امام صادق(علیه السلام) را بهتر بشناسيم
نويسنده: محمدالله اكبرى
نام شريفش جعفر، كنيهاش ابوعبدالله و ابواسماعيل و لقبهايشفاضل، قائم، طاهر، كافل، منجى و مشهورترين آنها صادق بود. درروز جمعه هفدهم ربيع الاول سال83 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر درمدينه چشم به جهان گشود و در بيست و پنجم شوال سال 148 هجرىقمرى در سن شصت و پنجسالگى در مدينه چشم از جهان فرو بست ودر كنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(علیه السلام) و عموى جدش (امامجسن مجتبى (ع» در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. پدرش26ساله بود كه او زاده شد. دوازده سال از عمر شريفش را در كنارجدش امام سجاد(علیه السلام) و نوزده سال را در كنار پدرش امام باقر(علیه السلام)گذراند. مدت امامت آن گرامى 34 سال بود كه حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حكومت امويان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حكومت عباسيان.
آن حضرت با پنج تن از خلفاى بنى اميه هشام بن عبدالملك(125-105 ه )، وليد بن يزيد (126-125ه)، يزيد بن وليد(1267ه)، ابراهيم بن وليد (127ه) و مروان بن محمد ملقب بهحمار (132-127ه) و دو تن از خلفاى بنى عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمى روى داد. تنىچند از علويان عليه حكومت وقت قيام كردند. زيد بن على بنالحسين پسر امام سجاد(علیه السلام) در سال 121 هجرى عليه هشام بنعبدالملك اموى در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد. يحيى پسرزيد نيز چند سال بعد در خراسان قيام كرد و كشته شد. محمد بنعبدالله معروف به نفس زكيه نوه امام حسن مجتبى(علیه السلام) نيز در سال145 هجرى عليه حكومت عباسى عليه منصور دوانيقى در مدينهقيام كرد ولى كارش به جايى نرسيد و كشته شد. برادر اين محمد،ابراهيم بن عبدالله هم در همان سال در بصره عليه منصور قيامكرد و كشته شد. از جمله مهمترين حوادث سياسى اجتماعى دورانامامت امام صادق(علیه السلام) انتقال حكومت از امويان به عباسيان بود.
عباسيان كه از سال 100 هجرى يك نهضت فرهنگى پنهانى را بنيادكرده بودند و عليه امويان در خراسان مخفيانه تبليغ مىكردندسرانجام در سال129 هجرى به يك قيام نظامى به رهبرى ابومسلمخراسانى دست زدند و در سال 132 هجرى ابوالعباس سفاح را دركوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرين خليفهاموى در مصر به دستسپاه خراسان كشته شد.
در دوره امامت امام صادق(علیه السلام) مسلمانان بيش از پيش به علم ودانش روى آوردند و در بيشتر شهرهاى قلمرو اسلام بويژه درمدينه، مكه، كوفه، بصره و... مجالس درس و مناظرههاى علمى دايرو از رونق خاصى بر خور دار گرديد. در اين مدت و با استفاده ازفرصتبه دست آمده امام صادق(علیه السلام) توانست علوم و معارف اهل بيترا بيان كرده در همهجا منتشر كند. سفرهاى اجبارى و اختيارىامام به عراق و به شهرهاى حيره، هاشميه و كوفه و مدتى اقامتدر كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهى و كلامى نقشبسزايى در معرفى علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. دراين شهرها مدينه، كوفه، حيره، هاشميه و مكه در ايام حجگروههاى مختلف براى فراگيرى دانش نزد آن حضرت مىآمدند و ازدرياى دانش او بهره مىبردند. بزرگان اهل سنت چون مالك بن انس،ابوحنيفه، سفيان ثورى، سفيان بنعيينه، ابن جريح، روح ابن قاسمو... ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند. آن اندازه كهدانشمندان و راويان از او حرف و حديث نقل كرده و از دانش وىبهره بردهاند از هيچ يك از ديگر ائمه و ديگر خاندان اهل بيت،آن اندازه نقل نكردهاند. هيچ محدث و فقيهى به اندازه آن حضرتمساله پاسخ نگفته است. بر خورد وى با گروههاى مختلف مردم سببشد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش دينى، علم و تقوى، سخاوت وجود و كرم و... در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم ازهر سو براى استفاده از دانش بيكران وى رو سوى او كنند.
دانشمندان علم حديثشمار كسانى را كه مورد اعتماد بودهاندراويان ثقه و از آن حضرت حديث نقل كردهاند تا چهار هزار نفررا نوشتهاند.
ظاهرا نخستينبار ابن عقده اين شمارش را انجام داده است. (نكمناقب، 4/369 دارالاضواء) شيخ طوسى در كتاب رجال خود سه هزار ودويست و سى و چهارتن از اين راويان از جمله دوازده زن را نامبرده است. (نك: رجال طوسى، اصحاب الصادق(ع» در اين دوره علومو فلسفه ايرانى، هندى و يونانى به حوزه اسلامى راه يافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاى مختلف به زبان عربى گرمو پررونق گرديد. همچنين مكتبهاى كلامى و فرقههاى مذهبى و فقهىدر اين عصر پايه گذارى شد. مناظرات امام صادق(علیه السلام) با ارباباندانشهاى گوناگون چون پزشكان، فقيهان، منجمان، متكلمان، صوفيانو... بويژه مناظرات وى با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه وسنى ثبت است. (نك مناقب: 4/305-233، كشف الغمه: 2/430-367) بهعنوان مثال چگونگى گردش خون در بدن و وظائف گلبولها را امامصادق(علیه السلام) دست كم هزار سال پيش از دانشمندان غربى بيان كردهاست. (بنگريد: توحيد مفضل).
سپس آستين را بالا زد و لباس زير را كه زبر و خشن بود، نشانداد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشيدهام و لباسروئين را كه نو و گرانبها استبراى شما.» هنگام احرام وانجام فريضه حجبرد سبز مىپوشيد و به گاه نماز پيراهن زبر وخشن و پشمين. لباس سفيد را بسيار دوست داشت و چون به ديدنديگران مىرفت آن را برتن مىكرد. نعلين زرد مىپوشيد و به كفشزرد رنگ و سفيد علاقهمند بود.
شبهاى قدر را اگرچه مريض بود تا صبح در مسجد به نيايش وعبادت مىگذراند. چون نيمه شب براى خواندن نماز شب بر مىخاستبا صداى بلند ذكر مىگفت و دعا مىخواند تا اهل خانه بشنوند وهركس بخواهد براى عبادت برخيزد. هنگامى كه ماموران حكومتبراى دستگيرى وى شبانه از ديوار منزلش وارد مىشدند، او را درحال راز و نياز با تواناى بىهمتا يافتند. آن گرامى ذكر ركوع وسجود را بسيار تكرار مىكرد.
امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مىدانست. از اين رو بهگاه نيايش مجذوب خداوند مىشد. مالكبن انس مىگويد: «با امام صادق بر او درود خداى باد حجگزاردم، به هنگام تلبيه هرچه مىكوشيد تا لبيك بگويد، صدايش درگلو مىماند و چنان حالتى به او دست مىداد كه نزديك بود ازمركبش به زير افتد. گفتم: چارهاى نيستبايد لبيك گفت. فرمود:
چگونه جرات كنم لبيك بگويم، مىترسم خداوند بگويد: «نهلبيك» چون زبان به لبيك مىگشود، آن قدر آن را تكرار مىكرد كهنفسش بند مىآمد. قرآن را بسيار بزرگ مىداشت و آن را در چهاردهبخش قرائت مىفرمود.
امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامهاى منظم داشت و هركارى را بهموقع انجام مىداد; چنانكه خود فرمود: «بى حيا بى ايمان است وبى برنامه بى چيز» مجلس درس و بحث و مناظرهها و مذاكرات علمىبا شاگردان، ياران و سران مذاهب ديگر وقت معينى داشت وپرداختن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نيز وقتخاص خودشرا.
آن حضرت ياران و پيروان خود را به كسب مال حلال تشويق مىكرد واز آنان مىخواست كه در كار خود كوشا باشند و از هرگونه تنبلىو كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را موجب عزت و سربلندىانسان مىدانست و مىفرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزتخود برويد.» ولى تاكيد مىكرد كه تجارت بايد سالم باشد و كسبدر آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه كوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زيارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم كردن را تلاشبراى آخرت مىدانست نه دنيا. تنها به كار و كوشش سفارش نمىكرد،بلكه خود نيز كار مىكرد و در روزهاى بسيار گرم تابستان، عرقريزان در مزرعه و باغ خود كار مىكرد. باغش را بيل مىزد وآبيارى مىكرد. يكى از يارانش مىگويد: «آن حضرت را در باغشديدم، پيراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بيل در دستباغ راآبيارى مىكرد و عرق از سرو صورتش سرازير بود. گفتم: «اجازهبفرماييد من كار را انجام دهم.» فرمود: «من كسى را دارم كهاين كارها را انجام دهد، ولى دوست دارم كه مرد در راه به دستآوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كهمن در پى روزى حلال هستم. » يكى از يارانش كه آن حضرت را در يكروز بسيا گرم تابستان ديد كه كار مىكند، معترضانه گفت:
«فدايتشوم، شما با مقام والايى كه نزد خداوند دارى وخويشاوندى نزديكى كه با پيغمبر دارى، در چنين روزى، اين گونهسخت كار مىكنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بيرونآمدم تا از چون تويى بىنياز شوم.» امام صادق(علیه السلام) هم خود كارمىكرد و هم غلامان و خدمتكاران خود را به كار وا مىداشت و همكارگران روز مزد را به كار مىگرفت. هر وقت كارگرى را به كارمىگرفت پيش از خشك شدن عرقش مزدش را مىپرداخت. هنگام برداشتخرما هم در جمعآورى آن كمك مىكرد و هم در وزن كردن آن. و همبه هنگام فروش و تقسيم بر فقرا و نيازمندان.
تجارت
امام صادق(علیه السلام) نه تنها پيروان و يارانش را به كارهاى درست وتجارت صحيح تشويق مىكرد بلكه خود نيز گاهى به تجارت مىپرداخت.اما نه به دستخويش. بلكه سرمايهاش را در اختيار كارگزاران وافراد مطمئن قرار مىداد تا با آن تجارت كنند. چون مىشنيد كهسودى برده و روزى به او رسيده شادمان مىشد. با اين حال برتجارت سالم بسيار تاكيد داشت و هنگامى كه كارپرداز وى مصادفكه با سرمايه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى كلان باز گشتفرمود: «اين سود خيلى زياد استبا كالاها چه كرديد كه چنينسود هنگفتى به دست آورديد؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزديك شديم از كاروانهاى كه از مصر مىآمدند از وضع كالاى خويشپرسيديم. دانستيم كه اين كالا مورد نياز مردم مصر است و دربازار آنجا بسيار ناياب است. از اين رو با هم پيمان بستيم كهكالايمان را جز در برابر هريك دينار سرمايه يك دينار سود، كمترنفروشيم، اين بود كه سود زيادى برديم.»
امام(علیه السلام) فرمود:«سبحان الله، عليه مسلمانان هم پيمان مىشويد كه كالايتان راجز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود كمتر نفروشيد!»سپس اصل سرمايهاش را برداشت و فرمود: «من را به اين سودنيازى نيست. اى مصادف، چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسانتراست.» چون امام(علیه السلام) اين گونه سود بردن را اجحاف در حقمسلمانان مىدانستبه كارگزار خود اعتراض كرد و از آن سود چيزىبر نگرفت.
بخشش به نيازمندان
امام (علیه السلام) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مىكرد و تاكيد مىفرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مىفرمود: «مال با صدقه كم نمىشود.» امام بىتوجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مىدانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (علیه السلام) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مىكرد. گاه نهانى صدقه مىداد و گاه آشكار; گاه توسط كسى مىفرستاد و گاه خود مىبرد. گاهى نيز غذا مىپخت و افراد را به خوردن دعوت مىكرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مىگسترد و مردم مىخفتند، امام (علیه السلام) همچون پدرانش زنبيلهاى نان و گوشتبردوش مىگذارد، كيسههاى درهم و دينار در دست مىگرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مىرفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مىكرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (علیه السلام) مىگويد: «امام (علیه السلام) در شبى كه باران نمنم مىباريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايتشوم. فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده». جستجو كردم، نانهاى پراكندهاى يافتم. وقتى آنها را به امام (علیه السلام) مىدادم كيسهاى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (علیه السلام) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مىداد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مىفرستاد و مىگفت: «به گيرنده نگوييد من دادهام» بر صدقه پنهانى تاكيد مىكرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مىگويد: «امام كيسههاى پول را به كسى مىداد و مىفرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستادهاند.» آن شخص مىبرد و باز مىگشت. امام مىپرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مىداد: گفتند: به سبب نيكىات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخششهاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمىشناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مىكرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش دههزار درهم به فقيرى بخشيد. امام صادق -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مىگرفت قانع بود و خداى را سپاس مىگفت، امام بيشتر به او مىبخشيد; و اگر آن را كم مىدانستيا به جاى شكر خداى از امام تشكر مىكرد، ديگر چيزى به او نمىداد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (علیه السلام) بوديم و انگور مىخورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (علیه السلام) خوشهاى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزىات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (علیه السلام) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزىام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دستخود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزىام كرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند... . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمىكرد همچنان به او چيز مىبخشيد.» امام (علیه السلام) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مىبخشيد. امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مىبخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مىماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (علیه السلام) به وى گفت: «شنيدهام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مىكنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام فرمود: «آرى، چون خرماها مىرسد، فرمان مىدهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مىدهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مىتوانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مىخورند.» سپس فرمان مىدهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشتهاند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مىدهم و باقيمانده محصول را به مدينه مىآورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مىكنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مىماند. امام صادق (علیه السلام)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مىداد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مىخواند و اطعام مىكرد. خانهاش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مىدانست. او به پيروانش سفارش مىكرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (علیه السلام) به اندازهاى ميهمانى مىداد كه مىتوان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مىگفتند: «جعفر بن محمد به اندازهاى مردم را اطعام مىكند كه براى خانوادهاش چيزى باقى نمىماند.» امام صادق (علیه السلام) وقتى نمىخواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمىكرد. چون ميهمانان بر سر سفره مىنشستند، تعارف مىكرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مىخوردند، شادمانتر مىشد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مىكرد. و كارهاى آنها را انجام مىداد، سر سفره گوشتها را جدا مىكرد و در برابر ميهمانان مىگذاشت. خود براى ميهمانان غذا مىنهاد و حتى به دستخود براى آنها لقمه مىگرفت. بسيار اتفاق مىافتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مىشد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مىداشت و با آنها غذا مىخورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مىكرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مىداد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مىدهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مىدهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مىكنم. چون ميهمانى مىداد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مىداشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مىكرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مىگفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مىكرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمىكرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مىداشت. چون سبب را مىپرسيدند مىفرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمىدهيم.
شجاعت
امام صادق (علیه السلام) از نسل على بود و در شجاعتبىنظير. او شجاعت و پايدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خليفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تا جباران را خوار كند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدينه، معلى بن خنيس را كشت، شمشير برگرفته به كاخ امارت رفت; حقش را مطالبه كرد; قاتل «معلى» را به قصاص كشت. ماموران حكومتخانهاش را به آتش كشيدند، در ميان شعلههاى آتش قدم مىزد و مىفرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم» وقتى كه فرماندار اموى مدينه در حضور بنى هاشم و در خطبههاى نماز على (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنى هاشم سكوت كردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ كوبندهاى به او داد كه فرماندار بىآنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.
مهابت، گذشت و بردبارى
امام (علیه السلام) مهابتى خدادادى داشت، چهرهاش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وى چنان بود كه ابو حنيفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (علیه السلام) قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يكى از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود مىباليد و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشتبود و بدى را با نيكى پاسخ مىداد. رفتارش با ديگران، حتى خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوشرفتار بود و ملايمت و نرمى معيار رفتارش شمرده مىشد. روزى غلامش، كه در پى كارى رفته بود، دير كرد. امام (علیه السلام) در پىاش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتى نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز كار كن.» گاه حتى بيش از اين گذشت نشان مىداد، به نماز مىايستاد و براى بدكننده از خدا آمرزش مىطلبيد. روزى شخصى كه، امام را نمىشناخت، او را به دزدى متهم كرد. امام (علیه السلام) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.
صبر
امام صادق (علیه السلام) در برابر سختيها و مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختيهايى كه حكومتبرايش ايجاد مىكرد و گاه حتى شبانه به منزلش مىريختند و به مرگ تهديدش مىكردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزى با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بىتابى نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاى ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين راستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.» چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك درگذشت، اندوه را به كنارى نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى»؟ فرمود: «ماخاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين مىشويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مىدهيم و تسليم فرمان حق هستيم. در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك مىريخت، ولى پيوسته راست قامتبود. در شهادت عمويش «زيد بن على بن الحسين (علیه السلام)» گريست. در گرفتارى، شكنجهها و شهادت عموزادگانش گريست، ولى همچنان پايدار ايستاد.
تواضع
امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكى از آنان بود. به دستخويش خرما وزن مىكرد. باغ خود را بيل مىزد; آبيارى مىكرد. چهارپا سوار مىشد. و اجازه نمىداد حمام را برايش قرق كنند. چون بندگان بر زمين مىنشست و غذا مىخورد. و خود از ميهمانانش پذيرايى مىكرد. روزى براى دلجويى و ديدار به منزل يكى از بنىهاشم مىرفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاى برهنه تا مقصد رفت. يتيمان را نوازش و سرپرستى مىكرد.
صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او مىكوشيد كينهها را از دلها بشويد و پيوندهاى بريده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجاياى اخلاقى امام (علیه السلام) اين بود كه از خطاكار در مىگذشت و پيوندش را با كسى كه از او بريده بود، بر قرار مىكرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبد الله بن الحسن» نوه امام حسن (علیه السلام) مشاجرهاى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى كرد. وقتى دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبد الله را پرسيد. وى خشمگينانه گفت: «خوبم». امام فرمود: «آيا نشنيدهاى كه صله رحم حسابرسى قيامت را سبك مىكند.» به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس»، پسر عموى آن حضرت كه به قصد كشتن امام (علیه السلام) به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.
كمك مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پيوند و محبتبين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمىكرد، بلكه براى برقرارى دوستى بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز مىكوشيد. از مال خويش مبلغى به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش با هم به نزاع برخيزند به آنها بدهند و بينشان آشتى برقرار سازند.
همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزديكان و ياران و پيروانش شريك مىدانست، بلكه با تمام مردم همدردى مىكرد. وقتى در مدينه نرخها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايى موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «معتب» مىگويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايى داريم؟ گفتم: «چند ماهى را كفايت مىكند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذايى در مدينه ناياب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايى خريدارى كن. اى معتب، نيمى از خوراك خانوادهام را گندم قرار بده و نيمى را جو; خدا مىداند من مىتوانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببيند كه براى اداره زندگىام خوب برنامهريزى كردهام. نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود; بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك مىكرد. «معتب» مىگويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردى برخورديم كه خود را زير درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، مىترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را كج كرديم و به سوى او رفتيم; مردى مسيحى بود با موهاى بلند. امام (علیه السلام) از او پرسيد: «تشنهاى؟» گفت: «آرى» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحى بود، آيا به مسيحى هم كمك مىكنى؟! فرمود: در چنين حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدينه خارج مىشد و به يكى از باغهايش مىرفت و چون شورش فرو مىنشست و آرامش برقرار مىشد، به مدينه باز مىگشت.
منبع:ماهنامه کوثر
/س
آن حضرت با پنج تن از خلفاى بنى اميه هشام بن عبدالملك(125-105 ه )، وليد بن يزيد (126-125ه)، يزيد بن وليد(1267ه)، ابراهيم بن وليد (127ه) و مروان بن محمد ملقب بهحمار (132-127ه) و دو تن از خلفاى بنى عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمى روى داد. تنىچند از علويان عليه حكومت وقت قيام كردند. زيد بن على بنالحسين پسر امام سجاد(علیه السلام) در سال 121 هجرى عليه هشام بنعبدالملك اموى در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد. يحيى پسرزيد نيز چند سال بعد در خراسان قيام كرد و كشته شد. محمد بنعبدالله معروف به نفس زكيه نوه امام حسن مجتبى(علیه السلام) نيز در سال145 هجرى عليه حكومت عباسى عليه منصور دوانيقى در مدينهقيام كرد ولى كارش به جايى نرسيد و كشته شد. برادر اين محمد،ابراهيم بن عبدالله هم در همان سال در بصره عليه منصور قيامكرد و كشته شد. از جمله مهمترين حوادث سياسى اجتماعى دورانامامت امام صادق(علیه السلام) انتقال حكومت از امويان به عباسيان بود.
عباسيان كه از سال 100 هجرى يك نهضت فرهنگى پنهانى را بنيادكرده بودند و عليه امويان در خراسان مخفيانه تبليغ مىكردندسرانجام در سال129 هجرى به يك قيام نظامى به رهبرى ابومسلمخراسانى دست زدند و در سال 132 هجرى ابوالعباس سفاح را دركوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرين خليفهاموى در مصر به دستسپاه خراسان كشته شد.
در دوره امامت امام صادق(علیه السلام) مسلمانان بيش از پيش به علم ودانش روى آوردند و در بيشتر شهرهاى قلمرو اسلام بويژه درمدينه، مكه، كوفه، بصره و... مجالس درس و مناظرههاى علمى دايرو از رونق خاصى بر خور دار گرديد. در اين مدت و با استفاده ازفرصتبه دست آمده امام صادق(علیه السلام) توانست علوم و معارف اهل بيترا بيان كرده در همهجا منتشر كند. سفرهاى اجبارى و اختيارىامام به عراق و به شهرهاى حيره، هاشميه و كوفه و مدتى اقامتدر كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهى و كلامى نقشبسزايى در معرفى علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. دراين شهرها مدينه، كوفه، حيره، هاشميه و مكه در ايام حجگروههاى مختلف براى فراگيرى دانش نزد آن حضرت مىآمدند و ازدرياى دانش او بهره مىبردند. بزرگان اهل سنت چون مالك بن انس،ابوحنيفه، سفيان ثورى، سفيان بنعيينه، ابن جريح، روح ابن قاسمو... ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند. آن اندازه كهدانشمندان و راويان از او حرف و حديث نقل كرده و از دانش وىبهره بردهاند از هيچ يك از ديگر ائمه و ديگر خاندان اهل بيت،آن اندازه نقل نكردهاند. هيچ محدث و فقيهى به اندازه آن حضرتمساله پاسخ نگفته است. بر خورد وى با گروههاى مختلف مردم سببشد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش دينى، علم و تقوى، سخاوت وجود و كرم و... در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم ازهر سو براى استفاده از دانش بيكران وى رو سوى او كنند.
دانشمندان علم حديثشمار كسانى را كه مورد اعتماد بودهاندراويان ثقه و از آن حضرت حديث نقل كردهاند تا چهار هزار نفررا نوشتهاند.
ظاهرا نخستينبار ابن عقده اين شمارش را انجام داده است. (نكمناقب، 4/369 دارالاضواء) شيخ طوسى در كتاب رجال خود سه هزار ودويست و سى و چهارتن از اين راويان از جمله دوازده زن را نامبرده است. (نك: رجال طوسى، اصحاب الصادق(ع» در اين دوره علومو فلسفه ايرانى، هندى و يونانى به حوزه اسلامى راه يافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاى مختلف به زبان عربى گرمو پررونق گرديد. همچنين مكتبهاى كلامى و فرقههاى مذهبى و فقهىدر اين عصر پايه گذارى شد. مناظرات امام صادق(علیه السلام) با ارباباندانشهاى گوناگون چون پزشكان، فقيهان، منجمان، متكلمان، صوفيانو... بويژه مناظرات وى با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه وسنى ثبت است. (نك مناقب: 4/305-233، كشف الغمه: 2/430-367) بهعنوان مثال چگونگى گردش خون در بدن و وظائف گلبولها را امامصادق(علیه السلام) دست كم هزار سال پيش از دانشمندان غربى بيان كردهاست. (بنگريد: توحيد مفضل).
شمايل
آراستگى ظاهر
لباس پوشيدن
سپس آستين را بالا زد و لباس زير را كه زبر و خشن بود، نشانداد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشيدهام و لباسروئين را كه نو و گرانبها استبراى شما.» هنگام احرام وانجام فريضه حجبرد سبز مىپوشيد و به گاه نماز پيراهن زبر وخشن و پشمين. لباس سفيد را بسيار دوست داشت و چون به ديدنديگران مىرفت آن را برتن مىكرد. نعلين زرد مىپوشيد و به كفشزرد رنگ و سفيد علاقهمند بود.
غذا خوردن
عبادت
شبهاى قدر را اگرچه مريض بود تا صبح در مسجد به نيايش وعبادت مىگذراند. چون نيمه شب براى خواندن نماز شب بر مىخاستبا صداى بلند ذكر مىگفت و دعا مىخواند تا اهل خانه بشنوند وهركس بخواهد براى عبادت برخيزد. هنگامى كه ماموران حكومتبراى دستگيرى وى شبانه از ديوار منزلش وارد مىشدند، او را درحال راز و نياز با تواناى بىهمتا يافتند. آن گرامى ذكر ركوع وسجود را بسيار تكرار مىكرد.
امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مىدانست. از اين رو بهگاه نيايش مجذوب خداوند مىشد. مالكبن انس مىگويد: «با امام صادق بر او درود خداى باد حجگزاردم، به هنگام تلبيه هرچه مىكوشيد تا لبيك بگويد، صدايش درگلو مىماند و چنان حالتى به او دست مىداد كه نزديك بود ازمركبش به زير افتد. گفتم: چارهاى نيستبايد لبيك گفت. فرمود:
چگونه جرات كنم لبيك بگويم، مىترسم خداوند بگويد: «نهلبيك» چون زبان به لبيك مىگشود، آن قدر آن را تكرار مىكرد كهنفسش بند مىآمد. قرآن را بسيار بزرگ مىداشت و آن را در چهاردهبخش قرائت مىفرمود.
برنامه زندگى
امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامهاى منظم داشت و هركارى را بهموقع انجام مىداد; چنانكه خود فرمود: «بى حيا بى ايمان است وبى برنامه بى چيز» مجلس درس و بحث و مناظرهها و مذاكرات علمىبا شاگردان، ياران و سران مذاهب ديگر وقت معينى داشت وپرداختن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نيز وقتخاص خودشرا.
آن حضرت ياران و پيروان خود را به كسب مال حلال تشويق مىكرد واز آنان مىخواست كه در كار خود كوشا باشند و از هرگونه تنبلىو كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را موجب عزت و سربلندىانسان مىدانست و مىفرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزتخود برويد.» ولى تاكيد مىكرد كه تجارت بايد سالم باشد و كسبدر آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه كوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زيارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم كردن را تلاشبراى آخرت مىدانست نه دنيا. تنها به كار و كوشش سفارش نمىكرد،بلكه خود نيز كار مىكرد و در روزهاى بسيار گرم تابستان، عرقريزان در مزرعه و باغ خود كار مىكرد. باغش را بيل مىزد وآبيارى مىكرد. يكى از يارانش مىگويد: «آن حضرت را در باغشديدم، پيراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بيل در دستباغ راآبيارى مىكرد و عرق از سرو صورتش سرازير بود. گفتم: «اجازهبفرماييد من كار را انجام دهم.» فرمود: «من كسى را دارم كهاين كارها را انجام دهد، ولى دوست دارم كه مرد در راه به دستآوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كهمن در پى روزى حلال هستم. » يكى از يارانش كه آن حضرت را در يكروز بسيا گرم تابستان ديد كه كار مىكند، معترضانه گفت:
«فدايتشوم، شما با مقام والايى كه نزد خداوند دارى وخويشاوندى نزديكى كه با پيغمبر دارى، در چنين روزى، اين گونهسخت كار مىكنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بيرونآمدم تا از چون تويى بىنياز شوم.» امام صادق(علیه السلام) هم خود كارمىكرد و هم غلامان و خدمتكاران خود را به كار وا مىداشت و همكارگران روز مزد را به كار مىگرفت. هر وقت كارگرى را به كارمىگرفت پيش از خشك شدن عرقش مزدش را مىپرداخت. هنگام برداشتخرما هم در جمعآورى آن كمك مىكرد و هم در وزن كردن آن. و همبه هنگام فروش و تقسيم بر فقرا و نيازمندان.
تجارت
امام صادق(علیه السلام) نه تنها پيروان و يارانش را به كارهاى درست وتجارت صحيح تشويق مىكرد بلكه خود نيز گاهى به تجارت مىپرداخت.اما نه به دستخويش. بلكه سرمايهاش را در اختيار كارگزاران وافراد مطمئن قرار مىداد تا با آن تجارت كنند. چون مىشنيد كهسودى برده و روزى به او رسيده شادمان مىشد. با اين حال برتجارت سالم بسيار تاكيد داشت و هنگامى كه كارپرداز وى مصادفكه با سرمايه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى كلان باز گشتفرمود: «اين سود خيلى زياد استبا كالاها چه كرديد كه چنينسود هنگفتى به دست آورديد؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزديك شديم از كاروانهاى كه از مصر مىآمدند از وضع كالاى خويشپرسيديم. دانستيم كه اين كالا مورد نياز مردم مصر است و دربازار آنجا بسيار ناياب است. از اين رو با هم پيمان بستيم كهكالايمان را جز در برابر هريك دينار سرمايه يك دينار سود، كمترنفروشيم، اين بود كه سود زيادى برديم.»
امام(علیه السلام) فرمود:«سبحان الله، عليه مسلمانان هم پيمان مىشويد كه كالايتان راجز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود كمتر نفروشيد!»سپس اصل سرمايهاش را برداشت و فرمود: «من را به اين سودنيازى نيست. اى مصادف، چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسانتراست.» چون امام(علیه السلام) اين گونه سود بردن را اجحاف در حقمسلمانان مىدانستبه كارگزار خود اعتراض كرد و از آن سود چيزىبر نگرفت.
بخشش به نيازمندان
امام (علیه السلام) با آن همه تاكيد و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش مىكرد و تاكيد مىفرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملا چنين بود. پيوسته مىفرمود: «مال با صدقه كم نمىشود.» امام بىتوجهى به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان مىدانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر (ص). حضرت صادق (علیه السلام) از راههاى مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك مىكرد. گاه نهانى صدقه مىداد و گاه آشكار; گاه توسط كسى مىفرستاد و گاه خود مىبرد. گاهى نيز غذا مىپخت و افراد را به خوردن دعوت مىكرد. شبانگاه، كه تاريكى شب سايه مىگسترد و مردم مىخفتند، امام (علیه السلام) همچون پدرانش زنبيلهاى نان و گوشتبردوش مىگذارد، كيسههاى درهم و دينار در دست مىگرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان مىرفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم مىكرد. معلى، يكى از ارادتمندان امام صادق (علیه السلام) مىگويد: «امام (علیه السلام) در شبى كه باران نمنم مىباريد از خانه به قصد سقيفه بنى ساعده بيرون رفت. من پنهانى دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزى بر زمين افتاد. فرمود: «بسم الله، خدايا به من بازش گردان». جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلى هستى؟ گفتم: آرى، فدايتشوم. فرمود: «با دستانت جستجو كن، آنچه يافتى به من بده». جستجو كردم، نانهاى پراكندهاى يافتم. وقتى آنها را به امام (علیه السلام) مىدادم كيسهاى پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم. فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولى با من بيا. سپس به سقيفه بنى ساعده رفتيم و مردمى را خفته يافتيم. امام (علیه السلام) كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و برگشتيم.» علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان مىداد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالى براى آنان مىفرستاد و مىگفت: «به گيرنده نگوييد من دادهام» بر صدقه پنهانى تاكيد مىكرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابى قره مىگويد: «امام كيسههاى پول را به كسى مىداد و مىفرمود: اينها را به فلانى و فلانى از بنى هاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستادهاند.» آن شخص مىبرد و باز مىگشت. امام مىپرسيد: چه گفتند؟ پاسخ مىداد: گفتند: به سبب نيكىات به خويشان پيامبر (ص)، خداى پاداش نيكت دهد.» بخششهاى شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نمىشناختند; تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است. افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيرى مىكرد. يك بار چهارصد درهم و يك انگشترى به ارزش دههزار درهم به فقيرى بخشيد. امام صادق -كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد- در صدقه دادن روشى ويژه داشت; اگر گيرنده به آنچه مىگرفت قانع بود و خداى را سپاس مىگفت، امام بيشتر به او مىبخشيد; و اگر آن را كم مىدانستيا به جاى شكر خداى از امام تشكر مىكرد، ديگر چيزى به او نمىداد. مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (علیه السلام) بوديم و انگور مىخورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (علیه السلام) خوشهاى انگور به وى داد. نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند. نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزىات را زياد كند. سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (علیه السلام) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزىام كرد. امام فرمود: صبر كن، پس دو دستخود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزىام كرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است. امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند... . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمىكرد همچنان به او چيز مىبخشيد.» امام (علیه السلام) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مىبخشيد. امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مىبخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مىماند. اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (علیه السلام) به وى گفت: «شنيدهام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مىكنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.» امام فرمود: «آرى، چون خرماها مىرسد، فرمان مىدهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مىدهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مىتوانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مىخورند.» سپس فرمان مىدهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشتهاند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مىدهم و باقيمانده محصول را به مدينه مىآورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مىكنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مىماند. امام صادق (علیه السلام)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مىداد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مىخواند و اطعام مىكرد. خانهاش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مىدانست. او به پيروانش سفارش مىكرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (علیه السلام) به اندازهاى ميهمانى مىداد كه مىتوان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مىگفتند: «جعفر بن محمد به اندازهاى مردم را اطعام مىكند كه براى خانوادهاش چيزى باقى نمىماند.» امام صادق (علیه السلام) وقتى نمىخواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمىكرد. چون ميهمانان بر سر سفره مىنشستند، تعارف مىكرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مىخوردند، شادمانتر مىشد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مىكرد. و كارهاى آنها را انجام مىداد، سر سفره گوشتها را جدا مىكرد و در برابر ميهمانان مىگذاشت. خود براى ميهمانان غذا مىنهاد و حتى به دستخود براى آنها لقمه مىگرفت. بسيار اتفاق مىافتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مىشد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مىداشت و با آنها غذا مىخورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مىكرد. گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مىداد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مىدهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مىدهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مىكنم. چون ميهمانى مىداد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مىداشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مىكرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مىگفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مىكرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمىكرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مىداشت. چون سبب را مىپرسيدند مىفرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمىدهيم.
شجاعت
امام صادق (علیه السلام) از نسل على بود و در شجاعتبىنظير. او شجاعت و پايدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خليفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تا جباران را خوار كند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدينه، معلى بن خنيس را كشت، شمشير برگرفته به كاخ امارت رفت; حقش را مطالبه كرد; قاتل «معلى» را به قصاص كشت. ماموران حكومتخانهاش را به آتش كشيدند، در ميان شعلههاى آتش قدم مىزد و مىفرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم» وقتى كه فرماندار اموى مدينه در حضور بنى هاشم و در خطبههاى نماز على (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنى هاشم سكوت كردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ كوبندهاى به او داد كه فرماندار بىآنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.
مهابت، گذشت و بردبارى
امام (علیه السلام) مهابتى خدادادى داشت، چهرهاش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وى چنان بود كه ابو حنيفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثير هيبت امام (علیه السلام) قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود. يكى از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود مىباليد و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشتبود و بدى را با نيكى پاسخ مىداد. رفتارش با ديگران، حتى خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوشرفتار بود و ملايمت و نرمى معيار رفتارش شمرده مىشد. روزى غلامش، كه در پى كارى رفته بود، دير كرد. امام (علیه السلام) در پىاش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتى نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايد هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز كار كن.» گاه حتى بيش از اين گذشت نشان مىداد، به نماز مىايستاد و براى بدكننده از خدا آمرزش مىطلبيد. روزى شخصى كه، امام را نمىشناخت، او را به دزدى متهم كرد. امام (علیه السلام) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.
صبر
امام صادق (علیه السلام) در برابر سختيها و مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختيهايى كه حكومتبرايش ايجاد مىكرد و گاه حتى شبانه به منزلش مىريختند و به مرگ تهديدش مىكردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزى با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بىتابى نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاى ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين راستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.» چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك درگذشت، اندوه را به كنارى نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى»؟ فرمود: «ماخاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين مىشويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مىدهيم و تسليم فرمان حق هستيم. در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك مىريخت، ولى پيوسته راست قامتبود. در شهادت عمويش «زيد بن على بن الحسين (علیه السلام)» گريست. در گرفتارى، شكنجهها و شهادت عموزادگانش گريست، ولى همچنان پايدار ايستاد.
تواضع
امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكى از آنان بود. به دستخويش خرما وزن مىكرد. باغ خود را بيل مىزد; آبيارى مىكرد. چهارپا سوار مىشد. و اجازه نمىداد حمام را برايش قرق كنند. چون بندگان بر زمين مىنشست و غذا مىخورد. و خود از ميهمانانش پذيرايى مىكرد. روزى براى دلجويى و ديدار به منزل يكى از بنىهاشم مىرفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاى برهنه تا مقصد رفت. يتيمان را نوازش و سرپرستى مىكرد.
صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او مىكوشيد كينهها را از دلها بشويد و پيوندهاى بريده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجاياى اخلاقى امام (علیه السلام) اين بود كه از خطاكار در مىگذشت و پيوندش را با كسى كه از او بريده بود، بر قرار مىكرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبد الله بن الحسن» نوه امام حسن (علیه السلام) مشاجرهاى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى كرد. وقتى دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبد الله را پرسيد. وى خشمگينانه گفت: «خوبم». امام فرمود: «آيا نشنيدهاى كه صله رحم حسابرسى قيامت را سبك مىكند.» به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس»، پسر عموى آن حضرت كه به قصد كشتن امام (علیه السلام) به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.
كمك مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پيوند و محبتبين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمىكرد، بلكه براى برقرارى دوستى بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز مىكوشيد. از مال خويش مبلغى به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش با هم به نزاع برخيزند به آنها بدهند و بينشان آشتى برقرار سازند.
همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزديكان و ياران و پيروانش شريك مىدانست، بلكه با تمام مردم همدردى مىكرد. وقتى در مدينه نرخها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايى موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «معتب» مىگويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايى داريم؟ گفتم: «چند ماهى را كفايت مىكند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذايى در مدينه ناياب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايى خريدارى كن. اى معتب، نيمى از خوراك خانوادهام را گندم قرار بده و نيمى را جو; خدا مىداند من مىتوانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببيند كه براى اداره زندگىام خوب برنامهريزى كردهام. نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود; بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك مىكرد. «معتب» مىگويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردى برخورديم كه خود را زير درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، مىترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را كج كرديم و به سوى او رفتيم; مردى مسيحى بود با موهاى بلند. امام (علیه السلام) از او پرسيد: «تشنهاى؟» گفت: «آرى» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحى بود، آيا به مسيحى هم كمك مىكنى؟! فرمود: در چنين حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدينه خارج مىشد و به يكى از باغهايش مىرفت و چون شورش فرو مىنشست و آرامش برقرار مىشد، به مدينه باز مىگشت.
منبع:ماهنامه کوثر
/س