ادله خداشناسی و نقد شبهات منكران

برهان امكان و وجوب در اثبات خدا (1)

انسان با نگاهی به عالم خارج و اطراف خویش، خصوصاً با علم حضوری، وجود خود و دیگر اشیاء را حس و به یقین ملاحظه و مشاهده می‌كند كه در اصطلاح فلسفی از اذعان به وجود هستی و عالم خارج، به «رئالیسم» تعبیر می‌شود،
پنجشنبه، 18 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
برهان امكان و وجوب در اثبات خدا (1)
 برهان امكان و وجوب در اثبات خدا (1)

 

نویسنده: محمدحسن قدردان قراملكی

 

ادله خداشناسی و نقد شبهات منكران
انسان با نگاهی به عالم خارج و اطراف خویش، خصوصاً با علم حضوری، وجود خود و دیگر اشیاء را حس و به یقین ملاحظه و مشاهده می‌كند كه در اصطلاح فلسفی از اذعان به وجود هستی و عالم خارج، به «رئالیسم» تعبیر می‌شود، در مقابل آن «سوفیسم» است كه منكر اصل هستی و واقعیت عالم خارج و یا لااقل شاك در آن است.
با این نگاه به عالم خارج، وجود اشیاء به حصر عقلی از دو قسم خارج نخواهد بود:
یا این كه حقیقت و ماهیت آن امكانی است، به این معنی كه ذات آن مقتضی ضرورت و لزوم وجودش نیست، بلكه نسبت به وجود و عدم مساوی است و این كه وجود یافته، به دلیل یك علت و مرجح خارجی است (1)، مانند كفه یك ترازو كه به صورت تساوی متوقف شده است، بالا یا پایین آمدن یك كفه ترازو بالضرورة به علتی نیازمند است. در فلسفه از این گونه وجود به «ممكن الوجود» تعبیر می‌شود.
روشن است كه حسب فرض تحقق این موجودات نمی‌تواند بدون لحاظ علت بیرونی محقق شود و لذا علت ماورای وجود ممكن لازم است. ما بر هر وجود ممكن دست بگذاریم، با زبان بی‌زبانی خواهد گفت كه وجود من از غیر مأخوذ شده است و سراغ آن غیر هم اگر برویم به دلیل ذات امكانی‌اش پاسخ فوق را خواهد داد. در تصویر نحوه آفرینش موجودات امكانی سه فرض قابل تصور است:

الف) دور:

علت وجود الف مثلاً وجود ب باشد و علت ب نیز همان الف باشد. یا چرخه علت‌ها به ج، د، هـ، و، و غیره برود، اما بالاخره در یك علتی مانند «ی» متوقف شود كه علت آن نیز به وجودات قبلی و مادون خود برمی‌گردد كه در حقیقت معلول خود یا معلول، معلول خود است. در اصطلاح فلسفه از قسم اول به «دور صریح» و از قسم دوم به «دور مضمر» تعبیر می شود.

ب) تسلسل:

علت وجودات ممكن در یك علت وجود ممكن توقف نكند. بلكه به صورت غیرمتناهی برای هر علت ممكنی یك علت ممكن دیگری فرض شود و برای این چرخه و علت‌ها، هیچ‌گونه محدودیتی فرض نشود و بی‌نهایت ادامه داشته باشد. (2)

ج) فرض واجب الوجود:

فرض سوم در نحوه آفرینش ممكنات این است كه ملتزم شویم از آنجا كه موجودات ممكن به دلیل ماهیت امكانی خودشان به غیری وابسته هستند و آن غیر نیز اگر ممكن باشد به غیر دیگری وابسته خواهد بود، بالضرورة وجودهای ممكن به یك علت واجب الوجود نیازمندند كه وجود آن نه از غیر بلكه از یقین ذات خویش نشأت گرفته باشد. برای وضوح مطلب می‌توان به شوری یا روغنی مثال زد كه شوری و روغنی هر شی‌ای به روغن و نمك برمی‌گردد، اما شوری نمك و روغنی روغن در ذات عناصر آن نهفته است و علتی غیر از ذات ندارد.
حاصل آن كه برای تبیین خلقت وجودات ممكن سه راه حل فوق را می‌توان تصور كرد، از آنجا كه بطلان فرض اول و دوم یعنی دور و تسلسل در فلسفه مبرهن شده است، فرض سوم یگانه فرض درست و معقول خواهد بود.
پس وجودات ممكن محتاج یك علت واجب الوجود هستند، به تعبیر شهید مطهری وجودهای ممكن مانند كتاب‌های مورّب و خمیده در یك قفسه كتابخانه است كه نگهداری آنها در این حالت و عدم سقوطشان، به دیواره قفسه كتابخانه متوقف شده است.
برهان فوق را می‌توان به صورت ذیل تلخیص كرد:
1. واقعیت خارجی و اذعان به آن.
2. حصر واقعیت به وجود ممكن یا واجب.
3. نیازمندی وجود ممكن به علت به حسب تحلیل مفهوم و ذات ممكن الوجود كه امری بدیهی است.
4. استحاله دور و تسلسل در علل.
5. فرض واجب الوجود یا علة العلل یگانه فرض موجه توجیه وجود هر ممكن.

صورت منطقی برهان

برهان امكان و وجوب را می‌توان به صورت استدلال منطقی كه از پنج ركن تشكیل شده است چنین تبیین كرد. (3)

ركن اول:

هر موجودی یا مستقل (واجب) یا غیرمستقل (ممكن) است.
دلیل این ركن حصر عقل است كه از یك قضیه منفصله حقیقیه (مانعة الجمع و الخلو) تشكیل شده است.

ركن دوم:

یا موجود واجب وجود دارد یا همه موجودها ممكن هستند این ركن هم حصر عقلی و بدیهی است.

ركن سوم:

این كه «همه موجودها ممكن باشند»، كاذب است. در این ركن صورت دوم ركن دوم نفی شده است كه لازمه آن صدق صورت اول است، (وجود واجب وجود دارد)، چرا كه نفی و كذب هر دو صورت منفصله محال است به بیان منطقی، در اینجا یك قیاس استثنایی تشكیل شده است كه با رفع تالی وضع مقدم ثابت شده است.

ركن چهارم:

موجود واجب وجود دارد.

ركن پنجم:

مساوقت واجب الوجود با خدا.
در نقد شبهات منتقدان به اثبات خواهد رسید كه با تحلیل و موشكافی واجب الوجود، صفات خدای ادیان بر واجب الوجود منطبق و صدق می‌كند.

اثبات ركن سوم (كذب امكان همه موجودها)

اثبات اركان و مقدمات فوق از مطالب پیشین روشن شد، اما ركن سوم (كذب حصر موجودات به ممكنات) به دلیل اهمیت بیشتر آن و تعدد شبهات محور آن با تفصیل به اثبات آن می‌پردازیم:
1. لازمه حصر وجودات به ممكنات، قول به تركیب جهان هستی از مجموعه بی‌نهایت وجود ممكن است وگرنه برای توجیه آخرین وجود ممكن، باید علت و وجود پیشین دیگری فرض شود وگرنه وجود آن بدون توجیه خواهد بود، مثلاً نمی‌توان وجود مجموعه ممكن پنج عضوی را تصور كرد كه دومی علت اول و سومی علت دوم و همین طور پنجمی علت چهارم باشد. چرا كه وقتی از علت وجود پنجمی سؤال شود، وجود آن بدون توجیه و تبیین باقی می‌ماند یا این كه باید وجود ششمی تا بی‌نهایت را فرض كرد.
2. اگر جهان هستی عبارت از مجموعه‌ای از بی‌نهایت ممكن باشد، آنگاه خود جهان هستی نیز نیازمند علت است. چون جهان هستی از وجودهای ممكن تشكیل یافته و به تبع آن مجموعه نیز ممكن و محتاج علت خواهد بود، مثلاً چنان كه هزار فقیر محتاج و تهیدست‌اند، مجموعه هزار فقرا نیز به همین شكل محتاج‌اند. در این استدلال مقدّم همان تالی استدلال اول است.
3. اگر خود جهان هستی نیازمند علت است، آنگاه علت جهان هستی یا در بیرون جهان هستی یا در درون آن است. این ركن، حصر عقلی و واضح است در اینجا مقدم، تالی ركن دوم است.
4. علت جهان هستی، نمی‌تواند در بیرون آن باشد؛ چون ما هستی را به جهان هستی ممكن منحصر كرده و بیرون آن عدم است و عدم نمی‌تواند علت واقع گردد.
5. علت جهان هستی نمی‌تواند در درون آن هم باشد؛ چون حسب فرض جهان هستی خود وجود ممكن و غیرمستقل است.
اگر به استدلال 4 و 5 دقت كنید متوجه می‌شوید كه آن دو تالی مقدمه سوم (علت جهان هستی یا در بیرون یا در درون آن است) را نفی می‌كند.
6. جهان هستی نیازمند علت نیست. این استدلال از نفی تالی ركن 3 توسط ركن 4 و 5 به دست آمد، چرا كه نفی تالی مستلزم نفی مقدم (جهان هستی نیازمند علت) است.
7. جهان هستی عبارت است از مجموعه‌ای از بی‌نهایت وجود ممكن و غیرمستقل نیست: این ركن محصول اضافه نمودن ركن 6 به ركن2 است. ركن 6 دلالت می‌كرد كه جهان هستی نیازمند علت نیست كه آن نافی تالی ركن دوم (جهان هستی نیازمند علت است) و از نفی تالی، نفی مقدم به دست می‌آید. یعنی درست نیست كه: «جهان هستی عبارت است از مجموعه‌ای بی‌نهایت موجود از مستقل و ممكن»؛ نتیجه آن ركن 8 است.
8. كاذب است كه «همه موجودها ممكن و غیرمستقل باشد». این از انضمام ركن 7 و1 به دست آمد كه لازمه آن وجود موجود واجب و مستقل در جهان هستی است كه این نتیجه همان ركن سوم از تقریر برهان امكان و وجوب است.

پاسخ چند شبهه

درباره برهان امكان و وجوب به صورت خاص و درباره اصل وجود خداوند شبهات مختلفی از سوی ملحدان و شكاكان مطرح شده است كه در اینجا به نقل و نقد آنها به صورت اشاره می‌پردازیم.

شبهه اول: انكار وجود مجرد (مادی‌گرایی) و نقد آن

اولین شبهه ملحدان حصر وجود به وجود مادی و انكار موجودهای مجرد است، در زعم مادی‌گرایان وجود به عالم مادی منحصر شده و در ورای آن وجودی یافت نمی‌شود.
این شبهه در صدر اسلام از سوی كافران و زندیق‌ها و امروزه توسط ماتریالیست‌ها و كمونیسم طرح و ترویج می شود.

نقد و نظر

ما در نقد اشكال انكار عالم مجرد ابتدا به صورت اجمالی به تعریف وجود مادی و مجرد می‌پردازیم. برای وجود مادی- كه اینجا مقصود همان جسم است- در فلسفه تعاریف مختلفی ذكر شده است. (4) این جا به تعریف مشهور بسنده می‌كنیم كه جسم دارای ابعاد سه گانه عمق، طول و عرض است.
وجود سه بُعد فوق در جسم یك سری لوازم‌هایی را خواهد داشت كه مهم‌ترین آن قابل انقسام به چپ و راست، قابل اشاره، مكان‌دار، حركت و تغییر و بُعد زمان است.
در مقابل وجود مادی، وجود مجرد قرار دارد كه فاقد خواص و آثار ماده است. صاحب شبهه فوق مدعی است كه وجود به وجود مادی منحصر شده و وجود مجرد خیالی بیش نیست. در رفع این شبهه از راه‌های مختلفی می‌توان پاسخ داد كه بدان‌ها اشاره می‌شود:

1. پاسخ فلسفی

الف) در تقریر برهان امكان و وجوب گفته شده كه وجود ممكن، از خود دارای وجودی نیست و وجودش از غیر یعنی واجب الوجود اخذ شده است. بر این اساس چون وجود مادی وجودی ممكن است، برای توجیه و تبیین اصل وجودش می‌بایست به وجود یك علت غیرمادی (مجرد) متوسل شد، به دیگر سخن چون مُهر ممكن الوجود بر وجود مادی حك شده است، تحقق آن علت فاعلی فرامادی می‌طلبد وگرنه تسلسل علل مادی لازم می‌آید كه محال است.
ب) برای اثبات نیازمندی عالم مادی به علت فرامادی افزون بر برهان امكان می‌توان از براهین دیگر مانند برهان حدوث و حركت استفاده كرد.

2. پاسخ نقضی و علمی

امروزه علوم مختلف به تأیید وجود مجرد صحه گذاشته‌اند كه به برخی اشاره می‌شود:

الف) نفس و روح انسانی

وجود انسان از دو عنصر متمایز از یكدیگر یعنی روح و كالبد جسمانی تركیب یافته است، كالبد جسمانی (بدن) وجود مادی و دارای خواص و آثار آن از قبیل تغییر شكل و وزن است، اما ساحت دوم انسان یعنی روح فاقد خواص جسم است، لذا نمی‌توان روح را به اوصاف مادی مانند تقسیم به چپ و راست، وزن و تغییر متصف كرد. مثلاً گفت روح سمت راست یا چپ من است یا روح این قدر وزن دارد، یا روح من كلاً عوض شده است. در حالی كه اعضای بدن انسان مطابق تحقیقات دانشمندان در مدت چند سال كلاً تغییر می‌كند و عوض می‌شود به گونه‌ای كه دیگر نمی‌توان سلول‌های اعضای بدن را بعد از 8 سال یافت، اما روح و نفس انسان بعد از پنجاه سال نیز همان و ثابت مانده است، لذا جانیان و مجرمان را بعد از چندین دهه محاكمه و مجازات می‌كنند. به دیگر سخن هر انسانی به شخصیت ثابت و به اصطلاح «من» خود علم دارد. این «من» به هیچ وجه قابل انطباق بر هیچ عضوی از بدن نیست، این «من» در طول یك عمر ثابت است، این «من» قابل تقسیم، وزن و اندازه نیست، پس این «من» انسانی روح مجرد وی را تشكیل می‌دهد كه فاقد آثار مادی و لذا مجرد است (5)- بنابراین، وجود «من ثابت» در انسان با اصل تغییر كه یكی از اصول دیالكتیك است- سازگار نیست. (6)
دلیل دیگر برای مجردانگاری روح انسانی دخل و تصرف آن در اطلاعات، معلومات و ادراكات پیشین، فعلی و پسین است. وجود مادی تنها مانند ابزار سخت افزاری فقط اطلاعات را حفظ می‌كند و دخل و تصرف در آن راه ندارد، اما روح انسانی قادر بر آن است.

احضار ارواح (spiritism)

امروزه در غرب درباره‌ی روح‌شناسی مراكز تحقیقاتی متعددی تأسیس شده است. یكی از این مراكز، به احضار ارواح مردگان مربوط می‌شود كه با دلایل متقن، اصل این تماس و اخبار غیبی آن ثابت شده كه این عمل با مادی انگاری وجود قابل تبیین نیست.
دانشمندان معروف غرب در رشته‌های مختلف بر این امر مُهر تأیید زدند كه اینجا به بعضی اشاره می‌شود، مانند:
سودنبورگ (1688-1772م) دانشمند و عارف سوئدی، سرویلیام كروكس (1832-1919م) فیزیك‌دان و شیمی‌دان انگلیسی و كاشف عنصر تالیوم و سازنده رادیومتر، جوزف لاج (1851-1940م) فیزیك‌دان و رئیس دانشگاه بیرمنگام، شارل ریشه (1850-1935م) برنده جایزه نوبل در فیزیولوژی، ویلیام جیمز (1842-1910م) فیلسوف و روان‌شناس نامی آمریكایی، هانری برگسون (1859-1941م) فیلسوف نامی فرانسوی، گوستاو یونگ (1875-1961م) روان شناس و درمانگر سوئیسی. (7)

ب) علم و صورت ذهنی

انسان با اتكا به نفس و روح مجرد خویش از نعمت علم و ادراك برخوردار است، تبیین چگونگی حصول ادراك در ذهن انسانی در علم فیزیك و هم‌چنین فلسفه به تفصیل بیان شده است (8) كه این جا مجال آن نیست.
ما از خواننده می‌خواهیم كه یك جنگل وسیع و سرسبز با انبوه درختان و گل‌ها و حیوانات اهلی و وحشی را در كنار دریا تصور كند.
از خواننده می‌پرسیم كه شما در ذهن خود ابعاد این جنگل و درختان و دریا را به صورت خیلی كوچك مانند نقشه‌های چاپ شده مثلاً یك میلیون در مقیاس تصور می‌كنید یا به اندازه‌ی خارجی خودشان؟ انسان با تأمل دوباره در صورت ذهنی خود درمی‌یابد كه با همان ابعاد و اندازه واقعی آن‌ها را تصور می‌كند.
حال سؤال این است كه چگونه این همه ابعاد و درختان و دریا در مغز و صورت مادی و به قول مادیون، در عصب مغز جای گرفته و نقش بسته است؟! آیا واقعاً امكان این هست كه ابعاد بس عظیم در یك مغز كوچك نقش بندد؟! با قول به مادی بودن ادراك و صورت ذهنی انسان هیچ توجیهی برای تبیین این مسأله وجود ندارد، چرا كه انطباع بزرگ در كوچك لازم می‌آید. (9)
نظریه مجردانگاری علم و ادراك انسانی پاسخ موجهی به این سؤال می‌دهد. این نظریه نقش مغز و اعصاب آن را در پیدایش اولیه صورت ذهنی می‌پذیرد و آن را برای پیدایش صورت مجرد (اعم از خیالی و عقلی) ذهنی لازم می‌داند. اما تأكید دارد كه اصل صورت ذهنی و علم انسانی نه از مقوله ماده كه از مقوله وجود مجرد است و لذا اشكال وارد بر نظریه مادی انگاری ادراك بر این نظریه وارد نیست، چرا كه مثلاً صورت جنگل و دریا نه در عصب و مغز مادی بسیار كوچك بلكه در وجود مجرد نفس انسانی متصور می‌شود. (10)
دلیل دیگر بر وجود مجرد انگاری صورت ذهنی انسان، فقدان آثار و خواص وجود مادی در ادراك است، پیشتر گفتیم كه وجود مادی دارای ابعاد سه گانه‌ی وزن، قابل انقسام و اشاره است. اما صورت ذهنی را نمی‌توان به سه جهت عمق، طول و عرض تقسیم و وزن و حجم آن را مشخص كرد، هم‌چنین قابل اشاره حسی نیست. (11)
تقریر سوم از علم و صورت ذهنی برای اثبات وجود مجرد، غیرقابل تغییر و زوال بودن علم است. (12) مثلاً انسان در كودكی یك تصور و صورت ذهنی از یك فرد یا ساختمان یا محیطی را دارد، با وجود اینكه پنجاه یا هفتاد سال پیش اصل آن در عالم خارج تغییر یافته و اثری از آن باقی نیست، اما انسان قادر است، همان صورت را به شكل اولیه بعد از پنجاه سال به خاطره‌اش بیاورد. لذا اگر علم و ادراك مادی بود، با وجودی كه در این مدت طولانی همه‌ی سلول‌ها و اعصاب مغز انسان تغییر یافته است در صورت ذهنی نیز تغییری حاصل می‌شد.

ج) ادراكات فراحسی

امروزه با وجود پیشرفت علوم تجربی، انسان از راهكارهای غیرعادی، علوم و آگاهی‌هایی كسب می‌كند كه علوم جدید از تبیین اضلاع آن عاجزند، در اینجا به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

1. تله‌پاتی یا دورآگاهی:

در این روش فرد خاصی از راه دور بدون وسایل عادی از مطلبی خبر می‌دهد، مثلاً از دور یا پشت دیوار نوع ورق، شماره صفحه و مطلب آن را بیان می‌دارد، یا فكر و اندیشه شخص دیگر را می‌خواند. (13)

2. رازبینی:

مشاهده كردن از پشت مانعی، مانند دیدن فرشتگان و ارواح.

3. رازشنوی:

نداهای غیبی و آسمانی كه بعضی افراد آن هم در بعضی اوقات می‌شنوند كه موجب تحولات روحی می‌گردد.

4. رؤیاهای صادق:

انسان‌ها در بعضی موارد در عالم خواب وقوع حادثه‌ای در آینده را مشاهده می‌كنند و آن حادثه در همان وقت واقع می‌شود.

5. غیبگویی:

در طول تاریخ بعضی انسان‌ها از وقوع حوادثی خبر می‌دهند كه نوستر دامس (1503- 1566م) معروف‌ترین آنهاست. وی سقوط زندان باستیل، پیروزی انقلابیون و درآوردن چشم پادشاه و مرگ او را در اثر همین جراحت پیش‌بینی كرد. وی غیبگویی‌های خود را به نور و لطف الاهی نسبت می‌داد. (14)

6. دورجنبانی:

بعضی انسان‌ها از مسافت دور موجب فعل و حركاتی می‌شوند كه اشخاص عادی چه بسا از نزدیك نیز عاجز باشند، به عنوان مثال یوری ژلر (متولد 1946م) می‌توانست اشیای فلزی مانند چنگال، قاشق و كلید را با تمركز نگاه خود خم كند، وی در مؤسسه فیزیك پلاسمای ماكس پلانك و هم‌چنین در مؤسسه تحقیقات استنفورد كالیفرنیا مورد آزمایش قرار گرفت، آنها نیروی وی را از دیدگاه فیزیك جدید غیرقابل تبیین توصیف كردند. (15)
امروزه خوارث عادات دیگری در جهان مانند شفای بیماران ناعلاج در مراكز مقدس دینی و احضار ارواح واقع می‌شود كه با پارامترهای مادی نمی‌توان تبیین كرد و به ناچار باید دست غیبی را در پشت جهان مادی تصور كرد.
این ادراكات- كه در اصطلاح فراحسی نامیده می‌شود- با مادی گری قابل تبیین نیست، توضیح اقسام فوق در حوصله این مجال نمی‌گنجد.
كی ماندل در دایرةالمعارف فلسفه می‌نویسد:
«این نظر كه ادراكات فراحسی دارای استنتاجات متافیزیكی است، مقبولیت عام دارد، موضوع مزبور مورد تصدیق اچ. اچ. پرایس نیز بوده است. وی استدلال می‌كند كه ادراكات فراحسی از طریق علم فیزیك قابل توضیح نیست و بدین‌ترتیب منافی مادی‌گری و مؤید دوگانه انگاری تن و روان است. » (16)

شبهه دوم: انكار اصل علیت

یكی از مؤلفه‌های اساسی براهین خداشناسی از جمله برهان امكان و وجوب، اصل علیت است كه به موجب آن هر پدیده و وجود ممكنی به علت و مرجحی نیازمند است. این كه وجود مادی و ممكن برای تحقق‌اش به علت دیگری محتاج است، این برحسب دلالت اصل علیت است، اما وقتی اعتبار اصل علیت زیر سؤال رود، منكر خدا می‌تواند مدعی باشد كه وجود عالم مادی و امكان نیازمند علت و واجب الوجودی نیست و محتمل است كه از روی صدفه ایجاد شده باشد.
لذا ماتریالیست‌ها برای خدشه در اعتبار براهین مثبت خدا، به انكار و تردید در اصل علیت پرداختند و امروزه این شبهه و زیر سؤال بردن اصل علیت در اینترنت رایج شده است (17) كه خاستگاه اصلی‌اش فلاسفه ملحد غرب و در رأس آنها هیوم است.

نقد و نظر

1. اصل علیت، اصل فطری و پایه

معلومات و علوم انسان به دو نوع پایه یا بدیهی و نظری و اكتسابی تقسیم می‌شود. فلاسفه در تبیین علوم بدیهی و به تعبیر برهانی، آن‌ها را به شش قسم (اولیات، مشاهدات، مجربات، حدسیات، متواترات و فطریات) تقسیم می‌كنند. (18)
فطریات یكی از انواع بدیهیات شش‌گانه منطق است كه: «قضایا قیاساتها معها»، است. به این معنی كه نفس انسانی به مجرد تصور موضوع و محمول و تصور حد وسط- كه در ذهن حاضر است- به تصدیق حكم می‌كند. اصل علیت یكی از انواع شش‌گانه بدیهیات است. این كه آیا از قسم «اولیات» یا «فطریات» است قابل بحث است، لااقل از نوع فطریات است، چرا كه انسان با رجوع به نفس خویش و تحلیل اصل وجود ممكن یا حادث و پدیدار شدن پدیده‌ای بالفور به نیاز آن به علت حكم می‌كند و پدید آمدن آن از روی تصادف و صدفه را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرد. عقل چنان كه وجود یك نقاشی در صفحه‌ای را دلیل بر نقاش می‌انگارد، به همین شكل روی دادن فعلی را به فاعلی مستند می‌داند.

2. اصل علیت حكم پیشینی و فراحسی

منكران خیال می‌كنند كه اصل علیت، معلول و برگرفته از رویدادهای طبیعی جهان است، مثلاً چون همیشه از آتش حرارت به دست می‌آید، یا آب موجب رفع عطش انسان می‌گردد، از روی این پدیده‌ها عقل اصل علیت را استنتاج كرده است. در حالی كه عقل نیاز هر ممكن و فعلی را به فاعل و علتی، بدیهی و پیشینی می‌انگارد و آن را قبل از تجربه و حس به عقل خویش استناد می‌دهد. (19)
اما وجود خارجی مصادیق علیت و تعیین علت و معلول، این از شأن اصل علیت- به عنوان یك اصل عقلی و كلی- به دور است، بلكه تعیین مصادیق آن به عهده علوم تجربی واگذار شده است. اینجاست كه منكران اشتباه كردند، چون نتوانستند رابطه تكوینی و علّی و معلولی بین دو شیء طبیعی را كشف كنند، منكر علیت شدند، در حالی كه آنان می‌بایست منكر وجود رابطه علّی میان دو شیء می‌شدند، نه این كه به صورت مطلق به انكار علیت روی می‌آوردند. هیوم كه در غرب معروف است و اصول فراتجربی مانند علیت را زیر سؤال می‌برد، مرتكب این اشتباه شد. كارل ریموند پوپر در این باره می‌نویسد:
«هیوم فقط به خود رویدادهای A و B می‌نگریست و نمی‌توانست هیچ اثری از پیوستگی علّی یا ارتباط ضروری میان آنها را بیابد.» (20)
این كه اصل علیت یك حكم فراتجربی است و امثال هیوم از این نكته غافل ماندند، از سوی خود اندیشوران غربی مانند وایتهد (21)، ریچارد (22)، گرنه هریان (23) و كارل گوستاو یونگ (24) تذكر داده شده است. (25)

3. لوازم باطل انكار علیت

شاید انكار یك شیء در نظر ابتدایی هیچ بار منفی نداشته باشد، اما با تحلیل متوجه آثار سوء آن خواهیم شد. منكران اصل علیت، چگونه وجود اصل عالم را تبیین می‌كنند؟ ایا عالم مادی ازلی است؟ در تقریر برهان امكان گفته شد، كه ماده به دلیل امكانش نمی‌تواند از غیر مستغنی باشد، در تقریر برهان حدوث نیز خواهد آمد، كه وجود مادی بالاخره به آفریدگاری نیاز دارد. منكر علیت به ناچار باید به اصل صدفه و این كه عالم از هیچ و خود به خود و بدون علت آفریده شد، پناه ببرد و این نیز با عقل انسان سازگاری ندارد.
آیا نظم عجیب جهان نیز با صدفه پدید آمده است؟ و ده‌ها لازمه باطل بر انكار اصل علیت مترتب می‌شود كه منكر علیت از تبیین آنها عاجز است.

شبهه سوم: اختصاص علیت به عالم طبیعت

هیوم در تقریر اشكال می‌گوید:
اگر مراد از وجوب، وجوب منطقی باشد این مخصوص گزاره‌های منطقی است و ربطی به واقعیت‌های خارج ندارد. و اگر مراد وجوب علّی و معلولی باشد؛ می‌گوییم باید علیت معالیل ممكنه را در دائره‌ای بجوییم كه در آن مفهوم علت نقش و مفهومی داشته باشد و این منحصر به طبیعت است. (26)

جواب:

عقل هر عاقلی حكم می‌كند كه موجود مفتقر، به یك موجود غنی احتیاج دارد و باید علتی داشته باشد. دیگر فرقی نمی‌كند آن علت در خود طبیعت باشد یا خارج از طبیعت و چون آن علت نمی‌تواند در طبیعت باشد، پس در ماورای طبیعت است. به دیگر سخن، دلیل احتیاج معلول به علت وجود امكانی آن است كه عقل به ضرورت وجود علت آن حكم می‌كند و این حكم عقل به صورت مطلق است و تخصیص بردار نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ‌ص965؛ مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج1، درس7؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، ج2، ص467.
2. دور این است كه یك شیء مانند الف وجود خود را از ب و ب نیز وجود خود را از الف اخذ كند كه در اصطلاح «دور مصرح» نامیده می‌شود. یا این كه واسطه‌ها زیاد باشد، اما بالاخره توقف یك شیء به خودش برگردد. استحاله دور تقریباً قریب به بدیهی است، چرا كه مستلزم تقدم یك شیء بر خودش است.
اما برای استحاله تسلسل فلاسفه دو شرط قایل‌اند: اول علل پیشین و متسلسل بالفعل موجود باشد. دوم سلسله علل همزمان و در یك زمان واقع باشند. بنابراین عللی كه قبلاً مؤثر واقع شده و حالا معدوم شده یا در زمان‌های پیشین نقش داشته است، چنین تسلسلی محال نیست و لذا می‌توان گفت حوادث زمانی، علت‌های پیشین بی‌نهایت دارند و این قسم از تسلسل به دلیل همزمان نبودن علل محال نیست. اما فلاسفه برای استحاله تسلسل ادله مختلفی ارائه داده‌اند كه اینجا به مهم‌ترین آن اشاره می‌شود. (وجود ربطی معلول). معلول به دلیل ماهیت وجودیش یعنی معلولیت و حدوث علت دیگر وجود ربطی یعنی وابستگی ذات خود به علت فاعلی خود دارد و این نیاز در حدوث و بقاء در ذات معلول نهفته است. روشن است وجود ربطی بدون وجود علت آفریننده و مستقل معنا و جامه‌ی وجود نخواهد پوشید، بر این اساس اگر علت آن علت مستقل و واجب الوجود بالذات باشد، مدعای متألهان ثابت می‌شود. اما اگر علت پیشین نیز وجود ربطی و به علت پیشین وابسته باشد، دوباره از آن علت سؤال می‌شود. اگر سلسله به این شكل ادامه پیدا كند و در جایی توقف نكند، لازم می‌آید كه ما در عرصه واقعیت یك سری وجودهای ربطی داشته باشیم كه آنها به یك وجود مستقل وابسته نبوده و از آن نشأت نگرفته‌اند. در حالی كه ماهیت وجود ربطی مقتضی است كه پیدایش آن به وجود علت مستقل متوقف و وابسته است. پس ماهیت وجود ربطی مقتضی است كه بدون وجود مستقل وجود ربطی جامه‌ی وجود نخواهد پوشید، و چون ما در واقعیت وجودهای ربطی را مشاهده می‌كنیم، از آن وجود مستقل و واجب الوجود استنتاج می‌شود، به قیاس استثنایی مثلاً چون خورشید هست، پس روز است. یا این كه دانشجوی یك كلاس بگوید من از كلاس خارج نمی‌شوم مگر اینكه دانشجوی دیگر پیش‌تر خارج شود، همین‌طور هر دانشجو خروج خود را به دیگری منوط كند. در این فرض هیچ دانشجویی از كلاس خارج نخواهد شد. اما وقتی مشاهده كنیم كه دانشجویان از كلاس خارج شدند از آن برمی‌آید كه بالاخره یك دانشجو مستقل عمل نموده و خروج خود را به خروج دیگری متوقف ننموده است. (نهایة الحكمة، فصل5، مرحله 8، برای اطلاع از براهین استحاله تسلسل، ر.ک: اسفار، ج2، ص144 تا 166؛ الهیات شفا، ص327).
3. ر.ک: مصطفی ملكیان، مسایل جدید كلام، بخش براهین اثبات خدا، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، قم.
4. ماده در علوم مختلف تعاریف متفاوتی دارد. الف. علم منطق: كیفیت واقعی نسبت بین موضوع و محمول قضیه (ضرورت، امكان و امتناع) هم‌چنین به مواد قیاس صرف نظر از شكل و هیأت تركیبی آن اطلاق می‌شود. ب. فیزیك: دارای صفات خاص مانند جرم، جذب و دفع، اصطكاك پذیری و غیره. در این تعریف ماده مقابل انرژی است كه هر دو جسم را تشكیل می‌دهند. ج. فلسفه: قابلیت كه در اصطلاح هیولی نامیده می‌شود، مانند خاك كه قابلیت تبدیل به گیاه را دارد، مقابل ماده صورت است كه فعلیت محض می‌باشد. گاهی در فلسفه ماده به هر دو نیز اطلاق می‌شود. (ر.ک: آموزش فلسفه، 125/2، درس41).
5. برای توضیح بیشتر، ر.ك. پرفسور آیزنگ، روح و دانش جدید، دكتر رؤوف عبید، انسان روح است نه جسد، و نیز: مطهری، مجموعه آثار، ج6، ص141.
6. ر.ک: ارانی، پسیكولوژی، ص106.
7. نقل از بهاءالدین خرمشاهی، مقاله كرامت و خوارق عادات، مندرج در دو كتاب وی به نام‌های جهان غیب و غیب جهان و سیر بی سلوك، ص213.
8. ر.ک: اصول فلسفه، مقاله سوم: اسفار 284/3؛ المباحث المشرقیه 319/1؛ حسن زاده آملی، شرح العیون، ص 495.
9. ر.ک: اسفار، ج1، ص299، ج8، ص178 و 230.
10. برای توضیح بیشتر. رك: هانری برگسون، ماده و یاد.
11. اسفار، ج6، ص119.
12. ر.ک: اصول فلسفه، ج6، ص126.
13. امروزه بعضی حافظان قرآن با این رویكرد به حفظ قرآن می‌پردازند و از مسافت دور می‌توانند شماره صفحه یا آیه آن صفحه را اعلام نمایند.
14. ر.ک: دكتر شرف الدین اعرجی، تحلیلی از پیشگویی‌های نوستر دامس، ص17. نكته قابل ذكر اینكه روشن بینی امروزه در مغرب زمین شاخه‌ای از علم متاپسیشیك و ادراكات فراحسی به شمار می‌آید و مورد تأیید دانشمندان قرار گرفته است. (دكتر كارل الكسیس، انسان موجود ناشناخته، ص140؛ هانس یورگن آیزنگ، درست و نادرست در روانشناسی، ص92).
15. نقل از: ریدرز دایجست یوك، جهان عجایب، ص110.
16. ر.ک: روح و دانش جدید، ص258.
17. http://www. kaafar. netfirms. com/baad/alieat. htm
18. ر.ک: اشارات، ج1، ص214 تا 219.
19. ر.ک: كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج8، ص86؛ جان هاسپرز، فلسفه دین، ص35 و 141.
20. ر.ک: جامعه باز و دشمنانش، ص1261.
21. ر.ک: بحثی در مابعدالطبیعه، ص325.
22. ر.ک: كلیات فلسفه، ص324.
23. ر.ک: جزء و كل، ص119.
24. ر.ک: روانشناسی و دین، ص2.
25. برای توضیح بیشتر ر.ک: نگارنده، اصل علیت در فلسفه و كلام، ص178.
26. ر.ك. خدا در فلسفه، ص68.

منبع مقاله :
قدردان قراملكی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات كلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط