راویان امام صادق(علیه السلام) – (2)
سماعه بن مهران حضرمی كوفی:
سماعه در ابواب فقه احادیث فراوان دارد و از امام صادق - علیه السلام - راجع به زیارت و دعا، حدیث زیاد روایت كرده است. او كتاب هم داشته كه راویان موثق از آن كتاب، حدیث كردهاند و برخی از آن روایان جزء اصحاب اجماع میباشند.
سماعه را به واقفه نسبت دادهاند، لیكن چنین امری ثابت نیست، بلكه او صددرصد موردی موثق و مورد اطمینان بوده است.
صفوان بن مهران جمال اسدی كاهلی كوفی:
صفوان فوق العاده به اهل بیت وابسته بوده و دستور آنان را دقیقاً عمل میكرده و كاملاً در خدمتگزاری مواظب و مراقب بوده است.
در فصل «امام صادق - علیه السلام - در عراق» از همین نوشته داستان اطاعت او از دستور امام كاظم - علیه السلام - و توبیخ و سرزنش هارون را آوردهایم كه به آن مراجعه كنید.
همین داستان در جلالت شأن و عظمت شخصیت او كافی است كه چگونه او در راه اطاعت امر امام عصرش تا پای جان پیش رفته است.
به هر حال صفوان از روایان جلیل القدر و مردان سرشناس شیعه امامیه است و احادیث فراوان از امامان دارد و كتاب حدیثی هم تألیف كرده است كه رجال موثق و حتی اصحاب اجماع از آن كتاب روایت نمودهاند.
عبدالرحمان بن حجاج بجلی كوفی:
عبدالرحمان از بزرگان اصحاب امام صادق - علیه السلام - و از یاران ویژه و صاحبان سر او و از فقیهان موثقوصالحبودهاست.
از خود امامان (علیهم السلام) در تعریف و تمجید او سخن فراوان نقل شده است از جمله: به او مژده داده شده كه در مدینه با حسن عاقبت و با ایمان خواهد مرد.
عبدالرحمان كتابهائی هم نوشته كه راویان موثق و احیاناً اصحاب اجماع از آن كتابها حدیث روایت كردهاند. او از متكلمان مبرز بوده كه از قدرت بحث و مناظره، بهره كافی داشته است و امام صادق - علیه السلام - به وی دستور داده و فرمود: ای عبدالرحمان! با مردم مدینه سخن بگو و با آنها به بحث بنشین كه من دوست دارم در میان رجال شیعه امثال تو فراوان دیده شوند.
با دقت در این حدیث و با توجه به اینكه اما صادق - علیه السلام - به كمتر كسی از اصحابش امثال تغلب و طیار و نظایر آنان اجازه بحث و مناظره میداد - زیرا از آن بیم داشته كه بلغزند و خود و یاران امام را با خطر مواجه كنند -، مقام و منزلت عبدالرحمان در نزد امام روشن میشود.
عبدالسلام بن سالم كوفی :
عبدالسلام از اصحاب فقیه و دانشمند صادقین (علیهما السّلام) و از مراجع سرشناس در فتوی و معرفی احكام و بیان حلال و حرام بوده و احدی را در او طعنی و سرزنشی نیست، چنانكه شیخ مفید (طاب ثراه) بر این مطلب گواه است.
عبدالسلا بن عبدالرحمان ازدی:
این بیان امام نشانگر آن است كه این دو تن مورد علاقه شدید آن حضرت بودهاند و چه مقام و منزلتی از این بالاتر كه شخص، این اندازه نزد امام معصوم، محبوب و دوست داشتی باشد؟
عبدالله بن ابی یعفور عبدی:
نگارنده را توان آن نیست كه طی چند كلمه از مقام والا، جلالت قدر، ایمان محكم، مرتبه یقین واستواری و پایداری در عقیده این مرد بزرگ پرده بردارد؛ پس بهتر آن میداند كه رشته سخن را در این مورد به استاد و مربی او بدهد، تا او درباره این شاگرد والامقام كه به ظاهر و باطنش آشناتر بوده است، داد سخن دهد.
امام صادق - علیه السلام - در نامهای كه پس از رحلت عبدالله بن ابی یعفور به مفضل بن عمر جعفی نگاشته است ؛ چنین مینویسد:
«پیمان و عهدی را كه با تو میبندم قبلاً با عبدالله بن ابی یعفور داشتم. او به رحمت ایزدی پیوست، در حالیكه به عهد و پیمان خدا و رسول و امام خویش وفا كرد و خداوند روح او را - درود خدا بر او - هنگامی گرفت كه آثار پسندیدهای از خود باقی گذاشت. كوششهایش مورد سپاس، لغزشهایش آمرزیده و مشمول لطف و مرحمت خدای خویش قرار داشت. خدا و رسول و امام و پیشوایش از او راضی و خشنود بودند. سوگند به قرابت و خویشیام با رسول الله - صلی الله علیه و آله - در عصر ما كسی نسبت به فرمانها و دستورات خدا و رسول و امام زمانش از او مطیعتر و فرمانبردارتر نبود. او بر این عهد پایدار ماند تا خدایش او را به سوی رحمت بیكرانش كشید و او را وارد به بهشت كرد و در آنجا او را همنشین رسول خدا و امیرالمؤمنین قرار داد. خداوند عبدالله را میان دو مسكن جای داده است: مسكن پیامبر و مسكن علی صلواه الله علیهما، هر چند كه مسكنهای ایشان یكی و مراتب و درجاتشان نیز یكی است. خداوند هر چه بیشتر، از او راضی باشد و بروی ببخشد كه ما از او راضی و خشنودیم...»
اگر نبود این گزارش درباره تقوی و مقام معنوی عبدالله بن ابی یعفور كه توسط امام معصوم ارائه میشود، ما نمیتوانستیم اعتقاد پیدا كنیم یك بشر عادی به چنین مقامی از رضا و طاعت برسد!
اینچنین بیان تجلیل و تمجیدآمیز ازسوی امامان درباره اشخاص جز در مورد تعداد انگشت شماری مثل حمران و امثال او وارد نیست و براستی كه آنان در مرتبه بلندی از یقین و ایمان بودهاند.
