کارتون در تسخیر صهیونیسم
نويسنده:عبدالله ناطقی
علاوه بر انيميشن، در عرصه فيلم كودك نيز هاليوود از تعدي صهيونيست ها مصون نمانده و كليشه هاي خاصي در قالب فيلم كودكان، طي چند دهه اخير مدام تكرار شدهاند. مثلاً كليشه كودك محروم مانده از ميراث اجدادي يا جدا افتاده از آغوش گرم مادر كه هر يك به نوعي تداعيگر يهودي مظلوم و به دور مانده از سرزمين مادري خويشاند در اين قبيل داستان ها از پيام هايي که در کتب مقدس يهوديان آمده است و مخاطب يهودي و بسياري از غير يهوديان به راحتي مي فهمند که منظور از آن چيست.
لابي صهيونيسم در هاليوود، در عرصه توليد فيلم هاي كودكان نيز تاكنون بسيار مؤثر و فعال عمل كرده است. امروز در سراسر دنيا «والت دیزنی» نامي آشناست و بيشتر كودكان شخصيتهاي كارتوني والت ديزني را به خوبي ميشناسند. بد نيست بدانيم اولين شخصيت مشهور آثار والت ديزني: « ميكي ماوس» نمادي از همان يهودي سرگردان و بي کس است كه مدام از سوي رقيبان قوي تر تهديد ميشود و او صرفا با اتكا به زيركي و چالاكي خويش، بر تمامي دشمنان فايق ميآيد. امروز هم تداوم اين شخصيت كارتوني را در انيميشن « تام و جري» ميتوان مشاهده كرد که موشي بد جنس و فريب کار با تکيه بر شيطنت ها و ناجوانمردي هايش به طرز اعجاب آوري هميشه بر گربه اي نادان و احمق پيروز مي شود. اين قبيل آثار در دادن حس اعتماد به نفس به مخاطبان يهودي و همچنين در دادن الگويي دغل و بدجنس به کودکان و نوجوانان بي گناه جهانيان تأثير بسزايي دارند.
انيميشن « دامبو، فيل پرنده» در زمره اين گروه از آثار است. در اين فيلم شاهديم که مادر دامبو بر خلاف ساير فيل ها که کلاهي زنگوله دار بر سر دارند، كلاه عرقچين مانند مخصوص يهوديان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر مي برد! و خود دامبو هم طي عملياتي در سيرك پرچمي را كه به پرچم رژيم اشغالگر قدس بيشباهت نيست به اهتزاز در ميآورد.
کارتون «جوجه اردك زشت» هم که شخصيت گوشه گير و آواره و زشت روي فيلم نامه تبديل به قوي زيبايي مي شود و در پايان فيلم به سمت خورشيد مي رود، از همين کليشه پيروي مي کند و نماد يهودي تنها و مطرودي است که با رفتن به سمت سرزمين موعودش به سعادت رسيده است. «عبارت رفتن به سمت خورشيد در تورات آمده و در بين يهوديان رايج است که منظور از آن بازگشت به سرزمين موعود است.»
کارتون هاي بسياري هم مروج زندگي و اخلاق غربي هستند و سعي دارند خصوصا شرقي ها را شيفته و هضم شده در روش هاي غربي نشان دهند و با اين الگودهي مخاطبان را به سمت ارزش هاي دنياي يهودي- آمريکايي بکشانند؛ مثلا در سري جديد كارتون سند باد (افسانه هفت دريا) شاهد آنيم كه فضاي شرقي مجموعه هاي پيشين مبدل به فضايي خشونت بار و پر زد و خورد شده است. مثلا در صحنه اي كه سند باد از پشت سكان كشتي كنار مي رود، با هفتاد ضربه شمشير و خون ريزي بسيار، كنترل كشتي را به دست مي گيرد. شدت خشونت در اين فيلم آن چنان زياد است كه حتي دريا با خون افراد سرخ مي شود و مثل بسياري از فيلم هاي جديد غربي لشگري از شيطانك ها و ديوها با سند باد و نامزد خشن و مبارزطلب او «مارينا» و دوست وفادارش «کيل» مي جنگند. حتي ديالوگ ها هم خشونت بار است. جالب است كه نويسنده اين فيلم«جان لوگان» در كارنامه خود اثري پر برخورد چون «گلادياتور» را دارد. در اين محصول والت ديزني هم « ميشل افايفر» يهودي به جاي« اريس» خداي جنگ صحبت مي كند. در اين فيلم سند باد بر خلاف گذشته ظاهري كاملا غربي و بي هويت گرفته که در نقش يک دزد دريايي قهار بايد از هفت دريا عبور کند و کتاب صلح را از خداي جنگ (اريس) بدزدد و شهر و شاهزاده را از خطر نابودي نجات دهد. جريان در شهر «سيراکيوس» که شاهزاده عادلي به نام «پروتئوس» در آنجا حکومت مي کند، اتفاق مي افتد. در اين فيلم از علاء الدين و علي بابا هم خبري نيست.
در کارتون «لوک خوش شانس» گانگستري سفيد پوست که نماد کلانتر و قانون اومانيستي آمريکايي است و هميشه ورد زبانش تنهايي و غريبي و آوارگي خودش مي باشد، با چهره و اخلاقي نيکو (که با وجود اسب بذله گويش «سالي» و سگ خنده رويش «بوشوک» جذابيت دوچنداني مي يابد) هميشه در جستجوي مجرمان و تبهکاران است و هيچگاه با شکست روبرو نمي شود. در بعضي از قسمت هاي آن شاهديم که لوک متمدن و مهربان فرشته نجات سرخپوستان ساده لوح و مردمي از فرقه هاي مذهبي خرافي مي باشد و اگر نبود لوک، جنگ قبيلگي و ظلم و تبهکاري همه جا را فرا مي گرفت. بالاخره براي ما هنوز جاي اين سوال باقي است که خانه لوک کجاست؟ و چرا هميشه در پايان غرور انگيز پيروزي هايش در غروبي زيبا به سمت خورشيد (نماد سرزمين موعود در کتاب مقدس) مي رود! بالاخره فسادها و جرم هاي فراوان و رو به رشد موجود در غرب را ببينيم يا حرف کارگردان «لوک» را گوش بدهيم.
در کارتون «گاليور» هم مي بينيم سفيد پوست بزرگي با سمبل ها و مدل هاي مو و لباس نژاد انگليسي- آمريکايي به جزيره آدم کوچولوها (جهان شرقي) مي رود و اين کوچولوهاي بي دفاع بر قدرت مادي و مغز پرجولان گاليور تکيه کرده و دشمنان خود را شکست مي دهند و بدون حضور گاليور شکست آنها قطعي بود.
در فيلم «رابينسون کروزوئه» هم شاهديم سفيد پوستي انگليسي تبار که کشتي اش شکسته و در جزيره اي تنها مانده است با سياه پوستاني بي تمدن و وحشي و آدم خوار رو برو مي شود که يکديگر را قرباني کرده و مي خورند؛ اما رابينسون پرعاطفه و دل نازک يکي از اين بي تمدن ها را به نام «جمعه» از دست قبيله آدم خوار و سبک مغزش نجات مي دهد و جمعه در اثر همنمشيني با اين يار مهربان « با سواد» مي شود و به سمت تمدن و پيشرفت حرکت مي کند و به تدريج تمام آن مردم عقب مانده به شيوه هاي زندگي و معاشرت رابينسون ايمان آورده و آن قهرمان بزرگ را به عنوان رهبر و منجي عزيز خود مي پذيرند و به سبک او زندگي مي کنند. آيا غلوآميزتر از اين هم مي شد تمدن غرب را به عنوان تنها سرور و راهبر جهانيان توسعه نيافته و به اصطلاحِ غربي ها «جهان سومي»، معرفي کرد يا نه؟
نگره صهيونيستي حاكم بر آثار والت ديزني، بعضاً به توليد انيميشن ها و فيلم هاي تاريخي در خصوص زندگي انبياي الهي منجر شده كه سه كارتون: «كشتي نوح، زندگي حضرت موسي و زندگي حضرت يوسف» عليهم السلام از آن جملهاند. در تمامي اين آثار، بر اساس قصص تورات، روايات تحريف شدهاي از زندگي انبياي اولوالعزم ارائه شده است که شأن و منزلت و عصمت اين بزرگ مردان را در ذهن مخاطب پائين مي آورد و رواج سکولاريسم (جدايي دين و دنيا) و مادي گرايي را تسريع مي کند. جالب توجه آنكه در برخي از اين آثار، شخصيت هاي اصلي انيميشن با صداي مشهورترين ستارگان يهودي سينما سخن ميگويند! مثلاً در انيميشن «پرنس مصر» كه روايتگر زندگي حضرت موسي عليهالسلام است، «وال كيلمر» به جاي موسي عليهالسلام، «ميشل اِفايفر» به جاي همسر و «ساندرا بولاك» به جاي خواهر او صحبت ميكنند. همچنين در تيتراژ پاياني اين انيميشن پر هزينه اسامي مشهور ديگري (از بازيگران يهودی هاليوود) ميتوان ديد كه صداي آنها براي بسياري از تماشاگران غربي خاطرهانگيز و آشناست.
يهوديان اسراييل را مادر قوم خويش مي دانند و اينکه شهر يا منطقه اي به انسان تشبيه شود، درجاي جاي تورات آمده است. «داستان سيندرلا» مثال خوبي براي اين كليشه نخ نما و تكراري است.
داستان « هاچ زنبور عسل » هم به کودک يهودي مي فهماند که بايد به دنبال مادر زيبا و نوراني خويش باشي و همه غير يهوديان موجوداتي مخوف، بدجنس و حتي بد بو هستند که مي خواهند او را از بين ببرند. اين داستان به بچه هاي غير يهودي هم اين پيام را القاء مي کند که ديگران دشمنان و موانع رسيدن او به هدفش هستند و در مجموع حس اعتماد به ديگران را در کودک از بين مي برد.
كليشه كودك شيطاني كه با زيركي بر دشمناني كه قصد تجاوز به خانه و كاشانه او را دارند، فايق ميآيد و آن ها را به سختي مجازات ميكند هم شبيه مورد قبلي است. مجموعه طنز «تنها در خانه» بر اساس همين كليشه پديد آمده و با نگاهي ساده به مضامين آن، ردپاي چهار جنگ اعراب و اسراييلي و شكست اعراب در هر چهار جنگ را ميتوان ديد.
برخي از آثار انيميشن نيز محملي براي پيام هاي سياسي هستند. مثلاً در كارتون «شير شاه» ردپاي نزاع دو ابرقدرت طي سالهاي جنگ سرد و آشتي مجدد نسل هاي آتي بعد از فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق به وضوح مشهود است. توضيح اينکه شير نماد سلطه جهاني يهود است و در تورات آمده است: « و بقيه يعقوب، در ميان امت ها و قوم هاي بسيار مثل شير در ميان جانوارن جنگل و مانند شير درنده در ميان گله هاي گوسفند خواهند بود که هنگام عبور پايمال مي کند و مي درد و کسي نمي تواند مانع او شود. قوم اسراييل در برابر دشمنانش خواهد ايستاد و آنها را نابود خواهد کرد. »
در اینجا می بینیم که سیندرلا نماد همان یهودی است که مالش را گرفته اند و همان طور که در این کارتون می بینیم ، در کنار نامادری و دختران نامادری اش زندگی می کند و این نا مادری نماد سرزمین هایی است که یهودیان در آن ها پخش شده اند و هیچ تعلقی به آن ندارند ؛ و این کارتون این سخن را القا می کند که ، ما یهودیان بر خلاف اینکه ، اینک به ناچار در سرزمین دیگران زندگی می کنیم ، دارای وطنی هستیم که به آن خواهیم رسید و ما در پایان فیلم می بینیم که سیندرلا به همسری پسر پادشاه در می آید و در قصر زندگی می کند و این همان خوشبختی یهودیان است که در فیلم به این صورت جلوه گره شده است. جالب است که در طول این کارتون موش هایی به سیندرلا کمک می کنند و از سوی دیگر گربه ی نا مادری سیندرلا هم در صدد گرفتن این موش ها است که البته از شگفتی های عالم کارتون اینکه هیچگاه موفق نمی شود و به گونه ای هر بار آبرویش می رود .
نكته : در دو كارتون دامبو و سيندرلا مجدداً حضور پررنگ موش را می بینیم ، كه از حاميان شخصيتهاى اصلى كارتون مىباشند و این همان نماد یهودیان می باشد ( که قبلا در قالب میکی ماس بود ) . یعنی در این دو کارتون یهودیان در دو هیئت ظاهر می شوند ( هم در هیئت شخصیت های اصلی این دو کارتون : دامبو و مادرش و سیندرلا ، و هم موش هایی که در این کارتون ها هستند ) تا هر آنچه می خواهند در ذهن بیننده و مخاطب خود تزریق کنند .
در این انیمیشن می بینیم که به وضوح به بردگی کشیده شدن ملت ها در اردوگاه های مرگ هیتلری به نمایش درآمده و باز در اینجا هست که وجود یک یهودی باعث احیای امید در دل دیگر زندانیان می شود و آن همان مرغ کلاه به سری است که جینجر نام دارد ( کلاه وی شبیه کلاه یهودیان است ) در اینجا می بینیم که هرچه دیگران از محیط بیرون از مزرعه اطلاعی ندارند و گاه از فرار دلسرد می شوند ولی جینجر به آنان امید می دهد و از محیط بیرون توصیفاتی را برای آنها می کند .
در این انیمیشن بیان شده که مرغ ها روزانه باید تعداد مشخصی تخم بگذارند و الا کشته می شوند و در اواسط فیلم ما شاهد این هستیم که زن صاحب مزرعه به شوهرش می گوید درآمد حاصل از فروش تخم مرغ ها کم و بیهوده است باید کاری اساسی بکنیم و او دستگاه پخت شیرینی را می خرد که مرغ را تبدیل به غذایی آماده می کند ، این زن صاحب مزرعه قصد دارد مرغ ها را یکجا در این دستگاه بریزد ، این طرز بیان موقعیت مرغ ها در داستان ما را به یاد لاف زنی های یهودیان می اندازند که میگویند هیتلر ما را در اردوگاه ها به کار می گرفت و افراد ناتوان را می کشت و بعد ها هم افراد ارشد گشتاپو به فکر افتادند که از وجود ما زندانیان در جهت به دست آوردن پول بیشتر بهره برند و آن سوزاندن یهودیان و گرفتن روغن بدن ما .
در بخشی از این انیمیشن می بینیم که جینجر به همراه راکی در اجاق پخت کیک می افتند و وقتی که شعله روشن می شود ، صحنه کوره های آدم سوزی را تداعی می کند ( هولوکاست ) و باز می بینم که یهودیان مطالب مورد علاقه خود را در این ابزار فراگیر گنجانده اند ، در همین بخش فیلم است که : در حالی که جینجر آگاه از خطر است و در حال فرار از اجاق راکی دائما به درون کیک ها می افتد و قادر به حرکت نیست ، و جینجر است که او را گرفته و از اجاق خارج می کند . و این بخش دارد این مطلب را می گوید که یهودیان همیشه آگاه اند و حتی آمریکا را هم ، اینها هدایت کردند ( راکی نماد آمریکا است ).
در اوایل فیلم می بینیم که وقتی تقریبا همه ناامید شده اند و جینجر هم هر بار که مترصد فرار است دستگیر و در جعبه ای انداخته می شود ( نماد سلول انفرادی اردوگاه ها ) ، ناگهان خروسی که پرچم آمریکا را به گردن بسته به درون مزرعه می افتد و اینطور می گوید که قصدش اینجا نبوده و اشتباها درون این مزرعه افتاده ولی به هر حال تصمیم می گیرد که مرغ ها را یاری کند . در اینجا راکی دقیقا نماد آمریکا است که در جنگ جهانی دوم به ناگاه وارد صحنه جنگ شد و معادلات را بر هم زد و باعث شد که جنگ به نفع متفقین پایان یابد .
پس از فرار مرغ ها ، در بخش پایانی انیمیشن ، می بینیم که جینجر و راکی با هم ازدواج کرده اند و به همراه مرغ های دیگر در سرزمین موعود (!) خود زندگی می کنند !
منبع:
http://mouood.org/ /
www.analizehagigat.parsiblog.com
لابي صهيونيسم در هاليوود، در عرصه توليد فيلم هاي كودكان نيز تاكنون بسيار مؤثر و فعال عمل كرده است. امروز در سراسر دنيا «والت دیزنی» نامي آشناست و بيشتر كودكان شخصيتهاي كارتوني والت ديزني را به خوبي ميشناسند. بد نيست بدانيم اولين شخصيت مشهور آثار والت ديزني: « ميكي ماوس» نمادي از همان يهودي سرگردان و بي کس است كه مدام از سوي رقيبان قوي تر تهديد ميشود و او صرفا با اتكا به زيركي و چالاكي خويش، بر تمامي دشمنان فايق ميآيد. امروز هم تداوم اين شخصيت كارتوني را در انيميشن « تام و جري» ميتوان مشاهده كرد که موشي بد جنس و فريب کار با تکيه بر شيطنت ها و ناجوانمردي هايش به طرز اعجاب آوري هميشه بر گربه اي نادان و احمق پيروز مي شود. اين قبيل آثار در دادن حس اعتماد به نفس به مخاطبان يهودي و همچنين در دادن الگويي دغل و بدجنس به کودکان و نوجوانان بي گناه جهانيان تأثير بسزايي دارند.
انيميشن « دامبو، فيل پرنده» در زمره اين گروه از آثار است. در اين فيلم شاهديم که مادر دامبو بر خلاف ساير فيل ها که کلاهي زنگوله دار بر سر دارند، كلاه عرقچين مانند مخصوص يهوديان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر مي برد! و خود دامبو هم طي عملياتي در سيرك پرچمي را كه به پرچم رژيم اشغالگر قدس بيشباهت نيست به اهتزاز در ميآورد.
کارتون «جوجه اردك زشت» هم که شخصيت گوشه گير و آواره و زشت روي فيلم نامه تبديل به قوي زيبايي مي شود و در پايان فيلم به سمت خورشيد مي رود، از همين کليشه پيروي مي کند و نماد يهودي تنها و مطرودي است که با رفتن به سمت سرزمين موعودش به سعادت رسيده است. «عبارت رفتن به سمت خورشيد در تورات آمده و در بين يهوديان رايج است که منظور از آن بازگشت به سرزمين موعود است.»
کارتون هاي بسياري هم مروج زندگي و اخلاق غربي هستند و سعي دارند خصوصا شرقي ها را شيفته و هضم شده در روش هاي غربي نشان دهند و با اين الگودهي مخاطبان را به سمت ارزش هاي دنياي يهودي- آمريکايي بکشانند؛ مثلا در سري جديد كارتون سند باد (افسانه هفت دريا) شاهد آنيم كه فضاي شرقي مجموعه هاي پيشين مبدل به فضايي خشونت بار و پر زد و خورد شده است. مثلا در صحنه اي كه سند باد از پشت سكان كشتي كنار مي رود، با هفتاد ضربه شمشير و خون ريزي بسيار، كنترل كشتي را به دست مي گيرد. شدت خشونت در اين فيلم آن چنان زياد است كه حتي دريا با خون افراد سرخ مي شود و مثل بسياري از فيلم هاي جديد غربي لشگري از شيطانك ها و ديوها با سند باد و نامزد خشن و مبارزطلب او «مارينا» و دوست وفادارش «کيل» مي جنگند. حتي ديالوگ ها هم خشونت بار است. جالب است كه نويسنده اين فيلم«جان لوگان» در كارنامه خود اثري پر برخورد چون «گلادياتور» را دارد. در اين محصول والت ديزني هم « ميشل افايفر» يهودي به جاي« اريس» خداي جنگ صحبت مي كند. در اين فيلم سند باد بر خلاف گذشته ظاهري كاملا غربي و بي هويت گرفته که در نقش يک دزد دريايي قهار بايد از هفت دريا عبور کند و کتاب صلح را از خداي جنگ (اريس) بدزدد و شهر و شاهزاده را از خطر نابودي نجات دهد. جريان در شهر «سيراکيوس» که شاهزاده عادلي به نام «پروتئوس» در آنجا حکومت مي کند، اتفاق مي افتد. در اين فيلم از علاء الدين و علي بابا هم خبري نيست.
در کارتون «لوک خوش شانس» گانگستري سفيد پوست که نماد کلانتر و قانون اومانيستي آمريکايي است و هميشه ورد زبانش تنهايي و غريبي و آوارگي خودش مي باشد، با چهره و اخلاقي نيکو (که با وجود اسب بذله گويش «سالي» و سگ خنده رويش «بوشوک» جذابيت دوچنداني مي يابد) هميشه در جستجوي مجرمان و تبهکاران است و هيچگاه با شکست روبرو نمي شود. در بعضي از قسمت هاي آن شاهديم که لوک متمدن و مهربان فرشته نجات سرخپوستان ساده لوح و مردمي از فرقه هاي مذهبي خرافي مي باشد و اگر نبود لوک، جنگ قبيلگي و ظلم و تبهکاري همه جا را فرا مي گرفت. بالاخره براي ما هنوز جاي اين سوال باقي است که خانه لوک کجاست؟ و چرا هميشه در پايان غرور انگيز پيروزي هايش در غروبي زيبا به سمت خورشيد (نماد سرزمين موعود در کتاب مقدس) مي رود! بالاخره فسادها و جرم هاي فراوان و رو به رشد موجود در غرب را ببينيم يا حرف کارگردان «لوک» را گوش بدهيم.
در کارتون «گاليور» هم مي بينيم سفيد پوست بزرگي با سمبل ها و مدل هاي مو و لباس نژاد انگليسي- آمريکايي به جزيره آدم کوچولوها (جهان شرقي) مي رود و اين کوچولوهاي بي دفاع بر قدرت مادي و مغز پرجولان گاليور تکيه کرده و دشمنان خود را شکست مي دهند و بدون حضور گاليور شکست آنها قطعي بود.
در فيلم «رابينسون کروزوئه» هم شاهديم سفيد پوستي انگليسي تبار که کشتي اش شکسته و در جزيره اي تنها مانده است با سياه پوستاني بي تمدن و وحشي و آدم خوار رو برو مي شود که يکديگر را قرباني کرده و مي خورند؛ اما رابينسون پرعاطفه و دل نازک يکي از اين بي تمدن ها را به نام «جمعه» از دست قبيله آدم خوار و سبک مغزش نجات مي دهد و جمعه در اثر همنمشيني با اين يار مهربان « با سواد» مي شود و به سمت تمدن و پيشرفت حرکت مي کند و به تدريج تمام آن مردم عقب مانده به شيوه هاي زندگي و معاشرت رابينسون ايمان آورده و آن قهرمان بزرگ را به عنوان رهبر و منجي عزيز خود مي پذيرند و به سبک او زندگي مي کنند. آيا غلوآميزتر از اين هم مي شد تمدن غرب را به عنوان تنها سرور و راهبر جهانيان توسعه نيافته و به اصطلاحِ غربي ها «جهان سومي»، معرفي کرد يا نه؟
نگره صهيونيستي حاكم بر آثار والت ديزني، بعضاً به توليد انيميشن ها و فيلم هاي تاريخي در خصوص زندگي انبياي الهي منجر شده كه سه كارتون: «كشتي نوح، زندگي حضرت موسي و زندگي حضرت يوسف» عليهم السلام از آن جملهاند. در تمامي اين آثار، بر اساس قصص تورات، روايات تحريف شدهاي از زندگي انبياي اولوالعزم ارائه شده است که شأن و منزلت و عصمت اين بزرگ مردان را در ذهن مخاطب پائين مي آورد و رواج سکولاريسم (جدايي دين و دنيا) و مادي گرايي را تسريع مي کند. جالب توجه آنكه در برخي از اين آثار، شخصيت هاي اصلي انيميشن با صداي مشهورترين ستارگان يهودي سينما سخن ميگويند! مثلاً در انيميشن «پرنس مصر» كه روايتگر زندگي حضرت موسي عليهالسلام است، «وال كيلمر» به جاي موسي عليهالسلام، «ميشل اِفايفر» به جاي همسر و «ساندرا بولاك» به جاي خواهر او صحبت ميكنند. همچنين در تيتراژ پاياني اين انيميشن پر هزينه اسامي مشهور ديگري (از بازيگران يهودی هاليوود) ميتوان ديد كه صداي آنها براي بسياري از تماشاگران غربي خاطرهانگيز و آشناست.
يهوديان اسراييل را مادر قوم خويش مي دانند و اينکه شهر يا منطقه اي به انسان تشبيه شود، درجاي جاي تورات آمده است. «داستان سيندرلا» مثال خوبي براي اين كليشه نخ نما و تكراري است.
داستان « هاچ زنبور عسل » هم به کودک يهودي مي فهماند که بايد به دنبال مادر زيبا و نوراني خويش باشي و همه غير يهوديان موجوداتي مخوف، بدجنس و حتي بد بو هستند که مي خواهند او را از بين ببرند. اين داستان به بچه هاي غير يهودي هم اين پيام را القاء مي کند که ديگران دشمنان و موانع رسيدن او به هدفش هستند و در مجموع حس اعتماد به ديگران را در کودک از بين مي برد.
كليشه كودك شيطاني كه با زيركي بر دشمناني كه قصد تجاوز به خانه و كاشانه او را دارند، فايق ميآيد و آن ها را به سختي مجازات ميكند هم شبيه مورد قبلي است. مجموعه طنز «تنها در خانه» بر اساس همين كليشه پديد آمده و با نگاهي ساده به مضامين آن، ردپاي چهار جنگ اعراب و اسراييلي و شكست اعراب در هر چهار جنگ را ميتوان ديد.
برخي از آثار انيميشن نيز محملي براي پيام هاي سياسي هستند. مثلاً در كارتون «شير شاه» ردپاي نزاع دو ابرقدرت طي سالهاي جنگ سرد و آشتي مجدد نسل هاي آتي بعد از فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق به وضوح مشهود است. توضيح اينکه شير نماد سلطه جهاني يهود است و در تورات آمده است: « و بقيه يعقوب، در ميان امت ها و قوم هاي بسيار مثل شير در ميان جانوارن جنگل و مانند شير درنده در ميان گله هاي گوسفند خواهند بود که هنگام عبور پايمال مي کند و مي درد و کسي نمي تواند مانع او شود. قوم اسراييل در برابر دشمنانش خواهد ايستاد و آنها را نابود خواهد کرد. »
صهیونیسم و نفوذ روز افزون
در اینجا می بینیم که سیندرلا نماد همان یهودی است که مالش را گرفته اند و همان طور که در این کارتون می بینیم ، در کنار نامادری و دختران نامادری اش زندگی می کند و این نا مادری نماد سرزمین هایی است که یهودیان در آن ها پخش شده اند و هیچ تعلقی به آن ندارند ؛ و این کارتون این سخن را القا می کند که ، ما یهودیان بر خلاف اینکه ، اینک به ناچار در سرزمین دیگران زندگی می کنیم ، دارای وطنی هستیم که به آن خواهیم رسید و ما در پایان فیلم می بینیم که سیندرلا به همسری پسر پادشاه در می آید و در قصر زندگی می کند و این همان خوشبختی یهودیان است که در فیلم به این صورت جلوه گره شده است. جالب است که در طول این کارتون موش هایی به سیندرلا کمک می کنند و از سوی دیگر گربه ی نا مادری سیندرلا هم در صدد گرفتن این موش ها است که البته از شگفتی های عالم کارتون اینکه هیچگاه موفق نمی شود و به گونه ای هر بار آبرویش می رود .
نكته : در دو كارتون دامبو و سيندرلا مجدداً حضور پررنگ موش را می بینیم ، كه از حاميان شخصيتهاى اصلى كارتون مىباشند و این همان نماد یهودیان می باشد ( که قبلا در قالب میکی ماس بود ) . یعنی در این دو کارتون یهودیان در دو هیئت ظاهر می شوند ( هم در هیئت شخصیت های اصلی این دو کارتون : دامبو و مادرش و سیندرلا ، و هم موش هایی که در این کارتون ها هستند ) تا هر آنچه می خواهند در ذهن بیننده و مخاطب خود تزریق کنند .
*فرار مرغی
در این انیمیشن می بینیم که به وضوح به بردگی کشیده شدن ملت ها در اردوگاه های مرگ هیتلری به نمایش درآمده و باز در اینجا هست که وجود یک یهودی باعث احیای امید در دل دیگر زندانیان می شود و آن همان مرغ کلاه به سری است که جینجر نام دارد ( کلاه وی شبیه کلاه یهودیان است ) در اینجا می بینیم که هرچه دیگران از محیط بیرون از مزرعه اطلاعی ندارند و گاه از فرار دلسرد می شوند ولی جینجر به آنان امید می دهد و از محیط بیرون توصیفاتی را برای آنها می کند .
در این انیمیشن بیان شده که مرغ ها روزانه باید تعداد مشخصی تخم بگذارند و الا کشته می شوند و در اواسط فیلم ما شاهد این هستیم که زن صاحب مزرعه به شوهرش می گوید درآمد حاصل از فروش تخم مرغ ها کم و بیهوده است باید کاری اساسی بکنیم و او دستگاه پخت شیرینی را می خرد که مرغ را تبدیل به غذایی آماده می کند ، این زن صاحب مزرعه قصد دارد مرغ ها را یکجا در این دستگاه بریزد ، این طرز بیان موقعیت مرغ ها در داستان ما را به یاد لاف زنی های یهودیان می اندازند که میگویند هیتلر ما را در اردوگاه ها به کار می گرفت و افراد ناتوان را می کشت و بعد ها هم افراد ارشد گشتاپو به فکر افتادند که از وجود ما زندانیان در جهت به دست آوردن پول بیشتر بهره برند و آن سوزاندن یهودیان و گرفتن روغن بدن ما .
در بخشی از این انیمیشن می بینیم که جینجر به همراه راکی در اجاق پخت کیک می افتند و وقتی که شعله روشن می شود ، صحنه کوره های آدم سوزی را تداعی می کند ( هولوکاست ) و باز می بینم که یهودیان مطالب مورد علاقه خود را در این ابزار فراگیر گنجانده اند ، در همین بخش فیلم است که : در حالی که جینجر آگاه از خطر است و در حال فرار از اجاق راکی دائما به درون کیک ها می افتد و قادر به حرکت نیست ، و جینجر است که او را گرفته و از اجاق خارج می کند . و این بخش دارد این مطلب را می گوید که یهودیان همیشه آگاه اند و حتی آمریکا را هم ، اینها هدایت کردند ( راکی نماد آمریکا است ).
در اوایل فیلم می بینیم که وقتی تقریبا همه ناامید شده اند و جینجر هم هر بار که مترصد فرار است دستگیر و در جعبه ای انداخته می شود ( نماد سلول انفرادی اردوگاه ها ) ، ناگهان خروسی که پرچم آمریکا را به گردن بسته به درون مزرعه می افتد و اینطور می گوید که قصدش اینجا نبوده و اشتباها درون این مزرعه افتاده ولی به هر حال تصمیم می گیرد که مرغ ها را یاری کند . در اینجا راکی دقیقا نماد آمریکا است که در جنگ جهانی دوم به ناگاه وارد صحنه جنگ شد و معادلات را بر هم زد و باعث شد که جنگ به نفع متفقین پایان یابد .
پس از فرار مرغ ها ، در بخش پایانی انیمیشن ، می بینیم که جینجر و راکی با هم ازدواج کرده اند و به همراه مرغ های دیگر در سرزمین موعود (!) خود زندگی می کنند !
منبع:
http://mouood.org/ /
www.analizehagigat.parsiblog.com