نویسنده: علی شیرازی
فهیمهی باباییان پور، از زنان نمونه است كه در تقوا، حجاب، احسان، خدمت و شجاعت، شهرهی خاص و عاماند.
چهارده سال از عمر او میگذشت كه بدرِ انقلاب اسلامی در ایران كامل شد و فهیمه با حضور جدی در صحنههای خون و قیام، همهی هستی خود را وقف خدمت به نهضت امام خمینی (رحمةالله علیه) كرد. (1)
پس از پیروزی انقلاب و در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، وی همچنان به نهضت میاندیشید؛ تا این كه در آبان ماه سال شصت، به در خواست ازدواج «غلامرضا صادق زاده» - كسی كه جز او، دیگری را یارای همراهی با خود نمیدید - پاسخ مثبت داد و به یقین راهی را برگزید و محبت كسی را در قلبش جای داد كه او را تا هدف «انسان كامل شدن» همراهی میكرد.
او یك روز قبل از خواستگاریش، در عالم رؤیا دیده بود كه غلامرضا در انبوهی از «مین» به شهادت میرسد (2) و این انتخاب، بریدن از دنیا و وصل به خدا شدن را برای او تداعی میكند.
در روز سیزدهم آبان، روز دانش آموز، صیغهی عقدِ محرمیت جاری شد و غلامرضا در روز 24 آبان راهی جبهه شد و در میدان رزم - در واحد تخریب - به دنبال راهی میجست تا با بدنی پاره، بر جان فهیمه استقامت به پا كند. فهیمه نیز، لحظه به لحظه به ترغیب و هدایت معلمی نشسته بود كه خود، شاگردش بود.
اولین نامهای كه از غلامرضا به دست همسرش رسید، متن وصیت نامهی او بود. فهیمه در جوابش نگاشت: «وصیت نامهات را در نامهی بعد كامل كن!» (3)
هر گاه كه غلامرضا از جبهه به خانه میآمد، فهیمه از او میخواست تا خاطرات خود را از میدانهای مین دشمن و چگونگی شهادت دوستانش، برای او بازگو كند. غلامرضا میگفت و شاگردِ درس حقیقت و ایثار، میگرفت و شبانگاه در معراج عبادت، الهام گرفته از آن حقایق، اشك معرفت میریخت.
پس از عملیات فتح المبین كه غلامرضا از جبهه برگشت، فهیمه به اتفاق وی، برای جاری كردن خطبه عقد، راهی به جماران جستند و آن گاه كه حضرت امام (رحمةالله علیه) از فهیمه درخواست وكالت كردند، گفت: «جواب من مشروط است!»
اطرافیان با تعجب پرسیدند: «چه شرطی»
فهیمه به امام (رحمةالله علیه) گفت: «به شرط دعای شما برای شهادت هر دوی ما در این دنیا و قبول شفاعت ما در آخرت!» (4)
پس از جاری شدن خطبه عقد، فهیمه و غلامرضا برای زیارت قبور شهدا، به بهشت زهرا رفتند و با شهیدان پیمانی ناگسستنی بستند. دیگر بار غلامرضا به جبهه رفت و در بیت المقدس حماسه آفرید و مجدداً پس از فتح خرمشهر به تهران برگشت.
فهیمه باز در عالم رؤیا دیده بود كه غلامرضا شهید میشود؛ از این رو، به یقین میدانست كه این سفر، آخرین سفر اوست؛ لذا به مادرش میگوید: «خوب به غلامرضا نگاه كن دیگر او را نخواهی دید! » (5) و شاید در همان سفر بود كه پس از حضور در جمكران و به درخواست غلامرضا، فهیمه با دعا و تضرع از خداوند میخواهد كه همسرش شهید شود.
در روز ششم تیرماه سال 1361 غلامرضا عروجی عاشقانه داشت. فهیمه با لباسی سفید، بر جسد پاره پاره شوهرش حضور یافت، دسته گل روز ازدواجش را به دست گرفت و با صلابتی تمام، پیشاپیش جمعیت تشییع كننده به راه افتاد و فریاد برآورد:
«ای همسر شهیدم، راهت ادامه دارد!» و نیز با صدایی رسا گفت: «رضاً برضاتِك...»
و پس از ان فهیمه، پیام رسان خون غلامرضا شد. در شهر روستا، در مسجد و منزل، در بهشت زهرا و بخصوص در میان خانواده شهدا، بر آن راهی گام نهاد كه با غلامرضا پیمان بسته بود.
پس از چندی، وی به سفارش غلامرضا، ازدواج مجدد كرد و زندگی مشتركی را با برادرشوهرش، «علیرضا» آغاز كرد. علیرضا كه طلبه بود، از كلاس معرفت «فهیمه» درسها گرفت و فهیمه نیز با حمایت علیرضا، با تدریس در مدارس رفاه، بهار آزادی و روشنگر و همچنین پیش قدم شدن در امر كمك رسانی به جبههها، تحولی در دانش آموزان ایجاد كرد.
بیش از دو روز از ازدواج آنها نگذشته بود كه علیرضا عازم میدان جنگ شد. پس از بازگشت علیرضا از جبهه، زندگی فهیمه سروسامانی گرفت. تولد فرزندشان، «غلامرضا» نیز كانون زندگیشان را گرم تر كرد. ولی دنیا هرگز نتوانست فهیمه را بفریبد.
در سال 64 كه جبههها به نیروی جدید نیاز داشت، به همسر دوّمش گفت: «من خجالت میكشم كه این همه در جبهه هستند و تو این جایی و جنگ نیاز به نیرو دارد!» (6) ؛ فردای همان روز علیرضا عازم جبهه شد.
هر وقت كه علیرضا به مرخصی میآمد و باز میخواست به میدان نبرد باز گردد، فهیمه پوتینهایش را واكس میزد، وسایلش را آماده میكرد و عزیزش را برای رفتن به وادی خون و آتش، بدرقه میكرد.
فهیمه، مدتی به قم آمد تا در كنار همسرش، از دریای معارف اسلامی بهره جوید. امّا دیری نپایید كه دست قضای الهی او را از عرصهی تنگ زمان و مكان رهایی بخشید و فهیمه در روز 27 فروردین ماه سال 67، پس از طوافی پروانه وار بر گرد حرم حضرت معصومه سلام الله علیه، در اثر سانحهای دلخراش، عاشقانه به دیدار پروردگارش شتافت.
پینوشتها:
1. نامههای فهیمه، ص 17.
2. همان، ص 19.
3. همان، ص 21.
4. همان، ص 22.
5. همان، ص 24.
6. همان، ص 28.
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.