روزی خودش به حضرت ابی عبدالله - علیه السلام - گفت: به خدا سوگند اگر شما اناری را نصف كنید و بفرمائید این نصف حرام است و این نصف دیگر حلال، من گواهی میدهدم كه آنچه شما حلال دانستید حلال و آنچه را كه حرام فرمودید، حرام است.
امام دو بار فرمود: خدا شما را مورد لطف و مرحمت قرار دهد.
این اندازه تسلیم و رضا و اطاعت فرمان امام است كه عبدالله را به این مرتبه بلند و والا رسانده است و اگر چه هر كس امام خویش را بشناسد و به او معرفت شایان رساند، باید چنین باشد،لیكن ما كجا و این جانهای پاك و فرمانبر كجا؟!
عبدالله بن بكیر بن اعین شیبانی:
عبدالله از اجله فقها و دانشمندان محسوب میشود و اصول و كتب حدیثی هم داشته و هر چند كه برخی او را به فطحیه منسوب داشتهاند، مع ذلك او مردی موثق و مورد اعتماد در حدیث بوده است.
عبدالله بن سنان بن طریف كوفی:
عبدالله خزانهدار منصور، هادی و رشید عباسی بوده است؛ مع ذلك از شیعیان اهل بیت و از فقهای صالح و مردان موثق و جلیل القدری است كه هرگز مورد طعن و ایراد قرار نگرفته است.
امام صادق - علیه السلام - درباره او فرمود: عبدالله هر چه پا به سن میگذارد بهتر و پاكتر میشود.
عبدالله شاهد كرامتی از حضرت ابی عبدالله - علیه السلام - بوده است كه همین معنی، دلیل موقعیت خاص او نزد امام میباشد. او از جمله رازداران امام بوده و كتابهای حدیثی هم داشته است كه روایان مشهور و موثق از آن كتابها نقل حدیث كردهاند.
ابو محجل عبدالله بن شریك عامری:
از خداوند جل شأنه مسئلت داریم كه پرچم ظفر اثر آن بزرگوار را بر سر ما نیز به اهتزاز درآورد. آمین.
عبدالله بن مسكان كوفی:
ابن مسكان از فقهای بزرگ و جلیل القدر و از رؤسا و مراجع عظیم الشأن بوده كه در بیان حلال و حرام و توضیح احكام، مورد مراجعه مردم بودهاند و مجموعه حدیثی نیز تألیف نموده است كه روایان عادل و موثق و سرشناس از آن مجموعه، حدیث روایت كردهاند.
عبدالله نجاشی اسدی:
عبدالله نجاشی از سوی منصور عباسی، استاندار اهواز بوده و با مكاتبه، از امام صادق - علیه السلام - دستور میگرفته و مطابق راهنمائی امام بزرگوار در اموال، تصرف میكرده است. از جمله نامههای امام به نجاشی، نامه مفصلی است كه مشهور است و ما بخشهائی از آن را در بحث وصایای امام آوردهایم.
عبدالله نجاشی مورد رضایت امام بوده و رفتارش در پست استانداری اهواز نیز مرضی خاطر آن حضرت بوده است و علمای اسلام او را موثق دانستهاند، و حتی شیخ الطایفه طوسی «طاب ثراه» در كتاب «تجارت تهذیب» ، او را در ردیف زاهدان روزگار بر شمرده است.
عبدالله بن یحیی كاهلی كوفی:
امام ابوالحسن الكاظم - علیه السلام - را او را از حسن عاقبت و سرانجام نیكو خبر داده و روزی خطاب به وی فرمود: ای كاهلی! امسال كار نیكو زیاد انجام ده كه اجل تو نزدیك شده است.
كاهلی از شنیدن این كلام به گریه افتاد. امام پرسید: چرا گریه میكنی؟
كاهلی گفت: جانم به قربان شما، خبر از مرگ من میدهید!
امام فرمود: مژده باد ترا كه تو از شیعیان ما و مردی عاقبت به خیر هستی.
آنگاه كاهلی مدت زیادی نزیست تا از دنیا رفت. او نزد امامان دارای قرب و منزلتی بوده است كاهلی كتاب حدیثی هم داشته است كه برخی ثقات برجسته و بعضی از اصحاب اجماع از آن كتاب روایت كردهاند.
عبدالملك بن اعین شیبانی:
هنگامی كه امام در مكه خبر وفات او را شنید، دستها را به آسمان بلند كرد و در حق او دعا نمود و فراوان برایش رحمت فرستاد و موقعی كه وارد مدینه شد، همراه اصحاب و یارانش بر سر قبر او حضور یافت.
زراره گوید: امام پس از درگذشت برادرمان فرمود: پروردگارا! ابوضریس به ولایت ما معتقد بود و ما را برگزیده تو میدانست؛ پس روز قیامت او را در زیر سایه محمد و آل محمد قرار ده.
این سخن امام و بسیاری سخنان دیگر درباره عبدالملك نشانگر مقام و منزلت او و میزان معرفتش نسبت به امامان است. پسر او كه ضریس نام داشته نیز ازروایان مورد وثوق امام صادق - علیه السلام - میباشد. او داماد عموی خویش حمران بن اعین بوده است.
عبیدالله بن زراره بن اعین:
به هر حال مردی مورد وثوق بوده و احدی را در وثاقت و درستی او شك و تردیدی نیست؛ بعلاوه خود فقیهی مبرز و مرجعی سرشناس و راهنمای مردم در زمینه حلال و حرام بوده است و صاحب تألیف و تصنیف هم میباشد.
عبیدالله بن علی بن ابی شعبه كوفی حلبی:
نیای این خاندان یعنی شخص ابوشعبه از امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) روایت كرده است. البته همه افراد آل شعبه مردمانی موثق بودهاند، ولی بزرگترین و موجه ترینشان همین عبیدالله میباشد و هرگاه كلمه حلبی مطلق ذكر شود منطور همین عبیدالله است، هر چند كه گاهی هم برادر او محمد، مقصود میباشد.
