ارتباطات ميان فرهنگى- 2
نويسنده: حسين رضى
مفاهيم مورد نظر در اين حوزه، به دو دسته تقسيم مىشود:
1. مفاهيم اصلى، كه بيشترين كاربرد را در اين حوزه دارد. مباحث عمده اين حوزه در باره اين مفاهيم و ويژگيهاى آن است، كه عبارتند از: ارتباطات فرهنگى، ارتباطات ميان فرهنگى وارتباطات بين فرهنگى.
2. مفاهيم فرعى، كه برخى به انواع خاصى از مفاهيم اصلى توجه دارد، و برخى نتيجه فراگرد ارتباطات ميان فرهنگى (به مفهوم عام) تلقى مىشود، همانند: ارتباطات درون فرهنگى، تماس فرهنگى و برخورد فرهنگى.
اين تعريف، ناظر به ارتباط ميان دو فرهنگ است. در صورتى كه اين اصطلاح را مىتوان در حوزه ارتباطات با محتواى فرهنگى يا در زمينه و بستر فرهنگى يا در گفتمانى فرهنگى كه با عناصر، سوابق و جنبههاى فرهنگى جامعه سروكار دارد، به كار برد. در اين حالت، اين اصطلاح همعرض با ارتباطات سياسى و ارتباطات دينى خواهد بود كه هم در ميان اعضاى متعلق به يك فرهنگ و در درون آن، و هم در ميان اعضاى دو فرهنگ و بين آن دو، مىتواند قرار گيرد.
ارتباط ميان فرهنگى، ارتباط ميان مردمانى است كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادين آن بحدى از يكديگر متمايز است، كه پديدههاى ارتباطى را متفاوت جلوه مىدهد Samovar, 1995, p.58) .
براساس نظريه ويور، روابط ميان فرهنگى به كنش متقابل انسانها از فرهنگ هاى گوناگون مربوط مىشود. اين كنش متقابل، هم در سطح ميان فردى و هم در سطح ملى صورت مىپذيرد. هنگامى كه افراد از فرهنگ هاى متفاوت با هم ارتباط برقرار مىكنند، روابط آنان مىتواند آكنده از فشار و بىاعتمادى، و غير مفيد باشد Fischer, 1996, p.XIV) .
تعريف ديگر، بيان مىكند كه مطالعات ميان فرهنگى شامل كنش متقابل واقعى افراد از فرهنگ هاى مختلف مىشود; همانند تحليل و تفسير وقايع به هنگام مذاكره و گفتگوى متخصص ژاپنى با متخصص آمريكايى Wearver, 1996b, p.2) . اين تعريف به كنش واقعى و رو دررو اشاره دارد، و به ارتباطات ميان فرهنگى به معناى خاص اشاره مىكند.
در باره توجه بيشتر ارتباطات ميان فرهنگى به جنبههايى از فرهنگ، مىتوان گفت كه ارتباطات ميان فرهنگى شامل تحقيق در باره عناصرى از فرهنگ مىشود كه بيشترين تاثير را بركنش متقابل افراد متعلق به دو فرهنگ متفاوت در زمانى مىگذارد كه آنان در فضايى ميان فردى در كنار هم قرار گيرن Samovar, 1994, p.7) . براين اساس، به آن دسته از عناصر فرهنگى مؤثر بركنش متقابل در ارتباطات ميان فرهنگى توجه مىشود، كه وجوه اشتراك و افتراق دو فرهنگ را در برگيرد. در حقيقت، دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى براى فهم اين نكته تلاش مىكنند كه به هنگامى كه انسانها از فرهنگ هاى مختلف با يكديگر ملاقات مىنمايند، به كنش متقابل مىپردازند و سعى در حل مسائل خود از طريق روابط درونى مىكنند، چه اتفاقى مىافتد Casmir, 1989,p.278) .
يكى ديگر از جنبههاى مورد مطالعه در ارتباطات ميان فرهنگى، توجه به امورى است كه زمينهساز اين نوع ارتباطات مىباشد و آن را تسهيل مىكند. در بيشتر موارد، ارتباطات ميان فرهنگى ميان "مشاركت كنندگان ارتباطى" رخ مىدهد كه سهمى در مشاركت داشته باشند. دانشمندان، هنرمندان و ورزشكاران از اين گروهند كه تخصص مشترك، سطح تحصيلى مشابه يا علاقهها و انگيزههاى مشترك با همكاران خود در ديگر فرهنگ ها دارند Mowlana, 1997, p. 158) . بنابراين، هر چه مشتركات ميان دو طرف بيشتر باشد، سطح ارتباط و ميزان آن بالاتر خواهد بود.
تعريف ديگر، بيان مىكند كه وقوع ارتباطات ميان فرهنگى هنگامى است كه پيام توليد شده در يك فرهنگ، بايد در فرهنگ ديگر پردازش شود Samovar, 1994, p.7) .با استفاده از اين تعريف و تعريف هاى پيشين، مشخص مىشود كه وجود دو فرهنگ و انتقال پيام از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر، ويژگى ارتباطات ميان فرهنگى است كه مىتواند اثرهاى گوناگونى داشته باشد. بنابر اين، بررسى نوع فهم و دريافت مخاطب از پيام ارسالى، و نيز مطالعه در باره آن، در حوزه تخصص متخصصان ارتباطات ميان فرهنگى است. به بيان ديگر، معانى توليد شده و متبادر شده در ذهن دو طرف در ارتباطات ميان فرهنگى و چگونگى هدايت، تنظيم و تسهيل اين ارتباطات، از وظايف دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى است.
ارتباطات ميان فرهنگى گونههاى متعددى دارد، كه برخى از آنها عبارتند از Samovar, 1995, pp.58-61) :
ارتباطات ميان نژادى interracial communication) : پيدايى اين نوع ارتباطات، هنگامى است كه پيام دهنده و پيام گيرنده از نژادهاى مختلف باشند. اين نوع ارتباطات ميان فرهنگى، مشكلاتى را از قبيل: پيشداورى نژادى، استفاده از قدرت به وسيله فرهنگ غالب و در نهايت جهتگيرى قوانين حاكم و شكلگيرى يك نظام ارزشى مبتنى بر نژاد در رسانهها و ديگر نهادهاى جامعه، در پىخواهد داشت.
ارتباطات ميان قومى Interethnic communication) : اين نوع ارتباطات زمانى به وجود مىآيد، كه مشاركت كنندگان درارتباط (ارتباط گران)، از يك نژاد اما از ريشههاى قومى مختلف با پيشينههاى قومى گوناگون باشند. ارتباط ميان انگليسى زبانان و فرانسه زبانان در كانادا، از اين گونه است.
ارتباطات درون فرهنگى Intracultural communication) :
ارتباطات ميان اعضاى يك فرهنگ واحد است.
در بررسى عناصر ارتباطات ميان فرهنگى، بايد به عناصر اجتماعى- فرهنگى توجه كرد كه در زمان برقرارى اين نوع ارتباطات در هم مىآميزد، و به صورت مجموعهاى واحد آشكار مىشود.
عناصر اجتماعى فرهنگى كه توان فراهم كردن زمينه ارتباط افرادى از فرهنگ ها و سابقههاى تاريخى متقاوت را دارد، شامل: ادراكات، فرادگردهاى كلامى و فراگردهاى غير كلامى است. همه اجزاى اين عناصر در ارتباطات ميان فرهنگى، به يكديگر نيازمند و وابستهاند. هر يك از اين عناصر، از اجزائى خاص تشكيل شده است. ادراكات شامل: عقايد، ارزشها، سيستمهاى نگرش، جهان بينى و سازمان اجتماعى است. فرادگردهاى كلامى، از زبان گفتارى والگوهاى تفكر تشكيل شده است. فراگردهاى غير كلامى، مشتمل بر رفتار جسمى، مفهوم زمان وكاربرد فضا مىباشد Samovar, 1995, pp. 66-73) .
سرانجام، به نظر مىرسد كه صرفنظر از معناى عام ارتباطات ميان فرهنگى، معناى خاص آن بيشتر به ارتباط در سطح ميان فردى توجه دارد و مسائلى را كه بين دو فرد از دو فرهنگ متفاوت در اين زمينه به وجود مىآيد- بويژه مسائل ذهنى و در فهم متقابل - بررسى مىكند.
از آنجا كه رويكردهاى مختلفى به جنبههاى گوناگونى از حيات اجتماعى و فرهنگى توجه دارند و ارتباطات بين فرهنگى به مقايسه فرهنگ ها - به گونهاى موضوعى و كلى - مىپردازد، مشاهده مىشود كه رويكرد بين فرهنگى - برخلاف رويكرد روان شناسانه - برتفاوتهاى اجتماعى در ميان مردم تاكيد دارد Fischer, 1996, p.XIII) .
