پيمانها و معاهدات در نهج‏البلاغه

در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشرى، و نيز كتب آسمانى، معاهدات و مواثيق‏ ، قراردادها و پيمانها جايگاه ويژه‏اى دارد . افراد هيچ ملتى با هر نوع بينشى، حتى بينش‏هاى مادى‏گرايى و افكار جاهلى، حسب فطرت خدايى، نمى‏توانند منكر شوند كه وفاى به عهد، و پاى‏بند پيمان‏ها بودن از خصال جوانمردان و انسانهاى آزاده‏اى است كه فطرتشان به مسخ نهايى كشيده نشده، همان‏گونه كه نقض قراردادها، پيمان‏شكنى‏ها و عمل برخلاف مواثيق و التزامات، در زمره خوى‏هاى زشت و صفات نامحمود
پنجشنبه، 1 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيمانها و معاهدات در نهج‏البلاغه
پيمانها و معاهدات در نهج‏البلاغه
پيمانها و معاهدات در نهج‏البلاغه

نويسنده: كاظم رهبر
چكيده
فانه ليس من فرائض الله شي‏ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب القدر . (1)
هيچ يك از واجبات الهى نيست، كه مردم با همه اختلاف‏نظرهايى كه دارند، بر آن متفق باشند، مانند وفاى به عهد و مشركان نيز، در ميان خودشان، جداى از مسلمين، آنرا محترم مى‏شمردند، زيرا عواقب پيمان‏شكنى را ديده بودند .
در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشرى، و نيز كتب آسمانى، معاهدات و مواثيق‏ ، قراردادها و پيمانها جايگاه ويژه‏اى دارد . افراد هيچ ملتى با هر نوع بينشى، حتى بينش‏هاى مادى‏گرايى و افكار جاهلى، حسب فطرت خدايى، نمى‏توانند منكر شوند كه وفاى به عهد، و پاى‏بند پيمان‏ها بودن از خصال جوانمردان و انسانهاى آزاده‏اى است كه فطرتشان به مسخ نهايى كشيده نشده، همان‏گونه كه نقض قراردادها، پيمان‏شكنى‏ها و عمل برخلاف مواثيق و التزامات، در زمره خوى‏هاى زشت و صفات نامحمود تلقى مى‏گردد .
در كليت‏بحث جاى تاملى نيست، آنچه نياز به بررسى و تحقيق و تعمق دارد، بيان ابعاد مسئله و حدود و شرائط و ضوابط آن است . در اين مقاله برآنيم تا اين ابعاد و حدود را مطرح نموده، و در هر بخش با استناد به گفتار آن حضرت در نهج‏البلاغه، به تشريح و توضيح مطلب بپردازيم .
مقدمه
بطور كلى در يك تقسيم‏بندى اوليه مى‏توان عهد و پيمان‏ها را بدينگونه برشمرد:
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
2 - عهد و پيمان پيامبر و امام و رهبران حقيقى و زمامداران قانونى .
3 - عهد و پيمان در اجتماع (اعم از مسلمان و غيرمسلمان) .
قبل از ورود به بحث مناسب است، واژه‏هاى عهد و ميثاق و مفهوم لغوى آن دو را بيان كنيم، چه، اين خود در فهم اصل مطلب بى‏تاثير نخواهد بود .
عهد فلان وعده: حفظه و وفاه .
عهد الشى‏ء: حفظه و رعاه .
عاهده: حالفه و عاقده .
تعاهد القوم: تخالفو و تعاقدوا . (2)
خلاصه آنكه عهد به معناى وفاى به وعده، سفارش نمودن، و شرط كردن و حفظ و رعايت‏شروط و التزامات آمده است .
تعهد و معاهده‏ به معنى سوگند و عقد قرارداد، و مراقبت‏بر وفا و عمل و تحفظ و تفقد و تجديد عهد آمده است .
وثق الشى‏ء: ثبت و قوى، و كان محكما .
وثق بفلان: ائتمنه .
وثق‏الامر: احكمه .
وثق‏القوم: تعاهدوا .
الميثاق: العهد .
وثاقت‏بمعنى: ثبات، قوت، و استحكام است . و وثوق بمعنى: اطمينان و اعتماد و امين دانستن ديگرى، و محكم كردن و استوار نمودن چيزى است .
تواثق: اين است كه جمعى با يكديگر هم پيمان شوند، و ميثاق: بمعنى عهد و پيمان است .
با توجه به معناى فوق، موارد استعمال كلمه عهد و ميثاق، مشخص مى‏گردد، و در هر مورد مفهوم خاطر ملحوظ مى‏شود . مثلا در عهد خدا با بندگان عنايتى است، و در ميثاق مردم با مردم عنايتى ديگر .
گرچه محور اصلى ما در اين بحث، معاهدات اجتماعى و بيان و تشريح ابعاد آن است، ولى جهت استطراد و جامعيت‏بحث، و نيز اهميت ويژه‏اى كه عهد و پيمان الهى در نظام جامعه اسلامى دارد، نخست آن را مطرح مى‏سازيم .
1 - عهد و پيمان انسان با خدا
على (ع) مى‏فرمايند:
و اصطفى سبحانه من ولده انبياء اخذ على الوحي ميثاقهم و على تبليغ الرسالة امانتهم لما بدل اكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبياءه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة‏ . (3)
خداوند سبحان از فرزندان آدم، پيامبرانى را برگزيد، و از آنان تعهد گرفت كه بر وحى او پايدار بوده، و در تبليغ رسالتش بكوشند . و اين در حالى بود كه اكثر خلق، عهد الهى را شكسته، و حق او را نشناخته و براى او شريكان تراشيده بودند، و شياطين سد راه معرفت آنها از خدا شده، و از بندگى وى جداشان ساخته بودند . آنگاه خداوند براى آنان رسولانش را مبعوث نمود، و پيامبرانش را يكى پس از ديگرى فرستاد تا از مردم بخواهند به ميثاق فطرت خويش پايبند بوده، و نعمت‏هاى فراموش شده وى را ياد كنند و با تبليغ رسالت‏حجت را تمام نموده، و خزائن انديشه‏ها را به جوشش آورند . و آيات نهانى را بديشان بنمايانند .
براساس اين بخش از سخن اعجازگونه امام، خداوند را بر بندگان خويش عهد و ميثاقى است كه از اعماق فطرت و عقل و وجدان آدمى مى‏جوشد، قبل از آنكه پيامبران مبعوث شوند، و مردم را به خداپرستى و تسليم و عبوديت فراخوانند .
اين عهد و پيمان از توحيد تا معاد، و از تعبد و تسليم تا اخلاق و عمل و از احكام فردى تا مقررات اجتماعى و خلاصه دين را با تمام محتوايش، شامل مى‏گردد . پيامبران خدا آمدند، تا انسان را به اين فطرت توجه داده، و آنچه در درون آنان بالقوه نهفته است، استخراج نمايند و به صحنه ظهور و فعليت‏برسانند . اما چه بايد كرد؟ انسان عنصرى است پيچيده، و جامع اضداد! از خصلتهاى او فراموشى، غفلت و غرور است و حجاب‏ها و عائقها، شيطان‏ها و هواها، او را از يكسو كشند . و مى‏برند و جذبه الهى و ميعادگاه ملكوت، و عهد اولين، و روزگار وصل، از سوئى ديگر . در نوسان اين دو جاذبه كه ويژه انسان است، ارزش‏ها مشخص مى‏شود و سرنوشت‏ها تعيين مى‏گردد، انتخابگر نيز خود انسان است تا ديگرى، حتى پيامبران تذكر و هشدار مى‏دهند، مذكرانه و منذر، نه مسيطر و جبار، كه در آن صورت تكليف باطل بود و رسالت مفهومى نداشت .
آرى اگر انسانها بخواهند در راه درست گام بردارند بايد اين عهد و پيمان را كه در آغاز خلقت‏بگونه‏اى فطرى با خدا بسته‏اند بياد آورند و بياد آوردن آن نيز تنها آن است كه فطرت را به رنگ و بوى دنيا آغشته نسازند .
2 - پيمان با رهبران الهى
از آنجا كه پيامبران خدا، خليفه و نمايندگان او در زمين‏اند، ميثاق با خدا ميثاق با آنان و بيعت‏با ايشان بيعت‏با خداوند است:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم‏ .
گفتار گذشته على (ع) را مى‏توان اشاره به اين معنى گرفت .
بديهى است، مسئله رهبرى انسانها با رفتن پيامبران خاتمه نمى‏پذيرد، چه، از آن رو كه عهد انسان با خدا عهدى نيست كه به مكان و زمانى خاص محدود باشد، بنابراين وجود رهبران صادق و صالح و الهى، جهت تحكيم اين عهد و ميثاق، اصلى مسلم و غيرقابل انكار است .
على (ع) كه خود بارزترين چهره امامت و رهبرى پس از رسول الله است در بيان اين مسئوليت، و عهد و ميثاق الهى با رهبران دينى، چنين فرمايد:
اما و الذي فلق الحبة و برا النسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت‏حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز . (4)
سوگند به خداوندى كه شكافنده دانه و آفريننده جانها است، اگر نبود شرائط حاضر و اتمام حجت‏با وجود ياران، و آنچه خداوند از عالمان پيمان گرفته، كه پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را تحمل نكنند، مهار خلافت را رها ساخته و جام روزهاى اولين را بدو مى‏دادم و خود مى‏دانيد كه دنياى شما نزد من از قطرات آب بينى يك بز بى‏ارزش‏تر است .
امام در اين سخن، تاكيد بر عهد و ميثاقى دارد كه خداوند با عالمان نموده و آنان را مكلف ساخته كه شاهد تبعيض و بى‏عدالتى و شكم‏خوارگى ستمگران و گرسنگى و فقر محرومان ستم كشيده نباشند . واژه علما كه در گفتار امام بعنوان عهده‏دار اين مسئوليت آمده، مطلق است و شامل كليه كسانى است كه بار علم را بر دوش مى‏كشند و از اسلام و سرنوشت مسلمين شناخت و آگاهى دارند .
در صدر اين جماعت‏بعد از پيامبر، امير مؤمنان على (ع) قرار دارد، كه نه تنها بعنوان يك عالم، بلكه بعنوان يك امام مفترض الطاعه هم پيمان خدا است و ميثاق الهى را ارج مى‏نهد .
تعهد عالمان
امام در خطبه‏اى ديگر در نكوهش ياران خود كه با داشتن منزلت اجتماعى و عنوان صحابى، به ميثاق الهى پشت پا زده، عهد و پيمان خدا شكسته و فرياد نمى‏كنند چنين مى‏فرمايد:
و قد بلغتم من كرامة الله تعالى لكم منزلة تكرم بها اماؤكم و توصل بها جيرانكم و يعظمكم من لا فضل لكم عليه و لا يد لكم عنده و يهابكم من لا يخاف لكم سطوة و لا لكم عليه امرة و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تغضبون و انتم لنقض ذمم آبائكم تانفون و كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر و اليكم ترجع فمكنتم الظلمة من منزلتكم و القيتم اليهم ازمتكم و اسلمتم امور الله في ايديهم يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات و ايم الله لو فرقوكم تحت كل كوكب لجمعكم الله لشر يوم لهم‏ . (5)
شماها در سايه كرامت الهى به منزلتى رسيده‏ايد كه حتى كنيزانتان بدان جهت مورد احترامند! و همسايگانتان مورد توجه، و كسانى شما را احترام مى‏كنند كه نه شما را بر آنان فضيلتى است و نه دست كرمتان بسوى آنها است و كسانى از شما پروا مى‏كنند كه نه از قدرت شما هراسى دارند، ونه شما را بر آنان فرمانروائى است . مشاهده مى‏كنيد كه پيمان‏هاى الهى شكسته مى‏شود و خشمگين نمى‏گرديد در حالى كه براى حرمت پدرانتان بدحال مى‏شويد . حال آنكه امور خدا بشما بازگشت داده شده و از شما صادر گشته و به شما ارجاع مى‏شود، و اين شمائيد كه ستمكاران را بر جايگاه و منزلت‏خود مسلط كرده، و زمام امورتان را بدستشان سپرده و امور الهى را بدست اينان تسليم كرده تا به نامشروع عمل كنند و در شهوات غوطه‏ور شوند . بخدا سوگند اگر شما را در زير هر ستاره‏اى پراكنده سازند، خدا براى برترين روز آنها جمع‏تان خواهد كرد .
امام در اين بخش از سخنان سرنوشت‏ساز خويش به چند نكته بسيار مهم توجه مى‏دهد:
الف - اعتبار و حيثيت عالمان دين نه بخاطر شخصيت فردى و قدرت و سطوت آنها است، بلكه بحساب خدا و دين است كه نه تنها خودشان مورد احترامند و همه از آنان حساب مى‏برند، بلكه همسايگان و كنيزان آنها بدانجهت مورد توجه‏اند، اين شخصيت و اعتبار، حق شخصيتى آنها و يا ميراث پدرانشان نيست كه بر سر آنها به سوداگرى بنشينند و به هر كس و در هر راهى‏كه خواستند آن را بفروشند و خرج كنند . اين شخصيت و اعتبار در ايمان مردم و مجاهدات هزاران ساله رسولان و امامان و شهيدان ريشه و پايه دارد و لذا غرامت آن سنگين است و مسئوليت آن بسيار . عالم دينى، سمبل اين شخصيت دينى است، او به خودش متعلق نيست و به جامعه و خدا و امت و فرد فرد فداكاران مكتب تعلق دارد . او بايد بداند اگر باين پايگاه و اعتبار و پشتوانه پشت پا بزند بزرگترين كيفر و مجازات در انتظار او است .
ب - رهبران دين با تكيه بر پشتوانه مذكور، محور قانونى احكام اجتماعى، و مرجع دين مردم بوده و رتق و فتق امور مسلمين را در دست دارند، و اين چيزى است كه خدا و پيامبر مقرر داشته‏اند و لذا آنها موظفند از حوزه مسئوليت‏خود حمايت كنند، متعهدند پاسدار احكام و حدود الهى باشند، مكلفند حدود و ثغور بلاد اسلامى را حفظ نمايند، بدعتها را تحمل نكنند و با دشمنان خدا و خلق به مخالفت و جهاد برخيزند، بار امانت مواثيق و معاهدات الهى بر ذمه آنان سنگينى مى‏كند، حال اگر عالمان دين، از انجام وظايف محوله شانه خالى كنند، و كار بندگان رنجديده خدا را به جنايتكاران بسپارند و دين را ملعبه دست پليد آنان سازند، و تنها از عنوان دين شخصيت و اعتبار خود و فاميل خود را پاس دارند، كدام خيانتى بالاتر از آن خواهد بود، و چه نقض عهدى از اين زشت‏تر؟ نقض عهدى كه از يكسو با خدا طرفيت دارد و از سوى ديگر با مردم، زيرا در حقيقت زيان اين پيمان‏شكنى به جامعه برگشت نموده، و دود آن بچشم مردم مى‏رود .
3 - عهد و ميثاق در اجتماع
تا اينجا عهد و ميثاق را در رابطه با خداوند و رهبران دينى مطالعه كرديم، و اين بخشى از بحث‏بود . عهد و ميثاق در زمينه روابط اجتماعى شامل ابعاد زير است:
معاهدات حكومت اسلامى با مردم، معاهدات مسلمين با يكديگر، معاهدات مسلمين با غيرمسلمين .
الف - تعهدات متقابل دولت و ملت
در زمينه روابط دولت و ملت در نظام اسلامى، معاهدات متقابل، نقش حياتى و تعيين كننده در سرنوشت جامعه دارد .
از يكسو بر امام، رهبر، و دولت اسلامى است تعهداتى را كه در پيشگاه ملت‏بعهده گرفته بانجام رسانده، و در پاسدارى ارزشهاى معنوى، و حمايت از جان و مال و عرض و شرف مسلمين با تمام توان بكوشد، و بفرموده على (ع) براى ملت همانند پدرى مهربان باشد و از سوى ديگر بر ملت است كه بر بيعت‏خويش با امام و رهبر وفادار بوده و در خدمت‏به دولت صالح اسلامى، لحظه‏اى دريغ نكنند . در نظامى كه دولت و ملت‏براى يك آرمان و هدف زنده‏اند و تلاش مى‏نمايند رابطه حسن تفاهم به آسانى قابل توجيه مى‏باشد و اين در حالى است كه در نظامهاى ناصالح و ستم‏پيشه تصور اين تفاهم و ارتباط نامفهوم است .
اكنون به آنچه در سخنان امام على ابن ابيطالب (ع) در اين بخش آمده مى‏نگريم، امام در بيان هدف از امارت خويش چنين فرموده است:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان و لا التماس شي‏ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك‏ . (6)
بار خدايا! تو خود مى‏دانى كه حركت ما نه از پى سلطه‏جويى، و دنياطلبى است، بلكه مى‏خواهيم آثار دينت را احيا كرده و در زمين تو صلاح را مستقر كنيم، تا بندگان رنج ديده تو در امان باشند و حدود تعطيل گشته تو اقامه گردد .
با چنين تعهدى است كه امام خلافت را مى‏پذيرد، و براى تحقق چنين آرمانى به صحنه حكومت گام مى‏نهد . و در عمل نشان مى‏دهد كه بر تعهد خويش پايدار و تا آخرين لحظات حيات بر آن استوار بوده و شهادت او مهر و امضاى چنين عهدنامه است!
و اينست تفاوتى كه ميان مرد خدا و بنده هوى وجود دارد، مرد خدا را رضاى خدا و مصلحت‏خلق، به پيش مى‏برد، در حالى كه براى بنده هوى، آنچه مفهوم ندارد رضاى خدا و صلاح بندگان او است و مكر و دغل و فريب، عهدشكنى و نامردمى، و جنايتكارى طبيعت ثانويه او .
امام على (ع) در اين خصوص مى‏فرمايد:
و الله ما معاوية بادهى مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهى الناس و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة و الله ما استغفل بالمكيدة و لا استغمز بالشديدة‏ . (7)
بخدا سوگند كه معاويه، هوشيارتر از من نيست، ولى او مكار و بزهكار است، و اگر نفرت از حيله و نيرنگ بازى نبود، من از هوشيارترين مردم بودم، و لكن هر نيرنگ گناه است و هر گناه كفر و هر نيرنگ باز در قيامت‏با پرچم مخصوص، به تبهكارى شناخته مى‏شود، بخدا من فريب نخورده‏ام و در ناملايمات احساس ضعف نمى‏كنم .
پيمان‏شكنى در برابر خدا و مردم به آل ابوسفيان منحصر نبود، بسيار كسانى بودند كه پيمان و عهد خويش زير پا نهاده و با غدر و مكر با سرنوشت‏خود و جامعه و مردمشان بازى كردند .
در دوران كوتاه خلافت على (ع) ناكثين، قاسطين و مارقين‏ گروه‏هايى بودند كه با تمام شناختى كه از حق و شخصيت والاى امام داشتند، تنها و تنها بدليل هوى‏پرستى‏ها، كينه‏ها، حسادتها، نژادپرستى و گروه‏گرائى، بيعت و ميثاق موكد خويش را كه با امام بسته بودند، با كمال صراحت و فضاحت زير پا نهاده و نقض عهد نمودند و در برابر جبهه حق جبهه‏بندى كردند، و خونهاى مسلمين را پايمال ساختند .
ب - مسئوليت مردم در قبال امام
همانگونه كه گفته شد، رابطه امام با امت، براساس حسن تفاهم متقابل و تعهد و ميثاق از دو طرف، استوار است، امام در قبال مردم تعهداتى دارد، و مردم در قبال امام تعهداتى .
در موارد بسيارى از نهج‏البلاغه، حقوق و تعهدات ياد شده، مطرح گشته كه خود بحثى است مستقل . امام بزرگترين حقوق اجتماعى را كه طبعا با تعهدات توام است‏حق دولت و ملت مى‏داند . او در بخشى از خطبه‏اى طولانى كه در صفين ايراد نموده باين حقوق اشاره فرموده است كه قسمتى از آن چنين است:
. . و اعظم ما افترض - سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي، على الرعية و حق الرعية على الوالي فريضة فرضها الله - سبحانه - لكل على كل فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم‏ . (8)
بزرگترين تكليفى كه خداوند سبحان در باب حقوق مقرر نموده، حق زمامدار بر ملت، و حق ملت‏بر زمامدار است، اين حقوق متقابل اساس نظام اجتماعى و رابطه دولت و ملت و سبب عزت و عظمت دين آنها است .
سپس به توضيح بيشتر مطلب و تفصيل آن مى‏پردازد كه از تفصيل آن مى‏گذريم .
آرى بايد به اين نكته توجه داشت كه هميشه و در همه حال بزرگترين مشكل براى بشريت‏يكى از دو چيز بوده، يا نداشتن رهبرى صالح، و يا نبودن روح وفا و ثبات و اطاعت از سوى مردم; و در روزگار على (ع) و سرنوشت امت اسلام، مشكل دوم مطرح بود .
ج - معاهدات اجتماعى مسلمين
نقش معاهدات و قراردادهاى اجتماعى در يك ملت، اصلى انكارناپذير است، تعهداتى كه طبق اصول و ضوابطى آحاد يك ملت آن را پذيرفته و روابط اجتماعى را بر آن استوار مى‏سازند . طبعا هر جامعه‏اى
طبق فرهنگ و سنت موجود، ضوابط و حدودى دارد، كه تعهدات بر محور آن انجام مى‏گردد .
در اسلام نيز معاهدات اجتماعى دامنه گسترده‏اى دارد، كه خود جاى بحثى مستقل دارد، تنها در اين مناسبت‏بخشى از آنچه را كه در گفتار على (ع) در زمينه اين معاهدات آمده مى‏آوريم .
معاهدات اجتماعى در اين بخش دو بعد دارد: يكى تعهدات مسلمين در برابر يكديگر و ديگرى تعهدات مسلمين با ديگران .
در بعد اول به اجمال بايد گفت از آنجا كه جامعه اسلامى براساس اخوت عميق ايمانى پى‏ريزى شده، و براى هر فرد و قشر و طبقه‏اى، حدود و حقوق و وظائفى مشخص گرديده و بر ذمه هر يك نهاده شده است انجام اين تعهدات، و تكاليف از اهم مسائل اجتماعى اسلام است .
در اين زمينه على عليه‏السلام، خطاب به مردم چنين مى‏فرمايد:
ايها الناس ان الوفاء توام الصدق و لا اعلم جنة اوقى منه و ما يغدر من علم كيف المرجع و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيسا و نسبهم اهل الجهل فيه الى حسن الحيلة‏ . (9)
هان اى مردم! وفا توام با صداقت است، من پوششى را مطمئن‏تر از آن نمى‏دانم، و كسى كه بداند بازگشت او به كجا است، پيمان‏شكنى نمى‏كند . ما در زمانى بسر مى‏بريم كه بيشتر مردم، نيرنگ و مكر را ناشى از هوشيارى و زيركى مى‏دانند!
و هم آن حضرت در نامه‏اى كه ميان ربيعه و اهل يمن، نوشته چنين ياد مى‏كند:
لا ينقضون عهدهم لمعتبة عاتب و لا لغضب غاضب و لا لاستذلال قوم قوما و لا لمسبة قوم قوما على ذلك شاهدهم و غائبهم و سفيههم و عالمهم و حليمهم و جاهلهم ثم ان عليهم بذلك عهد الله و ميثاقه ان عهد الله كان مسئولا . (10)
عهد خويش بموجب غيظ و غضب اشخاص و يا تحقير و توهين و يا دشنام و اهانت، نمى‏شكنند . بر اين عهد، حاضر و غائب و نادان و دانا و بردبار و جاهل‏شان، ملتزم‏اند، و عهد و ميثاق الهى نيز بر دوش آنها است همانا عهد با خدا مورد سئوال و مواخذه است .
و در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه در اين باب چنين مى‏خوانيم:
الفرائض الفرائض! ادوها الى الله تؤدكم الى الجنة . ان الله حرم حراما غير مجهول و احل حلالا غير مدخول، و فضل حرمة المسلم على الحرم كلها، و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها، فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده‏ الا بالحق و لا يحل اذى المسلم‏ . (11)
واجبات را واجبات را! براى خدا آنها را انجام دهيد . تا شما را به بهشت وارد سازد، همانا خداوند امورى را حرام كرده كه پوشيده نيست، و چيزهايى را حلال نموده، كه نامشخص نيست و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمتها برترى بخشيده، و حقوق مسلمين را به اخلاص و توحيد لازم و استوار نموده، پس مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند و ايذاى مسلم جايز نيست، مگر در جايى كه (بحكم شرع) لازم گردد .
همانگونه كه ملاحظه مى‏كنيم وفاى به تعهدات و پيمانها در جامعه اسلامى يك اصل اصيل اخلاقى و لازمه صداقت و ايمان و اخلاص و زرهى براى پاسدارى حقوق جامعه و افراد آن تلقى شده، و همه افرادى كه طرف پيمان‏اند، اعم از جاهل و عالم و حاضر و غايب بدان ملتزم‏اند، و هيچ عاملى همچون خشم و غضب و كينه و انتقام نبايد بر تعهدات خدشه وارد سازد، و خلاصه حصار مطمئن يك جامعه اسلامى عمل به تعهدات و پيمانها است و حقيقت مسلمانى در حفظ حرمت و حقوق همنوعان مسلمان است .
د - معاهدات مسلمين با ديگران (قراردادهاى بين‏المللى)
مسئله مهم ديگر بحث پيمانهاى مسلمين با غيرمسلمين است‏براى اين مسئله در قرآن و روايات و كتب فقهى و حقوقى اسلامى تحت عنوان احكام اهل ذمه، ضوابط و حدودى مشخص شده و به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است .
در سخنان على (ع) نيز در اين زمينه به رهنمودهاى بسيار ارزنده و آموزنده‏اى برخورد مى‏كنيم . از آن جمله است، آنچه در خطبه جهان بيان فرمود آنگاه كه شنيد لشكر تجاوزگر طاغى زمان، معاويه، به شهر انبار هجوم برده و ضمن ارتكاب جنايات و قتل و غارتگرى، به خانه‏هاى مردم ريخته و زيور از بدن زنان مسلمان و غيرمسلمان تحت ذمه مى‏ربوده‏اند . متن سخن امام چنين است:
و لقد بلغني ان الرجل منهم كان يدخل على المراة المسلمة، و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام، ثم انصرفوا وافرين ما نال رجلا منهم كلم، و لا اريق لهم دم فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندي جديرا . (12)
به من خبر رسيده كه نامردان سپاه معاويه، بر زنان مسلمان و زنان غيرمسلمان تحت ذمه وارد مى‏شده و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند و گوشواره از او مى‏كنده‏اند و آنان بجز با لابه و التماس نمى‏توانستند جلوى وحشيگرى آنان را بگيرند، و آن غارتگران با دست پر برگشته‏اند نه زخمى خورده‏اند، و نه خونى از آنان ريخته است . براستى كه اگر مسلمانى از اين پس از غصه بميرد بر او ملامتى نيست، بلكه سزاوار اين است .
ملاحظه مى‏كنيم كه معاهدات اجتماعى در اسلام ميان مسلمين و غيرمسلمين چه اندازه اهميت دارد، كه امام در اظهار تالم و تاسف خود از جنايات امويان بر مسلمانان بى‏پناه همان اندازه از تضييع حقوق افراد ذمى متالم است كه افراد مسلمان، و اين در تاريخ بشر و مكتبها و نظامهاى حقوقى انسانها بى‏سابقه است .
در نظام حقوقى اسلام، مردان و زنان اهل كتاب كه به شرائط ذمه عمل كنند نه تنها حفظ جان و مال و عرض و امنيت‏شان بر عهده دولت اسلامى است، بلكه آنها مى‏توانند، به دين خود پاى‏بند باشند و به معبدهاى خود بروند، و در ميان خود، قوانين و مقررات مورد قبول كتاب مورد نظرشان را بكار بندند، مشروط به آنكه عليه نظام اسلامى حركت و توطئه‏اى نداشته باشند، كه اين شرائط و حدود در كتب فقهيه به تفصيل بيان شده است، و اينك فرازى ديگر از گفتار امام در همين زمينه . امام در سخنى ديگر به اين نكته توجه مى‏دهد كه رعايت‏شرائط ذمه از سوى اهل كتاب بطور جدى بدانگونه بايد مورد توجه قرار گيرد، كه امكانات و تداركات بوسيله آنان بدست دشمنان اسلام داده نشود كه آنرا عليه مسلمين بكار گيرند، و اين نكته نه تنها در خصوص اهل كتاب و اهل ذمه، بلكه در حق افراد مسلمان نيز صدق مى‏كند، بدين معنى كه اگر از سوى مسلمانى و يا معاهدى، با دشمنان اسلام همكارى شود، و مثلا اسلحه يا وسائل ديگر جنگى، براى آنان ارسال گردد، بر دولت اسلامى است، چيزهايى را كه وسيله كمك‏رسانى به دشمن است از آنان بگيرد و مصادره نمايد، و زمينه توطئه را منتفى سازد .
امام در اين خصوص، ضمن دستورالعملى كه براى مسئولان اخذ ماليات مى‏دهد، چنين مى‏نگارد:
و لا تمسن مال احد من الناس مصل و لا معاهد الا ان تجدوا فرسا او سلاحا يعدى به على اهل الاسلام فانه لا ينبغي للمسلم ان يدع ذلك في ايدي اعداء الاسلام فيكون شوكة عليه‏ . (13)
به مال هيچ‏كس اعم از مسلمان و يا كفار ذمى، دست نزنيد، مگر آنكه ببينيد اسبى يا اسلحه‏اى را كه در راه تجاوز بر مسلمين بكار گرفته مى‏شود، كه در چنين صورت براى يك مسلمان جايز نيست آن را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد، تا وسيله‏اى شود براى دشمن كه بر مسلمانان چيره شود .
ه - صلح و معاهده با دشمن
آخرين بخش اين مقاله، نقل و بيان سخن امام درباره صلح و معاهده با دشمن است، امام در عهدنامه خود، به مالك اشتر نخعى‏ چنين مى‏نويسد:
و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا، فان في الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك و امنا لبلادك و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم في ذلك حسن الظن . (14)
آن صلح را كه دشمن به تو پيشنهاد مى‏كند، اگر مورد رضاى خدا باشد رد مكن، زيرا در صلح راحت‏براى سپاه و آرامش براى تو و امنيت‏براى كشور است، ولى جدا برحذر باش از دشمن بعد از صلح نمودنش، زيرا دشمن بسيارى اوقات براى غافلگيركردن نزديك مى‏شود، بنابراين دورانديش باش و خوش‏بينى را متهم كن .
همانگونه كه ملاحظه مى‏كنيم در گفتار امام نكته‏هايى بسيار ظريف است .
1 - صلح از سوى دشمن پيشنهاد مى‏شود، نه از سوى مسلمين (در مواقع جنگ) .
2 - صلح بايد مورد رضاى خدا باشد و به دين و مسلمين زيان نرساند .
3 - صلح با شرائط مذكور، آرامشى براى دولت و سپاه و ملت است .
4 - پس از مصالحه بايد شديدا مراقب حركات دشمن بود، كه هر لحظه امكان توطئه و حمله مجدد وجود دارد .
5 - از ساده‏انديشى و حسن‏ظن كه اغلب، شيوه افراد صالح و بى‏غل و غش است، بايد برحذر بود كه موجب ضرر و غرامت جبران‏ناپذير، براى جبهه حق خواهد بود . مؤمن بايد با كياست و هوشيارى و حدت نظر و سياست الهى و بينش ايمانى، دشمن را زير نظر داشته باشد، و هرگز فريب نخورد، زيرا دشمن هزاران دام ابليسى و افسون جادوئى دارد، اما بينش ايمانى است كه مى‏تواند همه تار و پودهاى ساحران فرعونى را در هم پيچد .
و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة او البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شي‏ء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر فلا تغدرن بذمتك و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك، فانه لا يجترئ على الله الا جاهل شقي و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره، فلا ادغال و لا مدالسة و لا خداع فيه‏ .
و اگر با دشمن پيمانى بستى بدان وفا كن و با رعايت امانت‏به تعهد خويش پاى‏بند باش، و با دل و جان در انجام آن بكوش، چه، هيچ يك از واجبات الهى نيست كه مردم با همه اختلاف‏نظرهايى كه دارند، بر آن اتفاق نظر داشته باشند، مانند وفاى بعهد، و مشركان نيز در بين خودشان، جداى از مسلمين آن را محترم شمرده‏اند، زيرا عواقب پيمان‏شكنى را ديده بودند پس به تعهد خويش جفا و خيانت مكن، و از خيانت‏به دشمن برحذر باش، چه آنكه بر خدا گستاخى نكند جز نادان بدبخت و خداوند با حمت‏خويش، عهد و پيمانش را محيط امن و حريم آسايش بندگان قرار داده، تا در حمايت او پناه گيرند، بنابراين فساد، تدليس و نيرنگ محكوم است .
و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقة و لا يدعونك ضيق امر لزمك فيه عهد الله، الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته و ان تحيط بك من الله فيه طلبة لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك‏ .
پيمانى كه در آن طفره و ابهام باشد، منعقد مكن، و پس از انعقاد، آن را با عبارات مهم و قابل توجيه، نقض مكن، و مبادا براى حل مشكلى به نقض آن عهدى كه خدا بر تو لازم ساخته، به اقدام ناحق كشيده شوى، چه، تحمل مشكلى كه اميد گشايش آن، با حسن عاقبت مى‏رود، از نيرنگى كه سرانجامش هراس است، و خداوند از آن مؤاخذه مى‏نمايد، و دنيا و آخرتت را بباد مى‏دهد، بهتر است .
نكته بسيار حساس و اساسى كه امام در اين فراز بر آن تاكيد دارد اين است كه به قراردادهايى كه ميان دولت اسلام با دشمن منعقد شده بايد وفادار بود، كه پيمان‏شكنى،
گرچه با دشمن باشد، ناپسند و مبغوض خداوند است .
در اين پيمانها نبايد شيوه ديپلماسى و دغلبازى بكار گرفته شود، زيرا اسلام با صداقت و حسن عمل و امانت گسترش يافته، و بيگانگان بايد از مسلمين، آراستگى و صداقت‏ببينند تا جذب اسلام شوند . صداقت و امانت و حسن عمل و پرهيز از مكر و حيله گرچه احتمالا زيانهايى را ببار مى‏آورد، ولى تا آن جا كه اين زيانها قابل تحمل باشد، و به كيان اسلام و مسلمين خدشه وارد نسازد، قابل تحمل است، زيرا آن‏جا كه حق محور است و هدف رضاى خدا، سرانجام هر كارى به سود جبهه حق تمام خواهد شد .

پانوشت‏ها
1 - نهج‏البلاغه، صبحى صالح، ن 53، ص 442 .
2 - المنجد، المعجم العربى الحديث، لاروس .
3 - نهج‏البلاغه، خ 1 .
4 - نهج‏البلاغه، خ 3 - معروف به شقشقيه .
5 - نهج‏البلاغه، خ 106 .
6 - نهج‏البلاغه، خ 131 .
7 - نهج‏البلاغه، خ 200 .
8 - نهج‏البلاغه، خ 216 .
9 - نهج‏البلاغه، خ 41 .
10 - نهج‏البلاغه، خ 74 .
11 - نهج‏البلاغه، خ 167 .
12 - نهج‏البلاغه، خ 27 .
13 - نهج‏البلاغه، ن 51 .
14 - نهج‏البلاغه، ن 53 .


منبع:پایگاه تخصصی نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
چرا جنگ هشت ساله آغاز شد؟
چرا جنگ هشت ساله آغاز شد؟
اژه ای: انسان از جنایت صهیونیست‌ها و شهامت حزب‌الله لبنان متعجب می‌شود
play_arrow
اژه ای: انسان از جنایت صهیونیست‌ها و شهامت حزب‌الله لبنان متعجب می‌شود
بیش از هفتصد هزار آواره در لبنان وجود دارد
play_arrow
بیش از هفتصد هزار آواره در لبنان وجود دارد
حزب‌الله پیروز است
play_arrow
حزب‌الله پیروز است
پزشکیان: رژیم صهیونیستی و حامیانش، بزرگ‌ترین تروریست‌ها هستند
play_arrow
پزشکیان: رژیم صهیونیستی و حامیانش، بزرگ‌ترین تروریست‌ها هستند
قالیباف: رزمندۀ بسیجی، طی چهارماه آموزش، به یک افسر زرهی تبدیل شد
play_arrow
قالیباف: رزمندۀ بسیجی، طی چهارماه آموزش، به یک افسر زرهی تبدیل شد
رئیس دستگاه قضا: در دفاع مقدس همه اقشار مردم در صف اول جهاد حاضر شدند
play_arrow
رئیس دستگاه قضا: در دفاع مقدس همه اقشار مردم در صف اول جهاد حاضر شدند
عراقچی: شورای امنیت به تجاوزات اسرائیل در لبنان پاسخ دهد
play_arrow
عراقچی: شورای امنیت به تجاوزات اسرائیل در لبنان پاسخ دهد
سرلشکر سلامی: برای کنترل یک بحران همۀ زیرساخت‌ها از قبل باید فراهم شود
play_arrow
سرلشکر سلامی: برای کنترل یک بحران همۀ زیرساخت‌ها از قبل باید فراهم شود
فرودگاه بن‌گورین و خروج گسترده اشغالگران از فلسطین اشغالی
play_arrow
فرودگاه بن‌گورین و خروج گسترده اشغالگران از فلسطین اشغالی
استقبال و وداع با پیکر ۳۴ شهید گمنام دفاع مقدس
play_arrow
استقبال و وداع با پیکر ۳۴ شهید گمنام دفاع مقدس
اتحادیه اروپا: ما خواهان برقراری آتش‌بس میان لبنان و اسرائیل هستیم
play_arrow
اتحادیه اروپا: ما خواهان برقراری آتش‌بس میان لبنان و اسرائیل هستیم
ساختمان سازی در گوانژوی چین
play_arrow
ساختمان سازی در گوانژوی چین
پزشکیان: ما هیچ‌گاه به دنبال بمب هسته‌ای نخواهیم بود
play_arrow
پزشکیان: ما هیچ‌گاه به دنبال بمب هسته‌ای نخواهیم بود
گزارشی از عملیات جستجو در حادثه معدن طبس
play_arrow
گزارشی از عملیات جستجو در حادثه معدن طبس