کنستانتین و تحوّل مسیحیّت

در دوره‌ی حکومت دیوکلتیانوس (284-305 م) که به فرمان او آخرین موج از شکنجه‌ها و آزار مسیحیان به وقوع پیوست - حکومتِ روم بین چهار قیصر تقسیم شد و در نتیجه، جنگ قدرت بین این چهار نفر آغاز شد. در سال 306
دوشنبه، 23 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
کنستانتین و تحوّل مسیحیّت
 کنستانتین و تحوّل مسیحیّت

 

نویسنده: محمد حقانی‌فضل

 

در دوره‌ی حکومت دیوکلتیانوس (284-305 م) که به فرمان او آخرین موج از شکنجه‌ها و آزار مسیحیان به وقوع پیوست - حکومتِ روم بین چهار قیصر تقسیم شد و در نتیجه، جنگ قدرت بین این چهار نفر آغاز شد. در سال 306 میلادی یکی از آن چهار قیصر به نام کُنستانتینوس درگذشت و سپاه و منطقه‌ی تحت تسلط او به پسرش کنستانتین (قسطنطین) رسید. کنستانتین که قصد داشت تمام امپراتوری را فتح کند، در سال 312 میلادی به شهر رم لشکرکشی کرد تا با یکی از رقبای خود مبارزه کند. در تایخ آمده است که روز قبل از حمله، او و سپاهیانش در آسمان تصویر صلیبی را دیدند:
او [کنستانتین] گفت که حدود ظهر، هنگامی که روز رو به زوال می‌رفت، با چشمان خویش علامت پیروزی، یک صلیب نورانی، را در آسمان بالای خورشید دیدم که عبارت «با این پیروز شو» روی آن قرار داشت. خود وی از این منظره حیرت‌زده شد، همچنین همه ارتش وی که همراه او اعزام شده بودند و این معجزه را مشاهده کردند. (1)
کنستانتین صبح روز بعد نیز در خواب صدایی شنید که به او دستور می‌داد روی پرچم سربازانش، نشانه‌ی مسیح را نصب کند. چون از خواب بیدار شد دستور داد روی پرچم‌ها علامت صلیب نصب کنند. او در این نبرد پیروز شد و فاتحانه داخل رم شد. با فتح رم او بر غرب امپراتوری تسلط پیدا کرد.
در شرق امپراتوری نیز یکی از رقبای کنستانتین، به نام لیسنیوس بر رقبا غلبه پیدا کرده بود. به این ترتیب، امپراتوری بین این دو نفر تقسیم شده بود. در سال 313 میلادی کنستانتین و لیسنیوس فرمانی مبنی بر آزادی مذهب صادر و در آن تصریح کردند که مسیحیان و غیرمسیحیان در مذهب خود آزادند. چون این بیانیه در شهر میلان صادر شده بود به «فرمان میلان» معروف شد:
ما، قسطنطین و لیسنیوس، خوشبختانه نزدیک میلان جلسه گرفتیم و... ما باید به مسیحیان و همه افراد دیگر اجازه دهیم تا به هر دینی که ترجیح می‌دهند، با قدرت کامل عمل کنند... . (2)
بدین‌ترتیب، مسیحیت به یکی از ادیان قانونی امپراتوری تبدیل شد و از آن پس، نه تنها از شکنجه خبری نبود؛ بلکه به دستور کنستانتین، اموال مسیحیان و کلیساها را که قبلاً ضبط شده بود به آنها بازگرداندند.
هر چند کنستانتین و رقیبش در صدور این بیانیه با یکدیگر همکاری داشتند؛ اما هر دو نفر دنبال حذف دیگری و سلطنتی بی‌رقیب بودند؛ به همین دلیل در سال 314 میلادی آتش جنگ بین این دو رقیب شعله‌ور شد. سرانجام، کنستانتین در این نبرد پیروز شد و در سال 324 میلادی امپراتور یگانه‌ی روم شد. از مهم‌ترین اقدامات او در زمان سلطنتش، ساختن شهر قسطنطنیه (3) بود. او این شهر را رم جدید نامید و پایتخت را به این شهر انتقال داد. کنستانتین در این دوران نیز به حمایت از مسیحیت ادامه داد و تا پایان عمر، مسیحیت را در پناه حکومت خویش گرفت.
علت حمایت کنستانتین از مسیحیت و انگیزه» او در این کار، پوشیده و مشکوک است. مادر او مدت‌ها قبل مسیحی شده بود و خود او نیز به علت پیروزی‌هایش، تحت لوای صلیب، تحت تأثیر قرار گرفته بود. همچنین نظم و اخلاقی بودن نسبی مسیحیان، پذیرش فروتنانه نابرابری‌های زندگی به امید دست یافتن به سعادت پس از مرگ، اطاعتشان از روحانیان و زیبایی مسالمت‌آمیز شعائرشان، او را تحت تأثیر قرار داده بود. (4) با وجود این، بسیاری معتقدند علت حمایت کنستانتین از مسیحیت، نه اعتقاد و ایمان او به مسیح، بلکه مصلحت‌سنجی سیاسی بود. او با زیرکی سیاسی دریافته بود که امپراتوری روم نیاز به یک ایدئولوژی واحد دارد؛ زیرا امپراتوری‌ای که بسیار وسیع و دربردارنده‌ی مکاتب فلسفی و فرهنگ‌های متنوعی بود، به یک اعتقاد مشترک نیاز داشت تا مردم را به هم پیوند دهد. (5) او مسیحیت را این نیروی وحدت‌بخش می‌دانست؛ زیرا او بی‌اثر بودن شکنجه‌ها و آزار‌ها را در بازگرداندن مسیحیان از اعتقادشان دیده بود و شاهد بود که مسیحیت با وجودِ این سختی‌ها همچنان رشد و توسعه می‌یافت. پیروان مسیحیت در اقلیت بودند؛ اما اتحاد، شجاعت و قدرت داشتند؛ حال آنکه اکثریت مشرک میان کیش‌های فراوان و مختلفی تقسیم می‌شد. این اکثریت نه ایمانی قوی داشتند و نه نفوذی قدرتمند.
این واقعیت که او غسل تعمید خود را تا اندکی پیش از مرگش به تعویق انداخت و نیز عنوان «Maximus Pontifex» (رهبر عالی مذهب بت‌پرستی دولت) را حفظ کرد، (6) می‌تواند شاهدی بر این مدعا باشد که او بیش از آنکه یک مسیحی واقعی باشد، به مسیحیت به عنوان ابزاری برای حفظ ثبات حکومت خود می‌نگریست.
کنستانتین در طول حکومت، رفتاری دوپهلو داشت. زمانی که در گُل (فرانسه امروزی) بود دانشمندان و فیلسوفان مشرک را در دربار خود گرد آورده بود و پس از تغییر مذهب نیز به ندرت مطابق مسیحیت رفتار می‌کرد. از آنجا که عده زیادی از مردم مشرک بودند، با احتیاط عمل می‌کرد و با چنان زبانِ یکتاپرستانه‌ی مبهمی سخن می‌گفت که هر مشرکی بتواند آن را قبول کند. معابد مشرکان را تعمیر و از آنان حمایت می‌کرد و اوراد سحر‌آمیز مشرکان را برای حفظ محصولات به کار می‌برد. از طرف دیگر، به اسقف‌های مسیحی در حوزه اسقف‌نشین آنان قدرت قضایی داد. املاک و اراضی کلیسا را از مالیات معاف کرد و به محافل مسیحی نیازمند کمک مالی می‌کرد. با گذشت زمان، او رفته‌رفته حمایت خود از مشرکان را کم و از مسیحیت، بیشتر طرفداری می‌کرد. (7)
با تمام این اوصاف، کلیسا و مقامات کلیسا سعی در نزدیکی به کنستانتین داشتند. یوسبیوس، اسقف قیصریه در ابتدای قرن چهارم، نخستین و بزرگ‌ترین مورخ کلیسای قدیم است. او علاقه خاصی به کنستانتین داشت و منزلت جدید کلیسا را نشانه‌‌ای از عنایت الهی می‌دانست. یوسبیوس قصد داشت کنستانتین را یک مسیحی معرفی کند، به همین دلیل در تاریخ خود با مهارت، پرستش خورشید پیروز توسط او را با ایمان فزاینده‌اش به پسر خدا درهم‌آمیخت. (8) او حتی ادعا کرد که خدا کنستانتین را مانند پولس مستقیماً فراخوانده است تا مسیحیت را در آغوش بگیرد. (9)
کنستانتین در سال 337 میلادی از دنیا رفت؛ اما جانشینان او نیز در حمایت از مسیحیت، دنباله‌رو او بودند تا آنکه در سال 383 میلادی مسیحیت به عنوان دین رسمی دولت روم شناخته شد. این آغازِ فرایند پیدایش امپراتوری مسیحی بود. (10)
رسمی شدن مسیحیت، نزدیکی آن به حکومت و هماهنگی رهبران کلیسا و حاکمان امپراتوری، نتایج شیرین و تلخی را در پی داشت. نتایج شیرین آن را باید در اثر اجرا شدن اخلاق مسیحی دانست؛ برای مثال کنستانتین حکم کرد تا هنگامی که جرم کسی کاملاً محرز نشده است، نباید اعدام شود؛ داغ کردن بردگان و گناه‌کاران را ممنوع کرد؛ حبس در سیاه‌چال و تازیانه زدن بدهکاران را برچید؛ به صلیب کشیدن و شکستن پای بردگان را غیرقانونی اعلام کرد. در آن دوران، کسانی که استطاعت نگهداری اطفال خود را نداشتند، آنها را سر راه می‌گذاشتند تا از گرسنگی تلف شوند، کنستانتین دستور داد تا به هزینه حکومت از این کودکان نگهداری شود و همچنین مجازات‌های سختی برای گناهانی چون زنا و سایر امور غیراخلاقی وضع کرد. (11) در کل، رسمی شدن مسیحیت موجب اعتلای اخلاقی در جامعه گردید؛ مقام و حرمت زن بیشتر مورد پذیرش جامعه قرار گرفت، نمایش‌های گلادیاتوری ممنوع شد؛ قوانین روم عادلانه‌تر گردید و روند رشد مسیحیت سرعت بیشتری یافت. (12)
اما بی‌گمان، حمایت حاکمان از دین رایگان نبود و مزدی که دریافت می‌کردند بسیار بیشتر از خدمتی بود که انجام می‌دادند؛ از این‌رو، بسیاری معتقدند رسمی شدن مسیحیت بیشتر به ضرر مسیحیت بود تا به نفع آن، حکومت خواهان حق مداخله در امور روحانی و اعتقادی بود؛ اموری که به ظاهر، خارج از حیطه اختیار حکومت هستند. در چندین مورد، پادشاهان در اختلاف بین عالمان مسیحی در مسائل اعتقادی، دخالت کردند و موجب پیروزی یکی از طرفین دعوا شدند؛ برای مثال در حدود سال 319 میلادی در بین عالمانِ الهی مسیحی بر سر الوهیت مسیح اختلاف پدید آمده بود و عده‌ای او را «مخلوق خدا» و عده‌ای «هم‌ذات با خدا» می‌دانستند. (13) کنستانتین که مسیحیت را عامل وحدت امپراتوری می‌دانست، از این اختلاف بیمناک شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفت شورایی از اسقف‌های مسیحی تشکیل دهد. این شورا در سال 325 میلادی در نیقیه برگزار شد. کنستانتین شخصاً چندین جلسه‌ی شورا را اداره کرد و چندین سخنرانی ایراد کرد. در اثر ریاست امپراتور، نتایج شورای نیقیه، نه تنها برای کلیسا، بلکه برای سراسر امپراتوری، قانونی و لازم‌الاجرا شد. او که چند سال قبل با صدور «فرمان میلان»، آزادی دینی اعلام کرده بود، این بار با صدور فرمانی حکومتی، مسیحیانی را که با نظر شورای نیقیه مخالف بودند از اجتماع کردن منع و عبادتگاه‌های آنان را توقیف کرد.
شاید بتوان مهم‌ترین تأثیر رسمی شدن مسیحیت و نزدیکی آن به حکومت را تغییر روش کلیسا در برخورد با مخالفانِ خود رفت. تا قبل از این دوره، رهبران کلیسا برای رد افراد یا گروه‌های بدعت‌گذار، کتاب و رساله می‌نوشتند یا آنان را تکفیر می‌کردند؛ اما پس از نزدیکی به قدرت حکومتی وضعیت فرق کرد. کلیسایی که در آغاز، قربانی تهمت و خرابکاری بود و تحت آزار و شکنجه قرار داشت، اکنون «بدعت‌گذاران» را تعقیب می‌کرد و شمشیر قیصر را به کار می‌برد تا خواسته‌ی خود را بر آنان تحمیل کند. (14)

پی‌نوشت‌ها:

1. اف. ئی پیترز؛ یهودیت، مسیحیت و اسلام؛ ج1، ص 497.
2. همان، ص 495.
3. کنستانتینوپل (Constantinople)؛ استانبول امروزی.
4. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج3، ص 6- 765.
5. مری جو ویور؛ درآمدی به مسیحیت؛ ص 132.
6. ارل کرنز؛ سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ؛ ص 98.
7. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج 3، ص 766.
8. رابرت وان‌وورست؛ مسیحیت از لابه‌لای متون؛ ص 134.
9. مری جو ویور؛ درآمدی به مسیحیت؛ ص 131.
10. جان ناس؛ تاریخ جامع ادیان؛ ص 633.
11. و. م. میلر؛ تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم در ایران؛ ص 234.
12. ارل کرنز؛ سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ؛ ص 99.
13. این نزاع و اختلاف به مناقشه آریوس معروف است.
14. هاروی کاکس؛ مسیحیت؛ ص 60.

منبع مقاله :
حقانی فضل، محمد، (1393)، تاریخ مسیحیت از دین عیسی (ع) تا دین روم (جلد اول)، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط