شاعر: حاج غلامرضا سازگار
بر عفو بی حسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم لا تَقنَطفوا گواه است
هرگز نمیپسندی در بر رویم ببندی
آخر کجا گریزد عبدی که بی پناه است
در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و پروندهام سیاه است
باز آمدیم به سویت برگشتهام به کویت
این بنده فراری محتاج یک نگاه است
دست از ثواب خالی پرونده از گنه پر
پایم بود لب گور کارم فغان و آه است
من عهد خود شکستم من راه خویش بستم
ورنه به جانب تو هر سو هزار راه است
یک یا الهی العفو جبران جرم یک عمر
یک شام قدر با تو به از هزار ماه است
یک جمله با تو گفن ذکر هزار سال است
یک لحظه بی تو بودن یک عمر اشتباه است
(میثم) به خود نگاهی جبران این سیاهی
یا اشگ شامگاهی یا ورد صبحگاه است