راویان امام صادق(علیه السلام) – (1)
مرحوم شیخ مفید مینویسد: عالمان حدیث، اسامی راویان موثق را كه با اختلاف در رأی و اعتقاد از امام حدیث شنیده و یا روایت كردهاند، گردآوری نمودهاند كه تعدادشان بالغ بر چهار هزار نفر میباشد.
ابن شهر آشوب مینویسد: گردآوردنده نامهای راویان امام، شخصی بود به نام ابن عقده و دیگران هم گفتهاند: این عقده برای هر یك راوی، حدیثی نیز نقل كرده است.
همچنین طبرسی در «اعلام الوری» و محقق در «معتبر» به شماره آنان اشارت داشته و شیخ طوسی در كتاب «رجال» اسامی همهشان را هم ذكر فرموده است.
البته كثرت راوی فضیلتی برای امام محسوب نمیگردد، بلكه این روایان هستند كه بوسیله روایت از امام، فضیلت و منزلت پیدا كردهاند. آری، كثرت روایت از امام دلیلی است برفراوانی علوم و دانشهای امام و نشانه آن است كه همه دانشجویان و طالبان علم و فضیلت با اختلاف در مذهب و گرایشهای فكری و عقیدتی، به امام صادق - علیه السلام - توجه داشته و از خرمن علم و دانشش توشهها گرفتهاند.
راویان امام از برزرگان اهل سنت
اینك به شرح حال مختصری از علما و بزرگان اهل سنت كه از امام صادق - علیه السلام - دانش اندوختهاند، میپردازیم:
ابو حنیفه:
تلمذ او نزد امام صادق - علیه السلام - نیز معروف است. شبلنجی در «نورالابصار» ابن حجر در «صواعق» ، قندوزی در «ینابیع الموده» و ابن صباغ مالكی در «الفصول المهمه» به این معنی اذعان و تصریح كردهاند.
آلوسی در كتاب «مختصر التحفه الاثنی العشریه» ، ص 8 مینویسد: ابوحنیفه كه در میان اهل سنت دارای مقام و موقعیتی است، با صراحت تمام گفته: «لولا السنتان لهلك النعمان» كه منظورش همان دو سالی است كه در حضور امام صادق - علیه السلام - زانو زده و دانش اندوخته است.
مالك بن انس:
ابن ندیم در «فهرست» مینویسد: او فرزند ابی عامر از قبیله حمیر از بنی تمیم شاخهای از قریش بوده و سه سال در شكم مادرش بوده است.
گویند: مالك، به خلافت عباسیان عقیده نداشته، لذا جعفر بن سلیمان عباسی والی مدینه او را به این اتهام احضار و بر بدن برهنهاش چندین تازیانه نواخت و دستور داد او را به قصد شكنجه بر زمین كشیدند كه در اثر آن استخوان كتفش شكست.
مالك به سال 179 ق. در سن هشتاد و چهار سالگی بدرود حیان گفت و این خلكان هم در این باره هم رأی ابن ندیم است.
تلمذ مالك بن انس نزد حضرت جعفربن محمد صادق - علیه السلام - مشهور است و از جمله مورخان و دانشمندانی كه به آن اشارت دارند، عبارتنداز: نووی در «تهذیب» شبلنجی در «نورالابصار» ، سبط در «تذكره» ، شافعی در «مطالب» ، ابن حجر در «صواعق» ، قندوزی در «ینابیع» ابونعیم در «حلیه» ، ابن صباغ در «فصول» و غیر اینان.
سفیان ثوری:
سفیان بارها وارد بغداد شده و حدیث هائی از امام شنیده و امام وصیتهائی گرانبها به وی كرده كه در فصل وصایای امام مذكور است و همچنین بحث او با امام صادق - علیه السلام - پیرامون زهد در همین نوشتار یاد گردیده است.
سفیان بعدها به بصره منتقل شد و به سال 161 ق. در آنجا درگذشت. او به سال نود و اندی از هجرت به دنیا آمده بود و گویند واقعه شهادت زید را دیده و آنوقت در شرطه هشام بن عبدالملك بوده است.
تلمذ سفیان از امام صادق - علیه السلام - مورد تأیید نویسندگان اهل سنت و دیگر علمای رجالی شیعه میباشد، كه این معنی را از جمله در كتب: «تهذیب» ، «نورالابصار» ، «تذكره» ، «مطالب» ،«صواعق» ،«ینابیع» «حلیه» ،«الفصول المهمه» و جز آن میتوان مطالعه كرد.
سفیان بن عیینه:
او فرزند ابی عمران كوفی مكی است و به سال 107 ق. در كوفه به دنیا آمده و در سال 198 ق. در مكه از دنیا رحلت كرده است.
سفیان جوانی بیش نبوده كه در كوفه به جلسات درس ابوحنیفه راه یافت و دانشمندان رجالی شیعه هم تلمذ او را نزد امام صادق - علیه السلام - خاطرنشان ساختهاند.
یحیی بن سعید انصاری:
تلمذ او از امام صادق - علیه السلام - در كتب یاد شده و در دیگر كتب رجالی شیعه ذكر گردیده است.
ابن جریح:
ابن خلكان مینویسد: ابن جریح یكی از علمای مشهور است. او در سال 80 ق. زاده شده و در بغداد بر ابوجعفر منصور وارد گشته و به سال 150 یا 151 و یا 149 ق درگذشته است.
قطان:
ابن قتیبه او را از علمای شیعه بر شمرده است، ولی بزرگان شیعه او را در ردیف دانشمندان شیعی نمیدانند.
محمد بن اسحاق:
ابن خلكان او را بسیار ستوده است و ظاهراً میان او و مالك عدواتی بوده، لذا هر یك دیگری را مورد طعن قرار میداده است.
ابن اسحاق در حیره بر منصور عباسی وارد شد و كتاب «مغازی» را برایش نگارش كرد و بعد وارد شهر بغداد شد و مشهور آن است كه او به سال 151 ق. در بغداد درگذشته است [2].
شعبه بن حجاج ازدی:
شعبه فتوی داده بود كه مردم همراه ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام كنند و گویند خود او شخصاً همراه محدثان با ابراهیم در قیام و انقلاب او شركت جست. و در مورد تلمذ او نزد امام صادق - علیه السلام - به مصادر یاد شده در ترجمه اشخاص سالف الذكر مراجعه شود.
ایوب سجستانی :
سجستانی از فقهای بزرگ تابعین بوده و به سال 131 ق. در بصره به بیماری طاعون در سن 65 سالگی درگذشته است.
در مورد شاگردی او نزد امام صادق - علیه السلام - ، علاوه بر مصادر سنیان، برخی كتب رجالی شعیه هم بدان تعرض كردهاند.
این بود شرح حال مختصری از بزرگان اهل سنت و فقهای سرشناس آنان كه در ردیف شاگردان و تلامذه امام صادق - علیه السلام - معدود میباشند.
ابونعیم در «حلیه الاولیاء» نام اشخاص دیگری را به عنوان شاگرد امام صادق - علیه السلام - آورده و جز او هم با جمله «و غیرهم» به وجود افراد دیگری اشارت دارند.
راویان امام از شیعه
ابوسعید ابان بن تغلب بكری جریری:
هنگامی كه خبر رحلت او به گوش امام رسید، فرمود: به خدا سوگند مرگ ابان دل مرا به درد آورد. و همین جمله میتواند نشانگر مقام و منزلت ابان نزد امام صادق - علیه السلام - باشد.
او چه شخصیتی بوده كه امام، مرگ او را مایه تأثر خاطر و سبب انكسار قلب خویش دانسته است؟!
ابان مردی بسیار دانا و در بحث و مناظره، نیرومند و چیره دست بوده و كافی است جمله امام باقر - علیه السلام - را در حق او به یادآوریم كه فرمود: ای ابان! در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوی بده كه دوست دارم در میان شیعیان من، امثال تو فراوان باشند.
و امام صادق - علیه السلام - نیز به او فرمود: با مردم مدینه به بحث و گفتگوی علمی بنشین كه دوست دارم در میان شاگردان من امثال تو فراوان باشند.
اگر ابان فضل و دانش زیاد نداشت و در بحث و مناظره زبردست و نیرومند نبود، هرگز امام باقر و امام صادق - علیه السلام - او را به آنچنان مسؤولیت سنگین و كار دشواری وا نمیداشتند، زیرا شكست ابان در واقع شكست آنان بوده است.
به هر حال ابان، فقط از امام صادق - علیه السلام - ،سی هزار حدیث نقل كرده است، چنانكه خود امام در این باره خطاب به ابان بن عثمان فرمود: برو آن احادیث را از ابان بن تغلب بشنود و از او روایت كن!
ابان بن تغلب نه تنها در علم حدیث و كلام تخصص داشته است، بلكه در بسیاری از علوم و دانشهای متداول زمان خود مانند تفسیر، ادبیات، لغتشناسی، نحو و قرائت چیره دست و متبحر بوده و از عربهای اصیل و از آنها مطلب نقل كرده و دست به تألیف كتاب «الغریب فی القرآن» زده و در این زمینه شواهدی از اشعار عرب برگزیده است.
از امتیازات ابان آنكه دانشمندان اهل سنت با اعتراف به تشیع او، وی را توثیق نموده اندا كه از آن جمله میتوان از افراد ذیل نام برد:
احمد، یحیی، ابوحاتم، نسائی، ابن عدی، ابن عجلان، حاكم، عقیلی، ابن سعد، ابن حجر، ابن حبان، ابن میمونه و بالاخره ذهبی در «میزان الاعتدال» .
اینان همگی ابان را از تابعین شمردهاند و چه مقامی از این بالاتر كه احدی نتوانسته مراتب فضل و كمال و دانش و بینش او را منكر شود.
ابان بن عثمان احمر بجلی كوفی:
ابان بن عثمان از امام صادق و امام كاظم - علیه السلام - حدیث شنیده و كتاب بزرگ و خوبی به رشته تحریر در آورده كه جامع حوادث نخستین تاریخ اسلام و مغازی و جریان وفات ورده است و این سخن نجاشی است: «ابان یكی از اصحاب اجماع امام صادق - علیه السلام - است كه شش تن بودهاند، بدین ترتیب: جمیل بن دراج، عبدالله بن مسكان، عبدالله بن بكیر، حمادبن عیسی، حمادبن عثمان و ابان بن عثمان.» [3]
اسحاق بن عماربن حیان صیرفی كوفی:
اسحاق و برادرش اسماعیل افرادی دارا و ثروتمند بودند و بدینوسیله به یاران و دوستان خود صله و احسان میكردند؛ از این رو امام صادق - علیه السلام - هرگاه آنان را میدید میفرمود: خداوند گاهی دنیا و آخرت را برای برخی یكجا جمع میكند. و درباره اسحاق، ستایشهای دیگری نیز نقل شده است.
اسماعیل بن ابی زیاد سكونی:
سكونی در زمینههای فقهی، احادیث فراوانی روایت كرده كه اگر سلسله سند تا او خدشه نداشته باشد، همگی مورد عمل فقهاست.
اسماعیل بن حیان صیرفی كوفی:
كلینی در «اصول كافی» باب برالوالدین، در حدیث صحیحی از عمار پدر همین اسماعیل روایت كرده است كه او به امام صادق - علیه السلام - عرض میكند: كه فرزندم اسماعیل خیلی به من نیكی میكند. و امام صادق - علیه السلام - به عمار میفرماید: من اسماعیل را دوست میداشتم، اكنون محبت و علاقهام به او خیلی بیشتر گردید. و چه مقامی از این بالاتر كه امام، كسی را این اندازه دوست بدارد؟
برید بن معاویه عجلی:
او از نظر جلالت و بزرگی شأن نزد اهل بیت به مقام فوق وثاقت رسیده كه امام درباره او و یارانش فرمود: اوتاد روی زمین و سرشناسان دین چهار نفرند: محمد بن مسلم، بریدبن معاویه، لیث بختری مرادی و زراره بن اعین.
و در سخنی دیگر فرمود: اصحاب پدرم، زراره بن اعین، محمد بن مسلم، لیث مرادی و برید عجلی، مرده و زندهشان مایه آبرو و زینت بودهاند. اینان به پا دارنده عدل و داد و صدق و راستی و از پیشروان و مقربانند.
و در حدیثی دیگر فرمود: این چهار تن، برگزیده و امین خدا بر حلال و حرام اویند. و باز فرمود: اینان نگهبانان دین و امینان پدرم بر حلال و حرام خدایند؛ اینان پیشروان در دنیا و سبقت گیرندگان در آخرت هستند. و بسیاری دیگر از جملات عطرآگین و ستایشآمیز كه امام درباره این نیكان فرموده است.
برید از جمله اصحاب اجماع امام باقر - علیه السلام - میباشد.[4]
بكیرین اعین شیبانی:
روزی امام صادق - علیه السلام - یادی از بكیر كرد و فرمود: خداوند بكیر را مشمول لطف و مرحمت خویش قرار دهد كه قرار داده است.
عبیدالله بن زراره گوید: من كه آن روز نوجوانی بیش نبودم با تعجب به امام نگاه كردم. امام فرمود: البته میگویم ان شاء الله.
پس، این بیان امام درباره بكیر در بلندی مقام و مرتبهاش كافی است. او از موثقان و صالحان فرزندان اعین است و افراد موثق و صالح در میان فرزندان او كم نبودهاند.
به هر حال از بكیر بن اعین راویان موثق و مورد اعتمادی نقل حدیث فرمودهاند.
ابوحمزه ثمالی:
ثمالی مردی بسیار جلیل القدر و دارای موقعیت و مقام بزرگی بوده و حضرت امام رضا - علیه السلام - فرمود است: ابوحمزه، لقمان عصر خویش بوده و توفیق خدمتگزاری چهار امام معصوم: علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و موسی الكاظم - علیه السلام - را پیدا كرده است.
و در حدیثی دیگر فرمود: او سلمان عصر خویش بوده است.
روزی ابوحمزه در گورستان بقیع بود كه امام ششم او را نزد خود احضار فرمود. وقتی ابوحمزه آمد، امام فرمود: من وقتی تو را میبینم احساس آرامش میكنم.
و امام ابوالحسن - علیه السلام - درباره ابوحمزه گفت: خداوند هرگاه دل مؤمن را نورانی و روشن كند، اینگونه میشود (یعنی مثل ابوحمزه). و سخنان معصومان در ستایش و تمجید او فراوان است و همو راوی آن دعای طولانی، ارزشمند و بلیغ و پر محتوا از امام سجاد - علیه السلام - است كه سحرهای ماه رمضان خوانده میشود و به «دعای ابوحمزه ثمالی» شهرت دارد.
ابوحمزه را علمای اهل سنت هم موثق دانسته و از او حدیث روایت كردهاند.
جابربن یزید جعفی كوفی:
جابر تنها از امام باقر - علیه السلام - هفتاد هزار حدیث روایت كرده است و اگر كسی در آن احادیث دقت كند، خواهد فهمید كه او محرم اسرار دو امام بزرگوار بوده و كرامات آشكاری را از ایشان روایت نموده است.
جابر به دستور امام باقر - علیه السلام - خود را به دیوانگی زده و در صحن مسجد كوفه بچهها را دور خود جمع میكرد و دیوانه بازی در میآورد و ورد زبانش این بود: «منصور پسر جمهور را امیر بدون فرمان مییابم» . اتفاقاً چند روز بیش از جریان جنون جابر نگذشته بود كه از سوی هشام بن عبدالملك به والی كوفه فرمانی رسید بدین مضمون: «نگاه كن مردی به نام جابربن یزید جعفی است ؛ او را گردن بزن و سرش را پیش من بفرست!» .
والی كوفه پس از قرائت نامه رو به اطرافیانش كرد و راجع به جابر پرس و جو نمود. آنان گفتند: او مردی بود فاضل، دانشمند و محدث و اهل بحث و نظر، ولی اخیراً دیوانه شده و اینك در صحن مسجد همراه بچهها، اسب سواری میكند.
والی شخصاً موضوع را تعقیب كرد و مشاهده نمود كه جابر با بچهها سوار بر چوب، بازی میكند. پس گفت: سپاس خدا را كه مرا از قتل این مرد رهائی بخشید.
اینجا بود كه پرده از راز فرمان امام كنار رفت و معلوم شد كه چرا حضرت باقر - علیه السلام - به او فرمود كه خود را به دیوانگی بزند و بعد از رفع خطر، او به حال عادی خود بازگشت و چند روزی نگذشته بود كه سخن جابر درباره منصوربن جمهور درست از آب درآمد و آن طور شد كه او گفته بود.