عبیدالله در میان شاگردان امام صادق - علیه السلام - از نخستین كسانی است كه دست به تألیف و تصنیف زده و وقتی كتابش را كه در فقه تصنیف كرده است، به امام صادق - علیه السلام - عرضه داشت، امام مطالب آن را تأیید و تحسین نمود و به هنگام قرائت كتاب به عنوان تمجید آن فرمود: آیا آنان (مخالفان) نیز همانند این را دارند؟
عدهای از روایان سرشناس و موثق نیز از این كتاب روایت كردهاند. خداوند به ایشان از طرف دین و اهل دین، پاداش محسنان عطا فرماید. آمین.
علاء بن رزین قلاء كوفی:
علی بن یقطین كوفی بغدادی:
روزی ابن یقطین وارد حضور امام كاظم - علیه السلام - شد. ایشان خطاب به حاضران فرمود: هر كس دوست دارد یكی از اصحاب رسول الله - صلی الله علیه و آله - را دیدار كند، به این مرد یعنی (ابن یقطین) نظر افكند.
مردی از حاضران پرسید: پس او از بهشتیان است؟
امام كاظم - علیه السلام - فرمود: من كه گواهی میدهم او اهل بهشت است.
و در سخنی دیگر فرمود: از علائم نیكبختی و سعادت ابن یقطین آنكه من او را در موقف یاد كردم.
و باز فرمود: من از خداوند خواستم كه علی بن یقطین را به من ببخشد، پس خدا هم او را برای من بخشید و به من داد. علی بن یقطین مال و دوستیاش را (در راه خدا) بخشید و بذل كرد، لذا شایسته این همه تكریم شد.
در هر حال، اعمال صالح و خدمات ارزنده او برای ائمه و كوششهایش در راه انجام نیازمندیهای شیعیان و دوستان اهل بیت، قابل شمارش نیست. او همه ساله افرادی را به نیابت از سوی خود برای حج میفرستاد. در یكی از سالها حدود 300 تن را برشمردند كه از طرف علی بن یقطین به حج آمده و لبیك میگفتند، كه به برخی 20 هزار و به بعض دیگر 10 هزار درهم داده بود و در میان حج گزاران او، كاهلی و عبدالرحمان حجاج و دیگران دیده میشدند كمترین مبلغی كه او برای نیابت حج میپرداخت، یكهزار درهم بوده است.
ابن یقطین همه ساله اموال و مبالغ زیادی «وجوه شرعی» برای ابوالحسن موسی - علیه السلام - میبرد و گاهی رقم به یكصدهزار الی سیصد هزار درهم بالغ میگردید.[19]
از جمله فضائل ابن یقطین اینكه او نیازمندیهای دوستان اهل بیت را بر میآورد. وی طبق دستور امام هزینه زندگی كاهلی و خویشاوندان نزدیك او را متعهد شد. بعلاوه هر كسی از فقران شیعه به او مراجعه میكرد، احتیاجاتش را برآورده میساخت.
امام كاظم - علیه السلام - برای سه یا چهار تن از فرزندان از جمله امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام - همسر اختیار كرد. ابن یقطین در این زمینه به امام نامه نوشت و اظهار داشت كه مهر همسران پسران امام را فرستاده است. علاوه بر آن، سه هزار دینار هم به عنوان هزینه ولیمه ومهمانی داد كه كلاً سیزده هزار دینار یك قلم به امام تقدیم نمود.
امام موسی - علیه السلام - وارد سرزمین عراق شده بود؛ این یقطین به حضور امام آمد و عرض كرد: شما از كار و موقعیت من اطلاع دارید؟
امام در پاسخ فرمود: ای علی! برای خداوند متعال نزد ستمگران و جباران و یاورانشان، اولیاء و دوستانی است كه بوسیله آنان از دوستان مظلوم و محروم خود دفاع میكند و تو - ای ابن یقطین! - از آن اولیاء اللّه هستی.
خلاصه سخن آنكه: علی ین یقطین در دستگاه خلافت و در میان دشمنان خدا، مأمور الهی و پناهگاهی جهت نجات اولیا و شیعیان اهل بیت بوده است. او حقوق آنان را ادا میكرد و انواع گرفتاریهایشان را برطرف میساخت. بعلاوه فی نفسه مردی بوده است صالح، محدث و آشنای با احكام اسلام و براستی قلم از بر شمردن فضائل و زیبائیهای چنین شخصیتی عاجز و ناتوان است.
علی بن یقطین به سال 124 ق. در كوفه زاده شد. پدرش یقطین از مبلغان سرشناس حكومت هاشمیان بود كه مروان حمار او را تحت تعقیب داشت؛ ولی او و همسرش و دو پسرش علی و عبید ازكوفه به مدینه فرار كردند، تا اینكه آفتاب دولت مروانیان غروب كرد و عباسیان روی كار آمدند. در این هنگام، یقطین خود را آشكار ساخت و در حكومت سفاح و منصور عباسی همچنان دارای پست و مقام دولتی بوده. مع ذلك او و پسرش علی شیعه امامیه بودند.
یقطین پولهای زیادی به امام صادق - علیه السلام - میداد كه اتفاقاً خبر آن به گوش منصور عباسی رسید؛ ولی خداوند مكر وشر آنان را از وی بگردانید.
علی بن یقطین به سال 182 ق. در مدینه السلام بغداد درگذشت و محمد امین فرزند هارون الرشید بر او نماز گزارد و پس از او به سال 185 ق. پدرش یقطین بدرود حیات گفت. رحمت خدا به روان هر دو باد. آمین.
ابومعاویه عماربن خباب بجلی دُهنی كوفی:
اصولاً بیت عمار از بیوتات معروف شیعه در كوفه آن روزگار بوده است. گویند روزی عمار برای ادای شهادت نزد قاضی كوفه یعنی، ابن ابی لیلی [20] حاضر شده بود. تا چشم قاضی به عمار افتاد، خطاب به وی گفت: تو رافضی هستی و شهادت تو پذیرفته نیست؛ برخیز و برو!
عمار بلند شد و در حالیكه از شدت ناراحتی و خشم، تمام بدنش میلرزید، به گریه افتاد.
قاضی: تو مردی محدث و دانشمند هستی؛ اگر خوشت نمیآید كه به تو رافضی گفته شود پس، از این اعتقاد دوری كن كه در این صورت از دوستان ما خواهی شد!
عمار: به خدا سوگند تو در اشتباهی. گریه من بر حال تو و خودم است (نه به خاطر اینكه مرا شعیه خطاب كردی) اینكه بر حال خود گریستم بدین سبب است كه تو مرا به مقامی شریف نسبت دادی و رافضی ام خواندی، در حالیكه من شایسته این مقام نیستم؛ وای بر تو! امام صادق - علیه السلام - برای ما روایت فرمود: نخستین كسانی كه رافضی خوانده شدند ساحران فرعون بودند كه به موسی گرویدند و فرمان فرعون را اعتنا نكردند وحكم او را دور انداختند و به هر پیش آمدی تسلیم شدند؛ لذا فرعون آنان را رافضه نامید، چون آئین او را ترك كرده و به موسی ایمان آوردند. پس رافضی كسی است كه هر آنچه را كه خداوند خوش ندارد كنار بگذارد و به هر چه خداوند فرمان داده است، عمل كند وچنین كسی در زمان ما كیست؟ من از بیم آن گریستم كه این نام شریف بر خود نهادهام، ولی چنین نسیتم و خوف آن دارم كه پروردگارم مرا مورد سرزنش قرار دهد و بفرماید: ای عمار! تو رافض و تارك باطل و عمل كننده به فرمانهای خدا بودهای، آنگونه كه آن مرد تو را با این نام صدا كرد؟! پس میترسم خداوند بر من سخت بگیرد و از تقصیرات من درنگذرد،مگر اینكه مولی و سرورم به شفاعت من برخیزد و مرا نجات دهد. اما اینكه بر حال تو گریستم بدین جهت بود كه تو دروغ بزرگی گفتی و نامی را كه من شایسته آن نبودم بر من نهادی، و برای این گریستم كه میترسم خداوند تو را بسختی عذاب كند؛ زیرا تو بهترین نامها و شریفترین عنوانهارا پست انگاشتی. پس چگونه عذاب الهی را در برابر این كردار تحمل خواهی كرد؟
امام صادق - علیه السلام - كه این داستان را اززبان عمار میشنید فرمود: اگر عمار گناهانی به بزرگی زمین و به عظمت آسمانها مرتكب شده بود، به سبب همین سخنانش و به خاطر همین بحثی كه با این قاضی داشته است، همهاش آمرزیده میشد و به همان اندازه نزد پروردگارش بر حسنات و اعمال پسندیدهایش افزون میگشت.
این داستان چنانكه ملاحظه میكنید، حكایت از آن میكند كه عمار ایمانی محكم و اعتقادی ثابت و استوار داشته و در تشیع و ولای اهل بیت چنان پایدار بوده كه با توهین و تحقیر نابخردان،ملال خاطر پیدا نمیكرده و متزلزل نمیشده است.
عمار كتابی هم داشته است كه جمعی از ثقات از آن روایت كردهاند. نیز او كسی است كه ازمحدثان اهل سنت حدیث روایت كرده است، همچنانكه آنان از او روایت نمودهاند و با اینكه او را شیعه میدانستند، موثقش شناخته و حدیثش را میپذیرفتند.
ابن ندیم در «فهرست» ، نام او را آورده و از فقهای شیعهاش شمرده است و در كتاب «قاموس» ذیل ماده «دهن» مینویسد: دهن - بنی دهن به ضمه دال، طایفهای است كه معاویه بن عمار از ایشان است. و در «تاج» مینویسد: پدر عمار كه ابو معاویه كنیهاش بود، از مجاهد، ابوالفضل وعدهای دیگر روایت كرده و شعبه و سفیان ثوری و سفیان بن عیینه (دو سفیان) هم از او روایت كردهاند و او شیعه موثقی بوده و به سال 133 ق. وفات یافته است.
ابویقظان عماربن موسی ساباطی:
عمار به «فطحیه» منسوب است، مع ذلك در وثاقت او حرفی نیست بویژه آنكه امام ابوالحسن الكاظم - علیه السلام - درباره او فرمود: من عمار را از خداوند خواستم و خداوند هم او را برای من داد.
كشی در رجال خود این مطلب را در سه مورد ذكر كرده است.[21]
عمار جزو فقهای سرشناسی است كه در بیان حلال و حرام مرجع بودهاند و اصحاب ما امامیه به احادیث او عمل نمودهاند. او روایات فراوانی نقل كرده و هر كس كتب حدیثی را بررسی كند، به صحت و درستی این مطلب پی خواهد برد.
شیخ در «فهرست» مینویسد: عمار كتاب حدیثی بزرگ تألیف كرده و آن كتابی است خوب و مورد اعتماد.
عمار دو برادر هم داشته است به نامهای قیس و صباح كه هر دو افراد موثق و در ردیف راویان از امام صادق و امام كاظم - علیه السلام - بودهاند.[22]
عمروبن ابی مقدام ثابت بن هرمز عجلی كوفی:
تعلموا الصدق قبل الحدیث.
پس از فراگیری حدیث، صدق و راستی یاد بگیرید!
از همین عمرو منقول است كه میگفته: «هر گاه به سیمای نورانی جعفربن محمد - علیه السلام - نظر میافكندم، میدانستم كه او از نسل پاك پیامبران است» و این جمله را دانشمندان شیعه وسنی هر دو از او روایت كردهاند. در واقع، عمرو نزد هر دو فریق دارای موقعیت بوده و از شخص امام ششم در شایستگی و بلندی شأن و اعتبار او مطالب فراوان نقل شده، از جمله منقول است كه: روزی امام صادق - علیه السلام - در آستانه كعبه نشسته بود. گفته شد كه امسال حاجی فراوان است. امام فرمود: اتقاقاً حاجی چقدر كم است !
در این هنگام عمروبن ابی مقدام سر رسید امام فرمود: این از حاجیان است.[23]
عمرو كتابی به عنوان مجموعه حدیثی داشته است كه ثقات از آن كتاب روایت كردهاند و نجاشی پس از تعریف و توصیف كتاب مزبور سلسله سند خود را به آن كتاب آورده است.
عمروبن ابی نصر انماطی سكونی:
عمر بن اذینه:
او شیخ اصحاب بصری ما امامیه و از محترمین ایشان بوده، چنانكه نجاشی اظهار داشته است.
عمر از چنگ مهدی عباسی فرار كرد و در یمن درگذشت و از این رو نتوانست روایت فراوانی از امام كاظم - علیه السلام - بشنود.
كشی مینویسد: اسم او محمد و پدرش عمر بوده و به نام پدرش مشهور گشته است. كشی برخلاف نجاشی كه او را بصری میشناسد، اهل كوفهاش میداند، مگر آنكه جمع میان دو نطر بشود، به این ترتیب كه اصلاً اهل كوفه وساكن بصره بوده است. او كتابی به نام «فرائض» نوشته كه جمعی از ثقات از آن روایت كردهاند.[24]
ابو صخر عمربن حنظله عجلی بكری كوفی:
روزی یزید بن خلیفه به امام صادق - علیه السلام - عرض كرد كه: عمربن حنظله درباره وقت نماز ظهر حدیثی از شما برای ما روایت میكند.
امام فرمود: «اذن لا یكذب علینا» [25] (او بر ما دروغ نمیبندد و مطلب نادرست از ما نقل نمیكند).
روزی خطاب به عمر بن حنظه فرمود: ای اباصخر! به خدا سوگند شما بر دین من و دین پدران من هستید و سه نوبت فرمود: - به خدا قسم در حق شما شفاعت خواهیم كرد، آنگاه كه دشمن ما میگوید: «فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم» [26] (ما شفاعت كنندگان و دوستِ گرم نداریم).
پس چنانكه ملاحظه میكنید عمربن حنظله نزد امام صادق - علیه السلام - به راستی و درستی شناخته شده و او بر دین امام و دین پدران امام بوده و امام برای او و امثالش شفاعت خواهد فرمود و چه مقامی از این بلندتر و ارجمندتر؟!
به هر حال، عمر احادیث فراوانی از امام باقر و امام صادق - علیه السلام - شنیده است كه روایان موثق و سرشناس كه از اصحاب اجماع نیز در میان آنان دیده میشوند، آن احادیث را از او روایت كردهاند.
عمر بن علی بن الحسین:
شیخ مفید مینویسد: عمر فاضل و جلیل القدر و متولی صدقات و موقوفات رسول الله - صلی الله علیه و آله - و امیر المؤمنین - علیه السلام - و نیز مردی پرهیزگار و با سخاوت بوده است.
امام باقر - علیه السلام - درباره او فرمود: عمر دیده بینای من است كه بدان وسیله میبینم.
عمر نیای مادری شریف مرتضی و رضی رحمه الله علیهما بوده و سید مرتضی در كتای «شرح مسائل ناصریه» در ترجمه و شرح حال اجداد مادریاش مینویسد: عمربن علی بن الحسین ملقب به اشرف از سادات بزرگوار و ارجمند و در دوران هر دو حكومت اموی و عباسی صاحب مقام و منزلت بوده است. عمر مردی دانا و عالم بوده و احادیثی هم از او روایت شده است.
فضیل بن یسار نهدی بصری:
امام صادق - علیه السلام - وقتی نگاهش به او میافتاد، آیه «و بشّرالِمُخْبتین» [27] را قرائت میكرد و میفرمود: فضیل از یاران پدر من بوده و من مردی را كه یاران پدرش را دوست داشته باشد، دوست میدارم.
احادیث در بیان فضل و كمال فضیل فراوان است. حتی امام صادق - علیه السلام - درباره او فرمود: خداوند فضیل را مورد مرحمت قرار دهد كه او از ما خاندان است. و امام این سخن را هنگامی فرمود كه به وی گفتند: به هنگام غسل دادن فضیل، دست او از روی عورتش كنار نمیرفت!
و از برخی دیگر احادیث استفاده میشود كه او رازدار اهل بیت بوده است. آیا كرامت و منزلتی از این برتر و بالاتر وجود دارد؟ رضوان خدا بر او.
ابو بصیر لیث بختری مرادی كوفی:
ابوبصیر نزد هر دو امام مقرب و مقدّم بوده و از امام صادق - علیه السلام - درباره او مطالبی نقل شده است كه كشف از منزلت والای او میكند، منزلتی كه جز تعداد اندكی از شاگردان امام به آن منزلت نرسیدهاند.
در شرح حال برید عجلی نقل كردیم كه امام ششم فرمود كه اوتاد روی زمین و سرشناسان دین چهار نفرند، و از آن جمله از لیث بختری نام برده. و نیز صادق آل محمد - صلی الله علیه و آله - فرمود: یاران پدرم از جمله لیث، زنده و مرده شان مایه آبرو و افتخار ما بوده و هستند. و در جای دیگر امام بزرگوار، ابوبصیر را ازمصادیق آیه 34 سوره حج برشمرد.
ابوبصیر شاهد برخی كرامات از امام صادق - علیه السلام - بوده است، از جمله اینكه امام دست بر دو چشم او كشید و او بینائی اولی را باز یافت، و نیز او را كه به قصد امتحان در حال جنابت به حضور امام آمده بود از چنین عملی بازداشت.
چكیده سخن اینكه: ابوبصیر از محدثان بزرگ و از فقهای برجسته بوده و هر كس كتب حدیث را بررسی كند، خواهد دید كه او چقدر حدیث روایت كرده است. او از اصحاب اجماع امام باقر - علیه السلام - نیز بوده است.
ابوجعفر مؤمن الطاق:
مؤمن الطاق از جمله روایان امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) بوده و درباره او از استادش امام ششم سخنان تجلیلآمیز فراوان روایت شده است، از جمله فرمود: زراره، محمد بن مسلم، برید و احول، زنده و مردهشان محبوبترین و دوست داشتنیترین مردم نزد ما هستند.
ابوجعفر احوال از فقهای والا مقام و از متكلمین سرشناس امامیه و مردی باهوش، بیدار، حاضر جواب، دارای برخورد قاطع و حجت در بحث و مناظره بوده است و احادیث او در لابلای كتب پخش است و به یك كلام، مقام او والاتر از آن است كه بتوان ضمن چند كلمه در معرفی شخصیت او از عهده برآمد.
محمد بن مسلم ثقفی كوفی:
محمد بن مسلم از آن یگانه انسانهائی بوده است كه در این جهان خاكی كمتر بوجود میآیند. او نمونهای عالی در صلاح، شایستگی و پیروی از امامان و اطاعت از فرمانهای ایشان بوده است و از نظر رفتار، دنباله روی رهبرانش و در میان مردم شناخته شده به امانت و درستی.
فضل و صلاح او مورد پذیرش مخالفان هم بوده است، جز اینكه آنان محمد را رافضی میخواندهاند؛ همان عنوانی كه او و همكیشانش آن را بهترین نام و عالیترین افتخار برای خود میدانستند.
محمد بن مسلم فقیه عصر خویش شمرده شده است؛ عصری كه از نظر رونق فقه و كثرت فقها بهترین اعصار بشمار میرود. حتی عبدالرحمان بن حجاج و حمادبن عثمان كه خود دارای منزلت والائی در فقاهت بودهاند، گفتهاند كه در میان شعیه، فقیهتر از محمد بن مسلم وجود ندارد؛ در حالیكه در میان فقهای عصر كسانی بودهاند كه به گفته امام ششم نگهبانان شریعت محمدی بودهاند.
آری، محمد بن مسلم فقیهی یگانه بوده است و چرا نباشد؟ كه او به تنهائی از امام باقر - علیه السلام - سی هزار و از امام صادق - علیه السلام - شانزده هزار حدیث شنیده است و یك نظر گذارا بر كتب حدیث، فراوانی احادیث او را اثبات میكند و به هر حال سخنان تعریفآمیز ائمه درباره او زیاد است و هم او از اصحاب ششگانه امام باقر - علیه السلام - بوده كه به اصحاب اجماع معروفند.
محمد به سال 150 ق. به سن هفتاد سالگی درگذشته و دو سال از عصر امام ابوالحسن الكاظم - علیه السلام - را درك كرده است. رضوان خدا بر او.
مرازم بن حكیم ازدی مدائنی:
مرازم همان كسی است كه وقتی منصور، امام ششم را به حیره احضار كرد، به اتفاق خدمتكار امام، همراه آن بزرگوار بود و پس از آنكه خلیفه: امام را مرخص كرد و او شبانه از حیره باز میگشت، عاشر از كارگزاران خلیفه جلوی امام راگرفت و از حركت حضرتش ممانعت كرد. مرازم از امام اجازه خواست كه به كمك مصادف، عاشر را بكشد و شر او را كم كند؛ لكین امام اجازه نداد و آنقدر با عاشر كلنجار رفت تا پاسی از شب گذشت و سرانجام او را راضی كرد. آنگاه امام فرمود: این بهتر شد یا آنچه شما میخواستید انجام دهید؟!
این داستان و امثال آن دلیل بر شدت علاقه و میزان محبت مرازم نسبت به مقام امام خویش است و راستی او در هر حال مطیع امام زمان خویش بوده است.
نجاشی مینویسد: مرازم و بردارش [28] بارها گرفتار مزاحمتهای هارون عباسی میشدند. یكبار خلیفه این دو برادر را همراه عبدالحمید غواص كه او نیز از اصحاب و یاران صادقین (علیهما السّلام) بوده دستگیر كرد. از قضا عبدالحمید به دست هارون كشته شد، ولی آن دو برادر جان سالم به در بردند. رحمت بیكران خداوند بر روان آنان باد.
مسمع كردین ابوسیاربن عبدالملك:
روزی امام صادق - علیه السلام - خطاب به وی فرمود: ای اباسیار! من ترا برای امری عظیم آماده میكنم.
او را احادیثی است مشعر بر اینكه ارتباط زیاد و محكمی با اهل بیت داشته و از امام عصر خویش كاملاً پیروی می كرده و وجوه شرعی و حقوق واجبه را هر چند كه زیاد میشد كنار گذاشته و به امام تقدیم میداشته است و حتی یكبار خواستهمهدارائیاشرا با امام تقدیم بدارد كه اما نپذیرفت و او را از این كار منع كرد و فقط حقوق شرعی را برداشت.
معاویه بن عمار:
معاویه از موجهین اصحاب امامیه و مردی بسیار جلیل القدر و فوق وثاقت بوده است. در «وسائل الشیعه» كتاب «النكاح» در حدیثی، امام صادق - علیه السلام - به او «فرزندم» خطاب میكند و این دلیل آن است كه امام، معاویه را بسیار دوست میداشته و به وی علاقمند بوده است، و چه مقامی از این بزرگتر و ارجمندتر؟
از مطالب منقول از «قاموس» و «تاج» درباره پدر او، چنین معلوم میشود كه پدر و پسر هر دو معروف به تشیع و ولای اهل بیت بودهاند.
معروف بن خربوذ مكی:
معلی بن خنیس:
و خشم امام فرو ننشست مگر زمانی كه كشنده معلی را كه سیرافی پلیس داود بود، گرفت و او را به قصاص معلی كشت.
از مطالب خواندنی تاریخ آن است كه وقتی سیرافی را كشان كشان برای قصاص میبردند، فریاد میكشیده و میگفته است: ای مردم! اینان (عباسیان) به ما دستور میدهند مردم را بكشیم و آنگاه خود، ما را به قربانگاه میفرستند.
هنگامی كه معلی به دست جلاد عباسیان به قتل رسید، امام صادق - علیه السلام - فرمود: به خدا سوگند او داخل بهشت شد. و فرمود: وای بر این دنیا پست كه خداوند در آن دشمن خود را بر دوستانش مسلط ساخته است.
در سبب قتل معلی به دست والی مدینه آمده است كه او از كارگزاران و اصحاب سرّ حضرت امام صادق - علیه السلام - بوده و داود او را دستگیر میكند تا اسرار شیعیان و امام را فاش سازد؛ لیكن معلی خودداری میكند و لب نمیگشاید. داود او را تهدید به قتل نموده و میگوید در صورتی رازداری او را خواهد كشت؛ اما معلی همچنان در رازداری پایدار میماند و بالاخره به شهادت میرسد.
این صلابت و استواری معلی دلیل آن است كه او درباره دین، سخت كوش و در راه خدمت به پیشوایان برگزیده خدا جان بر كف بوده است. درود و رضوان خدا بر او و رهبرانش! آمین.
مفضل بن عمر جعفی كوفی :
مفضل علاوه بر دانش و علم فراوان و فضل بیكران و تقوی و صلاحیت، از سوی هر دو امام، وكیل و نماینده هم بوده است. او كسی بوده كه وجوه شرعی و حقوق واجب مالی را به حساب امام و به وكالت از طرف او از مردم دریافت میكرده و با آن پولها میان شیعه اصلاح و رفع اختلاف مینموده و مطابق دستور امام، با ضعیفان و محرومان مدارا میكرده است.
و چه فضیلتی از این مهمتر و ارزندهتر كه انسان، وكیل و نماینده امام معصوم، و در امور مالی و اصلاح میان مردم كه نیازمند داشتن امانت، حوصله، سعه صدر و بسیاری از كمالات دیگر است، مورد اعتماد او باشد؟
عملكرد مفضل دلیل آن است كه او برای همه این مسؤولیتها، صلاحیت و شایستگی كافی داشته و برای انجام امور مرجوعه ازسوی امام، فردی لایق و صالح بوده است.
امام پس از درگذشت عبدالله بن ابی یعفور، مفضل را وكیل و نماینده خود قرار داد و همین كه او جانشین ابن ابی یعفور شده، خود دلیل مقام ارجمند اوست.
مفضل با وجود بسیاری از رجال شیعه و اصحاب امام صادق و امام كاظم (علیهما السّلام) در كوفه، همچنان نمایندگی آن بزرگواران را به عهده داشته است، تا اینكه اجل او فرا رسیده و با نفسی پاك و روشی پسندیده به لقاء الله پیوسته است.
در منزلت او نزد امام همین بس كه امام پس از دریافت خبر وفات او بیش از سی بار و به طور مكرر فرمود: چه بنده خوبی بود مفضل!
و امام كاظم - علیه السلام - میفرمود: مفضل مردی بود كه من با او انس داشتم و از مصاحبتش احساس راحتی و آرامش میكردم. و باز فرمود: خداوند او را رحمت كند، كه راحت شد.
خلاصه اینكه مفضل مردی بوده است كه پر فضیلت و نزد اهل بیت با منزلت، كه با چند جمله نمیتوان از او تجلیل كرد و یا مراتب شخصیتش را برشمرد.
او رسالههائی نیز تألیف كرده است كه جمعی از محدثان موثق، احادیث آنها را از وی روایت كردهاند كه از آن جمله دو رساله «توحید» و «هلیله» را میتوان نام برد.
میسر بن عبدالعزیز نخعی كوفی مدائنی:
ابن شهر آشوب او را از خواص اصحاب امام ششم شمرده و گویند در زمان همین امام به سال 136 ق. درگذشته است.
سخنانی در تجلیل و تمجید او، از ائمه به دست ما رسیده است، از جمله امام باقر - علیه السلام - به وی فرمود: ای میسر! بیش از یك بار و دو بار اجل تو فرا رسیده بود و در همه اینها خداوند مرگ تو را به تأخیر انداخت؛ زیرا تو به خویشاوندان نزدیك خود صله و احسان میكنی - این حدیث بطور مكرر آمده است - و در جای دیگر فرمود: من بوی عطر شما و جانهای شما را دوست میدارم و شما بر دین خدا و دین فرشتگان خداوند هستید...
هشام بن حكم:
هشام در دانش كلام بسیار پیشرو بوده بطوریكه احدی را یارای برابری با او نبوده و در بحثها و صحبتهایش بسیار روشنگر بوده، كه هرگز دچار لغزش نمیشده است. بحثهای او در فنون كلامی و مباحث ایدئولوژیكی شما را به نیرومندی او در احتجاج و استدلال و قدرتش در سركوبی مخالفان هادی و راهنماست.
امام صادق - علیه السلام - بسیاری از اصحاب و شاگردانش را از بحث و مناظره با مخالفان منع میفرمود و جز به تعداد كمی از ایشان اجازه بحث نمیداد و هشام در رأس كسانی بود كه امام به آنان اجازه بحث و گفتگو علمی میداد.
امام - علیه السلام - هشام را در عین حالیكه بسیار جوان و كم سن و سال بود بر بسیاری از اصحاب و یاران كهنسال و پیش كسوت خویش مقدم میداشت و دربارهاش میفرمود: هشام با دل، زبان و دستش ما را نصرت و یاری میكند.
و باز فرمود: هشام خواهان وجوینده حق ما، پیش برنده حرف ما و تأیید و تصدیق كننده ما و به خاك مالنده دماغ دشمن ماست؛ هر كس از او پیروی كند و پا جای پای او گذارد، از ما اطاعت و پیروی كرده و هر كس منكر او شود و با وی مخالفت ورزد، البته با ما دشمنی كرده و منكر ما شده است...
دیگر امامان اهل بیت نیز همانند حضرت صادق - علیه السلام - از هشام تجلیل كردهاند امام رضا - علیه السلام - فرموده است: او بندهای صالح بود.
امام جواد - علیه السلام - فرموده است: خداوند هشام را رحمت كند؛ اوچقدر از ما دفاع میكرد...
امثال این كلمات از ائمه اهل بیت - علیه السلام - در شأن هشام، هر انسان هوشیار و بیداری را از دیگر تعریفها و تمجیدها بی نیاز میسازد و این بیاناتِ سطح بالا از معصومین - علیه السلام - موقعیت هشام را در دفاع از حق و جنگ با باطل بروشنی نشان میدهد وبدون شك شمشیر كلام او در دفاع از امامت مؤثرتر از صد هزار شمشیر تیز بوده، آنگونه كه هارون میگفته است: آری، هشام آن یگانه دانشمندی بود كه مسائل مختلف را در موضوع امامت میشكافت و با فكر و نظر صائب مذاهب را بررسی مینمود و همین مكانت علمی او و قدرتش در بحث و مناظره سبب مرگ زودرسش شد. به همین لحاظ هارون هشام را تحت تعقیب قرار داد و قصد جان او كرد. هشام دچار وحشت شد و به كوفه گریخت و در اثر همین رعبووحشت كه باعث پاره شدن رگ قلبش شد، در گذشت. برخی گویند او به سال 179 ق. وفات یافته است.
در عین حالیكه هشام در دفاع از حق امامان معصوم و حمایت از حریم عقیدتی تشیع، آنچنان سخت كوش و فداكار بود، مع ذلك سخنان طعنآمیز هم راجع به او نقل شده و این یك امر طبیعی است كه حسودان پر كینه برای شكستن شخصیت او ویران كردن بناهای اعتقادیاش بكوشند و دربارهش حرفهای طعنآمیز بزنند؛ وانگهی خود امام نیز گاهی درباره او بد میگفت تا بدین وسیله دشمنان و مخالفان را منحرف كند و نقشههای كید و آسیب را كه برای هشام میكشیدند، نقش برآب سازد.
او از راویان ابوعبدالله و ابوالحسن - علیه السلام - و از جمله شاگردان روشنگر در علم كلام و مباحث عقیدتی بوده است كه حتی دشمنان اهل بیت را نیز با منطق صاف و زلال خویش هدایت و حجت را برایشان تمام میكرد و راه را بر آنان آشكار میساخت. هشام بن سالم از جمله كسانی بود كه امامان معصوم به آنها اجازه بحث و مناظره با مخالفان را میدادند و اگر به او اعتماد نمیداشتند و از انحراف و لغزشش بیمناك میبودند، هرگز به وی اجازه بحث و درگیری علمی نمیدادند، آن هم در عصر و روزگاری كه بویژه علوم و دانشهای عقیدتی در اوج خود بوده است و حكومتهای وقت نیز بر ضد اهل بیت از دشمنان آنان در بحث امامت و بلكه تمام علوم و فنون جانبداری میكردهاند.
هشام تنها در علم كلام سرآمد نبوده بلكه از اجلای فقهای بزرگوار نیز بوده است و سخنان ستایشآمیز در حق او بسیار گفته شده كه همگی مشعر بر بلندی مقام و والائی شخصیت اوست.
چگونه ممكن است ائمه بجدّ پیرامون این شخصیتهای عالی مقام و این مدافعان سرسخت ولایت كبرای خود، سخنان قدح و طعنآمیز بگویند؟ مگر نه این است كه این حق و حقانیت اهل بیت فقط با شمشیر بیان و با حجت برنده آنان قوام پیدا كرده است ؟
بدن شك همگی آنان، مجاهدان در راه خدا بودهاند كه سپاهیان جرار حكومتهای وقت و سلطه ووحشت پادشاهان و حاكمان جور را در برابر زبان شمشیر آسا و دلایل قاطع و برنده ایشان یاری مقاومت نبوده است.
یونس بن یعقوب بجلی دهنی كوفی:
یونس از فقهای سرشناس و از دانشمندانی بشمار میرود كه در بیان حلال و حرام مرجع بودهاند او وكیل و نماینده امام كاظم - علیه السلام - نیز بوده و بطور كلی نزد ائمه موقعیتی بس ارجمند داشته است ؛ چرا كه ازسوی ایشان احادیث و روایاتی وارد شده است كه همگی نشانگر منزلت عظیم او نزد امامان و توجه ایشان به او میباشد از جمله، سخن امام كاظم - علیه السلام - است كه فرمود: ما محافظ و نگهبان تو هستیم.
و در سخنی دیگر امام صادق یا امام كاظم (علیهما السّلام) فرمود: تو از ما اهل بیت هستی. خداوند تو را با رسول الله و اهل بیتش محشور بفرماید كه ان شاء الله چنین خواهد كرد. جز این، احادیث دیگری نیز درباره او وارد شده كه نشان دهنده عظمت مقام و فضل و وثاقت اوست. در اینجا سخن از روایان و شاگردان امام را به پایان میبریم؛ شاگردانی كه هر یك ستارهای درخشان، مرجعی برای بیان احكام دین و نمونه مكارم اخلاق و استادی در دیگر علوم و فنون بودهاند. از همین مطالب است كه قدر و منزلت راویان، ارزش روایت از امامان و میزان علوم و دانشهای منقول از ائمه معلوم و مشخص میشود.
پی نوشتها:
[19] . رجال كشی، ص 218 و 347 و 425.
[20] . فهرست شیخ طوسی، ص 235، افست دانشگاه مشهد.
[21] . رجال كشی، ص 335 و 336.
[22] . رجال كشی، ص 284.
[23] . فروع كافی، ج 3، ص 275، چاپ دارالكتب الاسلامیه.
[24] . الشعراء /101.
[25] . الحج /34.
[26] . مرازم دو برادر دشته است به نامهای محمد و جریریا حدید و هر دو از علمای كلامی بودهاند و امام كاظم - علیه السلام - سخن محمد را میستوده و او را به بحث و مناظره امر فرموده است و معلوم نیست منظور از برادر مذكور در متن كدام یكی است.
[27] . در ضبط نام او سه احتمال ذكر كردهاند: غواض، غواص، عواض و به هر حال او از اصحاب امام كاظم - علیه السلام - بوده و گویند از یاران امامان باقر و صادق علیهما السلام و مردی موثق و مورد اطمینان بوده است.
[28] . رجال نجاشی، ص 298.
/خ