نتايجحاصل از اين مطالعات بيش از آنكه به متخصصان كمك كند، به افراد جامعه كه متعلق به فرهنگ ديگرند يارى مىدهد تا بتوانند با آگاهى و توجه كامل، به تعامل با ديگران بپردازند و از هر گونه پيشداورى و ذهنيت نادرست نسبتبه فرهنگ هاى ديگر برحذر باشند. بنابراين، هر قدر آگاهى ما درباره پويايى برخورد، تطابق و ارتباطات بين فرهنگى بيشتر باشد، هنگام زندگى، كار و تحصيل در فرهنگ ديگر، مؤثرتر خواهيم بود Weaver, 1996a, p.XV) .
با توجه به تعريف هايى ارائه شده، مىتوان نتيجه گرفت كه ارتباطات ميان فرهنگى به جنبههاى شخصى، ذهنيات افراد، دو طرف ارتباط در زمان برقرارى ارتباط، و نيز بررسى راههاى تسهيل اين ارتباطات و رفع موانع و سوء تفاهمهاى احتمالى در زمان ارتباط توجه دارد. اما ارتباطات بين فرهنگى به جنبههاى غير شخصى، ذهنيات كلى افراد نسبتبه فرهنگ هاى ديگر و افراد، موضوعات و مسائل متعلق به آن فرهنگ ها، به گونهاى كلى توجه مىكند.
آنچه در واقع و عمل اتفاق مىافتد، آن است كه واژههاى ارتباطات بين فرهنگى و ارتباطات ميان فرهنگى اغلب به جاى يكديگر به كار مىروند، و به عنوان حوزههاى تحقيق و پژوهش در روشهاى علمى گوناگون همانند، انسانشناسى، ارتباطات، روانشناسى اجتماعى و حتى آموزش يامشاوره، محسوب مىشوند Weaver, 1996b, p.2) .
ارتباطات درون فرهنگى، به عنوان يك نظريه و مفهوم جديد در اين حوزه مطرح است. براى چنين ارتباطاتى مىتوان سه ويژگى مهم را بر شمرد Moon, 1996, p.78) :
«1. چارچوبى مفهومى براى تحليل كنش در حد يك جامعه و منطقه جهانى به دست مىدهد.
2. نظريههاى درون فرهنگى، پيوند ناگشودنى ميان الگوهاى ارتباطى و نيروهاى اجتماعى فرهنگى را توضيح مىدهد.
3. زمينهاى مفهومى را براى مقايسههاى ارتباطات ميان فرهنگى بيان جوامع نامتجانس فراهم مىآورد.»
تماس بين فرهنگى به افراد توانايى مىدهد كه پيچيدگيهاى جامعه ديگر را در يابند، و با افراد متعلق به فرهنگ ديگر نوعى همدلى به وجود آورند Mowlana, 1997, p.157) .
در بيان انواع تماس فرهنگى و كنش متقابل بين فرهنگى، چهارده نوع تماس بين فرهنگى وجود دارد، كه ده نوع آن مربوط به رفتن از كشور خود به كشور ديگر، و چهار نوع آن مربوط به كشور خود است Brislin, 1981, pp.8-10) :
«1. دانشجويان خارجى، كه در كشورى غير از كشورى كه مدرسه رفتهاند، درس مىخوانند.
2. بازرگانان و تجار، بويژه آنان كه كارشان در شركتهاى چند مليتى است.
3. ديپلماتها كه در سفارت كشور متبوع خود در كشور ديگر خدمت مىكنند.
4. مترجمان زبان، كه در سازمانهاى بينالمللى كار مىكنند.
5. تكنسينها كه در كشور ديگر با قراردادهاى دولتى كار مىكنند.
6. شركتكنندگان در برنامههاى سازمان يافته، مانند گروههاى صلح7. افراد نظامى، همانند: مستشاران و وابستگان نظامى كه به كشورهاى ديگر مىروند.
8. مهاجران، كه دركشور ديگر اقامت دارند.
9. محققان و پژوهشگران، كه در باره فرهنگ هاى ديگر مطالعه مىكنند.
10. جهانگردانى كه به سفرهاى كوتاه مدت مىروند.
11. اعضاى گروهى قومى مشخص درون يك كشور، مانند سياهان
12. شركتكنندگان در تماس درون قومى سازمان يافته، مانند كمپهاى درون قومى تابستانى يا اردوگاهها
13. اعضاى گروهى قومى، كه از جانب حكومتبه حركتبه سوى سرزمين ديگر وادار شدهاند.
14. دانشجويانى كه به عنوان بخشى از تحصيل، با اعضاى يك خانواده از يك گروه قومى زندگى مىكنند.»
تعارض فرهنگى عبارت است از مخالفت نيروهايى كه افراد يا گروههاى متعلق به دو فرهنگ متفاوت، با آنها برخورد مىكنند (شعارى نژاد، 1364، ص 105).
1. رقابتبين عناصر گوناگون يك فرهنگ با يكديگر، كه از آن به همنشينى درونى تعبير مىشود.
2. رقابت فرهنگ ها براى بقا و نفوذ در يكديگر، كه مىتوان آن را در خانواده كنونى جهان ميان فرهنگ هاى صنعتى و غير صنعتى ديد كه به اشغال فرهنگى جهان سوم و گاهى به امحاى فرهنگ آن مىانجامد (ساروخانى، 1370، ص 160).
دو گونه اخير را شايد بتوان زير مجموعه تماس فرهنگى و نوعى از آن به حساب آورد، كه به طور خاصى از حالت مسالمت آميز خارج مىشود. در اين حالت، به مفهوم استعمار فرهنگى نزديك مىشويم كه مىتوان آن را شكل حاد و پيچيدهاى از آنها دانست.
با توجه به ماهيت اين حوزه و جديد بودن آن، تاكيد برمباحث پژوهشى بيشتر از مباحث ديگر است، و دانشمندان اين حوزه در فهم و شناسايى مسائل گوناگون در آن تلاش مىكنند. مطالعات كنونى درباره ارتباطات ميان فرهنگى، مسائل جهانى را در سه طريق معين: روندى، جوهرى و اطلاعاتى دسته بندى مىكند Rohrlich, 1987,p.124) .بدين ترتيب، اين محققان تلاش مىكنند تا مسائل جهانى رادر اين سه حوزه و با رويكرد ميان فرهنگى بفهمند و توضيح دهند. برخى در پى توضيح ماهيت و جوهر وقايع و مسائل، عدهاى به دنبال شناسايى جريان و سير تحول و روند مسائل، و شمارى نيز در صد بيان و توصيف جريانها از ديدگاه اطلاعاتىاند.
نتايج اين تحقيق، به خود آگاهى انسان انجاميده و موجب شده است تا خود، ديگران و محيط خود را بهتر بشناسد، و با شناخت ويژگيهاى فرهنگ هاى ديگر بتواند زمينههاى مساعد براى ارتباط مؤثرتر را دريابد. از آن جمله، در بيشتر تحقيقات حوزه ارتباطات ميان فرهنگى، نوعى همبستگى ميان متغيرهاى فردگرا و زمينه بالا/ پايين (فرو/ فرامتنى) مشاهده مىشود. براساس اين مطالعات - كه بردادههاى پيمايشى استوار است-، فرهنگ هاى فردگرا به ارتباطات با زمينه پايين (فرو متنى) و فرهنگ هاى جمعگرا به ارتباطات با زمينه بالا (فرامتنى) تمايل دارد Agar, 1994, p.222) .با تبيين اين مسائل، مىتوان در حوزه سياستگذارى و برنامهريزى به طور مفيدى اقدام كرد، كه نتايج مطلوب به همراه داشته باشد. بدين ترتيب، جنبههاى كاربردى و تحقيقاتى ارتباطات ميان فرهنگى، كاركردهاى با ارزشى دارند كه هر يك بر پايه ديگرى استوار است Rohrlich, 1987, p.124) . تاثير و تاثر اين دو جنبه در يكديگر كاملا مشهود است; به گونهاى كه نيازهاى واقعى و موجود در جامعه، بر تحقيقات تاثير مىگذارد و برآورده شدن آن نيازها، جهت و نوع پژوهشها را مشخص مىسازد.و از سوى ديگر، به نتايج اين تحقيقات درعمل توجه مىشود. اين امر را مىتوان از ابتداى تاسيس مطالعات مربوط به اين حوزه در مؤسسه خدمات خارجى آمريكا و كارهاى ادوارد هال مشاهده كرد.
همانند هر پژوهش ديگر، مطالعات اين حوزه نيز مباحث مختلفى را در بر مىگيرد، وبه جنبههاى گوناگونى تقسيم مىشود.
براساس يك تقسيم بندى، اجزاى مهم براى مطالعه قوم نگارانه فرهنگ و ارتباطات، عبارت است از prosser, 1978, p.342) : پيامهاى ارتباطى، مشاركت كنندگان در ارتباطات (ارتباط گران)، رمز (كد)هاى زبانى و غيركلامى و كانالها يا رسانهها.
اين تقسيم بندى براساس عناصر ارتباطات صورت گرفته و بر اين فرض استوار است كه ارتباطات ميان فرهنگى، اساسا يكى از انواع ارتباطات است كه همچون هر فراگرد ديگر ارتباطى از عناصرى تشكيل شده است. اما صرفنظر از سه نوع عنصر اصلى: پيام دهنده، پيام گيرنده- كه در قالب مشاركتكنندگان در ارتباط بيان شده است- و پيام، عنصر ابزار يعنى رسانهها نيز به چشم مىخورد كه در بسيارى از تحقيقات انجام شده در حوزه ارتباطات بويژه مبحث ارتباط جمعى، به آن توجه شده است. نكته جالب توجه در اين تقسيمبندى، توجه به رمزهاى كلامى و غيركلامى است كه در ارتباطات ميان فرهنگى بسيار مهم تلقى مىشود. در اين حوزه، اين جنبه از فراگرد ارتباط بويژه در قالب نمادها، معنا و مفهومى خاص به ارتباطات مىبخشد كه تاحدى آن را از ديگر حوزهها جدا مىكند.
ديدگاه ديگرى در حوزه مطالعات ارتباطات ميان فرهنگى، به مسائل و موضوعات اين حوزه توجه مىكند. در اين ديدگاه، ماهيت ميان رشتهاى اين حوزه خود را نمايان مىسازد، و تبيين و تحليل اين مسائل را با استفاده از دانشهاى گوناگون عهدهدار مىشود. بر اين اساس، مسائل بحثشده درمطالعه ارتباطات ميان فرهنگى، عبارتند از prosser, 1978, p. 342) :اهميتشباهتها و تفاوتها، طبيعتبرخورد در فرهنگ و ارتباطات انسانى، كنترل فرهنگ و ارتباطات، تاثير تكنولوژى برفرهنگ وارتباطات، اهميت ثبات فرهنگى در مقابل تغيير و امپرياليزم فرهنگى در مقابل وابستگى.
اين مسائل بيانگر دغدغههاى انسان معاصر در اين حوزه از دانش است، و مسائل روز جهان را درصحنه جهانى- اعنايتبه فرهنگ وارتباطات- نشان مىدهد.
يكى از دلايل ظهور و بروز مطالعات ميان رشتهاى، پيچيدگى وقايع، رخدادها و مسائل جهان معاصر وانسان جديد است. محيط پر از رمز و راز جهان كنونى به گونهاى است كه انسان معاصر با همه توانايى و دانش ظاهرىاش، از درك عميق و كامل آن عاجز مىماند و هر روز در پى يافتن راهى نو براى تبيين آن است. چنانچه بخواهيم در سطح جهانى وبينالمللى -بالاترين سطوح ارتباطات - براى شناخت جهان تلاش كنيم، بايد براى فهميدن اين محيط پيچيده آكنده از وقايع قديم و جديد به مطالعه ارتباطات بينالملل در زمينه و بستر مربوط به جنبههاى فرهنگى امور جهانى بپردازيم Mowlana, 1996, p.177) .اما اين مطالعات نتايجى دوگانه به همراه خواهد داشت و صراحت و ابهامى دراين كاركرد از شناخت فرهنگ (مطالعه ارتباطات بينالمللى در بستر فرهنگ) را به همراه دارد كه عبارت است از سيستمهاى ارزشى و عقيدتى كه هم وحدت بخش وهم موجب تنوع است و محيطى را براى نهادهاى ملى،منطقهاى و حتى جهانى پديد مىآورد Mowlana,1996,p.177) .اين نقش دوگانه فرهنگ، در همه حوزهها مشاهده مىشود، كه- چنانكه در قبل نيز گفته شد -ناشى از ويژگيهاى آن است. بدين ترتيب مطالعات ميان فرهنگى، به شناخت و مقايسه سيستمهاى ارزشى و عقيدتى - كه اساس تشكيل جوامع و فرهنگ ها را پايه گذارى مىكند- منجر مىشود. اما اين، آغاز مشكل ونقطه اساسى بحث است، كه چگونه مىتوان با يك پيشينه فرهنگى خاص، به مقايسه فرهنگ ها پرداخت؟ اساسا، ابزار سنجش و مقايسه در اين حوزه چيست؟ و چنين ابزارى برخاسته از كدام فرهنگ است؟ مرورى به نظريات ارائه شده در اين حوزه و توافق به دست آمده در اين باره، نشان مىدهد كه قضاوتهاى بين فرهنگى در باره ارزشها مشكل است، و يك ديدگاه اخلاقى نسبى - لااقل با محدويتهاى وسيع- توجيهپذير خواهد بود kuper,1985, p.177) . اين امر بيانگر ظرافت و دقت كار درحوزه ارتباطات ميان فرهنگى است، و پژوهشگران را از هر گونه بىاحتياطى در تحقيقات باز مىدارد.
بدين ترتيب، ارتباطات ميان فرهنگى در درون خود با چالشهاى ميان فرهنگى مواجه است، زيرا متخصصان از تطبيق مناسب دادههاى مربوط به حوزههاى ديگر مطالعاتى با نيازها و علاقههاى حرفهاى مخصوص خود، عاجزند. در واقع، ارتباطات ميان فرهنگى همانند نوعى "فرهنگ سوم" قلمداد مىشود، كه نتيجه كنش متقابل ميان نمايندگان (صاحبان) روشهاى قديمتر دانشگاهى است casmir, 1989, p.278) .هر چند استفاده از روشها و نظريههاى گوناگون در تبيين مسائل و موضوعات جهانى كنونى در حوزه علوم انسانى واجتماعى امرى عادى و مقبول تلقى مىشود، اما در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى گريزى از آن نيست و در حد يك ضرورت مطرح است. از اين رو، نمىتوان با استناد به يك ديدگاه، به تحليل مسائل اين حوزه پرداخت.
حال، اگر به صحنه جهانى نگاهى شود و با ديدگاهى انتقادى - و نه خوش بينانه- مسائل مطلوب در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى بررسى گردد، مشاهده مىشود كه روابط ميان فرهنگى در زمينهاى اجتماعى - سياسى صورت مىگيرد كه درآن برخى گروههاى فرهنگى قدرت و سلطه بيشترى نسبتبه ديگران دارند Fischer, 1996, p.XIII) .اين امر موجب خواهد شد تا اين جريان حالتى يكسويه يابد، و انسانهاى مختار و آزاد را به مخاطبانى دستبسته و منفعل تبديل سازد. به اين ترتيب، در جامعه جهانى كسانى كه به جاى قدرت نظامى سلطه اطلاعاتى و سرمايه آماده در اختيار دارند، مسير جهان را تعيين مىكنند Brislin, 1981, p.19) . اين ويژگى از مختصات جهانى كنونى است كه قدرت نظامى جاى خود را به سلطه اطلاعاتى واقتصادى داده است. در اين نظام، استعمار قديم جاى خود را به استعمار نو سپرده و انسان را به گونهاى در اسارت آورده است، كه او خود را آزاد و مختار مىپندارد و به خيال خود در اين آشفته بازار نقش ايفا مىكند. وضعيت انسان در جهان امروز، همانند خاشاكى بر روى آب رودخانه است. چنين خاشاكى به خيال خود دست و پايى مىزند و در حركت رودخانه نقش ايفا مىكند، در حالى كه نقش واقعى او فقط نشان دادن مسير آغازين و فرجامين رودخانه است، و هيچ گونه نقشى در تعيين جهت، شدت جريان و هدف آن ندارد.
توجه به نقش رسانهها در اين زمينه نيز اهميت زيادى دارد، زيرا رسانهها به عنوان ابزار ايجاد و انتقال فرهنگ تودهاى در جامعه جديد تودهاى مطرح مىباشد. از اينرو، رسانههاى تودهاى -در كنار فرهنگ تودهاى و جامعه تودهاى- ركن سوم حيات جوامع جديد در سطح جهان شمرده مىشوند.
در مبحث قبل، تعريف هايى از فرهنگ كه به عنوان تعريف مناسب در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى ارائه شد، تا حدودى ناظر به اين نوع فرهنگ بود. در اين نوع فرهنگ، ديگر بحث از فرهنگ عالى و توليدهاى نخبگان فرهنگى به صورتهاى خاص مطرح نيست، بلكه فرهنگ به عنوان روش زندگى در همه جنبهها مطرح است; هر چند اين انتقاد وجود دارد كه توليد فرهنگ تودهاى نيز به وسيله نخبگانى از نوع جديد انجام مىشود.
توجه به نقش رسانهها، حكايت از اهميت توزيع محصولات فرهنگى -در كنار توليد آنها- دارد. جهانى شدن رسانههاى جمعى به همراه جهانى شدن اقتصاد، در توليد و توزيع تلويزيون، ويدئو و ديگر محصولات صنعت فرهنگى نتيجه داده و نه تنها منجر به يكسانى محصولات شده، بلكه يكسانى باز توليد برنامههاى خشونت آميز در طول مرزها را - فقط به اين دليل كه اين برنامههاى باز توليدى گران نيست، و توانايى نفوذ به درون حصارهاى بينفرهنگى را دارد- به همراه داشته است Mowlana, 1997, p.19) .اين امر، بيانگر ضرورت توجه به فرايند توزيع در حوزه فرهنگ و ارتباطات است. از اينرو، كنترل فرايند توزيع، مهمترين شاخص نحوه توزيع قدرت و ارزشها در يك نظام ارتباطى - خواه اين نظام يك جامعه جهانى، يك كشور يا واحدهاى كوچكتر فرهنگى باشد- به شمار مىرود (مولانا، 1371، ص131).
در اينجا، طرح ديدگاهى همه سونگر وهمگرا ضرور مىنمايد. بنابراين، براى تبيين و توضيح اين وضعيت و محيط و پديدههاى بسيار پيچيده، نمىتوان بر ديدگاههاى سنتى و قديم تكيه كرد.
عوامل موجود در ضرورت دستيابى به يك ديدگاه همگراه در زمينه فرهنگ و وسايل ارتباط جمعى، عبارتند از:
1. بروز فرهنگ جهانى مبتنى بر علم تكنولوژى
2. توسعه اقتصادى جهان وتقسيم كار جديد
3. احياى مذهب وبروز گرايش به هنجارهاى تازه فرهنگى
4. ظهور كارگزاران فراملى
5. نقش دولت - ملتها در توسعه ملى
6. توسعه تكنولوژيهاى ارتباطى و اطلاعرسانى
چنين نظريهاى در برگيرنده متغيرهاى عمده ذيل خواهد بود: تكنولوژى، فرايند توليد، فرايند توزيع، پيام فرهنگى، نظام سياسى و اقتصادى، و نظام فرهنگى و ارزشى (مولانا، 1371، ص137).
در اين صورت، مىتوان با بهرهگيرى از عوامل موجود تبيين پديدههاى ارتباطات ميان فرهنگى، ضمن توجه به پيچيدگيهاى موجود، پاسخهايى كامل، همه جانبه، دقيق و راهگشا به اين مسائل داد.
سرزمين ما با فرهنگى غنى وريشهدار در طول تاريخ، همواره با فرهنگ هاى ديگر در تعامل بوده است. آنچه موجب رشد و بالندگى بيشتر اين فرهنگ خواهد شد، مشاركت فعال دراين تعامل آگاهى از اين وضعيت وايفاى نقش در صحنه حساس جهانى خواهد بود.
وجود گروههاى مختلف: مذهبى، قومى ونژادى در كشور- با توجه به همسايگى آنان با گروههاى مشابه در كشورهاى همجوار- اهميت توجه به ارتباطات ميان فرهنگى را بيش از پيش آشكار مىسازد. از اين رو، غفلتيا تغافل دراين باره، مىتواند نتايج وعواقب وخيمى را از جهت فرهنگى و سياسى همراه آورد.
كلام آخر، در باره نقش بسيار مهم دين و كاركرد آن در حوزههاى گوناگونى همچون: سياست، اقتصاد، فرهنگ و در مجموع، همه جنبههاى حيات انسانى در جهان كنونى است. در سالهاى اخير مذهب بويژه اسلام، نقشى اساسى در صحنه جهانى برعهده گرفته و علاوه بر ارائه ارزشها و هنجارهاى جديد، قدرت خود را به عنوان نيرويى عظيم در حوزههاى مختلف نشان داده است. انقلاب اسلامى ايران در جهان معاصر به عنوان مصداق كامل اين مدعا و نمونهاى بىبديل از نقش و نيروى مذهب در ايجاد تغييرات بنيادين درعرصههاى گوناگون حيات بشرى، خودنمايى مىكند.
توجه به اهداف والاى دين اسلام - كه از جمله آنها، آزادى و رشد و تعالى انسان در زمينه و بسترى مناسب و حركتبه سوى كمال است - و ماهيت جهانى آن، ضرورت تبليغ دين و دعوت انسانهاى آزاده و حقجوى جهان را به سوى آن، مطرح مىسازد. از سوى ديگر، انقلاب اسلامى با آرمان مبارزه با استكبار، ستم وبىعدالتى، به صدور پيام خود در سطح جهان با هدف اتحاد همه آزادگان جهان براى مبارزه با مستكبران نياز دارد. اين نكات به همراه دقت نظر در مفاهيم جهان اسلام و امتاسلامى- كه در تعاليم اسلامى جايگاه والايى دارد -،تاكيدى بر توجه بيش از پيش به حوزه ارتباطات ميان فرهنگى خواهد بود.
شناخت جوامع ديگر و توجه به فرهنگ هاى گوناگون، زمينهساز طرح مباحث مطلوب در ميان آنها مىشود. اين شناختبا روشن كردن نقاط اشتراك و اختلاف، خاستگاه، و اهميت و نقش اين نقاط در هر فرهنگ، به ما كمك خواهد كرد تا ضمن احترام به ويژگيهاى مهم، اصيل و خاص هر فرهنگ، بتوانيم با تاكيد برنقاط اشتراك، اهداف عاليه دين وانقلاب خود را عملى كنيم; زيرا عمل كوركورانه و بدون شناخت اگر نتيجه معكوس به بار نياورد، نتيجهاى نيز در پى ندارد و بى ثمر خواهد بود.
كتابنامه :
1. آبركرامبى، نيكلاس و استفن هيل، و برايان.اس. ترنر، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه: حسنپويان، تهران: انتشارات چاپخش،1367
2. بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه: باقر ساروخانى، تهران: انتشارات كيهان، 1370
3. روحالامينى، محمود، زمينه فرهنگ شناسى، تاليفى در انسان شناسى فرهنگى و مردم شناسى،تهران: انتشارات عطار، 1372
4. ساروخانى، باقر،دايرةالمعارف علوم اجتماعى، تهران: انتشارات كيهان، 1370
5. شعارى نژاد، على اكبر،فرهنگ علوم رفتارى، تهران: انتشارات اميركبير، 1364
6. محسنيان راد، مهدى، ارتباط شناسى، ارتباطات انسانى (ميان گروهى، جمعى)،تهران: انتشارات سروش،1369
7. مولانا، حميد، گذر از نوگرايى، ترجمه: يونس شكرخواه، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها، 1371
8. همو، ارتباطات ميان فرهنگى، دانشگاه امام صادق(ع)،1376
9. Agar, Michael, " The Intercultural Frame ", International Journalofintercultural Relations, 18, 1994, pp. 221-237
10. Brislin, Richard W., Cross- cultural Encounters, Face- to -Face Interaction, Boston, Allyn and Bacon, 1981
11. Casmir, Fred L., Nobleza C. Asuncion-Land,"Intercultural communication Revisited: conceptualization, paradigm Building, and Methodological Approaches " , Communication Yearbook 12, sage,1989,pp.278-309
12. Fischer, Nancy L., "Forword", in Gary R.,weaver,Culture, Communicat
Conflict:Readings in Intercultural Relations,1996, pp. XIII-XIV
13. Kuper, Adam, Jessica Kuper, The Social ScienceEncyclopedia,London,
Routledge & Kegan paul, 1985
14. Moon, Dreama G., "Concepts of Culture: Impilications for Intercultu
Communication Research", Communication Quarterly,Vol. 44, No. 1, 1996, pp.
70- 84
15. Mowlana. Hamid, Global Communication in Transition, The End ofDiver
London, Sage, 1996
16. Ibid, Global Information and World Communication, London, Sage,1997
17. O|Sullivan, Tim, John Hartley, Danny Saunders, MartinMontgomeryand John
Fiske, Key Concepts in Communication andCulturalStudies,London, Routledge,
1994
18. Prosser, Michael H., "Intercultural Communication TheoryandResearch
Overview of Major Constructs",in B.O.,Ruben,Communication Yearbook 2,
Transaction Press, 1978, pp.335-350
19. Rohrlich, Paul Egon, "Why Do We Study Intercultural Communication?"
International Journal of InterculturalRelations,II,1987, pp. 123-128
20. Samovar. Larry A., Richard E. Porter,Intercultural Communication:A
Belmont, Wadsworth,1994
21. Ibid, Communication Between Cultures, Belmont, Wadsworth, 1995 <>
22. Weaver, Gary R., "Preface" , in Gary R., Weaver,Culture, Communicat
and Conflict:Readings in InterculturalRelations,1996(a), pp.XV-XV1
23. Ibid, "Communication and Culture",in, Gary R., WeaverCulture,
Communication and Conflict:Readings in InterculturalRelations,.1996,(b), pp. 1-3
منبع: http://www.e-resaneh.com
/خ
1. مفاهيم اصلى، كه بيشترين كاربرد را در اين حوزه دارد. مباحث عمده اين حوزه در باره اين مفاهيم و ويژگيهاى آن است، كه عبارتند از: ارتباطات فرهنگى، ارتباطات ميان فرهنگى وارتباطات بين فرهنگى.
2. مفاهيم فرعى، كه برخى به انواع خاصى از مفاهيم اصلى توجه دارد، و برخى نتيجه فراگرد ارتباطات ميان فرهنگى (به مفهوم عام) تلقى مىشود، همانند: ارتباطات درون فرهنگى، تماس فرهنگى و برخورد فرهنگى.
1. مفاهيم اصلى
الف: ارتباطات فرهنگى Cultural Communication)
اين تعريف، ناظر به ارتباط ميان دو فرهنگ است. در صورتى كه اين اصطلاح را مىتوان در حوزه ارتباطات با محتواى فرهنگى يا در زمينه و بستر فرهنگى يا در گفتمانى فرهنگى كه با عناصر، سوابق و جنبههاى فرهنگى جامعه سروكار دارد، به كار برد. در اين حالت، اين اصطلاح همعرض با ارتباطات سياسى و ارتباطات دينى خواهد بود كه هم در ميان اعضاى متعلق به يك فرهنگ و در درون آن، و هم در ميان اعضاى دو فرهنگ و بين آن دو، مىتواند قرار گيرد.
ب: ارتباطات ميان فرهنگى intercutural communication)
ارتباط ميان فرهنگى، ارتباط ميان مردمانى است كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادين آن بحدى از يكديگر متمايز است، كه پديدههاى ارتباطى را متفاوت جلوه مىدهد Samovar, 1995, p.58) .
براساس نظريه ويور، روابط ميان فرهنگى به كنش متقابل انسانها از فرهنگ هاى گوناگون مربوط مىشود. اين كنش متقابل، هم در سطح ميان فردى و هم در سطح ملى صورت مىپذيرد. هنگامى كه افراد از فرهنگ هاى متفاوت با هم ارتباط برقرار مىكنند، روابط آنان مىتواند آكنده از فشار و بىاعتمادى، و غير مفيد باشد Fischer, 1996, p.XIV) .
تعريف ديگر، بيان مىكند كه مطالعات ميان فرهنگى شامل كنش متقابل واقعى افراد از فرهنگ هاى مختلف مىشود; همانند تحليل و تفسير وقايع به هنگام مذاكره و گفتگوى متخصص ژاپنى با متخصص آمريكايى Wearver, 1996b, p.2) . اين تعريف به كنش واقعى و رو دررو اشاره دارد، و به ارتباطات ميان فرهنگى به معناى خاص اشاره مىكند.
در باره توجه بيشتر ارتباطات ميان فرهنگى به جنبههايى از فرهنگ، مىتوان گفت كه ارتباطات ميان فرهنگى شامل تحقيق در باره عناصرى از فرهنگ مىشود كه بيشترين تاثير را بركنش متقابل افراد متعلق به دو فرهنگ متفاوت در زمانى مىگذارد كه آنان در فضايى ميان فردى در كنار هم قرار گيرن Samovar, 1994, p.7) . براين اساس، به آن دسته از عناصر فرهنگى مؤثر بركنش متقابل در ارتباطات ميان فرهنگى توجه مىشود، كه وجوه اشتراك و افتراق دو فرهنگ را در برگيرد. در حقيقت، دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى براى فهم اين نكته تلاش مىكنند كه به هنگامى كه انسانها از فرهنگ هاى مختلف با يكديگر ملاقات مىنمايند، به كنش متقابل مىپردازند و سعى در حل مسائل خود از طريق روابط درونى مىكنند، چه اتفاقى مىافتد Casmir, 1989,p.278) .
يكى ديگر از جنبههاى مورد مطالعه در ارتباطات ميان فرهنگى، توجه به امورى است كه زمينهساز اين نوع ارتباطات مىباشد و آن را تسهيل مىكند. در بيشتر موارد، ارتباطات ميان فرهنگى ميان "مشاركت كنندگان ارتباطى" رخ مىدهد كه سهمى در مشاركت داشته باشند. دانشمندان، هنرمندان و ورزشكاران از اين گروهند كه تخصص مشترك، سطح تحصيلى مشابه يا علاقهها و انگيزههاى مشترك با همكاران خود در ديگر فرهنگ ها دارند Mowlana, 1997, p. 158) . بنابراين، هر چه مشتركات ميان دو طرف بيشتر باشد، سطح ارتباط و ميزان آن بالاتر خواهد بود.
تعريف ديگر، بيان مىكند كه وقوع ارتباطات ميان فرهنگى هنگامى است كه پيام توليد شده در يك فرهنگ، بايد در فرهنگ ديگر پردازش شود Samovar, 1994, p.7) .با استفاده از اين تعريف و تعريف هاى پيشين، مشخص مىشود كه وجود دو فرهنگ و انتقال پيام از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر، ويژگى ارتباطات ميان فرهنگى است كه مىتواند اثرهاى گوناگونى داشته باشد. بنابر اين، بررسى نوع فهم و دريافت مخاطب از پيام ارسالى، و نيز مطالعه در باره آن، در حوزه تخصص متخصصان ارتباطات ميان فرهنگى است. به بيان ديگر، معانى توليد شده و متبادر شده در ذهن دو طرف در ارتباطات ميان فرهنگى و چگونگى هدايت، تنظيم و تسهيل اين ارتباطات، از وظايف دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى است.
ارتباطات ميان فرهنگى گونههاى متعددى دارد، كه برخى از آنها عبارتند از Samovar, 1995, pp.58-61) :
ارتباطات ميان نژادى interracial communication) : پيدايى اين نوع ارتباطات، هنگامى است كه پيام دهنده و پيام گيرنده از نژادهاى مختلف باشند. اين نوع ارتباطات ميان فرهنگى، مشكلاتى را از قبيل: پيشداورى نژادى، استفاده از قدرت به وسيله فرهنگ غالب و در نهايت جهتگيرى قوانين حاكم و شكلگيرى يك نظام ارزشى مبتنى بر نژاد در رسانهها و ديگر نهادهاى جامعه، در پىخواهد داشت.
ارتباطات ميان قومى Interethnic communication) : اين نوع ارتباطات زمانى به وجود مىآيد، كه مشاركت كنندگان درارتباط (ارتباط گران)، از يك نژاد اما از ريشههاى قومى مختلف با پيشينههاى قومى گوناگون باشند. ارتباط ميان انگليسى زبانان و فرانسه زبانان در كانادا، از اين گونه است.
ارتباطات درون فرهنگى Intracultural communication) :
ارتباطات ميان اعضاى يك فرهنگ واحد است.
در بررسى عناصر ارتباطات ميان فرهنگى، بايد به عناصر اجتماعى- فرهنگى توجه كرد كه در زمان برقرارى اين نوع ارتباطات در هم مىآميزد، و به صورت مجموعهاى واحد آشكار مىشود.
عناصر اجتماعى فرهنگى كه توان فراهم كردن زمينه ارتباط افرادى از فرهنگ ها و سابقههاى تاريخى متقاوت را دارد، شامل: ادراكات، فرادگردهاى كلامى و فراگردهاى غير كلامى است. همه اجزاى اين عناصر در ارتباطات ميان فرهنگى، به يكديگر نيازمند و وابستهاند. هر يك از اين عناصر، از اجزائى خاص تشكيل شده است. ادراكات شامل: عقايد، ارزشها، سيستمهاى نگرش، جهان بينى و سازمان اجتماعى است. فرادگردهاى كلامى، از زبان گفتارى والگوهاى تفكر تشكيل شده است. فراگردهاى غير كلامى، مشتمل بر رفتار جسمى، مفهوم زمان وكاربرد فضا مىباشد Samovar, 1995, pp. 66-73) .
سرانجام، به نظر مىرسد كه صرفنظر از معناى عام ارتباطات ميان فرهنگى، معناى خاص آن بيشتر به ارتباط در سطح ميان فردى توجه دارد و مسائلى را كه بين دو فرد از دو فرهنگ متفاوت در اين زمينه به وجود مىآيد- بويژه مسائل ذهنى و در فهم متقابل - بررسى مىكند.
ج: ارتباطات بين فرهنگى cross- cultural communication)
از آنجا كه رويكردهاى مختلفى به جنبههاى گوناگونى از حيات اجتماعى و فرهنگى توجه دارند و ارتباطات بين فرهنگى به مقايسه فرهنگ ها - به گونهاى موضوعى و كلى - مىپردازد، مشاهده مىشود كه رويكرد بين فرهنگى - برخلاف رويكرد روان شناسانه - برتفاوتهاى اجتماعى در ميان مردم تاكيد دارد Fischer, 1996, p.XIII) .
نتايجحاصل از اين مطالعات بيش از آنكه به متخصصان كمك كند، به افراد جامعه كه متعلق به فرهنگ ديگرند يارى مىدهد تا بتوانند با آگاهى و توجه كامل، به تعامل با ديگران بپردازند و از هر گونه پيشداورى و ذهنيت نادرست نسبتبه فرهنگ هاى ديگر برحذر باشند. بنابراين، هر قدر آگاهى ما درباره پويايى برخورد، تطابق و ارتباطات بين فرهنگى بيشتر باشد، هنگام زندگى، كار و تحصيل در فرهنگ ديگر، مؤثرتر خواهيم بود Weaver, 1996a, p.XV) .
با توجه به تعريف هايى ارائه شده، مىتوان نتيجه گرفت كه ارتباطات ميان فرهنگى به جنبههاى شخصى، ذهنيات افراد، دو طرف ارتباط در زمان برقرارى ارتباط، و نيز بررسى راههاى تسهيل اين ارتباطات و رفع موانع و سوء تفاهمهاى احتمالى در زمان ارتباط توجه دارد. اما ارتباطات بين فرهنگى به جنبههاى غير شخصى، ذهنيات كلى افراد نسبتبه فرهنگ هاى ديگر و افراد، موضوعات و مسائل متعلق به آن فرهنگ ها، به گونهاى كلى توجه مىكند.
آنچه در واقع و عمل اتفاق مىافتد، آن است كه واژههاى ارتباطات بين فرهنگى و ارتباطات ميان فرهنگى اغلب به جاى يكديگر به كار مىروند، و به عنوان حوزههاى تحقيق و پژوهش در روشهاى علمى گوناگون همانند، انسانشناسى، ارتباطات، روانشناسى اجتماعى و حتى آموزش يامشاوره، محسوب مىشوند Weaver, 1996b, p.2) .
2. مفاهيم فرعى
الف:ارتباطات درون فرهنگى intracultural communication)
ارتباطات درون فرهنگى، به عنوان يك نظريه و مفهوم جديد در اين حوزه مطرح است. براى چنين ارتباطاتى مىتوان سه ويژگى مهم را بر شمرد Moon, 1996, p.78) :
«1. چارچوبى مفهومى براى تحليل كنش در حد يك جامعه و منطقه جهانى به دست مىدهد.
2. نظريههاى درون فرهنگى، پيوند ناگشودنى ميان الگوهاى ارتباطى و نيروهاى اجتماعى فرهنگى را توضيح مىدهد.
3. زمينهاى مفهومى را براى مقايسههاى ارتباطات ميان فرهنگى بيان جوامع نامتجانس فراهم مىآورد.»
ب: تماس فرهنگى cultural contact)
تماس بين فرهنگى به افراد توانايى مىدهد كه پيچيدگيهاى جامعه ديگر را در يابند، و با افراد متعلق به فرهنگ ديگر نوعى همدلى به وجود آورند Mowlana, 1997, p.157) .
در بيان انواع تماس فرهنگى و كنش متقابل بين فرهنگى، چهارده نوع تماس بين فرهنگى وجود دارد، كه ده نوع آن مربوط به رفتن از كشور خود به كشور ديگر، و چهار نوع آن مربوط به كشور خود است Brislin, 1981, pp.8-10) :
«1. دانشجويان خارجى، كه در كشورى غير از كشورى كه مدرسه رفتهاند، درس مىخوانند.
2. بازرگانان و تجار، بويژه آنان كه كارشان در شركتهاى چند مليتى است.
3. ديپلماتها كه در سفارت كشور متبوع خود در كشور ديگر خدمت مىكنند.
4. مترجمان زبان، كه در سازمانهاى بينالمللى كار مىكنند.
5. تكنسينها كه در كشور ديگر با قراردادهاى دولتى كار مىكنند.
6. شركتكنندگان در برنامههاى سازمان يافته، مانند گروههاى صلح7. افراد نظامى، همانند: مستشاران و وابستگان نظامى كه به كشورهاى ديگر مىروند.
8. مهاجران، كه دركشور ديگر اقامت دارند.
9. محققان و پژوهشگران، كه در باره فرهنگ هاى ديگر مطالعه مىكنند.
10. جهانگردانى كه به سفرهاى كوتاه مدت مىروند.
11. اعضاى گروهى قومى مشخص درون يك كشور، مانند سياهان
12. شركتكنندگان در تماس درون قومى سازمان يافته، مانند كمپهاى درون قومى تابستانى يا اردوگاهها
13. اعضاى گروهى قومى، كه از جانب حكومتبه حركتبه سوى سرزمين ديگر وادار شدهاند.
14. دانشجويانى كه به عنوان بخشى از تحصيل، با اعضاى يك خانواده از يك گروه قومى زندگى مىكنند.»
ج:تعارض (برخورد) فرهنگى cultural conflict)
تعارض فرهنگى عبارت است از مخالفت نيروهايى كه افراد يا گروههاى متعلق به دو فرهنگ متفاوت، با آنها برخورد مىكنند (شعارى نژاد، 1364، ص 105).
د: رقابت فرهنگى cultural competition)
1. رقابتبين عناصر گوناگون يك فرهنگ با يكديگر، كه از آن به همنشينى درونى تعبير مىشود.
2. رقابت فرهنگ ها براى بقا و نفوذ در يكديگر، كه مىتوان آن را در خانواده كنونى جهان ميان فرهنگ هاى صنعتى و غير صنعتى ديد كه به اشغال فرهنگى جهان سوم و گاهى به امحاى فرهنگ آن مىانجامد (ساروخانى، 1370، ص 160).
دو گونه اخير را شايد بتوان زير مجموعه تماس فرهنگى و نوعى از آن به حساب آورد، كه به طور خاصى از حالت مسالمت آميز خارج مىشود. در اين حالت، به مفهوم استعمار فرهنگى نزديك مىشويم كه مىتوان آن را شكل حاد و پيچيدهاى از آنها دانست.
جايگاه و نقش ارتباطات ميان فرهنگى در جهان كنونى
با توجه به ماهيت اين حوزه و جديد بودن آن، تاكيد برمباحث پژوهشى بيشتر از مباحث ديگر است، و دانشمندان اين حوزه در فهم و شناسايى مسائل گوناگون در آن تلاش مىكنند. مطالعات كنونى درباره ارتباطات ميان فرهنگى، مسائل جهانى را در سه طريق معين: روندى، جوهرى و اطلاعاتى دسته بندى مىكند Rohrlich, 1987,p.124) .بدين ترتيب، اين محققان تلاش مىكنند تا مسائل جهانى رادر اين سه حوزه و با رويكرد ميان فرهنگى بفهمند و توضيح دهند. برخى در پى توضيح ماهيت و جوهر وقايع و مسائل، عدهاى به دنبال شناسايى جريان و سير تحول و روند مسائل، و شمارى نيز در صد بيان و توصيف جريانها از ديدگاه اطلاعاتىاند.
نتايج اين تحقيق، به خود آگاهى انسان انجاميده و موجب شده است تا خود، ديگران و محيط خود را بهتر بشناسد، و با شناخت ويژگيهاى فرهنگ هاى ديگر بتواند زمينههاى مساعد براى ارتباط مؤثرتر را دريابد. از آن جمله، در بيشتر تحقيقات حوزه ارتباطات ميان فرهنگى، نوعى همبستگى ميان متغيرهاى فردگرا و زمينه بالا/ پايين (فرو/ فرامتنى) مشاهده مىشود. براساس اين مطالعات - كه بردادههاى پيمايشى استوار است-، فرهنگ هاى فردگرا به ارتباطات با زمينه پايين (فرو متنى) و فرهنگ هاى جمعگرا به ارتباطات با زمينه بالا (فرامتنى) تمايل دارد Agar, 1994, p.222) .با تبيين اين مسائل، مىتوان در حوزه سياستگذارى و برنامهريزى به طور مفيدى اقدام كرد، كه نتايج مطلوب به همراه داشته باشد. بدين ترتيب، جنبههاى كاربردى و تحقيقاتى ارتباطات ميان فرهنگى، كاركردهاى با ارزشى دارند كه هر يك بر پايه ديگرى استوار است Rohrlich, 1987, p.124) . تاثير و تاثر اين دو جنبه در يكديگر كاملا مشهود است; به گونهاى كه نيازهاى واقعى و موجود در جامعه، بر تحقيقات تاثير مىگذارد و برآورده شدن آن نيازها، جهت و نوع پژوهشها را مشخص مىسازد.و از سوى ديگر، به نتايج اين تحقيقات درعمل توجه مىشود. اين امر را مىتوان از ابتداى تاسيس مطالعات مربوط به اين حوزه در مؤسسه خدمات خارجى آمريكا و كارهاى ادوارد هال مشاهده كرد.
همانند هر پژوهش ديگر، مطالعات اين حوزه نيز مباحث مختلفى را در بر مىگيرد، وبه جنبههاى گوناگونى تقسيم مىشود.
براساس يك تقسيم بندى، اجزاى مهم براى مطالعه قوم نگارانه فرهنگ و ارتباطات، عبارت است از prosser, 1978, p.342) : پيامهاى ارتباطى، مشاركت كنندگان در ارتباطات (ارتباط گران)، رمز (كد)هاى زبانى و غيركلامى و كانالها يا رسانهها.
اين تقسيم بندى براساس عناصر ارتباطات صورت گرفته و بر اين فرض استوار است كه ارتباطات ميان فرهنگى، اساسا يكى از انواع ارتباطات است كه همچون هر فراگرد ديگر ارتباطى از عناصرى تشكيل شده است. اما صرفنظر از سه نوع عنصر اصلى: پيام دهنده، پيام گيرنده- كه در قالب مشاركتكنندگان در ارتباط بيان شده است- و پيام، عنصر ابزار يعنى رسانهها نيز به چشم مىخورد كه در بسيارى از تحقيقات انجام شده در حوزه ارتباطات بويژه مبحث ارتباط جمعى، به آن توجه شده است. نكته جالب توجه در اين تقسيمبندى، توجه به رمزهاى كلامى و غيركلامى است كه در ارتباطات ميان فرهنگى بسيار مهم تلقى مىشود. در اين حوزه، اين جنبه از فراگرد ارتباط بويژه در قالب نمادها، معنا و مفهومى خاص به ارتباطات مىبخشد كه تاحدى آن را از ديگر حوزهها جدا مىكند.
ديدگاه ديگرى در حوزه مطالعات ارتباطات ميان فرهنگى، به مسائل و موضوعات اين حوزه توجه مىكند. در اين ديدگاه، ماهيت ميان رشتهاى اين حوزه خود را نمايان مىسازد، و تبيين و تحليل اين مسائل را با استفاده از دانشهاى گوناگون عهدهدار مىشود. بر اين اساس، مسائل بحثشده درمطالعه ارتباطات ميان فرهنگى، عبارتند از prosser, 1978, p. 342) :اهميتشباهتها و تفاوتها، طبيعتبرخورد در فرهنگ و ارتباطات انسانى، كنترل فرهنگ و ارتباطات، تاثير تكنولوژى برفرهنگ وارتباطات، اهميت ثبات فرهنگى در مقابل تغيير و امپرياليزم فرهنگى در مقابل وابستگى.
اين مسائل بيانگر دغدغههاى انسان معاصر در اين حوزه از دانش است، و مسائل روز جهان را درصحنه جهانى- اعنايتبه فرهنگ وارتباطات- نشان مىدهد.
يكى از دلايل ظهور و بروز مطالعات ميان رشتهاى، پيچيدگى وقايع، رخدادها و مسائل جهان معاصر وانسان جديد است. محيط پر از رمز و راز جهان كنونى به گونهاى است كه انسان معاصر با همه توانايى و دانش ظاهرىاش، از درك عميق و كامل آن عاجز مىماند و هر روز در پى يافتن راهى نو براى تبيين آن است. چنانچه بخواهيم در سطح جهانى وبينالمللى -بالاترين سطوح ارتباطات - براى شناخت جهان تلاش كنيم، بايد براى فهميدن اين محيط پيچيده آكنده از وقايع قديم و جديد به مطالعه ارتباطات بينالملل در زمينه و بستر مربوط به جنبههاى فرهنگى امور جهانى بپردازيم Mowlana, 1996, p.177) .اما اين مطالعات نتايجى دوگانه به همراه خواهد داشت و صراحت و ابهامى دراين كاركرد از شناخت فرهنگ (مطالعه ارتباطات بينالمللى در بستر فرهنگ) را به همراه دارد كه عبارت است از سيستمهاى ارزشى و عقيدتى كه هم وحدت بخش وهم موجب تنوع است و محيطى را براى نهادهاى ملى،منطقهاى و حتى جهانى پديد مىآورد Mowlana,1996,p.177) .اين نقش دوگانه فرهنگ، در همه حوزهها مشاهده مىشود، كه- چنانكه در قبل نيز گفته شد -ناشى از ويژگيهاى آن است. بدين ترتيب مطالعات ميان فرهنگى، به شناخت و مقايسه سيستمهاى ارزشى و عقيدتى - كه اساس تشكيل جوامع و فرهنگ ها را پايه گذارى مىكند- منجر مىشود. اما اين، آغاز مشكل ونقطه اساسى بحث است، كه چگونه مىتوان با يك پيشينه فرهنگى خاص، به مقايسه فرهنگ ها پرداخت؟ اساسا، ابزار سنجش و مقايسه در اين حوزه چيست؟ و چنين ابزارى برخاسته از كدام فرهنگ است؟ مرورى به نظريات ارائه شده در اين حوزه و توافق به دست آمده در اين باره، نشان مىدهد كه قضاوتهاى بين فرهنگى در باره ارزشها مشكل است، و يك ديدگاه اخلاقى نسبى - لااقل با محدويتهاى وسيع- توجيهپذير خواهد بود kuper,1985, p.177) . اين امر بيانگر ظرافت و دقت كار درحوزه ارتباطات ميان فرهنگى است، و پژوهشگران را از هر گونه بىاحتياطى در تحقيقات باز مىدارد.
بدين ترتيب، ارتباطات ميان فرهنگى در درون خود با چالشهاى ميان فرهنگى مواجه است، زيرا متخصصان از تطبيق مناسب دادههاى مربوط به حوزههاى ديگر مطالعاتى با نيازها و علاقههاى حرفهاى مخصوص خود، عاجزند. در واقع، ارتباطات ميان فرهنگى همانند نوعى "فرهنگ سوم" قلمداد مىشود، كه نتيجه كنش متقابل ميان نمايندگان (صاحبان) روشهاى قديمتر دانشگاهى است casmir, 1989, p.278) .هر چند استفاده از روشها و نظريههاى گوناگون در تبيين مسائل و موضوعات جهانى كنونى در حوزه علوم انسانى واجتماعى امرى عادى و مقبول تلقى مىشود، اما در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى گريزى از آن نيست و در حد يك ضرورت مطرح است. از اين رو، نمىتوان با استناد به يك ديدگاه، به تحليل مسائل اين حوزه پرداخت.
حال، اگر به صحنه جهانى نگاهى شود و با ديدگاهى انتقادى - و نه خوش بينانه- مسائل مطلوب در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى بررسى گردد، مشاهده مىشود كه روابط ميان فرهنگى در زمينهاى اجتماعى - سياسى صورت مىگيرد كه درآن برخى گروههاى فرهنگى قدرت و سلطه بيشترى نسبتبه ديگران دارند Fischer, 1996, p.XIII) .اين امر موجب خواهد شد تا اين جريان حالتى يكسويه يابد، و انسانهاى مختار و آزاد را به مخاطبانى دستبسته و منفعل تبديل سازد. به اين ترتيب، در جامعه جهانى كسانى كه به جاى قدرت نظامى سلطه اطلاعاتى و سرمايه آماده در اختيار دارند، مسير جهان را تعيين مىكنند Brislin, 1981, p.19) . اين ويژگى از مختصات جهانى كنونى است كه قدرت نظامى جاى خود را به سلطه اطلاعاتى واقتصادى داده است. در اين نظام، استعمار قديم جاى خود را به استعمار نو سپرده و انسان را به گونهاى در اسارت آورده است، كه او خود را آزاد و مختار مىپندارد و به خيال خود در اين آشفته بازار نقش ايفا مىكند. وضعيت انسان در جهان امروز، همانند خاشاكى بر روى آب رودخانه است. چنين خاشاكى به خيال خود دست و پايى مىزند و در حركت رودخانه نقش ايفا مىكند، در حالى كه نقش واقعى او فقط نشان دادن مسير آغازين و فرجامين رودخانه است، و هيچ گونه نقشى در تعيين جهت، شدت جريان و هدف آن ندارد.
توجه به نقش رسانهها در اين زمينه نيز اهميت زيادى دارد، زيرا رسانهها به عنوان ابزار ايجاد و انتقال فرهنگ تودهاى در جامعه جديد تودهاى مطرح مىباشد. از اينرو، رسانههاى تودهاى -در كنار فرهنگ تودهاى و جامعه تودهاى- ركن سوم حيات جوامع جديد در سطح جهان شمرده مىشوند.
در مبحث قبل، تعريف هايى از فرهنگ كه به عنوان تعريف مناسب در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى ارائه شد، تا حدودى ناظر به اين نوع فرهنگ بود. در اين نوع فرهنگ، ديگر بحث از فرهنگ عالى و توليدهاى نخبگان فرهنگى به صورتهاى خاص مطرح نيست، بلكه فرهنگ به عنوان روش زندگى در همه جنبهها مطرح است; هر چند اين انتقاد وجود دارد كه توليد فرهنگ تودهاى نيز به وسيله نخبگانى از نوع جديد انجام مىشود.
توجه به نقش رسانهها، حكايت از اهميت توزيع محصولات فرهنگى -در كنار توليد آنها- دارد. جهانى شدن رسانههاى جمعى به همراه جهانى شدن اقتصاد، در توليد و توزيع تلويزيون، ويدئو و ديگر محصولات صنعت فرهنگى نتيجه داده و نه تنها منجر به يكسانى محصولات شده، بلكه يكسانى باز توليد برنامههاى خشونت آميز در طول مرزها را - فقط به اين دليل كه اين برنامههاى باز توليدى گران نيست، و توانايى نفوذ به درون حصارهاى بينفرهنگى را دارد- به همراه داشته است Mowlana, 1997, p.19) .اين امر، بيانگر ضرورت توجه به فرايند توزيع در حوزه فرهنگ و ارتباطات است. از اينرو، كنترل فرايند توزيع، مهمترين شاخص نحوه توزيع قدرت و ارزشها در يك نظام ارتباطى - خواه اين نظام يك جامعه جهانى، يك كشور يا واحدهاى كوچكتر فرهنگى باشد- به شمار مىرود (مولانا، 1371، ص131).
در اينجا، طرح ديدگاهى همه سونگر وهمگرا ضرور مىنمايد. بنابراين، براى تبيين و توضيح اين وضعيت و محيط و پديدههاى بسيار پيچيده، نمىتوان بر ديدگاههاى سنتى و قديم تكيه كرد.
عوامل موجود در ضرورت دستيابى به يك ديدگاه همگراه در زمينه فرهنگ و وسايل ارتباط جمعى، عبارتند از:
1. بروز فرهنگ جهانى مبتنى بر علم تكنولوژى
2. توسعه اقتصادى جهان وتقسيم كار جديد
3. احياى مذهب وبروز گرايش به هنجارهاى تازه فرهنگى
4. ظهور كارگزاران فراملى
5. نقش دولت - ملتها در توسعه ملى
6. توسعه تكنولوژيهاى ارتباطى و اطلاعرسانى
چنين نظريهاى در برگيرنده متغيرهاى عمده ذيل خواهد بود: تكنولوژى، فرايند توليد، فرايند توزيع، پيام فرهنگى، نظام سياسى و اقتصادى، و نظام فرهنگى و ارزشى (مولانا، 1371، ص137).
در اين صورت، مىتوان با بهرهگيرى از عوامل موجود تبيين پديدههاى ارتباطات ميان فرهنگى، ضمن توجه به پيچيدگيهاى موجود، پاسخهايى كامل، همه جانبه، دقيق و راهگشا به اين مسائل داد.
سرزمين ما با فرهنگى غنى وريشهدار در طول تاريخ، همواره با فرهنگ هاى ديگر در تعامل بوده است. آنچه موجب رشد و بالندگى بيشتر اين فرهنگ خواهد شد، مشاركت فعال دراين تعامل آگاهى از اين وضعيت وايفاى نقش در صحنه حساس جهانى خواهد بود.
وجود گروههاى مختلف: مذهبى، قومى ونژادى در كشور- با توجه به همسايگى آنان با گروههاى مشابه در كشورهاى همجوار- اهميت توجه به ارتباطات ميان فرهنگى را بيش از پيش آشكار مىسازد. از اين رو، غفلتيا تغافل دراين باره، مىتواند نتايج وعواقب وخيمى را از جهت فرهنگى و سياسى همراه آورد.
كلام آخر، در باره نقش بسيار مهم دين و كاركرد آن در حوزههاى گوناگونى همچون: سياست، اقتصاد، فرهنگ و در مجموع، همه جنبههاى حيات انسانى در جهان كنونى است. در سالهاى اخير مذهب بويژه اسلام، نقشى اساسى در صحنه جهانى برعهده گرفته و علاوه بر ارائه ارزشها و هنجارهاى جديد، قدرت خود را به عنوان نيرويى عظيم در حوزههاى مختلف نشان داده است. انقلاب اسلامى ايران در جهان معاصر به عنوان مصداق كامل اين مدعا و نمونهاى بىبديل از نقش و نيروى مذهب در ايجاد تغييرات بنيادين درعرصههاى گوناگون حيات بشرى، خودنمايى مىكند.
توجه به اهداف والاى دين اسلام - كه از جمله آنها، آزادى و رشد و تعالى انسان در زمينه و بسترى مناسب و حركتبه سوى كمال است - و ماهيت جهانى آن، ضرورت تبليغ دين و دعوت انسانهاى آزاده و حقجوى جهان را به سوى آن، مطرح مىسازد. از سوى ديگر، انقلاب اسلامى با آرمان مبارزه با استكبار، ستم وبىعدالتى، به صدور پيام خود در سطح جهان با هدف اتحاد همه آزادگان جهان براى مبارزه با مستكبران نياز دارد. اين نكات به همراه دقت نظر در مفاهيم جهان اسلام و امتاسلامى- كه در تعاليم اسلامى جايگاه والايى دارد -،تاكيدى بر توجه بيش از پيش به حوزه ارتباطات ميان فرهنگى خواهد بود.
شناخت جوامع ديگر و توجه به فرهنگ هاى گوناگون، زمينهساز طرح مباحث مطلوب در ميان آنها مىشود. اين شناختبا روشن كردن نقاط اشتراك و اختلاف، خاستگاه، و اهميت و نقش اين نقاط در هر فرهنگ، به ما كمك خواهد كرد تا ضمن احترام به ويژگيهاى مهم، اصيل و خاص هر فرهنگ، بتوانيم با تاكيد برنقاط اشتراك، اهداف عاليه دين وانقلاب خود را عملى كنيم; زيرا عمل كوركورانه و بدون شناخت اگر نتيجه معكوس به بار نياورد، نتيجهاى نيز در پى ندارد و بى ثمر خواهد بود.
كتابنامه :
1. آبركرامبى، نيكلاس و استفن هيل، و برايان.اس. ترنر، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه: حسنپويان، تهران: انتشارات چاپخش،1367
2. بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه: باقر ساروخانى، تهران: انتشارات كيهان، 1370
3. روحالامينى، محمود، زمينه فرهنگ شناسى، تاليفى در انسان شناسى فرهنگى و مردم شناسى،تهران: انتشارات عطار، 1372
4. ساروخانى، باقر،دايرةالمعارف علوم اجتماعى، تهران: انتشارات كيهان، 1370
5. شعارى نژاد، على اكبر،فرهنگ علوم رفتارى، تهران: انتشارات اميركبير، 1364
6. محسنيان راد، مهدى، ارتباط شناسى، ارتباطات انسانى (ميان گروهى، جمعى)،تهران: انتشارات سروش،1369
7. مولانا، حميد، گذر از نوگرايى، ترجمه: يونس شكرخواه، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها، 1371
8. همو، ارتباطات ميان فرهنگى، دانشگاه امام صادق(ع)،1376
9. Agar, Michael, " The Intercultural Frame ", International Journalofintercultural Relations, 18, 1994, pp. 221-237
10. Brislin, Richard W., Cross- cultural Encounters, Face- to -Face Interaction, Boston, Allyn and Bacon, 1981
11. Casmir, Fred L., Nobleza C. Asuncion-Land,"Intercultural communication Revisited: conceptualization, paradigm Building, and Methodological Approaches " , Communication Yearbook 12, sage,1989,pp.278-309
12. Fischer, Nancy L., "Forword", in Gary R.,weaver,Culture, Communicat
Conflict:Readings in Intercultural Relations,1996, pp. XIII-XIV
13. Kuper, Adam, Jessica Kuper, The Social ScienceEncyclopedia,London,
Routledge & Kegan paul, 1985
14. Moon, Dreama G., "Concepts of Culture: Impilications for Intercultu
Communication Research", Communication Quarterly,Vol. 44, No. 1, 1996, pp.
70- 84
15. Mowlana. Hamid, Global Communication in Transition, The End ofDiver
London, Sage, 1996
16. Ibid, Global Information and World Communication, London, Sage,1997
17. O|Sullivan, Tim, John Hartley, Danny Saunders, MartinMontgomeryand John
Fiske, Key Concepts in Communication andCulturalStudies,London, Routledge,
1994
18. Prosser, Michael H., "Intercultural Communication TheoryandResearch
Overview of Major Constructs",in B.O.,Ruben,Communication Yearbook 2,
Transaction Press, 1978, pp.335-350
19. Rohrlich, Paul Egon, "Why Do We Study Intercultural Communication?"
International Journal of InterculturalRelations,II,1987, pp. 123-128
20. Samovar. Larry A., Richard E. Porter,Intercultural Communication:A
Belmont, Wadsworth,1994
21. Ibid, Communication Between Cultures, Belmont, Wadsworth, 1995 <>
22. Weaver, Gary R., "Preface" , in Gary R., Weaver,Culture, Communicat
and Conflict:Readings in InterculturalRelations,1996(a), pp.XV-XV1
23. Ibid, "Communication and Culture",in, Gary R., WeaverCulture,
Communication and Conflict:Readings in InterculturalRelations,.1996,(b), pp. 1-3
منبع: http://www.e-resaneh.com
/خ