نویسنده: رسول جعفریان
چند نوع هدف برای آموختن علم میتوان در نظر داشت:
1.علم برای علم، این كه آدمی تلاش میكند بداند تا دانسته باشد.
2.علم برای شناخت رمز و راز عالم به هدف درك عظمت خلقت و آفرینش. در این شناخت آدمی اساس را بر وجود خالق و مخلوق گذاشته و علم دركی است كه مخلوقی مانند انسان از نظام مخلوقات و شناخت خالق و درك رابطه اینها دارد.
3.علم برای تسلط بر عالم. دانستن به هدف این كه بتواند بر آنچه در اطراف او میگذرد واقف باشد و بر آن تسلط یابد. در اینجا باید به چند نكته توجه داشت:
الف: این ممكن است كه در یك تمدن، هركدام از این وجوه مدنظر باشد، یعنی در سطحی، علم برای علم باشد و در سطوح دیگر روی اهداف دیگر آن، اما مهم این است كه اساس یك تمدن بر پایه كدام یك از این اهداف است. به عبارت دیگر، نگاه حاكم و گفتمان غالب در تعریف علم در یك تمدن اهمیت دارد. برای مثال این كه گفته شود در تمدن جدید غربی، هدف علم، تسلط بر طبیعت است، نشان از آن دارد كه نگاه این تمدن به علم و فهم عالم، بر پایه نگاه تسلطگرا است، در حالی كه در تمدن اسلامی، نگاه غالب، یك نگاه قدسی برای شناخت خداوند است.
ب: نكته مهم دیگر در این باره این است كه ارتباط پیشرفت علم با نوع هدفی كه برای علم تعریف میشود چه اندازه است؟ درواقع، كدام یك از این اهداف، نقش مهمتری در توسعه علم و دانش دارد. بخشی از این توسعه در این است كه تعریف هدف ویژه، یك دانشمند را تا كجا به دانستن ترغیب میكند و از رفتن به كدام حوزه منع مینماید. به عبارت دیگر، تعیین هدف، روی كدام یك از علوم تأكید بیشتری دارد؟ برای مثال علوم مربوط به آخرت یا دنیا؟ یا آن كه از میان علوم دنیوی روی كدام یك تأكید دارد؟ در واقع، این تأكید هم طولی است و هم عرضی. تأكید در طول، رفتن تا عمق یك علم است و از نظر عرضی، تأكید روی علمی خاص در كنار سایر علوم مثلاً پزشكی یا نجوم. به نظر میرسد این نكته مسلم باشد كه هر نوع هدف گذاری، میتواند علوم خاصی را مورد تأكید قرار دهد و سرمایه گذاری لازم را برای توسعه آن فراهم آورد.
ج: درباره غرب جدید یكی از نكات مهم- كه گویا تردیدی هم در آن نیست- این است كه تغییر نوع نگاه به طبیعت به عنوان مظهری از مظاهر الهی كه باید آن را شناخت تا خدا را شناخت به شیءای برای تسلط و بهرهوری از آن، سبب دگرگونی سریع در غرب و پیشرفت علمی شده است. در این باره مطالب زیادی گفته شده و روی این اصل تأكید شده است كه جنبههای مهمی از پیشرفت در دنیای جدید معطوف به نگاه هدف گزارانه جدیدی است كه علم را برای تسلط بر طبیعت تعریف میكند. البته در این جا روی اخلاقیات منفی پدید آمده در این نگاه نیز تأكید میشود.
د: اكنون پرسش این است كه در تمدن اسلامی، چه تعریف برای «هدف از علم» وجود دارد؟ آیا در این زمینه تأكید ویژهای روی علم بخصوصی شده است؟ ما از چه راههایی میتوانیم به این نقطه برسیم و دریابیم كه در تمدن اسلامی، نگاه به علم از نقطه نظر هدف گزاری برای آن، چه بوده است. برای مثال از قرآن یا احادیث چه نوع علمی با چه هدفی مورد تأكید قرار گرفته است؟ فیلسوفان مسلمان علم را برای چه هدفی تشویق كردهاند؟ متكلمان چطور؟ عالمان متخصص در ریاضیات و نجوم چه تصویری از هدفگزاری برای علم ارائه كردهاند؟
هـ: بدون تردید در تمدن اسلامی نگاه چند وجهی در این باره بوده و چنین نبوده است كه برای مثال تنها از یك زاویه به علم نگاه شود. به عبارت دیگر، نوع تكثر در این زمینه وجود داشته و به همین دلیل، نگاه چند وجهی، سبب ایجاد جریانهای مختلف شده است. این مسأله بستگی به تسلط نگرههای مختلف مذهبی نیز داشته است. برای مثال این كه در منطقهای تصوف حاكم باشد یا مذهب اشعری یا معتزلی، و یا این كه جریان فلسفه یك جریان بدعت گرا خوانده شود یا مورد تأیید متفاوت است.
و: كتابهایی كه درباره علوم مختلف نوشته شده، به طور معمول درباره فواید آن علم سخن گفتهاند. سخن درباره فواید بخشی از بحثی است كه درباره هدف علم در تمدن اسلامی میتوان به آن رسید. البته اهداف با فواید از جهاتی متفاوت است. هدف به خصوص هدف كلی كه روح حاكم بر تمدن علمی- اسلامی است، چیزی جدای از فواید خاص و محدودی است كه برای یك علم گفته میشود. این فواید گرچه میتواند علم را در قالب وسیلهای برای تسلط بر طبیعت نشان دهد، اما افق گستردهای در این باره ندارد. بخشی از مشكل به «مقدار تسلط بر طبیعت» و نوع احساس نیاز به آن است.
این جا، بخشی از مسأله درگیر حوزه اخلاق است به طوری كه در اخلاق دینی نگاه خشن به طبیعت محدود است، بنابراین تحریك به سمت یافتن علوم و فنون جدید برای برهم زدن نظم عادی طبیعت، كمتر صورت میگیرد. از سوی دیگر، گاهی نیاز كاذب به یك علم مطرح میشود كه تأثیر معكوس روی پیشرفت علم دارد. برای مثال وقتی از علم نجومی نوعی تسلط بر طبیعت در سمت و سوی پیشگویی خیر و شر باشد، خود به خود مسیر علم را عوض میكند. برای مثال در یك رساله نجومی سنتی، به رغم آن كه مباحث تا حدود زیادی جدی است، اما هدف از علم نجوم چنین تعبیر و تفسیر شده است:
اما بعد بر ذهن عالی ارباب دانش و بینش پوشیده و مستور نیست كه حضرت عزت جل جلال و عم نواله هیچ شیء از اشیاء بی فایده خلق نفرموده كقوله السف ما خلق الله شیئا عبثا. پس هر ذره از ذرات كائنات را فایده و خصوصیتی بر آن مترتب است و هر شیء از اشیاء متحمل مضرتی و منفعتی. خصوص اجرای علوی كه به اتفاق جمهور اسلف و اجماع اعیان خلف، منشأ پر فیض بی غایت و مبدأ منافع بی نهایتند و هر ذره از ذرات از فیض متعالی ایشان مستفیض و هر شیء از اشیاء از اقتباس انوار ایشان مستنیر است و كون و فساد این عالم سفلی نسبت به تأثیر نظرات كواكب در عالم علوی است. شعر:
بی سبب در آسمان نیاید هور
بی سبب بر زمین نجنبد مور
لاجرم نكته جوی دانش كیش
چرخ پیما به فكر دور اندیش
ز اختلاف گردش افلاك
مختلف وزنها. كند ادراك
بیند از هر یكی جدا اثری
كان اثر را نبیند از دگری
آورد حمكهای گوناگون
از برای جهانیان بیرون
لاجرم دوربینان بارگان دانش و بینش به نظر
دقیق و فكر عمیق حركات افلاك دوار و سیر هر
یك از كواكب ثوابت و سیار به وجهی خاص دیده
منافع آن آنچه به الهام و تجربه یافته در
تعلیقات ثبت فرمودهاند كه از اوضاع افلاك
و سیر نجوم آنچه تقاضای خیر كند تقاضای خیر
كند استقبال آن واجب دانند و آنچه تقاضای
شری و مكروهی كند در دفع آن حسب الامكان
كوشند و اختیار وقت جهت تجدید لباس و جلب
معاش و رفتن سفر و وصول به حضر و بزم و رزم و
گشت و شكار و چوگان بازی و فرس بازی نیز در
كار اعالی و ادانی است
به چنین علم جمله محتاجند
خاصه آنان كه صاحب تاجند
هست در بزم و رزم گشت شكار
اختیارات وقتشان در كار
ای بسا حكمهای روشن راست
همچو الهام و وحی بی كم و كاست
كه جهد از دهان اهل نجوم
صدق العاقبت شوم معلوم
منبع مقاله :
جعفریان، رسول، (1393)، مقالاتی درباره مفهوم علم در تمدن اسلامی، تهران، نشر علم، چاپ اول.