تاج الدين ابوعبدالله محمدبن قاسم حسني ديباجي نقيب (م776ق)، تبارشناس و تاريخنگار برجسته، از نقيبان و فتيان عراق، از سادات حسني خاندان «معيه» ديباجي که زنجيرهي تباري وي به واسطهي ابوالقاسم علي بن حسن به اسماعيل (ديباج) بن ابراهيم (غمر) و از وي به امام حسن مجتبي (عليه السلام) ميپيوندد. خاندان ابن معيه در عراق از ديرباز شکوهمندي و رياست، پيشوايي و نقابت داشتهاند، و افزون بر آن، سرپرستي جامگان و پايگان فتوت و تصوف با ايشان بوده است. خودابن معيه نيز اگرچه در باب رياست فتيان، پوشاندن جامهي جوانمردان و امور ديگر نقابت درآغاز تني چند معارض ميداشت، پس از مرگ آنان بويژه فخرالدين ابن معيه نصيرالدين نقيب، ديگر منازعي براي او نماند، و رياست فتيان و سرپرستي جامگان ايشان در عراق يکسره در قبضهي کفايت او قرار داشت.
استادان ابن معيه را، نخست پدرش جلال الدين ابوجعفر قاسم بن حسين حسني؛ و آنگاه فخرالدين يا فخرالمحققين محمدبن جعفر حلي (م771) فرزند علامه حلي؛ سيدرضي الدين آبي؛ سيدعلي بن عبدالکريم (ابن طاوس)؛ قاضي تاج الدين ابن محفوظ؛ سيد علم الدين مرتضي؛ و جز اينان که نزديک به سي تن از مشايخ سدهي هشتم ميشود، ياد کردهاند. از زمرهي شاگردان نابن معيه، ميتوان فقيه بزرگ امامي، شهيد اول محمدبن مکي عاملي را ياد کرد، که در تبارشناسي از وي اجازهي روايت داشت و بدان مباهات مينمود. فرزندان شهيد نيز، ابوطالب محمد و ابوالقاسم علي و دخترش ستي مشايخ از وي اجازهي روايت دريافت کردند. اما بزرگترين و نامورترين شاگرد ابن معيه در رشتهي تاريخ و تبارشناسي همانا پرورده و داماد او، جمال الدين ابن عنبه حسني (748-828ق) صاحب کتاب عمدة الطالب و الفصول الفخريه است. پيداست، از آنجا که ابن معيه فرزند پسر نداشت، همهي کوشش و دانش خود را پدروار در حق ابن عنبه وقف نموده است. نخست کتاب الجذوة خود را بر او فروخواند، آنگاه آثار سيدابوالحسن عمري را بر او روايت کرد و اجازت داد. همچنين، از بابت همهي آثار خود بدون اجازهي روايت داد. اين شاگرد دانشور، در حق استاد خود چنين گفته است: «مقام استادي و پيشوايي وي در تبارشناسي بدانجا رسيد که در عراق کسي از تباردانان نبود مگر آن که شاگرد او بوده و از وي بهره يافته باشد.» تأليفات او عبارتند از: 1) معرفة الرجال، در دو جلد بزرگ؛ 2) نهاية الطالب في نسب آل ابي طالب، در دوازده جلد؛ 3) الثمرة الظاهر من الشجرة الطاهره، چهار مجلد در تبارگان طالبيان به گونهي مشجر؛ 4) الفلک المشحون في انساب القبائل و البطون، که تنها يک چهارم آن نگاشته آمده بوده است؛ 5) اخبارالامم، در تاريخ که بيست و يک مجلد آن هر مجلدي 400 برگ نگاشته بوده و تمام دورهي آن تا صد مجلد که باز هر مجلدي چهارصد برگ باشد، ميشده است؛ 6): سبک الذهب في شبک النسب، يکي از مختصرات او در تبارشناسي بوده است؛ 7) الجذوة الزينيه، يکي از مختصرات در تبارشناسي؛ 8) تبديل الاعقاب؛ 9) کشف الالتباس في نسب بني العباس؛ 10) الابتهاج في الحساب؛ 11) منهاج العمال في ضبط الاعمال، و نيز کتابهاي ديگر در فقه و حساب و عروض و حديث. متأسفانه از اين آثار گرانقدر، ظاهراً جز نام، نشاني برجاي نمانده است.
کتابنامه:
عمدة المطالب، 162-163، 165، 169-171، 368، الفصول الفخريه، مقدمه، 18، 21، 28.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
استادان ابن معيه را، نخست پدرش جلال الدين ابوجعفر قاسم بن حسين حسني؛ و آنگاه فخرالدين يا فخرالمحققين محمدبن جعفر حلي (م771) فرزند علامه حلي؛ سيدرضي الدين آبي؛ سيدعلي بن عبدالکريم (ابن طاوس)؛ قاضي تاج الدين ابن محفوظ؛ سيد علم الدين مرتضي؛ و جز اينان که نزديک به سي تن از مشايخ سدهي هشتم ميشود، ياد کردهاند. از زمرهي شاگردان نابن معيه، ميتوان فقيه بزرگ امامي، شهيد اول محمدبن مکي عاملي را ياد کرد، که در تبارشناسي از وي اجازهي روايت داشت و بدان مباهات مينمود. فرزندان شهيد نيز، ابوطالب محمد و ابوالقاسم علي و دخترش ستي مشايخ از وي اجازهي روايت دريافت کردند. اما بزرگترين و نامورترين شاگرد ابن معيه در رشتهي تاريخ و تبارشناسي همانا پرورده و داماد او، جمال الدين ابن عنبه حسني (748-828ق) صاحب کتاب عمدة الطالب و الفصول الفخريه است. پيداست، از آنجا که ابن معيه فرزند پسر نداشت، همهي کوشش و دانش خود را پدروار در حق ابن عنبه وقف نموده است. نخست کتاب الجذوة خود را بر او فروخواند، آنگاه آثار سيدابوالحسن عمري را بر او روايت کرد و اجازت داد. همچنين، از بابت همهي آثار خود بدون اجازهي روايت داد. اين شاگرد دانشور، در حق استاد خود چنين گفته است: «مقام استادي و پيشوايي وي در تبارشناسي بدانجا رسيد که در عراق کسي از تباردانان نبود مگر آن که شاگرد او بوده و از وي بهره يافته باشد.» تأليفات او عبارتند از: 1) معرفة الرجال، در دو جلد بزرگ؛ 2) نهاية الطالب في نسب آل ابي طالب، در دوازده جلد؛ 3) الثمرة الظاهر من الشجرة الطاهره، چهار مجلد در تبارگان طالبيان به گونهي مشجر؛ 4) الفلک المشحون في انساب القبائل و البطون، که تنها يک چهارم آن نگاشته آمده بوده است؛ 5) اخبارالامم، در تاريخ که بيست و يک مجلد آن هر مجلدي 400 برگ نگاشته بوده و تمام دورهي آن تا صد مجلد که باز هر مجلدي چهارصد برگ باشد، ميشده است؛ 6): سبک الذهب في شبک النسب، يکي از مختصرات او در تبارشناسي بوده است؛ 7) الجذوة الزينيه، يکي از مختصرات در تبارشناسي؛ 8) تبديل الاعقاب؛ 9) کشف الالتباس في نسب بني العباس؛ 10) الابتهاج في الحساب؛ 11) منهاج العمال في ضبط الاعمال، و نيز کتابهاي ديگر در فقه و حساب و عروض و حديث. متأسفانه از اين آثار گرانقدر، ظاهراً جز نام، نشاني برجاي نمانده است.
کتابنامه:
عمدة المطالب، 162-163، 165، 169-171، 368، الفصول الفخريه، مقدمه، 18، 21، 28.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول