جوان و مقتضیات جوانی
مصاحبه و ترجمه: مجید مرادی
گفت و گو با آیت اللّه سیدمحمدحسین فضل اللّه
اشاره
در جامعه چندمذهبی و طایفهای لبنان پرسش هویت، پرسش دشواری است که پاسخ آن از عهده کسانی که نیت فهم روزگار و زمانه و اوضاع موجود را ندارند برنمیآید. فضلاللّه به گواهی فعالیتهای بیوقفه نیم قرنهاش در لبنان و کامیابیاش در تربیت چندین نسل از جوانان متعهد و ملتزم و متدین توانسته است از شکلگیری بحران هویت در بین نسل جوان مسلمان جلوگیری کند. گفتمان فضلاللّه دایرهای وسیعتر از حساسیتهای طایفهای و مذهبی دارد. از اینرو وی به حکم اعتقادش که همواره اسلام را در اندازه تمام جهان، سزاوار طرح میداند، از محدود کردن جریان اسلامی معاصر به مرزهای مذهبی و برانگیختن حساسیتهایی که نتیجهای جز به بار آوردن زیان برای حرکت اسلامی ندارد، میپرهیزد.
وی نیک دریافته است که راه ورود به عرصه فکر و دل جوانان به کارگیری زبان استعلایی و سخن گفتن از پشت ابرها با آنان نیست. از اینرو چنان که در این مصاحبه نیز به صراحت و صداقت بیان میدارد، همانند یک عضو از جمع جوانان به سخنانشان گوش میدهد و عناصر اثرگذار بر ذهن و روان جوانان را میشناسد و حتی کتابها و داستانها و رمانهای اثرگذار بر جوانان را مطالعه میکند و به گونهای جدی و واقعی وارد گفت و گو با جوانان میشود. وی در این گفت و گو طرف مقابل را تا حدی به رسمیت میشناسد که خود را ملزم به آموختن از تجربه و فکر او میداند و در صدد تحمیل یافتههای فکری خویش بر او نمیآید. برای نگارنده بسیار شگفتآور بود زمانی که از جوان اهل قلم و روزنامهنگاری به نام خالد اللحام شنید که در معرفی خود میگفت: من سنیام ولی در عین حال از سیدمحمدحسین فضلاللّه تقلید میکنم.
پیشتر ترجمه کامل کتاب «دنیا الشباب» با عنوان «دنیای جوان» از این قلم به صورت مسلسل در مجله پیام زن به چاپ رسید و به زودی از سوی انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی در قالب کتاب چاپ و منتشر خواهد شد.
جوان را چگونه تعریف می کنید؟
جوان، انسانی است که وارد مرحله بلوغ شده و این مرحله خود، آغاز جوشش و بیداری غرایز و پیشاپیش همه آنها، غریزه جنسی است. این غریزه در ابتدای بیداری، بر احساسات و مشاعر و روابط و نوع نگرش جوان نسبت به جنس مخالف فشار میآورد.
در این مرحله، قوه رشد و نموی در درون وجود انسان فعال میشود که با اراده و عناد با مسایل زندگی روبهرو میشود و گاه که شخص در انتخاب این یا آن راه یا برقراری این یا آن رابطه سر در گم ماند، عامل حیرت هم به اراده و عناد (سرکشی) افزوده میشود.
جوان، انسانِ این مرحله است که گاه تا نزدیکی چهل سالگی هم ادامه دارد. و در این دوره در وضعیت غیر عادی روانی ـ که بر همه ابعاد زندگیاش سایه میافکند ـ به سر میبرد. چه بسا که انسان در این دوره حالت ناآرامی و پریشانی جنسی و عدم توازن در ارتباط با واقعیات را به خود ببیند.
گرایش به مدهای غربی در شکل و رفتار
ویژگی بارز دوره جوانی، نداشتن مبنای ثابت فکری و روشی و عملی در زندگی است که بسیاری را به تقلید از دیگران مایل میکند. طبیعی است هرچه قدرتِ نفوذ دیگری در وجدان جوان بیشتر باشد ارتباط جوان با او بیشتر خواهد بود. چه این قدرت در ورزش باشد یا در هنرپیشگی و بازیگری و یا خوشصدایی و خوشسیمایی و یا قدرت اجتماعی و سیاسی و ... ملاحظه میکنیم که فقدان مبنا و پایه فکری و روحی، انسان را به جست و جوی عواملی وا میدارد که این خلاء را پر کنند. از اینرو اقدام به تقلید از آنان و تشبه به آنان میکند و چنان میشود که گویی تجسم آن هنرپیشه بزرگ یا آن ورزشکار مشهور است. وقتی که انسان خلاء درونی داشته باشد و دارای اعتماد به نفس نباشد، دیگرانی که دارای نوعی قدرت و تأثیرند از بیرون میآیند و خلاء او را پر میکنند.
این مدگرایی آیا تهدیدی برای ارزشهای فرهنگی و اخلاقی به شمار نمیآیند؟
البته این وضعیت، مختص شرق نیست و در غرب هم وجود دارد. در غرب هم با نشان دادن تصویر فلان زن یا مرد مشهور با فلان لباس آن را مد میکنند و رواج میدهند. غالبا هم از هنرپیشههای زن و مرد و خوانندگان زن و مرد و افراد نام و نشاندار استفاده میکنند.
در فرایند جذب و شیفتگی به دیگران و استغراق در آنان که نوعی شخصپرستی است، نسل جوان و حتی بزرگترها هم به تقلید کشیده میشوند. من معتقدم که مدگرایی در غرب بیشتر از شرق رواج دارد. در بررسی این مسأله بویژه در جوامع شرقی ملاحظه میکنیم که مدگرایی از نقطه ضعفی که در سنت و میراث شرقی وجود دارد آغاز میشود. زیرا علت اینکه انسان شرقی در پوشش یا آرایش سر و صورت از دیگران تقلید میکند باور داشتن به جنبه زیباییشناختی آن لباس و شکل نیست بلکه تنها از آنرو که فلان زن یا فلان مرد در چنان هیأتی ظاهر شده، شیفته و دلباخته شده و تن به تقلید داده و از خودی خود خارج شده است.
ما معتقدیم که این حالت نشانه ضعف شخصیت است. زیرا شخصیتی که خود را حرمت مینهد شخصیتی است که در ابعاد مادی هم مانند نوع پوشش و آرایش و ... تابع خرد باشد و تناسب و عدم تناسب آن را با شرایط و اوضاع خویش بسنجد. اما اینکه تنها برای تقلید از فلانی لباسی را برگزیند که تناسبی هم با زیبایی اندامش ندارد و یا نوع آرایش و پیرایشی را انتخاب کند که سر و صورتش را زشت میکند، دلیل ضعف شخصیت اوست.
ممکن است کسی بگوید: این که حرام نیست و برای انسان جایز است هر نوع لباسی را که خواست بپوشد و هر الگویی را در آرایش و پیرایش سر و صورت که خواست برگزیند و ابزارهای زیبایی و مد و ... را به کار گیرد و ...
سخن ما این است که اسلام از هر مسلمانی خواسته تا شخصیت مستقلی متناسب با وضعیت فردی خود از جهت بدنی و روحی داشته باشند. مثلاً پوشیدن لباس زن را بر مرد و به عکس، از دیدگاهی اسلامی مردود است. یا تشبّه به کفار محکوم است. از این احکام درمییابیم که اسلام از زن خواسته است در نوع پوشش و آرایش و رفتارش، بُعد مؤنث بودن شخصیت خویش را لحاظ کند، چنانکه مرد هم باید شأن مذکر بودن خویش را مراعات کند.
از این جا به موضوع دیگری منتقل میشویم، اینکه هر ملتی باید سنتها و آداب و رسوم خویش را ـ که بد بودن یا مخالف شرع بودن آن احراز نشده ـ داشته باشد. بنابراین ما معتقدیم جوانانی که چشم به هیأت و شکل و شمایل دیگران دارند حرمت فردی و استقلال شخصیتی خویش را نادیده میگیرند. یعنی اگر از آنان بپرسی که در این نوع آرایش و پیرایش چه خصوصیات زیبایی وجود دارد؟ جواب میدهند: مد چنین است یا امروزه روزگار چنان است و یا در غرب این گونه است. روشن است که چنین شخصی قانع نشده و باور نیافته است.
ما نمیگوییم که انسانها بر شکل و لباس معینی جمود ورزند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که: «بهترین لباس هر زمانی لباس مردم همان زمان است.» لباس هم تنوع و تحول مییابد. حتی میتوان نوع لباس دیگران را هم به گونهای الگوبرداری کنیم که همه مردم را شامل شود و مختص گروهی خاص و انگشتنما نباشد، مانند پوشش رایج امروزه که قبلاً فقط ویژه غربیان بود اما امروزه پوشش جهانی شده است. شاید علت جهانی شدن پوشش غربی هم این بوده که این نوع لباس سادهتر و برای تحرک راحتتر است.
حرف ما این است که انسان نباید تسلیم مد شود و با ریسمان مد به چاه برود بلکه باید برگزیند و انتخاب کند.
مشاهده میکنیم که مشکل ایدز که در غرب زاده شد، امروزه شرق و بسیاری از کشورهای اسلامی را تهدید میکند. تحلیل شما از این مشکل و فرهنگ پیشگیری از آن چیست؟
مشکل ایدز زاده بیمبالاتی و انحراف جنسی است و از طریق انتقال و سرایت از شخص بیمار در روابط غیر بهداشتی زن و مرد شیوع مییابد. این مشکل به شکل بحرانی جنسی در غرب وجود دارد و مشابه آن در شرق هم از دیرزمان تاکنون وجود داشته و دارد. انحراف جنسی در شرق وجود داشته است. بسیاری از مردم هم دچار چنین بیماریای میشوند و میمیرند بیآنکه علت بیماریاشان شناخته شود. اما سپر حفاظتیای که شرق را از گرفتار آمدن به چنگ این بیماری به شکل گسترده باز داشته، سنتها و آداب و عاداتی است که روابط جنسی را در شکل قوانین و مقررات تنظیم میکند. به موجب این قوانین عرفی و شرعی است که زن شرقی تنها با یک مرد زندگی میکند و بسیار کم اتفاق میافتد که زن شرقی در اثر رابطه با مردان متعدد به این بیماری گرفتار شده باشد.
ظهور این بیماری در غرب به دلیل بحران و افسارگسیختگی در روابط جنسی بود و شیوع و انتشار آن از طریق آزادی جنسیای که غرب به آن ملتزم است. پس از غرب، منطقه دیگری که این بیماری در آن شیوع گسترده یافته، افریقا و دیگر کشورهایی هستند که آزادی جنسی در آنها رواج دارد. آزادی جنسی، انتقال و سرایت این بیماری را بسیار تسهیل میکند.
برای پیشگیری از این بیماری در جوامع اسلامی، ضروری است تا در جهت تقویت تعهد و التزام دینی در ضمیر جوانان بکوشیم و از دختران و پسران بخواهیم تا همانند گذشته، بُعد جنسی را در چارچوب مقررات شرعی نگاه دارند و روابط جنسی در جوامع اسلامی همان انضباط گذشته را داشته باشد.
امروزه در روابط جوانان با خانوادهها
در حدیثی از رسول خدا(ص) چنین آمده که «بزرگترهایتان را احترام کنید و به کوچکترها مهربانی کنید.» این حدیث به ما میگوید که احترام کوچکترها به بزرگترها تنها بر اساس تقدم سنی است و نه بر مبنای حق و حقانیت داشتن آنچه که بزرگترها به کوچکترها عرضه و پیشنهاد میکنند. زیرا آنها چه بسا آگاهی و تحصیلات و فرهنگ دانشگاهی جوانان را نداشته باشند، اما در عین حال تجربه بیشتری دارند. زیرا اگر جوانان، اکتشافات دیگران را در لابهلای سطور میخوانند، بزرگان در لابهلای تجربهشان این نظریات را یافتهاند. از اینرو برخی بزرگترها آگاهی بیشتری از جوانترهایی که دروس دانشگاهی بیشتری خواندهاند دارند. گاه در مقایسه یک مهندس درسخوانده دانشگاه و یک بنای معمار کشف میکنیم که آگاهی و تخصص این معمار سنتی که دهها سال عمرش را بر سر این کار گذاشته، از آن مهندس دانشگاهی بیشتر است. زیرا مهندس تنها نظریات مهندسی را خوانده است ولی معمار، طبیعت زمین و جامعه و جغرافیا را بیشتر از او درک میکند. آن مهندس نیازمند تمرین و تجربههای فراوان است تا به سطح این معمار برسد. همچنین است در کار کشاورزی و ...
من ادعا نمیکنم که این حکم همه جا جاری باشد. اما مَثَلی عربی داریم که میگوید: «از آزموده (تجربهکرده) بپرس و از حکیم مپرس» زیرا فرد آزموده نظریه و اجرا را یکجا میداند ولی حکیم که مراد از آن روشنفکر و تحصیلکرده است، فقط نظریه را میداند و نه اجرا را.
بنابراین کوچکترها باید بدانند که چیزهای زیادی را میتوانند از بزرگترها فرا بگیرند و فراموش نکنند که آنان نقش حیاتی و انسانی تعیینکنندهای در فراهم آوردن اسباب آموزش و تحصیل و آگاهی برایشان داشتهاند. اگر تلاش پدر و رنج و زحمتهای او برای فراهم آوردن اسباب راحتی خانواده نبود، فرزندش نمیتوانست وارد مدرسه شود و کتاب بخرد و در عرصه اجتماع عرض اندام کند.
بنابراین کوچکترها باید بدانند که بزرگتر به سبب عناصر متمایزی که در شخصیت اوست شایسته احترام است. بزرگتر هم باید به کوچکترها لطف و محبت داشته باشد، تا حدی که دقت و توجه کند که تجربه آنان تجربهای ابتدایی است و غنای کافی ندارد زیرا تازه پا به عرصه حیات اجتماعی نهادهاند و در عین حال باید به یاد آورد زمانی که کم سن و سال بود چه احساسات ناخوشی نسبی به زورگوییها و خشونتهای پدر خود داشت؟ و در رابطهاش با دختر و پسر جوانش این خاطره را به یاد داشته باشد و بداند که آنان آرزوها و رؤیاهایی جدا از آرزوها و رؤیاهای پدر و مادر در سر میپرورند و مشکلات فراوانی دارند. پدر و مادر باید این رؤیاها و مشکلات را مطالعه و درک کنند تا بتوانند به شکلی طبیعی و آرام آنان را وارد عرصه زندگی نمایند و عرصه را به رویشان بگشایند.
آیا اجبار و به کارگیری خشونت راه مناسبی برای هدایت جوانان است؟
امکان ندارد که کسی با زور و اجبار، انسانی را هدایت کند. زیرا گمراهی ناشی از تصورات فکری نادرستی است که شخص از راه خواندن و دیدن و رابطه با دیگران به دست میآورد. این فرایند سبب میشود که پایبندی او به این تصورات، محکم و ریشهدار شود زیرا روشی است که او انتخاب کرده است.
اجبار و خشونت سبب میشود که چنین شخصی احساس محرومیت و عقده روانی نماید و در افکار خود سرسختی و تعصب به خرج دهد. زیرا خشونتهای بدنی و روانی مانند زدن و حبس کردن و ممنوع سخن کردن و ... امکان ندارد که فکرش را دگرگون کند. زیرا خشونت بر فکر کارساز نیست و چه بسا واکنشهای شدیدی در پی دارد. راه درست این است که با فرزندانمان دوستی پیشه کنیم و با آنان وارد گفت و گو شویم. در جایی هم که ضروری است به جوان فشار آورده شود، فشار روانی را برگزینیم که بهتر میتواند روند فکری جوان را تغییر دهد.
در عرصه اجتماعی هم میتوان با فراهم آوردن محیط اجتماعی و زمینه روانی ـ روحی مناسب فضای بهداشتیای پدید آورد و آفاق اندیشه درست را به روی جوان گشود. عضویت جوان در گروههای اجتماعی سالم و وارد کردن او به عرصه گفت و گو با مسؤولان و مدیران و عالمان دین در باره آنچه که میاندیشد، به او نشاط و پویایی میبخشد.
روش گفت و گو با جوانان بهترین راه ایجاد تغییرات مثبت در افکار و رفتارشان است. این همان روشی است که قرآن سفارش میکند: «قل لعبادی یقولوا التی هی احسن»(اسراء/53) «به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند.» و «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل/125) «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهای] که نیکوتر است مجادله نمای.» و «لا تستوی الحسنة و لا السیئة ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانّه ولی حمیم» (فصلت/34) «و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن. آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل میگردد.» راه دعوت، خشونت نیست. راه دعوت سخن نیک و روش نرم و ملایم است.
درست است زمانی که خطری از جانب جوان، خود او و یا جامعه را تهدید میکند باید خشونت را به کار گرفت. اما به گونهای که شأن انسانی او را ویران نکند و مشکلات ما را افزایش ندهد. زیرا، میخواهیم مشکلی را حل کنیم و نه اینکه مشکلاتمان را بیشتر کنیم. اعمال خشونت به شیوه نادرست به جای حل مسأله مشکلات فراوان در پی دارد. اعمال خشونت باید در حد عملیات جراحی مطالعه و بررسی شود که تنها به عنوان آخرین راه و فقط برای نجات زندگی انسان تجویز شود و چنان نشود که خود این عمل جراحی باعث مشکلات متعدد دیگر شود.
مهمترین مسایل و مشکلاتی که امروزه جوانان مسلمان و بویژه دانشجویان مسلمان با آن روبهرو هستند چیست؟
مهمترین مشکلات جوانان مسلمان، فقدان برنامهریزی اجتماعی در زمینه خواستهها و نیازهای جوانان در زمینههای سیاسی و فرهنگی و فکری است. در عرصه اجتماعی با نوعی هرج و مرج در بعد فرهنگی رویارو هستیم که فاصله زیادی بین فرهنگ اسلامی ـ که با شیوههای سنتی عرضه میشود ـ و بین فرهنگ جدید ـ که با روشهای تازه عرضه میشود ـ وجود دارد.
سبب این شکاف مبلغان و فعالان اسلامیای هستند که بر روش سنتی پای میفشرند و اسلام را به گونهای عرضه میکنند که با ذهنیات و آگاهیهای جوانان از واقعیات و آرمانگرایی و رویکردشان به آینده متناسب نیست. این مشکل بزرگی است. ملاحظه میکنیم که غالب جوانان مسلمان، فرهنگ و معارف اسلامی را به زبانی که میفهمند و آن زبان روزگارشان است دریافت نمیکنند. زیرا غالب مبلغان و دستاندرکاران امور فرهنگ اسلامی ـ جز اندکی ـ زبان عصر و روزگار خویش را درک نمیکنند و به زبان بیش از هزار سال پیش سخن میگویند. در حالی که جوانان با زبان دیگری میاندیشند و سخن میگویند. از پیامبر اسلام(ص) شنیده شد که گفتند: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلّم الناس علی قدر عقولهم؛ به ما پیامبران دستور داده شد تا به اندازه درک و عقل مردمان با آن سخن بگوییم.»
جوانان مسلمان به متفکران و روشنفکران مسلمانی نیاز دارند که زبان عصر خویش را میفهمند و میدانند که چگونه شیوهای را به کار گیرند که با چشمانداز آرمانی جوانان برای فهم اسلامی متناسب باشد و برای مشکلات عمومی و خصوصیاشان راه حل عرضه میکند و اسلام را در مقایسه با دیگر خاستگاههای فکری و دینی ناتوان نشان نمیدهد. جوامع اسلامی فاقد برنامهریزی اجتماعی است. این جوامع بدون ضابطه و بیرویه از فرهنگهای دیگر چیزهایی را اقتباس میکند و در نتیجه انسانها و بویژه جوانان در این جوامع به لحاظ عادات و سنتها و روابط اجتماعی دچار سردرگمی و هرج و مرجاند.
برعکس در جوامع غربی بین شیوه تفکر غربی و شیوه زندگی غربی هماهنگی وجود دارد، به گونهای که انسان غربی در وضع یگانگی بین شیوه فکر و شیوه زندگی به سر میبرد. حتی تمامی اختراعات و ابداعات انجام شده در غرب با نیازهای مصرفی انسانها و
روش زندگی غربی هماهنگ و همسو است. اما در جوامع اسلامی، ما چیزی را همراه با ضد آن یکجا میپذیریم و برمیگیریم. حتی ساختمانهای ما هم ترکیبی از مهندسی غربی و شرقی با هم است و معلوم نیست که خانههای ما به سبک شرقی است یا غربی. بلکه سبکی عجیب و بدترکیب «هم شرقی، هم غربی» دارد. میدانیم که نقشههای مهندسی جدید با ماهیت زندگی غربی ـ که به صورت مختلط است ـ سازگاری و هماهنگی دارد و با زندگی اسلامی که بنا بر اختلاط زنان و مردان ندارد، هماهنگ نیست. تصور میکنم که انسان مسلمان در زندگی اجتماعیاش، جز به صورتی ساده و ابتدایی، اسلام را تنفس نمیکند و طبیعی است که این وضع جوانان را در حیرت و سردرگمی فرو برد. در عرصه سیاست هم تاکنون خطوط کلی سیاسی بر اساس قاعده اسلام مطالعه و مشخص نشده است. ما اموری را از سبک سیاست غربی گرفتهایم و اموری را از سبک سیاست اسلامی. اما سیاست ما نه اسلامی مطلق و نه غربی مطلق و بلکه تلاش برای آمیختن این دو است.
البته ما مخالف گرفتن چیزهایی از تمدنهای دیگر که متناسب با خطوط فکری و سیاسی ما باشد، نیستیم. اما شرایط این کار آن است که مسیر سیاسی برای ما روشن باشد.
مشکل دیگر مشکل بیکاری است که در بیشتر کشورهای اسلامی وجود دارد. مشکل اساسی دیگر مشکل جنسی است که جوانان مسلمان ما را تحت فشار قرار داده است و راه حل واقعیای برای آن نمییابند. زیرا به خاطر مشکلات اقتصادی و غیر اقتصادی توانایی ازدواج زودهنگام را ندارند و اگر در مذهب شیعه امامیه مسأله ازدواج موقت (صیغه) مطرح شده است، متأسفانه جوامع اسلامی آن را نمیپذیرند، زیرا دستگاهها و نظامهایی که به آن اعتقاد دارند، نظم و نسقی بدان ندادهاند و آن را به شکلی مقبول نهادینه نکردهاند که حق دو طرف محفوظ باشد.
بسیاری از ابزارها، شیوهها و روابط تازه به محض طرح شدن و بروز یافتن از سوی جریان سنتی دینی مردود و محکوم میشود. اما به زودی همین عناصر جدید خود را بر زندگی و رفتارشان تحمیل میکند و به شیوهای ناخودآگاه وارد زندگیاشان میشود. تحلیل شما در این باره چیست؟
مشکل بسیاری از سنتیها این است که هر چیز جدیدی را رد میکنند و پذیرش آن را به معنی گمراهی میدانند، زیرا از تأثیر آن بر افکار و موقعیت خویش بیم دارند. اینان نمیخواهند در افکاری که وارث آن شدهاند مناقشه کنند.
این گروه به محض برخورد با امور جدیدی که خود بدان خو نگرفتهاند ـ مانند ورزش و شیوههای جدید تعلیم و تربیت ـ زبان به اعتراض میگشایند، زیرا فتح باب این امور را سبب انحراف میدانند. اینان حتی به خود اجازه نمیدهند که ابتدا این امور تازه را مطالعه و بررسی و ارزیابی کنند و ببینند که آیا این تازهها اثر منفی دارند؟ آیا چونان خطری اسلام را تهدید میکنند؟!
اینان گمان بردهاند که چالش دیگران با هر امر قدیمیای سبب ساقط شدن اینان میشود و از اینرو هیچ چیز جدیدی را برنمیتابند ... .
آنان در پی ایجاد چیزهای جدید به جای امور قدیمی نیستند و میخواهند که سنتها همواره باقی بمانند. اما میدانیم که هر چیز جدیدی خود را بر واقعیت تحمیل و در آن امتداد مییابد، بویژه اگر آثار مثبتی داشته باشد. که آخر کار خود این مخالفان هم به استفاده از آن تن میدهند.
به یاد دارم که بیش از 40 سال پیش به قم رفته بودم و نزد دوستی بودم که رادیو داشت و ما اخبار را از رادیو گوش میکردیم. زنگ خانه به صدا در آمد. میزبان ما فورا بلند شد و رادیو را برداشت و برد در جایی مخفی کرد. وی از آن میترسید که کسی بفهمد او در خانهاش رادیو دارد! زمانی هم که سر و کله تلویزیون پیدا شد، بسیاری از فقها به حرمت تلویزیون فتوا دادند، ولی بعد دیدیم که چگونه رواج یافت.
ما همه برادرانمان در حوزههای علمیه و عالمان دینی را دعوت میکنیم که هر چیز تازهای را مورد بررسی و مطالعه دقیق قرار دهند و ابعاد مثبت و منفی آن را بشناسند و میزان موافقت و مخالفت آن را با شرع بسنجند
و آنگاه بر مبنای این بررسیها، حکم صادر کنند.
گاه نیاز به آن است که فتوا به مثبت یا منفی بودن چیزی به صورت جزئی و موردی و مقید باشد و حکم و فتوا به صورت مطلق ندهیم تا در صورت تغییر شرایط و اوضاع، ناچار به تغییر فتوا نشویم و برای تغییر فتوا دچار مشکل نباشیم. من معتقدم رجالی در حوزههای علمیه هستند که به این شیوه فکر و عمل میکنند.
نظر شما در باره ماهواره چیست؟
ما معتقدیم که ماهیت ماهواره از دیگر امواج سرگردان در فضا (امواج تلویزیونی) که در بیشتر کشورهای عربی و اسلامی وجود دارد، تفاوتی ندارد. زیرا در همه آنها پخش برنامههای حلال و حرام امکان دارد. در همه این شبکههای فضایی، برنامههای سودمند و زیانبار هست. البته برخی از شبکههای ماهوارهای اختصاص به برنامههای مبتذل جنسی دارد که زیانبار است، اما در همین شبکهها برنامههای علمی، فرهنگی و ورزشی سودمندی ارائه میشود.
بنابراین بسیار دشوار و بلکه غیر واقعی است که ماهواره را ممنوع کنیم. فتاوایی هم که در ممنوعیت و تحریم ماهواره صادر شده چندان عملی نیست. باید مردم را نسبت به سود و زیان ماهواره آگاه کرد تا خودشان با تشخیص درست، از برنامههای زیانبار اجتناب ورزند و به لحاظ روانی و شرعی این برنامهها را بر خود ممنوع کنند.
امروزه در اجتماعات و جشنها، کف و سوتزدن نوعی ابراز احساسات است. اما برخی از متدینان، جوانان را بر این کار ملامت میکنند. نظر شما چیست؟
من میگویم که برخی افراد دوست ندارند که مردم خوشحال و شادمان باشند. کف و سوتزدن، امروزه روشی برای ابراز خوشحالی و خوشامدی از سخن یا شعر و یا موفقیت ورزشی است و تحت هیچ عنوان حرامی نمیگنجد و ما جوانان را نه تنها بر این کار سرزنش نمیکنیم بلکه تشویق هم میکنیم.
منبع: پایگاه حوزه
/س