نقش تربيتى خوف و رجاء (بيم و اميد)
نويسنده:آية الله مصباح يزدى
ترس از محروميّت و اميد به آينده ی بهتر دو فطرت انسان ريشه دارند و دو عامل مهم هستند براى آن كه انسان را وادار به تلاش و كوشش , خودسازى و اصلاح امور مادى و معنوى خويش سازند و بلحاظ همين نقش و اهميتى كه دارند, قرآن از بعد تربيتى روى آنها تاءكيد فراوان دارد و در بيداركردن و جهت دهى صحيح آندو با لحنهاى مختلف و در مناسبت هاى گوناگون اهتمام مى ورزد. لازم است در اين جا به بعضى از آيات اشاره كنيم :
1- آياتى تأكيد دارند بر اين كه سعادت ابدى از آن كسانى است كه خوف و خشيت دارند مثل آيات «ان الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه ، جزاوءهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابداً رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه »1(محققاً كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند آنان بهترين افراد خلقند پاداششان در نزد پروردگارشان بهشت هاى جاويد است كه از دامنه آنها نهرها جارى است در آنها براى ابد جاودان بمانند خداوند از آنان خشنود و آنان از خداوند خشنود هستند اين «پاداش بزرگ و سعادت ابدى » از آن كسانى است كه از پروردگارشان «بيم و» خشيت داشته انديعنى , در واقع , از اين آيه مى توان دريافت كه بيم و خشيتشان آنان را به اين مقام والا و ارجمند كشانده است و مثل آيه «انما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوْ واتى الزكوْ و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين »2(تنها كسانى كه مساجد خدا را آباد مى كنند كه ايمان به خدا و روز جزا آورده و نماز را بپا داشته و زكوه داده و جز خدا از كسى نترسيده اند; پس اميد مى رود ايشان از هدايت يافتگان باشند)
و مثل آيات : «والذين يصلون مآ امرالله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ، والذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوه و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانيهً و يدرون بالحسنه السيئه اولئك لهم عقبى الدار، جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم و الملائكه يدخلون عليهم من كل ناب ، سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار»3(و كسانى كه پيوند دهند «و ارتباط برقرار سازند» آنچه را خداوند به پيوند«و ارتباط» فرمان داده است و از پروردگارشان درخشيتند و از بدى حساب مى هراسند و كسانى كه در طلب خشنودى پروردگارشان صبر «پيشه » كنند و نماز را بپا دارند و از آنچه روزيشان داده ايم آشكار و نهان انفاق كنند و بدى را به نيك دفع كنند «و پاسخ گويند» آنان برايشان خانه آخرت است باغهاى جاودانى كه آنان و هر كس كه شايسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان در آنها داخل شوند و فرشتگان از هر درى برايشان وارد شوند كه سلام بر شما بخاطر آن كه صبر كرديد و عاقبت «جايگاهتان » جايگاه خوبى است .)
و مثل آيه :«ان الذين يخشون ربهم بالغيب لهم مغفره و اجركبير»4(كسانى كه در پنهان خشيت از پرودگارشان كنند براى آنها است بخشش و پاداش بزرگ .)و مثل آيهء:«و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى »5(و اما آن كس كه از مقام پروردگارش ترسيد و خود را از (پيروى ) هوا (ى نفس ) بازداشت پس موأكداً بهشت جايگاه او است.)
2- در گروه ديگرى از آيات قرآن خشيت , با تعابير مختلف , به عنوان شرطى براى پذيرش دعوت انبياء و هدايت الهى و تاءثر از انذارهاى آسمانى معرفى شده است . مثل آيات :
«و لقد اتينا موسى و هارون الفرقان و ضياءً و ذكرى للمتقين ، الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون »6(و حقا به موسى و هارون اعطا كرديم فرقان تورات كه فارق حق و باطل است » وپ نور و «آنچه كه مايه ء» يادآورى براى با تقوايان است آن كسانيكه در پنهان درخشيت آاز پروردگارشان هستند و از روز واپسين در بيم و هراس بسر مى برند.آن كسانى كه دارى خشيت از خدا هستند و از قيامت مى ترسند در پرتو انوار كتب آسمانى , حق را از باطل تشخيص مى دهند و با استفاده از پند و اندرزها و يادآوريها به زيور تقوى آراسته مى گردند.)
و مثل آيه : «انما تنذر من اتبع الذكر و خشى الرحمان بالغيب فبشره بمغفره و اجر كريم »7(تو فقط بيم مى دهى آن كس را كه از ذكر (قرآن كه منشاء يادآورى است ) پيروى كند و"در خلوت در خشيت از خدا باشد.و مثل آيهء:طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ، الا تذكره لمن يخشى »8(«اى پيامبر» قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا خود را برنج درافكنى جز آنكه يادآورى باشد براى آنكس كه مى ترسد.) و مثل آيهء:«انما انت منذر من يخشاها»(تو تنها بيم دهنده آن كس هستى كه از قيامت مى ترسد.)و مثل آيه :«انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب »10(تو تنها بيم مى دهى كسانى را كه در خفا و خلوت در خشيت پروردگارشان هستند.)و مثل آيات : «فذكر ان نفعت الذكرى ؛ سيد كر من يخشى ، و يتجنبها لاشقى »11(پس يادآورى كن اگر ياد آورى سود بخشد بزودى «از يادآورى تو» پند گيرد آن كه «ازخدا» مى ترسد و از آن دورى گزيند كسى كه شقى ترين است.
3- در گروه سوم آياتى خوف و خشيت را با تعابير مختلف عامل انجام و شتاب در كار خير معرفى كرده اند.مثل آيات :
«ان الذين هم من خشيه ربهم مشفقون والذين هم بآيات ربهم يومنون والذين هم بربهم لايشركون و الذين يوءتون ما اتوا و قلوبهم وجله انهم الى ربهم راجعون اولئك ,يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون »12(كسانى كه از خشيت پروردگارشان در هراسند و كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان آورند و كسانى كه نسبت به پروردگارشان شرك نورزند، آنان در انجام كارهاى نيك شتاب كنند و همانان بسوى آنها پيشى گيرند.)
در اين چند آيه با تعابير مختلف خشيت , اشفاق و وجل , بر اين حقيقت تاءكيدمى كند كه صفات خوف و خشيت از خدا و قيامت انسان را واميدارد تا در كارهاى -خير, فعال باشد و در انجام آنها شتاب كند.
4- گروه چهارم از آيات با تعابير مختلف دلالت دارند بر آن كه جز از خدا از چيز يا كس ديگرى نبايد ترسيد.مثل آيه :«و تخشى الناس والله احق ان تخشاه »13(و تو از مردم مى ترسى و خداوند شايسته تر است كه از اوبترسى. ), و مثل آيه : «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احد الا الله »14(كسانى كه رسالت هاى الهى را (بمردم ) مى رسانند و از او مى ترسند و از احدى جز خدا نمى هراسند...)آيه فوق توصيف مدح گونه اى از انبياء است و از خصلت ترس از خدا و نترسيد نشان از غير خدا كه در؟انبياء موجود است. به عنوان يك صفت برجسته و ممدوح ياد مى كندو آيه «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون »15(امروز كسانى كه كفر ورزيده اند از «ضربه زدن به » دين شما ماءيوس شده اند پس از آنان نهراسيد و از من بترسيد.)و آيه : «فلا تخشوا الناس و اخشون ولاتشتروا باياتى ثمناً قليلاً و من لم يحكم بما انزل الله فالئك هم الكافرون »16(پس از مردم نهراسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى اندكى نفروشيد و كسانى كه به آن «دستوراتى » كه خدا نازل كرده است حكم نكردند پس آنان همان كافرانند.)و مثل آيه: «و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره لئلا يكون للناس عليكم حجه الا الذين ظلموا منهم فلا تخشوهم و اخشونى ولاتم نعمتى عليكم و لعلكم تهتدون »17(و «اى پيامبر» از هر كجا بيرون شدى رو به سوى كعبه كن و «اى مسلمانان » هر كجاكه بوديد پس روى هايتان بجانب آن كنيد, تا براى مردم بر شما حجتى نباشد مگر كسانى كه آنان كه ستمكارند پس از آنان نهراسيد و از من بترسيد و تا نعمتم را بر شما(كامل كنم و باشد كه شما هدايت يابيد.)و مثل آيه «الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوكم اول مره اتخشونهم ,فالله احق ان تخشوه ان كنتم موءمنين »18(آيا نمى جنگيد با قومى كه قسمهاشان را شكستند و به بيرون راندن رسول «خدا» همت گماردند و آنان جنگ با شما را نخستين بار آغاز كردند آيا از آنان مى ترسيد؟ پس خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر موءمن باشيد.)
و در بعضى ديگر از آيات بر خشيت به عنوان شرط عبرت آموزى از حوادث تاءكيد مى كند: چنانكه پس از ذكر داستان فرعون در آياتى آمده است كه : «فاخذه الله نكال الاخره و الاولى ؛ ان فى ذالك لعبره لمن بخشى »19(پس خداوند او را به عذاب دنيا و آخرت گرفتار كرد كه در اين «حادثه » عبرتى است براى آن كس كه خشيت دارد.)
علاوه بر آيات فوق كه از لفظ خشيت بهره جسته اند آياتى هم داريم كه در آنها واژهء خوف بكار رفته است . در اين كه آيا خوف همان مفهوم خشيت را دارد و يا با آن متفاوت است ، بياناتى از بعضى مفسرين و اهل لغت نقل شده كه كم و بيش قابل نقض است و خيلى متقن به نظر نمى رسد و على رغم اين كه ظاهرتبعضى از آيات از تفاوت مفهومى خوف و خشيت حكايت دارد, از نظر مفهوم لغوى نمى توان بصورت 2زمى چيزى را به عنوان فرق ميان آن دو بيان كرد.در بالا گفتيم ظاهر بعضى آيات حكايت از تفاوت مفهومى خوف و خشيت دارد كه مى فرمايد:«و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقاً فى البحر يبساً لا تخاف دركاً و لا تخشى »20(و محققاً وحى كرديم به موسى كه بندگان من «بنى اسرائيل » را حركت ده راهى خشك در دريا برايشان ايجاد كن و از رسيدن فرعونيان در خوف و خشيت نباش .)
اين كه در آيهء فوق خوف و خشيت در كنار هم آمده و به يك چيز تعلق گرفته، به ما اين حقيقت را مى فهماند و به اصطلاح ظهور دارد در اين كه بايد فرقى ميان اين دو واژه باشد. و بعضى گفته اند: خشيت حالتى است كه از احساس عظمت يك شخص يا عظمت خطرى كه ممكن است انسان را تهديد كند، در نفس انسان پديد مى آيد. ولى خوف منحصر در اين مورد نيست و گسترش بيشترى دارد. ولى , با ملاحظه آيات جدر مى يابيم دقيقاً همان جائى كه خوف به كار رفته خشيت هم به كار رفته است و به نظر نمى آيد كه مواردخشيت هيچ فرقى با موارد خوف داشته باشد و اگر در آيهء فوق خوف و خشيت در كنار هم آمده «لا تخاف دركاً ولا تخشى » اين الزاماً دليل بر تفاوت آندو نيست ; بلكه احتمالاً از قبيل تاءكيد يك لفظ به لفظ ديگر است و منافاتى ندارد با اين كه هر دو به يك معنا و مترادف باشند.
آياتى هم كه واژه خوف در آنها آمده زياد و متنوعند. گاهى خوف در اين آيات با تعابير مختلف به خداوند متعال نسبت داده شده، مثل آيه :
«ولنسكننكم الارض من بعدهم ذلك لمن خاف مقامى و خاف وعيد»21(و پس از « هلاك » آنان « ظالمين » شما را در آن سرزمين جايگزين سازيم اين « نعمت » براى كسى است كه از مقام من و از وعده من « به عذاب قيامت » ترسيده باشد.)و مثل آيه: « و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ؛ فان الجنه هى الماوى »22(و اما كسى كه از حضور در پيشگاه پروردگارش ترسيد و خود را از «پيروى » هوا باز!داشت ،پس بهشت جايگاه او است.) و مثل آيه :«و لمن خاف مقام ربه جنتان »23(و براى آن كس كه از حضور در پيشگاه خدا ترسيد دو باغ باشد.)
در موارد ديگرى از آيات خوف از عذاب مطرح است .مثل آيه: «انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم »24(من مى ترسم , اگر عصيان كنم پروردگارم را, از عذاب روزى بزرگ. )
اين جمله در موارد متعدد,از قول پيامبران بزرگ الهى نقل شده است. در بعضى از آيات از قول پيامبران آمده كه در مقام ارشاد و انذار مردم آنها را از روز قيامت يا روزى كه عذاب بر آنان نازل شود مى ترسانيده اند. مثل آيه : و يا قوم انى اخاف عليكم يوم التناد يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم 25.(و موءمن ال فرعون گفت: اى قوم! من مى ترسم بر شما از عذاب روزى كه از سختى آن , خلق بفرياد آيند. روزى كه در حال گريز و فرار از عذاب پشت مى كنيدو براى شما از جانب خدا پناه و نگاهبانى نيست.) و آيات ديگرى نظير :انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم (26) يا عذاب يو اليم (27) يا عذاب يوم كبير (28)يا عذاب يوم محيط (29)(من بر شما بيم دارم از عذاب روزى بزرگ يا عذاب روزى دردناك يا عذاب روزى كبيريا عذاب روزى كه از هر سو احاطه كننده انسان است .)
در مواردى از آيات از كسانى كه از عذاب روز قيامت يا از روز قيامت , طبعاً, بلحاظ خطرهائى كه در آن روز وجود دارد, در هراسند ستايش به عمل آمده است :در يكى از آيات،از اين نوع خوف به عنوان يكى از صفات بارز و برجسته عاقلان ياد كرده، در توضيح اولوالالباب يعنى صاحبان عقل و خرد گويد:... و الذين يصلون ما امرالله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب 30(و صاحبان عقل و خرد كسانيند كه مى پيوندند (در) آنچه كه خدا در آن به پيوندفرمان داده است و خشيت مى كنند از پروردگارشان و مى هراسند از بدى حساب .)
در آيه ديگرى از خوف خدا بعنوان يكى از صفات ستايش آميز فرشتگان و بندگان برگزيدهء خدا ياد كرده ,مى گويد:... يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون ما يومرون 31(... و فرشتگان ) مى ترسند از پروردگارشان كه فوق آنها است و به انجام مى رسانند آنچه كه ماءمور شوند.)در آيه ديگر مردانى پاك و انسانهائى برجسته را كه در بيوتى نورانى مانند معابد ومساجد و منازل انبيا و اولياى خدا, صبح و شام به تسبيح خدا اشتغال دارند, به صفاتى عالى و از آن جمله به صفت ترس از روز قيامت ستايش كرده ،مى گويد:... رجال لا تلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله و اقام الصلوه و ايتآء الزكوه يخافون يوما ؛ تتقلب فيه القلوب و الابصار32(صبح و شام تسبيح گويند خدا را در اين بيوت مردانى كه هيچ تجارت و خريد وپ فروشى از ياد خدا و بپاداشتن نماز و دادن زكات بازشان ندارد , مى ترسند از روزى كه پ در آن , دل ها و ديده ها با حيرت و اضطراب و ترس در تغيير و تحول و دورانند.)
و در آيات ديگرى در توصيف ابرار و تبيين معيارهاى بر و نيكى ايشان بر افعال و صفاتى تاءكيد كرده است كه يكى از مهمترين آنها كه دو بار تكرار شده همين صفت خوف از قيامت است . يك بار مى گويد: ويخافون يوماً كان شره مستطيرا33 ( و ابرار مى ترسند از روزى كه شر آن همه را فرا گيرد.) بار دوم از زبان خود ابرار گويد: ... انا نخاف من ربنا يوماً عبوساً قمطريراً 34 ( ما مى ترسيم از پروردگار خود در روزى كه از سختى آن , چهرهء خلق درهم و غمگين است.)
در مواردى هم از خوف از ديگران نهى شده و به اين كه فقط از خدا بترسيد امر شده همانطور كه با واژه خشيت داشتيم فلا تخشوهم و اخشون ، در بعضى آيات هم آمده است كه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم موءمنين (35 (پس از آنان ناس يا مردم نترسيد و از من بترسيد اگر مومن هستيد.)
در اين زمينه واژه هاى ديگرى هم در قرآن آمده كه , از نظر مفهوم , كم و بيش با هم مشابه هستند. يكى لفظ رهبت است و يا رهب كه معنى خوف و هراس دارد و در آياتى چند بكار رفته است. نظير آيه : و اياى فارهبون 36(و تنها از من بترسيد), و آيهء فاياى فارهبون (37) و نظير اين آيه كه در مدح تورات مى فرمايد: و لما سكت عن موسى الغضب اخذ الالواح و فى نسختها هدى و رحمهً للذين هم لربهم يرهبون 38(و چون خشم از موسى فرو نشست لوحه هاى تورات را برگرفت كه در نسخه هاى آن هدايت و رحمت بود براى آن كسانى كه از خداى خويش مى هراسند.) و آيه ديگرى در اين زمينه مى فرمايد:... انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و كانوا لنا خاشعين 39( آنان انبياء در كارهاى خير شتاب مى كردند و در حال بيم و اميد ما را مى خواندند و پيوسته در برابر ما خاضع و خاشع بودند.)
دوم واژه اشفاق است. مثل آيه و هم من خشيته مشفقون 40(و آنان بندگان مكرم خدا از خشيت او درهراسند) كه در اين جا اشفاق از خدا به عنوان ثمره خشيت و يك صفت برجسته روى آن تكيه شده است. چنانكه در آيه ان الذين هم من خشيه ربهم مشفقون 41 نيز همين مضمون آمده است . چنانكه گاهى اشفاق از عذاب و گاهى اشفاق از روز قيامت آمده است مثل آيه : الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون 42(آن كسانى كه از پروردگارشان در نهان خشيت مى كنند و همانها از روز قيامت نگران و هراسانند. و مثل آيه : ... و ما يدريك لعل الساعه قريب * يستعجل بها الذين لا يومنون بها و الذين امنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق الا ان الذين يمارون فى الساعه لفى ضلال بعيد43(ميدانى شايد قيامت نزديك باشد كسانى كه ايمان به آخرت ندارند در ظهورقيامت شتاب و عجله دارند كه اگر قيامتى هست پس چرا نمى آيد و كسانى كه پايمان دارند ، از آن در هراسند و مى دانند كه حق است .آگاه باشيد آنان كه درباره قيامت جدال و آن را انكار مى كنند در گمراهى عميقى هستند.)اين آيه نشانگر آنست كه مشفق و ترسان بودن از قيامت اثر علم به حقانيت و معرفت درباره قيامت است .
و گاهى اشفاق از عذاب آمده و مى گويد: ... والذين هم من عذاب ربهم مشفقون 44(و كسانى كه آنان ازعذاب پروردگارشان هراسانند) اين آيه نشان مى دهد مصلين و نمازگزاران كسانى هستند كه روز قيامت را تصديق مى كنند و از عذاب پروردگارشان ترسانند و ترس آنها معلول معرفت به قيامت و تصديق روزجزا است كه قبل از اين آيه جمله والذين يصدقون بيوم الدين (45)آمده است .
سوم واژه وجل است كه در آياتى بكار رفته مثل آيه : انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم 46(مومنين كسانيند كه وقتى ياد خدا مى شود دلهاشان مى هراسد.)و مثل آيه: فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتين الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم 47(معبود شما خداى يگانه است پس تسليم او باشيد و مژده باد مخبتين را كسانى كه )وقتى ياد خدا مى شود دلهايشان مى لرزد.)كه بويژه اين آيه تكيه مى كند بر شناخت خدا و اعتقاد به يگانگى او كه همين شناخت را منشاء پيدايش اين حالت وجل , در دلها مى داند و از آن به عنوان يك عامل تربيتى در هدايت ديگران استفاده مى كند. كه مخبتين , چنين اعتقاد و بدنبال آن چنين حالاتى در آنها پديد آمد و مژده باد آنها را كه به چنين سعادتى پرسيدند شما هم از اين طريق گام برداريد تا به سعادتى كه آنها رسيدند نائل آئيد.
و مثل آيه :و الذين يوتون ما اتوا و قلوبهم وجله انهم الى ربهم راجعون 48(شايسته است انجام دهند مع الوصف ) دلهاشان از اين هراسان است كه آنان *روزى بسوى پروردگارشان باز مى گردند.) با اين تفاوت كه در آيات قبل دلها از خدا و ياد خدا در هراس و وجل بود ،ولى در اين آيه از قيامت وبازگشت به پيشگاه خداوند.
تا اين جا آيات مربوط به خوف و خشيت و واژه هاى مرادف آنها را بررسى كرديم : مفهوم و كيفيت پيدايش آنها را توضيح داديم و در مجموع مى توان به چند نكته اشاره كرد:
نخست : آن كه در خوف توجه به آينده ملحوظ است و هيچ گاه نسبت به آنچه كه گذشته است بكار نمى رود مگر بلحاظ نتائج بعدى حادثه اى كه در گذشته اتفاق افتاده است.
دوم : آن كه خوف اصالتاً به امر نامطلوبى تعلق مى گيرد كه ممكن است براى انسان رخ دهد و در واقع , انسان نگران آيندهء خويش است ; از اين رو, آنچه اولاً و بالذات , متعلق خوف قرار گيرد تلخكامى ومحروميت خود انسان از امور مطلوب و خواسته هاى خويش و مبتلا شدن به امور نامطلوب و ناخوشايند است ولى ثانياً و بالعرض , خوف به چيزهاى ديگرى هم نسبت داده مى شود. فى المثل گاهى به شخصى كه عامل پيدايش چنين وضع نامطلوب و ناراحتى براى ما باشد نسبت مى دهيم يا به كارهاى او كه باعث ناراحتى ما مى شود و يا مكان آن كار و حادثه نامطلوب و يا زمان آن نسبت مى دهيم و مى گوئيم از فلان كار يا فلان مكان يا زمان مى ترسيم . بنابراين , خوف و هراس به همه آنها نسبت داده مى شود; ولى ,همان طور كه گفتيم : منشاء اصلى و ريشه همه اينها در واقع همان ناراحتى است كه بر خود انسان وارد مى شود.
سوم : در مقابل خوف كه در آيات فوق آمده در آيات متعددى كلمهء رجاء بكار رفته است . البته , رجاء وچخوف دقيقاً, نقطه مقابل هم و متناقض با هم نيستند; يعنى , رجاء دقيقاً بمعنى عدم خوف يا خوف دقيقاً به معنى عدم رجاء نيست ; بلكه , آنها دو حالت وجودى هستند متضاد با يكديگر كه يكى از احساس خطرچ از آينده در نفس انسانى پديد آيد و آن ديگرى از احساس تنعم و بهره مندى از نعمتها در آينده در روح انسان و احساس وى ظاهر شود./خ
1- آياتى تأكيد دارند بر اين كه سعادت ابدى از آن كسانى است كه خوف و خشيت دارند مثل آيات «ان الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه ، جزاوءهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابداً رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه »1(محققاً كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند آنان بهترين افراد خلقند پاداششان در نزد پروردگارشان بهشت هاى جاويد است كه از دامنه آنها نهرها جارى است در آنها براى ابد جاودان بمانند خداوند از آنان خشنود و آنان از خداوند خشنود هستند اين «پاداش بزرگ و سعادت ابدى » از آن كسانى است كه از پروردگارشان «بيم و» خشيت داشته انديعنى , در واقع , از اين آيه مى توان دريافت كه بيم و خشيتشان آنان را به اين مقام والا و ارجمند كشانده است و مثل آيه «انما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوْ واتى الزكوْ و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين »2(تنها كسانى كه مساجد خدا را آباد مى كنند كه ايمان به خدا و روز جزا آورده و نماز را بپا داشته و زكوه داده و جز خدا از كسى نترسيده اند; پس اميد مى رود ايشان از هدايت يافتگان باشند)
و مثل آيات : «والذين يصلون مآ امرالله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ، والذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوه و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانيهً و يدرون بالحسنه السيئه اولئك لهم عقبى الدار، جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم و الملائكه يدخلون عليهم من كل ناب ، سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار»3(و كسانى كه پيوند دهند «و ارتباط برقرار سازند» آنچه را خداوند به پيوند«و ارتباط» فرمان داده است و از پروردگارشان درخشيتند و از بدى حساب مى هراسند و كسانى كه در طلب خشنودى پروردگارشان صبر «پيشه » كنند و نماز را بپا دارند و از آنچه روزيشان داده ايم آشكار و نهان انفاق كنند و بدى را به نيك دفع كنند «و پاسخ گويند» آنان برايشان خانه آخرت است باغهاى جاودانى كه آنان و هر كس كه شايسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان در آنها داخل شوند و فرشتگان از هر درى برايشان وارد شوند كه سلام بر شما بخاطر آن كه صبر كرديد و عاقبت «جايگاهتان » جايگاه خوبى است .)
و مثل آيه :«ان الذين يخشون ربهم بالغيب لهم مغفره و اجركبير»4(كسانى كه در پنهان خشيت از پرودگارشان كنند براى آنها است بخشش و پاداش بزرگ .)و مثل آيهء:«و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى »5(و اما آن كس كه از مقام پروردگارش ترسيد و خود را از (پيروى ) هوا (ى نفس ) بازداشت پس موأكداً بهشت جايگاه او است.)
2- در گروه ديگرى از آيات قرآن خشيت , با تعابير مختلف , به عنوان شرطى براى پذيرش دعوت انبياء و هدايت الهى و تاءثر از انذارهاى آسمانى معرفى شده است . مثل آيات :
«و لقد اتينا موسى و هارون الفرقان و ضياءً و ذكرى للمتقين ، الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون »6(و حقا به موسى و هارون اعطا كرديم فرقان تورات كه فارق حق و باطل است » وپ نور و «آنچه كه مايه ء» يادآورى براى با تقوايان است آن كسانيكه در پنهان درخشيت آاز پروردگارشان هستند و از روز واپسين در بيم و هراس بسر مى برند.آن كسانى كه دارى خشيت از خدا هستند و از قيامت مى ترسند در پرتو انوار كتب آسمانى , حق را از باطل تشخيص مى دهند و با استفاده از پند و اندرزها و يادآوريها به زيور تقوى آراسته مى گردند.)
و مثل آيه : «انما تنذر من اتبع الذكر و خشى الرحمان بالغيب فبشره بمغفره و اجر كريم »7(تو فقط بيم مى دهى آن كس را كه از ذكر (قرآن كه منشاء يادآورى است ) پيروى كند و"در خلوت در خشيت از خدا باشد.و مثل آيهء:طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ، الا تذكره لمن يخشى »8(«اى پيامبر» قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا خود را برنج درافكنى جز آنكه يادآورى باشد براى آنكس كه مى ترسد.) و مثل آيهء:«انما انت منذر من يخشاها»(تو تنها بيم دهنده آن كس هستى كه از قيامت مى ترسد.)و مثل آيه :«انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب »10(تو تنها بيم مى دهى كسانى را كه در خفا و خلوت در خشيت پروردگارشان هستند.)و مثل آيات : «فذكر ان نفعت الذكرى ؛ سيد كر من يخشى ، و يتجنبها لاشقى »11(پس يادآورى كن اگر ياد آورى سود بخشد بزودى «از يادآورى تو» پند گيرد آن كه «ازخدا» مى ترسد و از آن دورى گزيند كسى كه شقى ترين است.
3- در گروه سوم آياتى خوف و خشيت را با تعابير مختلف عامل انجام و شتاب در كار خير معرفى كرده اند.مثل آيات :
«ان الذين هم من خشيه ربهم مشفقون والذين هم بآيات ربهم يومنون والذين هم بربهم لايشركون و الذين يوءتون ما اتوا و قلوبهم وجله انهم الى ربهم راجعون اولئك ,يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون »12(كسانى كه از خشيت پروردگارشان در هراسند و كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان آورند و كسانى كه نسبت به پروردگارشان شرك نورزند، آنان در انجام كارهاى نيك شتاب كنند و همانان بسوى آنها پيشى گيرند.)
در اين چند آيه با تعابير مختلف خشيت , اشفاق و وجل , بر اين حقيقت تاءكيدمى كند كه صفات خوف و خشيت از خدا و قيامت انسان را واميدارد تا در كارهاى -خير, فعال باشد و در انجام آنها شتاب كند.
4- گروه چهارم از آيات با تعابير مختلف دلالت دارند بر آن كه جز از خدا از چيز يا كس ديگرى نبايد ترسيد.مثل آيه :«و تخشى الناس والله احق ان تخشاه »13(و تو از مردم مى ترسى و خداوند شايسته تر است كه از اوبترسى. ), و مثل آيه : «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احد الا الله »14(كسانى كه رسالت هاى الهى را (بمردم ) مى رسانند و از او مى ترسند و از احدى جز خدا نمى هراسند...)آيه فوق توصيف مدح گونه اى از انبياء است و از خصلت ترس از خدا و نترسيد نشان از غير خدا كه در؟انبياء موجود است. به عنوان يك صفت برجسته و ممدوح ياد مى كندو آيه «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون »15(امروز كسانى كه كفر ورزيده اند از «ضربه زدن به » دين شما ماءيوس شده اند پس از آنان نهراسيد و از من بترسيد.)و آيه : «فلا تخشوا الناس و اخشون ولاتشتروا باياتى ثمناً قليلاً و من لم يحكم بما انزل الله فالئك هم الكافرون »16(پس از مردم نهراسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاى اندكى نفروشيد و كسانى كه به آن «دستوراتى » كه خدا نازل كرده است حكم نكردند پس آنان همان كافرانند.)و مثل آيه: «و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره لئلا يكون للناس عليكم حجه الا الذين ظلموا منهم فلا تخشوهم و اخشونى ولاتم نعمتى عليكم و لعلكم تهتدون »17(و «اى پيامبر» از هر كجا بيرون شدى رو به سوى كعبه كن و «اى مسلمانان » هر كجاكه بوديد پس روى هايتان بجانب آن كنيد, تا براى مردم بر شما حجتى نباشد مگر كسانى كه آنان كه ستمكارند پس از آنان نهراسيد و از من بترسيد و تا نعمتم را بر شما(كامل كنم و باشد كه شما هدايت يابيد.)و مثل آيه «الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوكم اول مره اتخشونهم ,فالله احق ان تخشوه ان كنتم موءمنين »18(آيا نمى جنگيد با قومى كه قسمهاشان را شكستند و به بيرون راندن رسول «خدا» همت گماردند و آنان جنگ با شما را نخستين بار آغاز كردند آيا از آنان مى ترسيد؟ پس خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر موءمن باشيد.)
و در بعضى ديگر از آيات بر خشيت به عنوان شرط عبرت آموزى از حوادث تاءكيد مى كند: چنانكه پس از ذكر داستان فرعون در آياتى آمده است كه : «فاخذه الله نكال الاخره و الاولى ؛ ان فى ذالك لعبره لمن بخشى »19(پس خداوند او را به عذاب دنيا و آخرت گرفتار كرد كه در اين «حادثه » عبرتى است براى آن كس كه خشيت دارد.)
علاوه بر آيات فوق كه از لفظ خشيت بهره جسته اند آياتى هم داريم كه در آنها واژهء خوف بكار رفته است . در اين كه آيا خوف همان مفهوم خشيت را دارد و يا با آن متفاوت است ، بياناتى از بعضى مفسرين و اهل لغت نقل شده كه كم و بيش قابل نقض است و خيلى متقن به نظر نمى رسد و على رغم اين كه ظاهرتبعضى از آيات از تفاوت مفهومى خوف و خشيت حكايت دارد, از نظر مفهوم لغوى نمى توان بصورت 2زمى چيزى را به عنوان فرق ميان آن دو بيان كرد.در بالا گفتيم ظاهر بعضى آيات حكايت از تفاوت مفهومى خوف و خشيت دارد كه مى فرمايد:«و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقاً فى البحر يبساً لا تخاف دركاً و لا تخشى »20(و محققاً وحى كرديم به موسى كه بندگان من «بنى اسرائيل » را حركت ده راهى خشك در دريا برايشان ايجاد كن و از رسيدن فرعونيان در خوف و خشيت نباش .)
اين كه در آيهء فوق خوف و خشيت در كنار هم آمده و به يك چيز تعلق گرفته، به ما اين حقيقت را مى فهماند و به اصطلاح ظهور دارد در اين كه بايد فرقى ميان اين دو واژه باشد. و بعضى گفته اند: خشيت حالتى است كه از احساس عظمت يك شخص يا عظمت خطرى كه ممكن است انسان را تهديد كند، در نفس انسان پديد مى آيد. ولى خوف منحصر در اين مورد نيست و گسترش بيشترى دارد. ولى , با ملاحظه آيات جدر مى يابيم دقيقاً همان جائى كه خوف به كار رفته خشيت هم به كار رفته است و به نظر نمى آيد كه مواردخشيت هيچ فرقى با موارد خوف داشته باشد و اگر در آيهء فوق خوف و خشيت در كنار هم آمده «لا تخاف دركاً ولا تخشى » اين الزاماً دليل بر تفاوت آندو نيست ; بلكه احتمالاً از قبيل تاءكيد يك لفظ به لفظ ديگر است و منافاتى ندارد با اين كه هر دو به يك معنا و مترادف باشند.
آياتى هم كه واژه خوف در آنها آمده زياد و متنوعند. گاهى خوف در اين آيات با تعابير مختلف به خداوند متعال نسبت داده شده، مثل آيه :
«ولنسكننكم الارض من بعدهم ذلك لمن خاف مقامى و خاف وعيد»21(و پس از « هلاك » آنان « ظالمين » شما را در آن سرزمين جايگزين سازيم اين « نعمت » براى كسى است كه از مقام من و از وعده من « به عذاب قيامت » ترسيده باشد.)و مثل آيه: « و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ؛ فان الجنه هى الماوى »22(و اما كسى كه از حضور در پيشگاه پروردگارش ترسيد و خود را از «پيروى » هوا باز!داشت ،پس بهشت جايگاه او است.) و مثل آيه :«و لمن خاف مقام ربه جنتان »23(و براى آن كس كه از حضور در پيشگاه خدا ترسيد دو باغ باشد.)
در موارد ديگرى از آيات خوف از عذاب مطرح است .مثل آيه: «انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم »24(من مى ترسم , اگر عصيان كنم پروردگارم را, از عذاب روزى بزرگ. )
اين جمله در موارد متعدد,از قول پيامبران بزرگ الهى نقل شده است. در بعضى از آيات از قول پيامبران آمده كه در مقام ارشاد و انذار مردم آنها را از روز قيامت يا روزى كه عذاب بر آنان نازل شود مى ترسانيده اند. مثل آيه : و يا قوم انى اخاف عليكم يوم التناد يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم 25.(و موءمن ال فرعون گفت: اى قوم! من مى ترسم بر شما از عذاب روزى كه از سختى آن , خلق بفرياد آيند. روزى كه در حال گريز و فرار از عذاب پشت مى كنيدو براى شما از جانب خدا پناه و نگاهبانى نيست.) و آيات ديگرى نظير :انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم (26) يا عذاب يو اليم (27) يا عذاب يوم كبير (28)يا عذاب يوم محيط (29)(من بر شما بيم دارم از عذاب روزى بزرگ يا عذاب روزى دردناك يا عذاب روزى كبيريا عذاب روزى كه از هر سو احاطه كننده انسان است .)
در مواردى از آيات از كسانى كه از عذاب روز قيامت يا از روز قيامت , طبعاً, بلحاظ خطرهائى كه در آن روز وجود دارد, در هراسند ستايش به عمل آمده است :در يكى از آيات،از اين نوع خوف به عنوان يكى از صفات بارز و برجسته عاقلان ياد كرده، در توضيح اولوالالباب يعنى صاحبان عقل و خرد گويد:... و الذين يصلون ما امرالله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب 30(و صاحبان عقل و خرد كسانيند كه مى پيوندند (در) آنچه كه خدا در آن به پيوندفرمان داده است و خشيت مى كنند از پروردگارشان و مى هراسند از بدى حساب .)
در آيه ديگرى از خوف خدا بعنوان يكى از صفات ستايش آميز فرشتگان و بندگان برگزيدهء خدا ياد كرده ,مى گويد:... يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون ما يومرون 31(... و فرشتگان ) مى ترسند از پروردگارشان كه فوق آنها است و به انجام مى رسانند آنچه كه ماءمور شوند.)در آيه ديگر مردانى پاك و انسانهائى برجسته را كه در بيوتى نورانى مانند معابد ومساجد و منازل انبيا و اولياى خدا, صبح و شام به تسبيح خدا اشتغال دارند, به صفاتى عالى و از آن جمله به صفت ترس از روز قيامت ستايش كرده ،مى گويد:... رجال لا تلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله و اقام الصلوه و ايتآء الزكوه يخافون يوما ؛ تتقلب فيه القلوب و الابصار32(صبح و شام تسبيح گويند خدا را در اين بيوت مردانى كه هيچ تجارت و خريد وپ فروشى از ياد خدا و بپاداشتن نماز و دادن زكات بازشان ندارد , مى ترسند از روزى كه پ در آن , دل ها و ديده ها با حيرت و اضطراب و ترس در تغيير و تحول و دورانند.)
و در آيات ديگرى در توصيف ابرار و تبيين معيارهاى بر و نيكى ايشان بر افعال و صفاتى تاءكيد كرده است كه يكى از مهمترين آنها كه دو بار تكرار شده همين صفت خوف از قيامت است . يك بار مى گويد: ويخافون يوماً كان شره مستطيرا33 ( و ابرار مى ترسند از روزى كه شر آن همه را فرا گيرد.) بار دوم از زبان خود ابرار گويد: ... انا نخاف من ربنا يوماً عبوساً قمطريراً 34 ( ما مى ترسيم از پروردگار خود در روزى كه از سختى آن , چهرهء خلق درهم و غمگين است.)
در مواردى هم از خوف از ديگران نهى شده و به اين كه فقط از خدا بترسيد امر شده همانطور كه با واژه خشيت داشتيم فلا تخشوهم و اخشون ، در بعضى آيات هم آمده است كه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم موءمنين (35 (پس از آنان ناس يا مردم نترسيد و از من بترسيد اگر مومن هستيد.)
در اين زمينه واژه هاى ديگرى هم در قرآن آمده كه , از نظر مفهوم , كم و بيش با هم مشابه هستند. يكى لفظ رهبت است و يا رهب كه معنى خوف و هراس دارد و در آياتى چند بكار رفته است. نظير آيه : و اياى فارهبون 36(و تنها از من بترسيد), و آيهء فاياى فارهبون (37) و نظير اين آيه كه در مدح تورات مى فرمايد: و لما سكت عن موسى الغضب اخذ الالواح و فى نسختها هدى و رحمهً للذين هم لربهم يرهبون 38(و چون خشم از موسى فرو نشست لوحه هاى تورات را برگرفت كه در نسخه هاى آن هدايت و رحمت بود براى آن كسانى كه از خداى خويش مى هراسند.) و آيه ديگرى در اين زمينه مى فرمايد:... انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و كانوا لنا خاشعين 39( آنان انبياء در كارهاى خير شتاب مى كردند و در حال بيم و اميد ما را مى خواندند و پيوسته در برابر ما خاضع و خاشع بودند.)
دوم واژه اشفاق است. مثل آيه و هم من خشيته مشفقون 40(و آنان بندگان مكرم خدا از خشيت او درهراسند) كه در اين جا اشفاق از خدا به عنوان ثمره خشيت و يك صفت برجسته روى آن تكيه شده است. چنانكه در آيه ان الذين هم من خشيه ربهم مشفقون 41 نيز همين مضمون آمده است . چنانكه گاهى اشفاق از عذاب و گاهى اشفاق از روز قيامت آمده است مثل آيه : الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون 42(آن كسانى كه از پروردگارشان در نهان خشيت مى كنند و همانها از روز قيامت نگران و هراسانند. و مثل آيه : ... و ما يدريك لعل الساعه قريب * يستعجل بها الذين لا يومنون بها و الذين امنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق الا ان الذين يمارون فى الساعه لفى ضلال بعيد43(ميدانى شايد قيامت نزديك باشد كسانى كه ايمان به آخرت ندارند در ظهورقيامت شتاب و عجله دارند كه اگر قيامتى هست پس چرا نمى آيد و كسانى كه پايمان دارند ، از آن در هراسند و مى دانند كه حق است .آگاه باشيد آنان كه درباره قيامت جدال و آن را انكار مى كنند در گمراهى عميقى هستند.)اين آيه نشانگر آنست كه مشفق و ترسان بودن از قيامت اثر علم به حقانيت و معرفت درباره قيامت است .
و گاهى اشفاق از عذاب آمده و مى گويد: ... والذين هم من عذاب ربهم مشفقون 44(و كسانى كه آنان ازعذاب پروردگارشان هراسانند) اين آيه نشان مى دهد مصلين و نمازگزاران كسانى هستند كه روز قيامت را تصديق مى كنند و از عذاب پروردگارشان ترسانند و ترس آنها معلول معرفت به قيامت و تصديق روزجزا است كه قبل از اين آيه جمله والذين يصدقون بيوم الدين (45)آمده است .
سوم واژه وجل است كه در آياتى بكار رفته مثل آيه : انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم 46(مومنين كسانيند كه وقتى ياد خدا مى شود دلهاشان مى هراسد.)و مثل آيه: فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتين الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم 47(معبود شما خداى يگانه است پس تسليم او باشيد و مژده باد مخبتين را كسانى كه )وقتى ياد خدا مى شود دلهايشان مى لرزد.)كه بويژه اين آيه تكيه مى كند بر شناخت خدا و اعتقاد به يگانگى او كه همين شناخت را منشاء پيدايش اين حالت وجل , در دلها مى داند و از آن به عنوان يك عامل تربيتى در هدايت ديگران استفاده مى كند. كه مخبتين , چنين اعتقاد و بدنبال آن چنين حالاتى در آنها پديد آمد و مژده باد آنها را كه به چنين سعادتى پرسيدند شما هم از اين طريق گام برداريد تا به سعادتى كه آنها رسيدند نائل آئيد.
و مثل آيه :و الذين يوتون ما اتوا و قلوبهم وجله انهم الى ربهم راجعون 48(شايسته است انجام دهند مع الوصف ) دلهاشان از اين هراسان است كه آنان *روزى بسوى پروردگارشان باز مى گردند.) با اين تفاوت كه در آيات قبل دلها از خدا و ياد خدا در هراس و وجل بود ،ولى در اين آيه از قيامت وبازگشت به پيشگاه خداوند.
تا اين جا آيات مربوط به خوف و خشيت و واژه هاى مرادف آنها را بررسى كرديم : مفهوم و كيفيت پيدايش آنها را توضيح داديم و در مجموع مى توان به چند نكته اشاره كرد:
نخست : آن كه در خوف توجه به آينده ملحوظ است و هيچ گاه نسبت به آنچه كه گذشته است بكار نمى رود مگر بلحاظ نتائج بعدى حادثه اى كه در گذشته اتفاق افتاده است.
دوم : آن كه خوف اصالتاً به امر نامطلوبى تعلق مى گيرد كه ممكن است براى انسان رخ دهد و در واقع , انسان نگران آيندهء خويش است ; از اين رو, آنچه اولاً و بالذات , متعلق خوف قرار گيرد تلخكامى ومحروميت خود انسان از امور مطلوب و خواسته هاى خويش و مبتلا شدن به امور نامطلوب و ناخوشايند است ولى ثانياً و بالعرض , خوف به چيزهاى ديگرى هم نسبت داده مى شود. فى المثل گاهى به شخصى كه عامل پيدايش چنين وضع نامطلوب و ناراحتى براى ما باشد نسبت مى دهيم يا به كارهاى او كه باعث ناراحتى ما مى شود و يا مكان آن كار و حادثه نامطلوب و يا زمان آن نسبت مى دهيم و مى گوئيم از فلان كار يا فلان مكان يا زمان مى ترسيم . بنابراين , خوف و هراس به همه آنها نسبت داده مى شود; ولى ,همان طور كه گفتيم : منشاء اصلى و ريشه همه اينها در واقع همان ناراحتى است كه بر خود انسان وارد مى شود.
سوم : در مقابل خوف كه در آيات فوق آمده در آيات متعددى كلمهء رجاء بكار رفته است . البته , رجاء وچخوف دقيقاً, نقطه مقابل هم و متناقض با هم نيستند; يعنى , رجاء دقيقاً بمعنى عدم خوف يا خوف دقيقاً به معنى عدم رجاء نيست ; بلكه , آنها دو حالت وجودى هستند متضاد با يكديگر كه يكى از احساس خطرچ از آينده در نفس انسانى پديد آيد و آن ديگرى از احساس تنعم و بهره مندى از نعمتها در آينده در روح انسان و احساس وى ظاهر شود./خ
پی نوشت :
1- ينه/ 87
2- توبه/ 18
3- رعد/ 21تا 24
4- ملك/ 12
5- نازعات/ 40
6- انبياء/ 49و 48
7- يس/ 11
8- طه/ 1- 3
9- نازعات/ 45
10- فاطر/ 18
11- اعلى/ 11و 9
12- موءمنون/ 57- 61
13- احزاب/ 37
14- احزاب/ 39
15- مائده/ 3
16- مائده/ 44
17- بقره/ 150
18- توبه/ 13
19- نازعات/ 26و 25
20- طه/ 77
21- ابراهيم/ 14
22- نازعات/ 41و 40
23- رحمن/ 46
24- انعام/ 15؛يونس/ 15؛ زمر/ 13
25- موءمن/ 33و 32
26- اعراف/ 59
27- هود/ 26
28- هود/ 3
29- هود/ 84
30- رعد/ 21
31- نحل/ 50
32- نور/ 37
33- انسان/ 7
34- انسان/ 10
35- ال عمران/ 175
36- بقره/ 40
37- نحل/ 51
38- اعراف/ 154
39- انبياء/ 90
40- انبياء/ 28
41- موءمنون/ 57
42- انبياء/ 49
43- شورا/ 18
44- معارج/ 27
45- معارج/ 26
46- انفال/ 2
47- حج/ 35
48- موءمنون/ 60