برخی موانع پیش روی تغییرات اجتماعی از نگاه قرآن

آیه در مورد یهود و نصارا است که از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست متارکه‌ی جنگ آتش بس نمودند و چنین وانمود کردند که بعد از متارکه و مهلت دادن، اسلام را بپذیرند و از او پیروی کنند؛ از این رو خداوند پیامبرش
جمعه، 17 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
برخی موانع پیش روی تغییرات اجتماعی از نگاه قرآن
 برخی موانع پیش روی تغییرات اجتماعی از نگاه قرآن

 

نویسندگان: سید علی نقی ایازی، نیکوسادات هدایی

 

1. قوم‌گرایی افراطی

آیه‌ی اول

«وَ إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ‌»: (1) و چون با مؤمنان دیدار کنند، گویند: ما هم ایمان آورده‌ایم و چون با یکدیگر خلوت کنند، گویند: آیا با آنان از دانشی که خدا به شما ارزانی داشته سخن می‌گویید، تا به یاری آن در نزد پروردگارتان بر شما حجت آرند؟ آیا به عقل در نمی‌یابید.

آیه‌ی دوم

«وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ»: (2) یهودان وترسایان از تو خشنود نمی‌شوند، تا به آیینشان گردن نهی. بگو: هدایت، هدایتی است که از جانب خدا باشد. اگر از آن پس که خدا تو را آگاه کرده است از خواسته آنها پیروی کنی، هیچ یاور و مددکاری از جان با او نخواهی داشت.
در مجمع‌البیان در تفسیر آیه آمده است:
آیه در مورد یهود و نصارا است که از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست متارکه‌ی جنگ آتش بس نمودند و چنین وانمود کردند که بعد از متارکه و مهلت دادن، اسلام را بپذیرند و از او پیروی کنند؛ از این رو خداوند پیامبرش را از موافقت آنان ناامید ساخته و فرمود:
«وَ لَن تَرضی عَنکَ الیَهُودُ وَ لا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم...»: هرگز یهود و نصارا از تو خشنود نمی‌گردند تا پیروی از طریقه ایشان نکنی.
برخی گفته‌اند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سعی و کوشش فراوان مبذول می‌داشت تا آنان را راضی کند تا در دین اسلام وارد شوند. از این نظر به او دستور داده شده که در این راه سعی و شش به کار مبر، بلکه دستور الهی را که عبارت از مجاهده و جنگ با آنان است، مورد عمل قرار ده.
این جمله دلالت می‌کند بر اینکه در هیچ حال خشنود کردن آنان ممکن نیست، زیرا خداوند خشنودی آنان را فقط در یک صورت عملی می‌داند و آن وقتی است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) یهودی و یا نصرانی شود و چون این معنا ممتنع است: پس خشنود کردن آنان نیز همین نحو است.
سرانجام معنای جمله این است که هیچ فرقه‌ای از یهود و نصارا از تو خشنود نمی‌گردند، مگر اینکه دین آن گروه و یا قبیله آنان را - همان‌طور که برخی گفته‌اند - پیروی نمایی. (3)
در تفسیر المیزان چنین بیانی دیده می‌شود:
از این رو در ردّ این توقع بی‌جای آنان، دستور می‌دهد به ایشان بگو: «إِنَّ هُدَی اللهِ هُوَ الهُدی»: هدایت خدا هدایت است، نه من درآوری‌های شما. می‌خواهد بفرماید: پیروی دیگران کردن، به خاطر هدایت است و هدایتی به غیر هدایت خدا نیست و حقی به جز حق خدا نیست تا پیروی شود و غیر هدایت خدا - یعنی این کیش و آیین شما - هدایت نیست، بلکه هواهای نفسانی خود شماست که لباس دین بر تنش کرده‌اید و نام دین بر آن نهاده‌اید.(4)
بنابراین آیه نیز مانند آیه قبل
اشاره به تعصب افراطی و بی‌منطق یهود و نصارا در دفاع از آیین خود و مقاومت در برابر اسلام دارد.
این خود برتربینی و قوم‌گرایی بی‌حد و حصار آنها را تا جایی پیش می‌برد که حاضر به پذیرش تغییر در فرهنگ و همچنین پذیرش اندیشه‌ی نوین نیستند و حتی به آن نمی‌اندیشند و آن قدر در باورهای خود غرق شده‌اند که ابزارهای شناخت نیز کمکی به آنها نمی‌کند و کاملا ناکارآمد شده و باعث می‌شود آنها در جا بزنند و حاضر به تغییر نشوند.
قوم‌گرایی افراطی سبب عدم پذیرش نوآوری‌های فرهنگی می‌شود. یکی از عوامل تحریف فرهنگی عامل درونی است؛ بدین معنا که گاهی خواسته‌ها و گرایش‌های شخصی افراد جامعه سبب تحریف فرهنگی می‌گردد. (5)

آیه‌ی سوم

«وَ لاَ تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ یُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِیتُمْ أَوْ یُحَاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ‌ »: (6) [بزرگان یهود، برای جلوگیری از گرایش یهود به اسلام، به آنان می‌گفتند:] جز به کسی که آیین شما را پیروی کند، ایمان نیاورید: [زیرا دین حقّ منحصر به ماست. ای پیامبر! به آنان] بگو: راه سعادت راهی است که خدا بنماید [و مانعی ندارد] که به امّتی دیگر نیز همانند آنچه [از کتاب و شریعت] به شما داده شده، داده شود، تا در نزد پروردگار با شما احتجاج کنند. [همچنین ای پیامبر! به آنان] بگو: فضل و رحمت به دست خداست، او به هر که بخواهد عطا می‌کند و خداوند دارای رحمت وسیع و علم بی‌انتهاست.
در تفسیر این آیه در المیزان آمده است:
معنای آیه - و خدا داناتر است - این است که طایفه‌ای از اهل کتاب (یعنی یهودیان) - گفتند - یعنی به یکدیگر گفتند - رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان به وی را در نماز خواندنشان به طرف بیت‌القدس در اول روز تصدیق بکنید، ولی در نماز خواندنشان در آخر روز به طرف کعبه تصدیق نکنید و در فاش ساختن این سر به غیر خود اعتماد نکنید و به هیچ وجه به اطلاع مسلمانان نرسانید که یکی از شواهد نبوت پیغمبر موعود برگرداندنش قبله را از بیت‌القدس به طرف کعبه است، برای اینکه اگر مسئله قبله شدن کعبه را تصدیق کنید و آنچه از کتاب آسمانی خود اطلاع دارید به مسلمین بگویید و امارات صدق دعوی نبوت پیغمبرشان را فاش سازید، این محذور پیش می‌آید که مسلمین هم دارای قبله‌ای مثل قبله‌ی شما شوند، آن وقت است که سیادت و آقایی شما از بین می‌رود، دیگر نمی‌توانید در بین جمعیت‌های گوناگون دنیا فخر کنید که ما تنها ملتی هستیم که دارای قبله‌ایم. علاوه بر این نزد خدا هم هیچ حجتی نخواهید داشت: چون وقتی این سِرّ خود را فاش کنید، خدا هم می‌فهمد که شما از سال‌ها پیش از جریان قبله‌ی جدید با خبر بوده‌اید، دیگر نمی‌توانید عذر بیاورید که ما از حقانیت آن بی‌خبر بودیم و بدین جهت به نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان نیاوردیم. (7)
به این ترتیب روشن می‌شود که آنها گرفتار خود برتر بینی عجیبی بودند، خود را بهترین نژادهای جهان می‌پنداشتند و نبوت و همچنین عقل و درایت و منطق و استدلال را از آن خود می‌دانستند و با این منطق واهی می‌خواستند در هر دو جنبه برای خود مزیتی بر دیگران قائل شوند.
ملاحظه می‌شود که قومیت‌گرایی افراطی به فرهنگ خویش، زمینه‌ی اعتماد اجتماعی به سایر گروه‌ها را از میان می‌برد و نیز باعث ایجاد روابط شدید درون گروهی می‌شود و زمینه‌ی انحصارگرایی فرهنگی را فراهم می‌آورد.(8)

آیه‌ی چهارم

«وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‌»: (9) و از اهل کتاب کسانی هستند که اگر او را بر اموال بسیاری امین گردانی، به تو باز می‌گرداند و بعضی از آنان [به قدری نادرستند که] اگر او را بر دیناری امین گردانی، آن را به تو بر نمی‌گرداند، مگر آنکه [برای مطالبه‌ی آن] دائماً بالای سر او بایستی، این [خیانت در امانت،] به جهت آن است که گفتند: درباره‌ی امّیین [غیر اهل کتاب] هر چه کنیم بر ما گناهی نیست، در حالی که آنها آگاهانه بر خداوند دروغ می‌بندند.
در تفسیر المیزان درباره‌ی آیه آمده است:
اعتقاد بی‌اساس یهودیان به اینکه تافته‌ای جدا بافته هستند (لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ).
این آیه شریفه به اختلاف فاحشی که اهل کتاب در حفظ امانت‌ها و پیمان‌ها داشتند اشاره می‌کند و می‌فهماند اهل کتاب در این باب در دو طرف تضاد و دو نقطه مقابل قرار دارند. بعضی حتی در یک دینار خیانت را روا نمی‌دارند و بعضی دیگر شتر را با بارش می‌بلعند و نیز اشاره می‌کند به اینکه طایفه‌ی خیانتکار هرچند خیانتشان ایالات رذیله‌ی قومی و مضر است و لیکن این رذیله در بین آنان از یک رذیله دیگر منشأ گرفته، رذیله‌ای اعتقادی که جمله‌ی «لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ» آن را حکایت می‌کند.
آری، این طایفه خود را اهل کتاب و غیر خود را امّی و بی‌سواد می‌خواندند، پس اینکه گفتند بی‌سوادها بر ما سبیلی ندارند، معنایش این است که غیر بنی‌اسرائیل حق ندارد که بر بنی‌اسرائیل مسلّط شود و به این ادعای خود رنگ و آب دین زده بودند، به دلیل اینکه قرآن دنبال جمله‌ی مورد بحث فرموده است: «وَ یَقُولُونَ عَلی اللهِ الکَذِبَ وَ هُم یَعلَمُونَ * بَلی...»: با اینکه خود می‌دانند دروغ می‌گویند، دروغ خود را به خدا نسبت می‌دهند.
آری، یهودیان این طور معتقد بودند - همچنان که امروز هم همین عقیده را دارند - که تافته‌ای جدا بافته‌اند و در درگاه خدای تعالی احترام و کرامتی خاص به خود را دارند و آن این است که خدای سبحان نبوت و کتاب و حکومت را به ایشان اختصاص داده، هیچ قومی دیگر نمی‌توانند دارای چنین امتیازاتی بشوند، پس سیادت و تقدّم بر دیگران هم خاص ایشان است و از این اعتقاد باطل نتیجه‌ها و بر این پایه سست دیوارها چیدند و مثلاً غیر اسرائیلی را محکوم کردند به اینکه باید حقوقی را که خدا فقط برای آنان تشریع کرده است، رعایت کنند، ایشان ربا بخورند و دیگران ربا بدهند و کمترین اعتراضی هم نکنند، مال مردم را بخورند و صاحبان مال چیزی نگویند، حقوق مردم را پایمال کنند و کسی حق حرف زدن نداشته باشد، برای اینکه تنها اهل کتاب ایشان‌اند و دیگران امّی و بی‌سوادند، پس اگر خوردن مال مردم حرام است برای غیر اسرائیلی است که نمی‌تواند مال اسرائیلی را بخورد و همچنین برای اسرائیلی تنها خوردن مال اسرائیلی دیگر و پایمال کردن حقوق اسرائیلی دیگر حرام است، اما مال غیر اسرائیلی و حقوقش بر اسرائیلی مباح است. (10) این آیه پس از آیه‌73 این سوره که انحصارطلبی قوم یهود در مورد مواهب الهی را بیان می‌کند، به مسئله دیگری می‌پردازد که یکی از دیگر مصادیق بارز قوم‌گرایی و خود برتربینی قوم یهود است. آنها آن چنان خود را برتر می‌بینند که هیچ حقی از غیر اهل کتاب بر خود قائل نیستند و تنها احقاق حقوق را در مورد خودشان اجرا می‌کنند. بقیه را به نوعی طفیلی وجودشان تصور می‌نمایند. این حد از خود برتربینی باعث سد شدن راه نفوذ و ارائه‌ی هر گونه ارزشی به آنها می‌شود. ایشان تا آنجا پیش می‌روند که به خدای تعالی دروغ می‌بندند و مدعی می‌شوند که این مواهب الهی است که خداوند به آنها عطا فرموده است، در حالی که خود می‌دانند در کتاب آسمانی‌شان چنین سخنی نیست. در تورات سفر لاویان باب ششم و نوزدهم به امانت درباره همه دستور داده شده است نه فقط صرف یهود.(11)
در اینجاست که قومیت‌گرایی و پایبندی افراطی به فرهنگ و اعتقادات قومی مانع از هر گونه تغییر و اصلاح می‌شود و زمینه‌ای براى تضییع حقوق دیگران فراهم می‌کند.
می توان گفت تعارض شناختی برخاسته از انحرافات اجتماعی و نقض تعهدات اجتماعی زمینه‌ی تحریف فرهنگ را ایجاد می‌کند، (12) همان جریانی که باعث شد یهود دست به تحریف بزند.
در این آیات از قرآن کریم، خداوند به مسئله ای اشاره می‌کند که از علل مقاومت در برابر تغییرهایی به حساب می‌آید که اسلام خواستار آن است و آن قوم‌گرایی است که در قوم یهود در حد افراطی به وضوح دیده می‌شود.
یهودیان در آن زمان از منزلت اجتماعی و اقتصادی ویژه‌ای برخوردار بودند که با آمدن اسلام این موقعیت را در خطر می‌دیدند، از این رو به شیوه‌های متعدد سعی داشتند همواره خود برتربینی خود را بر عامه‌ی جامعه‌ی آن زمان تحمیل کنند تا جایی که خداوند (عزّوجل) و رحمت و برکاتش را صرفاً برای خود می‌خواستند و از آشکارکردن آن خودداری می‌کردند، مبادا که موقعیت‌شان را از دست بدهند و گروهی غیر از آنها شأن و منزلت بیشتری پیدا کنند.
پیشوایان و عالمان یهود، اعتراف به حقایق دینی و معارف الهی را در صورتی که مخدوش کننده‌ی منافع قومی آنها می‌شد، ناروا و برخواسته از بی‌خردی می‌دانستند.(13)
در این آیات به درستی به مصادیق مختلف قوم‌گرایی افراطی که در بین قوم یهود وجود داشته، اشاره شده است.
قوم‌پرستی به گرایش افراد یک جامعه در جهت برتر پنداشتن فرهنگ ویژه‌شان اطلاق می‌شود. ما بر اثر عادت و سنّت و غالباً با رویکردهای اجتماعی تلقین شده، تحریک به قوم‌پرستی می‌شویم. (14) بر اثر قوم‌پرستی جامعه از جوامع دیگر جدا می‌شود: از این رو بستر را برای طرح عناصر فرهنگی جدید از بین می‌برد. (15) قوم‌گرایی باعث ایجاد اختلال در راستای ایجاد تغییرها در آنها از زمان صدر اسلام تاکنون شده است و به طور کلی نه تنها در مورد یهود، بلکه در مورد هر گروهی که حس قومیت‌پرستی در آنها وجود داشته باشد، باعث کندی و حتی بالاتر از آن جلوگیری از ایجاد تغییرها می‌شود.
یهودیان در میان خود فرهنگ خاصی داشته‌اند، به گونه‌ای که بسیاری از شاکله‌های آن بر پایه‌ی خودپرستی جمعی آنها شکل گرفته است نه بر اساس دین و کتاب آسمانی.
فرهنگ را می‌توان به عنوان مجموع ویژگی‌های رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه‌ی خاص تعریف کرد. واژه‌ی تعیین کننده در این تعریف همان واژه‌ی اکتسابی است که فرهنگ را از رفتاری که نتیجه وراثت زیست‌شناختی است، متمایز می‌سازد.(16)
وقتی فرهنگ یک جامعه بر اساس قوم‌گرایی شکل بگیرد، هنجارهای فرهنگی آن جامعه که در واقع یکی از معیارهای تثبیت شده آن چیزی است که گروه از نظر فکری و رفتاری از اعضایش انتظار دارد (17) نیز به همان سمت و سو می‌رود و به عنوان یک ارزش و اعتقاد رخ می‌کند.
در واقع می‌توان گفت که ایدئولوژی ممکن است هم به وجود آورنده دگرگونی باشد و هم با آن به مخالفت برخیزد و در عین حال ممکن است وحدت و یگانگی نیز به وجود آورد.
از منظری دیگر آیات فوق که در حقیقت از آیات اعجازآمیز قرآن بوده است و پرده از روی اسرار یهود و دشمنان اسلام بر می‌داشت، نقشه‌ی ماهرانه‌ی آنها را برای متزلزل ساختن مسلمانان صدر اول فاش کرد. آنها در پرتو آن بیدار شدند و از وسوسه‌های اغواگر دشمن بر حذر گردیدند. ولی اگر دقت کنیم می‌بینیم که در عصر و زمان ما نیز همان طرح‌ها به اشکال دیگری اجرا می‌شود. وسایل تبلیغاتی دشمن که از مجهزترین و نیرومندترین وسایل تبلیغاتی جهان است، در این قسمت به کار گرفته شده و کوشش می‌کنند که پایه‌های عقاید اسلامی را در افکار مسلمین، مخصوصاً نسل جوان ویران سازند. آنها در این راه از هر وسیله و هرکس در لباس «دانشمند، خاورشناس، مورّخ، عالم علوم طبیعی، روزنامه‌نگار و حتی بازیگران سینما» استفاده می‌کنند.
آنها این حقیقت را مکتوم نمی‌دارند که هدفشان از این تبلیغات این نیست که مسلمانان به آیین مسیح یا یهود در آیند، بلکه هدف آنها متزلزل ساختن پایه‌های عقاید اسلامی در افکار جوانان و بی‌علاقه ساختن آنها نسبت به مفاخر آیین و سنّتشان است. قرآن امروز هم به مسلمانان در برابر این جریان هشدار می‌دهد.(18)
در اینجا نیز این نوع خاص از جهان‌بینی که منجر به قوم‌پرستی می‌شود، موجب مخالفت و در نهایت جلوگیری از ایجاد تغییرها می‌گردد.
قوم پرستی در روابط درون گروهی پیوسته نقش عمده‌ای داشته است. وقتی یک گروه و قومی یا نژادی شیوه‌ی زندگی‌اش را برتر می‌انگارد و اعضایش را هوشمندتر از گروه‌های دیگر می‌داند، شناختن قدر و ارزش سبک‌های متفاوت با گروه خود را بسیار دشوار می‌یابد.(19)
عصبیت یا قوم‌گرایی که احساس عاطفه‌ی مطلق و افسارگسیخته نسبت به قوم و باند و گروه خودی است، منشأ پیدایش جامعه سیاسی و تمرکز قدرت و پاگیری دولت و تداوم حیات سیاسی جامعه است. حتی دین‌ها با عصبیت‌ها گسترش می‌یابند. به اعتقاد ابن‌خلدون شالوده‌ی حیات سیاسی و تطورّها و تغییرها و دگرگونی‌های حیات اجتماعی انسان‌ها وابسته به قدرت عصبیت و کم و کیف آن است. (20)
به تعبیر قرآن کریم حمیت جاهلی است که باعث کفر در دل انسان‌ها می‌شود.(21)
از امام سجاد (علیه السلام) درباره‌ی عصبیت سؤال شد. حضرت فرمودند: عصبیتی که انسان به خاطر آن گناهکار می‌شود، این است که بدترین و شرورترین افراد قوم خود را نیکوتر از افراد صالح و شایسته قوم دیگر ببیند، ولی دوست داشتن قوم و قبیله خود از عصبیت نیست، اگر چه اعانت کردن قوم و قبیله خود از روی ظلم به ناحق عین عصبیت است.(22)
چنان که ملاحظه می‌شود، ادیان الهی در خطر آمیخته شدن به افکار و اندیشه‌های برخاسته از هواهای نفسانی قرار دارند. (23)

2. سنّت‌گرایی

«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ‌‌»: (24) و هنگامی که به آنها [مشرکان] گفته شود: آنچه را خدا نازل کرده است پیروی کنید، گویند: بلکه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن یافتیم پیروی می‌نماییم. آیا از آنان پیروی می‌کنند هرچند پدرانشان چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافته بودند.
صاحب‌ المیزان در مورد این آیه چنین بیانی دارد:
معنایش این است که ما پدران خود را در هر حالی و بر هر وصفی که بودند، چه صحیح و چه غلط، پیروی می‌کنیم، حتی اگر هیچ علمی هم نداشته و هیچ راه نیافته‌اند، باز از آنها پیروی می‌کنیم و می‌گوییم که آنچه آنها می‌کردند حق است.
این حرف همان سخن بدون علم است و سر از مطلبی در می‌آورد که هیچ عاقلی اگر به آن تنبّه داشته باشد، لب بدان نمی‌گشاید. اگر پدران خود را تنها در مسائلی پیروی می‌کردند که پدران در آن مسائل دارای علمی بودند و راه حق را یافته بودند و اینها هم از علم و اهتدای پدران اطلاع می‌داشتند، چنین اتباعی، اهتدای بدون علم نمی‌شد.
یعنی اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته‌ای بودند، جای این بود که از آنها تبعیت شود، اما با اینکه می‌دانند آنها مردمی نادان و بی‌سواد و موهوم پرست بودند، پیروی آنها چه معنی دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست؟! مسئله قومیت و تعصب‌های قومی به ویژه که به نیاکان مربوط می‌شود، از روز نخست در میان مشرکان عموماً و در میان غیر آنها غالباً وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.
ولی خداپرستِ با اعمان این منطق را رد می‌کند و قرآن مجید در موارد بسیاری پیروی و تعصب کورکورانه از نیاکان را شدیداً مذمت کرده است و این منطق را که انسان چشم و گوش بسته از پدران خود پیروی کند، کاملاً مردود می‌شناسد. اصولاً پیروی از پیشینیان اگر به این صورت باشد که انسان عقل و فکر خود را دربست در اختیار آنها بگذارد، نتیجه ای جز عقب گرد و ارتجاع نخواهد داشت: چرا که معمولا نسل‌های بعد از نسل‌های پیشین با تجربه‌تر و آگاه‌ترند.
ولی متأسفانه این طرز فکر جاهلی هنوز در بسیاری از افراد و ملت‌ها حکومت می‌کند که نیاکان خود را همچون «بت» می‌پرستند، یک مشت آداب و سنن خرافی را به عنوان اینکه «آثار پیشینیان» است، بدون چون و چرا می‌پذیرند و لفافه‌های فریبنده‌ای همچون حفظ ملیت و اسناد تاریخی یا ملت بر آن می‌پوشانند.(25)
این طرز فکر یکی از عوامل بسیار مؤثر انتقال خرافات از نسلی به نسل دیگر است. البته هیچ مانعی ندارد که نسل‌های آینده آداب و سنن گذشتگان را تحلیل و بررسی کنند. آنچه را با عقل و منطق سازگار است بانهایت احترام حفظ کنند و آنچه را خرافه و موهوم و بی‌اساس است، دور بریزند. چه کاری از این بهتر؟
این گونه نقادی در آداب و سنن پیشین شایسته‌ی نام حفظ اصالت ملی و تاریخی است، اما تسلیم همه جانبه و کوركورانه در برابر آنها چیزی جز خرافه‌پرستی و ارتجاع و حماقت نیست.
پایبندی به سنّت‌ها فی ذاته مورد نکوهش نیست، بلکه حتی رعایت سنت‌ها تا جایی که افراد را به صلاح و درستی درآورد و عامل الفت و ائتلاف آنها باشد، توصیه شده است تا جایی که حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر می‌فرمایند:
هرگز سنّت‌های پسندیده‌ای را که پیشوایان این امت به آن عمل کرده‌اند و الفت و انس به سبب آن بین مردم پدید آمده و امور رعیت به وسیله آن اصلاح گردیده است، نقض نکن و نیز سنّتی که به سنن گذشته زیان می‌رساند [آنها را از بین می‌برد] احداث ننما که اجر و پاداش برای کسی خواهد بود که آن سنّت ها را برقرار کرده است و گناهش بر تو که آنها را نقض نموده‌ای. (26)
آنچه در اینجا به آن توصیه شده است رعایت هنجارها و قواعد عمومی رفتار بشری‌اند که به موقعیت‌ها و شرایط وابسته‌اند و در قالب آداب و رسوم و سنن اجتماعی ظاهر می‌شوند.(27)
آنچه آیه به آن اشاره دارد و آن را نکوهش می‌کند، پایبندی افراطی به سنّت‌هاست. تقلیدهای کورکورانه از دسیسه‌های شیطان برای بازداری انسان‌ها از پیروی قرآن و احکام دین است: «وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ... وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللهُ قالُوا بَل نَتَّبِعُ ما أَلفَینا عَلَیهِ آباءَنا».
از جمله اصرار مردم عصر بعثت بر شرک‌ورزی و تحریم برخی حلال‌ها، برخاسته از همین تقلید از نیاکانشان بود و آنچه نکوهیده و زمینه‌ساز حق‌ناپذیری است، تعصب‌های نژادی و قومی است. (28)
سنت‌گرایی افراطی برای احساس وفاداری فرد به گروه و بالابردن روحیه‌ی میهن‌پرستی و ملیت‌گرایی به کار می‌آید و از طریق هواداری از ابقای وضع موجود همچون سپری در برابر تغییر عمل می‌کند. شاید مهم‌ترین نتیجه‌ی زیانبار قوم‌پرستی این باشد که از نوآوری‌هایی که پیامدهای سودمندی برای یک جامعه دارد، جلوگیری می‌کند. چنان که افکار بیگانه با بدگمانی نگریسته و نادرست خوانده می‌شوند. قوم‌پرستی در افراطی‌ترین صورت آن به طرد بیهوده‌ی خردمندی و دانش فرهنگ‌های دیگر می‌انجامد و از تبادل و غنای فرهنگی جلوگیری می‌کند.(29)
مقاومت در برابر دگرگونی، زمانی به آشکارترین صورت بروز می‌کند که این دگرگونی مستلزم انحراف شدید از ارزش‌های سنّتی و رسوم جامعه باشد.(30)
همواره بحث در مورد سنّت‌گرایی در مورد گرایش افراطی است که در بالا به آن اشاره شد که به طرد خردمندی و دانش سایر فرهنگ‌ها می‌انجامد و این آن چیزی است که مورد نکوهش قرآن کریم است و راه کاری که ارائه می‌کند، استفاده از تعقل و تفکر به جای است.
بنابراین از جمله مواردی که موجب از بین رفتن زمینه‌های پذیرش نوآوری‌ها و تغییرهای فرهنگی می‌شود، سنّت‌گرایی و پایبندی افراطی به سنّت‌هاست. مسئله‌ی قوم‌گرایی و سنّت‌گرایی و عصبیت از گذشته در میان مشرکان و حتی غیر از آنها غالباً وجود داشته است و مردم عموماً از رهاکردن سنّت‌ها، ارزش‌ها و رسوم کهن و پذیرش ارزش‌های تازه به جای آنها کراهت دارند (31) که این امر موجب ایستایی فرهنگی می‌شود.
این آیه به مسئله‌ی مهم تعقل اشاره می‌کند و تذکر می‌دهد که لازم است از دلیل و برهان پیروی شود نه از نیاکان. از آنجا که اسلام دین تعقل و تفکر است، همواره بر این نکته تأکید دارد که با عقل خود مطالب را بپذیرید و تقلید کورکورانه و بدون دلیل را نکوهش می‌کند تا افراد توانایی رسیدن به پویایی و رشد لازم را پیدا کنند.
از این رو یکی از منابع تهدیداتی که به فرهنگ و دین حمله می‌کند، پایبندی افراطی به سنّت‌ها (سنّت‌گرایی)، قوم‌گرایی و تقلید کورکورانه است که زمینه‌ی ایستایی فرهنگ را فراهم می‌کند، به گونه‌ای که فرهنگ در برابر نوآوری‌های فرهنگی مقاومت نشان می‌دهد و ارتباطش با سایر فرهنگ‌ها قطع خواهد شد که این شرایط، عدم رشد و پویایی فرهنگ را در پی‌دارد. (32)

3. ازدواج با مشرک

«وَ لاَ تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لاَ تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»: (33) و با زنان مشرک، ازدواج نکنید تا ایمان آورند و قطعاً کنیز با ایمان از زن [آزاد] مشرک بهتر است، اگر چه [زیبایی یا ثروت یا موقعیت او] شما را به شگفتی در آورد. و به مردان مشارک، زن ندهید تا ایمان آورند و قطعاً برده با ایمان از مرد [آزاد] مشرک بهتر است، هرچند [زیبایی و موقعیت و ثروت او] شما را به شگفتی وادارد. آن مشرکان [شما را] به سوی آتش دعوت می‌کنند، در حالی که خداوند با فرمان و دستورات خود، شما را به بهشت و آمرزش فرا می‌خواند و آیات خویش را برای مردم روشن می‌کند تا شاید متذکّر شوند.
آنچه مسلّم است آیه‌ی مورد بررسی به لزوم اهمیت در چگونگی به وجود آمدن ساختار خانواده توجه ویژه ای دارد و آن را هم ردیف با هیچ یک از ارتباطات دیگر قرار نمی‌دهد.
خانواده به دلیل اهمیتی که در ابعاد مختلف دارد، بسیار مورد توجه است. خانواده به عنوان یک گروه خویشاوند مسئولیت اصلی در اجتماعی کردن فرزندان را در مرحله‌ی نخست بر عهده دارد و مسئولیت‌هایی مثل زاد و ولد، تثبیت جایگاه و منزلت اجتماعی، فراهم آوردن امنیت اقتصادی و مسئولیت‌های دیگر، آن را از جایگاه ویژه‌ای برخوردار کرده است.
اسلام نیز به خانواده نگاه ویژه‌ای دارد و در چگونگی تشکیل خانواده قوانینی را ارائه می‌دهد و تدکر می‌دهد که روابط عاطفی و گرم با برخی افراد زمینه‌های ناهمنوایی و انحراف را برای آنان فراهم می‌کند. (34)
در ازدواج که ارتباط زوجین بیش از سایر افراد اجتماع است باید به این نکته توجه کرد. به طور کلی انحراف به دوری جستن از هنجار اطلاق می‌شود و زمانی رخ می‌دهد که یک فرد یا گروه معیارهای جامعه را رعایت نکند.(35)
در جامعه‌ی اسلامی، انحراف مشرکان امری واضح و بی‌تردید است. رفتار و کنش‌های انحراف‌آمیز هنجارهای اجتماعی حاکم بر یک فرهنگ را مشخص می‌سازد. (36)
رفتار مشرکان به عنوان یک انحراف، جامعه اسلامی را تهدید می‌کند و چون یادگیری در نتیجه‌ی کنش متقابل اجتماعی فرد با دیگران حاصل می‌شود، بی‌تردید در زندگی خانوادگی و زناشویی این تأثیر بسیار فراگیرتری خواهد داشت.
بیان هدف و تبیین آیات الهی به یادآوری انسان‌ها بسیار کمک می‌کند و از آنجا که در جای جای کلام وحی توصیه و تأکید بر تفکر و تعقل دیده می‌شود، از ملزومات چنین توصیه‌هایی این است که قوانین همراه با فلسفه وجودیشان مطرح شوند: چراکه مسلّماً تأثیر پذیرش آنها، بسیار ژرف‌تر و سریع‌تر خواهد بود. به طور کلی هنجارگذاری در فرهنگ دینی بر مبنای مصالح و مفاسد واقعی انسان استوار است؛ بنابراین مسئله‌ی منع ازدواج با مشرک به این دلیل است که همسرگزینی براین مبنا زمینه‌ی انحراف اجتماعی را به دلیل رابطه‌یبسیار نزدیک و طولانی مدت طرفین بسیار بیشتر از بقیه‌ی رابطه‌ها ایجاد می‌کند؛ چرا که هر چه سطح تماس براساس بسامد، اولویت، دوام و شدّت در برابر فرد یا گروه‌های منحرف افزایش یابد، احتمال رفتار انحراف‌آمیز از طرف شخص بیشتر می‌شود.(37)
این چهار متغیر در زندگی مشترک در سطح بسیار بالایی قرار دارند و کنش اجتماعی دو فرد در چنین رابطه ای بسیار زیاد و بی‌تردید تأثیرپذیری آن نیز بسیار زیاد خواهد بود. از این رو اسلام برای جلوگیری از چنین تأثیری ممنوعیت آن را اعلام می‌کند و با بیان فلسفه و هدف چنین حکمی راه را برای پذیرفتن آن هموار می‌سازد و با بررسی ابعاد آن، راه هرگونه بهانه‌جویی و سرباز زدن از چنین حکمی را می‌بندد (با بیان این موضوع که حتی اگر شما را به شگفت آورد که مصداق آن زیبایی و دلربایی است).
در لابه لای سخنان ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) نیز به مطالبی بر می‌خوریم که با بیانی شیوا به بحث در مورد فلسفه احکام می‌پردازند. از آنجا که افراد در مراحل مختلفی از ایمان قرار دارند بیان چنین مطالبی برای بهتر پذیرفتن افرادی که در مراتب پایین‌تری از ایمان قرار دارند و برای تفکر و تأمّل در عظمت خداوند برای آنان که در مراتب بالاتر از آن قرار دارند، بسیار سازنده و مثمرثمر است، از جمله اینکه در سخنان حضرت امیر (علیه السلام) در حکمت 252 نهج‌البلاغه برخی از این موارد ذکر شده است:
خدا «ایمان» را برای پاکسازی دل از شرک؛ «نماز» را برای پاک بودن از کبر و خودپسندی؛ «زکات» را عامل فزونی روزی؛ «روزه» را برای آزمودن اخلاص بندگان: «حج» را برای نزدیکی و همبستگی مسلمانان؛ «جهاد» را برای عزت اسلام؛ «امر به معروف و نهی از منکر» را برای اصلاح توده‌های ناآگاه و بازداشتن بی‌خردان از زشتی‌ها: «صله‌ی رحم» را برای فراوانی خویشاوندان؛ «قصاص» را برای پاسداری از خون‌ها و... «امامت» را برای سازمان یافتن امور، «فرمان‌برداری از امام» را برای بزرگداشت رهبری واجب کرد.
در تفسیر پرتوی از قرآن، ذیل آیه‌یفوق به مسئله چنین پرداخته شده است:
چنان که دیدیم آیه‌ی فوق در یک جمله‌ی کوتاه، فلسفه‌ی این حکم را بیان کرده که اگر آن را بشکافیم، چنین می‌شود: ازدواج پایه‌ی اصلی تکثیر نسل و پرورش و تربیت فرزندان و گسترش جامعه است و محیط تربیتی خانواده در سرنوشت فرزندان، فوق‌العاده مؤثر است. از یک سو آثار قطعی وراثت و از سوی دیگر آثار قطعی تربیت در طفولیت؛ زیرا نوزادان، بعد از تولد غالباً در دامان پدر و مادر پرورش می‌یابند و در سال‌هایی که سخت شکل پذیرند، زیر نظر آنها هستند.
از سوی دیگر شراک، خمیرمایه انواع انحرافات و در واقع آتش سوزانی هم در دنیا و هم در آخرت است: از این رو قرآن اجازه نمی‌دهد که مسلمانان، خود یا فرزندانشان را در این آتش بیفکنند. از این گذشته مشرکان که افراد بیگانه از اسلام اند، اگر از طریق ازدواج به خانه‌های مسلمانان راه یابند، جامعه‌ی اسلامی را گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلی می‌کنند. این تا زمانی است که آنها بر مشرک بودن پافشاری می‌کنند، اما راه به روی آنها باز است، می‌توانند ایمان بیاورند و در صفوف مسلمین قرار گیرند و به اصطلاح کف و آنها در مسئله‌ی ازدواج شوند.
از طرف دیگر چون ازدواج زن و مرد، مقدمه و زمینه‌ی ازدواج فکری و اخلاقی می‌شود و نتایجش در نسل و خانواده منعکس می‌گردد، اگر دو زوج با هم تضاد کامل فکری داشته باشند، هر یک در دیگری تأثیر می‌کند و آن را در جهتی می‌کشاند تا سرانجام محیط برای هر جهتی مساعدتر شد، یکسر، بدان سو کشیده می‌شود. تضاد دو جاذبه و کشش به سوی شرک که خلاف فطرت و مسیر انسانی است، منشا آتش و دعوت به سوی آن می‌باشد: «أُولئِکَ یَدعُونَ إِلی النّارِ». (38)
خلاصه با توجه به اینکه خانواده اولین نهاد اجتماعی است که انسان به آن وارد می‌شود، از حساسیت بسیار زیادی در دادن بینش، آموزش ارزش‌ها، دادن انگیزه‌ی نیاز به موفقیت، ... برخوردار است: از این رو در تشکیل صحیح آن بسیار دقت شده است تا بتواند بهترین تأثیر را داشته باشد. حال چه در مورد فرزندان، جه در مورد تأثیر متقابل زوجین نسبت به هم که تأثیری غیرقابل انکار و بسیار قوی و عمیق است.
بسیاری از عقاید، باورها، ارزش‌ها و عاداتی که در انسان وجود دارد، از همان ابتدای کودکی با او همراه شده است. برخی از آنها تنها زمان کودکی را برای به وجود آمدن در اختیار دارند، چنان که «مک کله لند» معتقد است که درجه‌ی انگیزه‌ی نیاز به موفقیت یک بار و برای همیشه در کودکی ثابت می‌شود و پس از آن دیگر تغییر نمی‌کند.(39)
منعی که در این آیه ذکر شده است، در مورد هیچ یک از ارتباطات دیگر مطرح نیست، به دلیل آنکه هیچ رابطه‌ای عمیق‌تر و تأثیرگذارتر از ازدواج نیست. در این آیه ایجاد انگیزه‌ی کافی برای اطاعت از این نهی با استفاده از بیان علت حکم مطرح می‌شود. با تشریح دو وضعیت متفاوت حاصل از پیروی و عدم پیروی از حکم و غایتی که برای آن ترسیم شده است، فرد بدون پیش فرض پیشین می‌تواند به راحتی انتخاب کند و مسیر صحیح را بپیماید.
در ایجاد تغییرها اگر انگیزه دادن در مورد قانونی که قرار است وضع شود، همراه با بیان شرایط متقابل آن و عدم رعایت قانون بیان شود، بسیار تأثیرگذارتر از زمانی است که صرفاً شرایط اجرای آن مطرح شود.
«ادوین.اچ . ساترلند» در این باره نظریه ای دارد که ارتباط متقابل گروه‌ها برحسب بسامد با اولویت، دوام و شدّت اندازه‌گیری می‌شود. (40) مطمئناً این چهار متغیر در مورد زن و شوهر و تأثیر متقابل ایشان بیشترین میزان را دارد و در نتیجه میزان تأثیرپذیری و ارتباط متقابل ایشان در بالاترین حد قرار دارد. از آنجا که هرچه سطح تماس فرد با افراد یا گروه‌های منحرف برحسب این چهار معیار و متغیر بالاتر باشد، احتمال رفتار انحراف آمیز شخص نیز بیشتر می‌شود، احتمال انحراف و از مسیر خارج شدن کسانی که همسرانی مشرک دارند، به مراتب بیشتر خواهد شد.
خداوند در این آیه از قرآن کریم که معیارهایی را برای گزینش همسر ارائه می‌دهد، معیار اصلی را ایمان معرفی می‌کند. توصیه‌ی اسلام در مورد ازدواج در جامعه دینی، ازدواج درون گروهی است که مبنای اصلی انتخاب را اشتراک فرهنگی معرفی می‌کند و ملاک ازدواج در جامعه‌ی ایمانی بر مبنای فرهنگ و دین می‌باشد. (41)
با تشکیل خانواده زن و مرد در نوع و جهت کنش‌های اجتماعی یکدیگر نقش دارند، ارزش‌ها و باورهای مورد قبول همدیگر را تحت تأثیر قرار می‌دهند. به عبارت دیگر شخصیت زن و مرد در نهاد خانواده تحت تأثیر متقابل یکدیگر قرار دارد.
از آنجا که یکی از ملاک‌های ارزیابی کنش‌های اجتماعی افراد، کارکرد و نتیجه‌ای است که هر کنش اجتماعی دارد، نمره و نتیجه‌ی عمل ما به عنوان ملاک‌های ارزش‌گذاری به حساب می‌آیند. (42)
خطوط قرمز در دین با اعمال و نتایج آنها کاملاً و بدون تساهل و تسامح مشخص می‌شود تا انحراف از آنها به روشنی قابل درک و فهم باشد و افراد در عملکردهای خود همواره معیارها را در نظر بگیرند و در مسیر مستقیم هدایت حرکت کنند.
با توجه به مطالبی که در بالا به آنها اشاره شد، می‌توان به روشنی ازدواج با مشرک را یکی از موانع تغییرهای مثبت دانست که زمینه‌یانحراف و عدول از صراط مستقیم را فراهم می‌کند.

4. خرافه‌گرایی

«ذللِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ‌» (43) این [روی گردانی از حکم خدا] برای آن بود که اهل کتاب گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نمی‌رسد و این افتراها [و خیالبافی‌ها] آنان را در دینشان فریفته ساخت.
در تفسیر این آیه در المیزان چنین آمده است:
اهل کتاب از آنجا که تکبّر و ستمگری و محبت به شهوات در دل‌هایشان رسوخ کرده، هر عملی را که انجام می‌دهند بر طبق دعوت نفس است؛ در نتیجه افترا بستن به خدا که عادت و ملکه‌ی آنان شده، همان باعث غرور ایشان گشته است و چون این عمل ناپسند را مکرر انجام داده‌اند، کارشان به جایی رسیده که در اثر تلقین نسبت به عمل خود اعتماد پیدا کرده‌اند. چنان که علمای روانشناس هم اثبات کرده‌اند تلقین کار عمل را می‌کند و آثار علم را از خود بروز می‌دهد.
پس افترا که عملی باطل است، با تکرار و تلقین، ایشان را در دینشان فریب داده و از تسلیم شدن در برابر خدا و خضوع در برابر حق، حقی که کتاب خدا مشتمل بر آن است، بازداشته است: پس صحیح است بگوییم اهل کتاب فریب خدعه‌های نفس خویش را خوردند.(44)
این آیه‌ی شریفه بدون قائل شدن به هیچ مزیتی برای گروهی خاص، افراد را به پرهیز از گرفتار شدن در دام خرافات و عقاید بی‌اساس دعوت می‌کند. همواره خرافه‌گرایی در پرتو جاه‌طلبی‌ها و خود برتربینی‌ها به وجود می‌آیند تا با فریب عامه‌ی مردم به اهداف مادی و دنیوی که مورد نظر سازندگانشان است برسند. در مورد قوم یهود اشاعه‌ی خرافات به اوج خود رسیده است. با توجه به بررسی آیات در مورد قوم‌گرایی افراطی، خودپرستی بی‌اندازه ایشان، این قوم را به سویی می‌برد که خود را از سایر نژادها- هرآنچه در عالم هست - برتر می‌شمارند و برای این برتری‌جویی دست به هر کاری می‌زنند و با این کار و ترویج خرافه، زمینه را برای انحصارگرایی‌شان فراهم می‌کنند و مانع از تغییرهای فرهنگی می‌شوند. همچنین با فراهم کردن زمینه‌یکجروی و انحراف در جامعه باعث رویگردانی ایشان از سایر کتب آسمانی می‌شوند.
استمرار و تداوم پای‌بندی به باورها موجب درونی شدن آنها و شکل‌گیری کنترل کننده‌ی درونی در انسان می‌شود.(45)
این ایجاد خرافه در نسل‌های پیشین باعث درونی شدن آن و باور مطلق آنها در نسل‌های جدید شده است، به گونه‌ای که بی‌چون و چرا آن را می‌پذیرند و بدون استفاده از ابزارهای شناخت خویش، راه هدایت را بر روی خود می‌بندند.
روی‌گردانی اهل کتاب از اسلام و عدم پذیرش ایشان دلایل مختلفی داشته است که متناسب با آن دلایل رفتارهای مختلفی از خود نشان داده‌اند.
آنها از آنجا که در اوج خود برتربینی بوده و هستند، به دلیل ارضای این حس خود به مرور زمان مزیت‌هایی برای خود متصور شده و آن را به خداوند نسبت داده‌اند و در اثر تکرار نسل به نسل آن، به گونه‌ای برای آنها چنین باورهایی تقویت شده که به صورت ارزش‌هایی مهم و اساسی در عقاید آنها درآمده است.
ایجاد خرافه‌هایی از این دست و پایبندی به باورهای بی‌اساس، زمینه‌ی ناهمنوایی با ادیان الهی را فراهم می‌کند و باورهای دروغی و خرافی مایه‌ی فریب و گمراهی عامه‌ی مردم می‌شود.
خرافه‌گرایی و پایبندی به باورهای بی‌اساس، زمینه‌ی انحرافات اجتماعی را فراهم می‌آورد. (46) و باعث ایجاد گسیختگی نظم اجتماعی و فرهنگی می‌شود، همچنین با ایجاد سردرگمی در خصوص ارزش‌ها و هنجارها افرادی که ارزش‌ها و هنجارهای دین هنوز در آنها نهادینه نشده است، در آنها بی‌اعتمادی به وجود می‌آورد.
از این رو در این آیه‌ی شریفه با قاطعیت با چنین عقاید پوچ و بی‌اساسی برخورد می‌شود و با توجه دادن به امر مهم و قطعی قیامت در آیه‌ی بعد انسان‌ها را به تصحیح عقاید و اعمالشان وا می‌دارد؛ بنابراین می‌توان در جای جای قرآن ملاک‌های مختلفی را مشاهده کرد که برای بهشتی بودن معرفی می‌کند و راه ورود چنین اندیشه‌های باطل را به کلی سد می‌کند و مردم را دعوت به تفکر و تعقل و پذیرفتن بر مبنای آن می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. بقرہ: 76.
2. بقره:120.
3. مترجمان؛ ترجمه‌ی مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن: ج 2، ص19.
4.سیدمحمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمه‌ی تفسیر المیزان؛ ج1، ص 40.
5. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی: مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 76.
6. آل عمران: 73.
7. سید محمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمه‌ی تفسیر المیزان؛ ج3، ص 408.
8. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی: مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 196.
9. آل عمران: 75.
10. سید محمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمه تفسیر المیزان؛ ج3، ص 413.
11. سید علی اکبر قریشی؛ تفسیر احسن الحدیث؛ ج2، ص 117.
12. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن؛ ص198.
13. همان، ص 54.
14. بروس کوئن؛ درآمدی به جامعه‌شناسی؛ ص41.
15. همان، ص 332.
16 . همان، ص 27.
17. همان، ص 38.
18. ناصر مکارم شیرازی: تفسیر نمونه: ج 2، ص 619.
19. بروس کوئن: درآمدی بر جامعه‌‌شناسی: ص 271.
20. هیأت تحریریه بنیاد نهج‌البلاغه؛ مسائل جامعه‌شناسی از دیدگاه امام علی (علیه السلام): ص 450.
21. فتح: 24.
22. همان، ص 453.
23. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 76.
24. بقره: 170.
25 . ناصر مکارم شیرازی: تفسیر نمونه: ج 1، ص577.
26. محمد دشتی؛ نهج‌البلاغه؛ نامه 53.
27. هیأت تحریریه بنیاد نهج‌البلاغه: مسائل جامعه‌شناسی از دیدگاه امام علی (ع)؛ ص346.
28. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن؛ ص98.
29. بروس کوئن؛ درآمدی به جامعه‌شناسی؛ ص 42.
30. همان، ص 43.
31 . همان.
32. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن؛ ص 99.
33. بقره: 221.
34. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن؛ ص138.
35. بروس کروئن؛ درآمدی به جامعه‌شناسی؛ ص 160.
36 . همان.
37. همان، ص 164.
38. سیدمحمود طالقانی؛ پرتوی از قرآن؛ ج 2، ص 13.
39. علی اصغر کیا؛ تغییرات اجتماعی؛ ص 95.
40. همان، ص164.
41. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن؛ ص 137.
42 . همان، ص 138.
43. آل عمران: 24.
44. سیدمحمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمه‌ی تفسیر المیزان؛ ج3، ص 196.
45. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 183.
46. همان، ص 192.

منبع مقاله :
ایازی، علی نقی؛ سادات‌هدایی، نیکو، (1393)، درآمدی بر مفهوم تغییرات اجتماعی در قرآن، قم: چاپخانه‌ی مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط