت حرام و بی حیاء، غیبت رواست. امام رضا (علیهالسّلام) در این زمینه فرمودهاند: «مَن اَلقی جلبابَ الحیاء فلا غیبه له؛ هر کس لباس حیاء را از تن خویش درآورد و براندازد پس غیبتی برای او نیست» (مفید، 1413ق: 242؛ مجلسی،1403ق، ج 72: 260؛ محدث نوری، 1407ق، ج9: 125، حدیث 10405).بر اساس این حدیث رضوی، هر انسانی با خارج شدن از لباس حیای زیبا، احترام و اعتبار خود را از دست میدهد. بنابراین بی حیایی مجوز غیبت است. غیبت از گناهان کبیره است و عقاب شدید الهی دارد، اما بی حیایی از آن بدتر است که با آن، حکم و عقاب غیبت برداشته میشود.
نقش بنیادی حیاء در روز قیامت
حیاء، شرمساری و خجالت کشیدن از گناهان، آنقدر باارزش است که در روز قیامت نقش فراوانی در محاسبهی اعمال انسانها دارد. امام رضا (علیهالسّلام) در بیان این حقیقت فرمودهاند:اِذا کانَ یَوم القیامه اَوقَفَ الله عزوجل المومنَ بین یدیه و یعرض علیه عَمَلَه، فینظر فی صحیفته فاوّل مایری سیئاته فیتغّیر لذلک لونُه وترتعد فرائصُه ثم تعرض علیه حسناته فتفرح لذلک نفسه فیقول الله عزوجل: بَدّلوا سیئاتِهِِم حسنات و اَظهروها للناس فیبدّل الله لهم فیقول الناس اما کان لهولاء سیئه واحده؟ و هو قوله تعالى: یبدّل الله سیئاتهم حسنات؛ روز قیامت که فرا رسد. خداوند عزوجل مؤمن را پیش روی خویش نگاه میدارد و پروندهی عملش را بر وی عرضه میدارد. پس در کتاب عملش نگاه میکند.
نخستین چیزی که میبیند گناهانش است. به خاطر گناهانش رنگش میپرد و تغییر مییابد و گوشتهای بدنش میلرزد. سپس حسنات و نیکیهایش بر او عرضه میشود. پس برای آنها خوشحال میشود و خدای عزوجل میگوید: گناهانش را به حسنات تبدیل کنید و حسنات را برای مردم آشکار سازید. پس خداوند، گناهانش را به حسنات تبدیل میکند، به گونهای که مردم میگوید: آیا برای آنان حتی یک گناه نبوده است؟ و این است سخن خدای تعالی که فرمود: پس خداوند، گناهان آنان را به حسنات تبدیل میسازد (فرقان/70؛ قمی، 1404ق، ج 2: 468؛ مجلسی 1403ق، ج71: 333).
در این حدیث شریف رضوی، اثر حیاء و شرمساری در چهره و بدن انسان مؤمن با دیدن گناهش در پیشگاه پروردگار ذکر شده است. نقش این تغییر و لرزش و اثر این حیاء در رخسار و گوشت بدن انسانها، بنیادی، ویرانگر و سازنده است. نابودی گناهان و تبدیل به حسنات، دستاورد حیای انسان در پیشگاه پروردگار است.
بیتردید تغییر لون و ارتعاد فرائض که در این حدیث رضوی ذکر شده همان حیای پسندیده است، حتی فرح در هنگام دیدن حسنات نیز در همان جای میگیرد. فاء در فیقول فاء تفریع است و نشان میدهد فرمان الهی بر تبدیل گناهان به حسنات، معلول همان تغییر لون و ارتعاد فرائض در زمان دیدن گناهان و فرح در هنگام دیدن حسنات در کارنامهی خویش در روز قیامت است. حیاء، انقباض از قبیح است و همین وضعیت، وقوف مؤمن در پیشگاه پروردگار با تغییر لون و ارتعاد فرائض همان حال استحیاء است و اثر آن سرنوشتساز و بی نظیر است.
1. حیای زشت
در نظام اخلاقی اسلامی، حیاء به طور مطلق و کلی در فضائل و مکارم اخلاقی جای ندارد. تنها حیاء از خدای متعال بر اساس معرفت و از روی خشیت الهی، صفتی زیبا، امتیاز و ارزش بزرگ بوده و شرم از نافرمانی پروردگار است که باعث دوری و اجتناب از گناهان میشود و از ایمان تفکیک ناپذیر است.اما حیاء نوع دیگری هم دارد که باید آن را کنار گذاشت و از آن پیراسته شد. پس حیاء دو نوع متقابل و مخالف دارد. حیای پسندیده و ناپسند، حیای زیبا و زشت و حیای مجذوب و مطرود.
امام رضا (علیهالسّلام) از پدران خویش چنین نقل کردهاند:
امیرمؤمنان امام علی (علیهالسّلام) فرمودندهاند: خَمسهٌ لورَحَلَتُم فیهن المطایا لم تقدروا علی مثلهن: لا یخاف عبدالا ذنبه و لا یرجو الا ربه و لا یستحیى الجاهل اذا سئل عما لا یعلم أن یقول لا اعلم و لا یستحیى احدکم اذا لم یعلم ان یتعلم و الصبر من الایمان بمنزله الرأس من الجسد و لا ایمان لمن لاصبر له؛ پنج چیز است که هر چه بگردید. حتی سواره، مانند. آنها را نمییابید: بند بیم و هراس نداشته باشد جز از گناهش، امیدوار نباشد.
مگر به پروردگارش، هرگاه سؤال شود نادان از آنچه نمیداند حیاء نکند و خجالت نکشد از اینکه بگوید: نمیدانم! هیچ یک از شما حیاء و خجالت نکشد. زمانی که چیزی را نمیداند از اینکه آموزش ببیند و یاد بگیرد و صبر نسبت به ایمان همانند سر نسبت به بدن است و ایمانی نیست برای کسی که صبر ندارد. (ابن بابویه، 1380، ج2: 55؛ همان، 1403ق: 315؛ مجلسی، 1403ق، ج2: 914؛ حسینی قزوینی، 1428ق، ج7: 36).
در این حدیث رضوی دو موضوعی که حیاء در آنها روا نیست تبیین شده و حیاء از دو چیز نفی شده است. حیاء و خجالت انسانها از گفتن جملهی نمیدانم در پاسخ به پرسشهایی که پاسخ درست آنها را نمیدانند، زشت بوده و لازم است انسانها در هر سطح علمی که قرار دارند هر جا با پرسشی مواجه شدند که پاسخ آن را نمیدانند، بی مهابا، بدون حیاء و خجالت به صراحت بگویند: نمیدانم.
حیاء و شرم از آموختن دانش نیز در همین حدیث نفی شده، بنابراین حیاء در فراگیری علم ممنوع است. انسانها باید همواره آمادهی رهایی از جهل و کسب دانش بیشتر باشند. در آموختن علم از هر دانشمندی باید بدون خجالت و حیاء اقدام کرد. حتی دانشمندان بزرگ با مدارک علمی بالا، شایسته است از هر کسی که دانشی دارد بهره ببرند. گرچه کوچک باشد و از فراگیری دانش از دیگران خجالت نکشند.
همین حدیث در نهج البلاغه حکمت 82 آمده و در آغاز چنین است: «اُوصیکُم بِخَمس لوضربتم الیها اباطَ الابِلِ لکانت لذلک اهلأ... ؛ شما را به پنج چیز سفارش میکنم که اگر برای آنها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید، سزاوار است...» در نقل رضی در نهج البلاغه نیز همین پنج نکتهی موجود در حدیث به نقل امام رضا (علیهالسّلام) وجود دارد و دو مورد از حیای ممنوع آموزش داده شده است.
تبیین ماهیت و ابعاد حیای ناپسند و آثار آن در فرهنگ رضوی به مطالعه و تحلیل احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) در حوزهی حیای زشت بستگی دارد. از این رو تأمل در احادیث علوی در این بخش از حیاء راهگشا خواهد بود.
امیرمؤمنان امام علی (علیهالسّلام) برخی از جلوههای دیگر حیای ممنوع را در سخنان خویش به مسلمانان آموختهاند. در نکوهش حیاء و خجالت کشیدن از حقگویی فرمودهاند: «مَنِ استحیی مِن قولِ الحق فهُوَ الاحمق؛ هر کس از گفتن سخن حق خجالت بکشد احمق است» (تمیمی آمدی، 1366، ج5: 339)
در نفی حیاء، خجالت کشیدن از خدمت به میهمان، احترام به پدر و حقخواهی نیز فرمودهاند: «ثلاثٌ لایستحی منهن: خِدمهُ الرَّجلِ ضیفُه و قیامُهُ عن مجلسه لابیه و مُعلمِه و طلب الحق و ان قل؛ سه چیز است که نباید از آنها شرم و حیاء کرد: خدمت انسان به میهمانش، برخاستن و به پا خاستن از جای خود برای پدر و معلم خویش و مطالبه و درخواست حق گرچه اندک باشد (همان، ج3: 338).
حیاء و حرمان
یکی از مصادیق محرومیتهای مترتب بر حیای ناروا، محرومیت از رزق است. امام علی (علیهالسّلام) در این باره فرمودهاند: «الحیاهُ یَمنَع الرِزقَ؛ حیاء و کمرویی مانع روزی است» (همان، ج1: 71).شرم و حیاء و کمرویی نادرست، سبب تنگدستی معاش و عدم جذب رزق و روزی حلال میشود. شرم آدم کمرو، بسترساز کم کاری و انزواست و باعث عدم حضور وی در صحنههای بزرگ اقتصادی در اجتماع میشود او را از رقابتهای اقتصادی و سعی و تلاش مطلوب اقتصادی محروم میکند.
خجالت ناروا، راه گفتگوهای اقتصادی سالم و پیگیریهای صریح و کسب رزق و روزی را میبندد و در نهایت موجب عقب ماندگی و ذلت میشود. بنابراین همان طور که بی حیایی و ضعف حیاء آنجا که باید حیای خردمندانه بر زندگی حاکم باشد، بسیار زیانبار است، حیای نابجا و کم رویی نیز زیان بار است. حیای تقلبی، به زندگی فردی و اجتماعی انسان صدمه میزند و او را از انجام وظایف و تکالیف شرعی و عقلی بازمیدارد.
با توجه به احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام)، حیاء و خجالت در انجام تکلیف و اجرای احکام الهی، ناپسند و ممنوع است. بنابراین حیاء از دانشافزایی، از گفتن نمیدانم، از گفتن سخن حق، از پذیرایی از میهمان، از احترام به پدر و معلم در نزد دیگران و از حقطلبی، گرچه اندک باشد در نگاه امامان، زشت و نارواست و باید کنار گذاشته شود.
تصریح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر انواع حیاء
به کارگیری واژهی حیاء در دو نوع متضاد در کلام امام رضا (علیهالسّلام) در سخنان متعدد و به تفکیک از هم انجام شده است. ایشان واژهی حیاء و همخانوادههای آن را در جایگاههای گوناگون به کار بردهاند و در مواردی حیاء را ستوده و در موارد دیگر نکوهش کردهاند.این نظریه در ارتباط با حیاء، ریشه در سخنان پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. ایشان به صراحت حیاء را تقسیم کرده و انواع آن را آموزش دادهاند. با درنگ در سنّت نبوی و احادیث پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حوزهی حیاء، نظریهی کاربردی و جامع دین اسلام در تعریف انواع حیاء آشکار میشود.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حیاء را به دو نوع تقسیم کرده و فرمودهاند: «الحیاءُ حیائان: حیاءُ عقلٍ و حیاءُ حُمقٍ، فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هو الجهل؛ حیاء دو گونه است: حیای عقل و ناشی از خرد و حیای حمق و برخاسته از نابخردی، حیای عقل و خردخیز، دانش و علم است و حیای حمق و نابخردانه، جهل و نادانی است» (کلینی رازی، 1401ق، ج2: 106؛ مجلسی، 1403ق، ج71: 331 و ج77: 149).
علامه مجلسی در بیان این حدیث شریف نبوی نوشته است:
یَدلٌ عَلى اِنقسامِ الحیاء الى قِسمین مَمدوح و مَذموم، فاما الممدوح فهو حیاءُ ناش عَنِ العقل بِان یَکون حیائه و انقباض نَفسه عَن أمر یحکم العَقل الصحیح او الشرع بقبحه، کَالحیاء عَن المُعاصی او المَکروهاتِ و اما المَذموم فَهَو الحیاءُ الناشی عَن الحمق، بأن یستحیی عن امر یستقبحه اهل العرف من العوام و لیست له قباحه واقعیه یحکم بها العقل الصحیح و الشرع الصریح کالاستحیاء عن سوال المسائل العلمّیه اوالاتیان بالعبادات الشرعیّه التى یستقبحها الجهّال. فحیاء العقل هو العلم اى موجب لوفور العلم اوسببه العلم الممّیز بین الحسن والقبح و حیاء الحمق سببه الجهل و عدم التمییز المذکور، او موجب للجهل لانه لایستحیی من طلب العلم؛ این حدیث بر تقسیم حیاء به دو نوع پسندیده و ناپسند دلالت دارد، اما حیای پسندیده، ناشی از عقل بوده و حیاء انقباض و گرفتگی نفسش، از امری است که عقل صحیح یا شرع به زشتی آن حکم میکند، نظیر حیاء از گناهان یا مکروه و اما حیای ناپسند ناشی از حمق بوده و امری است که عرف عوام آن را زشت میشمارد و زشتی واقعی که عقل و شرع صحیح به آن حکم کند، ندارد، نظیر حیاء از پرسیدن مسائل علمی یا انجام عبادت شرعی که نادانان آن را زشت میشمارند.
پس حیای عقل همان علم است یعنی موجب فراوانی علم است یا سبب و علت آن، علم تمییز دهنده بین حسن و قبح است. سبب حیای حمق، جهل با عدم همین تمییز است یا موجب جهل است چون از طلب دانش حیاء میکند (مجلسی 1403ق، ج71: 331-332).
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگری نیز انواع و وجوه حیاء را ترسیم کردهاند. ابن صدقه گفته است امام صادق (علیهالسّلام) از پدران خویش نقل کردهاند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الحیاءُ عَلی وَجهَینِ فَمِنهُ الضَّعف و منه قوهٌ و اسلامٌ و ایمانُ؛ حیاء بر دو وجه است پس قسمی از حیاء ضعف بوده و قسمی از آن قدرت، اسلام و ایمان است» (حمیری، 1413ق: 22؛ مجلسی، 1403ق، ج71: 334 و ج77: 149).
در این احادیث نبوی، دو قسم، نوع و وجه حیاء که در برابر هم قرار دارند تعریف و جایگاه، منشأ و اثر هر یک اعلام شده است. در واقع آنچه در احادیث امام رضا (علیهالسّلام) پراکنده و جدای از هم آموزش داده شده در این دو حدیث نبوی با هم اعلام شده است و تصریح بر تقسیم حیاء به دو قسم زشت و زیبا، ضعف و قوت و عقل و جهل میشود.
نقش بازدارندگی حیاء
حیای الهی از اشتباههای انسان میکاهد، انسان را از عذاب جهنم حفظ میکند، عیوب انسان را پنهان میسازد و سد راه انجام کارهای زشت و فعل قبیح میشود.حیاء و بازدارندگی، تفکیکناپذیرند و بازدارندگی، ویژگی ذاتی حیاء است. این ویژگی حیاء در معنای لغوی و تعریف اصطلاحی حیاء نیز قرار گرفته است. نقش بازدارندگی حیاء در احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) بیان شده است. این نقش در منطق امام رضا (علیهالسّلام) و در گزارش ایشان از گفتگوی بازدارندهی حضرت یوسف (علیهالسّلام) و زلیخا وجود دارد و از کلام امام رضا (علیهالسّلام) در تبیین ضرب المثل باقی مانده از انبیای الهی در بین مردم نیز نمودار است.
بیتردید حیاء بازدارنده است. این بازدارندگی نیز شدت و ضعف دارد و به اندازهی قدرت حیای هر انسان، بازدارندگی در او جریان دارد. اینکه حیاء موجب بازدارندگی از چه قول و فعلی شود، بستگی به آگاهی، معرفت و خردورزی هر انسان دارد. حیای الهی که بر علم و معرفت الهی استوار است، انسان را از کارهای ناپسند، گناهان و زشتیهای شرعی، عقلی و عرفی بازمیدارد و وی از انجام کارهای حرام شرعی شرم میکند، جهان را در برابر دید خدا میبیند و از گناهان دوری میکند. اما آنجا که حیاء از کمرویی، ضعف نفس و جهالت است، از کارهای واجب، انجام وظایف دینی و اموری که در شرع، عقل و عرف پسندیده و شایسته است بازمیماند.
باید بازدارندگی حیاء در جایگاه حقیقی خود باشد. در آن صورت حیاء، الهی، زیبا و لباس ایمان است. اگر بازدارندگی در جای خود نباشد حیاء تقلبی و زیانبار خواهد شد.
حیای الهی فضیلتی اخلاقی است و این حیای زیبا تنها با تربیت و معرفت تحقق مییابد و زمانی که این قسم از حیاء، در درون انسان ملکه شود عامل سعادت و فلاح خواهد بود.
نتیجهگیری
حیاء بر پایهی ایمان به خدا، بازدارنده از بدیها و فحشا بوده و «برهان رب» است. به انسان مصونیت از گناه میدهد و او را به درجهی عبد مخلص خدا میرساند. حیای بتنی بر معرفت و خشیت الهی، دستاوردهای بزرگ و سرنوشتسازی در زندگی انسان دارد، از این رو همهی انسانها باید با کوشش و خودسازی به این صفت زیبا و پسندیده آراسته شوند. مجلس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل بیت و امام رضا (علیهالسّلام) به این حیاء آراسته بود و همگان نیز به آن دعوت میشدند. آنان، عالم را در محضر خدا میدیدند و در پرتو حیاء از بدیها، رذائل و وقاحت دور میشدند. حیایی که انسانها را از خوبیها بازدارد و مانع رشد و تکامل فردی و اجتماعی شود، ممنوع است. حیاء در یادگیری دانشها و پرسشگری در امور دینی در بخش عقاید و اخلاق و به ویژه فقه، احکام عملی، در گفتن نمیدانم در پاسخ پرسشهایی که برای انسان مجهول است، در گفتن و گرفتن حق، در پذیرایی از میهمان، در احترام به والدین، در تجلیل از معلمان و استادان، در مشکلگشایی و یاری مسلمانان و در تلاشهای اقتصادی پاک برای کسب روزی حلال، از نمونههای حیای زیانبار است و انسانها باید از آن پیراسته شوند و آن را کنار بگذارند. امام رضا (علیهالسّلام) از این نوع حیاء نهی کردهاند و چنین حیایی در منطق رضوی منفی و طرد شده است. در این مقاله روشن شد که از منظر امام رضا (علیهالسّلام) دو نوع حیاء وجود دارد، حیاء به دو نوع واجب و حرام، پسندیده و ناپسند، زیبا و زشت، مثبت و منفی و خوب و بد تقسیم میشود و انسانها بایستی به یک قسم آراسته و از قسم دیگر پیراسته شوند. زیبایی یا زشتی حیاء به منشأ، کارکرد و آثار آن بستگی دارد و ضرورت یا ممنوعیت حیاء با توجه به مبانی و دستاوردهای آن آشکار میشود.
پینوشتها:
1- استادیار فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد. javaheri@ferdowsi.um.ac.ir
منابع تحقیق :قرآن کریم.
نهج البلاغه.
ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، (1403ق). الخصال. تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: جامعهی مدرسین حوزهی علمیه.
ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، (1380). عیون اخبارالرضا. ترجمهی حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری، 2جلد، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، (1400ق). الامالی چاپ پنجم، بیروت: الاعلمی.
ابن شعبه حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن، (1404ق)، تحف العقول عن آل الرسول (علیهالسّلام). تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: موسسهی نشر اسلامی.
ابن مسکویه، احمد بن محمد بن یعقوب، (1360). طهارهالاعراق، ترجمه با عنوان اخلاقی و راه سعادت، بانو امین مجتهده اصفهانی، تهران: نهضت زنان مسلمان.
ابن منظور، محمد بن مکرم، (1405ق/ 1363ش). لسان العرب. 15جلد، قم: ادب حوزه.
احمد بن فارس بن زکریا، ابوالحسین، (1387). ترتیب مقاییس اللغه. ترتیب و تنقیح سعیدرضا علی عسگری و حیدر مسجدی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
اردبیلی، محمد بن علی، (1403ق). جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد. 2جلد، قم: کتابخانهی آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
امام جعفر صادق، (1400ق)، مصباح الشریعه. بیروت: الاعلمی للمطبوعات.
انصاری، عبدالله، (1417ق). منازل السائرین. اعداد و تقدیم علی شیروانی، قم: دارالعلم.
بحرانی، هاشم، (1403ق). البرهان فی تفسیرالقرآن. 4جلد، بیروت: الوفاء.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، (1366). غررالحکم و دررالکلم. شرح جمال الدین محمد خوانساری، مقدمه و تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث)، چاپ سوم، 7جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
جر، خلیل، (1373). المعجم العربی الحدیث. ترجمهی حمید طبیبیان، چاپ پنجم، 2جلد، تهران: امیرکبیر.
حرعاملی، محمد بن حسن، (1403ق). وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه. تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، 20جلد، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
حرعاملی، محمدبن حسن، (بیتا)، الفصول المهمه فی اصول الائمه (علیهمالسّلام). تحقیق و اشراف محمدبن محمدحسین قائینی، قم: موسسهی معارف اسلامی امام رضا (علیهالسّلام)، مطبعه نگین.
حسینی قزوینی، محمد، (1428ق)، موسوعه الامام الرضا. اشراف ابوالقاسم خزعلی، 8جلد، قم: موسسة ولی العصر للدراسات الاسلامیه.
حلی، حسن بن یوسف، (1381). خلاصه الاقوال فی معرفه علم الرجال. مشهد: تحقیق گروه حدیث بنیاد پژوهشهای اسلامی.
حمیری، ابوالعباس عبدالله بن جعفر، (1413ق). قرب الاسناد. قم: آل البیت (علیهالسّلام) لاحیاء التراث.
خمینی، روحالله، (1371). شرح چهل حدیث. قم: موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله).
خمینی، روحالله، (1377). شرح حدیث جنود عقل و جهل. چاپ سوم، تهران: موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله).
خوری شرتونی لبنانی، سعید، (1403ق). اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد. 3جلد، قم: مکتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
دهخدا، علی اکبر، (1377). لغت نامه دهخدا. زیرنظر محمد معین و جعفر شهیدی، 15جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
رودلیر، عظیم، (1390). فرهنگ اصطلاحات عرفان و فلسفهی اسلامی فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی، با مقدمه محمد لگنهاوسن. چاپ دوم، مشهد: مرندیز.
راوندی، ضیاءالدین فضل الله، (1375)، ضوءالشهاب، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
صدر حاج سیدجوادی، احمد، بهاءالدین خرمشاهی و کامران خانی، (1375). دایرهالمعارف تشیع. چاپ سوم، تهران: شهید سعید محبی.
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، (1403ق)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن. 5جلد، قم: منشورات مکتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
طریحی، فخرالدین، (1378). مجمع البحرین و مطلع النیرین. تحقیق احمد حسینی و تنظیم محمود عادل، چاپ سوم، 6 جلد، تهران: فرهنگ اسلامی.
طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، (1404ق). اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی. تحقیق میرداماد استرآبادی و سیدمهدی رجایی، قم: آل البیت (علیهمالسّلام).
طهرانی، علی، (1398ق). اخلاق اسلامی، 3جلد، مشهد: کانون نشر کتاب.
عبدالله، ناصر علی، (1380). المعجم البسیط فرهنگ روان عربی به فارسی چاپ دوم، مشهد: انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
عمید، حسن، (1363). فرهنگ عمید. تهران: امیرکبیر.
قمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم، (1404ق). تفسیر قمی. تصحیح و تعلیق سید طبیب موسوی جزائری، قم: دارالکتاب للطباعه و النشر.
کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، (1401ق). الکافی. 8 جلد، بیروت: دارصعب دار التعارف للمطبوعات.
مجلسی، محمدباقر، (1403ق/ 1983م). بحارالانوار الجامعة الدرر اخبار الائمه الاطهار (علیهمالسّلام). چاپ سوم، 110جلد، لبنان: الوفا، دار احیاء التراث العربی.
مجلسی، محمدباقر، (1378). الوجیزه فی الرجال. تحقیق محمدکاظم رحمان ستایش، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
معین، محمد، (1362). فرهنگ فارسی معین چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413ق). الاختصاص تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: جامعهی مدرسین حوزهی علمیه.
موسوی خوئی، ابوالقاسم، (1403ق). معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه. چاپ سوم، بیروت: مدینة العلم.
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، (بیتا). فهرست اسماء مصنفی الشیعه (رجال نجاشی). قم: داودی.
نوری طبرسی، میرزاحسین، (1407ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل قم: آل البیت (علیهمالسّلام) لاحیاء التراث.
منبع مقاله :
فصلنامهی فرهنگ رضوی، سال دوم، شماره ششم، تابستان 1393. شمارهی ششم