تقابل خاور ميانه اسلامي با طرح خاور ميانه بزرگ
نويسنده:دكتر جواد معين الديني*
دكتر حبيب الله ابوالحسن شيرازي**
دكتر حبيب الله ابوالحسن شيرازي**
خاورميانه اسلامي، مختصات متفاوتي را با ظهور خود بر منطقه، حاکم مي¬سازد. در چنين حالتي، رويکرد کامل به اسلام براي ساخت و اداره جامعه و تحقق عدالت، کرامت و آزادي در جوامع بشري در منطقه شکل مي¬گيرد.
خاورميانه اسلامي علاوه بر اين که دولت¬هاي مستبد و مرتجع منطقه را به چالش مي¬کشد با زمينه¬سازي براي به حکومت رسيدن دولت¬هاي مستقل و اسلام¬گرا، نسخه دموکراسي کنترل شده غربي را نيز بي خاصيت مي سازد. هم چنين با افزايش تنفر و انزجار از امريکا، چهره واقعي او را به عنوان يک اشغال¬گر سلطه¬جو، آشکار مي¬نمايد که سعي دارد با تبديل منطقه به پادگان نظامي، منابع سرشار آن را به يغما ببرد. در چنين صورت¬بندي جديدي، اسرائيل نيز به عنوان يک رژيم جعلي، فاقد موجوديت بوده و توسط دولت¬هاي منطقه به رسميت شناخته نخواهد شد.
از سوي ديگر، طرح خاورميانه بزرگ، اهداف سياست خارجي امريكا را با رويكردي ليبراليستي در منطقه، در جهت رويارويي و مقابله پيشگيرانه با تهديدات نامتقارن، عليه منافع امريكا، دنبال مي¬كند.
پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، سياست¬گزاران امريكايي، طرح خاورميانه بزرگ را به عنوان استراتژي بلند مدت خود در منطقه خاورميانه برگزيدند. فهم ماهيت و پيچيدگي در اين طرح، مورد توجه اغلب كارشناسان مسائل منطقه خاورميانه قرار گرفته است. مقاله حاضر با بررسي ماهيت و اهداف طرح خاورميانه بزرگ، چگونگي اجرايي شدن آن را در منطقه، مورد تجزيه و تحليل قرار مي¬دهد. به نظر نويسندگان، طرح خاورميانه بزرگ در تقابل با خاورميانه اسلامي است. امريكا از هيچ تلاشي براي مهار خاورميانه اسلامي و ناكام ماندن آن دريغ نكرده و دو راهبرد نرم افزاري و سخت¬افزاري را در دستور كار خود قرار داده كه در اين مقاله مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
مقدمه
موقعيت جغرافيايي خاورميانه، به اين منطقه، ويژگيهايي داده كه همواره، سياست بينالمللي را متأثر از خود كرده است. وجود رودها، درياها، درياچهها و تنگههاي متعدد، نشانههايي از اهميت استراتژيك و ژئوپليتيكي اين منطقه است كه در ميان آنها تنگههاي بسفر، داردانل، كانال سوئز و تنگه هرمز جايگاه خاصي دارند. اين تنگهها بسان دروازههاي طبيعي خاورميانه و شمال افريقا عمل ميكنند. تنگه هرمز كه منطقه بسيار حياتي و مهم خليج فارس را به درياي عمان و سپس اقيانوس هند متصل ميكند، تنگه بسفر و داردانل، درياي سياه را به درياي اژه وصل ميكند. كانال سوئز در مسير دريايي بين اقيانوسهاي اطلس و هند، حلقه كليدي را تشكيل ميدهد. تنگه جبلالطارق، اروپا و آفريقا را از يك ديگر جدا ميكند و يكي از پررفت و آمدترين آبراههاي ميان اقيانوسهاي جهان است. بنابراين تسلط بر اين منطقه و نقاط استراتژيكي آن، مزيت مهم نظامي و استراتژيكي ايجاد خواهد نمود و همين امر، يكي از دلايل مهم چالش دو ابر قدرت ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروي در دوران جنگ سرد به شمار ميرفت.
علاوه بر اهميت نظامي و استراتژيكي منطقه خاورميانه، اهميت اقتصادي اين منطقه نيز بسيار حياتي بوده و توجه قدرت¬هاي منطقهاي و فرامنطقهاي را در طول تاريخ، به ويژه پس از دوران كشف نفت و اهميت حياتي آن در صنايع، به خود جلب نموده است. اهميت انرژي در دنياي صنعت و به فروش رساندن كالاهاي صنعتي در بازارهاي مصرف بر كسي پوشيده نيست و اين منطقه هر دوي آن را داراست. هم ذخيره عمده انرژي جهان را در خود، نهفته دارد و هم بازارهاي پرمصرف آن، منافع خيره كنندهاي را به ارمغان ميآورد. بنابراين ميبينيم كه در دوران جنگ سرد، اين منطقه از حساسترين مناطق تحت نفوذ دو بلوك شرق و غرب به شمار ميرفت و با پايان گرفتن جنگ سرد و يك جانبه¬¬گرايي ايالات متحده نيز از اهميت اين منطقه كاسته نشده و هم چنان محل تعارض منافع امريكا و ديگر قدرتهاي جهاني قلمداد ميشود.
حادثه يازده سپتامبر و موضوعيت يافتن تروريسم و القاعده، فرصت بسيار مغتنمي را براي امريکا فراهم آورد تا طرح خاورميانه بزرگ و شکل¬گيري قرن امريکايي (قرن 21) را مطرح و عملياتي نمايد. سردمداران کاخ سفيد براي اجرايي نمودن اين طرح، ابتدا سعي کردند محيط بين المللي را در راستاي چنين اهدافي سامان¬دهي کنند: اول، ايجاد اجماع جهاني، حول محور امريکا براي مبارزه جهاني با تروريسم؛ دوم، همراه نمودن افکار عمومي جهانيان با سياست¬هاي ميليتاريستي امريکا؛ سوم، مشروعيت بخشيدن به اقدامات سخت افزاري و نظامي امريکا؛ چهارم، ترسيم چهره منجي¬گرايانه از امريکا و توليد قدرت نرم براي اين کشور.
اين اقدامات، علاوه بر اين که ساخت خاورميانه بزرگ را به فاز اجرا منتقل مي¬کرد، شرايط را نيز براي برقراري نظم هژمونيک (برتري و رهبري جهاني) در صحنه بين المللي فراهم مي¬ساخت. از اين رو، نومحافظه¬کاران يا دومينوي نظامي تسخير خاورميانه قديم (کوچک) را در دايره طرح¬ريزي و اقدامات خود قرار دادند تا اهداف و راهبردهاي خاورميانه¬اي امريکا را تأمين نمايند. تهاجم نظامي به افغانستان و عراق و ساقط کردن طالبان و صدام، آغاز مرحلة اول طرح خاور ميانه بزرگ، يعني دولت¬سازي در منطقه خاورميانه قديم را معنا بخشيد.
سردمداران کاخ سفيد، در صدد بودند در اين مرحله با ساقط کردن دولت¬هاي شرور، دولت¬هاي همراه با خود را جاي¬گزين نمايند. اما ديري نگذشت که متوجه شدند پروژه دولت¬سازي، نه تنها به شکل گيري و به روي کار آمدن دولت¬هاي همسود نمي¬انجامد، بلکه فرصتي را براي اسلام گرايان فراهم مي¬سازد تا با استفاده از آن، به صورت دموکراتيک، از نردبان قدرت بالا روند.[1]
سؤالات قابل طرح در اين مقاله عبارتند از: خاورميانه اسلامي چگونه مي¬تواند با طرح خاورميانه بزرگ در تقابل قرار گيرد؟
طرح خاورميانه بزرگ چيست و اين طرح، چه اهدافي را دنبال مي¬كند؟ راهبردهاي امريکا براي مهار خاورميانه اسلامي كدامند؟
خاورميانة اسلامي
پيروزي مجاهدين افغان و تشکيل مجلس قانون¬گذاري اسلامي در افغانستان، پيروزي ائتلاف يکپارچه در عراق و روي کار آمدن دولت اسلامي، پيروزي حزب ا... در انتخابات پارلماني لبنان و مشارکت در دولت اين کشور، پيروزي حماس در فلسطين و پيروزي اسلام¬گرايان شيعه در انتخابات شهرداري استان¬هاي شرقي عربستان، از يک سو، طرح خاورميانه بزرگ امريکا را در اولين گام با مانع بسيار بلندي مواجه ساخت و از طرف ديگر، معادلاتي را در منطقه، رقم مي زد که امروزه از آن به عنوان ساخت خاورميانه اسلامي ياد مي¬کنند و اين مهم نه تنها با اهداف و راهبردهاي خاورميانه¬اي نظام سلطه مغايرت داشت، بلکه منافع آنها را نيز به خطر مي¬انداخت. نومحافظه¬کاران امريکا در راستاي ساخت خاورميانه بزرگ، محيط منطقه را دستخوش تغييرات نمودند. اما بر خلاف انتظار، اقدامات سخت¬افزاري آنها در اين زمينه، به ويژه در عراق، نه تنها باعث فروپاشي اجماع جهاني، حول محور امريکا گرديد، بلکه از سوي ديگر، قدرت نرم و مقبوليت امريکا را نيز به شدت کاهش داد.
علاوه بر تغيير معادلات در منطقه، نحوه بازي ساير بازيگران، به خصوص ديپلماسي فعال ايران و کشورهاي مرتبط، منجر به گسترش حوزه هاي نفوذ آنها گرديد و اين روند، باعث شد صورت¬بندي جديدي در منطقه، شکل بگيرد که از آن به عنوان خاورميانه اسلامي ياد شد؛ خاورميانه¬اي که ويژگي¬هاي آن کاملاً با منافع امريکا و غرب در تضاد بود. ظهور اين پديده، دستگاه تبليغاتي غرب را وادار به واکنش کرد. در آغاز، آنان سعي کردند با مترادف قرار دادن خاورميانه اسلامي يا هلال شيعي مانع از رشد و رويکرد ساير ملت¬هاي منطقه به آن شوند.[2] اما پس از اين که جنبش حماس در سرزمين¬هاي اشغالي پيروز شد و اخوان المسلمين نيز در انتخابات مصر به نتايج قابل قبولي دست يافت، نظام سلطه به يک باره، خود را در مقابل جريان قوي اسلام¬گرايي، اعم از شيعه و سني احساس کرد.
خاورميانه اسلامي، مختصات متفاوتي را با ظهور خود بر منطقه حاکم مي سازد. در چنين حالتي، رويکرد کامل به اسلام براي ساخت و اداره جامعه و تحقق عدالت، کرامت و آزادي در جوامع بشري در منطقه شکل مي گيرد.
خاورميانه اسلامي علاوه بر اين که دولت¬هاي مستبد و مرتجع منطقه را به چالش مي کشد با زمينه سازي براي به حکومت رسيدن دولت¬هاي مستقل و اسلام¬گرا، نسخه دموکراسي کنترل شده غربي را نيز بي¬خاصيت مي¬سازد. هم چنين با افزايش تنفر و انزجار از امريکا، چهره واقعي او را به عنوان يک اشغال¬گر سلطه¬جو آشکار مي¬نمايد که سعي دارد با تبديل منطقه به پادگان نظامي، منابع سرشار آن را به يغما ببرد. در چنين صورت¬بندي جديدي، اسرائيل نيز به عنوان يک رژيم جعلي، فاقد موجوديت بوده و توسط دولت¬هاي منطقه به رسميت شناخته نخواهد شد.
ظهور خاورميانه اسلامي و رويکرد مسلمانان به آن، از يک سو به افزايش قدرت ايران به عنوان بازيگر اصلي منطقه مي انجامد و از طرف ديگر جمهوري اسلامي را به ام القري و محور اتکاي جهان اسلام تبديل مي کند و اين روند، دقيقاً، نقطه مقابل منافع منطقه¬اي نظام سلطه به شمار مي¬رود. در چنين شرايطي، نفت مي¬تواند به يک اهرم فشار بر ضدتماميت¬خواهي قدرت¬هاي استکباري از سوي کشورهاي منطقه، مورد استفاده قرار گيرد و اين امر مهم، تهديد استراتژيکي را براي نظام سلطه، رقم مي¬زند. عينيت يافتن مؤلفه¬هاي مذکور، باعث مي¬گردد تا خاورميانه اسلامي به منزله يک بلوک قدرت¬مند، نظم هژمونيک مبتني بر يکجانبه¬گرايي امريکا را منتفي سازد.[3]
فراگير بودن دين مقدس اسلام و ايدئولوژيک بودن منطقه خاورميانه، موقعيت ژئواستراتژيک، برخورداري از 60% ذخاير انرژي جهان، جمعيت قابل توجه، بهره-مند بودن از فن¬آوري¬هاي پيشرفته و... اين بلوک اسلامي را به يکي از بازيگران اصلي در صحنه بين الملل تبديل مي¬نمايد که ديگر بلوک¬هاي قدرت را کاملاً تحت تأثير خود قرار مي¬دهد.[4] در اين جا به توضيح بيشتر، پيرامون شاخصه¬هاي مذکور مي¬پردازيم.
1. فراگير بودن دين مقدس اسلام
منطقه خاورميانه، مولد بسياري از گروه¬هاي مذهبي است؛ گروه¬هاي مذهبي مسلمان، شامل سني، شيعه، صوفي، علوي، وهابي و دروزي و مسيحيان كه تعدادشان اندك است و شامل فرقه¬هاي ارتدوكس، ماروني، ارمني، قبطي، آشوري، پروتستان، انگليكان و مليكون¬ها مي¬شود. هم چنين يهوديان نيز در منطقه، حضور دارند. آنان علاوه بر سرزمين مقدس در كشورهايي چون مصر، سوريه، مراكش و يمن نيز ساكنند. اهميت مذهبي اين منطقه، قابل محاسبه نيست؛ ميليون ها نفر از سراسر جهان براي اداي نماز، زيارت و عبادت و احترام گذاردن به مكان¬هاي مذهبي كه قدمت هزاران ساله دارند، به سوي آن روانه مي¬شوند. بنابراين، هرچند كه دين اسلام در بسياري از كشورهاي منطقه، موقعيت برتري دارد، تنوع مذهبي، مشخصه متمايز كننده منطقه است. حدود 93 درصد مردم خاورميانه و شمال افريقا، مسلمان، كمتر از 3 درصد مسيحي، كمتر از 3 درصد داراي مذهب قبيله¬اي و كمتر از 2 درصد يهودي¬اند. دين اسلام به دليل موقعيت برجسته¬اي كه در منطقه داراست، يك نيروي وحدت بخش كه داراي اهميت خاص مي¬باشد، به شمار مي¬رود. فرهنگ اين منطقه به طور بنيادي، اسلام است.
لازم به ذكر است در اروپاي امروز، اسلام، دومين دين غالب به شمار مي رود. مسلمانان، مهم¬ترين اقليت مذهبي در كشورهاي اروپا هستند. هنوز بسياري از مسلمانان در جامعه غرب در تبعيض به سر مي¬برند و به طور عمده از صحنه هاي سياسي دور نگه داشته مي¬شوند. اسلام از اين پس صرفاً موضوع سياست خارجي نيست و اينك به مسئله¬اي داخلي تبديل شده كه توجه به آن در سطوح محلي، ملي و اروپايي ضروري است.[5]
اسلام گرايي پديده¬اي است كه سال¬هاي متمادي مورد بي¬توجهي غربي¬ها با برخي اتفاقات جديد كه در دهه¬هاي پاياني قرن 20 رخ داد، به يكباره توجه آنها را به خود معطوف ساخت.[6] غرب، همواره تصويري كليشه¬اي از اسلام و مسلمانان، در ميان خود ارائه كرده كه به لحاظ ژئوپليتيك، اين تصويرسازي منفي، توجيه¬گر مداخله و حضور قدرت¬هاي خارجي در منطقه بوده است. غرب براي تسلط بر منطقه و كنترل منابع آن، همواره در پي استقرار نظامي كه حامي و حافظ منافع خود در منطقه باشد، برآمده است. نگرش و رفتار غرب و به ويژه امريكا در قبال ملت هاي منطقه به حركت¬ها و جنبش¬هايي تحت عنوان ضديت با غرب، ضديت با امريكا و يهودستيزي منجر شده است.[7]
تأثيراتي كه اسلام سياسي بر اكثر كشورهاي منطقه و هم چنين كشورهاي غيراسلامي، مثل اسرائيل گذاشته است، مهم به نظر مي¬رسد. به رغم فشار فرايند جهاني شدن، تأثيرگذاري اسلام، به عنوان مهم¬ترين دين خاورميانه، بر زندگي مردم قرن بيست و يكم هم چنان ادامه خواهد يافت. با اين حال، پيش¬بيني رابطه اسلام و سياست در اين قرن، بسيار مشكل است. موج بنياد گرايي كه در دهه هاي 1980 و 1990 سراسر منطقه را درنورديد و منجر به سقوط برخي حكومت¬ها، از مراكش گرفته تا عربستان سعودي شد، هنوز قادر است موجب پيدايش انواع ديگري از حكومت¬هاي اسلامي شود. به هر حال، تصور نماديني از حاكميت اسلامي در منطقه¬اي كه نخبگان دولتي از طريق اسلام براي خود، مشروعيت كسب مي¬كنند، احتمال تداوم حكومت را تا آينده¬اي نزديك تضمين مي¬كند.
تأثيرگذاري اسلام سياسي، بيشتر در عرصه سياست غيررسمي، نمايان است. به نظر مي-رسد مجراي قدرت رسمي، هم چنان بر روي فعالان اسلام¬گرا بسته بماند. ظاهراً سياست اجتماعي، امکانات رفاهي، حقوق اجتماعي و عدم برابري اقتصادي از جمله موضوعاتي هستند که دغدغه اصلي نيروهاي اسلام سياسي را تشکيل خواهند داد.
2. موقعيت ژئواستراتژيک
با به كارگيري مفهوم جغرافياي استراتژيك، براي خاورميانه بزرگ مي¬توانيم نمونه¬هاي بسيار زيادي از اهميت مستمر آن را برشماريم: در شرايط رقابت قدرت-هاي بزرگ، ايالات متحده، هم چنان در خاورميانه، منافع حياتي خواهد داشت، از جمله بقاي متحدان خود به ويژه اسرائيل و جلوگيري از كنترل منابع انرژي خليج فارس به دست قدرت¬هاي متخاصم. براي تأمين اين منافع، آن كشور بايد قادر باشد كه در آخرين گام، در نقاط دوردست از نيروي نظامي استفاده كند و مطمئن باشد که براي پيشبرد آن منافع به پايگاه¬ها و تأسيسات موجود در منطقه، دسترسي دارد. در اين باره، مصر، اسرائيل، عربستان سعودي و تركيه از اهميت ويژه¬اي برخوردار هستند. اگر جنگ¬افزارهاي پيشرفته به طور گسترده در اختيار دشمنان منطقه¬اي قرار گيرند، معضلات فراروي توانايي¬هاي آتي قدرت آمريكا افزايش خواهند يافت.
كنترل و تسلط روسيه بر حوزه و قلمرو درياي خزر، تضمين كنندة كنترل مسكو بر سيستم¬هاي مهم توزيع گاز و نفت از منطقه به دنياي خارج بوده و امتياز بزرگي را در مورد اين ذخاير در اختيار روسيه قرار خواهد داد. استمرار بي¬ثباتي در قفقاز شمالي و ماوراء قفقاز، تركيه و افغانستان، تهديدهاي بالقوه جدي را متوجه خط لوله¬هاي گوناگوني خواهد نمود كه براي انتقال نفت وگاز به بازارهاي بين¬المللي، پيشنهاد شده است. هرگونه به كارگيري جدي نيروهاي روسيه در ايران، تركمنستان يا افغانستان، باعث تحريك نگراني¬ها نسبت به اميال روسيه در مورد خليج فارس و اقيانوس هند خواهد شد. لازم به يادآوري است كه امريكا تجاوز شوروي به افغانستان را يك تهديد استراتژيك نسبت به خليج فارس تلقي كرد؛ از آن رو كه اين تجاوز، نيروي هوايي شوروي را حدود 600 مايل به تنگه هرمز نزديك¬تر ساخت. اين امر باعث اعلام «دكترين كارتر» و ايجاد «نيروهاي واكنش سريع» گرديد.
نياز روز افزون چين به انرژي با افزايش عرضه نفت از خليج فارس تأمين مي شود. به كارگيري نيروي دريايي آب¬هاي نيلگون چين در اقيانوس هند در قرن آتي در حمايت از خطوط انتقال نفت آن كشور از دريا، آشكارا معضل جديدي را در برابر قدرت¬هاي دريايي موجود (هند و كشورهاي خليج فارس) قرار خواهد داد.
افزايش پيوندهاي نظامي ميان چين و پاكستان بر تلاش¬هاي هند در جهت توسعه موشك¬هاي دوربرد آن كشور كه تأثيرات استراتژيكي فراتر از منطقه جنوب آسيا خواهد داشت، خواهد افزود. هند پيش از اين از وجود موشك¬هاي چيني عربستان سعودي هم چون توجيهي جهت برنامه¬هاي خود استفاده مي¬كرد؛ اگر چه خود با رژيم عربستان سعودي داراي روابط حسنه بوده است. اما، محتمل¬ترين عامل جنگ هند و پاكستان، منازعه لاينحل بر سر كشمير است.
استفاده يك رژيم اسلامي از سلاح¬هاي كشتار جمعي، خواه در الجزاير و خواه در ليبي، واكنش¬هاي گسترده¬اي را در اروپاي جنوبي در پي خواهد داشت و مي¬تواند باعث دامن زدن بحث گسترده¬اي در اين زمينه گردد كه مناطق تحت مسئوليت ناتو بايد به موازات گسترش به شرق به سوي جنوب نيز توسعه يابند.
مناقشه بر سر دسترسي به منابع آب شيرين در خاورميانه در موارد زير مي¬تواند منجر به يك رويداد گريزناپذير شود:
الف) تلاش¬هاي اتيوپي و سودان براي منحرف كردن مسير رودخانه نيل و كاهش يا قطع منابع آب مصر، موجوديت آن كشور را به شدت تهديد خواهد كرد و باعث يك بحران فوري و احتمالاً جنگ خواهد شد.
ب) مداخله طولاني و پر اهميت تركيه در رابطه با آب از دجله و فرات به سوريه و عراق مي¬تواند منجر به رويارويي نظامي گردد.
ج) هرگونه قطع يك جانبه و يا دو جانبه منابع آب اسرائيل به دست سوريه و اردن هم چون گذشته، باعث ايجاد يك بحران گسترده خواهد شد.
در قضيه اعراب و اسرائيل، مسائل سرزميني، عامل كليدي براي ايجاد و حل و فصل مناقشات است:
وضعيت سرزميني مناسب براي عمليات نظامي احتمالاً واضح¬ترين موضوع در مذاكرات صلح اعراب و اسرائيل است؛ به ويژه در زمينه عقب¬نشيني آينده اسرائيل از ساحل غربي رود اردن و ارتفاعات جولان، برخي معتقدند اگر اسرائيل، كنترل خود بر ساحل غربي را از دست بدهد، از جانب دولت يا فدراسيون فلسطيني مورد تهديد واقع خواهد شد؛ به همين دليل هيچ يك از دولت¬هاي اسرائيل، اجازه نزديكي يا كنترل كامل درة اردن را به فلسطيني¬ها نمي¬دهند. از اين رو، هر گونه توافق نهايي اسرائيل با فلسطيني¬ها اجباراً در بردارندة ترتيبات امنيتي بوده و هرگز، شامل بازگرداندن كامل آن به حكومت خودمختار فلسطيني نخواهد بود. كساني كه در پي عقب¬نشيني اسرائيل هستند، چنين استدلال مي¬نمايند كه اين امر، هرگز اتفاق نمي¬افتد؛ مگر اين كه شرايطي مورد توافق قرار گيرد كه سوريه را براي هميشه از بازگرداندن نيروهاي زميني¬اش به آن ارتفاعات بازدارد. از سوي ديگر، سوريه از جانب نيروهاي اسرائيلي مستقر در ارتفاعات جولان، احساس تهديد مي¬كند و اصرار دارد كه آنها بايد كاملاً عقب كشيده شوند. بدين ترتيب، وضع جغرافيايي، يك عنصر حياتي در نتايج امنيتي صلح اعراب و اسرائيل است و حتي در عصر موشك و اطلاعات، كنترل ارتفاعات زميني، يك اصل مهم نظامي به شمار مي¬رود.
ورود ارتش¬هاي خارجي به اردن در حكم يك تهديد عمده نظامي براي اسرائيل، تلقي خواهد شد و در صورت پيشروي به سوي رود اردن مي¬تواند منجر به وارد آمدن ضربه پيشگيرانه گسترده بر آن نيروها گردد. اسرائيل، اصرار دارد اردن بايد يك كمربند بهداشتي باشد و اين كه هيچ نيروي نظامي از سوي عراق، سوريه و عربستان سعودي نبايد در هيچ كجاي اين كشور مستقر گردد. اين ترس، بازتاب اين واقعيت است كه در مناقشات منطقه¬اي، هم چون مناقشه اعراب و اسرائيل، فاصله¬ها بسيار كوتاه هستند؛ به طوري كه در ارتش¬هاي مدرن با تجهيزات سنگين مي¬توانند به سرعت در امتداد جاده¬هاي مدرن، پيشروي نمايند و در ظرف چند ساعت، توازن قدرت را در يك منطقه خاص بر هم بزنند. به همين دليل، اسرائيل بر جنگ¬افزارهاي هسته¬اي و فن¬آ¬وري بالاي متعارف خود براي تضمين توانايي¬اش در جهت بازدارندگي در صورت وقوع يك جنگ حتمي با دشمن همسايه¬اش، تكيه خواهد نمود.
موارد فوق، در حالي كه تأييدكننده اهميت مستمر جغرافياي استراتژيك خاورميانه است، كمتر، هدايت¬كننده ما به سوي پويش¬هاي عوامل جغرافيايي است. متغيرهاي كليدي از جمله تغييرات فن¬آوري و تقاضا براي منابع، چگونه بر اهميت نسبي اشكال جغرافيايي خاص منطقه در زمان¬هاي متفاوت، تأثير مي¬گذارند؟ امروزه اين منابع انرژي خاورميانه است كه در كانون توجه قرار دارد، اما در گذشته، حبوبات و الوار و مسيرهاي آن از آسيا كه ابريشم و ادويه¬جات از آن حمل مي¬شد، اهميت داشت. امروزه در حالي كه فن¬آوري حمل و نقل، تغيير كرده است، ارزش استراتژيك تجارت مواد خاص و راه¬هاي مواصلاتي نظامي هم چنان باقي است. با ورود كشتي¬هاي بخار و سوخت هسته¬اي، نيروي هوايي و موشك و قرار گرفتن در عصر فضا، پويش¬هاي جغرافيايي، موازنه نظامي را بيش از پيش دچار تغيير كرده است.
3. ذخائر و منابع اقتصادي منطقه
خاورميانه 60% ذخاير انرژي جهان، را در اختيار دارد. كشاورزي، اهميت بسيار زيادي در اقتصاد بيشتر كشورهاي خاورميانه از جمله غول¬هاي نفتي، هم چون ايران، ليبي و عربستان سعودي دارد؛ به ويژه، اگر درآمدهاي نفتي را از حساب ملي آنها حذف مي كنيم. كشاورزي محلي، مقدار بسياري از خوراك محلي منطقه را تأمين مي كند و در مجموع، بخش اعظم نيروي كار را دربرمي¬گيرد. به علاوه كشاورزي، بسياري از مواد خام صنعت كارخانه¬اي و نيز بخش عظيمي از سرمايه لازم را براي توسعه از فروش محصولات داخلي فراهم مي¬سازد. صدور محصولات كشاورزي، منبع مهم ارز خارجي است. به جز نفت، بزرگ¬ترين و يگانه ثروت خاورميانه، زمين¬هاي كشاورزي است، كشاورزي، نه تنها بخش وسيعي از صادرات مهم خاورميانه، هم چنين مواد اوليه مورد نياز صنايع كارخانه¬اي را تامين مي¬كند.
مصر، ايران، لبنان، سوريه، تركيه و اسرائيل الگوهاي اصلي در منطقه به شمار مي¬روند. امروزه در اين كشورها، سهم صنعت كارخانه¬اي در توليدات ناخالص داخلي، بيشتر از 15 درصد از كل است. مصر، ايران، اسرائيل و تركيه، ساخت صنعتي متنوعي دارند كه مجموعه¬اي است از صنايع غذايي، پارچه بافي، توليد كود و مواد شيميايي، توليد سيمان و شاخ¬هاي وابسته به آن، صنعت مونتاژ وسايل نقليه، توليد آن و فولاد نيز كاملاً جا افتاده است. كمبود سرمايه و پايين بودن قدرت خريد بازار داخلي تا اندازه زيادي، دليلي براي محدوديت ساخت واحدهاي توليدي در منطقه است. تجارت، معياري قطعي براي سنجش صنعتي شدن است. با اين معيار مي¬توان گفت كه خاورميانه، تقريباً فاقد صنعت است. روشن است كه صادرات عمده منطقه، مواد اوليه است.
نفت براي صنعت خاورميانه، جنبه حياتي دارد و خاورميانه، عمده¬ترين منطقه نفت¬خيز جهان به شمار مي¬رود. اين منطقه در سال 1372 با ذخيره¬اي برابر با 81/661 ميليارد بشكه، 7/56 درصد از ذخاير جهاني را در اختيار داشت. كشور عربستان در منطقه با داشتن 8/257 ميليارد بشكه به تنهايي 6/25 درصد ذخاير نفتي جهان را به خود اختصاص داده است. پس از عربستان، كشور عراق قرار دارد. ميزان ذخيره نفت عراق، بالغ بر 12 ميليارد بشكه، تخمين زده مي¬شود كه حدود 11 درصد ذخيره نفت جهان را شامل مي¬شود.
بسياري از كارشناسان اعتقاد دارند كه عراق، داراي ذخاير بيشتري نيز است كه مي¬تواند مجموع ذخاير نفت را دو برابر كرده و برابر با درصد ذخاير عربستان سعودي قرار دهد. برآورد نشان مي¬دهد كه 90 درصد حوزه¬هاي نفتي عراق كشف نشده¬اند.[8]
عمده¬ترين منابع گاز جهان، پس از روسيه نيز در منطقه خاورميانه مي¬باشد. اين منطقه در مجموع 31 درصد از منابع گاز طبيعي را در خود جاي داده است. ايران به تنهايي نيمي از اين ذخاير را در اختيار دارد. در واقع، منطقه خاورميانه با صادر كردن 8/675 ميليون تن نفت خام نقش اصلي در صادرات نفت را دارا بوده است.[9]
وابستگي كشورهاي صنعتي به انرژي منطقه، اهميت آن را فوق¬العاده، افزايش داده است. كشورهاي اروپايي، چين، ژاپن و كشورهاي تازه صنعتي شده بالغ بر 70 درصد و امريكا 26 درصد انرژي شان را از منطقه خاورميانه، تأمين مي¬كنند و اين وابستگي، رو به افزايش است.
وابستگي امريكا به واردات نفت، از آن زمان به بعد، هم چنان در حال افزايش بوده است؛ به طوري كه واردات نفت آن كشور در سال 1990 تقريباً مصرف داخلي آن را تشكيل مي¬داده است. اكثر واردات نفت آمريكا در منطقه خليج فارس تأمين مي¬شود. گفته مي¬شود در صورت عدم و يا تغيير توليد نفت داخلي امريكا، وابستگي آن كشور به نفت خاورميانه به 43 درصد كل واردات نفتي ايالات متحده خواهد رسيد.[10]
اساسي¬ترين ستيزه در سطح بين المللي بر سر منابع انرژي جهان است. كنترل منابع نفتي منطقه، به ويژه جهان عرب و متعاقب آن اعمال اصلاحات اقتصادي متناسب با اهداف امريكا در فضاسازي سياسي مناسب با اين رويكرد از اهداف امريكايي¬هاست.[11]
4. جغرافياي انساني
جغرافياي انساني خاورميانه بزرگ در نتيجه عوامل سياسي درون و برون منطقه¬اي، به طور دائم در حال تغييرات مناقشات قومي، با پايان جنگ سرد تشديد شد و پشتيباني جديد بين¬المللي از اصل حق تعيين سرنوشت براي گروه¬هاي قومي، مرزهاي ملي را به هم ريخته و اقتدار رژيم¬هاي بومي خاورميانه و پيرامون آن را با مشكل مواجه كرده است.
جمعيت¬شناسان پيش¬بيني مي¬كنند در سراسر خاورميانه، رشد سريعي در جمعيت روي خواهد داد. با توجه به ناكامي¬هاي مستمر دولت¬هاي منطقه در تأمين نيازهاي روزانه صدها ميليون نفر، چشم¬انداز افزايش اين جمعيت در آينده، هراس¬آور است.
بسياري از كشورهاي منطقه، در نتيجه رشد سريع جمعيت، فشارهاي جديدي در زمينه عرضه خدمات اجتماعي متحمل مي¬شوند. در زمينه¬هايي هم چون تحصيلات، مسكن، خدمات بهداشتي، كار و تأمين مواد غذايي اوليه و... بسياري از كشورها قادر به تأمين مناسب اين نيازها نيستند.
مسائل مهاجرتي، اغلب رابطه نزديكي با مسائل جمعيتي دارند. به طور كلي، حضور كارگران، باعث ايجاد مشكلات شهرنشيني گرديده و اغلب، ساختار سنتي كشورهاي صادركننده و وارد كننده نيروي كار را دچار تغييرات شديدي مي¬كنند.
جغرافياي انساني خاورميانه بزرگ در نتيجه عوامل سياسي درون و برون منطقه¬اي، به طور دائم در حال تغيير است. مناقشات قومي با پايان جنگ سرد، تشديد شده و پشتيباني جديد بين¬المللي از اصل حق تعيين سرنوشت براي گروه¬هاي قومي، مرزهاي ملي را به هم ريخته و اقتدار رژيم¬هاي بومي خاورميانه و پيرامون آن را با مشکل مواجه ساخته است. در همان حال که دولت¬هاي پيراموني، متلاشي مي¬شوند و سيل آوارگان از اين کشورها سرازير مي¬گردند، آنها اغلب، حامل ايده¬هايي هستند که به جنبش¬هاي اجتماعي ضميمه مي¬شوند و وفادارهايي به مجاهدين مسلمان پيدا مي کنند و در نهايت با يک سلسله اقدامات شديد به شکل مؤثري، جغرافياي انساني را تحت تأثير قرار مي¬دهند.
اين امر، به ويژه براي دولت¬هاي بي¬ثبات منطقه که در نزديکي کانون مناقشه واقع شده¬اند، مشکل¬زاست؛ به خصوص براي دولت¬هايي که داراي اقليت¬هاي جمعيتي اصلي مي¬باشند که اين اقليت¬ها نيز پيوندهاي فرهنگي و مذهبي با گروه¬هاي دست¬اندرکارتغييرسياسي خشونت بار در جاهاي ديگر هستند.
هنگامي که اين تغيير و تحولات در کنار هم قرار مي¬گيرند و به اختلافات سرزميني و تاريخي و عواقب سياسي و اقتصادي کمبود آب آشاميدني اضافه مي¬شوند، روشن مي¬گردد که چرا منطقه خاورميانه بزرگ، هم چنان بسان يک بشکه باروت است و چرا نيروي نظامي هم چنان عنصري مهم در ژئوپوليتيک منطقه¬اي به شمار مي¬رود.
جمعيت خاورميانه کهن از 247 ميليون نفر در اواسط سال 1995به تقريباً 500 ميليون نفر در سال 2025 خواهد رسيد. انتظار مي¬رود که جمعيت عراق، اردن، کويت، عمان، سوريه، ساحل غربي و نوار غربي غزه به دو برابر تا سال 2025 افزايش يابد. در منطقه وسيع¬تر خاورميانه، جمعيت دولت¬هاي آسياي مرکزي و قفقاز، پيش¬بيني مي¬شود که به 111ميليون نفر در سال 2025برسد؛ در حالي که انتظار مي رود جمعيت هند و پاکستان به بيش از 6/1 ميليارد نفر تا سال 2025 بالغ گردد.
خاورميانه اسلامي با مختصات و ظرفيت¬هاي فوق، توان به چالش کشيدن نظام سلطه و ساير قدرت¬ها را در خود ايجاد مي¬نمايد. در اين جا به راهبردهاي تقابل با خاورميانه اسلامي مي¬پردازيم:
1. راهبرد نرم افزاري براي مهار خاورميانه اسلامي
مثلث امريکا، انگليس و صهيونيسم براي مقابله و مهار خاور ميانه اسلامي، ابتدا راهبرد نرم افزاري نيمه سخت را در دستور کار خود قرار دادند. مثلث مذكور تلاش کرد با تمرکز فعاليت¬هاي خود در حوزه بازيگران مؤثر در تشکيل خاورميانه اسلامي و تحت فشار قرار دادن تمامي حرکت¬هاي اسلامي، در کوتاه¬ترين زمان ممکن، آنها را با شکست مواجه سازد و مانع از شکل¬گيري خاورميانه اسلامي گردد. به همين منظور در حوزه فلسطين، تمام توان خود را براي تشکيل دولت حماس به کار گرفت.
پس از شکست در اين پروژه، تلاش کرد ضمن وارد آوردن فشارهاي شديد اقتصادي و سياسي از يک سو، دولت فلسطيني را وادار به رسميت شناختن رژيم اشغال¬گر - برخلاف وعده¬هاي انتخاباتي حماس- نمايد و از طرف ديگر با ايجاد و گسترش اختلاف بين حماس و ساير گروه¬هاي فلسطيني، به خصوص فتح، علاوه بر کم¬ رنگ کردن حرکت-هاي جهادي، موجبات سقوط حماس را فراهم کند.
در حوزه لبنان نيز خلع سلاح و به انزوا کشيدن حزب ا... در صحنه داخلي در دستور کار قرار گرفت، فاز اجرايي دست¬يابي به اين هدف، با ترور رفيق حريري طي پروژه اي موسوم به 14 آذر که طراح اصلي آن موساد بود آغاز شد و امريکا تلاش کرد با بهره گيري از اين موضوع، از يک طرف با متهم کردن سوريه به دست داشتن در ترور، ارتش اين کشور را وادار به عقب¬نشيني از خاک لبنان نمايد و از سوي ديگر با اين ادعا که حزب ا...، وابسته به سوريه است، موضع اين گروه را در لبنان تضعيف و با استفاده از نفوذ خود در برخي گروه¬هاي مخالف حزب ا... و فعال کردن گسل¬هاي سياسي و فرقه¬اي در لبنان، طرح انقلاب مخملي را در اين کشور با برگزاري تظاهرات عليه اين جنبش و مطالبه خلع سلاح آن به اجرا در آورد. علاوه بر اين، رژيم صهيونيستي به گسترش اقدامات اطلاعاتي و شبکه¬هاي تروريستي براي حذف سران حزب ا... مبادرت ورزيد.[12]
در حوزه سوريه، پس از موفقيت امريکا در وادار کردن اين کشور به عقب¬نشيني از خاک لبنان، در مرحله اول، تلاش گرديد سناريوي عبدالحکيم خدام که سعي داشت با استفاده از اپوزيسيون داخلي سوريه و شبکه¬هاي زيرزميني زمينه سقوط دولت بشار اسد را فراهم کند، به اجرا در آيد. پس از شکست طرح براندازي نرم، امريکا تلاش نمود با افزايش فشار سياسي و متهم کردن سوريه به دخالت در امور داخلي عراق و لبنان، اين کشور را وادار به تغيير رفتار نمايد.
در حوزه عراق نيز امريکا تلاش کرد با استفاده از فعال کردن گسل¬هاي قومي و فرقه¬اي و افزايش موج حرکت¬هاي تروريستي، به هر شکل ممکن، مانع از تشكيل دولت ائتلافي شود.
با وجود تمامي اقدامات ذکر شده براي مقابله با خاورميانه اسلامي، تلاش امريکا براي تغيير رفتار جمهوري اسلامي با بهانه قرار دادن موضوع فن¬آوري هسته¬اي را مي¬توان مهم¬ترين قسمت راهبرد مقابله و مهار خاورميانه اسلامي قلمداد کرد. پروژه¬اي که با ارسال پرونده ايران به شوراي امنيت، تشديد فشارها را مدنظر قرار مي¬داد.
2. راهبرد سخت¬افزاري براي مهار خاورميانه اسلامي
ايالات متحده امريکا با احساس نگراني بسيار شديد از روند شکل¬گيري خاورميانه اسلامي و پس از عدم دست¬يابي به نتايج دلخواه، براي برون رفت از وضعيت مذکور، راهبرد سخت¬افزاري را مورد توجه قرار داد. به همين منظور درجلسه¬اي که با سران رژيم صهيونيستي در کاخ سفيد برگزار شد، سناريوي برخورد سخت با خاورميانه اسلامي، تهيه و تنظيم گرديد. پس از جلسه مذکور، امريکا در نشست چند جانبه¬اي که در يکي از کشورهاي عربي با برخي از سران دست نشانده برگزار کرد، با استفاده از نگراني اين کشورها از رشد خاورميانه اسلامي و تقويت جبهه ايران و شيعيان در منطقه و لزوم برقراري توازن و تقويت جبهه کشورهاي هم سوي امريکا (اردن، مصر،...) موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزب ا... و سوريه جلب نمود.
مرحله اول اين سناريو، شامل حمله به غزه با هدف سرنگوني دولت حماس، دستگيري و سرکوب انقلابيون و مهار انتفاضه فلسطين بود.
تهاجم به لبنان و اشغال جنوب اين کشور به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال کردن گسل¬هاي سياسي - فرقه¬اي عليه حزب ا... و بهره¬گيري از افکار عمومي براي خلع سلاح اين جنبش، دومين مرحله از سناريوي مذکور به شمار مي¬رود.
موفقيت در صحنه فلسطين و لبنان، اين توانايي را به نظام سلطه مي¬بخشيد تا سومين مرحله را نيز با هدف تغيير رفتار سوريه جهت به رسميت شناختن اسرائيل و در صورت نياز، تغيير ساختار آن کشور، عملياتي نمايد.
در مرحله چهارم، صحنه عراق مورد توجه قرار گرفت. بدين ترتيب که بعد از حذف زرقاوي و رشد فزاينده اقدامات تروريستي با استفاده از ترکيب جديد و افراطي¬تر القاعده و با ناکارآمد نشان دادن دولت اسلامي، مقدمات لازم، جهت سرنگوني دولت ائتلافي را فراهم نمايد.
قطع بازوان منطقه¬اي ايران، نظام سلطه را بر آن مي¬داشت تا ضمن زمينه¬سازي براي اعمال محدوديت اقتصادي و فشارهاي سياسي بر جمهوري اسلامي ايران، با فعال کردن گسل¬هاي قومي و فرقه¬اي و بر هم زدن انسجام داخلي از طريق نافرماني مدني و هم چنين در صورت لزوم، عمليات محدود نظامي، شرايط لازم را براي تغيير رفتار و تغيير ساختار جمهوري اسلامي فراهم سازد.
رژيم صهيونيستي قصد داشت مرحله اول طرح را در غزه، عملياتي کند. اما طراحي و اجراي عمليات پيش دستانه حماس، موجب خروج ابتکار عمل از دست صهيونيست¬ها و بر هم خوردن صورت¬بندي نظامي آنها و تبديل طرح عمليات در غزه به يک حرکت کور و انتقام¬جويانه گرديد. اين امر در کنار مقاومت سرسختانه دولت حماس و مردم فلسطين، سبب عدم موفقيت اسرائيل در سرنگوني دولت حماس و مهار انتفاضه شد.
در دومين مرحله، سناريوي مشترک امريکا و اسرائيل، انجام عمليات نظامي بر پايه تجهيزات زرهي در جنوب لبنان و اشغال مناطق جنوبي اين کشور تا مرز رودخانه ليطاني بود. اما اين بار نيز طراحي و اجراي عمليات پيش دستانه توسط حزب الله و انهدام تانک فوق پيشرفته «ميرکاوا» که تصور مي¬شد در مقابل تمامي سلاح¬هاي ضد زره، مقاوم است، اين پيام را به ارتش اسرائيل داد که در طرح عمليات نظامي خود، مي¬بايست تغييراتي به وجود آورد. از اين رو رژيم صهيونيستي با رويکرد به تاکتيک¬هاي هوا پايه و دريا پايه درصدد خروج از استيصال در برابر مقاومت اسلامي در لبنان برآمد.
اما در اين مرحله نيز، انهدام ناوچه فوق پيشرفته «ساغر5» توسط حزب الله، ارتش اسرائيل را از انديشيدن به عمليات آبي - خاکي باز داشت. لذا رژيم صهيونيستي، ناگزير به تغيير مجدد استراتژي و بمباران گسترده و رو به افزايش هوايي، جهت وارد کردن فشار براي تغيير افکار عمومي لبنان و وادار کردن حزب الله به خلع سلاح گرديد، اما علي¬رغم بمباران¬هاي گسترده لبنان توسط رژيم صهيونيستي، يکپارچگي در صحنه لبنان کاملاً مشهود بود و اميل لحود اعلام داشت که همه لبنان بر ضد اسرائيل، يکپارچه است.
با آشکار شدن آثار شکست در دولت صهيونيستي و در پي درخواست سران آن از برخي کشورهاي اروپايي براي مداخله سياسي در روند جنگ، اقدامات ميانجي-گرانه اروپا با سفر نخست وزير فرانسه و هيئت آلماني و فرانسوي به کشورهاي منطقه، تلاش براي برقراري مذاکرات آتش بس را آغاز کردند.
در پي اين حرکت، امريکا به عنوان مهم¬ترين متحد استراتژيک اسرائيل، جهت عقب نماندن از ديپلماسي اروپا، تلاش کرد تا سناريوي جديدي را جهت برون رفت هر چه سريعتر رژيم صهيونيستي از مشکلات ايجاد شده، مطرح نمايد. از آن جا که دست¬يابي به اهداف اين سناريو، شرايط بهتري را براي صهيونيست¬ها از نظر داخلي و منطقه¬اي به همراه داشت و مانع از سقوط دولت اولمرت مي¬گرديد، لذا سران اين رژيم، تصميم به اجراي آن گرفتند.
بدين ترتيب از روز دهم، طي توافق به عمل آمده، تقسيم کاري در صحنه نبرد و بين¬الملل، بين امريکا و اسرائيل صورت پذيرفت و اين دو کشور به طور هم¬آهنگ، سناريوي جديد را اجرايي نمودند. اسرائيل براي تحقق اين سناريو مي¬بايست ظرف مدت يک هفته، بخشي از خاک جنوب لبنان تا رودخانه ليطاني را به تصرف خود درآورد. امريکا نيز در راستاي اجرايي کردن سناريوي مذکور با پشتيباني عمومي و لجستيکي از عمليات نظامي رژيم صهيونيستي، کنترل صحنه بين¬المللي و ممانعت از محکوم شدن رژيم صهيونيستي، زمينه را براي مداخله نيروهاي چند مليتي فراهم کند و در پايان هفته و پس از دست¬يابي رژيم صهيونيستي به برتري نسبي، با مداخله سياسي و با موضع حمايت آميز و استفاده از اين شرايط، موضوع آتش بس، ايجاد ديوار حائل، اجراي قطعنامه 1559 و آزاد سازي بدون قيد و شرط دو اسير را خواستار گردد.
به دنبال شکست رژيم صهيونستي در مثلث بنت جبيل، عيترون و مارون الرأس و وارد آمدن تلفات و خسارت سنگين به اين رژيم، اختلاف نظرهاي فيمابين نظاميان و سياسيون اسرائيل، وارد مرحله تازه¬اي گرديده و به سطوح مراکز مهم تصميم¬گيري راه يافت.
در اين راستا خاخام¬هاي يهودي و برخي از فرماندهان ارتش صهيونيستي، خواهان اثبات اقتدار اسرائيل با پيروزي نظامي بودند و استدلال مي کردند که تنها از اين طريق است که مي توان امنيت رواني را به جامعه اسرائيل باز گرداند و هيمنه شکسته شده آن را ترميم کرد.
در مقابل، برخي از اعضاي پارلمان، مقامات امنيتي، برخي از اعضاي کابينه و بخشي از ژنرال¬هاي ارتش، خواهان توقف عمليات نظامي، برقراري آتش بس و استقرار نيروهاي چند مليتي و ايجاد ديوار حائل بودند تا رژيم صهيونيستي از بحران¬هاي داخلي (مهاجرت معکوس، فرار سرمايه، مهاجرت نخبگان، سقوط بورس و...) نجات يافته و موجوديت آن حفظ گردد. با توجه به شکست¬هاي مذکور و قوي¬تر شدن ديدگاه دوم، گمانه زني¬ها بر پذيرش آتش بس از سوي دولت اولمرت، دلالت مي¬کرد.
با سفر دوم رايس به تل آويو، عمليات بمباران قانا و عمليات نظامي در مثلث کفرکلا، طيبه و العديسه با هدف فراهم آوردن شرايط برتر و نشان دادن شدت عمل به مردم و دولت لبنان و تحميل شرايط مورد نظر امريکا و رژيم صهيونيستي به اجرا درآمد. اين امر، مؤيد اين نکته بود که از اين پس، امريکا قصد دارد علاوه بر فرماندهي صحنه جنگ و در اختيار داشتن سطوح تصميم¬گيري و تعيين زمان آتش بس، کنترل صحنه بين¬الملل را شخصاً بر عهده گيرد تا رژيم صهيونيستي، به هيچ وجه به دليل فجايع انساني نظير قانا توسط محافل بين¬المللي و شوراي امنيت، محکوم نگردد. از اين رو، رايس در جلسه محرمانه با فرماندهان عالي رتبه اسرائيل، تصريح کرد: «نگران سقف زماني نباشيد، جنگ را ادامه بدهيد.»
موج دوم عمليات¬هاي زميني رژيم صهيونيستي که به نسبت موج اول، از گستردگي و استعداد رزمي بيشتري برخوردار است نيز مصادف با سفر دوم رايس به اسرائيل گرديد. با اين تفاسير مبرهن، حزب الله لبنان در مرحله جديد جنگ، در مقابل يک جبهه امريکايي - صهيونيستي قرار گرفته و اين مهم، نابرابري مقاومت اسلامي را در مقابل محور شيطنت و جنايت عالم، مضاعف ساخته است.
به نظر مي¬رسد در اين مرحله جديد از جنگ، سعي امريکا و رژيم صهيونيستي بر آن است تا در آستانه تشکيل جلسه شوراي امنيت، با تکيه بر بمباران بيروت و ساير مناطق لبنان - به ويژه، مناطق مسيحي نشين - علاوه بر جبران شکست در صحنه عمليات زميني، حزب الله، مردم و دولت لبنان را تحت فشار بيشتري قرار داده و اراده خود را به آنان تحميل نمايند.
شايان ذکر است عملي شدن بخشي از تهديد سيد حسن نصر الله مبني بر هدف قرار دادن تل آويو، علاوه بر اين که هم چنان ابتکار عمل را - چه در صحنه نظامي و چه در عرصه جنگ رواني - در اختيار حزب الله قرار مي دهد، چالش¬هاي دروني، رژيم صهيونيستي را در مقابل امريکا و جريان افراطي در اسرائيل قرار خواهد داد و اين مهم به معناي بازي حزب الله و رهبري آن در زمين حريف مي¬باشد.
شکست فاز سخت¬افزاري طرح امريکايي در آغاز راه به دليل برآوردهاي غلط اطلاعاتي نظام سلطه از توان حزب الله لبنان و حماس از يک سو و برهم خوردن صورت¬بندي نظامي آنان با عمليات پيش دستانه اين دو جنبش اسلامي - انقلابي از طرف ديگر، باعث گرديد تا نظام سلطه، درد زايمان تولد خاورميانه جديد را بيش از پيش احساس نمايد. نتايج خيره کننده مقاومت اسلامي سبب خواهد شد رژيم صهيونيستي بر خلاف انتظار، شاهد گشوده شدن جبهه¬هاي جديدي در منطقه و جهان و حتي داخل اسرائيل، عليه خود باشد و دولت اولمرت در معرض سقوط قرار گيرد.
اين روند با شکسته شدن هيمنه نظامي اسرائيل و کاهش قدرت نرم امريکا، عملاً ساخت خاورميانه جديد را با شکست، مواجه کرده است.
علاوه بر اين، بر انگيخته شدن افکار عمومي منطقه بر ضد اعمال ننگين اسرائيل و حمايت¬هاي همه جانبه امريکا از اين رژيم جعلي، از يک طرف باعث شکاف بين بلوک اروپايي و امريکا گرديده و از سوي ديگر، امريکا را بيش از پيش منزوي ساخته است.
طرح خاورميانه بزرگ
پس از حادثه 11 سپتامبر 2001، كه مبارزه با « تروريسم[Terrorism]» به صورت مفهومي غالب در سياست خارجي و امنيت ملي امريكا در آمد، خاورميانه نيز به كانون روابط، مركز و نقطه تمركز نظام بين¬الملل تبديل شد. تصميم¬سازان و سياست¬پردازان ايالات متحده با ايجاد پيوستگي و هم بستگي بين اسلام¬گرايي يا "بنيادگرايي اسلامي"[Islamic Fundamentalism] با تروريسم، علاوه بر توسل به نيروي نظامي و قوه قهريه عليه تروريست¬ها، در صدد اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي از طريق مهندسي اجتماعي - سياسي و اصلاح ديني - مذهبي جوامع خاورميانه به عنوان خاستگاه "تروريسم بين المللي"[International Terrorism] نيز بر آمدند.
دكترين امنيت ملي[National Security Doctrine] امريكا در منطقه خاورميانه و شمال افريقا، كه با نام "منطقه بحران"[Crisis Region] شهرت يافته، اهداف پنج گانه "دولت¬سازي"، "ملت¬سازي"، "نخبه¬سازي"، "فرهنگ¬سازي" و "مذهب¬سازي"را از دو طريق دنبال مي¬كند: اول، قدرت نرم¬افزاري[Soft Power]+ قدرت سخت¬افزاري[New Conservatives]، دوم، قدرت سخت¬افزاري + قدرت نرم¬افزاري. در اين خصوص، قدرت سخت¬افزاري، شامل پنتاگون و نيروهاي مسلح و قدرت نرم¬افزاري، شامل ابزارها و نهادهاي ديپلماتيك، اقتصادي و فرهنگي مي¬باشد.
در زمان وقوع حادثه 11 سپتامبر، "نو محافظه¬كاران"[New Conservatives] در صحنه سياسي امريكا بر سر قدرت بودند و مسئوليت طراحي، مديريت و اجراي دكترين امنيت ملي در اين دوره بر عهده آنان گذاشته شد. ادامه حضور نومحافظه¬كاران در صحنه سياسي امريكا در سال¬هاي اخير به مثابه پر رنگ شدن نقش پنتاگون و نيروهاي مسلح در صحنه سياست خارجي اين كشور مي¬باشد. سياست¬گذاران نومحافظه-كار ايالات متحده در گفتار از گفتمان اشاعه"آزادي"، "ليبراليسم" و "دموكراسي" (قدرت نرم¬افزاري) بهره جسته¬اند و در عمل، به منظور به اجرا در آوردن اين گفتمان از نيروهاي مسلح (قدرت سخت¬افزاري) استفاده مي¬كنند كه در واقع، گفتار ليبراليستي و عمل "امپرياليستي"[Imperialism] است. در حالي كه جاي-گزيني اين مديريت و قرار گرفتن مسئوليت در دست "واقع گرايان نئوليبرال" مي-توانست باعث افزايش حضور كمي و كيفي قدرت نرم¬افزاري و ارگان¬هاي مرتبط با آن در عرصه سياست¬گذاري عملي شود.
با توجه به اهميت برنامه منطقه خاورميانه چه به واسطه قرار گرفتن در مسير شرق و غرب كه پتانسيل¬هاي بسياري را در خود دارد و با توجه به اين¬ كه امريكا، امنيت خود را در مرزهاي خود، نديده و به سبب شركت در مناسبات مالي، سياسي، نظامي و اقتصادي بين¬الملل، امنيت خود را از خارج مرزهاي خود مراقبت مي نمايد، اين منطقه براي امريكايي¬ها از نظر امنيت، بسيار حائز اهميت مي باشد.[13] از زمان كندي كه امريكا يك رفراندوم سياسي براي كشورهاي جهان سوم به ويژه آسيايي¬ها مطرح كرد، شايد طرح خاورميانه بزرگ، يگانه طرح مشابهي مي¬باشد كه اين كشور، خود را به آن متعهد كرده است. در ابتدا، طرح با نام "پروژه خاورميانه" مطرح شد و كشورهايي مانند تركيه، مصر، اردن و اسرائيل به عنوان كشورهاي اصلي منطقه، مشمول اين طرح بودند. اين پروژه، داراي دو راهبرد بود:
1. پيوند دادن اين چند كشور در يك بازار مشترك كه هر كدام به شيوه مخصوص خود، مشاركت داشته باشند.