یعقوبی مینویسد: جابر طی حدیثی راجع به سرنوشت بنی عباس و روی كار آمدن آنان و نقش قحطبه (به طور سربسته) سخن میگفت و اتفاقاً او نزدیك جابر بود و سخنان او را میشنید. جابرضمن اشاره به قحطبه گفت: اگر بخواهم، میگویم او همین است.
شما خواننده گرامی از این مطلب و امثال آن پی میبرید كه جابر محرم اسرار اهل بیت بوده و از سوی ایشان درباره او سخنان تمجیدآمیز فراوان رسیده و امام صادق - علیه السلام - شخصاً او را مورد مرحمت خویش قرار داده است.
همچنین گویند: او كسی بود كه دانش امامان بدو رسیده است؛ از این رو ارباب حدیث و دانشمندان رجالی از عامه، برخی موثقش دانسته و برخی به شخصیتش خدشه وارد ساخته و از او به عنوان رافضی و غالی یاد كردهاند كه قائل به رجعت میباشد. در عین حال ذهبی او را از علمای بزرگ شیعه دانسته و بدین معنی اعتراف كرده است.
جمیل بن دراج نخعی:
او از اصحاب اجماع امام صادق - علیه السلام - و فقیهترین آنان بوده است و از زبان امامان راجع به او جملههای ستایشآمیزی نقل شده كه كاشف از مقام و منزلت والای او است؛ از جمله هنگامی كه امام صادق - علیه السلام - آیه «فان یكفربها هولاء فقد وكلنا بها قوماً لیسوابها بكافرین» [6] را قرائت میفرمود اشاره به جمعی كرد كه جمیل در میان آنان بود. آنان همگی و یكصدا گفتند: آری، جان ما به قربانت، ما بدان كافر نبوده و نیستیم.
جمیل به كثرت عبادت و داشتن سجدههای طولانی معروف بوده است.
حارث بن مغیره نصری:
با در نظر گرفتن اینكه یونس بن یعقوب خود از شخصیتهای بزرگ بوده، ارجاع امام او و امثال او را به حارث بن مغیره نشانگر عظمت و جلالت شأن حارث میتواند باشد.
حریزین عبدالله ازدی كوفی سجستانی:
حریز روایتگری فقیه بوده و كتابهائی هم در این زمینه تصنیف كرده و از امام ششم با واسطه و بدون واسطه حدیث روایت نموده است.
گویند: او فقط دو حدیث به طور مستقیم از امام صادق - علیه السلام - روایت كرده و بقیه را با واسطه نقل كرده است ؛ لیكن چنین چیزی با واقعیت تطبیق نمیكند، زیرا هر كس كتب حدیث را بررسی كند، خواهد دید كه حریز مستقیم و غیر مستقیم احادیث فراوانی از امام ششم روایت كرده است و كتب او از اصول شمرده میشود.
حریز به همراه جمعی از شیعیان در سجستان به قتل رسید. ماجرا چنین بوده كه او در سجستان همكیشانی داشته است، ولی اكثر ساكنان سجستان در مذهب خوارج بودند. چون یاران حریز مشاهد میكردند كه خارجیان، حضرت علی بن ابی طالب - علیه السلام - را دشمن میدارند و او را دشنام و ناسزا میگویند، در این مورد از حریز دستور خواستند و او هم اجازه قتل چنین كسانی را صادر كرد.
خوارج میدیدند كه به طور مرتب، افرادی از آنان كشته میشوند و چون شیعیان در اقلیت بودند، خوارج گمان نمیكردند كه این قتلها كار شیعه باشد؛ از این رو با مرجئه در میآویختند و آنان رامسؤول كشتار خوارج میدانستند. روزگاری به همین منوال گذشت و سرانجام خوارج به ماهیت قضیه پی بردند و به جستجوی شیعه پرداختند و آنان را در مسجد گرد حریز جمع دیدند.
خوارج دیوارهای مسجد را بر سر حریز و یارانش خراب كردند و همهشان را زیر خوارها خاك مدفون ساختند. رحمت خدا به روان همه شان باد.
حفص بن سالم:
گویند او همراه زید قیام كرد و امام صادق - علیه السلام - نیز حركت او را تأیید فرمود و این، مطلب شگفتی نیست؛ زیرا امام مؤید قیام زید بوده، و اگر چه بظاهر از حمایت زید خودداری میكرده است تا بدین وسیله اهل بیت را از گزند آسیب و اذیت بنی امیه حفظ كند.
حفص بن غیاث نخعی كوفی:
نجاشی مینویسد: اصلی كه حفص از آن نقل حدیث میكرده محتوی یكصد و هفتاد حدیث یا در حدود آن از امام صادق - علیه السلام - بوده است.
مشهور است كه او سنی مذهب بوده، مع ذلك در روایت، مورد وثوق بوده است؛ لذا شیعه روایات او را میپذیرفتهاند، چون ملاك قبولی حدیث نزد شیعه وثاقت راوی بوده است، هر چند كه در مذهب شیعه نباشد. از این رو علمای شیعه روایات جمعی را كه شیعه نبوده، لیكن افرادی مورد وثوق بودهاند، میپذیرفتهاند.
البته از برخی احادیث حفص، چنین استفاده میشود كه او شیعه بوده، لیكن مشهور خلاف آن است و رجحان بإ؛ّّ اهل تسنن بودن اوست.
حفص به هنگام روایت از امام ششم میگفته است: حدیث كرد مرا بهترین جعفرها، جعفربن محمد...
از این عبارت نیز چنین بر میآید كه او پیرو اهل سنت بوده مگر آنكه گفته شود او بدین وسیله تقیه مینموده و تشیع خود را پنهان میكرده است.
حماد بن عثمان بن زیاد رواسی كوفی:
حماد یك جُنگ حدیثی داشته كه راویان موثقی از آن جُنگ، حدیث روایت میكردهاند. او از اصحاب اجماع امام صادق - علیه السلام - بوده و دو برادر به نامهای حسین و جعفر داشته است كه هر دو از روات موثق و از اخیار و فضلا به شمار میآمدهاند.
حماد بن عیسی جهنی بصری:
حماد از اصحاب اجماع امام ششم و مردی بسیار راستگو و پرهیزگار و در روایت حدیث محتاط بوده است.
از خود او منقول است كه میگفته: هفتاد حدیث از امام صادق - علیه السلام - شنیده بودم، اما در بسیاری از آنها به تردید افتادم؛ فقط بیست حدیث ماند كه هرگز در صحت آنها تردیدی ندارم.
و نیز روایت میكنند كه او از امام صادق - علیه السلام - درخواست كرد برای او دعا كند و از خدا برایش خانه، همسر و فرزند و خدمتكار و حج همه ساله بخواهد.
امام دست به دعا برداشت و عرض كرد:
اللهم صل علی محمد و آل محمد وارزقه دارا و زوجه و ولدا و خادما والحج خسمین سنه.
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و به حماد خانه و همسر و فرزند و خدمتكار و پنجاه سال حج روزی كن.
برخی گفتهاند: این دعا را امام كاظم - علیه السلام - برای حماد كرده است.
حماد میگوید: چون امام پنجاه سال را قید كرد، دانستم كه بیشتر از آن موفق نخواهم شد و عمرم به سر خواهد رسید. ولی اكنون دعای امام درباره من مستجاب شده: این خانه من است و این همسرم كه در پشت پرده نشسته و سخن مرا میشنود و این فرزند و این خدمتكارم كه خداوند همه را به من مرحمت كرده است.
حماد برای پنجاه و یكمین بار به قصد حج بار سفر بست؛ اما وقتی به جحفه رسید و به نیت غسل احرام وارد نهر آب شد، سیلاب او را برد و غرق كرد. غلامانش او را دنبال نمودند و از آب گرفتند، لیكن او مرده بود و به همین جهت او را «غرق جحفه» نامند. این حادثه به سال 209 ق. رخ داده است.[7]
حمران بن اعین شیبانی:
از امام باقر - علیه السلام - احادیث زیادی درباره حمران نقل شده است كه حكایت از مقام او نزد امامان دارد. از جمله فرمود: تو در دنیا و آخرت از شیعیان ما هستی. حمران مؤمن راستین است و هرگز از ایمان و اعتقاد خود بر نمیگردد. حمران انسانی با ایمان و از اهل بهشت است؛ به خدا سوگند او ابداً دچار شك و تردید نشود. من در میان مردم كسی را نیافتم كه به حرف ما خوب گوش كند و از فرمان ما اطاعت نماید و به دنبال اصحاب پدرم باشد جز دو مرد را كه خداوند هر دو را مشمول رحمت و لطف خویش قرار دهد و آن دو مرد عبارتنداز: عبدالله بن ابی یعفور و حمران بن اعین. ایندو مؤمن خالص و از شعیان واقعی هستند. حمران هرگز مرتد نگردد و بی ایمان از دنیا نرود و چه شفیع خوبی هستیم ما (من و پدارنم) برای حمران. از او جدا نمیشویم و دست او را میگیریم و با هم وارد بهشت میشویم.
این سخنان امام و چندین نمونه دیگر - چنانكه ملاحظه میكنید - حاكی از این است كه حمران نزد امامان مقام و منزلتی داشته كه جز معدودی ازاصحاب آنان به این مقام و منزلت نبودهاند، هر چند كه اهل ورع و تقوی در میان آنان بسیار بوده است.
امام طی این احادیث ضمن بیان قرب و منزلت و فضل و كمال حمران، بدین معنی اشاره دارد كه او بهمرتبه یقین رسیده و ایمان در اعماق دل او جای گرفته است، به نحوی كه هرگز شك و تردید او را نمیآزارد و حوادث تكان دهنده او را متزلزل نمیسازد.
این نكته از آن نظر جالب توجه است كه عصری كه حمران در آن میزیست، عصری بحرانی بوده و فتنهها و آشوبها فراوان درون مردمان را میآزموده است ؛ بویژه در مورد اهل علم و دانش امكان لغزش و انحراف زیاد بوده است، كه مردم نسبت به ایشان توجه و اقبالی خاص داشتهاند.
حمران نه تنها فقیه بلكه در علم كلام، تفسیر، لغت و نحو هم استاد بوده و نام او در ردیف قراء ذكر شده، پس او از جهات متعددی دارای فضل و كمال بوده است.
حمزه طیار:
حمزه به روزگار امام صادق - علیه السلام - بدرود حیات گفته است. درباره حمزه احادیثی وارد شده كه نشانگر ایمان محكم و ولای او نسبت به اهل بیت است. او از حقانیت ائمه اهل بیت با منطق نیرومند و قاطعیت تمام دفاع میكرده و در اثبات امامت آنان به بحث و مناظره میپرداخته است. [8]
هشام بن حكم گوید: روزی امام صادق - علیه السلام - از من سراغ حمزه را گرفت. عرض كردم او درگذشت. امام فرمود: خداوند او را رحمت كند و سرور و شادمانیاش بخشد. او در دفاع از ما اهل بیت بسیار سخت كوش و مصمم بود.
نظیر این حدیث را مؤمن الطاق هم درباره حمزه روایت كرده است.
در حدیثی دیگر آمده است كه حمزه از امام صادق - علیه السلام - پرسید: شنیدهام شما دوست نمیدارید بر سر مسائل فكری و عقیدتی بحث و درگیری شود.
امام در پاسخ فرمود: از بحث و مناظره تو و امثال تو نگرانی ندارم. تو كه میدانی چگونه پرواز كنی و چگونه بر زمین بنشینی از بحث و مجادله مثل تو هرگز بدمان نمیآید. تو به احتجاج بپرداز و از ما دفاع كن!
طیار لقب حمزه و پدر او محمد بن عبدالله مولای فزاره بوده كه خود از اصحاب امام باقر - علیه السلام - محسوب میشده و امام بوجود چنین شخصی افتخار میكرده است.[9]
حمزه میگوید: روزی امام صادق - علیه السلام - راجع به علم قرائت از من سؤالی فرمود. عرض كردم من در این دانش وارد نیستم. امام فرمود: ولی پدر تو محمد وارد بود. بعد، از فرائض پرسید. گفتم: در این قسمت هم اطلاع كافی ندارم. امام باز فرمود: لیكن پدر تو اطلاعات خوبی داشت. سپس فرمود: روزی مردی قرشی از دوستان من كه شخص دانشمند و آگاهی در علم قرائت هم بود همراه پدر تو نزد ابوجعفر باقر اجتماع كردند. پدرم امام باقر رو به آنها كرد و فرمود: با هم بحث كنید و از یكدیگر سؤال علمی نمائید. آنان به بحث و مناظره علمی پرداختند و مطالبی میان آنها رد و بدل شد. آنگاه مرد قرشی به پدرم امام باقر گفت: مقصود شما را فهمیدم؛ میخواستید به من نشان دهید كه در میان اصحاب و شاگردان شما چنین كسانی وجود دارند.
امام باقر - علیه السلام - فرمود: آری، چنین است! او را چطور دیدی و چگونه دانشمندی است ؟
پس حمزه و پدرش محمد هر دو در علم و دانش و فن مناظره سرآمد بودهاند، لذا امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) آنان را به این كاروا میداشتهاند.
داود بن فرقد اسدی كوفی:
داود مناظره و بحثی با برخی پیروان زیدیه داشته كه خود نشانه شهرت او به تشیع و حاضر جوابی و خوش كلامی اوست، آنچنانكه امام صادق - علیه السلام - از چگونگی بحث و مناظره او سخت خوشحال شده و خنده سر داده است.
خود داود نقل میكند كه به ابی عبدالله - علیه السلام - عرض كردم: در مسجد رسول الله نماز مغرب گزارده و نشسته بودم؛ دیدم مردی در پشت سر من نشسته و این آیه را میخواند:
فما لكم فی المنافقین فئتین و الله اركسهم بما كسبوا تریدون ان تهدوا من اضل الله.[10]
شما را چه شده كه درباره منافقان دو گروه شدهاید (گروهی، آنان را كافر و گروهی دیگر مسلمانشان میانگارید) در حالیكه خداوند آنان را در نتیجه اعمال و كردارشان وارونه ساخته و به كفر بازشان گردانده است؟ آیا شما میخواهید كسانی را كه خداوند گمراه كرده است هدایت كنید؟!
فهمیدم كه آن مرد، مرا قصد كرده و مقصودش كنایه زدن به من است. من هم فوری این آیه را خواندم:
ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوكم.[11]
شیاطین، الهام بخش اولیاء و دوستان خویشند تا با شما به جدال بنشینند.
دقت كردم، دیدم او هارون بن سعد زیدی است.
امام صادق - علیه السلام - در حالیكه میخندید، فرمود: جواب درستی گفتهای، پیش از آنكه به اذان خدا به بحث بپردازی.
داود: فدایت شوم، ناچار بودم به همین قناعت كنم. به خدا سوگند او لب به سخن نگشود.
امام: كسی از آنها نادانتر نیست! البته در میان مرجئه فتوی و دانشی پیدا میشود و در میان خوارج فتوی و علمی وجود دارد، اما كسی از آنها نادانتر نیست. [12]
داود بن كثیر رقی كوفی اسدی:
داود روایاتی زیاد از همین امام نقل كرده است، بویژه در موضوع كرامات و فضائل امامان، واصلی (مجموعه حدیث) هم داشته كه راویان موثق از آن روایت كردهاند و به این سبب كه او در زمینه كرامات، حدیث فراوان نقل كرده، متهم به غلو گردیده، اما این نسبت، دروغ است و او از غالیان نبوده است.
در بیان عظمت و منزلت او احادیث فراوان رسیده، از جمله آنكه امام صادق - علیه السلام - طی حدیثی فرمود: داود نزد ما به منزله مقداد است برای رسول الله - صلی الله علیه و آله - .
روزی امام صادق - علیه السلام - به داود كه راه میرفت، نظر انداخت و فرمود: هركس میخواهد و خوشحال است كه به مردی از یاران قائم - علیه السلام - نگاه كند، به داود نظر افكند.
این حدیث و نظایر آن دلیلی است آشكار بر عظمت شخصیت و مرتبه والای او در ایمان و یقین و نشانهای است بر وثاقت و درستی او در نقل حدیث.[13]
زراره بن اعین شیبانی:
درباره ابعاد شخصیت زراره چگونه میتوانیم سخن بگوئیم؟ آیا نویسندگان هر چند زبردست و باهوش، و قلمزنان هر چند چیره دست و ماهر باشند میتوانند طی چند جمله و چند صفحه حق سخن را درباره زراره ادا كنند؟ پس مناسب است كه در بیان مقام و منزلت او به احادیثی كه از ائمه هدی به دست ما رسیده بسنده كنیم.
آری، در بیان شأن والای زراره همین بس است كه امام فرمود: اوتاد روی زمین چهار نفرند: محمد بن مسلم، بریدبن معاویه، لیث بختری، زراره بن اعین.
و نیز امام در مقام تجلیل و تمجید از زراره فرمود: ای زراره! نام تو در میان نامهای بهشتیان بدون الف ضبط است.
زراره عرض كرد: آری، فدایت گردم! نام اصلی من عبدربه است و زراره لقب من است. [14]
امام در حدیثی دیگر فرمود: اگر زراره نبود، به گمانم تمام احادیث و آثار پدرم از بین میرفت.
روزی امام خطاب به فیض بن مختار جعفی كوفی فرمود: اگر میخواهی به احادیث و علوم ما برسی، بر تو باد این مرد. آنگاه اشاره به زراره كرد.
و در حدیث چهارم فرمود: خداوند زراره را رحمت كند اگر او و امثال او نبودند، احادیث پدرم از بین میرفت.[15]
امام رضا - علیه السلام - میفرماید: آیا كسی همانند زراره در دفاع از حق، سختكوش و محكمتر بوده است؟!
این احادیث و امثال آنها در معرفی زراره و بیان فضیلتها و منزلتهای او نزد اهل بیت از بیان هر سخنور ماهر و كلام هر نویسنده زبردستی مفیدتر است.
زراره تنها فقیه نبوده، بلكه جامع انواع فضائل و كمالات بوده است. ابن ندیم در این باره مینویسد: زراره از بزرگترین رجال شیعه از نظر فقاهت، علم الحدیث، دانش كلام و ایدئولوژی بوده است.
نجاشی مینویسد: زراره شیخ اصحاب ما امامیه در عصر خود و جلوتر از همه بوده است. او مردی قاری، فقیه، متكلم، شاعر و ادیب بوده كه همه فضائل دین و دانش در او جمع بوده است.
از ابوغالب زراری حكایت شده است كه: زراره زیبا روی، تنومند و سفید پوست بود و هر وقت به قصد نماز جمعه بیرون میآمد، یك عرقچین مشكی بر سر مینهاد و در پیشانیاش میان دو چشم آثار سجده مشاهد میشد و عصائی هم به دست میگرفت. مردم از دو طرف صف میكشیدند و محو تماشای زیبائی وشكوه او میشدند. گاهی هم زراره از كثرت جمعیت تماشاچی مجبور به بازگشت میشد.
زراره سخت بحاث و اهل مناظره بود و احدی نمیتوانست با او درگیر بحث شود و در برابر حجت و منطق و استدلال او مقاومت كند؛ ولی اخیراً به علت اشتغال به عبادت از بحثهای كلامی باز ماند و به هر حال متكلمان شیعی همگی شاگرد اویند.
پس اگر چه زراره در غالب علوم و فنون عصر خویش مهارت داشته لیكن شهرت او بیشتر در علم الفقه است و هر كس در دریای فقه غوطه بخورد، خواهد دید كه زراره چقدر در این دانش بهره داشته، و حتی هیچ بابی از ابواب فقهی خالی از یك یا چند حدیث از زراره نیست.
زراره یكی از اصحاب اجماع امام باقر - علیه السلام - است كه فقها در صحت روایتشان و در اقرار بر فقاهتشان متفق القولند و دور نیست كه زراره فقیهترین آنان باشد.
زراره به داشتن فضل و دانش و تقرب نزد اهل بیت معروف بود و همین، بزرگترین گناه او نزد دشمنانش محسوب میگشت و همیشه از این نظر مورد تهدید قرار میگرفت؛ از این رو امام گاهی پشت سر زراره بد میگفت تا شاید بدین وسیله برخی خطرات را از او دفع نماید.
پس احادیثی كه در طعن او وارد است، در همین زمینه بوده و خود امام صادق - علیه السلام - طی حدیثی طولانی پرده از این راز كنار زده و فرموده است: من گاهی حرفهای بد درباره تو میزنم و بر تو عیب میگیرم، شاید بدین وسیله خطری را از تو دفع كرده باشم؛ چون دشمنان ما كسانی را كه دوست ما هستند و نزد ما منزلت دارند، آزار و اذیت میكنند - تا اینكه فرمود: - پس گاهی ما تو را خدشهدار میسازیم تا دشمنان ما از تو خوششان بیاید و بدین وسیله شر و آسیب آنها را از تو بر طرف میكنیم.[16]
ابو اسامه زید شحام:
زید مردی موثق وجلیل القدر و بلند مرتبه بوده و از شیخ مفید حكایت شده كه گفته است: او از اصحاب فقیه و دانشمندان امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) بوده كه در بیان حلال و حرام و دادن فتوی و توضیح احكام، مرجع بودهاند.
از خود امامان نیز در شأن و اعتبار زید احادیثی روایت شده است، از جمله خود او روایت میكند كه به امام صادق علیه اسلام عرض كردم: آیا نام من در میان اسامی اصحاب الیمین آمده است؟
امام در پاسخ فرمود: آری.
در حدیثی دیگر میگوید: وارد حضور امام ابی عبدالله - علیه السلام - شدم، فرمود: ای زید! از نو توبه كن و عبادت به جای آر!
من در دل خویش بروضع خود متأسف شدم. اما امام فوراً فرمود: نه، ای زید! تو را جز به نیكی نمیشناسیم و تو از شیعیان ما هستی. - تا فرمود: - گویا مقام تو را در بهشت میبینم و رفیق و همراه تو حارث بن مغیره نصری است.[17]
زید شهید:
زید از برادرش امام باقر و برادرزادهاش امام صادق - علیه السلام - نیز حدیث روایت كرده و به امامت امام صادق - علیه السلام - اعتقاد داشته و حتی دعوتش در خفا برای او بوده است و هرگز تا زنده بود امامت را برای خود نمیدانست و مردم را به سوی خود نمیخواند. اصولاً او برای هدفهای شخصی پیكار نمیكرد، بلكه پس از شهادتش، چنین مطلبی درباره او ادعا شده است.
زید در سال 121 ق. در كوفه شهید شد و امام صادق - علیه السلام - در مصیبت او گریست و از خدا برایش رحمت خواست و سرپرستی خانواده او و دیگر همراهانش را كه كشته شده بودند، به عهده گرفت و به آنان انفاق میفرمود.
پس زید، جامع بسیار از صفات فاضله و برجسته بوده است كه كمتر كسی جز معصوم آنها را دارا میباشد. او مردی فقیه و پرهیزگار، جواد و بخشنده، شجاع و دلیر، زاهد و عابد، آن هم در سطح عالی بوده است.[18]
سدیربن حكیم بن صهیب صیرفی كوفی:
امام صادق - علیه السلام - در تجلیل و ستایش سدیر خطاب به زید شحام چنین فرمود: من در حق سدیر و عبدالسلام بن عبدالرحمان دعا كردم و از خداوند آزادی آنها را از زندان خواستم و خداوند هم آنان را به من باز گردانید.
در حدیثی دیگر فرمود: خداوند هرگاه بندهای را دوست بدارد، او را به انواع بلاها گرفتار میسازد و ما و شما - ای سدیر! - هر صبح و شام سروكارمان با بلا و گرفتاری است.
همین اندازه كه امام رهائی سدیر را از زندان خواسته و خداوند نیز او را همچون هدیهای به امام بخشیده، دلیل آن است كه او نزد امام صادق - علیه السلام - دارای قرب و منزلت ویژهای بوده و در جلالت شأن و مقام او همین بس كه او محبوب خدا و مشمول الطاف بلائی او بودهاست.
ابومحمد سلیمان بن مهران اعمش اسدی كوفی:
ذهبی در «میزان اعتدال» مینویسد ابومحمد اعمش یكی از پیشوایان مورد وثوق است و از تابعین جوان به شمار میآید. اعمش مردی بوده عادل، راستگو، پایدار بر حق و صاحب دانش سنت و قرآن. دانشمندان رجال و تراجم نیز در همین حدود او را ستایش كردهاند.
ابو محمد اعمش از روایان فضائل امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - است. حتی عامه و خاصه روایت كردهاند كه منصور از او پرسید: درباره فضیلت علی - علیه السلام - چقدر حدیث میدانی؟!
او پاسخ داد: ده هزار، یا هزار حدیث،
این تردید شاید از نساخ و شاید هم از خود او بوده، زیرا او میدانست كه منصور در دل خویش نسبت به علی و آل علی علیهم السلام كینه و عداوات دارد و به جهت بیمی كه از او داشته، عدد كمتری گفته است و چون منصور متوجه تردید اعمش در گفتارش شده، برای اطمینان اعمش و رفع گمان او گفته: بلكه همان ده هزار كه گفتی درست است.
گویند او به سال 61 ق. یعنی یك سال پس از شهادت امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمده و در سال 148 ق. در بیست و پنجم ربیعالاول سال وفات امام صادق - علیه السلام - هم درگذشته است.
پی نوشت ها:
[1] . در مورد تلمذ او نزد امام صادق - علیه السلام - به مصادر یاد شده در ترجمه اعلام سابق الذكر مراجعه شود.
[2] . نگاه كنید به مصادر سابق الذكر و رجال شیخ و خلاصه علامه و جز آنها.
[3] . مرحوم بحرالعلوم گوید: «... جمیل، الجمیل مع ابان - والعبد لان ثم حمادان».
[4] . بحرالعلوم رضوان الله علیه می فرماید:
فالسته الاولی من الامجاد
اربعه منهم من الاوتاد
زراره كذا برید قداتی
ثم محمد ولیث یافتی
كذا الفضیل بعده معروف
و هو الذی ما بیننا معروف
[5] . رجال كشی، ص 160.
[6] . الانعام /89.
[7] . رجال كشی، ص 268.
[8] . رجال كشی، ص 297 ؛ چاپ مؤسسه اعلمی.
[9] . همان كتاب، ص 298.
[10] . الانعام /120.
[11] . رجال كشی، ص 294.
[12] . همان كتاب، ص 344.
[13] . همان كتاب، ص 122.
[14] . همان كتاب، ص 124.
[15] . رجال كشی، ص 126.
[16] . نگاه كنید به كتاب سابق الذكر، ص.286 حدیث دوم دلالت بر آن دارد كه زید در عصر امام درگذشته، بنابراین بعید است عصر امامت حضرت كاظم - علیه السلام - را درك كرده باشد.
[17] . رجال كشی، ص 365 - 371.
[18] . محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری كوفی كسی است كه سی و سه سال در كوفه پست قضاوت را به عهده داشته است. نخست از سوی بنی امیه و سپس از جانب بنی عباس. ابن ابی لیلی به سال 74 ق متولد شد و در سال 148 ق. در كوفه درگذشته است. شیخ مرحوم او را از اصحاب امام صادق - علیه السلام - برشمرده،لیكن چنین به نظر میرسد كه او عملاً از مخالفان و دشمنان امام بوده است.
/خ