تشيع و قم

بطور قطع مى‏توان گفت: شهر قم، اولين مركز تشيع در ايران بوده است. زيرا سابقه تشيع آن به ربع آخر قرن اول هجرى، باز مى‏گردد و تا آن موقع، ايران هنوز گرفتار كشمكش بين پذيرش اسلام و باقى ماندن بر دين آباء و اجدادى خود بود. اما قم، مشى مذهبى خود را برگزيده بود. در مورد اينكه آيا قم يك شهر اسلامى است و يا اينكه قبل از اسلام نيز وجود داشته، سخنان زيادى گفته شده است.« حموى» آنرا يك شهر اسلامى مى‏داند (1) .
پنجشنبه، 27 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشيع و قم
تشيع و قم
تشيع و قم

نويسنده: رسول جعفريان

بطور قطع مى‏توان گفت: شهر قم، اولين مركز تشيع در ايران بوده است. زيرا سابقه تشيع آن به ربع آخر قرن اول هجرى، باز مى‏گردد و تا آن موقع، ايران هنوز گرفتار كشمكش بين پذيرش اسلام و باقى ماندن بر دين آباء و اجدادى خود بود. اما قم، مشى مذهبى خود را برگزيده بود.
در مورد اينكه آيا قم يك شهر اسلامى است و يا اينكه قبل از اسلام نيز وجود داشته، سخنان زيادى گفته شده است.« حموى» آنرا يك شهر اسلامى مى‏داند (1) .
اما كسان ديگرى، آنرا شهرى «قديمى» دانسته و ادله‏اى نيز ارائه كرده‏اند. ادله‏اى كه ديگران به نقد و بررسى آنها نشسته‏اند (2) و اينجا جاى بحث از آنها نيست
از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعرى در اين منطقه كه راوى اصلى آن« مؤلف تاريخ قم» است، چنين بر مى‏آيد كه گروههايى از عجمان در اين منطقه مى‏زيستند. اما اعراب، پس از مدتى آنها را از آن نقطه بيرون كرده و از بين برده‏اند (3) .
عربهايى كه به اين منطقه آمدند از«اشعرى‏ها»بودند كه اصل آنها از مناطق جنوب حجاز بود . و پس از آمدن «ابو موسى اشعرى»به مدينه، كسان ديگرى نيز از جنوب جزيرة به مدينه آمده و پس از نفوذ اسلام به عراق، در كوفه سكنى گزيدند.
بنا به گفته يعقوبى، اكثريت عربهايى كه ساكن قم شدند از قبيله «مذحج» و پس از آن، اشعرى‏ها بودند (4) .
در همين زمينه رواياتى نيز وجود دارد كه حاكى از وجود عربها حتى قبل از اشعرى‏ها در قم است. در روايتى آمده كه گروهى از موالى ابن عباس در نيمه اول قرن اول هجرى به قم آمدند و در آنجا ساكن شدند. همچنين گفته شده كه بعد از قيام مختار در سال 67 گروهى از بنى اسد به قم مهاجرت كردند. و در آنجا ساكن گرديدند. همينطور اشاره به آمدن بنى مذحج و قيس نيز قبل از اشعرى به اين منطقه شده است (5) .
يكى از اولين اجداد كسانى كه از اشعرى‏ها به قم آمدند (6) «سائب بن مالك اشعرى» بوده است. بنا به نقل «كلبى» او در كوفه، «شيخ شيعه» بوده است.
گرايش شيعى او در حد يك «تشيع اعتقادى» بوده و لذا از «عبد الله بن مطيع» والى «عبد الله بن زبير» مى‏خواهد تا «سيره على (ع)» را در بين آنها اجراء كند (7) ، او پس از خروج مختار كه به دفاع از خون حسين (ع)،قيام كرده بود به او مى‏پيوندند. و تا آخرين لحظات در كنار مختار، باقى مى‏ماند تا اينكه به شهادت مى‏رسد (8) .
با اين مقدمات، تشيع در خانواده آنها وجود داشته است. طبعا روحيه ضد «اموى» نيز در آنها بسيار شديد بوده. بعدها وقتى «عبد الرحمن بن اشعث» بر عليه حجاج شوريده (9) ، «احوص» پسر مالك بن سائب نيز در ميان آنها بود و دستگير شد.
اما بعدها، «عبد الله» برادر «احوص» وساطت كرده، او را آزاد ساخت.
از آنجا كه زمينه دستگيرى مجدد او و ديگر برادرش وجود داشت، آنها تصميم گرفتند تا خود را از «عراق» دور كنند. و به نقطه ديگرى كه دور از دسترس «حجاج»باشد بروند.
از اخبار تاريخى چنين بر مى‏آيد كه آنها به قصد «اصفهان»كه بدست «ابو موسى اشعرى» فتح شده بود، حركت كردند. اما در منطقه «قم» ساكن شدند. ابتدا با اهالى آن منطقه كنار آمده، اما پس از مدتى در يك درگيرى، بر آنان فائق شدند. بدين شكل، شهر قم با وجود يك سرى اعراب اشعرى كه گرايش شديد شيعى داشتند، پايه گذارى شد. در كنار آنها قطعا ايرانيانى نيز وجود داشته و يا بعدا آمده‏اند.
بطوريكه حتى بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدتى به فارسى تبديل شده است (10) .
«حموى» مى‏نويسد: اولين كسى كه از اعراب بدين شهر آمد، «عبد الله بن سعد» بود. او پسرى داشت كه در كوفه تربيت شده و از آنجا به قم منتقل شده بود. او بر مذهب «اماميه» بوده و كسى است كه تشيع را بدان نقطه آورده بطوريكه حتى يك سنى نيز در آنجا وجود نداشت (11) .
مؤلف تاريخ قم در اين باره مى‏نويسد: اينان اولين كسانى بودند كه تشيع را به صورت علنى اظهار كردند. در صورتيكه تا آن موقع، هنوز در منطقه‏اى ديگر، چنين اظهار علنى صورت نگرفته بوده است (12) . او در جاى ديگر مى‏نويسد:«..ديگر از مفاخر ايشان «اشعرى‏ها» آنكه: «موسى بن عبد الله سعد اشعرى» به قم ابتداء كرد به اظهار مذهب شيعه تا ديگران از اهل قم بدو اقتدا كرده و اظهار مذهب شيعه كردند» (13) بعد از او، تشيع در اين خاندان به صورت يك اصل مسلم، مطرح گرديد. تا آنجا كه بنا به گفته مامقانى: منسوبين به عبد الله، بسيار زياد بوده و اكثر آنها از صلحاء و مرتبط باائمه (ع)بوده‏اند (14) .
كشى نيز روايات متعددى از ملاقات عمران بن عبدالله بن سعد و نيز عيسى بن عبد الله را با امام صادق عليه السلام نقل كرده است (15) .