2. راهبرد سياسي - اداري كه در راه پياده كردن اين پروژه اعمال شد. از جمله، عادي كردن چهره اسرائيل در كنفرانس¬هاي مادريد و اسلو و پيش از اينها هم در سال 1978 گام¬هايي براي صلح ميان اسرائيل و مصر در كمپ ديويد برداشته بود.[14] اما با برهم خوردن اوضاع منطقه، شكست طرح صلح اعراب و اسرائيل، وقوع جنگ ايران و عراق و... اين پروژه هم به تعويق افتاد. اما اقداماتي جهت ايجاد تحولات در منطقه انجام شد و به عنوان گام¬هاي اوليه، هم چنان ادامه يافت و كنار گذاشته نشد.[15]
پس از فروپاشي اتحاد شوروي و حدوث شرايط جديد در عرصه روابط بين¬الملل و شرايط خاص دوران پس از جنگ دوم خليج فارس، جرج بوش اول در سال 1991 طرحي را تحت عنوان «نظام جديد خاورميانه» كه داراي ابعاد سياسي، اقتصادي و امنيتي بود، ارائه كرد.
«طرح خاورميانه دموكراتيك» در زمان رياست جمهوري بيل كلينتون، طراحي شد و پايه¬هاي فكري آن به دوره دموكرات¬ها باز مي¬گردد. آنان مدل رفتاري كه امريكا و كشورهاي غربي در دوره جنگ سرد در مقابل بلوك شرقي به كار مي-بردند و از طريق تبليغ و پرداختن به حقوق بشر از سياست¬هاي نرم¬افزاري، توانستند برخي اهداف خود را تأمين كنند، ملاك عمل خود قرار دادند. به عقيده برخي از بانيان طرح، با استفاده از اين رويه، آينده سياسي كشورهاي منطقه، تغيير يافته و راه براي همكاري گسترده و تعامل حاكميت¬هاي ملي در منطقه با كشورهاي قدرت¬مند، از جمله امريكا هموار خواهد شد.
اگر چه طرح¬هاي فوق هيچ¬گاه مورد توجه جدي دولت كلينتون واقع نشد، ولي به دنبال ورود جرج بوش دوم به كاخ سفيد و مهم¬تر از همه، وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 طرح¬هاي فوق به سياست¬هاي رسمي دولت امريكا در تعامل منطقه¬اي مبدل گرديد. بنابراين علاوه بر حمله امريكا به افغانستان و عراق، مشاهده ارائه طرح "نقشه راه" در خصوص مسائل فلسطين و مطرح شدن ايده¬هايي مانند تشكيل منطقه تجارت آزاد در خاورميانه، لزوم اصلاحات گسترده سياسي _ اقتصادي، تقويت جامعه مدني و كنترل تسليحات كشتار جمعي بوده¬ايم.[16]
كالين پاول در 22 آذر 1381 در سخنراني خود در بنياد هرتيج با عنوان " ابتكار مشاركت امريكايي – خاورميانه¬اي" به طور رسمي، طرح اين كشور را براي خاورميانه، مبني بر اصلاحات سياسي – اقتصادي و آموزشي اعلام كرد. وي هدف اين طرح را توان¬مند ساختن مردم خاورميانه، جهت بهره¬ مندي از خوشبختي و انسان¬مداري كه توسعه دموكراسي و بازارهاي آزاد در ساير نقاط دنيا به ارمغان آورده، عنوان نمود. از نظر پاول، اين ابتكار، زمينه تحقق اهداف امريكا در منطقه از جمله پيروزي در جنگ عليه تروريسم، خلع سلاح عراق و پايان دادن به نزاع اعراب و اسرائيل را فراهم ساخت. در اين طرح، برنامه آموزشي زنان، مورد توجه قرار گرفت.[17]
هم زمان، پاول، تأسيس بنياد انترپرايز[18] را اعلام کرد و متعهد شد امريکا به کشورهايي مانند عربستان سعودي، لبنان، الجزيره و يمن براي الحاق به سازمان تجارت جهاني کمک نمايد، مناسبات تجاري دوجانبه خود را با کشورهايي نظير مصر و بحرين گسترش دهد،[19] از برنامه¬هاي منطقه براي انجام اصلاحات سياسي، اجتماعي و اصلاح نظام آموزشي حمايت نمايد و از مبارزات شهروندان منطقه براي کسب آزادي¬هاي سياسي و استقرار دموکراسي، پشتيباني کند. اين طرح نيز توسط رامسفلد در بهمن ماه سال 1382 در اجلاس وزراي دفاع كشورهاي اروپايي در مونيخ مطرح گرديد. پس از آن، ديك چني در سخنراني مجمع جهاني اقتصاد در داووس سوئيس در ژانويه سال 2003، جزئيات بيشتري از طرح خاورميانه بزرگ را مطرح كرد. وي«استراتژي پيشرو براي آزادي» را مطرح ساخت كه دولت امريکا را "متعهد به حمايت از كساني مينمايد كه در راه اصلاحات در خاورميانه بزرگ فعاليت مينمايند و فداكاري به خرج ميدهند." وي تأکيد کرد دولت بوش، مصرّ است "دموكراسي را در سراسر خاورميانه و فراسوي آن ارتقاء بخشد."[20] به نظر وي، تشويق گسترش آزادي و دموكراسي، كار درست و بسيار سودمند براي همه است. كمك به خاورميانه بزرگ براي فائق آمدن بر كسري آزادي، نهايتاً رمز پيروزي در جنگ گسترده با تروريسم است. اين امر، يكي از بزرگ¬ترين وظايف روزگار ماست كه نيازمند اراده و امكانات يك نسل يا بيشتر است.[21]
از سوي ديگر، نيكولاس برنز نماينده ايالات متحده در ناتو در سخنراني خود در اكتبر 2003 در شهر پراگ از اروپا دعوت نمود تا تلاشهاي خود را بر روي برقراري صلح و امنيت در«خاورميانه بزرگ» متمركز سازد. در نوامبر 2003، دولت بوش، طرح خود را براي خاورميانه بزرگ رسماً اعلام کرد. متعاقباً، دولت امريكا، پيش نويس طرح «خاورميانه بزرگ» را پيش از اين كه كشورهاي عرب را از محتواي آن مطلع سازد بين كشورهاي گروه 8، جهت بررسي در نشست آتي در ژوئن 2004 توزيع نمود.
در نهايت، بوش به هنگام سخنراني در دانشگاه كاروليناي جنوبي در سال 2003 برنامه ايجاد منطقه تجارت آزاد امريكا – خاورميانه را در طي 10 سال، مورد تأييد قرار داد. وي اعلام كرد : "در عصر تروريسم بين¬المللي و تسليحات كشتار جمعي، آن چه در خاورميانه اتفاق مي¬افتد به طور سيستماتيك، ايالات متحده را تحت تأثير قرار مي¬دهد. وي در اين سخنراني از همكاري كشورش با دولت¬ها و اصلاح¬گرايان منطقه خبر داد و ايجاد فرصت¬هاي اقتصادي براي ملت¬هاي منطقه را منوط به آموزش بهتر و وسيع¬تر؛ به خصوص براي زنان كه با محروميت هاي بيشتري مواجهند، دانست."[22]
طرح خاورميانه بزرگ از يک سو با مخالفت شديد کشورهاي عربي و از طرف ديگر با سوء ظن و ترديد کشورهاي اتحاديه اروپا مواجه گرديد. کشورهاي عربي، هراسان از پي¬آمدهاي آن براي دولت¬هاي خود، اين طرح را دخالت در امور داخلي خود انگاشتند. کشورهاي اروپايي در عين پشتيباني از اين طرح، آن را غيرواقع بينانه و بلند پروازانه خواندند. آقاي شيراک، رئيس جمهور فرانسه در 9 ژوئن هشدار داد که "تحريک منطقه براي ايجاد تغييرات مي¬تواند موجب تقويت بنيادگرايي و فروافتادن به دام مهلک جنگ تمدن¬ها گردد".
بعد از انتقادات اوليه از طرح خاورميانه بزرگ، ديپلمات¬هاي آمريکا و اروپا به منظور به جريان انداختن طرح خاورميانه بزرگ، رهبران کشورهاي عربي را تشويق نمودند تا برنامه اصلاحات اقتصادي و سياسي خود را تا پيش از نشست سران گروه 8 در ژوئن 2004 تدوين و ارائه نمايند تا در اين نشست، طرح خاورميانه بزرگ به عنوان واکنش گروه 8 به برنامه سران عرب، ارائه گردد.
در ژانويه 2004 دولت يمن يک کنفرانس منطقه¬اي پيرامون دموکراسي، حقوق بشر و نقش دادگاه¬هاي بين¬المللي برگزار نمود. قطعنامه اين کنفرانس که به قطعنامه « سنا» معروف مي¬باشد، پشتيباني کليه نمايندگان از اصول دموکراسي را تصريح نمود، خواهان پايان دادن به اشغال سرزمين هاي عربي شد و پيشنهاد تشکيل « مجمع گفت و گوي دموکراتيک عربي» براي ارتقاي تبادل نظر بين دولت¬ها و گروه-هاي جامعه مدني کشورهاي عربي را ارائه کرد. هم زمان، بوش در جريان يك سخنراني، پيشنهاد كرد كه يك منطقه تجارت آزاد ميان ايالات متحده و خاورميانه، ظرف مدت ده سال، تأسيس گردد. متعاقب کنفرانس سنا، در ماه فوريه 2004 محتواي «طرح خاورميانه بزرگ» به روزنامه عرب زبان الحيات درز پيدا كرد و توسط اين روزنامه، منتشر گرديد. در مارس 2004 کنفرانس «اصلاحات در جهان عرب » در شهر اسکندريه مصر برگزار گرديد. سازمان¬هاي غيردولتي شرکت¬کننده در اين کنفرانس، طي تصويب يک قطعنامه از کليه کشورهاي عربي خواستند تا برنامه اصلاحات خود را به اجرا در آورند. اما شكست اجلاس سران اتحاديه عرب در تونس در اوايل مارس 2004 ضربه سختي به هدف دولت بوش براي به جريان انداختن طرح خاورميانه بزرگ در اجلاس ماه ژوئن گروه 8 وارد ساخت. مصر و عربستانسعودي، طرح ديگري را بهعنوان جاي¬گزين طرح خاورميانه بزرگ مطرح ساختند كه موفقيتآميز نبود. در مه 2004 جامعه عرب به منظور تصويب يک برنامه اصلاحات سياسي، مبادرت به تشکيل نشست فوق العاده در تونس نمود تا ابتکار عمل را به دست گيرد و مانع از آن گردد که طرح اصلاحات خاورميانه به عنوان برنامه گروه 8 نمايان گردد. اما نتيجه اين نشست، يک قطعنامه بي¬مايه بود که تنها به کلي گويي سطحي پيرامون دموکراسي و حقوق بشر پرداخت و برنامه مشخصي را براي پيشبرد اصلاحات اقتصادي و سياسي منطقه، ارائه نداد.
اهداف طرح خاورميانه بزرگ
هدف طرح "خاورميانه بزرگ" عبارت است از تغيير ماهيت سياسي، اقتصادي و اجتماعي کل منطقه با پيوند دادن ايالات متحده، اروپا و خاورميانه حول مجموعه¬اي از تعهدات؛ که گفته مي¬شود اين طرح، به ظاهر با اين ديدگاه محافظه¬کاران جديد نيز هم¬آهنگ است که جهان عرب به صورت طبيعي به سمت ريشه کن ساختن تروريسم، ميل خواهد نمود که اين امر نيز به نوبه خود، حل مناقشه اعراب - اسرائيل را تسهيل خواهد کرد. "طرح خاور ميانه بزرگ" در جريان نشست 18 تا 20 خرداد 1383 (8 تا 10 ژوئن 2004) سران گروه هشت دردرياي آيسلند جورجياي[23] ايالات متحده، مطرح گرديد. بوش، تقريباً يک ماه پيش از آن در جريان يک سخنراني، پيشنهاد کرده بود که يک منطقه تجارت آزاد ميان ايالات متحده و خاورميانه ظرف مدت يک دهه، تأسيس گردد.
به گفته ويليام فاف[24] به نظر مي رسد علت علاقه بوش به تغيير مفهوم خاورميانه کوچک به "خاورميانه بزرگ" آن است که به اقدامات امريکا، يک رويکرد مثبت مي بخشد و آن عبارت از دور نماي اتحاد و اصلاحات براي کل تمدن اسلامي است. بر خلاف اروپايي¬ها و اعراب، محاظه¬کاران جديد، مسلماً اين تعريف تازه را مي¬پسندند؛ زيرا در اين "خاورميانه بزرگ" يا "اسلامستان"، مناقشه فلسطين و اسرائيل، تنها به يک نمايش جانبي مبدل مي¬گردد که تنها يکي از درگيري¬هاي بي¬شماري است که آرامش اين منطقه را به هم مي¬زند. از اين زاويه، هيچ عجله¬اي براي حل و فصل اين اختلاف وجود ندارد. محافظه¬کاران جديد مايلند پيش از رسيدگي به امور جزئي، مثل مناقشه فلسطين و اسرائيل، تصوير بزرگ¬تري شامل "دموکراسي"، "بازارهاي آزاد" و"سکولاريسم" را در "خاورميانه بزرگ" ترسيم نمايند. مشکل، آن طور که فرانسه و آلمان احساس مي¬کنند، عبارت از آن است که اگر از اين "نقشه راه" امريکايي پيروي کنيم، احتمالاً پيش از تحقق طرح "خاورميانه بزرگ" به يک اسرائيل بزرگ¬تر، دست پيدا خواهيم کرد.
در ماه آوريل سال2004، روزنامه لوموند ديپلماتيک دريك اظهارنظر در خصوص طرح خاورميانه بزرگ ايالات متحده، خاطر نشان ساخت که اين طرح، رؤياي ايجاد منطقه¬اي است که اصلاً وجود خارجي ندارد و اين که تازه¬ترين جاه¬طلبي ايالات متحده، عبارت است از گسترش سلطه خود بر نفت خاورميانه و توسعه شبکه پايگاه¬ها و تأسيسات نظامي امريکا که تماماً به بهانه پياده کردن دموکراسي انجام مي پذيرد.
اما محافظه¬کاران جديدي که مشوق طرح "خاورميانه بزرگ" هستند، چنين، فرض مي-کنند که اروپايي¬ها و اعراب به اين پي نخواهند برد که طرح "خاورميانه بزرگ"، در حقيقت، هم جزئي از استراتژي تحميل ديپلماسي و نظامي ايالات متحده و منافع اسرائيل بزرگ به شمار مي¬رود که در عين حال، به انزواي منافع و اهداف اروپا و اعراب در خاورميانه کوچک و بزرگ منتهي بشود، ضمن آن که اين پروژه، زير پوشش يک فعاليت آرماني براي تحقق آزادي، صلح و ترقي به اجرا در مي¬آيد. اروپايي¬ها پيش¬تر، يک نسخه از اين برنامه را در عراق مشاهده کرده اند و جاي تعجب نيست که در باره صداقت آن کمي ترديد دارند.
از سوي ديگر، امريکا براي توجيه طرح خاورميانه بزرگ، آن را مستند به سه گزارش بانک جهاني، بانک توسعه سازمان ملل متحد و نشست جهاني اقتصاد در داووس سوئيس کرد. اين طرح، با استناد به گزارش توسعه انساني سازمان ملل، وضعيت و تصوير تاريکي از آينده اقتصادي و اجتماعي کشورهاي خاور ميانه، به ويژه، کشورهاي عرب ترسيم مي¬کند. بر اساس گزارش توسعه انساني سازمان ملل، مجموع در آمد ملل تمام کشورهاي عربي با درآمد ملل کشور اسپانيا، برابر است. 40% از اعراب بالغ، بي سواد هستند. در سال 2010 تعداد 25 ميليون بيکار وجود خواهد داشت. 3/5 % زنان، پست¬هاي پارلماني را در اختيار دارند و 51% جوانان عرب، تمايل خود را نسبت به مهاجرت اعلام کرده اند. با ادامه سياست ملي کنوني در همه عرصه¬هاي سياسي اقتصادي و اجتماعي، شاهد فروپاشي بيشتر اين کشورها و افزوده شدن تعداد بسياري به خيل بيکاران و... خواهيم بود. سپس، گزارش مذكور، امور زير را توصيه مي کند: تقويت دموکراسي و حکومت سالم، ايجاد زيرساخت جامعه، توسعه فرصت¬هاي اقتصادي، آموزشي زنان، انتخابات آزاد، مبارزه با فساد و تشويق شفافيت¬سازي، رسانه-هاي آزاد و مستقل از دولت¬ها.
نکته جالب اين طرح، اين است که کوشش شده تا بين اين طرح و منافع قدرت¬هاي اصلي جهان در گروه هشت ارتباط برقرار شود. در بخشي از اين طرح، ضمن اشاره به مشکلات اقتصادي و اجتماعي خاورميانه، چنين عنوان مي¬شود: «اين مسئله، تهديد مستقيمي براي ثبات منطقه و منافع مشترک اعضاي گروه هشت خواهد بود.» در بخش ديگري نيز، ضمن اشاره به تلاش برخي دولت¬هاي خاورميانه براي اجراي صلاحيت سياسي، اجتماعي و اقتصادي، چنين آمده است: «کشورهاي عضو گروه هشت نيز به نوبه خود، اين تلاش را تأييد کرده¬اند و با پيشنهادهاي ويژه خود، خواستار اصلاحات در منطقه خاورميانه شده¬اند.»[25]
پيشنهادهاي شجاعانه¬تر در فصل " فرصت¬هاي اقتصادي" مطرح شده¬اند که عبارتند از "تحول اقتصادي در ابعادي مشابه آن چه در کشورهاي کمونيستي سابق اروپاي شرقي و مرکزي، صورت يافته است. کليد اين کار در تقويت بخش خصوصي - به عنوان ابزار ترقي و دموکراسي - است. در اين باره، سند مورد بحث، بسيار زيرکانه، موضوع را بررسي مي¬کند: به واسطه معجزه وام¬هاي کوچک، با اختصاص 100 ميليون در سال به مدت 5 سال، حدود 2/1 ميليون نفر از افراد شاغل (که 750 هزار نفر آنان را زنان تشکيل مي¬دهند) هر يک با دريافت يک وام به ارزش تقريبي 400 هزار دلار، مي تواند از ورطه فقر نجات پيدا کند. پيشنهادهاي مطرح شده ديگر، عبارتند از: ايجاد "بانک توسعه خاور ميانه بزرگ" براساس الگوي بانک اروپايي بازسازي و توسعه، تأسيس مناطق آزاد (پيشتر، چندين منطقه آزاد در کشورهاي عربي ايجاد شده است) و فشار آوردن به کشورهاي منطقه براي پيوستن به سازمان جهاني تجارت در کنار اصلاحاتي که براي اين هدف ضروري است.
بازتاب جهاني طرح خاورميانه بزرگ
شکست اجلاس سران اتحاديه عرب در تونس در اوايل مارس 2004 (اسفند 1382) ضربه¬اي به هدف دولت بوش براي به جريان انداختن طرح معتبري در زمينه خاورميانه بزرگ در اجلاس ماه ژوئن گروه 8 وارد ساخت. مصر و عربستان سعودي، طرح ديگري را به عنوان جاي¬گزين طرح خاور ميانه بزرگ، مطرح ساختند که موفقيت¬آميز نبود.
موسسه "بنياد کارنگي براي صلح بين¬المللي"[26] در واشنگتن که مورد احترام گسترده¬اي قرار دارد، اقدام به انتشار يک جزوه انتقادي، عليه طرح خاورميانه بزرگ بوش و گروه 8 نموده و در آن خاطر نشان مي¬سازد که اين طرح از همان ابتدا، مسير را به غلط رفته است. جزوه انتقادي بنياد کارنگي اعلام مي¬دارد که طرح بوش، جامع نيست و در عين حال در مراحل مختلف خود مبتني بر مشورت نمي¬باشد. به علاوه، جزوه مزبور يک برنامه عمل از پيش تعيين شده را در مقابل تمامي طرف¬هاي ذيربط قرار مي¬دهد. اين سند به ما مي¬گويد که اروپايي¬ها بارها به امريکايي¬ها اخطار داده¬اند که دولت¬هاي خاورميانه بايد طرف مشورت قرار بگيرند و در فرايند موردنظر، مشارکت داده شوند. اين درست نيست که يک قالب تعريف شده و يک محصول نهايي به طرف¬هاي ذيربط داده شود.
انتشار اين طرح كه به صورت يك جانبه، توسط امريكا، تهيه، و مقامات اين كشور بر لزوم اجراي آن تأكيد كرده¬اند، عكس¬العمل¬هاي شديدي را در سطح منطقه خاورميانه و در شمال افريقا و نيز انتقادات كشورهاي مهم اروپايي را به دنبال داشته است.[27] كشورهاي منطقه و بسياري از صاحب¬نظران مسائل سياسي - منطقه¬اي معتقدند كه هدف امريكا از ارائه اين طرح، تغيير ساختار سياسي، فرهنگي و اجتماعي منطقه در راستاي تأمين هر چه بيشتر منافع خود در منطقه و نيز تضمين دائمي امنيت و منافع اسرائيل مي¬باشد.[28] اعتراضات كشورهاي عربي به برخي از مباني آن، نظير تحميلي و يك سويه بودن طرح و عدم مشورت با كشورهاي هدف، ناديده گرفتن نقش امريكا و اروپا در ايجاد مشكلات و عقب ماندگي منطقه، عدم توجه به ويژگي هاي تاريخي، ديني، فرهنگي و اجتماعي اين كشورها، ناديده گرفتن بحران اصلي منطقه و مسائلي از اين قبيل، مبتني بوده است. ضمن آن كه در تحليل¬ها و گفت و گوهاي درون منطقه¬اي، نسبت به اهداف پنهاني و جانبي طرح امريكا، نسبت به منطقه و يا نقش اسرائيل و منافع آن در جهت¬دهي به سمت و سوي طرح، ابراز نگراني مي¬شود.[29]
كشورهاي خاورميانه در عكس¬العمل به طرح ياد شده، هم زمان با ارزيابي¬هاي درون و برون منطقه¬اي، نظير برگزاري اجلاس سران عرب در تونس و هم چنين رايزني با مقامات امريكايي و اروپايي، برخي اقدامات انفعالي را دستمايه تحركات ديپلماتيك خود قرار دادند كه از جمله، اجراي برخي اقدامات اصلاحي صوري و نيز ارائه برخي طرح¬هاي اصلاحي براي منطقه، قابل ذكر مي¬باشد.[30]
مجموعه تحركات عرب در خصوص اين طرح، به دليل انفعال موجود ميان كشورها كه از تحولات عراق و اقدامات سخت افزاري امريكا ناشي مي¬شد، بر محور تعديل طرح و نه تغيير و تعطيل آن استوار بود؛ به گونه¬اي كه از جنبه¬هاي تحميلي و يك جانبه آن كاسته مي¬شد و رژيم¬هاي منطقه، شريك آن تلقي مي¬گرديدند. هم زمان با اين تحول، تهديدات متعدد، نسبت به بقاي حكومت¬هاي موجود به حداقل ممكن كاهش يافت.
كشورهاي اروپايي كه در ارزيابي خود از اين طرح، برخي ايرادات را از جنبه¬هاي تئوريك و ساختاري بر آن وارد كردند ضمن آن كه به نظر مي¬رسد، اروپايي¬ها علي رغم داشتن نگراني¬هاي مشترك با امريكا در قبال مسائل منطقه، نسبت به اهداف غايي امريكا در چهارچوب طرح فوق، بدبين هستند. برخي از كشورهاي شاخص اروپايي نظير فرانسه، آلمان و ايتاليا، هم زمان با انتقاد از نقاط ضعف طرح امريكا به سمت تدوين و ارائه طرح¬هاي مستقل، دو يا چند جانبه خاورميانه روي آوردند كه براي نمونه، مي¬توان از طرح آلمان (ديدگاه¬هاي فيشر در كنفرانس امنيتي مونيخ) طرح مشترك كانادا و دانمارك، طرح مستقل ايتاليا، طرح مشترك آلمان و فرانسه و يا طرح مشاركت استراتژيك اروپا با خاورميانه و مديترانه ياد نمود. مجموعه اين اختلاف ديدگاه¬ها و مخالفت¬ها، بسترهاي تعديل طرح خاورميانه امريكا را فراهم نمود و با بروز برخي تعديلات در اظهار اوليه مقامات امريكايي و سرانجام با قبول برخي اصلاحات، موجبات رضايت نسبي كشورهاي عربي و اروپايي، فراهم گرديد و در اجلاس سران گروه هشت كه با حضور سران هفت كشور عربي، تركيه و افغانستان به عنوان مدعو همراه بود، به تصويب رسيد.
به دنبال مخالفت شديد کشورهاي عربي و عدم استقبال کشورهاي اروپايي، طرح خاورميانه بزرگ[31] تعديل گرديد و در 10 ژوئن 2004 با نام جديد «طرح خاورميانه گسترده» [32] در نشست گروه 8 سي آيلند[33] به تصويب رسيد. طرح مزبور، شامل دو بخش است: بخش اول، که به مبحث ضرورت استقرار دموکراسي در خاورميانه، اختصاص دارد، نسبت به پيش نويس نخست طرح خاورميانه بزرگ از لحن ملايم تري برخوردار است تا آن جا که به يک بحث کلي در محاسن دموکراسي، آزادي، حکومت قانون و حقوق بشر نزديک مي¬شود. بخش دوم، مانند پيش نويس اول، برنامه نسبتاً جامعي براي انجام اصلاحات اقتصادي در منطقه خاورميانه بزرگ است. در طرح «خاورميانه گسترده»، با تعديل لحن بخش اول، بخش دوم که به برنامه اصلاحات اقتصادي اختصاص دارد، برجسته¬تر مي¬نمايد. افزون بر اين، برخلاف پيش نويس اول که در آن مسئله فلسطين و اسرائيل، کاملاً ناديده گرفته شده بود، متن طرح «خاورميانه گسترده» به اختصار به ضرورت ادامه تلاش¬ها براي حل مسئله فلسطين و اسرائيل اشاره مي¬نمايد. همچنين، متعاقب نشست ژوئن، گروه 8 با انتشار يک بيانيه مستقل، ضرورت استقرار صلح بين اسرائيل و فلسطين و اهميت کليدي «نقشه راه» را مورد تاکيد قرار داد.[34]
علي¬رغم تعديل¬هاي انجام گرفته، اين طرح، هم چنان با نام اوليه آن، يعني طرح خاورميانه بزرگ، معروف مي¬باشد. کشورهاي منطقه، هم چنان با اين طرح، سخت مخالفند و کشورهاي اروپايي نيز با احتياط بسيار به آن مي¬نگرند. از ميان کشورهاي منطقه، تنها افغانستان، عراق، قطر، بحرين، اردن، تونس و يمن در ضيافت رسمي نشست گروه 8 در سي آيلند شرکت نمودند. عربستان سعودي و مصر با طرح مزبور، کاملاً مخالفند. حسني مبارک، اظهار داشته است که "تلاش¬هاي خارجي براي تحميل اصلاحات خيالي، باطل است و مي¬تواند به هرج و مرج بيانجامد". عربستان سعودي، حتي از شرکت در نشست تونس، براي تهيه پاسخ کشورهاي عربي به طرح خاورميانه بزرگ خودداري نمود. از سوي ديگر، منتقدين امريکايي «طرح خاورميانه گسترده» برآنند که اين طرح، عمدتاً بر امور اقتصادي تکيه دارد و به اصلاحات سياسي و تقويت سازمان¬هاي غيردولتي و نهادهاي جامعه مدني، توجه لازم را ندارد.
اولين نشست «طرح خاورميانه گسترده» در دسامبر 2004 در شهر رباط مراکش، با نام «فوروم آينده»[35] برگزار گرديد که در آن، علاوه بر کشورهاي گروه 8، نمايندگان تعدادي از کشورهاي منطقه، مانند پاکستان، مراکش و ترکيه نيز شرکت داشتند. در واقع، «فوروم آينده» چهارچوبي است براي نشست¬هاي منظم وزراي کشورهاي ذي¬نفع، جهت تدوين و بررسي پيشرفت برنامه اصلاحات منطقه. در اين چهارچوب، به موازات نشست¬هاي مرتب رهبران سياسي دولت¬هاي مربوطه، نشست-هايي بين رهبران اقتصادي و اجتماعي، به ويژه نهادهاي جامعه مدني کشورهاي منطقه نيز انجام مي پذيرد. دراولين نشست «فوروم آينده» در دسامبر 2004، مبلغ 60 ميليون دلار به برنامه¬هاي مصوب نشست اختصاص داده شد.
فوروم آينده
به منظور تسهيل و پيشبرد اصلاحات سياسي، اجتماعي و اقتصادي منطقه، طرح خاورميانه بزرگ، اقدامات متعددي را در سه زمينه ارتقاي دموکراسي، ايجاد جوامع متکي بر دانش، و گسترش فرصت¬هاي اقتصادي، توصيه مي¬نمايد که موارد عمده آنها به اختصار به شرح زير مي¬باشند. اين اقدامات در چارچوب سازماني «فوروم آينده» هم¬آهنگ و به اجرا گذارده خواهند شد. بنا به طرح خاورميانه بزرگ، نمايندگان رسمي دولت¬هاي گروه 8 و کشورهاي منطقه، به طور مرتب در چهارچوب «فوروم آينده» ملاقات خواهند نمود و در زمينه پيشبرد برنامه اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي منطقه، به ويژه استقرارحکومت قانون، گسترش دموکراسي، تقويت نهادهاي جامعه مدني، رعايت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادي، به تبادل¬نظر و همکاري خواهند پرداخت. به موازات آن، نمايندگان سازمان¬هاي غيردولتي و گروه¬هاي اقتصادي کشورهاي منطقه و گروه 8 نيز مستقيماً با يک ديگر، وارد تبادل¬نظر و همکاري خواهند شد.
الف. ارتقاي دموکراسي
بنابر طرح خاورميانه بزرگ، علاوه بر پشتيباني مستقيم از جنبش¬هاي دموکراتيک منطقه، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با ارائة خدمات فني، آموزشي و حقوقي به ايجاد ظرفيت¬هاي اجتماعي و سازماني لازم براي رشد دموکراسي کمک کنند و بدين وسيله، استقرار و گسترش دموکراسي در منطقه را تسهيل و تسريع نمايند. در اين حوزه، اقدامات متعددي، مطرح مي¬شوند که موارد عمده آنها عبارتند از:
1. ايجاد ظرفيت¬هاي لازم براي انجام انتخابات آزاد: براي مثال، ارائه کمک¬هاي فني و آموزشي براي ايجاد سيستم¬هاي کارآمد و مستقل «ثبت رأي دهندگان» و « نظارت بر انتخابات».
2. آموزش و مبادلات پارلماني: به ويژه در زمينه تدوين قوانين و اجراي اصلاحات حقوقي.
3. تسهيل مشارکت زنان در رهبري سياسي: تأسيس مؤسساتي جهت آموزش فنون مديريت و رهبري به زناني که مايل به تأسيس و مديريت سازمان¬هاي غيردولتي و شرکت در رقابت انتخاباتي براي کسب پست¬هاي سياسي مي¬باشند.[36]
4. اصلاحات حقوقي و رفرم سيستم قضايي: ايالات متحده، اتحاديه اروپا، سازمان ملل و بانک جهاني، داراي برنامه¬هاي متعددي براي رفرم نظام حقوقي و قوه قضايي کشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد مي¬باشند. اما اکثر اين برنامه-ها در سطوح کلان کشوري، عمل مي¬کنند، مانند آموزش قانون نويسي، مديريت قوه قضائيه و اصلاح قوانين حقوقي. درحالي که در اکثر کشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد، مؤسساتي جهت ارائه مشاوره و خدمات حقوقي و قضايي به افراد و عامه مردم، به صورت رايگان و يا نيمه رايگان وجود ندارد. کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با ارائه کمک¬هاي مالي و فني، جهت تأسيس چنين مؤسساتي به استقرار حکومت قانون در کشورهاي منطقه، کمک نمايند. افزون بر اين، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با افزايش کمک¬هاي مالي و فني به کشورهاي منطقه، براي مثال در زمينه آموزش و مبادله پرسنل قضايي، آموزش قانون¬نويسي و مديريت سيستم قضايي، پيشبرد اين اصلاحات را تسريع و تقويت نمايند.
5. کمک به رشد رسانه¬هاي عمومي مستقل: رسانه¬هاي عمومي در کشورهاي خاورميانه، مستقيماً يا غيرمستقيم، تحت کنترل دولت مي¬باشند. غالبا اين رسانه¬ها فاقد توانايي¬هاي لازم براي ارائه تحليل و بررسي¬هاي حرفه¬اي و مستقل مي¬باشند و کيفيت کار آنها معمولاً بسيار پايين است. اين کاستي، موجب بي¬علاقگي جامعه به رسانه¬هاي عمومي و کسري اطلاعات لازم براي شرکت مؤثر مردم در مديريت جامعه مي¬گردد. کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با اتخاذ اقدامات متعددي به حل اين مشکل کمک نمايند، مانند: مبادله روزنامه¬نگاران حرفه¬اي، آموزش روزنامه¬نگاران مستقل کشورهاي منطقه، ارائه بورس¬هاي تحصيلي به جوانان و روزنامه¬نگاران مستعد منطقه، براي تحصيل در رشته¬هاي مربوطه در کشورهاي غربي، اعزام اساتيد و روزنامه¬نگاران حرفه¬اي به کشورهاي منطقه، جهت آموزش ژورناليست¬ها در کشورهاي منطقه و غيره.
6. ارتقاي شفافيت و مبارزه با فساد: براساس تحقيقات بانک جهاني، اکنون فساد، بزرگ¬ترين مانع در برابر توسعه اقتصادي و سياسي کشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته است. اين در حالي است که در اکثر کشورهاي خاورميانه و افريقاي شمالي، فساد، به معناي سوء استفاده از موقعيت¬هاي دولتي و اجتماعي براي کسب منافع شخصي، اپيدميک شده و در بطن کليه دستگاه¬هاي دولتي و نهادهاي اجتماعي، گسترش يافته است. براي کمک به حل اين مشکل، طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي گروه 8 را فرا مي¬خواند تا آشكارا و به نحوي فعال از برنامه¬هاي سازمان ملل و سازمان همياري و توسعه اقتصادي[37] براي مبارزه با فساد در کشورهاي خاورميانه و افريقاي شمالي، پشتيباني نمايند. در چهارچوب اين برنامه¬ها، رهبران دولت¬هاي منطقه، سازمان¬هاي غيردولتي، مؤسسات مالي بين¬المللي و رهبران ساير کشورهاي عضو، برنامه¬هاي خود را براي مبارزه با فساد و تقويت پاسخ¬گويي دولت به بحث و بررسي مي¬گذارند و سعي مي¬کنند تا آنها را با يک ديگر، هم¬آهنگ سازند. هم چنين، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند کشورهاي منطقه را ترغيب نمايند تا اصول و برنامه¬هاي «تأمين شفافيت و مبارزه با فساد» گروه 8 را اختيار کنند و به اجرا بگذارند. افزون بر اين، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا چند برنامه مبارزه با فساد را به صورت آزمايشي درمنطقه آغاز نمايند.
7. ارتقاي جامعه مدني: انجام اصلاحات سياسي و اجتماعي واقعي در خاورميانه، مانند هر منطقه ديگر، تنها به دست نيروهاي سياسي منطقه و سازمان¬هايي که مردم، آن را نمايندگي مي¬کنند ميسر است. لذا، براي تسهيل و پيشبرد برنامه اصلاحات خاورميانه، کشورهاي گروه 8 مي¬بايست به رشد و توسعه نهادها و سازمان¬هاي جامعه مدني در منطقه کمک نمايند. بنا به طرح خاورميانه بزرگ، اين مهم مي¬تواند از راه¬هاي گوناگون ذيل، انجام پذيرد:
الف- اعمال فشار به دولت¬هاي منطقه، جهت رعايت حقوق نهادها و سازمان¬هاي جامعه مدني، به ويژه رسانه¬ها و سازمان¬هاي حقوق بشر و اجازه کار آزاد به آنها بدون ايجاد مزاحمت¬ها و محدوديت¬هاي سياسي.
ب- افزايش کمک¬هاي مالي به رسانه¬ها و سازمان¬هاي غيردولتي منطقه؛ که در زمينه ارتقاي دموکراسي، حقوق بشر و حقوق زنان، فعاليت مي¬کنند.
ج- افزايش بودجه سازمان¬هاي غيردولتي غربي (مانند بنياد دموکراسي امريکا و بنياد وست مينستر بريتانيا) جهت ارائه خدمات فني به سازمان¬هاي غيردولتي منطقه خاورميانه بزرگ، مانند آموزش فنون لازم براي ايجاد پايگاه (پلاتفورم) اجتماعي و سياسي، اعمال نفوذ و فشار بر دولت¬هاي خود و جلب پشتيباني مردم و رسانه¬ها.
8. تأسيس سازمان گفت و گو و همکاري براي ارتقاي دموکراسي: به منظور ظرفيت¬سازي و تقويت نهادهاي دموکراتيک منطقه، طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي منطقه و گروه 8 را فرا مي¬خواند تا اقدام به تأسيس سازمان «گفت و گو و همکاري براي ارتقاي دموکراسي» نمايند. در اين سازمان که تحت نظر فوروم آينده، اداره خواهد شد نمايندگان دولت¬ها، سازمان¬هاي غيردولتي و نهادهاي مدني منطقه، کشورهاي گروه 8 و اتحاديه اروپا به تبادل اطلاعات و تجربه، پيرامون برنامه¬ها و شيوه¬هاي گسترش دموکراسي و تدوين برنامه¬هاي مشترک براي ايجاد و تقويت نهادهاي دموکراتيک خواهند پرداخت.
ب. ايجاد جوامع متکي به دانش
بنابه گزارش¬هاي توسعه انساني جهان عرب، در جهان نوين، دانش، شالوه و شاهراه توسعه و آزادي است. اما، همان طور که در بخش پيش اشاره شد جهان عرب، علي¬رغم پيشينه تاريخي خود، به نحوي خيره کننده و تأسف¬آور از جهان دانش معاصر، عقب افتاده است. به منظورحل اين معضل، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا اقدامات جديد و گسترده¬تري را جهت آموزش نيروي انساني منطقه، اتخاذ نمايند. به طور مشخص، برنامه¬هاي پيشنهادي طرح خاورميانه بزرگ در اين حوزه عبارتند از:
1. ارائه کمک¬هاي مالي و فني به دولت¬ها و سازمان¬هاي غيردولتي منطقه؛ با اين هدف که نرخ بيسوادي منطقه را تا سال 2010 به ميزان 50% کاهش دهند (به ويژه در ميان زنان).
2. تأسيس مؤسسات تربيت معلم به منظور تربيت 100 هزارمعلم زن تا سال 2008، بر مبناي رهنمون¬هاي «آموزش براي همه» سازمان يونسکو.
3. ارائه کمک¬هاي مالي، جهت چاپ کتاب¬هاي درسي (از طريق مشارکت بخش خصوصي و دولتي) و اهداي آنها به مدارس، دانشگاه¬ها و کتابخانه¬هاي منطقه.
4. ايجاد مدارس جديد با استفاده از تکنولوژي و متدهاي آموزش نوين، بر مبناي طرح مدارس «اکتشاف» اردن که با استقبال و موفقيت قابل توجهي، همراه بوده است.
5. برگزاري نشستي متشکل از رهبران بخش¬هاي دولتي، خصوصي و سازمان¬هاي جامعه مدني منطقه و همتايان¬شان در ايالات متحده امريکا و اتحاديه اروپا، به منظور بررسي راه حل¬هاي مسئله "کسري دانش" در منطقه خاورميانه بزرگ.
6. تأسيس مؤسساتي با مشارکت بخش¬هاي خصوصي و دولتي منطقه، جهت مجهز کردن مدارس به تجهيزات کامپيوتري و دسترسي به اينترنت.
7. تأسيس مدارس بازرگاني در منطقه، با همکاري مدارس و دانشگاه¬هاي کشورهاي گروه 8.
ج. گسترش فرصتهاي اقتصادي
بنابه طرح خاورميانه بزرگ، حل مشکلات اقتصادي منطقه خاورميانه بزرگ، مستلزم انجام اصلاحات اقتصادي گسترده¬اي، همطراز با اصلاحات اقتصادي اروپاي شرقي مي¬باشد. آزادسازي انرژي بخش خصوصي، به ويژه صنايع کوچک و متوسط که موتور رشد اقتصادي منطقه مي¬باشند محور اصلي چنين اصلاحاتي است. در اين راستا، برنامه¬هاي مشخص طرح خاورميانه بزرگ عبارتند از:
1. تأسيس مؤسسات مالي و بانک¬هاي توسعه، جهت تأمين سرمايه لازم براي توسعه اقتصادي منطقه؛
2. اصلاح بخش مالي؛
3. ارتقاي تجارت آزاد؛
4. تأسيس فوروم فرصت¬هاي اقتصادي خاورميانه.
1. تأسيس مؤسسات مالي: به منظور بهبود عرضه سرمايه لازم براي توسعه اقتصادي منطقه، طرح خاورميانه بزرگ، تشکيل سه نوع مؤسسه مالي را توصيه مي¬کند:
الف- بانک توسعه خاورميانه بزرگ: تأسيس يک بانک توسعه منطقه¬اي بر مبناي بانک توسعه اروپا، با سرمايه مشترک کشورهاي گروه 8 و کشورهاي ثروت¬مند منطقه، جهت تأمين سرمايه لازم براي انجام پروژه¬هاي پايه¬اي، نظير آموزش، بهداشت و ساير زيرساخت¬هاي اوليه توسعه اقتصادي. هم چنين، اين بانک مي¬تواند به عنوان مرکزي براي ارائه خدمات فني به کشورهاي منطقه در زمينه تهيه برنامه¬هاي توسعه و امور مالي، عمل نمايد. انجام اصلاحات اقتصادي و اثبات دست¬آوردهاي آن، يکي از معيارهاي اساسي براي دريافت وام از بانک توسعه خاورميانه مي¬باشد.
ب- شرکت سرمايه گذاري خاورميانه بزرگ: تأسيس يک مؤسسه سرمايه¬گذاري منطقه¬اي، تحت سرپرستي شرکت مالي بين¬المللي (اي اف سي) و با سرمايه و مديريت بخش خصوصي کشورهاي منطقه و گروه 8 به منظور اعطاي وام¬هاي سرمايه¬اي براي کمک به توسعه بخش خصوصي منطقه، به ويژه پاگيري و توسعه شرکت¬هاي صنعتي و تجاري بزرگ و متوسط منطقه¬اي. هم چنين، اين مؤسسه با ارائه خدمات فني به کشورهاي منطقه به ايجاد جو مناسب براي رشد سرمايه¬گذاري و توسعه بخش خصوصي نيز کمک خواهد نمود.
پ- تأسيس مؤسسات مالي براي عرضه وام¬هاي کوچک: در منطقه، چند مؤسسه مايکرو فايننس وجود دارد. اما تنها 5 درصد متقاضيان، موفق به دريافت وام از اين مؤسسات مي¬شوند. افزون بر اين، کل وام¬هاي اين مؤسسات، تنها 7 درصد سرمايه مورد نياز متقاضيان را تأمين مي¬کند. به منظور پر کردن اين خلأ، به ويژه تأمين سرمايه مالي مورد نياز زنان، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا اقدام به تأسيس چند مؤسسه مايکرو فايننس در منطقه بنمايند. اين مؤسسات بر مبناي تجاري، اداره خواهند شد؛ به اين معنا که براي ادامه فعاليت، تنها به درآمد خود متکي خواهند بود. بر فرض آن که ارزش متوسط وام¬هاي اعطايي اين مؤسسات برابر 400 دلار براي هر نفر باشد، طرح خاورميانه بزرگ، پيش¬بيني مي¬کند که اعطاي 500 ميليون دلار وام در ظرف 5 سال به يک ميليون و دويست هزار نفر، کمک خواهد نمود تا خود را از بند فقر نجات دهند که 750 هزار نفر آنها را مي¬توانند زنان تشکيل دهند.
2. اصلاح بخش مالي: به منظور ادغام مؤثرتر کشورهاي منطقه در نظام مالي جهاني، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا با ارائه خدمات فني به اصلاح و نوسازي بخش مالي کشورهاي منطقه، کمک نمايند؛ به ويژه، در زمينه¬هاي: الف- کاهش سلطه دولت بر بخش بانکي؛ ب- حذف و کاهش موانع موجود بر سر مبادلات مالي بين کشوري؛ پ- نوسازي بخش بانکي و ت- توسعه و بهبود ابزارهاي مالي متکي بر ضوابط بازار و ايجاد ساختارهاي نظارتي جهت آزاد سازي بازار سرمايه.
3. ارتقاي تجارت آزاد: مبادلات تجاري کشورهاي منطقه خاورميانه بزرگ، عمدتاً با کشورهاي خارج از منطقه است. در واقع، تنها 6% کل مبادلات تجاري آنها با کشورهاي درون منطقه است. افزون بر اين، سطح موانع تعرفه¬اي و غيرتعرفه¬اي در ميان کشورهاي منطقه، بسيار بالا مي¬باشد. به منظور ارتقاي تجارت آزاد و تشويق مبادلات درون منطقه¬اي، طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي گروه 8 را به انجام اقدامات زير فرا مي¬خواند:
الف- کمک به کشورهاي منطقه، جهت الحاق به سازمان تجارت جهاني: کشورهاي گروه 8 مي¬توانند کشورهاي منطقه را تشويق نمايند تا به سازمان تجارت جهاني ملحق شوند و با ارائه کمک¬هاي فني، نظير تدوين برنامه¬هاي مناسب براي کاهش موانع تعرفه¬اي و غيرتعرفه¬اي و اصلاح سيستم¬هاي گمرک و لجستيک، روند الحاق به سازمان تجارت جهاني را براي آنها تسهيل نمايند. پس از پيوستن آنها به سازمان تجارت جهاني و امضاي توافق¬نامه¬هاي مربوطه، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند به کشورهاي منطقه کمک نمايند تا تعهدات خود به سازمان تجارت جهاني را اجرا نمايند.
ب- تأسيس قطب¬هاي تجارت منطقه¬اي: کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با تأسيس قطب¬هاي تجارت منطقه¬اي به توسعه تجارت، به ويژه تجارت درون منطقه¬اي، کمک نمايند. تأسيس اين مراکز با متمرکز کردن راه¬هاي ورودي و خروجي کالا در يک نقطه و مرتبط کردن گمرک¬هاي کشورهاي منطقه، موجب کاهش هزينه حمل و نقل، امور گمرکي و اداري خواهد شد، گردش کالاهاي بخش خصوصي را در درون منطقه، تسهيل خواهد نمود و با تسهيل دسترسي سرمايه گذاران خارجي به اطلاعات، خدمات و بازار، موجب رشد سرمايه¬گذاري در منطقه خواهد شد.
پ- تأسيس مناطق توسعه تجارت: کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با ارائه خدمات فني به کشورهاي منطقه به تأسيس مناطق آزاد و ويژه تجاري در منطقه خاورميانه بزرگ، کمک نمايند. اين مراکز با ايجاد همکاري بين کشورهاي منطقه، به ويژه در زمينه هم¬آهنگ و يکسان¬سازي طراحي، توليد و بازاريابي توليدات صنعتي، موجب شکل¬گيري بازارهاي بزرگ منطقه¬اي خواهند شد. متعاقباً، کشورهاي گروه 8 مي-توانند با تقويت دسترسي اين محصولات به بازارهاي خود به رشد و توسعه اين بازارهاي منطقه¬اي کمک نمايند.
4) تأسيس فوروم فرصت¬هاي اقتصادي خاورميانه بزرگ: طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي گروه 8 را فرا مي¬خواند تا به منظور تشويق و تقويت همکاري بين کشورهاي منطقه، بر مبناي الگوي فوروم همکاري¬هاي اقتصادي آسيا و پاسيفيک، اقدام به تأسيس فوروم « فرصت¬هاي اقتصادي خاورميانه بزرگ» نمايند. در اين فوروم، رهبران دولت¬هاي منطقه و کشورهاي گروه 8 همراه با نمايندگان بخش¬هاي خصوصي و سازمان¬هاي غيردولتي¬شان، به بررسي فرصت¬هاي اقتصادي منطقه و حل مشکلات و برنامه اصلاحات اقتصادي منطقه، به ويژه اصلاح نظام¬هاي تجاري، مالي و سيستم¬هاي نظارتي به تبادل¬نظر و همکاري خواهند پرداخت.
پس از برگزاري اولين اجلاس وزراي خارجه و اقتصاد 34 كشور شركت¬كننده در كنفرانس رباط (11 دسامبر 2004) درباره خاورميانه بزرگ سمينارها، كنفرانس¬ها و ميزگردهاي مختلفي در كشورهاي مراكش، مصر، تونس، اردن، يمن، تركيه، ايتالي، اسپانيا و بلژيك برگزار و ديدگاه¬هاي متفاوتي مطرح شد. در آخرين نشست از اين نشست¬هاي كارشناسي كه در اواخر سال 2005 با مساعدت ايتاليا و در رباط برگزار شد اكثر سخنرانان و كارشناسان به استانداردهاي متفاوت دموكراسي در جوامع مختلف، اشاره كرده و اين طرح را بر روي خاورميانه، ناكارآمد خواندند.
نتيجه گيري
طرح خاورميانه جديد که مدل تعديل شده طرح خاورميانه بزرگ است، نقطه مقابل خاورميانه اسلامي، محسوب مي¬شود. محوريت خاورميانه جديد، حول رژيم اشغال¬گر قدس، به عنوان مهم¬ترين شريک استراتژيکي امريکا خواهد بود و تضمين امنيت اين رژيم و نابودي تمامي سلاح¬هايي که مي¬تواند اراضي اشغالي را مورد هدف قرار دهند، به عنوان اولين هدف، انتخاب شده است. به خصوص اين که، تمامي کشورهاي منطقه نيز مي¬بايست، اين رژيم جعلي را به رسميت شناخته و به اجرايي شدن " نقشه راه" که تضمين¬کننده منافع اسرائيل است، مجدداً اهتمام شود.
در اين طرح، امريکا مجبور گرديده است رويکرد دولت¬سازي خود را متوقف سازد؛ زيرا از يک سو، تلاش امريکا در منطقه، براي گسترش دموکراسي کنترل شده غربي با به قدرت رسيدن اسلام¬گرايان، بي¬نتيجه مانده و از طرف ديگر، کشورهاي مرتجع منطقه نيز اين روند گسترش دموکراسي را در تضاد با منافع داخلي خود، احساس مي¬کنند.
علاوه بر اين، امريکا نيز براي باز سازي قدرت نرم و نفوذ از دست رفته خود، تقويت دولت¬هاي مرتجع و هم سو را مناسب ارزيابي کرده است؛ به خصوص، اين که مثلث عربي (اردن، عربستان و مصر) تشکيل خاورميانه اسلامي را بر ضد منافع منطقه¬اي خود ارزيابي مي¬کنند. در خاورميانه جديد، امريکا، تلاش خواهد کرد از اين فرصت براي متلاشي کردن جبهه ضد صهيونيستي، استفاده نمايد؛ به خصوص، اين که در طرح خاورميانه جديد، مي¬بايست جبهه ايران و کشورهاي مرتبط با آن به شدت تعديل گردد؛ به گونه¬اي که خاورميانه اسلامي با محوريت جمهوري اسلامي معنا نداشته باشد. در چنين حالتي، کنترل پيشرفت فن¬آوري در منطقه و جلوگيري از پيدايش مواردي چون ايران هسته اي مشکل نخواهد بود.
در خاورميانه جديد مورد نظر امريکا، مي¬بايست ضمن کنترل صدور نفت و کاهش قيمت آن، احتمال استفاده از آن به عنوان يک اهرم براي وارد آوردن فشار به امريکا و متحدان استراتژيک آن براي هميشه از بين رود؛ چرا که با افزايش يک دلار به قيمت هر بشکه، امريکا مي¬بايست سالانه، چهار ميليارد دلار بيشتر براي تأمين نفت مورد نياز خود هزينه کند. در خاور ميانه جديد، براي مهار و مقابله با رويکرد اسلام گرايي، ترويج اسلام سکولار از يک سو و گرايش به مذاهب انحرافي و دست¬ساز از طرف ديگر، مورد توجه قرار مي¬گيرد. امريکا براي مقابله و مهار خاورميانه اسلامي، از هيچ کوششي براي ناکام ماندن آن دريغ نکرده و از هر ابزاري براي ضربه زدن به آن استفاده مي¬کند تا مانع از شکل¬گيري قطب مخالف خود در منطقه شود.
پي¬نوشت:
* عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي.
** عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي.
1 . G. Fuller, The Future of Political Islam, Foreign Affairs, No. 81, 2002, p. 48-60.
2 . Are Knudsen, (2003) Political Islam in the Middle East, Bergen, Michelsen Institute, p.5.
3. فوازاي جرجيس،" آمريكا و اسلام سياسي"، مترجم سيد محمد كمال سروريان (تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1382).
4. جفري كمپ، "جغرافياي استراتژيك خاورميانه"، سيد مهدي حسيني متين (تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1383).
5. ميام ديتريش، جايگاه اسلام در اروپا، ترجمه فاضل نيا، همشهري ديپلماتيك (شماره 27، 1383) ص 10.
6. جميله كديور، " نگاه غرب بر پديده اسلام گرايي قبل و بعد از يازده سپتامبر"، همشهري ديپلماتيك (شماره 73، 1384) ص 14.
7 .http://east. p.1.
8. ماهنامه برداشت، 1382، ص 32-31.
9. حسن صادق، جغرافياي انرژي و برخي ملاحظات امنيت ملي،" اطلاعات سياسي و اقتصادي" (شماره 110-109، 1375) ص 180.
10. عاطف كوبورسي و سليم منصور، "اقتصاد سياسي نفت در خاورميانه"، اطلاعات سياسي اقتصادي" (شماره 108-107، 1375) ص 5.
11. مهدي مطهرنيا، " محافظه كاري در خدمت ليبراليسم"، همشهري ديپلماتيك (شماره 27، 1383) ص 105.
12. Esposito, J. L. (2002) Unholy War: Terror in the Name of Islam, New York: Oxford University Press.
13. يوسف مولايي، "جايگاه ايران در استراتژيك كلان آمريكا"، ايران امروز، 31/3/1383، ص3ـ2.
14. A. Cordesman, (1996) Perilous Prospects: The Peace Process and the Arab-Israeli Military Balance, Boulder, Colo.: Westveiw Press.
15. محمد رئوف، اهداف آمريكا براي خاورميانه، بازتاب، 10/3/1383.
16. Camille Mansour, “The Impact of 11 September on the Israeli-Palestinian Conflict”, Palestinian Studies Journal, Vol. XXXI, No. 2, Winter 2002, p.13-16.
17. كالين پاول، "طرح آمريكا براي خاورميانه"، همشهري ديپلماتيک (ش10، 1383) ص4.
18. Enterprise.
19. ريموند الويشس هينبوش، "سياست خارجي كشورهاي خاورميانه"، ترجمه علي گل محمدي (تهران: نشر مطالعات راهبردي، 1382)، ص 176ـ159.
20. D. Frum, (2003) the Surprise Presidency of George W. Bush, New York: Random House, p. 232-233.
21. ديك چني، "دمكراسي در خاورميانه بزرگ"، همشهري ديپلماتيک (ش10، 1383) ص8.
22. آچار گيلبرت، "خاورميانه بزرگ"، لوموند ديپلماتيک، آوريل 2004، ص2.
23. Sea Island , Georgia.
24. William Faff.
25. اكبر مهدي¬زاده، "بررسي ابعاد گوناگون طرح خاور ميانه بزرگ"، مجله نگاه (سال چهارم، ش43، فروردين 1383).
26. Carnegie Institute در سال 1910 به منظور پيشبرد صلح، تأسيس شد. اما نقش قابل توجهي در خصوص طرح خاورميانه بزرگ دارد.
27. حامد ياري، "خاورميانه بزرگ: دولتها ديدگاهها"، همشهري ديپلماتيک (شه0، نيمه دوم فروردينهه 13) صهه.
28. "طرح خاورميانه بزرگ"، همشهري ديپلماتيک (شهه، نيمه دوم فروردين 1383) صه4.
29. مهدي شكيبايي، " نقاط ضعف و قوت طرح خاورميانه بزرگ در نظام سياسي" منطقه، اعتماد، 14/12/1382، ص2.
30. "احتمال پيشگيري طرح خاورميانه بزرگ"، ايران امروز، 8/1/1383، ص8.
31. GMENAI.
32. Broader Middle East and North Africa Initiative (BMENAI).
33. Sea Island.
34. مورلي ميلتون و پيتر هينچ، "بحران در خاورميانه" (تهران: نشر قومس، 1385) ص.156ـ153.
35. Forum for the Future.
36._ "زنان مسلمان خاور ميانه سخن مي¬گويند" ( تهران: نشر پيكان، 1382).
37. OECD.
منبع : فصلنامه علوم سیاسی
خاورميانه اسلامي علاوه بر اين که دولت¬هاي مستبد و مرتجع منطقه را به چالش مي¬کشد با زمينه¬سازي براي به حکومت رسيدن دولت¬هاي مستقل و اسلام¬گرا، نسخه دموکراسي کنترل شده غربي را نيز بي خاصيت مي سازد. هم چنين با افزايش تنفر و انزجار از امريکا، چهره واقعي او را به عنوان يک اشغال¬گر سلطه¬جو، آشکار مي¬نمايد که سعي دارد با تبديل منطقه به پادگان نظامي، منابع سرشار آن را به يغما ببرد. در چنين صورت¬بندي جديدي، اسرائيل نيز به عنوان يک رژيم جعلي، فاقد موجوديت بوده و توسط دولت¬هاي منطقه به رسميت شناخته نخواهد شد.
از سوي ديگر، طرح خاورميانه بزرگ، اهداف سياست خارجي امريكا را با رويكردي ليبراليستي در منطقه، در جهت رويارويي و مقابله پيشگيرانه با تهديدات نامتقارن، عليه منافع امريكا، دنبال مي¬كند.
پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، سياست¬گزاران امريكايي، طرح خاورميانه بزرگ را به عنوان استراتژي بلند مدت خود در منطقه خاورميانه برگزيدند. فهم ماهيت و پيچيدگي در اين طرح، مورد توجه اغلب كارشناسان مسائل منطقه خاورميانه قرار گرفته است. مقاله حاضر با بررسي ماهيت و اهداف طرح خاورميانه بزرگ، چگونگي اجرايي شدن آن را در منطقه، مورد تجزيه و تحليل قرار مي¬دهد. به نظر نويسندگان، طرح خاورميانه بزرگ در تقابل با خاورميانه اسلامي است. امريكا از هيچ تلاشي براي مهار خاورميانه اسلامي و ناكام ماندن آن دريغ نكرده و دو راهبرد نرم افزاري و سخت¬افزاري را در دستور كار خود قرار داده كه در اين مقاله مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
مقدمه
موقعيت جغرافيايي خاورميانه، به اين منطقه، ويژگيهايي داده كه همواره، سياست بينالمللي را متأثر از خود كرده است. وجود رودها، درياها، درياچهها و تنگههاي متعدد، نشانههايي از اهميت استراتژيك و ژئوپليتيكي اين منطقه است كه در ميان آنها تنگههاي بسفر، داردانل، كانال سوئز و تنگه هرمز جايگاه خاصي دارند. اين تنگهها بسان دروازههاي طبيعي خاورميانه و شمال افريقا عمل ميكنند. تنگه هرمز كه منطقه بسيار حياتي و مهم خليج فارس را به درياي عمان و سپس اقيانوس هند متصل ميكند، تنگه بسفر و داردانل، درياي سياه را به درياي اژه وصل ميكند. كانال سوئز در مسير دريايي بين اقيانوسهاي اطلس و هند، حلقه كليدي را تشكيل ميدهد. تنگه جبلالطارق، اروپا و آفريقا را از يك ديگر جدا ميكند و يكي از پررفت و آمدترين آبراههاي ميان اقيانوسهاي جهان است. بنابراين تسلط بر اين منطقه و نقاط استراتژيكي آن، مزيت مهم نظامي و استراتژيكي ايجاد خواهد نمود و همين امر، يكي از دلايل مهم چالش دو ابر قدرت ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروي در دوران جنگ سرد به شمار ميرفت.
علاوه بر اهميت نظامي و استراتژيكي منطقه خاورميانه، اهميت اقتصادي اين منطقه نيز بسيار حياتي بوده و توجه قدرت¬هاي منطقهاي و فرامنطقهاي را در طول تاريخ، به ويژه پس از دوران كشف نفت و اهميت حياتي آن در صنايع، به خود جلب نموده است. اهميت انرژي در دنياي صنعت و به فروش رساندن كالاهاي صنعتي در بازارهاي مصرف بر كسي پوشيده نيست و اين منطقه هر دوي آن را داراست. هم ذخيره عمده انرژي جهان را در خود، نهفته دارد و هم بازارهاي پرمصرف آن، منافع خيره كنندهاي را به ارمغان ميآورد. بنابراين ميبينيم كه در دوران جنگ سرد، اين منطقه از حساسترين مناطق تحت نفوذ دو بلوك شرق و غرب به شمار ميرفت و با پايان گرفتن جنگ سرد و يك جانبه¬¬گرايي ايالات متحده نيز از اهميت اين منطقه كاسته نشده و هم چنان محل تعارض منافع امريكا و ديگر قدرتهاي جهاني قلمداد ميشود.
حادثه يازده سپتامبر و موضوعيت يافتن تروريسم و القاعده، فرصت بسيار مغتنمي را براي امريکا فراهم آورد تا طرح خاورميانه بزرگ و شکل¬گيري قرن امريکايي (قرن 21) را مطرح و عملياتي نمايد. سردمداران کاخ سفيد براي اجرايي نمودن اين طرح، ابتدا سعي کردند محيط بين المللي را در راستاي چنين اهدافي سامان¬دهي کنند: اول، ايجاد اجماع جهاني، حول محور امريکا براي مبارزه جهاني با تروريسم؛ دوم، همراه نمودن افکار عمومي جهانيان با سياست¬هاي ميليتاريستي امريکا؛ سوم، مشروعيت بخشيدن به اقدامات سخت افزاري و نظامي امريکا؛ چهارم، ترسيم چهره منجي¬گرايانه از امريکا و توليد قدرت نرم براي اين کشور.
اين اقدامات، علاوه بر اين که ساخت خاورميانه بزرگ را به فاز اجرا منتقل مي¬کرد، شرايط را نيز براي برقراري نظم هژمونيک (برتري و رهبري جهاني) در صحنه بين المللي فراهم مي¬ساخت. از اين رو، نومحافظه¬کاران يا دومينوي نظامي تسخير خاورميانه قديم (کوچک) را در دايره طرح¬ريزي و اقدامات خود قرار دادند تا اهداف و راهبردهاي خاورميانه¬اي امريکا را تأمين نمايند. تهاجم نظامي به افغانستان و عراق و ساقط کردن طالبان و صدام، آغاز مرحلة اول طرح خاور ميانه بزرگ، يعني دولت¬سازي در منطقه خاورميانه قديم را معنا بخشيد.
سردمداران کاخ سفيد، در صدد بودند در اين مرحله با ساقط کردن دولت¬هاي شرور، دولت¬هاي همراه با خود را جاي¬گزين نمايند. اما ديري نگذشت که متوجه شدند پروژه دولت¬سازي، نه تنها به شکل گيري و به روي کار آمدن دولت¬هاي همسود نمي¬انجامد، بلکه فرصتي را براي اسلام گرايان فراهم مي¬سازد تا با استفاده از آن، به صورت دموکراتيک، از نردبان قدرت بالا روند.[1]
سؤالات قابل طرح در اين مقاله عبارتند از: خاورميانه اسلامي چگونه مي¬تواند با طرح خاورميانه بزرگ در تقابل قرار گيرد؟
طرح خاورميانه بزرگ چيست و اين طرح، چه اهدافي را دنبال مي¬كند؟ راهبردهاي امريکا براي مهار خاورميانه اسلامي كدامند؟
خاورميانة اسلامي
پيروزي مجاهدين افغان و تشکيل مجلس قانون¬گذاري اسلامي در افغانستان، پيروزي ائتلاف يکپارچه در عراق و روي کار آمدن دولت اسلامي، پيروزي حزب ا... در انتخابات پارلماني لبنان و مشارکت در دولت اين کشور، پيروزي حماس در فلسطين و پيروزي اسلام¬گرايان شيعه در انتخابات شهرداري استان¬هاي شرقي عربستان، از يک سو، طرح خاورميانه بزرگ امريکا را در اولين گام با مانع بسيار بلندي مواجه ساخت و از طرف ديگر، معادلاتي را در منطقه، رقم مي زد که امروزه از آن به عنوان ساخت خاورميانه اسلامي ياد مي¬کنند و اين مهم نه تنها با اهداف و راهبردهاي خاورميانه¬اي نظام سلطه مغايرت داشت، بلکه منافع آنها را نيز به خطر مي¬انداخت. نومحافظه¬کاران امريکا در راستاي ساخت خاورميانه بزرگ، محيط منطقه را دستخوش تغييرات نمودند. اما بر خلاف انتظار، اقدامات سخت¬افزاري آنها در اين زمينه، به ويژه در عراق، نه تنها باعث فروپاشي اجماع جهاني، حول محور امريکا گرديد، بلکه از سوي ديگر، قدرت نرم و مقبوليت امريکا را نيز به شدت کاهش داد.
علاوه بر تغيير معادلات در منطقه، نحوه بازي ساير بازيگران، به خصوص ديپلماسي فعال ايران و کشورهاي مرتبط، منجر به گسترش حوزه هاي نفوذ آنها گرديد و اين روند، باعث شد صورت¬بندي جديدي در منطقه، شکل بگيرد که از آن به عنوان خاورميانه اسلامي ياد شد؛ خاورميانه¬اي که ويژگي¬هاي آن کاملاً با منافع امريکا و غرب در تضاد بود. ظهور اين پديده، دستگاه تبليغاتي غرب را وادار به واکنش کرد. در آغاز، آنان سعي کردند با مترادف قرار دادن خاورميانه اسلامي يا هلال شيعي مانع از رشد و رويکرد ساير ملت¬هاي منطقه به آن شوند.[2] اما پس از اين که جنبش حماس در سرزمين¬هاي اشغالي پيروز شد و اخوان المسلمين نيز در انتخابات مصر به نتايج قابل قبولي دست يافت، نظام سلطه به يک باره، خود را در مقابل جريان قوي اسلام¬گرايي، اعم از شيعه و سني احساس کرد.
خاورميانه اسلامي، مختصات متفاوتي را با ظهور خود بر منطقه حاکم مي سازد. در چنين حالتي، رويکرد کامل به اسلام براي ساخت و اداره جامعه و تحقق عدالت، کرامت و آزادي در جوامع بشري در منطقه شکل مي گيرد.
خاورميانه اسلامي علاوه بر اين که دولت¬هاي مستبد و مرتجع منطقه را به چالش مي کشد با زمينه سازي براي به حکومت رسيدن دولت¬هاي مستقل و اسلام¬گرا، نسخه دموکراسي کنترل شده غربي را نيز بي¬خاصيت مي¬سازد. هم چنين با افزايش تنفر و انزجار از امريکا، چهره واقعي او را به عنوان يک اشغال¬گر سلطه¬جو آشکار مي¬نمايد که سعي دارد با تبديل منطقه به پادگان نظامي، منابع سرشار آن را به يغما ببرد. در چنين صورت¬بندي جديدي، اسرائيل نيز به عنوان يک رژيم جعلي، فاقد موجوديت بوده و توسط دولت¬هاي منطقه به رسميت شناخته نخواهد شد.
ظهور خاورميانه اسلامي و رويکرد مسلمانان به آن، از يک سو به افزايش قدرت ايران به عنوان بازيگر اصلي منطقه مي انجامد و از طرف ديگر جمهوري اسلامي را به ام القري و محور اتکاي جهان اسلام تبديل مي کند و اين روند، دقيقاً، نقطه مقابل منافع منطقه¬اي نظام سلطه به شمار مي¬رود. در چنين شرايطي، نفت مي¬تواند به يک اهرم فشار بر ضدتماميت¬خواهي قدرت¬هاي استکباري از سوي کشورهاي منطقه، مورد استفاده قرار گيرد و اين امر مهم، تهديد استراتژيکي را براي نظام سلطه، رقم مي¬زند. عينيت يافتن مؤلفه¬هاي مذکور، باعث مي¬گردد تا خاورميانه اسلامي به منزله يک بلوک قدرت¬مند، نظم هژمونيک مبتني بر يکجانبه¬گرايي امريکا را منتفي سازد.[3]
فراگير بودن دين مقدس اسلام و ايدئولوژيک بودن منطقه خاورميانه، موقعيت ژئواستراتژيک، برخورداري از 60% ذخاير انرژي جهان، جمعيت قابل توجه، بهره-مند بودن از فن¬آوري¬هاي پيشرفته و... اين بلوک اسلامي را به يکي از بازيگران اصلي در صحنه بين الملل تبديل مي¬نمايد که ديگر بلوک¬هاي قدرت را کاملاً تحت تأثير خود قرار مي¬دهد.[4] در اين جا به توضيح بيشتر، پيرامون شاخصه¬هاي مذکور مي¬پردازيم.
1. فراگير بودن دين مقدس اسلام
منطقه خاورميانه، مولد بسياري از گروه¬هاي مذهبي است؛ گروه¬هاي مذهبي مسلمان، شامل سني، شيعه، صوفي، علوي، وهابي و دروزي و مسيحيان كه تعدادشان اندك است و شامل فرقه¬هاي ارتدوكس، ماروني، ارمني، قبطي، آشوري، پروتستان، انگليكان و مليكون¬ها مي¬شود. هم چنين يهوديان نيز در منطقه، حضور دارند. آنان علاوه بر سرزمين مقدس در كشورهايي چون مصر، سوريه، مراكش و يمن نيز ساكنند. اهميت مذهبي اين منطقه، قابل محاسبه نيست؛ ميليون ها نفر از سراسر جهان براي اداي نماز، زيارت و عبادت و احترام گذاردن به مكان¬هاي مذهبي كه قدمت هزاران ساله دارند، به سوي آن روانه مي¬شوند. بنابراين، هرچند كه دين اسلام در بسياري از كشورهاي منطقه، موقعيت برتري دارد، تنوع مذهبي، مشخصه متمايز كننده منطقه است. حدود 93 درصد مردم خاورميانه و شمال افريقا، مسلمان، كمتر از 3 درصد مسيحي، كمتر از 3 درصد داراي مذهب قبيله¬اي و كمتر از 2 درصد يهودي¬اند. دين اسلام به دليل موقعيت برجسته¬اي كه در منطقه داراست، يك نيروي وحدت بخش كه داراي اهميت خاص مي¬باشد، به شمار مي¬رود. فرهنگ اين منطقه به طور بنيادي، اسلام است.
لازم به ذكر است در اروپاي امروز، اسلام، دومين دين غالب به شمار مي رود. مسلمانان، مهم¬ترين اقليت مذهبي در كشورهاي اروپا هستند. هنوز بسياري از مسلمانان در جامعه غرب در تبعيض به سر مي¬برند و به طور عمده از صحنه هاي سياسي دور نگه داشته مي¬شوند. اسلام از اين پس صرفاً موضوع سياست خارجي نيست و اينك به مسئله¬اي داخلي تبديل شده كه توجه به آن در سطوح محلي، ملي و اروپايي ضروري است.[5]
اسلام گرايي پديده¬اي است كه سال¬هاي متمادي مورد بي¬توجهي غربي¬ها با برخي اتفاقات جديد كه در دهه¬هاي پاياني قرن 20 رخ داد، به يكباره توجه آنها را به خود معطوف ساخت.[6] غرب، همواره تصويري كليشه¬اي از اسلام و مسلمانان، در ميان خود ارائه كرده كه به لحاظ ژئوپليتيك، اين تصويرسازي منفي، توجيه¬گر مداخله و حضور قدرت¬هاي خارجي در منطقه بوده است. غرب براي تسلط بر منطقه و كنترل منابع آن، همواره در پي استقرار نظامي كه حامي و حافظ منافع خود در منطقه باشد، برآمده است. نگرش و رفتار غرب و به ويژه امريكا در قبال ملت هاي منطقه به حركت¬ها و جنبش¬هايي تحت عنوان ضديت با غرب، ضديت با امريكا و يهودستيزي منجر شده است.[7]
تأثيراتي كه اسلام سياسي بر اكثر كشورهاي منطقه و هم چنين كشورهاي غيراسلامي، مثل اسرائيل گذاشته است، مهم به نظر مي¬رسد. به رغم فشار فرايند جهاني شدن، تأثيرگذاري اسلام، به عنوان مهم¬ترين دين خاورميانه، بر زندگي مردم قرن بيست و يكم هم چنان ادامه خواهد يافت. با اين حال، پيش¬بيني رابطه اسلام و سياست در اين قرن، بسيار مشكل است. موج بنياد گرايي كه در دهه هاي 1980 و 1990 سراسر منطقه را درنورديد و منجر به سقوط برخي حكومت¬ها، از مراكش گرفته تا عربستان سعودي شد، هنوز قادر است موجب پيدايش انواع ديگري از حكومت¬هاي اسلامي شود. به هر حال، تصور نماديني از حاكميت اسلامي در منطقه¬اي كه نخبگان دولتي از طريق اسلام براي خود، مشروعيت كسب مي¬كنند، احتمال تداوم حكومت را تا آينده¬اي نزديك تضمين مي¬كند.
تأثيرگذاري اسلام سياسي، بيشتر در عرصه سياست غيررسمي، نمايان است. به نظر مي-رسد مجراي قدرت رسمي، هم چنان بر روي فعالان اسلام¬گرا بسته بماند. ظاهراً سياست اجتماعي، امکانات رفاهي، حقوق اجتماعي و عدم برابري اقتصادي از جمله موضوعاتي هستند که دغدغه اصلي نيروهاي اسلام سياسي را تشکيل خواهند داد.
2. موقعيت ژئواستراتژيک
با به كارگيري مفهوم جغرافياي استراتژيك، براي خاورميانه بزرگ مي¬توانيم نمونه¬هاي بسيار زيادي از اهميت مستمر آن را برشماريم: در شرايط رقابت قدرت-هاي بزرگ، ايالات متحده، هم چنان در خاورميانه، منافع حياتي خواهد داشت، از جمله بقاي متحدان خود به ويژه اسرائيل و جلوگيري از كنترل منابع انرژي خليج فارس به دست قدرت¬هاي متخاصم. براي تأمين اين منافع، آن كشور بايد قادر باشد كه در آخرين گام، در نقاط دوردست از نيروي نظامي استفاده كند و مطمئن باشد که براي پيشبرد آن منافع به پايگاه¬ها و تأسيسات موجود در منطقه، دسترسي دارد. در اين باره، مصر، اسرائيل، عربستان سعودي و تركيه از اهميت ويژه¬اي برخوردار هستند. اگر جنگ¬افزارهاي پيشرفته به طور گسترده در اختيار دشمنان منطقه¬اي قرار گيرند، معضلات فراروي توانايي¬هاي آتي قدرت آمريكا افزايش خواهند يافت.
كنترل و تسلط روسيه بر حوزه و قلمرو درياي خزر، تضمين كنندة كنترل مسكو بر سيستم¬هاي مهم توزيع گاز و نفت از منطقه به دنياي خارج بوده و امتياز بزرگي را در مورد اين ذخاير در اختيار روسيه قرار خواهد داد. استمرار بي¬ثباتي در قفقاز شمالي و ماوراء قفقاز، تركيه و افغانستان، تهديدهاي بالقوه جدي را متوجه خط لوله¬هاي گوناگوني خواهد نمود كه براي انتقال نفت وگاز به بازارهاي بين¬المللي، پيشنهاد شده است. هرگونه به كارگيري جدي نيروهاي روسيه در ايران، تركمنستان يا افغانستان، باعث تحريك نگراني¬ها نسبت به اميال روسيه در مورد خليج فارس و اقيانوس هند خواهد شد. لازم به يادآوري است كه امريكا تجاوز شوروي به افغانستان را يك تهديد استراتژيك نسبت به خليج فارس تلقي كرد؛ از آن رو كه اين تجاوز، نيروي هوايي شوروي را حدود 600 مايل به تنگه هرمز نزديك¬تر ساخت. اين امر باعث اعلام «دكترين كارتر» و ايجاد «نيروهاي واكنش سريع» گرديد.
نياز روز افزون چين به انرژي با افزايش عرضه نفت از خليج فارس تأمين مي شود. به كارگيري نيروي دريايي آب¬هاي نيلگون چين در اقيانوس هند در قرن آتي در حمايت از خطوط انتقال نفت آن كشور از دريا، آشكارا معضل جديدي را در برابر قدرت¬هاي دريايي موجود (هند و كشورهاي خليج فارس) قرار خواهد داد.
افزايش پيوندهاي نظامي ميان چين و پاكستان بر تلاش¬هاي هند در جهت توسعه موشك¬هاي دوربرد آن كشور كه تأثيرات استراتژيكي فراتر از منطقه جنوب آسيا خواهد داشت، خواهد افزود. هند پيش از اين از وجود موشك¬هاي چيني عربستان سعودي هم چون توجيهي جهت برنامه¬هاي خود استفاده مي¬كرد؛ اگر چه خود با رژيم عربستان سعودي داراي روابط حسنه بوده است. اما، محتمل¬ترين عامل جنگ هند و پاكستان، منازعه لاينحل بر سر كشمير است.
استفاده يك رژيم اسلامي از سلاح¬هاي كشتار جمعي، خواه در الجزاير و خواه در ليبي، واكنش¬هاي گسترده¬اي را در اروپاي جنوبي در پي خواهد داشت و مي¬تواند باعث دامن زدن بحث گسترده¬اي در اين زمينه گردد كه مناطق تحت مسئوليت ناتو بايد به موازات گسترش به شرق به سوي جنوب نيز توسعه يابند.
مناقشه بر سر دسترسي به منابع آب شيرين در خاورميانه در موارد زير مي¬تواند منجر به يك رويداد گريزناپذير شود:
الف) تلاش¬هاي اتيوپي و سودان براي منحرف كردن مسير رودخانه نيل و كاهش يا قطع منابع آب مصر، موجوديت آن كشور را به شدت تهديد خواهد كرد و باعث يك بحران فوري و احتمالاً جنگ خواهد شد.
ب) مداخله طولاني و پر اهميت تركيه در رابطه با آب از دجله و فرات به سوريه و عراق مي¬تواند منجر به رويارويي نظامي گردد.
ج) هرگونه قطع يك جانبه و يا دو جانبه منابع آب اسرائيل به دست سوريه و اردن هم چون گذشته، باعث ايجاد يك بحران گسترده خواهد شد.
در قضيه اعراب و اسرائيل، مسائل سرزميني، عامل كليدي براي ايجاد و حل و فصل مناقشات است:
وضعيت سرزميني مناسب براي عمليات نظامي احتمالاً واضح¬ترين موضوع در مذاكرات صلح اعراب و اسرائيل است؛ به ويژه در زمينه عقب¬نشيني آينده اسرائيل از ساحل غربي رود اردن و ارتفاعات جولان، برخي معتقدند اگر اسرائيل، كنترل خود بر ساحل غربي را از دست بدهد، از جانب دولت يا فدراسيون فلسطيني مورد تهديد واقع خواهد شد؛ به همين دليل هيچ يك از دولت¬هاي اسرائيل، اجازه نزديكي يا كنترل كامل درة اردن را به فلسطيني¬ها نمي¬دهند. از اين رو، هر گونه توافق نهايي اسرائيل با فلسطيني¬ها اجباراً در بردارندة ترتيبات امنيتي بوده و هرگز، شامل بازگرداندن كامل آن به حكومت خودمختار فلسطيني نخواهد بود. كساني كه در پي عقب¬نشيني اسرائيل هستند، چنين استدلال مي¬نمايند كه اين امر، هرگز اتفاق نمي¬افتد؛ مگر اين كه شرايطي مورد توافق قرار گيرد كه سوريه را براي هميشه از بازگرداندن نيروهاي زميني¬اش به آن ارتفاعات بازدارد. از سوي ديگر، سوريه از جانب نيروهاي اسرائيلي مستقر در ارتفاعات جولان، احساس تهديد مي¬كند و اصرار دارد كه آنها بايد كاملاً عقب كشيده شوند. بدين ترتيب، وضع جغرافيايي، يك عنصر حياتي در نتايج امنيتي صلح اعراب و اسرائيل است و حتي در عصر موشك و اطلاعات، كنترل ارتفاعات زميني، يك اصل مهم نظامي به شمار مي¬رود.
ورود ارتش¬هاي خارجي به اردن در حكم يك تهديد عمده نظامي براي اسرائيل، تلقي خواهد شد و در صورت پيشروي به سوي رود اردن مي¬تواند منجر به وارد آمدن ضربه پيشگيرانه گسترده بر آن نيروها گردد. اسرائيل، اصرار دارد اردن بايد يك كمربند بهداشتي باشد و اين كه هيچ نيروي نظامي از سوي عراق، سوريه و عربستان سعودي نبايد در هيچ كجاي اين كشور مستقر گردد. اين ترس، بازتاب اين واقعيت است كه در مناقشات منطقه¬اي، هم چون مناقشه اعراب و اسرائيل، فاصله¬ها بسيار كوتاه هستند؛ به طوري كه در ارتش¬هاي مدرن با تجهيزات سنگين مي¬توانند به سرعت در امتداد جاده¬هاي مدرن، پيشروي نمايند و در ظرف چند ساعت، توازن قدرت را در يك منطقه خاص بر هم بزنند. به همين دليل، اسرائيل بر جنگ¬افزارهاي هسته¬اي و فن¬آ¬وري بالاي متعارف خود براي تضمين توانايي¬اش در جهت بازدارندگي در صورت وقوع يك جنگ حتمي با دشمن همسايه¬اش، تكيه خواهد نمود.
موارد فوق، در حالي كه تأييدكننده اهميت مستمر جغرافياي استراتژيك خاورميانه است، كمتر، هدايت¬كننده ما به سوي پويش¬هاي عوامل جغرافيايي است. متغيرهاي كليدي از جمله تغييرات فن¬آوري و تقاضا براي منابع، چگونه بر اهميت نسبي اشكال جغرافيايي خاص منطقه در زمان¬هاي متفاوت، تأثير مي¬گذارند؟ امروزه اين منابع انرژي خاورميانه است كه در كانون توجه قرار دارد، اما در گذشته، حبوبات و الوار و مسيرهاي آن از آسيا كه ابريشم و ادويه¬جات از آن حمل مي¬شد، اهميت داشت. امروزه در حالي كه فن¬آوري حمل و نقل، تغيير كرده است، ارزش استراتژيك تجارت مواد خاص و راه¬هاي مواصلاتي نظامي هم چنان باقي است. با ورود كشتي¬هاي بخار و سوخت هسته¬اي، نيروي هوايي و موشك و قرار گرفتن در عصر فضا، پويش¬هاي جغرافيايي، موازنه نظامي را بيش از پيش دچار تغيير كرده است.
3. ذخائر و منابع اقتصادي منطقه
خاورميانه 60% ذخاير انرژي جهان، را در اختيار دارد. كشاورزي، اهميت بسيار زيادي در اقتصاد بيشتر كشورهاي خاورميانه از جمله غول¬هاي نفتي، هم چون ايران، ليبي و عربستان سعودي دارد؛ به ويژه، اگر درآمدهاي نفتي را از حساب ملي آنها حذف مي كنيم. كشاورزي محلي، مقدار بسياري از خوراك محلي منطقه را تأمين مي كند و در مجموع، بخش اعظم نيروي كار را دربرمي¬گيرد. به علاوه كشاورزي، بسياري از مواد خام صنعت كارخانه¬اي و نيز بخش عظيمي از سرمايه لازم را براي توسعه از فروش محصولات داخلي فراهم مي¬سازد. صدور محصولات كشاورزي، منبع مهم ارز خارجي است. به جز نفت، بزرگ¬ترين و يگانه ثروت خاورميانه، زمين¬هاي كشاورزي است، كشاورزي، نه تنها بخش وسيعي از صادرات مهم خاورميانه، هم چنين مواد اوليه مورد نياز صنايع كارخانه¬اي را تامين مي¬كند.
مصر، ايران، لبنان، سوريه، تركيه و اسرائيل الگوهاي اصلي در منطقه به شمار مي¬روند. امروزه در اين كشورها، سهم صنعت كارخانه¬اي در توليدات ناخالص داخلي، بيشتر از 15 درصد از كل است. مصر، ايران، اسرائيل و تركيه، ساخت صنعتي متنوعي دارند كه مجموعه¬اي است از صنايع غذايي، پارچه بافي، توليد كود و مواد شيميايي، توليد سيمان و شاخ¬هاي وابسته به آن، صنعت مونتاژ وسايل نقليه، توليد آن و فولاد نيز كاملاً جا افتاده است. كمبود سرمايه و پايين بودن قدرت خريد بازار داخلي تا اندازه زيادي، دليلي براي محدوديت ساخت واحدهاي توليدي در منطقه است. تجارت، معياري قطعي براي سنجش صنعتي شدن است. با اين معيار مي¬توان گفت كه خاورميانه، تقريباً فاقد صنعت است. روشن است كه صادرات عمده منطقه، مواد اوليه است.
نفت براي صنعت خاورميانه، جنبه حياتي دارد و خاورميانه، عمده¬ترين منطقه نفت¬خيز جهان به شمار مي¬رود. اين منطقه در سال 1372 با ذخيره¬اي برابر با 81/661 ميليارد بشكه، 7/56 درصد از ذخاير جهاني را در اختيار داشت. كشور عربستان در منطقه با داشتن 8/257 ميليارد بشكه به تنهايي 6/25 درصد ذخاير نفتي جهان را به خود اختصاص داده است. پس از عربستان، كشور عراق قرار دارد. ميزان ذخيره نفت عراق، بالغ بر 12 ميليارد بشكه، تخمين زده مي¬شود كه حدود 11 درصد ذخيره نفت جهان را شامل مي¬شود.
بسياري از كارشناسان اعتقاد دارند كه عراق، داراي ذخاير بيشتري نيز است كه مي¬تواند مجموع ذخاير نفت را دو برابر كرده و برابر با درصد ذخاير عربستان سعودي قرار دهد. برآورد نشان مي¬دهد كه 90 درصد حوزه¬هاي نفتي عراق كشف نشده¬اند.[8]
عمده¬ترين منابع گاز جهان، پس از روسيه نيز در منطقه خاورميانه مي¬باشد. اين منطقه در مجموع 31 درصد از منابع گاز طبيعي را در خود جاي داده است. ايران به تنهايي نيمي از اين ذخاير را در اختيار دارد. در واقع، منطقه خاورميانه با صادر كردن 8/675 ميليون تن نفت خام نقش اصلي در صادرات نفت را دارا بوده است.[9]
وابستگي كشورهاي صنعتي به انرژي منطقه، اهميت آن را فوق¬العاده، افزايش داده است. كشورهاي اروپايي، چين، ژاپن و كشورهاي تازه صنعتي شده بالغ بر 70 درصد و امريكا 26 درصد انرژي شان را از منطقه خاورميانه، تأمين مي¬كنند و اين وابستگي، رو به افزايش است.
وابستگي امريكا به واردات نفت، از آن زمان به بعد، هم چنان در حال افزايش بوده است؛ به طوري كه واردات نفت آن كشور در سال 1990 تقريباً مصرف داخلي آن را تشكيل مي¬داده است. اكثر واردات نفت آمريكا در منطقه خليج فارس تأمين مي¬شود. گفته مي¬شود در صورت عدم و يا تغيير توليد نفت داخلي امريكا، وابستگي آن كشور به نفت خاورميانه به 43 درصد كل واردات نفتي ايالات متحده خواهد رسيد.[10]
اساسي¬ترين ستيزه در سطح بين المللي بر سر منابع انرژي جهان است. كنترل منابع نفتي منطقه، به ويژه جهان عرب و متعاقب آن اعمال اصلاحات اقتصادي متناسب با اهداف امريكا در فضاسازي سياسي مناسب با اين رويكرد از اهداف امريكايي¬هاست.[11]
4. جغرافياي انساني
جغرافياي انساني خاورميانه بزرگ در نتيجه عوامل سياسي درون و برون منطقه¬اي، به طور دائم در حال تغييرات مناقشات قومي، با پايان جنگ سرد تشديد شد و پشتيباني جديد بين¬المللي از اصل حق تعيين سرنوشت براي گروه¬هاي قومي، مرزهاي ملي را به هم ريخته و اقتدار رژيم¬هاي بومي خاورميانه و پيرامون آن را با مشكل مواجه كرده است.
جمعيت¬شناسان پيش¬بيني مي¬كنند در سراسر خاورميانه، رشد سريعي در جمعيت روي خواهد داد. با توجه به ناكامي¬هاي مستمر دولت¬هاي منطقه در تأمين نيازهاي روزانه صدها ميليون نفر، چشم¬انداز افزايش اين جمعيت در آينده، هراس¬آور است.
بسياري از كشورهاي منطقه، در نتيجه رشد سريع جمعيت، فشارهاي جديدي در زمينه عرضه خدمات اجتماعي متحمل مي¬شوند. در زمينه¬هايي هم چون تحصيلات، مسكن، خدمات بهداشتي، كار و تأمين مواد غذايي اوليه و... بسياري از كشورها قادر به تأمين مناسب اين نيازها نيستند.
مسائل مهاجرتي، اغلب رابطه نزديكي با مسائل جمعيتي دارند. به طور كلي، حضور كارگران، باعث ايجاد مشكلات شهرنشيني گرديده و اغلب، ساختار سنتي كشورهاي صادركننده و وارد كننده نيروي كار را دچار تغييرات شديدي مي¬كنند.
جغرافياي انساني خاورميانه بزرگ در نتيجه عوامل سياسي درون و برون منطقه¬اي، به طور دائم در حال تغيير است. مناقشات قومي با پايان جنگ سرد، تشديد شده و پشتيباني جديد بين¬المللي از اصل حق تعيين سرنوشت براي گروه¬هاي قومي، مرزهاي ملي را به هم ريخته و اقتدار رژيم¬هاي بومي خاورميانه و پيرامون آن را با مشکل مواجه ساخته است. در همان حال که دولت¬هاي پيراموني، متلاشي مي¬شوند و سيل آوارگان از اين کشورها سرازير مي¬گردند، آنها اغلب، حامل ايده¬هايي هستند که به جنبش¬هاي اجتماعي ضميمه مي¬شوند و وفادارهايي به مجاهدين مسلمان پيدا مي کنند و در نهايت با يک سلسله اقدامات شديد به شکل مؤثري، جغرافياي انساني را تحت تأثير قرار مي¬دهند.
اين امر، به ويژه براي دولت¬هاي بي¬ثبات منطقه که در نزديکي کانون مناقشه واقع شده¬اند، مشکل¬زاست؛ به خصوص براي دولت¬هايي که داراي اقليت¬هاي جمعيتي اصلي مي¬باشند که اين اقليت¬ها نيز پيوندهاي فرهنگي و مذهبي با گروه¬هاي دست¬اندرکارتغييرسياسي خشونت بار در جاهاي ديگر هستند.
هنگامي که اين تغيير و تحولات در کنار هم قرار مي¬گيرند و به اختلافات سرزميني و تاريخي و عواقب سياسي و اقتصادي کمبود آب آشاميدني اضافه مي¬شوند، روشن مي¬گردد که چرا منطقه خاورميانه بزرگ، هم چنان بسان يک بشکه باروت است و چرا نيروي نظامي هم چنان عنصري مهم در ژئوپوليتيک منطقه¬اي به شمار مي¬رود.
جمعيت خاورميانه کهن از 247 ميليون نفر در اواسط سال 1995به تقريباً 500 ميليون نفر در سال 2025 خواهد رسيد. انتظار مي¬رود که جمعيت عراق، اردن، کويت، عمان، سوريه، ساحل غربي و نوار غربي غزه به دو برابر تا سال 2025 افزايش يابد. در منطقه وسيع¬تر خاورميانه، جمعيت دولت¬هاي آسياي مرکزي و قفقاز، پيش¬بيني مي¬شود که به 111ميليون نفر در سال 2025برسد؛ در حالي که انتظار مي رود جمعيت هند و پاکستان به بيش از 6/1 ميليارد نفر تا سال 2025 بالغ گردد.
خاورميانه اسلامي با مختصات و ظرفيت¬هاي فوق، توان به چالش کشيدن نظام سلطه و ساير قدرت¬ها را در خود ايجاد مي¬نمايد. در اين جا به راهبردهاي تقابل با خاورميانه اسلامي مي¬پردازيم:
1. راهبرد نرم افزاري براي مهار خاورميانه اسلامي
مثلث امريکا، انگليس و صهيونيسم براي مقابله و مهار خاور ميانه اسلامي، ابتدا راهبرد نرم افزاري نيمه سخت را در دستور کار خود قرار دادند. مثلث مذكور تلاش کرد با تمرکز فعاليت¬هاي خود در حوزه بازيگران مؤثر در تشکيل خاورميانه اسلامي و تحت فشار قرار دادن تمامي حرکت¬هاي اسلامي، در کوتاه¬ترين زمان ممکن، آنها را با شکست مواجه سازد و مانع از شکل¬گيري خاورميانه اسلامي گردد. به همين منظور در حوزه فلسطين، تمام توان خود را براي تشکيل دولت حماس به کار گرفت.
پس از شکست در اين پروژه، تلاش کرد ضمن وارد آوردن فشارهاي شديد اقتصادي و سياسي از يک سو، دولت فلسطيني را وادار به رسميت شناختن رژيم اشغال¬گر - برخلاف وعده¬هاي انتخاباتي حماس- نمايد و از طرف ديگر با ايجاد و گسترش اختلاف بين حماس و ساير گروه¬هاي فلسطيني، به خصوص فتح، علاوه بر کم¬ رنگ کردن حرکت-هاي جهادي، موجبات سقوط حماس را فراهم کند.
در حوزه لبنان نيز خلع سلاح و به انزوا کشيدن حزب ا... در صحنه داخلي در دستور کار قرار گرفت، فاز اجرايي دست¬يابي به اين هدف، با ترور رفيق حريري طي پروژه اي موسوم به 14 آذر که طراح اصلي آن موساد بود آغاز شد و امريکا تلاش کرد با بهره گيري از اين موضوع، از يک طرف با متهم کردن سوريه به دست داشتن در ترور، ارتش اين کشور را وادار به عقب¬نشيني از خاک لبنان نمايد و از سوي ديگر با اين ادعا که حزب ا...، وابسته به سوريه است، موضع اين گروه را در لبنان تضعيف و با استفاده از نفوذ خود در برخي گروه¬هاي مخالف حزب ا... و فعال کردن گسل¬هاي سياسي و فرقه¬اي در لبنان، طرح انقلاب مخملي را در اين کشور با برگزاري تظاهرات عليه اين جنبش و مطالبه خلع سلاح آن به اجرا در آورد. علاوه بر اين، رژيم صهيونيستي به گسترش اقدامات اطلاعاتي و شبکه¬هاي تروريستي براي حذف سران حزب ا... مبادرت ورزيد.[12]
در حوزه سوريه، پس از موفقيت امريکا در وادار کردن اين کشور به عقب¬نشيني از خاک لبنان، در مرحله اول، تلاش گرديد سناريوي عبدالحکيم خدام که سعي داشت با استفاده از اپوزيسيون داخلي سوريه و شبکه¬هاي زيرزميني زمينه سقوط دولت بشار اسد را فراهم کند، به اجرا در آيد. پس از شکست طرح براندازي نرم، امريکا تلاش نمود با افزايش فشار سياسي و متهم کردن سوريه به دخالت در امور داخلي عراق و لبنان، اين کشور را وادار به تغيير رفتار نمايد.
در حوزه عراق نيز امريکا تلاش کرد با استفاده از فعال کردن گسل¬هاي قومي و فرقه¬اي و افزايش موج حرکت¬هاي تروريستي، به هر شکل ممکن، مانع از تشكيل دولت ائتلافي شود.
با وجود تمامي اقدامات ذکر شده براي مقابله با خاورميانه اسلامي، تلاش امريکا براي تغيير رفتار جمهوري اسلامي با بهانه قرار دادن موضوع فن¬آوري هسته¬اي را مي¬توان مهم¬ترين قسمت راهبرد مقابله و مهار خاورميانه اسلامي قلمداد کرد. پروژه¬اي که با ارسال پرونده ايران به شوراي امنيت، تشديد فشارها را مدنظر قرار مي¬داد.
2. راهبرد سخت¬افزاري براي مهار خاورميانه اسلامي
ايالات متحده امريکا با احساس نگراني بسيار شديد از روند شکل¬گيري خاورميانه اسلامي و پس از عدم دست¬يابي به نتايج دلخواه، براي برون رفت از وضعيت مذکور، راهبرد سخت¬افزاري را مورد توجه قرار داد. به همين منظور درجلسه¬اي که با سران رژيم صهيونيستي در کاخ سفيد برگزار شد، سناريوي برخورد سخت با خاورميانه اسلامي، تهيه و تنظيم گرديد. پس از جلسه مذکور، امريکا در نشست چند جانبه¬اي که در يکي از کشورهاي عربي با برخي از سران دست نشانده برگزار کرد، با استفاده از نگراني اين کشورها از رشد خاورميانه اسلامي و تقويت جبهه ايران و شيعيان در منطقه و لزوم برقراري توازن و تقويت جبهه کشورهاي هم سوي امريکا (اردن، مصر،...) موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزب ا... و سوريه جلب نمود.
مرحله اول اين سناريو، شامل حمله به غزه با هدف سرنگوني دولت حماس، دستگيري و سرکوب انقلابيون و مهار انتفاضه فلسطين بود.
تهاجم به لبنان و اشغال جنوب اين کشور به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال کردن گسل¬هاي سياسي - فرقه¬اي عليه حزب ا... و بهره¬گيري از افکار عمومي براي خلع سلاح اين جنبش، دومين مرحله از سناريوي مذکور به شمار مي¬رود.
موفقيت در صحنه فلسطين و لبنان، اين توانايي را به نظام سلطه مي¬بخشيد تا سومين مرحله را نيز با هدف تغيير رفتار سوريه جهت به رسميت شناختن اسرائيل و در صورت نياز، تغيير ساختار آن کشور، عملياتي نمايد.
در مرحله چهارم، صحنه عراق مورد توجه قرار گرفت. بدين ترتيب که بعد از حذف زرقاوي و رشد فزاينده اقدامات تروريستي با استفاده از ترکيب جديد و افراطي¬تر القاعده و با ناکارآمد نشان دادن دولت اسلامي، مقدمات لازم، جهت سرنگوني دولت ائتلافي را فراهم نمايد.
قطع بازوان منطقه¬اي ايران، نظام سلطه را بر آن مي¬داشت تا ضمن زمينه¬سازي براي اعمال محدوديت اقتصادي و فشارهاي سياسي بر جمهوري اسلامي ايران، با فعال کردن گسل¬هاي قومي و فرقه¬اي و بر هم زدن انسجام داخلي از طريق نافرماني مدني و هم چنين در صورت لزوم، عمليات محدود نظامي، شرايط لازم را براي تغيير رفتار و تغيير ساختار جمهوري اسلامي فراهم سازد.
رژيم صهيونيستي قصد داشت مرحله اول طرح را در غزه، عملياتي کند. اما طراحي و اجراي عمليات پيش دستانه حماس، موجب خروج ابتکار عمل از دست صهيونيست¬ها و بر هم خوردن صورت¬بندي نظامي آنها و تبديل طرح عمليات در غزه به يک حرکت کور و انتقام¬جويانه گرديد. اين امر در کنار مقاومت سرسختانه دولت حماس و مردم فلسطين، سبب عدم موفقيت اسرائيل در سرنگوني دولت حماس و مهار انتفاضه شد.
در دومين مرحله، سناريوي مشترک امريکا و اسرائيل، انجام عمليات نظامي بر پايه تجهيزات زرهي در جنوب لبنان و اشغال مناطق جنوبي اين کشور تا مرز رودخانه ليطاني بود. اما اين بار نيز طراحي و اجراي عمليات پيش دستانه توسط حزب الله و انهدام تانک فوق پيشرفته «ميرکاوا» که تصور مي¬شد در مقابل تمامي سلاح¬هاي ضد زره، مقاوم است، اين پيام را به ارتش اسرائيل داد که در طرح عمليات نظامي خود، مي¬بايست تغييراتي به وجود آورد. از اين رو رژيم صهيونيستي با رويکرد به تاکتيک¬هاي هوا پايه و دريا پايه درصدد خروج از استيصال در برابر مقاومت اسلامي در لبنان برآمد.
اما در اين مرحله نيز، انهدام ناوچه فوق پيشرفته «ساغر5» توسط حزب الله، ارتش اسرائيل را از انديشيدن به عمليات آبي - خاکي باز داشت. لذا رژيم صهيونيستي، ناگزير به تغيير مجدد استراتژي و بمباران گسترده و رو به افزايش هوايي، جهت وارد کردن فشار براي تغيير افکار عمومي لبنان و وادار کردن حزب الله به خلع سلاح گرديد، اما علي¬رغم بمباران¬هاي گسترده لبنان توسط رژيم صهيونيستي، يکپارچگي در صحنه لبنان کاملاً مشهود بود و اميل لحود اعلام داشت که همه لبنان بر ضد اسرائيل، يکپارچه است.
با آشکار شدن آثار شکست در دولت صهيونيستي و در پي درخواست سران آن از برخي کشورهاي اروپايي براي مداخله سياسي در روند جنگ، اقدامات ميانجي-گرانه اروپا با سفر نخست وزير فرانسه و هيئت آلماني و فرانسوي به کشورهاي منطقه، تلاش براي برقراري مذاکرات آتش بس را آغاز کردند.
در پي اين حرکت، امريکا به عنوان مهم¬ترين متحد استراتژيک اسرائيل، جهت عقب نماندن از ديپلماسي اروپا، تلاش کرد تا سناريوي جديدي را جهت برون رفت هر چه سريعتر رژيم صهيونيستي از مشکلات ايجاد شده، مطرح نمايد. از آن جا که دست¬يابي به اهداف اين سناريو، شرايط بهتري را براي صهيونيست¬ها از نظر داخلي و منطقه¬اي به همراه داشت و مانع از سقوط دولت اولمرت مي¬گرديد، لذا سران اين رژيم، تصميم به اجراي آن گرفتند.
بدين ترتيب از روز دهم، طي توافق به عمل آمده، تقسيم کاري در صحنه نبرد و بين¬الملل، بين امريکا و اسرائيل صورت پذيرفت و اين دو کشور به طور هم¬آهنگ، سناريوي جديد را اجرايي نمودند. اسرائيل براي تحقق اين سناريو مي¬بايست ظرف مدت يک هفته، بخشي از خاک جنوب لبنان تا رودخانه ليطاني را به تصرف خود درآورد. امريکا نيز در راستاي اجرايي کردن سناريوي مذکور با پشتيباني عمومي و لجستيکي از عمليات نظامي رژيم صهيونيستي، کنترل صحنه بين¬المللي و ممانعت از محکوم شدن رژيم صهيونيستي، زمينه را براي مداخله نيروهاي چند مليتي فراهم کند و در پايان هفته و پس از دست¬يابي رژيم صهيونيستي به برتري نسبي، با مداخله سياسي و با موضع حمايت آميز و استفاده از اين شرايط، موضوع آتش بس، ايجاد ديوار حائل، اجراي قطعنامه 1559 و آزاد سازي بدون قيد و شرط دو اسير را خواستار گردد.
به دنبال شکست رژيم صهيونستي در مثلث بنت جبيل، عيترون و مارون الرأس و وارد آمدن تلفات و خسارت سنگين به اين رژيم، اختلاف نظرهاي فيمابين نظاميان و سياسيون اسرائيل، وارد مرحله تازه¬اي گرديده و به سطوح مراکز مهم تصميم¬گيري راه يافت.
در اين راستا خاخام¬هاي يهودي و برخي از فرماندهان ارتش صهيونيستي، خواهان اثبات اقتدار اسرائيل با پيروزي نظامي بودند و استدلال مي کردند که تنها از اين طريق است که مي توان امنيت رواني را به جامعه اسرائيل باز گرداند و هيمنه شکسته شده آن را ترميم کرد.
در مقابل، برخي از اعضاي پارلمان، مقامات امنيتي، برخي از اعضاي کابينه و بخشي از ژنرال¬هاي ارتش، خواهان توقف عمليات نظامي، برقراري آتش بس و استقرار نيروهاي چند مليتي و ايجاد ديوار حائل بودند تا رژيم صهيونيستي از بحران¬هاي داخلي (مهاجرت معکوس، فرار سرمايه، مهاجرت نخبگان، سقوط بورس و...) نجات يافته و موجوديت آن حفظ گردد. با توجه به شکست¬هاي مذکور و قوي¬تر شدن ديدگاه دوم، گمانه زني¬ها بر پذيرش آتش بس از سوي دولت اولمرت، دلالت مي¬کرد.
با سفر دوم رايس به تل آويو، عمليات بمباران قانا و عمليات نظامي در مثلث کفرکلا، طيبه و العديسه با هدف فراهم آوردن شرايط برتر و نشان دادن شدت عمل به مردم و دولت لبنان و تحميل شرايط مورد نظر امريکا و رژيم صهيونيستي به اجرا درآمد. اين امر، مؤيد اين نکته بود که از اين پس، امريکا قصد دارد علاوه بر فرماندهي صحنه جنگ و در اختيار داشتن سطوح تصميم¬گيري و تعيين زمان آتش بس، کنترل صحنه بين¬الملل را شخصاً بر عهده گيرد تا رژيم صهيونيستي، به هيچ وجه به دليل فجايع انساني نظير قانا توسط محافل بين¬المللي و شوراي امنيت، محکوم نگردد. از اين رو، رايس در جلسه محرمانه با فرماندهان عالي رتبه اسرائيل، تصريح کرد: «نگران سقف زماني نباشيد، جنگ را ادامه بدهيد.»
موج دوم عمليات¬هاي زميني رژيم صهيونيستي که به نسبت موج اول، از گستردگي و استعداد رزمي بيشتري برخوردار است نيز مصادف با سفر دوم رايس به اسرائيل گرديد. با اين تفاسير مبرهن، حزب الله لبنان در مرحله جديد جنگ، در مقابل يک جبهه امريکايي - صهيونيستي قرار گرفته و اين مهم، نابرابري مقاومت اسلامي را در مقابل محور شيطنت و جنايت عالم، مضاعف ساخته است.
به نظر مي¬رسد در اين مرحله جديد از جنگ، سعي امريکا و رژيم صهيونيستي بر آن است تا در آستانه تشکيل جلسه شوراي امنيت، با تکيه بر بمباران بيروت و ساير مناطق لبنان - به ويژه، مناطق مسيحي نشين - علاوه بر جبران شکست در صحنه عمليات زميني، حزب الله، مردم و دولت لبنان را تحت فشار بيشتري قرار داده و اراده خود را به آنان تحميل نمايند.
شايان ذکر است عملي شدن بخشي از تهديد سيد حسن نصر الله مبني بر هدف قرار دادن تل آويو، علاوه بر اين که هم چنان ابتکار عمل را - چه در صحنه نظامي و چه در عرصه جنگ رواني - در اختيار حزب الله قرار مي دهد، چالش¬هاي دروني، رژيم صهيونيستي را در مقابل امريکا و جريان افراطي در اسرائيل قرار خواهد داد و اين مهم به معناي بازي حزب الله و رهبري آن در زمين حريف مي¬باشد.
شکست فاز سخت¬افزاري طرح امريکايي در آغاز راه به دليل برآوردهاي غلط اطلاعاتي نظام سلطه از توان حزب الله لبنان و حماس از يک سو و برهم خوردن صورت¬بندي نظامي آنان با عمليات پيش دستانه اين دو جنبش اسلامي - انقلابي از طرف ديگر، باعث گرديد تا نظام سلطه، درد زايمان تولد خاورميانه جديد را بيش از پيش احساس نمايد. نتايج خيره کننده مقاومت اسلامي سبب خواهد شد رژيم صهيونيستي بر خلاف انتظار، شاهد گشوده شدن جبهه¬هاي جديدي در منطقه و جهان و حتي داخل اسرائيل، عليه خود باشد و دولت اولمرت در معرض سقوط قرار گيرد.
اين روند با شکسته شدن هيمنه نظامي اسرائيل و کاهش قدرت نرم امريکا، عملاً ساخت خاورميانه جديد را با شکست، مواجه کرده است.
علاوه بر اين، بر انگيخته شدن افکار عمومي منطقه بر ضد اعمال ننگين اسرائيل و حمايت¬هاي همه جانبه امريکا از اين رژيم جعلي، از يک طرف باعث شکاف بين بلوک اروپايي و امريکا گرديده و از سوي ديگر، امريکا را بيش از پيش منزوي ساخته است.
طرح خاورميانه بزرگ
پس از حادثه 11 سپتامبر 2001، كه مبارزه با « تروريسم[Terrorism]» به صورت مفهومي غالب در سياست خارجي و امنيت ملي امريكا در آمد، خاورميانه نيز به كانون روابط، مركز و نقطه تمركز نظام بين¬الملل تبديل شد. تصميم¬سازان و سياست¬پردازان ايالات متحده با ايجاد پيوستگي و هم بستگي بين اسلام¬گرايي يا "بنيادگرايي اسلامي"[Islamic Fundamentalism] با تروريسم، علاوه بر توسل به نيروي نظامي و قوه قهريه عليه تروريست¬ها، در صدد اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي از طريق مهندسي اجتماعي - سياسي و اصلاح ديني - مذهبي جوامع خاورميانه به عنوان خاستگاه "تروريسم بين المللي"[International Terrorism] نيز بر آمدند.
دكترين امنيت ملي[National Security Doctrine] امريكا در منطقه خاورميانه و شمال افريقا، كه با نام "منطقه بحران"[Crisis Region] شهرت يافته، اهداف پنج گانه "دولت¬سازي"، "ملت¬سازي"، "نخبه¬سازي"، "فرهنگ¬سازي" و "مذهب¬سازي"را از دو طريق دنبال مي¬كند: اول، قدرت نرم¬افزاري[Soft Power]+ قدرت سخت¬افزاري[New Conservatives]، دوم، قدرت سخت¬افزاري + قدرت نرم¬افزاري. در اين خصوص، قدرت سخت¬افزاري، شامل پنتاگون و نيروهاي مسلح و قدرت نرم¬افزاري، شامل ابزارها و نهادهاي ديپلماتيك، اقتصادي و فرهنگي مي¬باشد.
در زمان وقوع حادثه 11 سپتامبر، "نو محافظه¬كاران"[New Conservatives] در صحنه سياسي امريكا بر سر قدرت بودند و مسئوليت طراحي، مديريت و اجراي دكترين امنيت ملي در اين دوره بر عهده آنان گذاشته شد. ادامه حضور نومحافظه¬كاران در صحنه سياسي امريكا در سال¬هاي اخير به مثابه پر رنگ شدن نقش پنتاگون و نيروهاي مسلح در صحنه سياست خارجي اين كشور مي¬باشد. سياست¬گذاران نومحافظه-كار ايالات متحده در گفتار از گفتمان اشاعه"آزادي"، "ليبراليسم" و "دموكراسي" (قدرت نرم¬افزاري) بهره جسته¬اند و در عمل، به منظور به اجرا در آوردن اين گفتمان از نيروهاي مسلح (قدرت سخت¬افزاري) استفاده مي¬كنند كه در واقع، گفتار ليبراليستي و عمل "امپرياليستي"[Imperialism] است. در حالي كه جاي-گزيني اين مديريت و قرار گرفتن مسئوليت در دست "واقع گرايان نئوليبرال" مي-توانست باعث افزايش حضور كمي و كيفي قدرت نرم¬افزاري و ارگان¬هاي مرتبط با آن در عرصه سياست¬گذاري عملي شود.
با توجه به اهميت برنامه منطقه خاورميانه چه به واسطه قرار گرفتن در مسير شرق و غرب كه پتانسيل¬هاي بسياري را در خود دارد و با توجه به اين¬ كه امريكا، امنيت خود را در مرزهاي خود، نديده و به سبب شركت در مناسبات مالي، سياسي، نظامي و اقتصادي بين¬الملل، امنيت خود را از خارج مرزهاي خود مراقبت مي نمايد، اين منطقه براي امريكايي¬ها از نظر امنيت، بسيار حائز اهميت مي باشد.[13] از زمان كندي كه امريكا يك رفراندوم سياسي براي كشورهاي جهان سوم به ويژه آسيايي¬ها مطرح كرد، شايد طرح خاورميانه بزرگ، يگانه طرح مشابهي مي¬باشد كه اين كشور، خود را به آن متعهد كرده است. در ابتدا، طرح با نام "پروژه خاورميانه" مطرح شد و كشورهايي مانند تركيه، مصر، اردن و اسرائيل به عنوان كشورهاي اصلي منطقه، مشمول اين طرح بودند. اين پروژه، داراي دو راهبرد بود:
1. پيوند دادن اين چند كشور در يك بازار مشترك كه هر كدام به شيوه مخصوص خود، مشاركت داشته باشند.
2. راهبرد سياسي - اداري كه در راه پياده كردن اين پروژه اعمال شد. از جمله، عادي كردن چهره اسرائيل در كنفرانس¬هاي مادريد و اسلو و پيش از اينها هم در سال 1978 گام¬هايي براي صلح ميان اسرائيل و مصر در كمپ ديويد برداشته بود.[14] اما با برهم خوردن اوضاع منطقه، شكست طرح صلح اعراب و اسرائيل، وقوع جنگ ايران و عراق و... اين پروژه هم به تعويق افتاد. اما اقداماتي جهت ايجاد تحولات در منطقه انجام شد و به عنوان گام¬هاي اوليه، هم چنان ادامه يافت و كنار گذاشته نشد.[15]
پس از فروپاشي اتحاد شوروي و حدوث شرايط جديد در عرصه روابط بين¬الملل و شرايط خاص دوران پس از جنگ دوم خليج فارس، جرج بوش اول در سال 1991 طرحي را تحت عنوان «نظام جديد خاورميانه» كه داراي ابعاد سياسي، اقتصادي و امنيتي بود، ارائه كرد.
«طرح خاورميانه دموكراتيك» در زمان رياست جمهوري بيل كلينتون، طراحي شد و پايه¬هاي فكري آن به دوره دموكرات¬ها باز مي¬گردد. آنان مدل رفتاري كه امريكا و كشورهاي غربي در دوره جنگ سرد در مقابل بلوك شرقي به كار مي-بردند و از طريق تبليغ و پرداختن به حقوق بشر از سياست¬هاي نرم¬افزاري، توانستند برخي اهداف خود را تأمين كنند، ملاك عمل خود قرار دادند. به عقيده برخي از بانيان طرح، با استفاده از اين رويه، آينده سياسي كشورهاي منطقه، تغيير يافته و راه براي همكاري گسترده و تعامل حاكميت¬هاي ملي در منطقه با كشورهاي قدرت¬مند، از جمله امريكا هموار خواهد شد.
اگر چه طرح¬هاي فوق هيچ¬گاه مورد توجه جدي دولت كلينتون واقع نشد، ولي به دنبال ورود جرج بوش دوم به كاخ سفيد و مهم¬تر از همه، وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 طرح¬هاي فوق به سياست¬هاي رسمي دولت امريكا در تعامل منطقه¬اي مبدل گرديد. بنابراين علاوه بر حمله امريكا به افغانستان و عراق، مشاهده ارائه طرح "نقشه راه" در خصوص مسائل فلسطين و مطرح شدن ايده¬هايي مانند تشكيل منطقه تجارت آزاد در خاورميانه، لزوم اصلاحات گسترده سياسي _ اقتصادي، تقويت جامعه مدني و كنترل تسليحات كشتار جمعي بوده¬ايم.[16]
كالين پاول در 22 آذر 1381 در سخنراني خود در بنياد هرتيج با عنوان " ابتكار مشاركت امريكايي – خاورميانه¬اي" به طور رسمي، طرح اين كشور را براي خاورميانه، مبني بر اصلاحات سياسي – اقتصادي و آموزشي اعلام كرد. وي هدف اين طرح را توان¬مند ساختن مردم خاورميانه، جهت بهره¬ مندي از خوشبختي و انسان¬مداري كه توسعه دموكراسي و بازارهاي آزاد در ساير نقاط دنيا به ارمغان آورده، عنوان نمود. از نظر پاول، اين ابتكار، زمينه تحقق اهداف امريكا در منطقه از جمله پيروزي در جنگ عليه تروريسم، خلع سلاح عراق و پايان دادن به نزاع اعراب و اسرائيل را فراهم ساخت. در اين طرح، برنامه آموزشي زنان، مورد توجه قرار گرفت.[17]
هم زمان، پاول، تأسيس بنياد انترپرايز[18] را اعلام کرد و متعهد شد امريکا به کشورهايي مانند عربستان سعودي، لبنان، الجزيره و يمن براي الحاق به سازمان تجارت جهاني کمک نمايد، مناسبات تجاري دوجانبه خود را با کشورهايي نظير مصر و بحرين گسترش دهد،[19] از برنامه¬هاي منطقه براي انجام اصلاحات سياسي، اجتماعي و اصلاح نظام آموزشي حمايت نمايد و از مبارزات شهروندان منطقه براي کسب آزادي¬هاي سياسي و استقرار دموکراسي، پشتيباني کند. اين طرح نيز توسط رامسفلد در بهمن ماه سال 1382 در اجلاس وزراي دفاع كشورهاي اروپايي در مونيخ مطرح گرديد. پس از آن، ديك چني در سخنراني مجمع جهاني اقتصاد در داووس سوئيس در ژانويه سال 2003، جزئيات بيشتري از طرح خاورميانه بزرگ را مطرح كرد. وي«استراتژي پيشرو براي آزادي» را مطرح ساخت كه دولت امريکا را "متعهد به حمايت از كساني مينمايد كه در راه اصلاحات در خاورميانه بزرگ فعاليت مينمايند و فداكاري به خرج ميدهند." وي تأکيد کرد دولت بوش، مصرّ است "دموكراسي را در سراسر خاورميانه و فراسوي آن ارتقاء بخشد."[20] به نظر وي، تشويق گسترش آزادي و دموكراسي، كار درست و بسيار سودمند براي همه است. كمك به خاورميانه بزرگ براي فائق آمدن بر كسري آزادي، نهايتاً رمز پيروزي در جنگ گسترده با تروريسم است. اين امر، يكي از بزرگ¬ترين وظايف روزگار ماست كه نيازمند اراده و امكانات يك نسل يا بيشتر است.[21]
از سوي ديگر، نيكولاس برنز نماينده ايالات متحده در ناتو در سخنراني خود در اكتبر 2003 در شهر پراگ از اروپا دعوت نمود تا تلاشهاي خود را بر روي برقراري صلح و امنيت در«خاورميانه بزرگ» متمركز سازد. در نوامبر 2003، دولت بوش، طرح خود را براي خاورميانه بزرگ رسماً اعلام کرد. متعاقباً، دولت امريكا، پيش نويس طرح «خاورميانه بزرگ» را پيش از اين كه كشورهاي عرب را از محتواي آن مطلع سازد بين كشورهاي گروه 8، جهت بررسي در نشست آتي در ژوئن 2004 توزيع نمود.
در نهايت، بوش به هنگام سخنراني در دانشگاه كاروليناي جنوبي در سال 2003 برنامه ايجاد منطقه تجارت آزاد امريكا – خاورميانه را در طي 10 سال، مورد تأييد قرار داد. وي اعلام كرد : "در عصر تروريسم بين¬المللي و تسليحات كشتار جمعي، آن چه در خاورميانه اتفاق مي¬افتد به طور سيستماتيك، ايالات متحده را تحت تأثير قرار مي¬دهد. وي در اين سخنراني از همكاري كشورش با دولت¬ها و اصلاح¬گرايان منطقه خبر داد و ايجاد فرصت¬هاي اقتصادي براي ملت¬هاي منطقه را منوط به آموزش بهتر و وسيع¬تر؛ به خصوص براي زنان كه با محروميت هاي بيشتري مواجهند، دانست."[22]
طرح خاورميانه بزرگ از يک سو با مخالفت شديد کشورهاي عربي و از طرف ديگر با سوء ظن و ترديد کشورهاي اتحاديه اروپا مواجه گرديد. کشورهاي عربي، هراسان از پي¬آمدهاي آن براي دولت¬هاي خود، اين طرح را دخالت در امور داخلي خود انگاشتند. کشورهاي اروپايي در عين پشتيباني از اين طرح، آن را غيرواقع بينانه و بلند پروازانه خواندند. آقاي شيراک، رئيس جمهور فرانسه در 9 ژوئن هشدار داد که "تحريک منطقه براي ايجاد تغييرات مي¬تواند موجب تقويت بنيادگرايي و فروافتادن به دام مهلک جنگ تمدن¬ها گردد".
بعد از انتقادات اوليه از طرح خاورميانه بزرگ، ديپلمات¬هاي آمريکا و اروپا به منظور به جريان انداختن طرح خاورميانه بزرگ، رهبران کشورهاي عربي را تشويق نمودند تا برنامه اصلاحات اقتصادي و سياسي خود را تا پيش از نشست سران گروه 8 در ژوئن 2004 تدوين و ارائه نمايند تا در اين نشست، طرح خاورميانه بزرگ به عنوان واکنش گروه 8 به برنامه سران عرب، ارائه گردد.
در ژانويه 2004 دولت يمن يک کنفرانس منطقه¬اي پيرامون دموکراسي، حقوق بشر و نقش دادگاه¬هاي بين¬المللي برگزار نمود. قطعنامه اين کنفرانس که به قطعنامه « سنا» معروف مي¬باشد، پشتيباني کليه نمايندگان از اصول دموکراسي را تصريح نمود، خواهان پايان دادن به اشغال سرزمين هاي عربي شد و پيشنهاد تشکيل « مجمع گفت و گوي دموکراتيک عربي» براي ارتقاي تبادل نظر بين دولت¬ها و گروه-هاي جامعه مدني کشورهاي عربي را ارائه کرد. هم زمان، بوش در جريان يك سخنراني، پيشنهاد كرد كه يك منطقه تجارت آزاد ميان ايالات متحده و خاورميانه، ظرف مدت ده سال، تأسيس گردد. متعاقب کنفرانس سنا، در ماه فوريه 2004 محتواي «طرح خاورميانه بزرگ» به روزنامه عرب زبان الحيات درز پيدا كرد و توسط اين روزنامه، منتشر گرديد. در مارس 2004 کنفرانس «اصلاحات در جهان عرب » در شهر اسکندريه مصر برگزار گرديد. سازمان¬هاي غيردولتي شرکت¬کننده در اين کنفرانس، طي تصويب يک قطعنامه از کليه کشورهاي عربي خواستند تا برنامه اصلاحات خود را به اجرا در آورند. اما شكست اجلاس سران اتحاديه عرب در تونس در اوايل مارس 2004 ضربه سختي به هدف دولت بوش براي به جريان انداختن طرح خاورميانه بزرگ در اجلاس ماه ژوئن گروه 8 وارد ساخت. مصر و عربستانسعودي، طرح ديگري را بهعنوان جاي¬گزين طرح خاورميانه بزرگ مطرح ساختند كه موفقيتآميز نبود. در مه 2004 جامعه عرب به منظور تصويب يک برنامه اصلاحات سياسي، مبادرت به تشکيل نشست فوق العاده در تونس نمود تا ابتکار عمل را به دست گيرد و مانع از آن گردد که طرح اصلاحات خاورميانه به عنوان برنامه گروه 8 نمايان گردد. اما نتيجه اين نشست، يک قطعنامه بي¬مايه بود که تنها به کلي گويي سطحي پيرامون دموکراسي و حقوق بشر پرداخت و برنامه مشخصي را براي پيشبرد اصلاحات اقتصادي و سياسي منطقه، ارائه نداد.
اهداف طرح خاورميانه بزرگ
هدف طرح "خاورميانه بزرگ" عبارت است از تغيير ماهيت سياسي، اقتصادي و اجتماعي کل منطقه با پيوند دادن ايالات متحده، اروپا و خاورميانه حول مجموعه¬اي از تعهدات؛ که گفته مي¬شود اين طرح، به ظاهر با اين ديدگاه محافظه¬کاران جديد نيز هم¬آهنگ است که جهان عرب به صورت طبيعي به سمت ريشه کن ساختن تروريسم، ميل خواهد نمود که اين امر نيز به نوبه خود، حل مناقشه اعراب - اسرائيل را تسهيل خواهد کرد. "طرح خاور ميانه بزرگ" در جريان نشست 18 تا 20 خرداد 1383 (8 تا 10 ژوئن 2004) سران گروه هشت دردرياي آيسلند جورجياي[23] ايالات متحده، مطرح گرديد. بوش، تقريباً يک ماه پيش از آن در جريان يک سخنراني، پيشنهاد کرده بود که يک منطقه تجارت آزاد ميان ايالات متحده و خاورميانه ظرف مدت يک دهه، تأسيس گردد.
به گفته ويليام فاف[24] به نظر مي رسد علت علاقه بوش به تغيير مفهوم خاورميانه کوچک به "خاورميانه بزرگ" آن است که به اقدامات امريکا، يک رويکرد مثبت مي بخشد و آن عبارت از دور نماي اتحاد و اصلاحات براي کل تمدن اسلامي است. بر خلاف اروپايي¬ها و اعراب، محاظه¬کاران جديد، مسلماً اين تعريف تازه را مي¬پسندند؛ زيرا در اين "خاورميانه بزرگ" يا "اسلامستان"، مناقشه فلسطين و اسرائيل، تنها به يک نمايش جانبي مبدل مي¬گردد که تنها يکي از درگيري¬هاي بي¬شماري است که آرامش اين منطقه را به هم مي¬زند. از اين زاويه، هيچ عجله¬اي براي حل و فصل اين اختلاف وجود ندارد. محافظه¬کاران جديد مايلند پيش از رسيدگي به امور جزئي، مثل مناقشه فلسطين و اسرائيل، تصوير بزرگ¬تري شامل "دموکراسي"، "بازارهاي آزاد" و"سکولاريسم" را در "خاورميانه بزرگ" ترسيم نمايند. مشکل، آن طور که فرانسه و آلمان احساس مي¬کنند، عبارت از آن است که اگر از اين "نقشه راه" امريکايي پيروي کنيم، احتمالاً پيش از تحقق طرح "خاورميانه بزرگ" به يک اسرائيل بزرگ¬تر، دست پيدا خواهيم کرد.
در ماه آوريل سال2004، روزنامه لوموند ديپلماتيک دريك اظهارنظر در خصوص طرح خاورميانه بزرگ ايالات متحده، خاطر نشان ساخت که اين طرح، رؤياي ايجاد منطقه¬اي است که اصلاً وجود خارجي ندارد و اين که تازه¬ترين جاه¬طلبي ايالات متحده، عبارت است از گسترش سلطه خود بر نفت خاورميانه و توسعه شبکه پايگاه¬ها و تأسيسات نظامي امريکا که تماماً به بهانه پياده کردن دموکراسي انجام مي پذيرد.
اما محافظه¬کاران جديدي که مشوق طرح "خاورميانه بزرگ" هستند، چنين، فرض مي-کنند که اروپايي¬ها و اعراب به اين پي نخواهند برد که طرح "خاورميانه بزرگ"، در حقيقت، هم جزئي از استراتژي تحميل ديپلماسي و نظامي ايالات متحده و منافع اسرائيل بزرگ به شمار مي¬رود که در عين حال، به انزواي منافع و اهداف اروپا و اعراب در خاورميانه کوچک و بزرگ منتهي بشود، ضمن آن که اين پروژه، زير پوشش يک فعاليت آرماني براي تحقق آزادي، صلح و ترقي به اجرا در مي¬آيد. اروپايي¬ها پيش¬تر، يک نسخه از اين برنامه را در عراق مشاهده کرده اند و جاي تعجب نيست که در باره صداقت آن کمي ترديد دارند.
از سوي ديگر، امريکا براي توجيه طرح خاورميانه بزرگ، آن را مستند به سه گزارش بانک جهاني، بانک توسعه سازمان ملل متحد و نشست جهاني اقتصاد در داووس سوئيس کرد. اين طرح، با استناد به گزارش توسعه انساني سازمان ملل، وضعيت و تصوير تاريکي از آينده اقتصادي و اجتماعي کشورهاي خاور ميانه، به ويژه، کشورهاي عرب ترسيم مي¬کند. بر اساس گزارش توسعه انساني سازمان ملل، مجموع در آمد ملل تمام کشورهاي عربي با درآمد ملل کشور اسپانيا، برابر است. 40% از اعراب بالغ، بي سواد هستند. در سال 2010 تعداد 25 ميليون بيکار وجود خواهد داشت. 3/5 % زنان، پست¬هاي پارلماني را در اختيار دارند و 51% جوانان عرب، تمايل خود را نسبت به مهاجرت اعلام کرده اند. با ادامه سياست ملي کنوني در همه عرصه¬هاي سياسي اقتصادي و اجتماعي، شاهد فروپاشي بيشتر اين کشورها و افزوده شدن تعداد بسياري به خيل بيکاران و... خواهيم بود. سپس، گزارش مذكور، امور زير را توصيه مي کند: تقويت دموکراسي و حکومت سالم، ايجاد زيرساخت جامعه، توسعه فرصت¬هاي اقتصادي، آموزشي زنان، انتخابات آزاد، مبارزه با فساد و تشويق شفافيت¬سازي، رسانه-هاي آزاد و مستقل از دولت¬ها.
نکته جالب اين طرح، اين است که کوشش شده تا بين اين طرح و منافع قدرت¬هاي اصلي جهان در گروه هشت ارتباط برقرار شود. در بخشي از اين طرح، ضمن اشاره به مشکلات اقتصادي و اجتماعي خاورميانه، چنين عنوان مي¬شود: «اين مسئله، تهديد مستقيمي براي ثبات منطقه و منافع مشترک اعضاي گروه هشت خواهد بود.» در بخش ديگري نيز، ضمن اشاره به تلاش برخي دولت¬هاي خاورميانه براي اجراي صلاحيت سياسي، اجتماعي و اقتصادي، چنين آمده است: «کشورهاي عضو گروه هشت نيز به نوبه خود، اين تلاش را تأييد کرده¬اند و با پيشنهادهاي ويژه خود، خواستار اصلاحات در منطقه خاورميانه شده¬اند.»[25]
پيشنهادهاي شجاعانه¬تر در فصل " فرصت¬هاي اقتصادي" مطرح شده¬اند که عبارتند از "تحول اقتصادي در ابعادي مشابه آن چه در کشورهاي کمونيستي سابق اروپاي شرقي و مرکزي، صورت يافته است. کليد اين کار در تقويت بخش خصوصي - به عنوان ابزار ترقي و دموکراسي - است. در اين باره، سند مورد بحث، بسيار زيرکانه، موضوع را بررسي مي¬کند: به واسطه معجزه وام¬هاي کوچک، با اختصاص 100 ميليون در سال به مدت 5 سال، حدود 2/1 ميليون نفر از افراد شاغل (که 750 هزار نفر آنان را زنان تشکيل مي¬دهند) هر يک با دريافت يک وام به ارزش تقريبي 400 هزار دلار، مي تواند از ورطه فقر نجات پيدا کند. پيشنهادهاي مطرح شده ديگر، عبارتند از: ايجاد "بانک توسعه خاور ميانه بزرگ" براساس الگوي بانک اروپايي بازسازي و توسعه، تأسيس مناطق آزاد (پيشتر، چندين منطقه آزاد در کشورهاي عربي ايجاد شده است) و فشار آوردن به کشورهاي منطقه براي پيوستن به سازمان جهاني تجارت در کنار اصلاحاتي که براي اين هدف ضروري است.
بازتاب جهاني طرح خاورميانه بزرگ
شکست اجلاس سران اتحاديه عرب در تونس در اوايل مارس 2004 (اسفند 1382) ضربه¬اي به هدف دولت بوش براي به جريان انداختن طرح معتبري در زمينه خاورميانه بزرگ در اجلاس ماه ژوئن گروه 8 وارد ساخت. مصر و عربستان سعودي، طرح ديگري را به عنوان جاي¬گزين طرح خاور ميانه بزرگ، مطرح ساختند که موفقيت¬آميز نبود.
موسسه "بنياد کارنگي براي صلح بين¬المللي"[26] در واشنگتن که مورد احترام گسترده¬اي قرار دارد، اقدام به انتشار يک جزوه انتقادي، عليه طرح خاورميانه بزرگ بوش و گروه 8 نموده و در آن خاطر نشان مي¬سازد که اين طرح از همان ابتدا، مسير را به غلط رفته است. جزوه انتقادي بنياد کارنگي اعلام مي¬دارد که طرح بوش، جامع نيست و در عين حال در مراحل مختلف خود مبتني بر مشورت نمي¬باشد. به علاوه، جزوه مزبور يک برنامه عمل از پيش تعيين شده را در مقابل تمامي طرف¬هاي ذيربط قرار مي¬دهد. اين سند به ما مي¬گويد که اروپايي¬ها بارها به امريکايي¬ها اخطار داده¬اند که دولت¬هاي خاورميانه بايد طرف مشورت قرار بگيرند و در فرايند موردنظر، مشارکت داده شوند. اين درست نيست که يک قالب تعريف شده و يک محصول نهايي به طرف¬هاي ذيربط داده شود.
انتشار اين طرح كه به صورت يك جانبه، توسط امريكا، تهيه، و مقامات اين كشور بر لزوم اجراي آن تأكيد كرده¬اند، عكس¬العمل¬هاي شديدي را در سطح منطقه خاورميانه و در شمال افريقا و نيز انتقادات كشورهاي مهم اروپايي را به دنبال داشته است.[27] كشورهاي منطقه و بسياري از صاحب¬نظران مسائل سياسي - منطقه¬اي معتقدند كه هدف امريكا از ارائه اين طرح، تغيير ساختار سياسي، فرهنگي و اجتماعي منطقه در راستاي تأمين هر چه بيشتر منافع خود در منطقه و نيز تضمين دائمي امنيت و منافع اسرائيل مي¬باشد.[28] اعتراضات كشورهاي عربي به برخي از مباني آن، نظير تحميلي و يك سويه بودن طرح و عدم مشورت با كشورهاي هدف، ناديده گرفتن نقش امريكا و اروپا در ايجاد مشكلات و عقب ماندگي منطقه، عدم توجه به ويژگي هاي تاريخي، ديني، فرهنگي و اجتماعي اين كشورها، ناديده گرفتن بحران اصلي منطقه و مسائلي از اين قبيل، مبتني بوده است. ضمن آن كه در تحليل¬ها و گفت و گوهاي درون منطقه¬اي، نسبت به اهداف پنهاني و جانبي طرح امريكا، نسبت به منطقه و يا نقش اسرائيل و منافع آن در جهت¬دهي به سمت و سوي طرح، ابراز نگراني مي¬شود.[29]
كشورهاي خاورميانه در عكس¬العمل به طرح ياد شده، هم زمان با ارزيابي¬هاي درون و برون منطقه¬اي، نظير برگزاري اجلاس سران عرب در تونس و هم چنين رايزني با مقامات امريكايي و اروپايي، برخي اقدامات انفعالي را دستمايه تحركات ديپلماتيك خود قرار دادند كه از جمله، اجراي برخي اقدامات اصلاحي صوري و نيز ارائه برخي طرح¬هاي اصلاحي براي منطقه، قابل ذكر مي¬باشد.[30]
مجموعه تحركات عرب در خصوص اين طرح، به دليل انفعال موجود ميان كشورها كه از تحولات عراق و اقدامات سخت افزاري امريكا ناشي مي¬شد، بر محور تعديل طرح و نه تغيير و تعطيل آن استوار بود؛ به گونه¬اي كه از جنبه¬هاي تحميلي و يك جانبه آن كاسته مي¬شد و رژيم¬هاي منطقه، شريك آن تلقي مي¬گرديدند. هم زمان با اين تحول، تهديدات متعدد، نسبت به بقاي حكومت¬هاي موجود به حداقل ممكن كاهش يافت.
كشورهاي اروپايي كه در ارزيابي خود از اين طرح، برخي ايرادات را از جنبه¬هاي تئوريك و ساختاري بر آن وارد كردند ضمن آن كه به نظر مي¬رسد، اروپايي¬ها علي رغم داشتن نگراني¬هاي مشترك با امريكا در قبال مسائل منطقه، نسبت به اهداف غايي امريكا در چهارچوب طرح فوق، بدبين هستند. برخي از كشورهاي شاخص اروپايي نظير فرانسه، آلمان و ايتاليا، هم زمان با انتقاد از نقاط ضعف طرح امريكا به سمت تدوين و ارائه طرح¬هاي مستقل، دو يا چند جانبه خاورميانه روي آوردند كه براي نمونه، مي¬توان از طرح آلمان (ديدگاه¬هاي فيشر در كنفرانس امنيتي مونيخ) طرح مشترك كانادا و دانمارك، طرح مستقل ايتاليا، طرح مشترك آلمان و فرانسه و يا طرح مشاركت استراتژيك اروپا با خاورميانه و مديترانه ياد نمود. مجموعه اين اختلاف ديدگاه¬ها و مخالفت¬ها، بسترهاي تعديل طرح خاورميانه امريكا را فراهم نمود و با بروز برخي تعديلات در اظهار اوليه مقامات امريكايي و سرانجام با قبول برخي اصلاحات، موجبات رضايت نسبي كشورهاي عربي و اروپايي، فراهم گرديد و در اجلاس سران گروه هشت كه با حضور سران هفت كشور عربي، تركيه و افغانستان به عنوان مدعو همراه بود، به تصويب رسيد.
به دنبال مخالفت شديد کشورهاي عربي و عدم استقبال کشورهاي اروپايي، طرح خاورميانه بزرگ[31] تعديل گرديد و در 10 ژوئن 2004 با نام جديد «طرح خاورميانه گسترده» [32] در نشست گروه 8 سي آيلند[33] به تصويب رسيد. طرح مزبور، شامل دو بخش است: بخش اول، که به مبحث ضرورت استقرار دموکراسي در خاورميانه، اختصاص دارد، نسبت به پيش نويس نخست طرح خاورميانه بزرگ از لحن ملايم تري برخوردار است تا آن جا که به يک بحث کلي در محاسن دموکراسي، آزادي، حکومت قانون و حقوق بشر نزديک مي¬شود. بخش دوم، مانند پيش نويس اول، برنامه نسبتاً جامعي براي انجام اصلاحات اقتصادي در منطقه خاورميانه بزرگ است. در طرح «خاورميانه گسترده»، با تعديل لحن بخش اول، بخش دوم که به برنامه اصلاحات اقتصادي اختصاص دارد، برجسته¬تر مي¬نمايد. افزون بر اين، برخلاف پيش نويس اول که در آن مسئله فلسطين و اسرائيل، کاملاً ناديده گرفته شده بود، متن طرح «خاورميانه گسترده» به اختصار به ضرورت ادامه تلاش¬ها براي حل مسئله فلسطين و اسرائيل اشاره مي¬نمايد. همچنين، متعاقب نشست ژوئن، گروه 8 با انتشار يک بيانيه مستقل، ضرورت استقرار صلح بين اسرائيل و فلسطين و اهميت کليدي «نقشه راه» را مورد تاکيد قرار داد.[34]
علي¬رغم تعديل¬هاي انجام گرفته، اين طرح، هم چنان با نام اوليه آن، يعني طرح خاورميانه بزرگ، معروف مي¬باشد. کشورهاي منطقه، هم چنان با اين طرح، سخت مخالفند و کشورهاي اروپايي نيز با احتياط بسيار به آن مي¬نگرند. از ميان کشورهاي منطقه، تنها افغانستان، عراق، قطر، بحرين، اردن، تونس و يمن در ضيافت رسمي نشست گروه 8 در سي آيلند شرکت نمودند. عربستان سعودي و مصر با طرح مزبور، کاملاً مخالفند. حسني مبارک، اظهار داشته است که "تلاش¬هاي خارجي براي تحميل اصلاحات خيالي، باطل است و مي¬تواند به هرج و مرج بيانجامد". عربستان سعودي، حتي از شرکت در نشست تونس، براي تهيه پاسخ کشورهاي عربي به طرح خاورميانه بزرگ خودداري نمود. از سوي ديگر، منتقدين امريکايي «طرح خاورميانه گسترده» برآنند که اين طرح، عمدتاً بر امور اقتصادي تکيه دارد و به اصلاحات سياسي و تقويت سازمان¬هاي غيردولتي و نهادهاي جامعه مدني، توجه لازم را ندارد.
اولين نشست «طرح خاورميانه گسترده» در دسامبر 2004 در شهر رباط مراکش، با نام «فوروم آينده»[35] برگزار گرديد که در آن، علاوه بر کشورهاي گروه 8، نمايندگان تعدادي از کشورهاي منطقه، مانند پاکستان، مراکش و ترکيه نيز شرکت داشتند. در واقع، «فوروم آينده» چهارچوبي است براي نشست¬هاي منظم وزراي کشورهاي ذي¬نفع، جهت تدوين و بررسي پيشرفت برنامه اصلاحات منطقه. در اين چهارچوب، به موازات نشست¬هاي مرتب رهبران سياسي دولت¬هاي مربوطه، نشست-هايي بين رهبران اقتصادي و اجتماعي، به ويژه نهادهاي جامعه مدني کشورهاي منطقه نيز انجام مي پذيرد. دراولين نشست «فوروم آينده» در دسامبر 2004، مبلغ 60 ميليون دلار به برنامه¬هاي مصوب نشست اختصاص داده شد.
فوروم آينده
به منظور تسهيل و پيشبرد اصلاحات سياسي، اجتماعي و اقتصادي منطقه، طرح خاورميانه بزرگ، اقدامات متعددي را در سه زمينه ارتقاي دموکراسي، ايجاد جوامع متکي بر دانش، و گسترش فرصت¬هاي اقتصادي، توصيه مي¬نمايد که موارد عمده آنها به اختصار به شرح زير مي¬باشند. اين اقدامات در چارچوب سازماني «فوروم آينده» هم¬آهنگ و به اجرا گذارده خواهند شد. بنا به طرح خاورميانه بزرگ، نمايندگان رسمي دولت¬هاي گروه 8 و کشورهاي منطقه، به طور مرتب در چهارچوب «فوروم آينده» ملاقات خواهند نمود و در زمينه پيشبرد برنامه اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي منطقه، به ويژه استقرارحکومت قانون، گسترش دموکراسي، تقويت نهادهاي جامعه مدني، رعايت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادي، به تبادل¬نظر و همکاري خواهند پرداخت. به موازات آن، نمايندگان سازمان¬هاي غيردولتي و گروه¬هاي اقتصادي کشورهاي منطقه و گروه 8 نيز مستقيماً با يک ديگر، وارد تبادل¬نظر و همکاري خواهند شد.
الف. ارتقاي دموکراسي
بنابر طرح خاورميانه بزرگ، علاوه بر پشتيباني مستقيم از جنبش¬هاي دموکراتيک منطقه، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با ارائة خدمات فني، آموزشي و حقوقي به ايجاد ظرفيت¬هاي اجتماعي و سازماني لازم براي رشد دموکراسي کمک کنند و بدين وسيله، استقرار و گسترش دموکراسي در منطقه را تسهيل و تسريع نمايند. در اين حوزه، اقدامات متعددي، مطرح مي¬شوند که موارد عمده آنها عبارتند از:
1. ايجاد ظرفيت¬هاي لازم براي انجام انتخابات آزاد: براي مثال، ارائه کمک¬هاي فني و آموزشي براي ايجاد سيستم¬هاي کارآمد و مستقل «ثبت رأي دهندگان» و « نظارت بر انتخابات».
2. آموزش و مبادلات پارلماني: به ويژه در زمينه تدوين قوانين و اجراي اصلاحات حقوقي.
3. تسهيل مشارکت زنان در رهبري سياسي: تأسيس مؤسساتي جهت آموزش فنون مديريت و رهبري به زناني که مايل به تأسيس و مديريت سازمان¬هاي غيردولتي و شرکت در رقابت انتخاباتي براي کسب پست¬هاي سياسي مي¬باشند.[36]
4. اصلاحات حقوقي و رفرم سيستم قضايي: ايالات متحده، اتحاديه اروپا، سازمان ملل و بانک جهاني، داراي برنامه¬هاي متعددي براي رفرم نظام حقوقي و قوه قضايي کشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد مي¬باشند. اما اکثر اين برنامه-ها در سطوح کلان کشوري، عمل مي¬کنند، مانند آموزش قانون نويسي، مديريت قوه قضائيه و اصلاح قوانين حقوقي. درحالي که در اکثر کشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد، مؤسساتي جهت ارائه مشاوره و خدمات حقوقي و قضايي به افراد و عامه مردم، به صورت رايگان و يا نيمه رايگان وجود ندارد. کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با ارائه کمک¬هاي مالي و فني، جهت تأسيس چنين مؤسساتي به استقرار حکومت قانون در کشورهاي منطقه، کمک نمايند. افزون بر اين، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با افزايش کمک¬هاي مالي و فني به کشورهاي منطقه، براي مثال در زمينه آموزش و مبادله پرسنل قضايي، آموزش قانون¬نويسي و مديريت سيستم قضايي، پيشبرد اين اصلاحات را تسريع و تقويت نمايند.
5. کمک به رشد رسانه¬هاي عمومي مستقل: رسانه¬هاي عمومي در کشورهاي خاورميانه، مستقيماً يا غيرمستقيم، تحت کنترل دولت مي¬باشند. غالبا اين رسانه¬ها فاقد توانايي¬هاي لازم براي ارائه تحليل و بررسي¬هاي حرفه¬اي و مستقل مي¬باشند و کيفيت کار آنها معمولاً بسيار پايين است. اين کاستي، موجب بي¬علاقگي جامعه به رسانه¬هاي عمومي و کسري اطلاعات لازم براي شرکت مؤثر مردم در مديريت جامعه مي¬گردد. کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با اتخاذ اقدامات متعددي به حل اين مشکل کمک نمايند، مانند: مبادله روزنامه¬نگاران حرفه¬اي، آموزش روزنامه¬نگاران مستقل کشورهاي منطقه، ارائه بورس¬هاي تحصيلي به جوانان و روزنامه¬نگاران مستعد منطقه، براي تحصيل در رشته¬هاي مربوطه در کشورهاي غربي، اعزام اساتيد و روزنامه¬نگاران حرفه¬اي به کشورهاي منطقه، جهت آموزش ژورناليست¬ها در کشورهاي منطقه و غيره.
6. ارتقاي شفافيت و مبارزه با فساد: براساس تحقيقات بانک جهاني، اکنون فساد، بزرگ¬ترين مانع در برابر توسعه اقتصادي و سياسي کشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته است. اين در حالي است که در اکثر کشورهاي خاورميانه و افريقاي شمالي، فساد، به معناي سوء استفاده از موقعيت¬هاي دولتي و اجتماعي براي کسب منافع شخصي، اپيدميک شده و در بطن کليه دستگاه¬هاي دولتي و نهادهاي اجتماعي، گسترش يافته است. براي کمک به حل اين مشکل، طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي گروه 8 را فرا مي¬خواند تا آشكارا و به نحوي فعال از برنامه¬هاي سازمان ملل و سازمان همياري و توسعه اقتصادي[37] براي مبارزه با فساد در کشورهاي خاورميانه و افريقاي شمالي، پشتيباني نمايند. در چهارچوب اين برنامه¬ها، رهبران دولت¬هاي منطقه، سازمان¬هاي غيردولتي، مؤسسات مالي بين¬المللي و رهبران ساير کشورهاي عضو، برنامه¬هاي خود را براي مبارزه با فساد و تقويت پاسخ¬گويي دولت به بحث و بررسي مي¬گذارند و سعي مي¬کنند تا آنها را با يک ديگر، هم¬آهنگ سازند. هم چنين، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند کشورهاي منطقه را ترغيب نمايند تا اصول و برنامه¬هاي «تأمين شفافيت و مبارزه با فساد» گروه 8 را اختيار کنند و به اجرا بگذارند. افزون بر اين، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا چند برنامه مبارزه با فساد را به صورت آزمايشي درمنطقه آغاز نمايند.
7. ارتقاي جامعه مدني: انجام اصلاحات سياسي و اجتماعي واقعي در خاورميانه، مانند هر منطقه ديگر، تنها به دست نيروهاي سياسي منطقه و سازمان¬هايي که مردم، آن را نمايندگي مي¬کنند ميسر است. لذا، براي تسهيل و پيشبرد برنامه اصلاحات خاورميانه، کشورهاي گروه 8 مي¬بايست به رشد و توسعه نهادها و سازمان¬هاي جامعه مدني در منطقه کمک نمايند. بنا به طرح خاورميانه بزرگ، اين مهم مي¬تواند از راه¬هاي گوناگون ذيل، انجام پذيرد:
الف- اعمال فشار به دولت¬هاي منطقه، جهت رعايت حقوق نهادها و سازمان¬هاي جامعه مدني، به ويژه رسانه¬ها و سازمان¬هاي حقوق بشر و اجازه کار آزاد به آنها بدون ايجاد مزاحمت¬ها و محدوديت¬هاي سياسي.
ب- افزايش کمک¬هاي مالي به رسانه¬ها و سازمان¬هاي غيردولتي منطقه؛ که در زمينه ارتقاي دموکراسي، حقوق بشر و حقوق زنان، فعاليت مي¬کنند.
ج- افزايش بودجه سازمان¬هاي غيردولتي غربي (مانند بنياد دموکراسي امريکا و بنياد وست مينستر بريتانيا) جهت ارائه خدمات فني به سازمان¬هاي غيردولتي منطقه خاورميانه بزرگ، مانند آموزش فنون لازم براي ايجاد پايگاه (پلاتفورم) اجتماعي و سياسي، اعمال نفوذ و فشار بر دولت¬هاي خود و جلب پشتيباني مردم و رسانه¬ها.
8. تأسيس سازمان گفت و گو و همکاري براي ارتقاي دموکراسي: به منظور ظرفيت¬سازي و تقويت نهادهاي دموکراتيک منطقه، طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي منطقه و گروه 8 را فرا مي¬خواند تا اقدام به تأسيس سازمان «گفت و گو و همکاري براي ارتقاي دموکراسي» نمايند. در اين سازمان که تحت نظر فوروم آينده، اداره خواهد شد نمايندگان دولت¬ها، سازمان¬هاي غيردولتي و نهادهاي مدني منطقه، کشورهاي گروه 8 و اتحاديه اروپا به تبادل اطلاعات و تجربه، پيرامون برنامه¬ها و شيوه¬هاي گسترش دموکراسي و تدوين برنامه¬هاي مشترک براي ايجاد و تقويت نهادهاي دموکراتيک خواهند پرداخت.
ب. ايجاد جوامع متکي به دانش
بنابه گزارش¬هاي توسعه انساني جهان عرب، در جهان نوين، دانش، شالوه و شاهراه توسعه و آزادي است. اما، همان طور که در بخش پيش اشاره شد جهان عرب، علي¬رغم پيشينه تاريخي خود، به نحوي خيره کننده و تأسف¬آور از جهان دانش معاصر، عقب افتاده است. به منظورحل اين معضل، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا اقدامات جديد و گسترده¬تري را جهت آموزش نيروي انساني منطقه، اتخاذ نمايند. به طور مشخص، برنامه¬هاي پيشنهادي طرح خاورميانه بزرگ در اين حوزه عبارتند از:
1. ارائه کمک¬هاي مالي و فني به دولت¬ها و سازمان¬هاي غيردولتي منطقه؛ با اين هدف که نرخ بيسوادي منطقه را تا سال 2010 به ميزان 50% کاهش دهند (به ويژه در ميان زنان).
2. تأسيس مؤسسات تربيت معلم به منظور تربيت 100 هزارمعلم زن تا سال 2008، بر مبناي رهنمون¬هاي «آموزش براي همه» سازمان يونسکو.
3. ارائه کمک¬هاي مالي، جهت چاپ کتاب¬هاي درسي (از طريق مشارکت بخش خصوصي و دولتي) و اهداي آنها به مدارس، دانشگاه¬ها و کتابخانه¬هاي منطقه.
4. ايجاد مدارس جديد با استفاده از تکنولوژي و متدهاي آموزش نوين، بر مبناي طرح مدارس «اکتشاف» اردن که با استقبال و موفقيت قابل توجهي، همراه بوده است.
5. برگزاري نشستي متشکل از رهبران بخش¬هاي دولتي، خصوصي و سازمان¬هاي جامعه مدني منطقه و همتايان¬شان در ايالات متحده امريکا و اتحاديه اروپا، به منظور بررسي راه حل¬هاي مسئله "کسري دانش" در منطقه خاورميانه بزرگ.
6. تأسيس مؤسساتي با مشارکت بخش¬هاي خصوصي و دولتي منطقه، جهت مجهز کردن مدارس به تجهيزات کامپيوتري و دسترسي به اينترنت.
7. تأسيس مدارس بازرگاني در منطقه، با همکاري مدارس و دانشگاه¬هاي کشورهاي گروه 8.
ج. گسترش فرصتهاي اقتصادي
بنابه طرح خاورميانه بزرگ، حل مشکلات اقتصادي منطقه خاورميانه بزرگ، مستلزم انجام اصلاحات اقتصادي گسترده¬اي، همطراز با اصلاحات اقتصادي اروپاي شرقي مي¬باشد. آزادسازي انرژي بخش خصوصي، به ويژه صنايع کوچک و متوسط که موتور رشد اقتصادي منطقه مي¬باشند محور اصلي چنين اصلاحاتي است. در اين راستا، برنامه¬هاي مشخص طرح خاورميانه بزرگ عبارتند از:
1. تأسيس مؤسسات مالي و بانک¬هاي توسعه، جهت تأمين سرمايه لازم براي توسعه اقتصادي منطقه؛
2. اصلاح بخش مالي؛
3. ارتقاي تجارت آزاد؛
4. تأسيس فوروم فرصت¬هاي اقتصادي خاورميانه.
1. تأسيس مؤسسات مالي: به منظور بهبود عرضه سرمايه لازم براي توسعه اقتصادي منطقه، طرح خاورميانه بزرگ، تشکيل سه نوع مؤسسه مالي را توصيه مي¬کند:
الف- بانک توسعه خاورميانه بزرگ: تأسيس يک بانک توسعه منطقه¬اي بر مبناي بانک توسعه اروپا، با سرمايه مشترک کشورهاي گروه 8 و کشورهاي ثروت¬مند منطقه، جهت تأمين سرمايه لازم براي انجام پروژه¬هاي پايه¬اي، نظير آموزش، بهداشت و ساير زيرساخت¬هاي اوليه توسعه اقتصادي. هم چنين، اين بانک مي¬تواند به عنوان مرکزي براي ارائه خدمات فني به کشورهاي منطقه در زمينه تهيه برنامه¬هاي توسعه و امور مالي، عمل نمايد. انجام اصلاحات اقتصادي و اثبات دست¬آوردهاي آن، يکي از معيارهاي اساسي براي دريافت وام از بانک توسعه خاورميانه مي¬باشد.
ب- شرکت سرمايه گذاري خاورميانه بزرگ: تأسيس يک مؤسسه سرمايه¬گذاري منطقه¬اي، تحت سرپرستي شرکت مالي بين¬المللي (اي اف سي) و با سرمايه و مديريت بخش خصوصي کشورهاي منطقه و گروه 8 به منظور اعطاي وام¬هاي سرمايه¬اي براي کمک به توسعه بخش خصوصي منطقه، به ويژه پاگيري و توسعه شرکت¬هاي صنعتي و تجاري بزرگ و متوسط منطقه¬اي. هم چنين، اين مؤسسه با ارائه خدمات فني به کشورهاي منطقه به ايجاد جو مناسب براي رشد سرمايه¬گذاري و توسعه بخش خصوصي نيز کمک خواهد نمود.
پ- تأسيس مؤسسات مالي براي عرضه وام¬هاي کوچک: در منطقه، چند مؤسسه مايکرو فايننس وجود دارد. اما تنها 5 درصد متقاضيان، موفق به دريافت وام از اين مؤسسات مي¬شوند. افزون بر اين، کل وام¬هاي اين مؤسسات، تنها 7 درصد سرمايه مورد نياز متقاضيان را تأمين مي¬کند. به منظور پر کردن اين خلأ، به ويژه تأمين سرمايه مالي مورد نياز زنان، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا اقدام به تأسيس چند مؤسسه مايکرو فايننس در منطقه بنمايند. اين مؤسسات بر مبناي تجاري، اداره خواهند شد؛ به اين معنا که براي ادامه فعاليت، تنها به درآمد خود متکي خواهند بود. بر فرض آن که ارزش متوسط وام¬هاي اعطايي اين مؤسسات برابر 400 دلار براي هر نفر باشد، طرح خاورميانه بزرگ، پيش¬بيني مي¬کند که اعطاي 500 ميليون دلار وام در ظرف 5 سال به يک ميليون و دويست هزار نفر، کمک خواهد نمود تا خود را از بند فقر نجات دهند که 750 هزار نفر آنها را مي¬توانند زنان تشکيل دهند.
2. اصلاح بخش مالي: به منظور ادغام مؤثرتر کشورهاي منطقه در نظام مالي جهاني، طرح خاورميانه بزرگ از کشورهاي گروه 8 مي¬خواهد تا با ارائه خدمات فني به اصلاح و نوسازي بخش مالي کشورهاي منطقه، کمک نمايند؛ به ويژه، در زمينه¬هاي: الف- کاهش سلطه دولت بر بخش بانکي؛ ب- حذف و کاهش موانع موجود بر سر مبادلات مالي بين کشوري؛ پ- نوسازي بخش بانکي و ت- توسعه و بهبود ابزارهاي مالي متکي بر ضوابط بازار و ايجاد ساختارهاي نظارتي جهت آزاد سازي بازار سرمايه.
3. ارتقاي تجارت آزاد: مبادلات تجاري کشورهاي منطقه خاورميانه بزرگ، عمدتاً با کشورهاي خارج از منطقه است. در واقع، تنها 6% کل مبادلات تجاري آنها با کشورهاي درون منطقه است. افزون بر اين، سطح موانع تعرفه¬اي و غيرتعرفه¬اي در ميان کشورهاي منطقه، بسيار بالا مي¬باشد. به منظور ارتقاي تجارت آزاد و تشويق مبادلات درون منطقه¬اي، طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي گروه 8 را به انجام اقدامات زير فرا مي¬خواند:
الف- کمک به کشورهاي منطقه، جهت الحاق به سازمان تجارت جهاني: کشورهاي گروه 8 مي¬توانند کشورهاي منطقه را تشويق نمايند تا به سازمان تجارت جهاني ملحق شوند و با ارائه کمک¬هاي فني، نظير تدوين برنامه¬هاي مناسب براي کاهش موانع تعرفه¬اي و غيرتعرفه¬اي و اصلاح سيستم¬هاي گمرک و لجستيک، روند الحاق به سازمان تجارت جهاني را براي آنها تسهيل نمايند. پس از پيوستن آنها به سازمان تجارت جهاني و امضاي توافق¬نامه¬هاي مربوطه، کشورهاي گروه 8 مي¬توانند به کشورهاي منطقه کمک نمايند تا تعهدات خود به سازمان تجارت جهاني را اجرا نمايند.
ب- تأسيس قطب¬هاي تجارت منطقه¬اي: کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با تأسيس قطب¬هاي تجارت منطقه¬اي به توسعه تجارت، به ويژه تجارت درون منطقه¬اي، کمک نمايند. تأسيس اين مراکز با متمرکز کردن راه¬هاي ورودي و خروجي کالا در يک نقطه و مرتبط کردن گمرک¬هاي کشورهاي منطقه، موجب کاهش هزينه حمل و نقل، امور گمرکي و اداري خواهد شد، گردش کالاهاي بخش خصوصي را در درون منطقه، تسهيل خواهد نمود و با تسهيل دسترسي سرمايه گذاران خارجي به اطلاعات، خدمات و بازار، موجب رشد سرمايه¬گذاري در منطقه خواهد شد.
پ- تأسيس مناطق توسعه تجارت: کشورهاي گروه 8 مي¬توانند با ارائه خدمات فني به کشورهاي منطقه به تأسيس مناطق آزاد و ويژه تجاري در منطقه خاورميانه بزرگ، کمک نمايند. اين مراکز با ايجاد همکاري بين کشورهاي منطقه، به ويژه در زمينه هم¬آهنگ و يکسان¬سازي طراحي، توليد و بازاريابي توليدات صنعتي، موجب شکل¬گيري بازارهاي بزرگ منطقه¬اي خواهند شد. متعاقباً، کشورهاي گروه 8 مي-توانند با تقويت دسترسي اين محصولات به بازارهاي خود به رشد و توسعه اين بازارهاي منطقه¬اي کمک نمايند.
4) تأسيس فوروم فرصت¬هاي اقتصادي خاورميانه بزرگ: طرح خاورميانه بزرگ، کشورهاي گروه 8 را فرا مي¬خواند تا به منظور تشويق و تقويت همکاري بين کشورهاي منطقه، بر مبناي الگوي فوروم همکاري¬هاي اقتصادي آسيا و پاسيفيک، اقدام به تأسيس فوروم « فرصت¬هاي اقتصادي خاورميانه بزرگ» نمايند. در اين فوروم، رهبران دولت¬هاي منطقه و کشورهاي گروه 8 همراه با نمايندگان بخش¬هاي خصوصي و سازمان¬هاي غيردولتي¬شان، به بررسي فرصت¬هاي اقتصادي منطقه و حل مشکلات و برنامه اصلاحات اقتصادي منطقه، به ويژه اصلاح نظام¬هاي تجاري، مالي و سيستم¬هاي نظارتي به تبادل¬نظر و همکاري خواهند پرداخت.
پس از برگزاري اولين اجلاس وزراي خارجه و اقتصاد 34 كشور شركت¬كننده در كنفرانس رباط (11 دسامبر 2004) درباره خاورميانه بزرگ سمينارها، كنفرانس¬ها و ميزگردهاي مختلفي در كشورهاي مراكش، مصر، تونس، اردن، يمن، تركيه، ايتالي، اسپانيا و بلژيك برگزار و ديدگاه¬هاي متفاوتي مطرح شد. در آخرين نشست از اين نشست¬هاي كارشناسي كه در اواخر سال 2005 با مساعدت ايتاليا و در رباط برگزار شد اكثر سخنرانان و كارشناسان به استانداردهاي متفاوت دموكراسي در جوامع مختلف، اشاره كرده و اين طرح را بر روي خاورميانه، ناكارآمد خواندند.
نتيجه گيري
طرح خاورميانه جديد که مدل تعديل شده طرح خاورميانه بزرگ است، نقطه مقابل خاورميانه اسلامي، محسوب مي¬شود. محوريت خاورميانه جديد، حول رژيم اشغال¬گر قدس، به عنوان مهم¬ترين شريک استراتژيکي امريکا خواهد بود و تضمين امنيت اين رژيم و نابودي تمامي سلاح¬هايي که مي¬تواند اراضي اشغالي را مورد هدف قرار دهند، به عنوان اولين هدف، انتخاب شده است. به خصوص اين که، تمامي کشورهاي منطقه نيز مي¬بايست، اين رژيم جعلي را به رسميت شناخته و به اجرايي شدن " نقشه راه" که تضمين¬کننده منافع اسرائيل است، مجدداً اهتمام شود.
در اين طرح، امريکا مجبور گرديده است رويکرد دولت¬سازي خود را متوقف سازد؛ زيرا از يک سو، تلاش امريکا در منطقه، براي گسترش دموکراسي کنترل شده غربي با به قدرت رسيدن اسلام¬گرايان، بي¬نتيجه مانده و از طرف ديگر، کشورهاي مرتجع منطقه نيز اين روند گسترش دموکراسي را در تضاد با منافع داخلي خود، احساس مي¬کنند.
علاوه بر اين، امريکا نيز براي باز سازي قدرت نرم و نفوذ از دست رفته خود، تقويت دولت¬هاي مرتجع و هم سو را مناسب ارزيابي کرده است؛ به خصوص، اين که مثلث عربي (اردن، عربستان و مصر) تشکيل خاورميانه اسلامي را بر ضد منافع منطقه¬اي خود ارزيابي مي¬کنند. در خاورميانه جديد، امريکا، تلاش خواهد کرد از اين فرصت براي متلاشي کردن جبهه ضد صهيونيستي، استفاده نمايد؛ به خصوص، اين که در طرح خاورميانه جديد، مي¬بايست جبهه ايران و کشورهاي مرتبط با آن به شدت تعديل گردد؛ به گونه¬اي که خاورميانه اسلامي با محوريت جمهوري اسلامي معنا نداشته باشد. در چنين حالتي، کنترل پيشرفت فن¬آوري در منطقه و جلوگيري از پيدايش مواردي چون ايران هسته اي مشکل نخواهد بود.
در خاورميانه جديد مورد نظر امريکا، مي¬بايست ضمن کنترل صدور نفت و کاهش قيمت آن، احتمال استفاده از آن به عنوان يک اهرم براي وارد آوردن فشار به امريکا و متحدان استراتژيک آن براي هميشه از بين رود؛ چرا که با افزايش يک دلار به قيمت هر بشکه، امريکا مي¬بايست سالانه، چهار ميليارد دلار بيشتر براي تأمين نفت مورد نياز خود هزينه کند. در خاور ميانه جديد، براي مهار و مقابله با رويکرد اسلام گرايي، ترويج اسلام سکولار از يک سو و گرايش به مذاهب انحرافي و دست¬ساز از طرف ديگر، مورد توجه قرار مي¬گيرد. امريکا براي مقابله و مهار خاورميانه اسلامي، از هيچ کوششي براي ناکام ماندن آن دريغ نکرده و از هر ابزاري براي ضربه زدن به آن استفاده مي¬کند تا مانع از شکل¬گيري قطب مخالف خود در منطقه شود.
پي¬نوشت:
* عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي.
** عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي.
1 . G. Fuller, The Future of Political Islam, Foreign Affairs, No. 81, 2002, p. 48-60.
2 . Are Knudsen, (2003) Political Islam in the Middle East, Bergen, Michelsen Institute, p.5.
3. فوازاي جرجيس،" آمريكا و اسلام سياسي"، مترجم سيد محمد كمال سروريان (تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1382).
4. جفري كمپ، "جغرافياي استراتژيك خاورميانه"، سيد مهدي حسيني متين (تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1383).
5. ميام ديتريش، جايگاه اسلام در اروپا، ترجمه فاضل نيا، همشهري ديپلماتيك (شماره 27، 1383) ص 10.
6. جميله كديور، " نگاه غرب بر پديده اسلام گرايي قبل و بعد از يازده سپتامبر"، همشهري ديپلماتيك (شماره 73، 1384) ص 14.
7 .http://east. p.1.
8. ماهنامه برداشت، 1382، ص 32-31.
9. حسن صادق، جغرافياي انرژي و برخي ملاحظات امنيت ملي،" اطلاعات سياسي و اقتصادي" (شماره 110-109، 1375) ص 180.
10. عاطف كوبورسي و سليم منصور، "اقتصاد سياسي نفت در خاورميانه"، اطلاعات سياسي اقتصادي" (شماره 108-107، 1375) ص 5.
11. مهدي مطهرنيا، " محافظه كاري در خدمت ليبراليسم"، همشهري ديپلماتيك (شماره 27، 1383) ص 105.
12. Esposito, J. L. (2002) Unholy War: Terror in the Name of Islam, New York: Oxford University Press.
13. يوسف مولايي، "جايگاه ايران در استراتژيك كلان آمريكا"، ايران امروز، 31/3/1383، ص3ـ2.
14. A. Cordesman, (1996) Perilous Prospects: The Peace Process and the Arab-Israeli Military Balance, Boulder, Colo.: Westveiw Press.
15. محمد رئوف، اهداف آمريكا براي خاورميانه، بازتاب، 10/3/1383.
16. Camille Mansour, “The Impact of 11 September on the Israeli-Palestinian Conflict”, Palestinian Studies Journal, Vol. XXXI, No. 2, Winter 2002, p.13-16.
17. كالين پاول، "طرح آمريكا براي خاورميانه"، همشهري ديپلماتيک (ش10، 1383) ص4.
18. Enterprise.
19. ريموند الويشس هينبوش، "سياست خارجي كشورهاي خاورميانه"، ترجمه علي گل محمدي (تهران: نشر مطالعات راهبردي، 1382)، ص 176ـ159.
20. D. Frum, (2003) the Surprise Presidency of George W. Bush, New York: Random House, p. 232-233.
21. ديك چني، "دمكراسي در خاورميانه بزرگ"، همشهري ديپلماتيک (ش10، 1383) ص8.
22. آچار گيلبرت، "خاورميانه بزرگ"، لوموند ديپلماتيک، آوريل 2004، ص2.
23. Sea Island , Georgia.
24. William Faff.
25. اكبر مهدي¬زاده، "بررسي ابعاد گوناگون طرح خاور ميانه بزرگ"، مجله نگاه (سال چهارم، ش43، فروردين 1383).
26. Carnegie Institute در سال 1910 به منظور پيشبرد صلح، تأسيس شد. اما نقش قابل توجهي در خصوص طرح خاورميانه بزرگ دارد.
27. حامد ياري، "خاورميانه بزرگ: دولتها ديدگاهها"، همشهري ديپلماتيک (شه0، نيمه دوم فروردينهه 13) صهه.
28. "طرح خاورميانه بزرگ"، همشهري ديپلماتيک (شهه، نيمه دوم فروردين 1383) صه4.
29. مهدي شكيبايي، " نقاط ضعف و قوت طرح خاورميانه بزرگ در نظام سياسي" منطقه، اعتماد، 14/12/1382، ص2.
30. "احتمال پيشگيري طرح خاورميانه بزرگ"، ايران امروز، 8/1/1383، ص8.
31. GMENAI.
32. Broader Middle East and North Africa Initiative (BMENAI).
33. Sea Island.
34. مورلي ميلتون و پيتر هينچ، "بحران در خاورميانه" (تهران: نشر قومس، 1385) ص.156ـ153.
35. Forum for the Future.
36._ "زنان مسلمان خاور ميانه سخن مي¬گويند" ( تهران: نشر پيكان، 1382).
37. OECD.
منبع : فصلنامه علوم سیاسی