شيرزن كربلا
نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي
هنگامي كه زينب كبري (ع) را همراه بازماندگان شهداي كربلا وارد مجلس عبيداللّه زياد (استاندار يزيد در كوفه) نمودند. زينب (ع) به طور ناشناس در گوشه اي نشست . ابن زياد - اين زن كيست ؟
گفته شد، زينب (ع) دختر علي (ع) است . ابن زياد خطاب به زينب سپاس خداوندي را كه شما را رسوا كرد و دروغ شما را در گفتارتان نماياند. زينب خطاب به ابن زياد - تنها آدم فاسق ، رسوا مي شود، و بدكار دروغ مي گويد، و او ديگري است ، نه ما. ابن زياد - ديدي خدا با برادر و خاندانت چه كرد؟ زينب - ما رايت الا جميلا...: بجز خوبي ، نديدم ، اينها افرادي بودند كه خداوند شهادت را براي آنها مقدر كرد، و آنها به نبردگاه خود شتافتند و به همين زودي خداوند ميان تو و آنها، جمع كند، تا تو را به محاكمه كشند، بنگر كه در آن دادگاه ، پيروزي از آن كيست ؟، مادرت به عزايت بنيشيند اي پسر زن بدكاره . روايت كننده گويد: ابن زياد با شنيدن اين گفتار(كوبنده) به خشم آمد و با كمال گستاخي گفت : با كشته شدن حسين گردنكش و افرادي از بستگانت كه از فرمان من سرپيچي كردند، خداوند دلم را شفا داد. زينب لعمري لقد كهلي و قطعت فرعي واجتثثت اصلي فان كان هذا شفاك فقد شفيت . : سوگند به جانم ، كه تو بزرگ فاميل مرا كشتي ، و شاخه هاي مرا بريدي ، و ريشه مرا كندي ، اگر شفاي دل تو در اين است باشد. ابن زياد - اين زن ، چه با قافيه ، سخن مي گويد و بجان خودم ، پدرش علي (ع) نيز شاعري بود قافيه پرداز. زينب - زن را با قافيه چكار؟.
منبع:داستان دوستان
گفته شد، زينب (ع) دختر علي (ع) است . ابن زياد خطاب به زينب سپاس خداوندي را كه شما را رسوا كرد و دروغ شما را در گفتارتان نماياند. زينب خطاب به ابن زياد - تنها آدم فاسق ، رسوا مي شود، و بدكار دروغ مي گويد، و او ديگري است ، نه ما. ابن زياد - ديدي خدا با برادر و خاندانت چه كرد؟ زينب - ما رايت الا جميلا...: بجز خوبي ، نديدم ، اينها افرادي بودند كه خداوند شهادت را براي آنها مقدر كرد، و آنها به نبردگاه خود شتافتند و به همين زودي خداوند ميان تو و آنها، جمع كند، تا تو را به محاكمه كشند، بنگر كه در آن دادگاه ، پيروزي از آن كيست ؟، مادرت به عزايت بنيشيند اي پسر زن بدكاره . روايت كننده گويد: ابن زياد با شنيدن اين گفتار(كوبنده) به خشم آمد و با كمال گستاخي گفت : با كشته شدن حسين گردنكش و افرادي از بستگانت كه از فرمان من سرپيچي كردند، خداوند دلم را شفا داد. زينب لعمري لقد كهلي و قطعت فرعي واجتثثت اصلي فان كان هذا شفاك فقد شفيت . : سوگند به جانم ، كه تو بزرگ فاميل مرا كشتي ، و شاخه هاي مرا بريدي ، و ريشه مرا كندي ، اگر شفاي دل تو در اين است باشد. ابن زياد - اين زن ، چه با قافيه ، سخن مي گويد و بجان خودم ، پدرش علي (ع) نيز شاعري بود قافيه پرداز. زينب - زن را با قافيه چكار؟.
منبع:داستان دوستان