نوع تشيع قم

چنانچه از عبارات «حموى» بدست مى‏آيد اولين شيعه اين ديار، يك «شيعه امامى» بود. و اين اصطلاح، همان پذيرش تشيع«اثنى عشرى» است. آنها متابعت از ائمه طاهرين را پذيرفته و پس از شهادت هر امام، بگونه‏اى كه خود تحقيق كرده و علائم امام بعدى را شناسائى مى‏كردند، به امام جديد پيوند مى‏خوردند. و تا زمان اتمام غيبت صغرى به طور مرتب در ارتباط با نمايندگان حضرت صاحب الأمر (ع) بودند.
در نشان دادن اين نوع تشيع در قم، برسى دو قسمت مى‏تواند ما را يارى كند:
الف ـ ارتباط آنها با ائمه: در بيان ارتباط قمى‏ها (البته همان اشعرى‏ها بودند كه كم كم به قمى شهرت يافتند (16) همين بس كه تعداد كثيرى از آنها به عنوان صحابى ائمه در كتب رجالى شيعه، معرفى شده‏اند (17) . يكى از آنان «يونس بن عبد الرحمن» است كه «ابن شاذان » از «ابن المهتدى» نقل مى‏كند : او، بهترين فرد قمى است كه او ديده است. او، وكيل امام رضا عليه السلام بوده و هنگامى كه «ابن المهتدى» از امام مى‏خواهد كه اگر شما را نديديم از چه كسى مسائل را بپرسيم امام، يونس را معرفى مى‏كند (18) .
اضافه بر آن، روايات كثيرى در فضيلت قم و اهالى آن در كتب حديث، ذكر شده است. اين روايات، به اندازه‏اى است كه اگر بتوان تعدادى از آنها را منكر شد، هرگز نمى‏توان تمامى آنها را رد كرد. در رواياتى از قول امام صادق عليه السلام، قم به عنوان ملجأ و پناهگاه شيعيان، شمرده شده است (19) . اين مطلب، بسيار طبيعى به نظر مى‏رسد.
با توجه به دورى قم از مركز خلافت و نيز رواج تشيع در آن، براحتى مى‏توانسته، پناهگاهى براى ياران ائمه باشد. تأييد شيعيان قم از ناحيه امام صادق (ع)،تا حدود زيادى بمنزله تأييد «تفكر »آن ديار است.
در روايت ديگرى از امام صادق (ع)آمده: «قم بلدنا و بلد شيعتنا» (20) و در روايت ديگر آمده: «و ان لنا حرما و هو بلدة قم» (21) و باز آمده «اهل قم، انصارنا» (22) همچنين، از شيعيان خواسته شده كه در موقع شيوع فتنه‏هاى بنى عباس به كوفه و نيز به قم و حوالى آن بروند، زيرا: «فى قم شيعتنا و موالينا» (23) در روايت ديگرى قم به نام «كوفة صغيرة» (24) ناميده شده است. از روايات چندى نيز بدست مى‏آيد كه ارتباط آنها به مرور زمان با ائمه، گسترده‏تر مى‏شده است. از امام عسكرى (ع) نقل شده است كه براى آنها و مردم «آبه»، نامه نوشته و براى آنان آرزوى هدايت الهى كرده‏اند. (25) از امام جواد (ع) نيز در پاسخ نامه «على بن مهزيار»، نامه‏اى نقل شده كه آنحضرت از گرفتارى مردم قم، آگاه شده و دعا فرموده است: «خداوند، مردم قم را از اين گرفتارى آزاد گرداند» (26) .
همچنين نقل شده است كه: «حسين بن روح»، يكى از نواب (امام زمان (ع))، به گروهى از فقهاى قم، نامه نوشته و در نامه مطالبى را عنوان نموده است. آنگاه از آنها خواسته است كه ببينند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند. آنها پس از مطالعه، اظهار داشته‏اند كه تنها در يك مورد جزئى، نظر ديگرى داشته‏اند (27) . بدين شكل، هماهنگى آنها با ائمه، كاملا مشهود است. از روايات ديگرى، چنين بدست مى‏آيد كه آنها با حضرت رضا عليه السلام، رفت و آمد داشته‏اند (28) .همچنين آمده است كه آنها، اولين كسانى بوده‏اند كه براى ائمه (ع)، خمس فرستاده‏اند (29) . شيخ «قوام اسلامى» با توسل به روايات، 43 مورد فضيلت براى قم و اهالى آن، ذكر كرده است (30) . در يكى از مصادر اهل سنت نيز آمده است كه «ابو موسى اشعرى» از على (ع) در مورد بهترين مناطق در موقع فتنه پرسش كرد، امام (ع) در پاسخ، منطقه «جبل» را ذكر كرده و پس از آن، خراسان و در نهايت، منطقه قم را بهترين محل معرفى كرده است (31) . در روايت ديگرى نيز آمده است: «لو لا القميون لضاع الدين» (32) يعنى: اگر قمى‏ها نبودند، دين از بين مى‏رفت.
بالاخره كشى، رواياتى در باب آمدن عمران و عيسى، فرزندان عبدالله قمى، نزد امام صادق (ع) نقل كرده است (33) .
ب ـ گفته‏هاى مورخين و جغرافى دانان:
شاهد ديگرى كه مى‏تواند در مورد تشيع «اثنى عشرى»قمى‏ها مورد استقاده قرار گيرد، اظهارات جغرافى دانها در مورد عقائد مردم قم است. «قزوينى» در مورد عقيده مذهبى آنها مى‏نويسد : «اهلها شيعة غالية جدا» كه اين تعبير، براى تشيع اعتقادى به كار مى‏رود (34) . او داستانى را نقل مى‏كند كه نشان مى‏دهد، حتى يك سنى نيز در اين شهر وجود نداشته است .
گزارش مقدسى نيز حاكى از آن است كه مردم قمى، شيعه غالى هستند (35) .
«بلخى» نيز نوشته است كه اهل قم، همگى شيعه و غالب آنا «عرب» هستند (36) . «ابن حوقل» نيز نوشته است كه مذهب غالب بر قم، تشيع است (37) و در عبارت ديگرى نوشته: «و جميع اهل قم شيعه هستند. آنها فريب كسى را نمى‏خورند.
زبان آنها نيز فارسى است» (38) .
«مستوفى» (720 ه.ق) نوشته است: «مردم آنجا، شيعه اثنى عشرى‏اند. و بغايت متعصب» (39) از روايت تاريخى ديگرى بدست مى‏آيد كه مذهب آنها «رفض» بوده كه همان تشيع امامى است (40) «ابو الفداء» نيز مى‏نويسد: قم را در سال 83 هجرى «عبد الله بن سعدان» و «احوص» و «اسحاق»و«نعيم» و... بنا كردند و «موسى» پسر «عبد الله بن سعدان» تشيع را در آن ديار، آشكار ساخت (41) . مؤلف «حدود العالم» نيز به تشيع آنها اشاره كرده است (42) .«قاضى نور الله» نيز نوشته است: بلده قم،شهرى عظيم و بلده‏اى كريم و از جمله بلادى است كه هميشه، دار المؤمنين بوده. بسيارى از اكابر و افاضل و مجتهدان شيعه اماميه از آنجا برخاسته‏اند (43) «آدم متز» نيز شهر قم را بعنوان يكى از شهرهاى مهم شيعى، ذكر كرده است (44) . در آثار ديگر متأخرين نيز اين مضمون وجود دارد. (45) عبارات فوق، نشان مى‏دهد كه مذهب اين شهر، تشيع و آنهم از نوع تشيع اثنى عشرى است. اين عبارات در عين حال، نشان مى‏دهد كه در قرون مختلف، مذهب اين شهر تغيير نكرده و اين نويسندگان در قرون متمادى، چنين گرايشى را تأييد كرده‏اند.
هر كس در هر كجا اسمى از قم مى‏شنيد، بدنبال آن شيعه در ذهنش تداعى مى‏شد. از آنجا كه اصفهان و قم دو نقطه مقابل يكديگر بودند، بين آنها درگيرى وجود داشت. اسم قم براى انها، دردناك بود. در حكايتى آمده كه مردى اصفهانى، يكى را پرسيد: از كدام شهرى؟ گفت: من از شهر دندان كنان!مرد فرومانده گفت: معنى، مفهوم نيست. مرد گفت: معنى آن است كه تا من گويم: از قم، گويى: آه!زيرا ذكر مذهب، بى فايده باشد. كه قمى الا شيعى نباشد. و الا رافضيش نخوانند! (46)

قم و خلفاء

از آنجا كه اين شهر، يكپارچه گرايش شيعى داشت. نمى‏توانست به حكومت خلفا تن دهد. اما بناچار، مى‏بايست چنين مى‏كرد. در عين حال، سعى داشت تا به هر شكلى،مقاومت خود را اشكار كند.
آنها در دادن «خراج»، كوتاهى مى‏كردند. و بارها، مورد آزار و اذيت قرار گرفتند. مؤلف «تاريخ قم» در اين مورد مى‏نويسد: «...اهل قم، دراويش حالند. و بوقت ادراك ارتفاع غلات، بر مى‏دارند. و از اداى خراج تقاعد مى‏نمايند و تكاسل و تهاون مى‏كنند» (47) .و در عبارت ديگرى آمده كه: «...همت قوم و غرض ايشان، پيوسته در كسر خراج بوده است. پس از اين جهت، بارها ايشان را به سبب خراج بلاد، هلاكت رسيد. اول آنك: نافرمانى كرند، و عاملان مأمون را فرمان نبردند. و عصيان كردند. تا اينكه مأمون، «على بن هشام» را با خيلى تمام، بديشان فرستاد تا ايشان را بكشت. و خراب كرد. و مالى بسيار جمع كرد (48) . ديگر در خلافت «معتصم»...تا معتصم على بن عيسى را با لشگرى چند، بر سر ايشان فرستاد تا ايشان را خراب گردانيد... پس همچنين در خلافت «مستعين» و واقع شدن فتنه ميان او و «معتز» امتناع كردند، از اداى خراج. و پس از آن، چند سال ديگر كه مستعين، مفلح تركى را بفرستاد تا كوشش كرد و مال بسيار جمع كرد. پس از آن در خلافت معتمد، مدت چند سال عصيان كردند.. سپس همچنين نافرمانى كردند در خلافت معتضد و عاملان او را غارت كردند» (49) . در مورد ديگرى نقل شده. ولاتى كه از طرف خلفا به قم مى‏آمدند، در داخل شهر، ساكن نمى‏شدند . اين مسئله، احتمالا بدليل ترس آنها از كشته شدن بوده است، گويا قبل از آن، نمونه‏هايى در اين رابطه وجود داشته است . (50) از قول يكى از حكام نقل شده ما، مدت چند سال بقم والى و عامل بوديم نظر ما بر هيچ زنى نيامد (51) .
در يك خبر تاريخى نيز آمده است كه در طول تغيير حاكميت «بنى اميه» به «بنى عباس» از آنجا كه امر مشتبه بوده، هنوز روشن نبود، چه كسانى بر سر كار خواهند آمد (علويين يا بنى عباس) قمى‏ها در مقابل يك «سپاه اموى»، مقاومت كردند. هر چند شكست خوردند (52)
از روايت ديگرى نيز چنين استفاده مى‏شود كه آنها در مورد «طاعة السلطان»، با ديگران تفاوت داشته و كوتاهى مى‏كردند! (53)
هنگامى نيز كه «ابو السرايا» به نام يكى از «علويين» (ابن طباطبا) قيام كرد و پس از رحلت «ابن طباطبا»با شخصى به نام محمد بن زيد بيعت كرد، «حسن بن سهل » وزير مأمون، «هرثمة بن اعين» را به سراغ او فرستاد. در جنگى كه بين آنها درگير شد، ابو السرايا» شكست خورد . در همين موقع گروهى از مردم قم به حمايت از«ابو السرايا» آمدند. بنا به گزارش بلاذرى»، ياران« هرثمه» با ديدن قمى‏ها، بر خود لرزيدند. و پس از آن، مدتها طول كشيد تا شورش فروكش كرده و «ابو السرايا» به جانب بصره رفت (54)
خلفا نيز به همين جهت و به خصوص بخاطر عناد با اهل سنت (ع)، سعى مى‏كردند تا افرادى را كه انحراف زيادى از اهل بيت (ع) دارند به عنوان اين شهر بگمارند. (55) آنها در مقابل واكنش نشان مى‏دادند. نقل شده :اهل قم در زمان بعضى از خلفاى عباسى از اطاعت حاكم امتناع نموده، هر كس را بحكومت ايشان فرستادند با او مقاتله و محاربه كردند ...آخر الأمر، امير ناصر الدولة بن حمدان را كه شيعى و امير الامراء خليفه بود، بر سر ايشان فرستادند. چون ناصر الدوله نزديك قم رسيد، اعيان آنجا با تحف و هدايا از وى استقبال كردند. و گفتند: ما به حكومت غير مذهب خود، راضى نبوديم. و الحال كه تو آمدى، بالطوع و الرغبة، امتثال حكم تو مى‏كنيم. (56) .

طالبى‏ها و قم

فشارى كه از ناحيه خلفاى اموى و بيشتر از آن، عباسى به طالبى‏ها وارد آمد، آنها را مجبور كرد تا به مشرق پناهنده شوند. شهرهاى مختلفى در ايران از شمال تا جنوب، مأواى آنها شده بود. در اين ميان، چند شهر به جهات خاصى، بيشترين تعداد را پذيرفته بود. شهر قم، يكى از اين شهرها است. طبعا چنين شهرى با اعتقادات شيعى، براحتى از اين افراد استقبال مى‏نمود . از خود امام صادق (ع) نيز نقل شده بود كه قم، ملجأ و پناهگاه شيعيان ماست (57) . به گفته «خوانسارى»، تنها دو شهر است كه بيشتر از همه جا، مدفن اولاد ائمه (ع) است : يكى،شهر رى و ديگرى، قم. هر چند در ساير بلاد نيز از جمله شيراز، اصفهان و كاشان، مقبره‏هائى به چشم مى‏خورد (58) . اهميت قم به اندازه‏اى بود كه وقتى «فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع)» از طريق مناطق مركزى ايران عازم خراسان بود، در ساوه مريض گشت پرسيد: «ميان من و شهر قم، چقدر مسافت است؟» گفتند: ده فرسخ است. خادم خود را فرمود كه او را بردارد و به قم ببرد، خادم، او را به قم آورد. و آن بانو، در سراى «موسى بن خزرج بن سعد اشعرى» فرود آمد (59) .
براى مردم اين شهر «شيعه مذهب»، بسيار جالب بود كه كسى از علويين در آن شهر قدم گذارد . آنان نه تنها نسبت به علويين، بلكه نسبت به متعلقات آنها، بسيار علاقمند بودند. يك بار وقتى«دعبل خزاعى» جبه‏اى از امام رضا (ع) به پاس اشعارش گرفته و بدين شهر آمد، آنها با اصرار جبه را از او گرفتند (60) .
تا سال 385 كه مؤلف تاريخ قم، كتاب خويش را تأليف كرده، تنها در كنار «مقبره فاطمه بنت موسى بن جعفر»، حدود 20 نفر از علويين، مدفون گرديده بودند.
صرفنظر از آن كه كسان ديگرى از آنها در جاى ديگر اين شهر، به خاك سپرده شده بودند. قبر حضرت فاطمه معصومه (ع)، بنا به اظهارات، رازى، مورد زيارت خاص و عام بوده است. «و اهل قم بزيارت فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) كه ملوك و امراء عالم حنيفى و شفعوى بزيارت آن تربت تقرب نمايند» (61) .

قم و عالمان شيعه

پيوند اين شهر با ائمه، باعث شد تا علوم اهل بيت (ع) در اين شهر، بسيار گسترده و زياد باشد تا جايى كه از جمله بزرگترين صحابى ائمه (ع) ، مثل «يونس بن عبد الرحمن» (62) و «زكريا بن آدم»، قمى بوده‏اند. پس از آنكه شهر كوفه به عنوان اولين مركز شيعى، نفوذ خود را بتدريج از دست داد، احاديث اهل بيت (ع) به قم انتقال يافت (63) . و اين شهر، محفل محدثين شيعه گرديد. لذاست كه «حسين بن سعيد اهوازى» و برادرش، ابتدا به اهواز و از آنجا به قم مى‏ايند (64) . نمونه‏هاى اين افراد، زياد هستند (65) .
مردم قم نيز كه نياز بدين علوم داشتند، خود در پى علماى شيعى رفته و از آنان مى‏خواستند تا بدين شهر بيايند. از جمله، آنها «ابو اسحق» مؤلف كتاب مشهور «الغارات» كه به اصفهان رفته بود، خواستند تا به قم بيايد (66) . اما او، بدليل آنكه اصفهان در «سنى گرى» بسيار شهرت داشت، مايل بود تا در آن شهر بماند و احاديث «اهل بيت (ع) »را ترويج كند.
بسيارى از علماى مشهور شيعه از اين شهر بوده و يا در آن، نشو و نماى علمى يافته‏اند . از جمله آنها «ابن بابويه قمى» است كه در اصطلاح نجاشى «شيخ القميين فى عصره و متقدمهم و فقيهم» مى‏باشد (67) . يعنى: بزرگ اهل قم در زمان خويش، پيشوا و فقيه ايشان.
«شيخ صدوق» نيز از جمله علماى معروف شيعه است كه از اين شهر است. يكى از نويسندگان، سعى كرده با تأويلاتى، مرحوم كلينى و شيخ طوسى (68) را نيز قمى معرفى كند. حتى با توسل به تعبيرى از ابن شهر آشوب، شيخ مفيد نيز «قمى»خوانده شده است (69) . ظاهرا گفته‏هاى او، نمى‏تواند چيزى را ثابت كند. جز آنكه: به تعبير خود مؤلف كه: «هر كس مايل است، آنان را به شهر خود نسبت دهد.»، نگارنده هم از همين سنت تعبير كرده است . او، نمى‏خواسته، بحث خود را استدلالى ارائه نمايد.
در هر صورت، مسلم است كه اين شهر، محفلى براى محدثين شيعه بوده است. و ديگران از آن، انتظار داشته‏اند كه احاديث مربوط به اهل بيت (ع) را در آنجا بيابند. مأمون از «ريان بن صلت قمى» مى‏خواهد كه در مجلس عمومى، احاديثى را در فضل على(ع) نقل كند. او نيز عنوان مى‏كند. اما احاديثى مناسب‏تر از آنچه از خليفه در اين باره شنيده، ندارد! مأمون با تعجب از اين امر، مى‏گويد: «لقد هممت ان اجعل اهل قم شعارى و دثارى» (70) يعنى: سعى داشتم، اهل قم را گلوى خويش سازم!
از بعضى از روايات تاريخى بدست مى‏آيد كه علماى قم در مشى مذهبى خود، عقائد غلو آميز را رد مى‏كرده‏اند. آنها در اين مورد، آنقدر سخت گير بودند كه گاهى زياد از حد در اين باره، اصرار داشته‏اند. در سال 255 «احمد بن محمد بن عيسى»، يكى از محدثين معروف قم، تعدادى از روات را به جرم نقل روايات غلو آميز از قم تبعيد كرد (71) . البته بعدها عقيده «احمد بن محمد بن عيسى»، راجع به تعدادى از آنها تغيير نمود. افراد خارج شده، عبارت بودند از «عبد الرحمن بن حماد، ابو القاسم كوفى صيرفى» كه البته «احمد» از او، معذرت خواهى كرد. و در تشييع جنازه او نيز شركت جست (72) . «محمد بن اورمة ابو جعفر القمى» نيز متهم به غلو شد. (73) از جمله اين افراد «محمد بن موسى» است (74) . «احمد بن محمد بن خالد برقى»، يكى از محدثين مشهور شيعى از جمله اين افراد است كه بعدا به قم، بازگشت داده شد (75) . «محمد بن عيسى همدانى» نيز متهم به غلو شده و تضعيف گرديد (76) . «حسين بن عبد الله محرر» نيز از جمله اخراج شدگان بوده است (77) .همچنين، «سهل بن زياد» از قم اخراج شده و پس از آن به رى رفته است. (78) اين تضعيف‏ها چندان مورد توجه قرار نگرفته است، مگر در مورد افرادى كه از طرق ديگر نيز تضعيف شده‏اند. در يك مورد، «خوارزمى» با متهم كردن قمى‏ها به تشبيه (79) ، اينطور وانمود كرد كه آنها، بعضى از روايات تشبيه را ذكر مى‏كرده‏اند. چنانكه در مورد «كاشان» آمده است: «و الغالب عليه الحشو» (80) كه بيشتر اشاره به اتكاى آنها بر احاديث و ظواهر آن دارد. اين دو اتهام، بى شباهت به يكديگر نيستند. اما با توجه به مواردى كه در سخت گيرى قمى‏ها، نسبت به مسئله «غلات» داشتيم، اين يك دروغ است كه در قم، فرقه‏اى به نام «غرابية» وجود داشت و معتقد بوده‏اند كه ارث فقط به دختر مى‏رسد. گفته شده: وقتى يك قاضى، حكم كرد كه دختر نصف پسر ارث مى‏برد، او را تهديد به قتل كردند (81) .فقه شيعه كه اكثريت علماى آن از قم و يا در قم بوده‏اند، خلاف اين مطلب را گواهى مى‏دهد . و لذا اين گفته به هيچوجه، قابل قبول نيست.

تأثير تشيع قم بر ساير مناطق

با توجه به عقائد مذهبى ساير شهرهاى اطراف اين شهر، بخوبى مى‏توان حدس زد كه تشيع از اين ناحيه، بدان شهرها سرايت كرده است. و البته با توجه به قوت علماى اين شهر، اين مسئله براحتى قابل پذيرش است.
«آوه» يا «آبه» يكى از شهرهاست كه گرايش شيعى شديدى داشته و لذا با اهالى «ساوه» كه در «تسنن»، تعصب داشته‏اند، هميشه درگير بوده اس. حموى با اشاره به جنگ دائمى بين آنها از«ميمندى» شعرى نقل مى‏كند كه دلالت بر تشيع اهالى «آبه» دارد (82) . «قزوينى» نيز نوشته است كه «اهل آبة كلهم شيعية» (83) يعنى: مردم آبه، همگى شيعه‏اند.«مستوفى» نيز نوشته است كه اهالى خود ساوه، سنى مذهب‏اند . اما تمام دهات اطراف آن، شيعه اثنى عشرى مى‏باشند (84) .«شيخ طوسى» روايت كرده كه يك زن از اهالى «آبه»، خواست تا 300 دينار پول خود را با دست خود به ابو القاسم بن روح بدهد. و لذا نزد او آمد و پول را بدو داد (85) .امام عسگرى (ع) نيز آنها را مورد توجه قرار داده است (86) .يكى ديگر از اين شهرها، «كاشان» است. قزوينى در مورد ان مى‏نويسد: «اهلها شيعة امامية غالية جدا»اهالى آن، شيعه غالى امامى هستند. پس از آن، اشاره به سنت مرسوم در اين شهرها در مورد انتظار حضرت مهدى، عجل الله تعالى فرجه مى‏كند (87) .«حموى» نيز نوشته كه «اهلها كلهم شيعة اماميه» (88) .مستوفى نيز نوشته است: «مردم شيعه مذهب‏اند. و اكثرشان، حكيم وضع و لطيف طبع و در آنجا جهال و بطال، كمتر باشند.» (89) «ماهاباد»، يكى از قريه‏هاى بزرگ اطراف كاشان نيز شيعه امامى بوده‏است (90) .گفته شده: قبر ابو لؤلؤ، قاتل خليفه دوم در شهر كاشان است كه مقبره‏اى نيز به نام او در اين شهر، وجود دارد (91) .اما اين مطلب، به هيچ روى، صحت ندارد. زيرا به اجماع مورخين، او در همان مسجد، پس از زدن ضربت بر عمر، خودكشى كرد. صرفنظر از بعضى از دهات آن كه سنى بوده‏اند (9) ، بعضى از آنها نيز همانگونه كه گذشت همچون «ماهاباد»، شيعه اماميه بوده‏اند (93) .
اهالى «فراهان»، يكى ديگر از مناطق اطراف قم، شيعه اماميه بوده‏اند.
مستوفى درباره آنها نوشته: «... و مردم، آن، شيعه اثنى عشرى‏اند و بغايت متعصب» (94) .
«تفرش» كه گاهى «طبرس» نيز بر آن اطلاق شده، جزو همين مناطق شيعه نشين اطراف قم است. مستوفى در اين باره نوشته: «مردم آنجا، شيعه اثنى عشرى بوده و از قديم الايام، همين مذهب را داشته‏اند» (95) .همين مؤلف از «مرآت البلدان»، نقل كرده كه: «عمده سكنه تفرش، سادات حسينى‏اند.» گويند : اين سادات از حززن مكه هجرت و بدانجا آمده، سكنى گزيده‏اند. عمده تشيعى كه در مناطق جبل (96) بوده، احتمالا به جهت تأثير پذيرى از تشيع قم بوده است.
با توجه به اين نكته، روشن مى‏شود كه اصولا اين مناطق، محفلى براى «علويين» بوده و بواسطه وجود همين افراد (در عين تأثير پذيرى از قم)، تشيع در اين مناطق منتشر شده است.

تعليقات:

.1 حموى، معجم البلدان، ج 4 ص .397
.2 مرحوم «رشيد ياسمى» در مقدمه راهنماى قم، ادله‏اى آورده‏اند كه مؤلف گنجينه آثار قم، آنها را نقد كرده است. گنجينه آثار قم، ج 1 ص 74 ـ .80 تاريخ قم از ناصر الشريعة، ص .6
.3 ر. ك: تاريخ قم در اطراف شهر، عجمانى بوده‏اند كه عده‏اى از آنها تا مدتها پس از آن نيز زردتشتى باقى مانده‏اند.ر.ك: مقدسى، احسن التقاسيم، ص 414،.394 تاريخ قم ص .18 المسالك و الممالك ص .365 عبد الرفيع حقيقت، تاريخ نهضت‏هاى فكرى ايرانيان(از ظهور رودكى تا...)بخش اول، ص .224
.4 يعقوبى، البلدان چاپ شده با اعلاق النفيسه، ص .374
.5 ر ك : فقيهى، تاريخ مذهبى قم ص 48، مجلة الهادى، مقالة الاشعريون فى تاريخ قم، سال اول شماره 4 ص .64
.6 تاريخ طبرى، ج 4 ص 490، حوادث سال .66 كامل ابن اثير، ج 4 ص .213
.7 تاريخ قم، ص .285
.8 همان مدرك، 289، .290
.9 مؤلف تاريخ قم به اشتباه، او را همراه قيام زيد بن على دانسته و بعد عنوان كرده كه حجاج او را دستگير كرد. در حاليكه بين اين دو جريان، نزديك به چهل سال فاصله است. ر . ك: تاريخ قم، ص .249 نويسنده بى اطلاع ديگرى، با استفاده از همين اشتباه، جريان را به شكل بدترى ذكر كرده است ر. ك: تاريخ اجتماعى كاشان، ص .46
.10 ابن حوقل، صورة الارض، ص .315
.11 حموى، معجم البلدان، ج 4 ص 397، .398
.12 تاريخ قم، ص .241
.13 تاريخ قم، ص .217
14.رجال ما مقانى، ج 2 ص .184
.15 رجال كشى ص 332 ـ 334 ـ 331 ط مشهد.
.16 الخوانسارى، روضات الجنات، ج 2 ص .180
.17 ر. ك: رجال النجاشى. حجة الاسلام شيخ قوام اسلامى، محدثين قم را يك جا، گرد آورى كرده كه در ضمن، صحابى بودن تعداد كثيرى از آنها، مشخص شده است ر. ك: قم و قميين تاريخ تأليف 1353 ه. ش. همچنين ناصر الشريعة در تلاشى مشابه آن اسامى محدثين را در «تاريخ قم» ذكر كرده و در صفحات 168، 169، 176، 182، 192، 194، 195، 199، 202 آن كتاب به اسامى قمى‏هائى كه صحابى ائمه(ع) بوده‏اند، اشاره شده است.
.18 رجال النجاشى، ص 311، 312 ط داورى.
.19 بحار الانوار، ج 60 ص 214، 215، .217 تاريخ قم، ص 99، به عنوان نمونه، جد «خالد البرقى» بدست «يوسف بن عمر»، كشته مى‏شود. و فرزندش عبد الرحمن بهمراهى «خالد برقى» به قم مى‏آيد. رجال بحر العلوم، ج 1 ص .331
.20 القمى، سفينة البحار، ج 2 ص .447
.21 همان مدرك، ص .446 رازى‏7 كتاب نقض، ص .196
.22 المجلسى، بحار، ج 60 ص .214
23.سفينة البحار، ج 2 ص .466
.24 شوشترى، مجالس المؤمنين، ص .83
.25 القمى، الكنى و الالقاب، ج 3 ص .87 چنانكه در روايت ديگرى، براى آنها طلب مغفرت كرده‏اند. سفينة البحار، ج 1 ص .55
.26 دوانى، مفاخر اسلام، ج 1 ص 110 از كشى. مجالس المؤمنين، ج 1 ص .422
.27 الطوسى، الغيبة، 240، .227
.28 القمى، سفينة البحار، ج 2 ص .447
.29 اسلامى، قم و قميين، ص .38
.30 همان مدرك، ص 38 الى .40
.31 ابن الفقيه، مختصر البلدان، ص 263، .264
.32 ناصر الشيعة، تاريخ قم، ص .52
.33 رجال كشى، ص 332، .33
.34 القزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص .442
.35 المقدسى، احسن التقاسيم «ترجمه فارسى)، ج 2 ص .591
.36 احمد بن سهل البخلى، المسالك و الممالك، ص .201
.37 ابن حوقل، صورة الارض، ص .308
.38 همان مدرك، ص .315
.39 مستوفى، نزهة القلوب، ص 67 ط تهران دنياى كتاب.
.40 التنوخى، نشوار المحاضرة، ج 8 ص. .260
.41 سيرى كوتاه در جغرافياى تاريخى تفرش و آشتيان، ص .28
.42 مؤلف مجهول، حدود العالم ص .142 كتابخانه طهورى.
.43 شوشترى، مجالس المؤمنين، ج 1 ص .82
.44 آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم، ج 1 ص .77
.45 فقيهى، آل بويه و اوضاع زمان ايشان، ص 451، .452
.46 رازى، نقض، ص .252 شوشترى، مجالس المؤمنين، ج 1 ص .85
.47 تاريخ قم، ص .31
48.بلاذرى، فتوح البلدان، ص .311 النجوم الزاهرة، ج 2 ص .190
.49 تاريخ قم، ص 163، .164 و ر. ك: گنجينه آثار قم، ج 1 ص 159، 160،.161 در مورد غارت شهر قم در سال 254 بدست «مفلح» عامل عباسيان، رجوع كنيد به كامل، ج 7 ص .189
.50 ر. ك: تاريخ قم، ص 30، .31
.51 ر. ك تاريخ قم، ص .40
.52 اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى، ص .72
.53 التنوخى، نشوار المحاضرة، ج 8 ص .260
.54 بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2 ص .267 تصحيح محمودى.
.55 نمونه آن، «احمد بن عبيد الله بن الخاقان» ر. ك: كشف الغمة، ج 2 ص 407 ط تبريز.
.56 شوشترى، مجالس المؤمنين، ج 1 ص 85 از كشف الغمة.
.57 تاريخ قم، ص .209
.58 الخوانسارى، روضات الجنات، ج 4 ص .212
.59 تاريخ قم، ص .213 گنجينه آثار قم، ج 1 ص .382 در روايت ديگرى كه مؤلف تاريخ قم آورده، گويا موسى بن خزرج از حضرت دعوت نموده كه به قم بيايد.
.60 غاية الاختصار، ص .70 الصدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1 ص .269 خوانسارى، روضات الجنات، ج 3 ص .311 گويا در مقابل، هزار دينار!! به او دادند. رجال النجاشى، ص .197 تاريخ قم، ص .279
.61 نقض، ص .589
.62 رجال كشى، ص .483
.63 رجال النجاشى، ص 13 ط داورى. نويسنده‏اى نوشته است كه مركز نشر حديث اماميه در قرن سوم از كوفه به قم و خراسان، انتقال پيدا كرده است. انديشه‏هاى كلامى شيخ مفيد، ص .16
.64 الطوسى، الفهرست، ص .58
.65 ر. ك: مجالس المؤمنين، ج 1 ص 435، .439
.66 خوانسارى، روضات الجنات، ج 1 ص .4
.67 رجال النجاشى، ص .184 ط داورى.
.68 فيض، گنجينه آثار قم ج 1 ص .265
.69 همان ج 1 ص 225، .233
.70 عيون اخبار الرضا (ع) ص 151، 154، بحار ج 49 ص .138
71 مفاخر اسلام ج 1 ص .400
.72 رجال النجاشى، ص .166 روضات الجنات، ج 1 ص .44
.73 همان مدرك، ص 231، .232
.74 همان مدرك ص .234
.75 مفاخر اسلام، ج 1 ص .400
.76 رجال النجاشى، ص .329 البته نجاشى از همين شخص، كتابى به نام «الرد على الغلات» نقل مى‏كند.
.77 رجال كشى، ص .432
.78 رجال بحر العلوم، ج 3 ص .23
.79 رسائل خوارزمى.
.80 ابن حوقل، صورة الارض، ص .308
.81 طبقات سبكى، ج 2 ص .194 به نقل از تاريخ تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج 1 ص 77 و .78
.82 حموى، معجم البلدان، ج 1 ص .51
و قائلة اتبغض اهل آبة*و هم اعلام نظم و الكتابة
فقلت: اليك عنى ان مثلى*يعادى كل من عادى الصحابة
ترجمه:
كسى گفت: آيا در حاليكه اهالى آبه از بزرگان نظم و كتابت هستند تو نسبت به آنها خشمگينى؟
من گفتم: اين مطلب را از من بدان كه فردى چون من، با هر كس كه با صحابه دشمنى كند، دشمن است.
.83 القزوينى، آثار البلاد، ص .284 .283 و شعر فوق را نيز نقل كرده‏است و.ر.ك: روضات الجنات، ج 6 ص 323 و ج 4 ص .116
.84 مستوفى، نزهة القلوب، ص 62، .63
.85 طوسى، الغيبة، ص .159
.86 بحار الانوار، ج 50 ص .317
.87 آثار البلاد، ص .432
.88 معجم البلدان، ج 4 ص .296
.89 نزهة القلوب، ص 67، .68
.90 آثار البلاد، ص .432
.91 تاريخ اجتماعى كاشان، ص 42، .44 اين مقبره به «بابا شجاع» معروف است. مؤلف كتاب، تشيع كاشان را قبل از آمدن اشعرى‏ها به قم مى‏داند. زيرا يكى از علماى شيعه(متوفى 220)از كاشان بوده است. همان مدرك، ص .47
اما اين مطلب، درست نيست. زرا اشعرى‏ها در سال 83 الى 93 به قم آمده‏اند. و اين عالم 130 سال بعد از آن، رحلت كرده است.
.92 نزهة القلوب، ص .68
.93 روضات الجنات، ج 1 ص .172 از تلخيص الآثار.
.94 نزهة القلوب، ص .69
.95 سيرى كوتاه در جغرافياى تاريخى تفرش، ص .29
.96 بحار، ج 5 ص .272 جبل، همين مناطق قم و اطراف آن تا همدان است.
تاريخ تشيع در ايران ص 117
منبع: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط