شخصيّت علمى امام حسن مجتبى(علیه السلام)

تواضع، فروتنى، خداترسى، روابط حسنه، احترام متقابل و كمك به بينوايان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازويى علمى، قضايى و نيرويى بسيار كارآمد براى حكومت علوى و شخص اميرمؤمنان عليه‏السلام بوده است. امام از جمله كسانى بود كه از آغاز تا پايان به دفاع از حريم رهبرى پرداخته و در جنگ‏هاى جمل، صفّين و نهروان فعالانه شركت جسته، بلكه در بسيج نيروها از كوفه
چهارشنبه، 30 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصيّت علمى امام حسن مجتبى(علیه السلام)
شخصيّت علمى امام حسن مجتبى(علیه السلام)
شخصيّت علمى امام حسن مجتبى(علیه السلام)

نويسنده: محمد جواد مروّجى طبسى

ابعاد شخصيّت امام مجتبى عليه‏السلام

دامنه شخصيّت بى‏مانند سبط اكبر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم امام حسن مجتبى عليه‏السلام آنقدر وسيع و گسترده است كه آثار و نشانه‏هاى آن در تمام كتاب‏هاى حديث، تراجم، سيره، تاريخ و مناقب فراوان به چشم مى‏خورد.
تواضع، فروتنى، خداترسى، روابط حسنه، احترام متقابل و كمك به بينوايان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازويى علمى، قضايى و نيرويى بسيار كارآمد براى حكومت علوى و شخص اميرمؤمنان عليه‏السلام بوده است.
امام از جمله كسانى بود كه از آغاز تا پايان به دفاع از حريم رهبرى پرداخته و در جنگ‏هاى جمل، صفّين و نهروان فعالانه شركت جسته، بلكه در بسيج نيروها از كوفه براى مقابله با فتنه طلحه و زبير، گام‏هاى بسيار مثبت و مؤثرى برداشته است.
زندگى پر رنج و محنت امام، پر از اين مسائل است كه فقط به يك بُعد آن، كه جايگاه علمى امام مجتبى عليه‏السلام باشد، اشاره مى‏كنيم.

الف) امام در نگاه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

امام حسن مجتبى عليه‏السلام كودك بود كه پيامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگى ياد مى‏كرد. به يقين اين برخوردهاى محبت‏آميز كه هيچ گاه در زمان خاص و يا در محدوده خاصّى ابراز نمى‏شد، نشان دهنده اين بود كه آن حضرت مى‏خواست نقاب از چهره امام حسن عليه‏السلام كنار زده و شخصيّت والاى او را بيش از پيش، به مسلمانان معرفى كند.

هادى امت

حذيفه گويد: روزى صحابه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در نزديكى كوه حرا ـ يا غير آن ـ گرد پيامبر جمع شده بودند كه حسن در خردسالى با وقار خاصّى به جمع آنان پيوست. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با نگاه طولانى كه بر او داشت، همه را مخاطب قرار داده و فرمود:
«آگاه باشيد كه همانا او ـ حسن ـ بعد از من راهنما و هدايتگر شما خواهد بود. او تحفه‏اى است از خداوند جهان براى من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقى مانده از من آشنا خواهد كرد. سنت مرا زنده خواهد كرد. و افعال و كردارش نشانگر كارهاى من است. خداوند عنايت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر كسى باد كه حقّ او را بشناسد و به خاطر من به او احترام نموده و نيكى كند.»1

مصلح بزرگ

مورّخان نوشته‏اند كه: روزى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبى عليه‏السلام فرمود:
«انّ هذا ريحانتى و انّ ابنى هذا سيد، سيصلح اللّه به بين فئتين من المسلمين؛2 همانا حسن ريحانه من است. و اين فرزندم سيّد و بزرگ است و به زودى خداوند به دست او بين دو گروه مسلمان، صلح برقرار خواهد كرد.»
ناگفته نماند كه اين سخن، يك پيشگويى از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بود كه در آينده بين دو گروه از مسلمانان جنگ و خونريزى خواهد شد و امام حسن عليه‏السلام بين آن دو، صلح و دوستى برقرار خواهد كرد.
طبق نقل تاريخ، امام حسن مجتبى عليه‏السلام با مشاهده خيانت ياران و فراهم نبودن زمينه جنگ با معاويه، خير و صلاح امت را در اين ديدند كه از درگير شدن با معاويه خوددارى كرده و با صلح پيشنهادى معاويه، موافقت كنند. و در اثر اين صلح، هم مسلمانان را از شرّ هجوم خارجيان نجات دادند و هم از جنگ و خونريزى جلوگيرى كردند.3

گواه رسالت نبوى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

و در ادامه ماجرايى كه حذيفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است كه: ناگاه مرد عربى چماق به دست وارد شد و فرياد برآورد: «كدام يك از شما محمد هستيد؟» ياران رسول خدا، با ناراحتى جلو رفته و گفتند: «چه مى‏خواهى؟» رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «آرام بگيريد.» مرد عرب خطاب به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گفت: «تو را دشمن داشتم، و اكنون دشمنى من نسبت به تو بيشتر شد. تو ادّعاى رسالت و پيامبرى كرده‏اى، دليل و برهانت چيست؟» حضرت فرمود: «چنانچه مايل باشى، عضوى از اعضاى من به تو خبر دهد كه برهان و دليلم روشن‏تر خواهد بود.» مرد عرب گفت: «مگر عضو انسان هم سخن مى‏گويد؟!» پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «آرى. حسن جان! برخيز.» مرد عرب كه گمان مى‏كرد، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم او را مسخره مى‏كند، گفت: «خود از عهده پاسخگويى برنمى‏آيى، خردسالى را از جاى بلند مى‏كنى تا با من صحبت كند؟!»
رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «به زودى او را آگاه به خواسته‏هاى خويش خواهى يافت.» طبق پيش بينى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم امام حسن عليه‏السلام از جاى برخاسته و از وضعيت آن مرد عرب و چگونگى گرفتارى وى در بين راه سخن گفت؛ به گونه‏اى كه باعث تعجب و حيرت او شده و گفت: «اى پسر! تو اين مطالب را از كجا مى‏دانى؟! تو اسرار دل مرا برملا ساختى؟ گويى همراه من بوده‏اى! مگر تو غيب مى‏دانى؟» آن گاه مسلمان شد.4
راستى كه امام حسن عليه‏السلام با اين بيانات، برهان و دليل نبوّت پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بوده است؛ چرا كه اين عضو كوچك پيامبر آنقدر از خود دانش نشان داد كه دشمن را وادار به تسليم و اسلام نمود.

ب) امام در نگاه اميرمؤمنان عليه‏السلام

امام حسن مجتبى عليه‏السلام در نگاه على عليه‏السلام شخصيتى بسيار بزرگ و ممتاز بود. و از همان دوران كودكى كه آيات الهى را براى مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام مى‏خواند، به اين گوهر گرانبها را شناخت و در طول ساليانى كه در كنار يكديگر بودند، هماره از فرزند خود تعريف، تمجيد و تقدير مى‏كرد. حتى در برخى از موارد، قضاوت و يا پاسخ به سؤالات علمى را به عهده‏اش مى‏گذاشت. نمونه‏هاى زير، بيانگر شخصيت علمى و جايگاه والاى آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش مى‏باشد.

سخنرانى در محضر پدر

روزى امام عليه‏السلام به فرزند خود فرمود: «برخيز و سخن گوى تا گفتارت را بشنوم». امام حسن عليه‏السلام عرض كرد: «پدرجان! چگونه سخنرانى كنم با اينكه رو به روى تو قرار گرفته‏ام؟!» امام خود را پنهان نمود؛ به طورى كه صداى حسن را مى‏شنيد. امام حسن عليه‏السلام برخاست و خطابه خود را شروع كرد و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود:
«على، درى است كه اگر كسى وارد آن در شود، مؤمن است و كسى كه از آن خارج گردد، كافر است.»
در اين هنگام امام على عليه‏السلام برخاست و بين دو چشم حسن را بوسيد و سپس فرمود: «ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم»؛ آنها فرزندان و دودمانى هستند كه بعضى از بعضى ديگر گرفته شده‏اند و خداوند، شنوا و داناست.5

پاسخ به سؤالات مرد شامى

روز ديگرى يك فرد شامى، كه خود را از پيروان اميرمؤمنان معرفى مى‏كرد، حضرت ضمن معرفى وى كه: تو از پيروان ما نيستى بلكه براى پادشاه كشور روم سؤال هايى پيش آمده و پيكش را نزد معاويه فرستاده، او كه در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است. براى پاسخ به سؤالاتش امام حسنو امام حسين عليهماالسلام را معرفى كرد. او امام حسن را براى پاسخ به سؤالات خود انتخاب كرد. مرد شامى پيش از آنكه سؤالات خود را مطرح كند، امام حسن عليه‏السلام لب به سخن گشوده، فرمود:
«آمده‏اى كه چنين سؤال هايى را مطرح كنى: فاصله بين حق و باطل چه قدر است؟ بين آسمان و زمين چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چيست؟ كدام چشمه و چاه است كه ارواح مشركان در آن جمع هستند؟ ارواح مؤمنان در كجا جمع مى‏شوند؟ خنثى كيست؟ كدام ده چيز است كه هريك سخت‏تر از ديگرى است؟»
عرض كرد: يابن رسول اللّه! درست است، پرسش‏هاى من همين هاست كه فرموديد. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسشها پاسخ گفت. وقتى آن مرد شامى اين پاسخ‏ها را شنيد، گفت:
گواهى مى‏دهم كه تو فرزند رسول خدايى و همانا على بن ابى‏طالب سزاوارتر است براى خلافت و جانشينى رسول خدا از معاويه...6

در مسند قضاوت

از ديگر دلايل شخصيت علمى و جايگاه والايش اين است كه اميرمؤمنان عليه‏السلام از او مى‏خواهد تا در جريانى بسيار مشكل، داورى كند. او نيز درباره فردى كه چاقو در دست داشت و در خرابه‏اى كنار كُشته‏اى دستگيرش كرده بودند و همچنين درباره فرد ديگرى كه خود اقرار كرده بود كه مقتول در خرابه را، او كشته است؛ چنين قضاوت كرد:
«قاتل واقعى با اقرار و صداقتش جان متّهم را نجات داد و با اين كار، گويى بشريت را نجات داده است و خداوند فرموده: «و من أحياها فكانّما احيا النّاس جميعاً»؛ هركس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است. بنابراين، آن دو را آزاد كنيد و ديه مقتول را از بيت المال پرداخت نماييد.»7

ج) در نگاه امام حسين عليه‏السلام

با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبى عليه‏السلام به يقين هيچ معصومى به اندازه امام حسين عليه‏السلام در كنار برادر خود نبوده است. اين دو امام معصوم نزديك به پنجاه سال در كنار يكديگر زندگى مى‏كردند. بدين جهت امام حسين عليه‏السلام بيشتر از هر مسلمان ديگرى به شخصيت علمى برادرش پى‏برده بود. و به‏ويژه در آن ده سال آخر كه امامت و رهبرى را عهده دار بود، با نگرش ديگرى به امام حسن عليه‏السلام مى‏نگريست.
امام حسين عليه‏السلام ضمن اينكه برادر خود را شخصيتى بى‏مانند مى‏دانست، او را عالم‏ترين فرد به تفسير و تأويل و آشنا به تمام علوم و مسائل حكومت و جهان اسلام مى‏دانست. چنانچه اين نظر را مى‏توان از برخورد امام حسين عليه‏السلام با عايشه در تشييع جنازه برادرش به دست آورد.
در تاريخ آمده است: هنگامى كه امام حسين عليه‏السلام خواست برادر خود را، بنا به توصيه‏اش پيش از دفن براى تجديد عهد نزد قبر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ببرد، عايشه به تحريك بنى‏اميه از ورود جنازه امام حسن عليه‏السلام به داخل حجره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جلوگيرى كرد. امام در برابر اين اهانت به فرزند پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به عايشه فرمود:
«اين تو و پدرت بوديد كه حُرمت و حجاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را دريديد و كسى را داخل حجره‏اش كرديد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جوارش را دوست نمى‏داشت و اينكه خداوند در فرداى قيامت از تو بازخواست خواهد كرد. بدان اى عايشه! كه برادرم داناترين فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به كتاب خدا از اينكه بخواهد نسبت به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پرده درى كند...»8

امام حسن و نقل حديث از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

از جمله افرادى كه نامش جزو راويان و محدّثان از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در تاريخ ثبت گرديده، امام حسن مجتبى عليه‏السلام است. امام كه در حيات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هنوز ده سال نداشت، با دريافت گفته‏هاى پيامبر كه گاهى آيات وحى بود و گاهى روايات، آنها را از سينه پيامبر به سينه خودش منتقل كرده و سپس به ديگران انتقال مى‏داد.
امام حسن عليه‏السلام با شنيدن آيات وحى كه بر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرود مى‏آمد، بى‏درنگ به منزل آمده و آنها را براى مادرش حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام قرائت مى‏كرد. كه اين مسأله باعث تعجب اميرمؤمنان عليه‏السلام شده بود.
آورده‏اند كه: امام مجتبى عليه‏السلام هفت ساله بود كه به همراه پيامبر در مسجد حضور مى‏يافت و آنگاه كه آيات جديد بر او نازل مى‏شد، همان‏ها را از زبان جدّش مى‏شنيد و آن گاه كه به خانه باز مى‏گشت، براى مادرش فاطمه تلاوت مى‏كرد؛ به گونه‏اى كه هرگاه اميرمؤمنان وارد خانه مى‏شد، ملاحظه مى‏كرد آيات جديدى كه بر پيامبر نازل گرديده نزد فاطمه است. از آن حضرت جويا مى‏شد؛ فاطمه مى‏فرمود: از فرزندت حسن.
بدين جهت، روزى على بن ابى‏طالب عليه‏السلام زودتر به خانه آمد و از ديدِ فرزندش پنهان گشت تا آيات جديد را كه بر پيامبر نازل شده بار ديگر از فرزندش بشنود.
امام حسن عليه‏السلام وارد خانه شد؛ همين كه خواست آيات قرآن را براى مادرش بخواند، زبانش به لكنت افتاد و از خواندن سريع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن عليه‏السلام گفت: مادرم! تعجب نكن؛ گويا شخصيت بزرگى در خانه است كه با شنيدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز مى‏دارد!
در اين هنگام، اميرمؤمنان عليه‏السلام از محلّ اختفا بيرون آمده و فرزندش حسن را به آغوش گرفته و بوسيد.9

گلايه‏اى از احمد بن حنبل

احمد بن حنبل در مسند خود، ضمن اختصاص فصلى به روايات امام حسن مجتبى عليه‏السلام از طريق شش نفر به نام‏هاى ابوالحوراء سعدى، هبيره، عمر بن حبشى، محمد بن على، ربيعة بن شيبان و محمد، دوازده روايت از امام حسن عليه‏السلام از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل كرده است.10
در حالى كه در همين مسند، از عبداللّه بن عباس صد و شصت صفحه11 روايت نقل كرده است كه بدون شك، مجموع آن روايات كمتر از هزار روايت نخواهد بود.
حال سؤال ما اين است: با اينكه ابن عباس در مكه يا مدينه به دنيا آمده12 و با امام حسن عليه‏السلام بيش از دو يا سه سال تفاوت سنّى ندارد، چه شده كه از امام حسن عليه‏السلام دوازده روايت نقل مى‏كند ولى از ابن عباس صد و شصت صفحه روايت؟ در حالى كه اگر بخواهيم حضور هريك را به محضر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم حساب كنيم، به يقين با شرايطى كه امام حسن عليه‏السلام داشت، از جمله نوه بودن، حضور وى به مراتب بيشتر از حضور ابن عباس بوده است!
افزون بر اين، با در نظرگرفتن اظهار نظر برخى كه ابن عباس از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چهار يا نه و يا ده حديث13 بيشتر نشنيده است؛ شگفت‏آور است كه چرا احمد بن حنبل، اين همه روايت را به او نسبت داده است؟!

تدريس معارف الهى

يكى از بهترين شواهد و دلايل شخصيت والاى امام حسن مجتبى عليه‏السلام اين است كه وى از همان آغاز جوانى، بلكه كودكى، آنچه را كه از زبان پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گرفته بود، سخاوتمندانه در اختيار ديگران قرار مى‏داد. ابن الصباغ مالكى درباره اين كلاس پرخير و بركت مى‏نويسد:
«حكى عنه عليه السلام انه كان يجلس فى مسجد رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و يجتمع الناس حوله فيتكلّم بما يشفى غليل السائلين و يقطع حجج المجادلين...؛ درباره حسن بن على ـ كه درود بر او باد ـ نقل شده است كه در مسجد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏نشست و تشنگان معارف اسلامى گرداگردش مى‏نشستند. او به گونه‏اى سخن مى‏گفت كه تشنگان علم و معرفت را سيراب نموده و ادّله و براهين دشمنان را باطل مى‏كرد...»14
ابن الصباغ سپس به نقل جريان زير پرداخته تا شخصيت علمى امام حسن مجتبى عليه‏السلام و جايگاه والاى او را در امت اسلامى بيان كرده باشد:
على بن احمد واحدى در تفسير خود آورده است كه مردى وارد مسجد رسول اللّه شده، ملاحظه كرد كه شخصى مشغول نقل حديث از پيامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش مى‏دادند. پس آن شخص به نزد وى آمده، گفت: مراد از شاهد و مشهود ـ كه در آيه شريفه آمده است ـ چيست؟ پاسخ داد: اما شاهد كه روز جمعه است و اما مراد از مشهود، روز عرفه مى‏باشد. پس از او گذشته به ديگرى برخورد كرد كه همانند اولى به نقل حديث پرداخته بود، سؤال خود را تكرار كرده از او پرسيد كه: مراد از شاهد و مشهود چيست؟ وى پاسخ داد: اما شاهد كه روز جمعه است و اما مشهود، روز عيد قربان است. آنگاه از كنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانى افتاد كه چهره‏اش همانند طلا مى‏درخشيد كه او هم در مسجد، كلاس درس تشكيل داده بود. پس از او درباره شاهد و مشهود پرسيد. وى در پاسخ گفت:
آرى. اما شاهد، حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است و اما مشهود، روز قيامت مى‏باشد.
آنگاه براى گفته خود، اين چنين استدلال كرد:
آيا سخن پروردگار را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد: «يا ايها النّبىّ انّا أرسلناك شاهداً و مبشّراً و نذيراً»15؛ اى پيامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم. «ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود»16؛ روز قيامت روزى است كه همه مردم براى آن جمع مى‏شوند و آن روز، روزى است كه مشهود همگان است.
گويد: سپس از نام شخص اوّل پرسيد، گفتند: ابن عباس است و از دومى كه پرسيد، گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم كه پرسيد، گفتند: وى، حسن بن على بن ابى‏طالب است.17
جالب اينجاست كه بر طبق نقل علامه مجلسى در بحارالانوار: «اين شخص تفسير امام را از شاهد و مشهود، بر ديگر تفسيرها كه از عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن عمر شنيده بود، ترجيح داده و آن را پسنديده بود»18؛ شايد دليل اين پذيرش، استدلال قوى امام حسن به دو آيه شريفه بوده است.

امام حسن عليه‏السلام و تربيت شاگردان

امام حسن مجتبى عليه‏السلام از دوران كودكى سفره علمى خود را پهن كرده و با نقل آيات شريفه و سپس نقل حديث از پيامبر بزرگوار اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خدمت بزرگى به تشنگان علم و معرفت نمود؛ به ويژه در اين ده سال آخر كه حوادث دردناكى به مسلمانان، خاصّه پيروان اهل بيت روى آورده بود.
امام با حلم، بردبارى، صبر و حوصله‏اى كه از خود نشان مى‏دادند، خويشتن را براى هر نوع پاسخ گويى آماده ساخته بودند.از اين روى، مى‏بينيم كه افراد و گروه‏ها و شخصيت‏هاى زيادى در محضر درس امام عليه‏السلام مى‏نشستند كه يقيناً تاريخ، نام بسيارى از آنها را ثبت نكرده است. از جمله بسيارى از صحابه رسول خدا و تابعين هستند كه از محضر پرفيض امام حسن عليه‏السلام استفاده كرده‏اند.
در اينجا برخى از بزرگان شيعه همانند شيخ طوسى در رجال خود، نام برخى از اين شخصيت‏ها را به عنوان اصحاب امام آورده است كه تعداد آنها از چهل و يك نفر نمى‏گذرد.
اگرچه جاى اين سؤال هست كه: چگونه ياران امام حسن عليه‏السلام از چهل و يك نفر تجاوز نمى‏كنند در حالى كه امام نزديك پنجاه سال در بين امت اسلامى زندگى مى‏كردند؟ و چرا يك مرتبه از تعداد 450 يار كه براى اميرمؤمنان عليه‏السلام ثبت شده به چهل و يك نفر مى‏رسد؟ و چرا اين عدد نسبت به امام حسين عليه‏السلام هم به دو برابر، بلكه بيشتر مى‏رسد و چرا با مقايسه با ياران امام زين العابدين عليه‏السلام ياران او يك چهارم مى‏باشد؟! علت چيست و چرا چنين شده است؟
احتمال دارد شيخ طوسى فقط نام راويان از اصحاب امام حسن عليه‏السلام را آورده باشد؛ به دليل اينكه در بخش آخر كتاب خود به نام عده‏اى اشاره كرده است كه از معصومين عليهم‏السلام روايت نكرده‏اند.
و احتمال دارد امام در زمانى مى‏زيسته كه بيشتر اصحاب پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بودند، و آنها به هر دليلى از حضور در پاى درس امام حسن عليه‏السلام و يا نقل روايت از او، خوددارى مى‏كردند.
و نيز محتمل است كه تبليغات سوء معاوية بن ابى‏سفيان تأثير خود را گذارده باشد.

ياران امام حسن مجتبى عليه‏السلام

حال، اين ما هستيم و تعداد بسيار كم از ياران امام حسن مجتبى عليه‏السلام كه بخش ديگرى از اين نوشتار را به يادآورى نام آنها اختصاص مى‏دهيم:
1. احنف بن قيس؛ 2. اصبغ بن نباته؛ 3. اشعث بن سوار؛ 4. جابر بن عبداللّه انصارى؛ 5. جعيد همدانى؛ 6. جارود بن منذر؛ 7. جارود بن أبى‏بشر؛ 8. حبيب بن مظاهر؛ 9. حذيفة بن اسيد غفارى؛ 10. حارث اعور؛ 11؛ حجر بن عدى؛ 12. حبّة بن جوير عرنى؛ 13. حبابه والبيه؛ 14. رشيد هجرى؛ 15. رفاعة بن شداد؛ 16. زيد بن ارقم؛ 17. سليم بن قيس؛ 18. سفيان بن ابى‏ليلى همدانى؛ 19. سليمان بن صرد خزاعى؛ 20. سويد بن غفله؛ 21. ظالم بن عمرو؛ 22. عباية بن عمرو ربعى؛ 23. عمرو بن حمق خزاعى؛ 24. عامر بن واثله؛ 25. عبداللّه بن جعفر بن أبى‏طالب؛ 26. عبيداللّه بن عباس؛ 27. عمرو بن قيس مشرقى؛ 28. قيس بن سعد بن عباده؛ 29. كميل بن زياد؛ 30. كيسان بن كليب؛ 31. لوط بن يحيى؛ 32. مسلم البطين؛ 33. مسعود مولى أبى وائل؛ 34. ميثم تمّار؛ 35. مسيب بن نجبه؛ 36. مسلم بن عقيل؛ 37. هلال بن نساف؛ 38. ابواسحاق همدانى؛ 39. ابواسحاق سبيعى؛ 40. ابن كليب؛ 41. فاطمه والبيه.19
نكته جالب توجّه اينكه ياران امام از نظر عدد، بسيار كم هستند اما بسيارى از آنها از شخصيت‏هاى برجسته عالم اسلام مى‏باشند.برخى از آنها پيامبر و پنج امام را درك كرده‏اند؛ همانند جابر بن عبداللّه انصارى و برخى ديگر علاوه بر اينكه از ياران امام حسن عليه‏السلام هستند، جزو ياران اميرمؤمنان بوده‏اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابر بن عبداللّه، جعيد، حبيب، حبّه، رشيد، رفاعه، زيد، سليم، سليمان، سويد، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، كميل، لوط، ميثم، مسيب و ابواسحاق.
و برخى ديگر جزو ياران امام حسين عليه‏السلام نيز هستند؛ همانند جابر، جعيد، حبيب، رشيد، زيد، سليم، ظالم، عمرو، كيسان، لوط، ميثم و فاطمه. دسته ديگر از آنها جزو ياران امام سجاد عليه‏السلام نيز هستند؛ همانند جابر، رشيد، سليم و ظالم.
و گروهى نيز جزو ياران امام باقر عليه‏السلام شمرده شده‏اند؛ همانند جابر بن عبداللّه انصارى كه در سال 78 ق. به ديدار خدا شتافت.20
نكته دوم اينكه عده‏اى از ياران امام حسن عليه‏السلام همانند حبيب بن مظاهر اسدى، جزو شهداى كربلا هستند. و برخى همانند كميل بن زياد، عمرو بن حمق خزاعى، رشيد هجرى و حجر بن عدى در راه ولايت و دفاع از اهل‏بيت عليهم‏السلام به شهادت رسيده‏اند.

پي نوشت :

1. بحارالانوار، ج 43، ص 333.
2. الاصابة فى تمييز الصحابه، ج 2، ص 12؛ ذخائر العقبى، ص 125.
3. ر.ك: صلح الحسن.
4. بحارالانوار، ج 43، ص 333.
5. همان، ص 351؛ اثبات الوصيه، ص 159.
6. احتجاج، طبرسى، ج 1، ص 339. (با تلخيص).
7. كافى، ج 7، ص 289.
8. همان، ج 1، ص 302.
9. بحارالانوار، ج 43، ص 338.
10. مسند احمد، ج 1، ص 199.
11. همان، ص 214 ـ 374.
12. در بين مورّخان اختلاف است كه ابن عباس به هنگام رحلت پيامبر(ص) چند ساله بوده است؟ عده‏اى او را ده ساله، برخى سيزده ساله و گروهى پانزده ساله دانسته‏اند. (تهذيب التهذيب، ج 5، ص 244.)
13. همان.
14. الفصول المهمه، ص 137.
15. احزاب / 45.
16. هود / 103
17. الفصول المهمه، ص 137.
18. بحارالانوار، ج 43، ص 345.
19. رجال شيخ طوسى، ص 66.
20. بهجة الآمال، ج 2، ص 480.

منبع: فصلنامه کوثر




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما