عدالت مهدوي در نگاه قرآني به عدل (1)
نویسنده : حجتالاسلام والمسلمين سيد منذر حكيم
تنظيم: سيد محمد حسن حكيم
تنظيم: سيد محمد حسن حكيم
چكيده
كليدواژهها: عدل، عدالت مهدوي، قرآن، عدل الهي، جامعه، آينده بشر
عدل چيست ؟
اين حقيقت، براي كساني كه با مباحث قرآني و روايي آشنايي اندكي داشته باشند، از آشكارترين و بديهيترين اصول اسلامي است كه تمام مباحث اسلامي، از آن الهام ميگيرد و در جايگاههاي متعدد و به طرق گوناگون مطرح شده و تبيين گشته است.
نتيجه طبيعي اين گستردگي و شمول، آن است كه اولاً بررسي همه جانبه مبحث عدل، كاري بس مشكل خواهد شد و ثانياً هميشه پرونده اين بحث، باز خواهد بود و هر زمان، قابليت بررسي مجدد و واكاوي موشكافانه را دارا ميباشد.
آنچه در اين مقاله، پيجويي و تبيين ميشود، آن است كه در تمام مباحث اسلامي ـ اعم از مباحث عقلي و نقلي كه شامل تمام جوانب كلامي، تفسيري، فقهي، اخلاقي و... ميباشد ـ مبحث عدل، محوريت داشته و در واقع، جدا از كاربردهايي كه به صورت جزئي يا كلي در اين مباحث دارد، در جايگاه اساس و شالوده تمام تفكرات اسلامي، جايگاهي بسيار مرتفع و مهم دارد.
البته اين مطلب، بر اساس آيات و روايات فراوان، آشكارتر خواهد شد؛ چنان كه براي مقدمه ميتوان به روايت ذيل استناد جست كه در آن، ابومالك از امام سجاد عليه السلام از همة قوانين دين يا به تعبير صريحتر، از پايه و اساس تمام تشريعات ميپرسد كه: «عن أبي مالك قال : قلت لعلي بن الحسين عليهما السلام: أخبرني بجميع شرايع الدين، قال : قول الحق والحكم بالعدل والوفاء بالعهد».[1]
وامام عليه السلام در پاسخ او ميفرمايد: «كلام حق و حكم بر اساس عدل و وفاي به عهد».
البته در اين مقاله، تبيين خواهد شد كه عدل و حق، دو چهره يك حقيقت هستند كه در مصاديق متعددي تبلور دارند.
معناي عدل و مفهومي كه از آن، مورد نظر ما است، با بررسي معنا و تعاريف عدل، روشن خواهد شد؛ چنان كه آنچه تحت عنوان عدل يا تعريف آن، وارد شده است، متضمن دو معنا و مفهوم برجسته و اساسي براي عدل و عدالت ميباشد كه اين دو مفهوم، از نظر لغوي نيز قابل اثبات ميباشند. اين دو مفهوم، عبارتند از:
1. تناسب
خداوند در قرآن ميفرمايد: «و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون (در آن) گذاشت».[3]
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «زمين و آسمانها، بر اساس عدل استوارند».[4]
البته اينگونه تعريفها از عدل، منشأ لغوي نيز دارد؛ چنان كه در مفردات راغب اين گونه آمده است: «عدل: عدالت و معادله، لفظي است كه مقتضي معناي مساوات است»[5] كه به معناي عدم جريان حكم تساوي بوده و بيانگر برخورداري متناسب ميباشد؛ مانند تقسيم حقوق و كارها ميان زن و مرد يا نوع رفتار با زن و مرد كه طبعاً بر اساس متفاوت بودن قابليتها و نيازهاي آنها، تفاوت رفتارها و موضعگيريها، عملي عادلانه و بر اساس ميزان و قسط خواهد بود؛ البته به شرط آن كه حقيقت نيازهاي اين دو، شناسايي شده و بر اساس آن، عمل شود.
همچنين ميتوان جمله مشهور أمير المؤمنين، علي بن ابي طالب عليه السلام كه ميفرمايند: … با عدالت همه امور در جاي خود قرار ميگيرند … .[6] را نيز ناظر به اين معناي عدل دانست؛ چنان كه لازمه قرار دادن يك چيز در جاي خودش، تناسب ميان آن شيء و ديگر اشيا خواهد بود.[7]
برهمين اساس، ميتوان علت ترادف و كاربردهاي مشترك واژه هايي مانند قسط، اقتصاد، استقامت و ميزان را با عدالت توجيه كرد.
2. تساوي
البته اين معنا نيز همچون مورد قبل، شواهد و مستنداتي از كتب لغت دارد؛ چنان كه «معجم مقاييس اللغة» ذيل عنوان «عدل» آمده است كه:
«عدل، يعني حكم يكسان دادن و از همين باب است كه نسبت به آنچه شبيه ديگري است، ميگويند: عِدل او است ( معادل، مشابه )».[9]
همچنين در «مصباح اللغة» در ذيل عنوان «العدل» آمده است: «تعادل: به معناي تساوي است».
يعني برخورد يكسان با همة مصاديق يك موضوع كه از لحاظ شرايط، متحد و مشترك ميباشند؛ مانند قاضي در جلسه دادرسي كه بايد برابر شاكي و متهم، برخوردي يكسان داشته باشد و هيچيك از طرفين را نا به جا برتري ندهد؛ چنان كه در كتاب القضاء در باب وظايف قاضي، اولين وظيفه از هفت وظيفهاي كه محقق حلي قدس سره براي قاضي بر ميشمارد، اين گونه است:
«نخست: برخورد يكسان با دو طرف دعوي در سلام و نشستن و سخن گفتن و گوش دادن و...».[10]
برخي محققان، پس از بررسي مفاهيم اين واژه، اصل را در اين واژه توسط بين افراط و تفريط دانستهاند؛ چنان كه علامه مصطفوي در التحقيق في كلمات القرآن متذكر آن شده است:
«أصل مشترك در ماده عدل، حد وسط بودن براي افراط و تفريط است؛ به گونهاي كه موجب زيادي يا نقص نشود و اين توازن و اعتدال، حقيقي است».[11]
با دقت در معاني اين واژه و توجه به مطالب مذكور، جاي اين سؤال باقي خواهد ماند كه حد وسط واقع شدن (توسط) بين دو شيء يا بين افراط و تفريط، براساس چه معيار و ميزاني صورت ميگيرد؟
در واقع، اصل در توسط و آنچه كه تجاوز از آن يا كوتاهي در قبال آن، موجب زياده و نقصان گشته و مصداق افراط و تفريط خواهد شد، چيست؟
اين خود، اول كلام است و در واقع، بازگشت به آغاز است؛ چرا كه با توجه به اين نكته، نه تنها بر مبناي مطالب گذشته، معناي عدل روشن نميگردد، بلكه بر ابهام آن نيز افزوده خواهد شد؛ زيرا «توسط» بدون در نظر گرفتن طرفين ومعيار سنجش، واقعيت خارجي نخواهد داشت؛ در حالي كه مسأله عدل، مسألهاي روشن بوده و بديهي است كه داراي نمودها و موارد و مصاديق فراوان است و يك فرض ذهني و انتزاعي صرف نميباشد.
اما با دقت در استعمالات قرآني و برخي نكات لغوي، معيار سنجش عدل را كه مطابقت با آن معيار عدل تحقق يافته وعدم تطابق با آن، مستلزم زياده و نقصان يا افراط و تفريط خواهد شد را ميتوان شناخت.
يكي از مواردي كه صراحت در آن دارد كه عدل، نيازمند يك معيار سنجش است، تا مفهوم اعتدال و تعادل در پرتو آن معنا يابد، آيات ذيل است كه علاوه براثبات اين نكته براي عدالت، بيانگر معيار سنجش آن نيز ميباشد:
«و از قوم موسي، گروهي هستند كه به حق راهبري ميكنند، و بر اساس آن، دادگري مينمايند».[12]
«و از ميان كساني كه آفريديم، گروهي هستند كه به حق راهبري ميكنند و بر اساس آن، دادگري مينمايند».[13]
با توجه به اين دوآيه، ميتوان معيار سنجش عدالت را حق دانست، چراكه خداوند متعال، وظيفه اين امت كه پيشرو و امام هستند را هدايت به سوي حق و ايجاد اعتدال بر اساس معيار بودن حق، بر ميشمارد.
اين مطلب، در كلمات پر بار امير مؤمنان عليه السلام نيز تبيين گشته و به روشني بيان شده است. آن حضرت فرموده است:
«به راستي عدل، ميزاني است كه خداوند سبحان در خلق قرار داده و آن را براي به پاداشتن حق، نصب كرده است».[14]
در اين بيان به روشني نسبت ميان عدل و حق آشكار ميشود؛ چرا که طبق اين فرمايش، عدل ميزاني است براي اقامه و به پاداشتن حق و در واقع، ميزان بودن عدل، بر اساس تناسب آن، با حق است. از همين باب است كه در لسان العرب آمده است:
«عدل، حكم دادن بر اساس حق است»[15] كه معناي آن، روشن و بيابهام است و با اندك توجهي ميتوان اين تطابق را در دو معناي مذكور، پي جويي كرد؛ چنان كه برقراري مساوات و تناسب ميان دو شيء با فرض تفاوتهايي كه ميان آن دو وجود دارد، در واقع رعايت كردن نيازهاي آنها و حقوق خاص هر يك بر اساس تفاوتشان ميباشد كه مصداق عدالت است و تخلف از آن، به تكليف كردن خارج از توان و طبعا خروج از عدالت خواهد انجاميد.
از سوي ديگر، عدم مراعات تساوي بين دو شيء در موارد يكسان و نيازمند به تساوي نيز از مصاديق تجاوز از حق است كه به خروج از عدالت ميانجامد. بر همين اساس، ميتوان به آياتي كه تجاوز از احكام الهي را مصداق ظلم بيان ميكند نيز تمسك جست؛ مانند آيات ذيل:
«كساني كه از حدود خداوند تجاوز كنند ستمگرند».[16]
«هر كس از حدود خداوند تجاوز كند، در حقيقت به خود ستم كرده است».[17]
چرا كه قوانين و حدود الهي، بر اساس شناخت حقيقي و كامل خداوند متعال از تفاوتها و نيازهاي مشترك انسانها وضع شده و در واقع، خداوند بر اساس عدالت فرمان ميدهد و قوانين او نيز بر اساس عدل است كه خروج از آنها، تجاوز از حق، و مصداق افراط وتفريط كه عدم عدالت است؛ خواهد بود. اين مطلب در آيات كتاب الهي، اين گونه مورد تأكيد قرار گرفته است:
«خداوند، به عدل و نيكي و اداي حق نزديكان فرمان ميدهد و از فحشا و منكر و ستمگري باز ميدارد و شما را پند ميدهد، باشد كه متذكر شويد».[18]
«بگو: پروردگار من، به عدل آشكار فرمان داده و نيز به اين كه هنگام هر نماز، رو به جانب او گردانيد و با اخلاص، او را بخوانيد؛ همانطور كه در آغاز، شما را آفريد، به سويش باز ميگرديد».[19]
«كلام خداي تو، از روي راستي و عدالت بوده وبه فرجام رسيد. هيچ بديل وجايگزيني براي آن نيست و او خداي شنوا و دانا است».[20]
بنابراين مقصود ما از معناي عدالت در اين مقاله ميتواند چنين باشد: «التوسط بين الإفراط و التفريط بحيث لا تكون فيه زيادة و لا نقيصة»؛ اما با لحاظ اين نكته كه معيار سنجش اين «توسّط»، هميشه يك امر پايدار و ثابت است كه همان «حق» ميباشد.
عدل تجلي كمال الهي است
انس به اين نگاه و اين جنبه از مبحث عدل، دو علت دارد: يكي سابقه زياد و كثرت استفاده اين مفهوم در مباحث كلامي صفات الهي و ديگري نقشي است كه مبحث عدل الهي در تفكيك مكاتب كلامي دارا است.
بر اساس تفاوت نگاه ما در اين بحث و مقصودي كه از مبحث عدل داريم، چيزي غير از مبحث عدل الهي به معناي كلامي آن، مورد نظر ما است؛ ولي بحث را از تجلي كمال و ذات الهي در عدل آغاز ميكنيم؛ زيرا جداي از آشنايي ذهن به اين مبحث كه به سرعت انتقال مطالب خواهد انجاميد، سير منطقي بحث نيز همين روال را ميطلبد؛ چرا كه براي بررسي عدل كه امري جاري در تمام شؤون حيات از ذات الهي تا كوچكترين ذرات عالم است، بهتر است از بالاترين مراحل و پررنگ ترين شکل عدالت آغاز كنيم، تا در پرتو نور و روشنايي آن، مباحث پايينتر و چيدمان نظام خلقت، آشكار و روشن شود.
عدل به مفهومي كه در اين مقاله تبيين شد، در ذات الهي نيز جريان دارد و از مهمترين صفات كمال الهي است، چنان كه در پرتو مباحث كلامي روشن شده است. استاد علامه محمدرضا مظفر در عقائد الإمامية ميفرمايد:
معتقديم يكي از صفات ثبوتي كمالي الهي آن است كه خداوند متعال، عادل است كه ظلم نميكند؛ پس نتيجه اين عادل بودن، آن است كه او در قضاوت، جور نميكند و در حكم دادن، مسامحه روا نميدارد، به اطاعتكنندگان پاداش ميدهد و حق آن را دارد كه گنهكاران را مجازات نمايد، بندگان را بيش از توانشان تكليف نميكند و بيش از آن كه مستحق هستند، عذاب نميدهد...».[21]
از تمامي اين تعبيرات، ميتوان دلالت و التزام معناي عدل بر مراعات حق و در نظر گرفتن شرايط و نيازها براي ايجاد عدالت بر اساس حق را تبيين كرد؛ چنان كه حق عابد كه براساس امر الهي عمل كرده، اعطاي ثواب، و حق مجرم كه از آن، تخطي كرده، دريافت عقاب است. لازمه تكليف بيش از توان و عقاب بيش از جرم، عدم مراعات تناسب است كه خلاف حق و مصداق بيعدالتي بوده و خداوند متعال از آن بري است.
البته نظر برخي محققان كه تعبير: «العدل هو إعطاء كل ذي حق حقه» را تنها ناظر به مواردي دانستهاند كه حقي در بين باشد و در غير آن، صادق نميدانند[22]، جاي تأمل دارد؛ چرا كه وجود حكمت ومصلحت نيز، خود بر نياز و مطالبهاي دلالت دارد كه مراعات آن، حق است و عدم مراعات آن، تجاوز از حق خواهد بود و مصداق خروج از عدالت ميشود.
برهمين اساس، ميتوان آياتي را كه بيهوده و عبث بودن آفرينش را نفي كرده و آياتي كه بر حق بودن آفرينش و همچنين خلق عالم بر اساس حق دلالت دارد را از مصاديق عدل در افعال الهي بدانيم؛ چراكه هدف دار بودن عالم خلقت از دو جهت لازم است: يكي از جهت فعل الهي كه حق وتناسب آن است كه از خداي متعال كه داراي كمال مطلق است، امر عبث و بيهوده صادر نشود و ديگري از جهت انسان و نظام خلقت كه با دقت در نظم وانتظامات بسيار پيچيده و هماهنگ حاكم بر اين مجموعه و عظمت آن، حق و تناسب ايجاب ميكند كه بيهدف و باطل نباشد.
با اندك تأمل در آيات الهي نيز ميتوان به اين نكات پي برد؛ چرا كه در آياتي كه به عبث و بيهوده نبودن خلقت پرداخته شده و اين امر گوشزد شده است، اولاً به بلند مرتبه بودن خداوند در مقايسه با اين گونه تفكرات اشاره شده كه بر مبرا بودن ذات الهي از بيهدف بودن آفرينش اين عالم دلالت دارد:
«آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما به سوي ما بازگردانيده نميشويد؟ پس والا است خدا، فرمانرواي بر حق. خدايي جز او نيست. )اوست( پروردگار عرش گرانمايه».[23]
ثانياً بيهوده و باطل بودن عالم را ظن و گمان كافران ميداند كه ميتوان از آن استفاده كرد كه انسان مؤمن با دقت و تأمل در نظام خلقت، هيچگاه به چنين نتايج باطلي راه نخواهد برد.
«و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است، به باطل نيافريديم. اين، گمان كساني است كه كافر شده )و حقپوشي كرده( اند؛ پس واي از آتش بر كساني كه كافر شدهاند!»[24]
از سوي ديگر، نظام عالم بايد براساس حق استوار باشد؛ چنان كه هر موجودي كه استحقاق دريافت حقي را دارد، آن را دريافت كند؛ آن هم به گونهاي كه با ديگر اجزاي عالم و نظام خلقت؛ تعارض و تناقضي نداشته باشد؛ يعني در عين دريافت حقي كه مستحق آن است، تناسب و هماهنگي لازم را با عالم خلقت دارا باشد كه همين گونه است و خداوند متعال در قرآن كريم اين مطلب را در آيات بسياري مورد تأكيد قرار داده است از جمله :
(وما خلقنا السماوات والأرض وما بينهما إلا بالحق وإن الساعة لآتية فاصفح الصفح الجميل).[25]
(خلق السماوات والأرض بالحق تعالي عما يشركون)[26]
(خلق الله السماوات والأرض بالحق إن في ذلك لآية للمؤمنين)[27]
(أولم يتفكروا في أنفسهم ما خلق الله السماوات والأرض وما بينهما إلا بالحق وأجل مسمي وإن كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون)[28]
(ما خلقناهما إلا بالحق ولكن أكثرهم لا يعلمون)[29]
(وخلق الله السماوات والأرض بالحق ولتجزي كل نفس بما كسبت وهم لا يظلمون)[30]
(ما خلقنا السماوات والأرض وما بينهما إلا بالحق وأجل مسمي والذين كفروا عما أنذروا معرضون)[31]
(وهو الذي خلق السماوات والأرض بالحق ويوم يقول كن فيكون قوله الحق وله الملك يوم ينفخ في الصور عالم الغيب والشهادة وهو الحكيم الخبير)[32]
(هو الذي جعل الشمس ضياء والقمر نورا وقدره منازل لتعلموا عدد السنين والحساب ما خلق الله ذلك إلا بالحق يفصل الآيات لقوم يعلمون)[33]
(ألمتر أن الله خلق السماوات والأرض بالحق إن يشأ يذهبكم ويأت بخلق جديد)[34]
(خلق السماوات والأرض بالحق وصوركم فأحسن صوركم وإليه المصير)[35]
در واقع، اين آيات، علاوه بر اثبات عدل دربارة خداوند متعال، بر آن نيز دلالت دارد كه اساس و شالوده و همچنين نظام اين عالم، بر مبناي عدالت استوار ميباشد؛ يعني حق در تمام جوانب خلقت و تدبير اين عالم در نظر گرفته و رعايت شده است؛ به تعبير ديگر، حق، اساس اين خلقت بوده و علاوه بر آن در شكل ايجاد و همچنين در نظام حاكم بر آن نيز نيازها و مطالبات( يعني حق يا استحقاق )، در نظر گرفته شده و بر اساس پاسخگويي به آنها، آنچه لازم بوده است، به همان شكلي كه بايد، ايجاد شده است. خداوند متعال در باب خلقت انسان، اين نكته را متذكر شده است و خطاب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد:
«كسي كه تو را آفريد و مرتّبت كرد و تو را معتدل ساخت».[36]
با تو جه به همين نكته، ميتوان آنچه از حكما دربارة معناي عدل ذكر شده است را تبين كرد. حكما، عدل را اين گونه تعريف ميكنند:
«رعايت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود را دارد».[37]
چرا كه مراعات حق يا استحقاق در نظام آفرينش، رعايت تساوي در موارد مشترك و رعايت تناسب در مواردي كه تفاوتهايي دارد، شكل گرفته است ميباشد كه در نظام اين عالم مشهود است؛ لذا اين عالم، به بهتر ين شكل ممكن ايجاد شده است.
با توجه به مطالب ارائه شده، معناي روايت نبوي صلي الله عليه و آله كه ميفرمايد: با عدالت آسمان و زمين پابرجاست؛[38] بيش از پيش روشن ميشود.
عدل ميزان است و يك كمال مطلوب
افراط و تفريط، مصداق كاملي براي نقصان و زيادهاند و به عدم توازن خواهند انجاميد و تا عدم توازن بر انسان حاكم باشد، رشد و كمالي در او ايجاد نخواهد شد؛ لذا براي رسيدن به كمال و رشد در اين مسير، عدل، بسيار ضروري مينمايد. انسان از دو بعد مادي و معنوي مركب است؛ لذا هنر و لياقت او در حفظ تعادل و توازن ميان اين دو و استفاده كامل از همة قابليتهاي خدادادي خواهد بود كه در صورت عدم ايجاد توازن، يكي از ابعاد وجودي وي مختل و ناكار آمد خواهد شد. اين، مسلّماً براي او نقصاني به شمار ميآيد.
اما در صورت ايجاد توازن وتعادل ميان دو جنبه مادي و معنوي، انسان ميتواند از همة ظرفيت وجودي خويش بهره گيرد كه مسلماً براي او كمال محسوب خواهد شد. امير المؤمنين عليه السلام ميفرمايد:
«نهايت عدالت، آن است كه انسان، در درون خود به مقام عدل دست يابد».[39]
البته اين امر، به انسان به اين معناي كلي محدود نميشود بلكه شامل مسايل كليتر يا جزئيتر از آن نيز خواهد شد و علت پياده كردن مطلب بر مفهوم مذكور، تنها كمك به تبيين آن بوده است؛ چنان كه در صفات، افعال، نيات و... نيز جاري بوده و قابل تبيين ميباشد. در واقع، بحث عدل، در تمام شؤون انسان و عالم جاري است.
اين مطلب كه عدل، كمال مطلوبي براي انسان خواهد بود، در آيات كتاب شريف الهي نيز مورد تأكيد قرار گرفته است؛ چنان كه خداوند متعال در دو فراز و آيه از آيات سوره اعراف متذكر آن شده است و ميفرمايد:
«و از قوم موسي، گروهي هستند كه به حق راهبري ميكنند و بر اساس آن، دادگري مينمايند».[40]
«و از ميان كساني كه آفريديم، گروهي هستند كه به حق راهبري ميكنند و بر اساس آن، دادگري مينمايند».[41]
چرا كه رسيدن به حق، از مسير اعتدال ميسر و ممكن خواهد شد و در غير اين صورت - يعني در صورت افراط وتفريط – حق، مراعات نشده و سير حركت انسان به بيراهه خواهد رفت. از سوي ديگر، مسير انسان، حركت به سوي لقاي الهي و تقرب الي الله است كه در آيات فراواني به انسانها گوشزد شده است؛ مانند:
«و اينكه پايان (راه) فقط به سوي پروردگار تو است».[42]
«بهراستي پارسايان در بوستانها (ي بهشتي) و نهرها هستند * در جايگاه راستين، نزد بزرگ فرمانرواي توانا».[43]
«اي انسان! به راستي تو به سوي پروردگارت در تلاش ميباشي (و رنج ميكشي) و او را ملاقات خواهي كرد».[44]
و نيز آيات بسيار ديگر. البته اين تقرب، حقيقتاً تقرب مكاني و زماني نميباشد، بلكه تقرب مرتبه و جايگاه به خداوند متعال است كه اين، حاصل نميشود مگر از راه تشبه به اخلاق الهي؛ چنان كه علامه شعراني در حاشيه خود بر شرح أصول كافي، اثر ملا صالح مازندراني اين گونه ميفرمايد:
«تقرب به خداوند متعال، نزديكي زماني و مكاني نخواهد بود؛ بلكه با تشبه در صفات كمالي حاصل ميگردد؛ چنان كه گفته شده است: «تخلق به اخلاق الهي پيدا كنيد»؛ پس انسان هرچه بيشتر صفات الهي مانند علم، صبر، رحمت و نيكي را با تلاش و زهد در خود تقويت كند، به خداوند متعال نزديكتر خواهد شد. از عيسي بن مريم نقل شده است كه به حواريون ميفرمود: «كامل شويد؛ چنان كه پروردگارتان کامل است». در نهايت اين كه با وجود حب دنيا و غرق شدن در شهوتها و پرتگاهها، امکان توجه به نفس و تحصيل تشبه به خالق و نزديک شدن به خداوند متعال و تحصيل علم آخرت، موجود نيست ...». [45]
يكي از مواردي كه انسان بايد در سير خود به سوي خدا با خود به همراه ببرد، عدل است. وجه تلاش و همت او بايد به سوي هر چه كاملتر شدن عدالت در وجودش باشد. علاوه برآن، عدالت، ميزان بسيار خوبي براي محك زدن ميزان رشد و تكامل انسان در اين مسير است؛ چرا كه در همة ارتباطات و عناصر مرتبط با انسان در اين مسير ايفاي نقش ميكند؛ چنان كه عامل هماهنگكننده ميان قواي مختلف انسان و تنظيمكننده رفتارها و كنش و واكنشهاي انسان همين عدالت است؛ براي نمونه:
- ميان علم وعمل (عبادت ) بايد اعتدال مراعات شود، چنان كه عبادت بدون علم، هيچ ارزشي نداشته و علم بدون عبادت نيز تكامل و پيشرفتي را براي انسان به ارمغان نخواهد آورد؛ بلكه او را به سمت مهالك خواهد كشاند. تنها عمل و عبادت براساس علم ومعرفت است كه انسان را به سوي قرب الهي سوق ميدهد، كه شرط آن، رعايت تناسب و برقراري عدالت ميان علم و عمل است.
- ميان قواي مختلف انسان، چون شهوت و غضب و... نيز بايد اعتدال مراعات شود؛ چنان كه در آيات الهي عادل بودن، در جايگاه يك صفت نفساني، مورد اهتمام قرار گرفته است:
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! هنگامي كه مرگ يكي از شما فرا رسد، هنگام وصيّت )بايد( از بين شما، دو عادل را به گواهي دادن ميان خود )فرا خوانيد(».[46]
- ميان روابط انسان ـ چه با خود و چه با انسان ديگر، چه با نظام خلقت و مخلوقات وچه با خداوند متعال ـ بايد عدالت مراعات شود:
«و به مال يتيم- جز به نيكوترين شكل - نزديك مشويد، تا به حد رشد خود برسد. و پيمانه و ترازو را به عدل آشكار، تمام بپيماييد. هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نميكنيم. و چون )به داوري يا شهادت( سخن گوييد، دادگري كنيد؛ هر چند خويشاوند باشد. و به پيمان خدا وفا كنيد. اينها است كه )خدا( شما را به آن سفارش كرده است؛ باشد كه پند گيريد».[47]
«و اگر در اجراى عدالت ميان دختران يتيم بيمناكيد، هر چه از زنان )ديگر( كه شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گيريد. پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد، به يك )زنِ آزاد( يا به آنچه )از كنيزان( مالك شدهايد )اكتفاء كنيد(. اين )خوددارى( نزديكتر است تا به ستم گراييد )و بيهوده عيالوار گرديد(».[48]
- نهايتاً در مطلق موارد و عموم اعمال و احوال، امر به اعتدال در قرآن كريم وارد شده است:
«اي كساني كه ايمان آوردهايد؛ پيوسته به عدالت قيام كنيد و براي خدا گواهي دهيد، هر چند به زيان خودتان يا )به زيان( پدر و مادر و خويشاوندان )شما( باشد. اگر )يكي از دو طرفِ دعوا( توانگر يا نيازمند باشد، باز خدا به آن دو )از شما( سزاوارتر است؛ پس، از پي هوس نرويد كه )در نتيجه از حق( عدول كنيد. و اگر به انحراف گراييد يا اعراض كنيد، قطعاً خدا به آنچه انجام ميدهيد، آگاه است».[49]
از اينرو عدالت و عدل هم كمال مطلوب براي انسان ميباشد و هم ميزان و معيار مناسبي براي شناسايي ميزان ارتقا و رشد وتكامل او خواهد بود.
عدل براي انسان يك امر دست يافتني است
با توجه به مطالب مطرح شده، پاسخ اين سؤال بسيار آسان مينمايد؛ چرا كه با اين پيش فرض كه عدل، از صفات الهي بوده و در تمام افعال الهي نيز تبلور دارد و آشكار است كه نظام آفرينش بر اساس مراعات عدل و اعتدال و عدالت محوري استوار است. پس انسان كه جزئي از اين نظام ميباشد نيز براساس اعتدال آفريده شده است؛ لذا با وجود چنين پيش فرضهايي دستيافتني بودن عدالت براي انسان، امري آشكار و بديهي خواهد بود. از سوي ديگر، امكان وقوعي آن، مورد تأييد آيات و روايات بسيار است كه قابليت رسيدن به اعتدال در انسان را گوشزد ميكند.
بالاتر از تمام اين مباحث، هنگامي كه رسيدن به اعتدال، يكي از اهداف خلقت انسان برشمرده ميشود، ديگر جايي براي شك در امكان دست يافتن انسان به عدالت باقي نميماند، چرا كه در غير اين صورت، نقض غرض حاصل خواهد آمد. در فراز اول از آيات سوره الرحمن نه تنها هدف از خلقت انسان بلكه هدف تمام نظام آفرينش اعتدال و رسيدن به عدل معرفي شده است:
«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر* خداوند رحمان* قرآن را تعليم فرمود* انسان را آفريد* به او بيان را آموخت* خورشيد و ماه با حساب منظّمي ميگردند* گياه و درخت براي او سجده ميكنند * و آسمان را برافراشت * و ميزان (و قانون) گذاشت تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد) * و وزن (وارزيابيهاي خود) را بر اساس عدل آشكار برپا داريد و ميزان را كم نگذاريد».[50]
بر همين اساس، اگر عدالت براي انسان امري دست يافتني نباشد، بسياري از اوامر الهي بيهوده خواهد بود؛ چرا كه:
(إن الله يأمر بالعدل والإحسان وإيتاء ذي القربي وينهي عن الفحشاء والمنكر والبغي يعظكم لعلكم تذكرون).[51]
( قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ )[52]
نتيجه اينكه عدل براي انسان، نه تنها دست يافتني است، بلكه از اركان ومقومات وجود و حركت تكاملي او است. از سوي ديگر، عدل، در جايگاه يك امر دستيافتني و مقدس براي انسان، مورد اهتمام روايات اهل بيت عليهم السلام قرار گرفته است. امير مؤمنان عليه السلام به تحصيل عدل امر كرده و ميفرمايد:
«تلاش كن محبوبترين امور نزد تو، فراگيرترينشان در عدالت و عادلترينشان در انطباق بر حق باشد».[53]
همچنين در جايي ديگر و با بيان ديگر ميفرمايد:
«تلاش كن تا مركب تو عدل باشد... (= يعني در مسير زندگي، بر اساس عدل حركت كن)».[54]
اگر عدل براي انسان دست يافتني نبود، امر به آن، بيهوده بود. بالاتر از آن، مطلبيكه هرگونه شك و شبههاي را در اينباره برطرف ميكند. كلام ديگري از اميرمؤمنان عليه السلام است كه ضمن آن، حضرت عليه السلام غايت و هدف عدالت را رسيدن انسان به عدالت در درون خويش و يافتن مقام عدل ميداند:
«نهايت عدالت آن است كه انسان در ذات خود به مقام عدل دست يابد».[55]
اين روايت، بيانگر آن است كه نه تنها عدل براي انسان دست يافتني است، بلكه اساساً هدف يا اهميت عدل، آن است كه انسان، در دورن خويش به اعتدال برسد. برهمين اساس است كه بالاترين حسرت و عذاب در قيامت، از آن كساني است كه به اعتدال رسيدند؛ ولي از آن تخلف كردند چنان كه امام صادق عليه السلام ميفرمايد: «حسرتبارترين مردم در روز قيامت كساني هستند كه عدل را توصيف كردند ولي به غير آن عمل كردند».[56]
رسيدن انسان به عدل تضمين شده است؛ هر چند انسان، با اختيار و انتخاب حركت ميكند.
با در نظر گرفتن چند مقدمه ميتوان تبيين كرد كه عدل، در عين اين كه از مسير اختيار انسان ميگذرد، امري تضميني است و تحقق و نتيجه بخش بودن آن، قطعي است:
نخست: خداي متعال كه خالق انسان و آفريننده تمام عوالم است، متصف به صفت عدل است.
دوم: آفرينش اين عالم، بر اساس عدالت و به معيار حق صورت گرفته است.
اين مطلب، در مباحث گذشته روشن شد، و روايت نبوي: «زمين و آسمانها بر اساس عدل استوارند». دليل محكمي بر آن است. علاوه بر آن، ميتوان اين روايت امير مؤمنان عليه السلام را شاهد براي آن ذكر كرد:
«خداوند متعال عدل را قوام و اساس آفريدههاي خود و دوري از ظلمها و گناهان و مايه عظمت و سر بلندي اسلام قرار داده است».[57]
سوم: قوانين و دستورات الهي بر اساس عدل است:
چهارم: عدل، خود كمالي مطلوب براي انسان است كه او را به قرب الهي ميرساند. اين مطلب، ضمن آيات و روايات گذشته به وضوح تبيين شد.
پنجم: عدل، در اعمال و افعال انسان نيز تبلور مييابد؛ چنان كه يك عمل ميتواند به عدل متصف شود و اين مطلب، نزد اهل تحقيق، روشن است.
ششم: انسان نيز ميتواند به مقام عدل رسيده و متصف به صفت عدل شود. در عناوين گذشته به اثبات اين مطلب پرداختيم. علاوه بر آن، ميتوانيم آيات و روايات بسياري را كه دلالت بر لزوم عدالت در برخي امور را اثبات ميكند به عنوان شاهد ذكر نماييم:
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! هنگامي كه مرگ يكي از شما فرا رسد، در هنگام وصيّت )بايد( از بين شما، دو عادل را به گواهي دادن ميان خود )فرا خوانيد(».[59]
اين آيه دربارة شهادت بر وصيت وارد شده است. همچنين مباحث لزوم عدالت در امام جماعت و قاضي (حاكم) نيز دلالت روشني دارد كه انسان ميتواند به عدالت متصف شود.
بنابراين مقدمات ميتوان گفت: انسان موجودي است كه توسط خدايي عادل در نظامي بر اساس عدل خلق شده است و موظف به انجام اموري گشته كه او را كه قابليت اعتدال را دارا است، به عدالت ميرساند؛ لذا با وجود آنكه انسان در اين عالم مختار است، عدل همچنان امري تضميني خواهد بود؛ چرا كه همة شرايط لازم براي طي مسير عدل فراهم است و تخلف از آن، امري است مشكل كه به مقابله با همة شرايط نياز دارد، و عصمت انسانهاي پيشرو در مسير كمال، بزرگترين شاهد و دليل تحقق عدل به طور تضمين شده است كه با كمال اختيار آنان سازگار است.
ادامه دارد ...
منبع: مجله انتظار – ش 27
/س