نویسنده: محمد حسن احمدی
معروفترین تفسیرهایی که به فراوانی گزارشهای اسرائیلی معروفاند، عبارتاند از: تفسیر مقاتل بن سلیمان (150 هـ)؛ تفسیر طبری (224-310 هـ)؛ تفسیر ثعلبی (427 هـ)؛ تفسیر خازن (678-741). و معروفترین تفسیرهایی که از زیاده روی در آنها پرهیز کردهاند، میتوان به: تفسیر ابن کثیر(700-741 هـ)؛ تفسیر آلوسی (1217-1270هـ)؛ تفسیر محمد رشید رضا (1282-1354 هـ) اشاره کرد.(1)
روحیهی پالایش تفسیر از خرافه و اسرائیلیات، شاخصهی اصلی مفسران معاصر است. امروزه کمتر محققی را میتوان یافت که به آسیب جدی ناشی از حضور اسرائیلیات در منابع دینی و روایی ما باور نداشته باشد. موج ضدّ اسرائیلی، متعلق به قرن اخیر و کسانی چون رشید رضا و ابوریه نیست؛ ابن کثیر هم در مقدمهی تفسیر خود، به آسیب اسرائیلیات اشاره میکند و این احادیث را به سه دسته تقسیم میکند: احادیثی که میدانیم صحیح است؛ احادیثی که میدانیم دروغ است و احادیثی که نظری نسبت به آنها نداریم و ادامه میدهد که نزاع ما بر سر همین نوع سوم است. او در مورد این دسته معتقد است که گرچه نقل آنها اشکال ندارد ولی فایدهای هم ندارد، مثل این که مثلاً تعداد اصحاب کهف چند نفر بوده است. (2)
همهی تفسیرهای پیشین و پسین و آسان گیر و سخت گیر، کم و بیش به آسیب اسرائیلیات دچارند. با این تفاوت که پارهای از آنها گزارشهای عجیب و غریب اسرائیلی را بیشتر آوردهاند و پارهای دیگر کمتر، یا برخی از آنها بی هیچ، اما و اگر و نقد و نظری از آنچه آوردهاند، گذاشتهاند و گروهی دیگر اما واگری یا نقد و نظری در کار آنها کردهاند. (3)
از همین روی، تفاسیری چون «الکشف» و «البیان» ثعلبی یا «تفسیر القرآن» صنعانی و حتی تفسیر نام آور «طبری»، به دلیل نقل گستردهی اسرائیلیات، مورد نقد و اتهام فراوان واقع شدهاند. (4) در مقابل، عاری کردن یک تفسیر از روایات تاریخی به عنوان یک ارزش تبدیل شده است. تفسیر کشّاف که در بین محققین به پرهیز و نقل کم از اسرائیلیات شهرت دارد؛ ولی باز هم از اسرائیلیات در امان نمانده، به گونهای که مؤلف دیگری به نام فقیه زیلعی (م 772 هـ) با تخریج و تهذیب آن از روایات اسرائیلی، رسالهی دیگری با عنوان «رسالة فی تخریج احادیث الکشاف و مافیه من قصص و آثار» نگاشته که ابن حجر عسقلانی (م 852 هـ) نیز آن را تلخیص کرده است. (5)
در مورد تفسیر طبری که در مورد آن گفته شده: «أجعمت الامة علی أنه لم یصنف مثل تفسیر الطبری» و یا این که «لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل له تفسیر ابن جریر لم یکن ذلک کثیرا» (6) با این حال محققی در نقد آن مینویسد:
با وجود اهمیت تفسیر امام طبری، ولی (متأسفانه) این تفسیر، مملو از روایاتی است که سزاوار است امروزه آنها را ذیل عنوان اساطیر و یا در بهترین حالات ذیل عنوان اعتقادات خرافی عوامانه بیاوریم. البته معنای چنین قضاوتی (لزوماً) این نیست که این روایات را به بی پایگی (تزییف) و راویان آن را به دروغگویی متهم کنیم. حقیقت آن است که این روایات از گوشهای از اعتقادات مردم در آن دوره زمانی حکایت میکند؛ اعتقاداتی که ناشی از فرایند تأثیرگذاری فرهنگی متقابل بین اسلام و ادیان گذشته است، معروف است که یهودیانی که اسلام را پذیرفتند، میراث یهودی و اعتقادات اسلامی را ترکیب کردند و نشانهی آشکار چنین امری را میتوان در مراجعهی مسلمانان به یهودیان مسلمان شده برای تفسیر بسیاری از قصههای قرآنی مشاهده کرد.(7)
البته ویژگی کار امثال طبری آن است که مجموعهای جامع از روایات تفسیری گردآوردهاند و در این منظومهی روایی به تفکیک نظر خود از سایر اقوال پرداخته است. چنان که ما هم امروزه در کتابهایمان اقوال مختلف را میآوریم. آیا این بدان معناست که ما آنها را پذیرفتهایم؟ طبری ابتدا نظر خود را ذکر میکند و در ادامه به صورتی که کاملاً مشخص است، اقوال دیگر را در قالب نقل روایات آن هم با ذکر «حدّثنا»، میآورد. چنان که سیرهی محدثین همین بوده که با نقل روایت به اقوال اشاره میکردند. باید توجه داشت که ذکر اسرائیلیات آن وقت موجب وهن تفسیر میشود که مبین نظر مفسر باشد.
اساساً روش نقل در قرون اولیه، یک روش روایی بوده است و قواعد خاصی بر این روش حاکم بوده است. در این فضا، ذکر سند برای تک تک گزارشها، حتی گزارشهای تاریخی صرفاً به معنای دقت مؤلف تفسیر نمیشود؛ بلکه میتواند به معنای سلب مسئولیت وی از محتوای گزارشها تقلی گردد. (8) این دقت، مبتنی برتفاوت ماهوی مفهوم «کتاب» در قرون اوّلیه و متأخر است. در شکل گیری ماهیت کتاب در قرون متقدم، نقل یک مطلب همراه با سند آن موضوعیت دارد؛ در واقع، سند، مسیرساختارمندی است که به نقل ارزش میدهد. از همین رو نقل همراه با ذکر طریق آن، اگر به صورت سماع باشد، ارزش دو چندانی دارد. و در مقابل، نقل بدون سماع، حتی اگر راوی به صحت آن اطمینان داشته باشد، چندان ارزشی ندارد.
به عنوان بیان یک نمونه، طبری در تفسیر آیهی «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطَانُ » (بقره: 36) که از آیات با زمینهی تفسیر اسرائیلی است مینویسد: قیل: قد قالت العلماء فی ذلک أقوالا سنذکر بعضها فحکی عن وهب بن منبه ....» آنگاه پس از نقل این اقوال در قالب روایات این گونه نتیجه میگیرد:
قال أبو جعفر: وقد رویت هذه الأَخبار عمن رویناها عنه من الصحابة و التابعین و غیرهم فى صفة استزلال إبلیس عدو الله آدم و زوجته حتى أخرجهما من الجنة و أولى ذلك بالحق عندنا، ما كان لكتاب الله موافقا. (9)
مشاهده میشود که طبری، با این توضیح ، به نقل خود اعتبار خاصی نمیبخشد.
در بسیاری از موارد، مفسر به بیان تاریخ میپردازد ولی هدف از آن، چیزی جز نقل نیست و هیچ ارتباطی با تفسیر آیه ندارد. همین حساسیت باعث میشود که مفسر، از تعبیر «رُوِی» استفاده کند. نمونهی این رویکرد، تفسیر کشاف است که از ممیزات آن، سلامت از داستانهای اسرائیلی است و در نقل گزارشهای داستان داود و سلیمان (علیه السلام)، به همین صورت عمل کرده است. (10) شاید یکی از علل عدم توقف حضور اسرائیلیات در تفاسیر، همین مسئله باشد. یعنی آن که مفسر با وجود اذعان به بی پایگی گزارش، خود را ناگزیر از نقل آن برای اعتباربخشی به جامع نگری خود میداند. این رویکرد مفسران، میتواند این پیام را به دنبال داشته باشد که در بدترین شرایط و حالات نیز، طرد گزارشهای تاریخی، مورد توصیه نیست.
پینوشتها:
1. ذهبی، محمد حسین، پیشین، ج1، ص 88.
منبع مقاله :احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.