ارتباطات ميان فرهنگى- 2

مفاهيم مورد نظر در اين حوزه، به دو دسته تقسيم مى‏شود: 1. مفاهيم اصلى، كه بيشترين كاربرد را در اين حوزه دارد. مباحث عمده اين حوزه در باره اين مفاهيم و ويژگيهاى آن است، كه عبارتند از: ارتباطات فرهنگى،...
چهارشنبه، 26 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباطات ميان فرهنگى- 2
ارتباطات ميان فرهنگى- 2
ارتباطات ميان فرهنگى- 2

نويسنده: حسين رضى



مفاهيم مورد نظر در اين حوزه، به دو دسته تقسيم مى‏شود:
1. مفاهيم اصلى، كه بيشترين كاربرد را در اين حوزه دارد. مباحث عمده اين حوزه در باره اين مفاهيم و ويژگيهاى آن است، كه عبارتند از: ارتباطات فرهنگى، ارتباطات ميان فرهنگى وارتباطات بين فرهنگى.
2. مفاهيم فرعى، كه برخى به انواع خاصى از مفاهيم اصلى توجه دارد، و برخى نتيجه فراگرد ارتباطات ميان فرهنگى (به مفهوم عام) تلقى مى‏شود، همانند: ارتباطات درون فرهنگى، تماس فرهنگى و برخورد فرهنگى.

1. مفاهيم اصلى

الف: ارتباطات فرهنگى Cultural Communication)

مقصود از ارتباطات فرهنگى، فرايند تماس با فرهنگ ديگر است كه مى‏تواند به طور يك سويه يا دو سويه باشد. در حالت اخير، داد وستد يا مبادله فرهنگى پديد مى‏آيد (ساروخانى، 1370،ص 160).
اين تعريف، ناظر به ارتباط ميان دو فرهنگ است. در صورتى كه اين اصطلاح را مى‏توان در حوزه ارتباطات با محتواى فرهنگى يا در زمينه و بستر فرهنگى يا در گفتمانى فرهنگى كه با عناصر، سوابق و جنبه‏هاى فرهنگى جامعه سروكار دارد، به كار برد. در اين حالت، اين اصطلاح همعرض با ارتباطات سياسى و ارتباطات دينى خواهد بود كه هم در ميان اعضاى متعلق به يك فرهنگ و در درون آن، و هم در ميان اعضاى دو فرهنگ و بين آن دو، مى‏تواند قرار گيرد.

ب: ارتباطات ميان فرهنگى intercutural communication)

اين مفهوم رايجترين و شايد عامترين مفهوم و اصطلاح استفاده شده در اين حوزه است; به گونه‏اى كه بر كل رشته و حوزه مورد مطالعه نيز اطلاق مى‏شود. يكى از دلايل اصلى اين امر، سابقه تاريخى و شكل‏گيرى مطالعات مربوط به آن است. به دليل نياز آمريكا به اعزام كاركنان خود به كشورهاى ديگر، مطالعات اين حوزه با ارتباطات ميان فرهنگى آغاز شد كه علاوه بر تاثير عميق براين حوزه و شكل‏گيرى مطالعات بعدى، نام خود را نيز بر آن باقى گذارد. اما شايد براى آن، بتوان دو معناى عام وخاص در نظر گرفت! اولى، شامل همه مفاهيم موجود در اين حوزه وكل رشته مى‏شود. و دومى، متعلق به مفهومى است كه در كنار مفاهيم ديگر اين حوزه قرار مى‏گيرد، و ويژگيهاى خود را دارد. اما در ميان تعريف هاى ارائه شده، نمى‏توان به سادگى ميان اين دو معنا فرق گذاشت.
ارتباط ميان فرهنگى، ارتباط ميان مردمانى است كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادين آن بحدى از يكديگر متمايز است، كه پديده‏هاى ارتباطى را متفاوت جلوه مى‏دهد Samovar, 1995, p.58) .
براساس نظريه ويور، روابط ميان فرهنگى به كنش متقابل انسانها از فرهنگ هاى گوناگون مربوط مى‏شود. اين كنش متقابل، هم در سطح ميان فردى و هم در سطح ملى صورت مى‏پذيرد. هنگامى كه افراد از فرهنگ هاى متفاوت با هم ارتباط برقرار مى‏كنند، روابط آنان مى‏تواند آكنده از فشار و بى‏اعتمادى، و غير مفيد باشد Fischer, 1996, p.XIV) .
تعريف ديگر، بيان مى‏كند كه مطالعات ميان فرهنگى شامل كنش متقابل واقعى افراد از فرهنگ هاى مختلف مى‏شود; همانند تحليل و تفسير وقايع به هنگام مذاكره و گفتگوى متخصص ژاپنى با متخصص آمريكايى Wearver, 1996b, p.2) . اين تعريف به كنش واقعى و رو دررو اشاره دارد، و به ارتباطات ميان فرهنگى به معناى خاص اشاره مى‏كند.
در باره توجه بيشتر ارتباطات ميان فرهنگى به جنبه‏هايى از فرهنگ، مى‏توان گفت كه ارتباطات ميان فرهنگى شامل تحقيق در باره عناصرى از فرهنگ مى‏شود كه بيشترين تاثير را بركنش متقابل افراد متعلق به دو فرهنگ متفاوت در زمانى مى‏گذارد كه آنان در فضايى ميان فردى در كنار هم قرار گيرن Samovar, 1994, p.7) . براين اساس، به آن دسته از عناصر فرهنگى مؤثر بركنش متقابل در ارتباطات ميان فرهنگى توجه مى‏شود، كه وجوه اشتراك و افتراق دو فرهنگ را در برگيرد. در حقيقت، دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى براى فهم اين نكته تلاش مى‏كنند كه به هنگامى كه انسانها از فرهنگ هاى مختلف با يكديگر ملاقات مى‏نمايند، به كنش متقابل مى‏پردازند و سعى در حل مسائل خود از طريق روابط درونى مى‏كنند، چه اتفاقى مى‏افتد Casmir, 1989,p.278) .
يكى ديگر از جنبه‏هاى مورد مطالعه در ارتباطات ميان فرهنگى، توجه به امورى است كه زمينه‏ساز اين نوع ارتباطات مى‏باشد و آن را تسهيل مى‏كند. در بيشتر موارد، ارتباطات ميان فرهنگى ميان "مشاركت كنندگان ارتباطى" رخ مى‏دهد كه سهمى در مشاركت داشته باشند. دانشمندان، هنرمندان و ورزشكاران از اين گروهند كه تخصص مشترك، سطح تحصيلى مشابه يا علاقه‏ها و انگيزه‏هاى مشترك با همكاران خود در ديگر فرهنگ ها دارند Mowlana, 1997, p. 158) . بنابراين، هر چه مشتركات ميان دو طرف بيشتر باشد، سطح ارتباط و ميزان آن بالاتر خواهد بود.
تعريف ديگر، بيان مى‏كند كه وقوع ارتباطات ميان فرهنگى هنگامى است كه پيام توليد شده در يك فرهنگ، بايد در فرهنگ ديگر پردازش شود Samovar, 1994, p.7) .با استفاده از اين تعريف و تعريف هاى پيشين، مشخص مى‏شود كه وجود دو فرهنگ و انتقال پيام از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر، ويژگى ارتباطات ميان فرهنگى است كه مى‏تواند اثرهاى گوناگونى داشته باشد. بنابر اين، بررسى نوع فهم و دريافت مخاطب از پيام ارسالى، و نيز مطالعه در باره آن، در حوزه تخصص متخصصان ارتباطات ميان فرهنگى است. به بيان ديگر، معانى توليد شده و متبادر شده در ذهن دو طرف در ارتباطات ميان فرهنگى و چگونگى هدايت، تنظيم و تسهيل اين ارتباطات، از وظايف دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى است.
ارتباطات ميان فرهنگى گونه‏هاى متعددى دارد، كه برخى از آنها عبارتند از Samovar, 1995, pp.58-61) :
ارتباطات ميان نژادى interracial communication) : پيدايى اين نوع ارتباطات، هنگامى است كه پيام دهنده و پيام گيرنده از نژادهاى مختلف باشند. اين نوع ارتباطات ميان فرهنگى، مشكلاتى را از قبيل: پيشداورى نژادى، استفاده از قدرت به وسيله فرهنگ غالب و در نهايت جهت‏گيرى قوانين حاكم و شكل‏گيرى يك نظام ارزشى مبتنى بر نژاد در رسانه‏ها و ديگر نهادهاى جامعه، در پى‏خواهد داشت.
ارتباطات ميان قومى Interethnic communication) : اين نوع ارتباطات زمانى به وجود مى‏آيد، كه مشاركت كنندگان درارتباط (ارتباط گران)، از يك نژاد اما از ريشه‏هاى قومى مختلف با پيشينه‏هاى قومى گوناگون باشند. ارتباط ميان انگليسى زبانان و فرانسه زبانان در كانادا، از اين گونه است.
ارتباطات درون فرهنگى Intracultural communication) :
ارتباطات ميان اعضاى يك فرهنگ واحد است.
در بررسى عناصر ارتباطات ميان فرهنگى، بايد به عناصر اجتماعى- فرهنگى توجه كرد كه در زمان برقرارى اين نوع ارتباطات در هم مى‏آميزد، و به صورت مجموعه‏اى واحد آشكار مى‏شود.
عناصر اجتماعى فرهنگى كه توان فراهم كردن زمينه ارتباط افرادى از فرهنگ ها و سابقه‏هاى تاريخى متقاوت را دارد، شامل: ادراكات، فرادگردهاى كلامى و فراگردهاى غير كلامى است. همه اجزاى اين عناصر در ارتباطات ميان فرهنگى، به يكديگر نيازمند و وابسته‏اند. هر يك از اين عناصر، از اجزائى خاص تشكيل شده است. ادراكات شامل: عقايد، ارزشها، سيستمهاى نگرش، جهان بينى و سازمان اجتماعى است. فرادگردهاى كلامى، از زبان گفتارى والگوهاى تفكر تشكيل شده است. فراگردهاى غير كلامى، مشتمل بر رفتار جسمى، مفهوم زمان وكاربرد فضا مى‏باشد Samovar, 1995, pp. 66-73) .
سرانجام، به نظر مى‏رسد كه صرفنظر از معناى عام ارتباطات ميان فرهنگى، معناى خاص آن بيشتر به ارتباط در سطح ميان فردى توجه دارد و مسائلى را كه بين دو فرد از دو فرهنگ متفاوت در اين زمينه به وجود مى‏آيد- بويژه مسائل ذهنى و در فهم متقابل - بررسى مى‏كند.

ج: ارتباطات بين فرهنگى cross- cultural communication)

اين مفهوم، از مفاهيم بسيار رايج و متداول در اين حوزه است. از اين نظر، مى‏توان آن را پس از ارتباطات ميان فرهنگى، در رتبه دوم قرار داد. مطالعات بين فرهنگى، نوعى تحليل مقايسه‏اى است كه به نسبيت فعاليتهاى فرهنگى نظر دارد. اين روش كه بنيان آن در انسان شناسى اجتماعى و فرهنگى گذاشته شده است، به مقايسه ديدگاه ويژه فرد در مطالعات خود با ديدگاههاى ديگر از فرهنگ هاى ديگر مى‏پردازد O,Sullivan, 1994, p.67) . اين مفهوم، در برگيرنده نوعى ديدگاه كلى نسبت‏به فرهنگ ديگر، بحث از ذهنيت كلى به فرهنگ هاى ديگر يا مقايسه موضوع يا بخشى از دو فرهنگ با يكديگر است. در حقيقت، ارتباطات ميان دو موضوع (با محتواى واحد) يا دو بخش از دو فرهنگ يا دو فرهنگ به طور كلى و مطالعه درباره آن است. بنابراين، مطالعات بين‏فرهنگى شامل مقايسه و تقابل فرهنگ ها- همانند مقايسه ارزشها و راههاى ارتباط دو شخص آمريكايى و ژاپنى با يكديگر - مى‏شود Weaver, 1996b, p.2) .
از آنجا كه رويكردهاى مختلفى به جنبه‏هاى گوناگونى از حيات اجتماعى و فرهنگى توجه دارند و ارتباطات بين فرهنگى به مقايسه فرهنگ ها - به گونه‏اى موضوعى و كلى - مى‏پردازد، مشاهده مى‏شود كه رويكرد بين فرهنگى - برخلاف رويكرد روان شناسانه - برتفاوتهاى اجتماعى در ميان مردم تاكيد دارد Fischer, 1996, p.XIII) .
نتايج‏حاصل از اين مطالعات بيش از آنكه به متخصصان كمك كند، به افراد جامعه كه متعلق به فرهنگ ديگرند يارى مى‏دهد تا بتوانند با آگاهى و توجه كامل، به تعامل با ديگران بپردازند و از هر گونه پيشداورى و ذهنيت نادرست نسبت‏به فرهنگ هاى ديگر برحذر باشند. بنابراين، هر قدر آگاهى ما درباره پويايى برخورد، تطابق و ارتباطات بين فرهنگى بيشتر باشد، هنگام زندگى، كار و تحصيل در فرهنگ ديگر، مؤثرتر خواهيم بود Weaver, 1996a, p.XV) .
با توجه به تعريف هايى ارائه شده، مى‏توان نتيجه گرفت كه ارتباطات ميان فرهنگى به جنبه‏هاى شخصى، ذهنيات افراد، دو طرف ارتباط در زمان برقرارى ارتباط، و نيز بررسى راههاى تسهيل اين ارتباطات و رفع موانع و سوء تفاهم‏هاى احتمالى در زمان ارتباط توجه دارد. اما ارتباطات بين فرهنگى به جنبه‏هاى غير شخصى، ذهنيات كلى افراد نسبت‏به فرهنگ هاى ديگر و افراد، موضوعات و مسائل متعلق به آن فرهنگ ها، به گونه‏اى كلى توجه مى‏كند.
آنچه در واقع و عمل اتفاق مى‏افتد، آن است كه واژه‏هاى ارتباطات بين فرهنگى و ارتباطات ميان فرهنگى اغلب به جاى يكديگر به كار مى‏روند، و به عنوان حوزه‏هاى تحقيق و پژوهش در روشهاى علمى گوناگون همانند، انسان‏شناسى، ارتباطات، روان‏شناسى اجتماعى و حتى آموزش يامشاوره، محسوب مى‏شوند Weaver, 1996b, p.2) .

2. مفاهيم فرعى

مفاهيم فرعى در اين حوزه، بسيار متعدد و متنوعند. در بسيارى از موارد، اصطلاحات گوناگونى را براى بيان و توضيح يك مفهوم يا مفاهيم بسيار نزديك به يكديگر، ارائه كرده‏اند. در اين مبحث، به بيان تفصيلى وتوضيح برخى مفاهيم و اصطلاحات كه ارتباط بيشتر ونزديكترى با حوزه ارتباطات ميان فرهنگى دارد، بسنده مى‏گردد، و از ذكر امور ديگرى كه تا حدودى به حوزه جامعه‏شناسى فرهنگى مربوط مى‏گردد، خوددارى مى‏شود.

الف:ارتباطات درون فرهنگى intracultural communication)

به اين مفهوم در متون مربوط به اين حوزه، كمتر توجه شده است. البته، مى‏توان آن را به عنوان يكى از اقسام ارتباطات ميان فرهنگى به شمار آورد، كه ميان اعضاى يك فرهنگ خاص رخ مى‏دهد، اگر چه اين اصطلاح مى‏تواند مبادله پيام ميان اعضاى فرهنگ قالب را تشريح كند، اما معمولا به نوعى از ارتباطات اطلاق مى‏شود كه يك يا هر دو ارتباطگر (مشاركت كننده در ارتباط)، عضويتى دو گانه داشته باشد samovar, 1995, p.59) .
ارتباطات درون فرهنگى، به عنوان يك نظريه و مفهوم جديد در اين حوزه مطرح است. براى چنين ارتباطاتى مى‏توان سه ويژگى مهم را بر شمرد Moon, 1996, p.78) :
«1. چارچوبى مفهومى براى تحليل كنش در حد يك جامعه و منطقه جهانى به دست مى‏دهد.
2. نظريه‏هاى درون فرهنگى، پيوند ناگشودنى ميان الگوهاى ارتباطى و نيروهاى اجتماعى فرهنگى را توضيح مى‏دهد.
3. زمينه‏اى مفهومى را براى مقايسه‏هاى ارتباطات ميان فرهنگى بيان جوامع نامتجانس فراهم مى‏آورد.»

ب: تماس فرهنگى cultural contact)

[ccontact] به معناى برخورد و تماس، به هر نوع تاثير و عمل متقابل اجتماعى گفته مى‏شود (شعارى نژاد 1364،ص 95).
تماس بين فرهنگى به افراد توانايى مى‏دهد كه پيچيدگيهاى جامعه ديگر را در يابند، و با افراد متعلق به فرهنگ ديگر نوعى همدلى به وجود آورند Mowlana, 1997, p.157) .
در بيان انواع تماس فرهنگى و كنش متقابل بين فرهنگى، چهارده نوع تماس بين فرهنگى وجود دارد، كه ده نوع آن مربوط به رفتن از كشور خود به كشور ديگر، و چهار نوع آن مربوط به كشور خود است Brislin, 1981, pp.8-10) :
«1. دانشجويان خارجى، كه در كشورى غير از كشورى كه مدرسه رفته‏اند، درس مى‏خوانند.
2. بازرگانان و تجار، بويژه آنان كه كارشان در شركتهاى چند مليتى است.
3. ديپلماتها كه در سفارت كشور متبوع خود در كشور ديگر خدمت مى‏كنند.
4. مترجمان زبان، كه در سازمانهاى بين‏المللى كار مى‏كنند.
5. تكنسينها كه در كشور ديگر با قراردادهاى دولتى كار مى‏كنند.
6. شركت‏كنندگان در برنامه‏هاى سازمان يافته، مانند گروههاى صلح‏7. افراد نظامى، همانند: مستشاران و وابستگان نظامى كه به كشورهاى ديگر مى‏روند.
8. مهاجران، كه دركشور ديگر اقامت دارند.
9. محققان و پژوهشگران، كه در باره فرهنگ هاى ديگر مطالعه مى‏كنند.
10. جهانگردانى كه به سفرهاى كوتاه مدت مى‏روند.
11. اعضاى گروهى قومى مشخص درون يك كشور، مانند سياهان
12. شركت‏كنندگان در تماس درون قومى سازمان يافته، مانند كمپهاى درون قومى تابستانى يا اردوگاهها
13. اعضاى گروهى قومى، كه از جانب حكومت‏به حركت‏به سوى سرزمين ديگر وادار شده‏اند.
14. دانشجويانى كه به عنوان بخشى از تحصيل، با اعضاى يك خانواده از يك گروه قومى زندگى مى‏كنند.»

ج:تعارض (برخورد) فرهنگى cultural conflict)

[conflict] از واژه‏اى لاتينى به معناى مبارزه كردن، برخورد و ضربه‏زدن، گرفته شده است. استفاده از واژه هنگامى است كه دو يا چند نفر، يا دو يا چند گروه با يكديگر به هر دليل- مادى يا انديشه‏اى - در ستيزند. كشمكش، حالتى از مبارزه و تنازع را پديد مى‏آورد كه هر دوطرف نزاع به وسايلى دست مى‏يازند تا ديگرى را وادار به تسليم كند. كشمكشها به نسبت تعداد ابعاد حيات، تعدد دارند (ساروخانى، 1370، ص 132).
تعارض فرهنگى عبارت است از مخالفت نيروهايى كه افراد يا گروههاى متعلق به دو فرهنگ متفاوت، با آنها برخورد مى‏كنند (شعارى نژاد، 1364، ص 105).

د: رقابت فرهنگى cultural competition)

رقابت‏به دو دسته كلى تقسيم مى‏شود:
1. رقابت‏بين عناصر گوناگون يك فرهنگ با يكديگر، كه از آن به همنشينى درونى تعبير مى‏شود.
2. رقابت فرهنگ ها براى بقا و نفوذ در يكديگر، كه مى‏توان آن را در خانواده كنونى جهان ميان فرهنگ هاى صنعتى و غير صنعتى ديد كه به اشغال فرهنگى جهان سوم و گاهى به امحاى فرهنگ آن مى‏انجامد (ساروخانى، 1370، ص 160).
دو گونه اخير را شايد بتوان زير مجموعه تماس فرهنگى و نوعى از آن به حساب آورد، كه به طور خاصى از حالت مسالمت آميز خارج مى‏شود. در اين حالت، به مفهوم استعمار فرهنگى نزديك مى‏شويم كه مى‏توان آن را شكل حاد و پيچيده‏اى از آنها دانست.

جايگاه و نقش ارتباطات ميان فرهنگى در جهان كنونى

ارتباطات ميان فرهنگى -به مفهوم عام-، شاخه‏اى از ارتباطات - به طور مستقل - يا شاخه‏اى از ارتباطات جهانى است كه عهده‏دار بررسى و مطالعه ارتباطات و روابط ميان دو فرهنگ، دو فرد از دو فرهنگ و مانند آن است. در دو دهه اخير، اين حوزه از دانش ارتباطات آنچنان پيشرفت نموده كه به عنوان رشته‏اى جذاب، كاربردى و ضرور در عصر حاضر مطرح شده ومحققان و دانشمندان زيادى را به خود جلب كرده است. اين حوزه با ماهيتى ميان رشته‏اى كه برخاسته از ويژگى دو بخش اصلى آن (فرهنگ و ارتباطات) است، رشته‏هاى گوناگون علمى را براى پاسخگويى به مسائل و نيازهاى انسان جديد با خود همراه كرده است. فرهنگ - با توجه به گستردگى و وسعت مفهومى خود كه به نوعى شامل تمامى ابعاد زندگى انسان مى‏شود- و ارتباطات - در اين حوزه كه سطوح مختلف را در برمى‏گيرد-، ضرورت توجه انديشمندان و محققان حوزه‏هاى مختلف را به مباحث ارتباطات ميان فرهنگى و توجه به رويكرد ميان رشته‏اى براى توضيح و تشريح تمامى ابعاد خود را مطرح مى‏سازد.
با توجه به ماهيت اين حوزه و جديد بودن آن، تاكيد برمباحث پژوهشى بيشتر از مباحث ديگر است، و دانشمندان اين حوزه در فهم و شناسايى مسائل گوناگون در آن تلاش مى‏كنند. مطالعات كنونى درباره ارتباطات ميان فرهنگى، مسائل جهانى را در سه طريق معين: روندى، جوهرى و اطلاعاتى دسته بندى مى‏كند Rohrlich, 1987,p.124) .بدين ترتيب، اين محققان تلاش مى‏كنند تا مسائل جهانى رادر اين سه حوزه و با رويكرد ميان فرهنگى بفهمند و توضيح دهند. برخى در پى توضيح ماهيت و جوهر وقايع و مسائل، عده‏اى به دنبال شناسايى جريان و سير تحول و روند مسائل، و شمارى نيز در صد بيان و توصيف جريانها از ديدگاه اطلاعاتى‏اند.
نتايج اين تحقيق، به خود آگاهى انسان انجاميده و موجب شده است تا خود، ديگران و محيط خود را بهتر بشناسد، و با شناخت ويژگيهاى فرهنگ هاى ديگر بتواند زمينه‏هاى مساعد براى ارتباط مؤثرتر را دريابد. از آن جمله، در بيشتر تحقيقات حوزه ارتباطات ميان فرهنگى، نوعى همبستگى ميان متغيرهاى فردگرا و زمينه بالا/ پايين (فرو/ فرامتنى) مشاهده مى‏شود. براساس اين مطالعات - كه برداده‏هاى پيمايشى استوار است-، فرهنگ هاى فردگرا به ارتباطات با زمينه پايين (فرو متنى) و فرهنگ هاى جمعگرا به ارتباطات با زمينه بالا (فرامتنى) تمايل دارد Agar, 1994, p.222) .با تبيين اين مسائل، مى‏توان در حوزه سياستگذارى و برنامه‏ريزى به طور مفيدى اقدام كرد، كه نتايج مطلوب به همراه داشته باشد. بدين ترتيب، جنبه‏هاى كاربردى و تحقيقاتى ارتباطات ميان فرهنگى، كاركردهاى با ارزشى دارند كه هر يك بر پايه ديگرى استوار است Rohrlich, 1987, p.124) . تاثير و تاثر اين دو جنبه در يكديگر كاملا مشهود است; به گونه‏اى كه نيازهاى واقعى و موجود در جامعه، بر تحقيقات تاثير مى‏گذارد و برآورده شدن آن نيازها، جهت و نوع پژوهشها را مشخص مى‏سازد.و از سوى ديگر، به نتايج اين تحقيقات درعمل توجه مى‏شود. اين امر را مى‏توان از ابتداى تاسيس مطالعات مربوط به اين حوزه در مؤسسه خدمات خارجى آمريكا و كارهاى ادوارد هال مشاهده كرد.
همانند هر پژوهش ديگر، مطالعات اين حوزه نيز مباحث مختلفى را در بر مى‏گيرد، وبه جنبه‏هاى گوناگونى تقسيم مى‏شود.
براساس يك تقسيم بندى، اجزاى مهم براى مطالعه قوم نگارانه فرهنگ و ارتباطات، عبارت است از prosser, 1978, p.342) : پيامهاى ارتباطى، مشاركت كنندگان در ارتباطات (ارتباط گران)، رمز (كد)هاى زبانى و غيركلامى و كانالها يا رسانه‏ها.
اين تقسيم بندى براساس عناصر ارتباطات صورت گرفته و بر اين فرض استوار است كه ارتباطات ميان فرهنگى، اساسا يكى از انواع ارتباطات است كه همچون هر فراگرد ديگر ارتباطى از عناصرى تشكيل شده است. اما صرفنظر از سه نوع عنصر اصلى: پيام دهنده، پيام گيرنده- كه در قالب مشاركت‏كنندگان در ارتباط بيان شده است- و پيام، عنصر ابزار يعنى رسانه‏ها نيز به چشم مى‏خورد كه در بسيارى از تحقيقات انجام شده در حوزه ارتباطات بويژه مبحث ارتباط جمعى، به آن توجه شده است. نكته جالب توجه در اين تقسيم‏بندى، توجه به رمزهاى كلامى و غيركلامى است كه در ارتباطات ميان فرهنگى بسيار مهم تلقى مى‏شود. در اين حوزه، اين جنبه از فراگرد ارتباط بويژه در قالب نمادها، معنا و مفهومى خاص به ارتباطات مى‏بخشد كه تاحدى آن را از ديگر حوزه‏ها جدا مى‏كند.
ديدگاه ديگرى در حوزه مطالعات ارتباطات ميان فرهنگى، به مسائل و موضوعات اين حوزه توجه مى‏كند. در اين ديدگاه، ماهيت ميان رشته‏اى اين حوزه خود را نمايان مى‏سازد، و تبيين و تحليل اين مسائل را با استفاده از دانشهاى گوناگون عهده‏دار مى‏شود. بر اين اساس، مسائل بحث‏شده درمطالعه ارتباطات ميان فرهنگى، عبارتند از prosser, 1978, p. 342) :اهميت‏شباهتها و تفاوتها، طبيعت‏برخورد در فرهنگ و ارتباطات انسانى، كنترل فرهنگ و ارتباطات، تاثير تكنولوژى برفرهنگ وارتباطات، اهميت ثبات فرهنگى در مقابل تغيير و امپرياليزم فرهنگى در مقابل وابستگى.
اين مسائل بيانگر دغدغه‏هاى انسان معاصر در اين حوزه از دانش است، و مسائل روز جهان را درصحنه جهانى- اعنايت‏به فرهنگ وارتباطات- نشان مى‏دهد.
يكى از دلايل ظهور و بروز مطالعات ميان رشته‏اى، پيچيدگى وقايع، رخدادها و مسائل جهان معاصر وانسان جديد است. محيط پر از رمز و راز جهان كنونى به گونه‏اى است كه انسان معاصر با همه توانايى و دانش ظاهرى‏اش، از درك عميق و كامل آن عاجز مى‏ماند و هر روز در پى يافتن راهى نو براى تبيين آن است. چنانچه بخواهيم در سطح جهانى وبين‏المللى -بالاترين سطوح ارتباطات - براى شناخت جهان تلاش كنيم، بايد براى فهميدن اين محيط پيچيده آكنده از وقايع قديم و جديد به مطالعه ارتباطات بين‏الملل در زمينه و بستر مربوط به جنبه‏هاى فرهنگى امور جهانى بپردازيم Mowlana, 1996, p.177) .اما اين مطالعات نتايجى دوگانه به همراه خواهد داشت و صراحت و ابهامى دراين كاركرد از شناخت فرهنگ (مطالعه ارتباطات بين‏المللى در بستر فرهنگ) را به همراه دارد كه عبارت است از سيستمهاى ارزشى و عقيدتى كه هم وحدت بخش وهم موجب تنوع است و محيطى را براى نهادهاى ملى،منطقه‏اى و حتى جهانى پديد مى‏آورد Mowlana,1996,p.177) .اين نقش دوگانه فرهنگ، در همه حوزه‏ها مشاهده مى‏شود، كه- چنانكه در قبل نيز گفته شد -ناشى از ويژگيهاى آن است. بدين ترتيب مطالعات ميان فرهنگى، به شناخت و مقايسه سيستمهاى ارزشى و عقيدتى - كه اساس تشكيل جوامع و فرهنگ ها را پايه گذارى مى‏كند- منجر مى‏شود. اما اين، آغاز مشكل ونقطه اساسى بحث است، كه چگونه مى‏توان با يك پيشينه فرهنگى خاص، به مقايسه فرهنگ ها پرداخت؟ اساسا، ابزار سنجش و مقايسه در اين حوزه چيست؟ و چنين ابزارى برخاسته از كدام فرهنگ است؟ مرورى به نظريات ارائه شده در اين حوزه و توافق به دست آمده در اين باره، نشان مى‏دهد كه قضاوتهاى بين فرهنگى در باره ارزشها مشكل است، و يك ديدگاه اخلاقى نسبى - لااقل با محدويتهاى وسيع- توجيه‏پذير خواهد بود kuper,1985, p.177) . اين امر بيانگر ظرافت و دقت كار درحوزه ارتباطات ميان فرهنگى است، و پژوهشگران را از هر گونه بى‏احتياطى در تحقيقات باز مى‏دارد.
بدين ترتيب، ارتباطات ميان فرهنگى در درون خود با چالشهاى ميان فرهنگى مواجه است، زيرا متخصصان از تطبيق مناسب داده‏هاى مربوط به حوزه‏هاى ديگر مطالعاتى با نيازها و علاقه‏هاى حرفه‏اى مخصوص خود، عاجزند. در واقع، ارتباطات ميان فرهنگى همانند نوعى "فرهنگ سوم" قلمداد مى‏شود، كه نتيجه كنش متقابل ميان نمايندگان (صاحبان) روشهاى قديمتر دانشگاهى است casmir, 1989, p.278) .هر چند استفاده از روشها و نظريه‏هاى گوناگون در تبيين مسائل و موضوعات جهانى كنونى در حوزه علوم انسانى واجتماعى امرى عادى و مقبول تلقى مى‏شود، اما در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى گريزى از آن نيست و در حد يك ضرورت مطرح است. از اين رو، نمى‏توان با استناد به يك ديدگاه، به تحليل مسائل اين حوزه پرداخت.
حال، اگر به صحنه جهانى نگاهى شود و با ديدگاهى انتقادى - و نه خوش بينانه- مسائل مطلوب در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى بررسى گردد، مشاهده مى‏شود كه روابط ميان فرهنگى در زمينه‏اى اجتماعى - سياسى صورت مى‏گيرد كه درآن برخى گروههاى فرهنگى قدرت و سلطه بيشترى نسبت‏به ديگران دارند Fischer, 1996, p.XIII) .اين امر موجب خواهد شد تا اين جريان حالتى يكسويه يابد، و انسانهاى مختار و آزاد را به مخاطبانى دست‏بسته و منفعل تبديل سازد. به اين ترتيب، در جامعه جهانى كسانى كه به جاى قدرت نظامى سلطه اطلاعاتى و سرمايه آماده در اختيار دارند، مسير جهان را تعيين مى‏كنند Brislin, 1981, p.19) . اين ويژگى از مختصات جهانى كنونى است كه قدرت نظامى جاى خود را به سلطه اطلاعاتى واقتصادى داده است. در اين نظام، استعمار قديم جاى خود را به استعمار نو سپرده و انسان را به گونه‏اى در اسارت آورده است، كه او خود را آزاد و مختار مى‏پندارد و به خيال خود در اين آشفته بازار نقش ايفا مى‏كند. وضعيت انسان در جهان امروز، همانند خاشاكى بر روى آب رودخانه است. چنين خاشاكى به خيال خود دست و پايى مى‏زند و در حركت رودخانه نقش ايفا مى‏كند، در حالى كه نقش واقعى او فقط نشان دادن مسير آغازين و فرجامين رودخانه است، و هيچ گونه نقشى در تعيين جهت، شدت جريان و هدف آن ندارد.
توجه به نقش رسانه‏ها در اين زمينه نيز اهميت زيادى دارد، زيرا رسانه‏ها به عنوان ابزار ايجاد و انتقال فرهنگ توده‏اى در جامعه جديد توده‏اى مطرح مى‏باشد. از اين‏رو، رسانه‏هاى توده‏اى -در كنار فرهنگ توده‏اى و جامعه توده‏اى- ركن سوم حيات جوامع جديد در سطح جهان شمرده مى‏شوند.
در مبحث قبل، تعريف هايى از فرهنگ كه به عنوان تعريف مناسب در حوزه ارتباطات ميان فرهنگى ارائه شد، تا حدودى ناظر به اين نوع فرهنگ بود. در اين نوع فرهنگ، ديگر بحث از فرهنگ عالى و توليدهاى نخبگان فرهنگى به صورتهاى خاص مطرح نيست، بلكه فرهنگ به عنوان روش زندگى در همه جنبه‏ها مطرح است; هر چند اين انتقاد وجود دارد كه توليد فرهنگ توده‏اى نيز به وسيله نخبگانى از نوع جديد انجام مى‏شود.
توجه به نقش رسانه‏ها، حكايت از اهميت توزيع محصولات فرهنگى -در كنار توليد آنها- دارد. جهانى شدن رسانه‏هاى جمعى به همراه جهانى شدن اقتصاد، در توليد و توزيع تلويزيون، ويدئو و ديگر محصولات صنعت فرهنگى نتيجه داده و نه تنها منجر به يكسانى محصولات شده، بلكه يكسانى باز توليد برنامه‏هاى خشونت آميز در طول مرزها را - فقط به اين دليل كه اين برنامه‏هاى باز توليدى گران نيست، و توانايى نفوذ به درون حصارهاى بين‏فرهنگى را دارد- به همراه داشته است Mowlana, 1997, p.19) .اين امر، بيانگر ضرورت توجه به فرايند توزيع در حوزه فرهنگ و ارتباطات است. از اين‏رو، كنترل فرايند توزيع، مهمترين شاخص نحوه توزيع قدرت و ارزشها در يك نظام ارتباطى - خواه اين نظام يك جامعه جهانى، يك كشور يا واحدهاى كوچكتر فرهنگى باشد- به شمار مى‏رود (مولانا، 1371، ص‏131).
در اينجا، طرح ديدگاهى همه سونگر وهمگرا ضرور مى‏نمايد. بنابراين، براى تبيين و توضيح اين وضعيت و محيط و پديده‏هاى بسيار پيچيده، نمى‏توان بر ديدگاههاى سنتى و قديم تكيه كرد.
عوامل موجود در ضرورت دستيابى به يك ديدگاه همگراه در زمينه فرهنگ و وسايل ارتباط جمعى، عبارتند از:
1. بروز فرهنگ جهانى مبتنى بر علم تكنولوژى
2. توسعه اقتصادى جهان وتقسيم كار جديد
3. احياى مذهب وبروز گرايش به هنجارهاى تازه فرهنگى
4. ظهور كارگزاران فراملى
5. نقش دولت - ملتها در توسعه ملى
6. توسعه تكنولوژيهاى ارتباطى و اطلاع‏رسانى
چنين نظريه‏اى در برگيرنده متغيرهاى عمده ذيل خواهد بود: تكنولوژى، فرايند توليد، فرايند توزيع، پيام فرهنگى، نظام سياسى و اقتصادى، و نظام فرهنگى و ارزشى (مولانا، 1371، ص‏137).
در اين صورت، مى‏توان با بهره‏گيرى از عوامل موجود تبيين پديده‏هاى ارتباطات ميان فرهنگى، ضمن توجه به پيچيدگيهاى موجود، پاسخهايى كامل، همه جانبه، دقيق و راهگشا به اين مسائل داد.
سرزمين ما با فرهنگى غنى وريشه‏دار در طول تاريخ، همواره با فرهنگ هاى ديگر در تعامل بوده است. آنچه موجب رشد و بالندگى بيشتر اين فرهنگ خواهد شد، مشاركت فعال دراين تعامل آگاهى از اين وضعيت وايفاى نقش در صحنه حساس جهانى خواهد بود.
وجود گروههاى مختلف: مذهبى، قومى ونژادى در كشور- با توجه به همسايگى آنان با گروههاى مشابه در كشورهاى همجوار- اهميت توجه به ارتباطات ميان فرهنگى را بيش از پيش آشكار مى‏سازد. از اين رو، غفلت‏يا تغافل دراين باره، مى‏تواند نتايج وعواقب وخيمى را از جهت فرهنگى و سياسى همراه آورد.
كلام آخر، در باره نقش بسيار مهم دين و كاركرد آن در حوزه‏هاى گوناگونى همچون: سياست، اقتصاد، فرهنگ و در مجموع، همه جنبه‏هاى حيات انسانى در جهان كنونى است. در سالهاى اخير مذهب بويژه اسلام، نقشى اساسى در صحنه جهانى برعهده گرفته و علاوه بر ارائه ارزشها و هنجارهاى جديد، قدرت خود را به عنوان نيرويى عظيم در حوزه‏هاى مختلف نشان داده است. انقلاب اسلامى ايران در جهان معاصر به عنوان مصداق كامل اين مدعا و نمونه‏اى بى‏بديل از نقش و نيروى مذهب در ايجاد تغييرات بنيادين درعرصه‏هاى گوناگون حيات بشرى، خودنمايى مى‏كند.
توجه به اهداف والاى دين اسلام - كه از جمله آنها، آزادى و رشد و تعالى انسان در زمينه و بسترى مناسب و حركت‏به سوى كمال است - و ماهيت جهانى آن، ضرورت تبليغ دين و دعوت انسانهاى آزاده و حقجوى جهان را به سوى آن، مطرح مى‏سازد. از سوى ديگر، انقلاب اسلامى با آرمان مبارزه با استكبار، ستم وبى‏عدالتى، به صدور پيام خود در سطح جهان با هدف اتحاد همه آزادگان جهان براى مبارزه با مستكبران نياز دارد. اين نكات به همراه دقت نظر در مفاهيم جهان اسلام و امت‏اسلامى- كه در تعاليم اسلامى جايگاه والايى دارد -،تاكيدى بر توجه بيش از پيش به حوزه ارتباطات ميان فرهنگى خواهد بود.
شناخت جوامع ديگر و توجه به فرهنگ هاى گوناگون، زمينه‏ساز طرح مباحث مطلوب در ميان آنها مى‏شود. اين شناخت‏با روشن كردن نقاط اشتراك و اختلاف، خاستگاه، و اهميت و نقش اين نقاط در هر فرهنگ، به ما كمك خواهد كرد تا ضمن احترام به ويژگيهاى مهم، اصيل و خاص هر فرهنگ، بتوانيم با تاكيد برنقاط اشتراك، اهداف عاليه دين وانقلاب خود را عملى كنيم; زيرا عمل كوركورانه و بدون شناخت اگر نتيجه معكوس به بار نياورد، نتيجه‏اى نيز در پى ندارد و بى ثمر خواهد بود.
كتابنامه :
1. آبركرامبى، نيكلاس و استفن هيل، و برايان.اس. ترنر، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه: حسن‏پويان، تهران: انتشارات چاپخش،1367
2. بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه: باقر ساروخانى، تهران: انتشارات كيهان، 1370
3. روح‏الامينى، محمود، زمينه فرهنگ شناسى، تاليفى در انسان شناسى فرهنگى و مردم شناسى،تهران: انتشارات عطار، 1372
4. ساروخانى، باقر،دايرة‏المعارف علوم اجتماعى، تهران: انتشارات كيهان، 1370
5. شعارى نژاد، على اكبر،فرهنگ علوم رفتارى، تهران: انتشارات اميركبير، 1364
6. محسنيان راد، مهدى، ارتباط شناسى، ارتباطات انسانى (ميان گروهى، جمعى)،تهران: انتشارات سروش،1369
7. مولانا، حميد، گذر از نوگرايى، ترجمه: يونس شكرخواه، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانه‏ها، 1371
8. همو، ارتباطات ميان فرهنگى، دانشگاه امام صادق(ع)،1376
9. Agar, Michael, " The Intercultural Frame ", International Journalofintercultural Relations, 18, 1994, pp. 221-237
10. Brislin, Richard W., Cross- cultural Encounters, Face- to -Face Interaction, Boston, Allyn and Bacon, 1981
11. Casmir, Fred L., Nobleza C. Asuncion-Land,"Intercultural communication Revisited: conceptualization, paradigm Building, and Methodological Approaches " , Communication Yearbook 12, sage,1989,pp.278-309
12. Fischer, Nancy L., "Forword", in Gary R.,weaver,Culture, Communicat
Conflict:Readings in Intercultural Relations,1996, pp. XIII-XIV
13. Kuper, Adam, Jessica Kuper, The Social ScienceEncyclopedia,London,
Routledge & Kegan paul, 1985
14. Moon, Dreama G., "Concepts of Culture: Impilications for Intercultu
Communication Research", Communication Quarterly,Vol. 44, No. 1, 1996, pp.
70- 84
15. Mowlana. Hamid, Global Communication in Transition, The End ofDiver
London, Sage, 1996
16. Ibid, Global Information and World Communication, London, Sage,1997
17. O|Sullivan, Tim, John Hartley, Danny Saunders, MartinMontgomeryand John
Fiske, Key Concepts in Communication andCulturalStudies,London, Routledge,
1994
18. Prosser, Michael H., "Intercultural Communication TheoryandResearch
Overview of Major Constructs",in B.O.,Ruben,Communication Yearbook 2,
Transaction Press, 1978, pp.335-350
19. Rohrlich, Paul Egon, "Why Do We Study Intercultural Communication?"
International Journal of InterculturalRelations,II,1987, pp. 123-128
20. Samovar. Larry A., Richard E. Porter,Intercultural Communication:A
Belmont, Wadsworth,1994
21. Ibid, Communication Between Cultures, Belmont, Wadsworth, 1995 <>
22. Weaver, Gary R., "Preface" , in Gary R., Weaver,Culture, Communicat
and Conflict:Readings in InterculturalRelations,1996(a), pp.XV-XV1
23. Ibid, "Communication and Culture",in, Gary R., WeaverCulture,
Communication and Conflict:Readings in InterculturalRelations,.1996,(b), pp. 1-3
منبع: http://www.e-resaneh.com





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط