جنبش های شیعی در قطر، عمان، امارات متحده و کویت
در سه کشور نخست، شیعیان عموماً جمعیت های آرامی هستند که کم تر می توان تحرکی از آنان دید؛ گرچه این گروه ها هم پس از انقلاب اسلامی ایران تا حدی به تکاپو افتاده اند، ولی تعداد کم آنها و وضعیت به نسبت مطلوبی که به نسبت دیگر شیخ نشین ها در این کشور؛ برای شیعیان فراهم است، باعث شده تا اقلیت شیعه، خطر جدیّ ای برای حاکمان سنی محسوب نشوند. اما مهم ترین نکته ای که در این سه کشور مشهود است، گرایش های ایرانیِ شیعیان این کشورهاست، به ویژه آن که در بیش تر آنها، شیعیان متعلق به فرقه ی اثنی عشری بوده و تحت تأثیر علمای قم می باشند. برای مثال در امارات متحده.
این شیعیان که در اصل به دعوت شیخ مکتوم برای خدمت به منافع بازرگانی او در دوبی آمدند، گاهی اوقات، چه در زمان شاه و چه در دوران جمهوری اسلامی، به طرفداری از ایران دست زده اند. مقامات فدرال، این شیعیانّ غالباً ساکت را «ستون پنجم» بالقوه ایران قلمداد می کنند. نکته مهم این جاست که شیخ مکتوم دوبی، در برقراری روابط دوستانه با رژیم های پهلوی و اسلامی بسیار دقیق عمل کرده است تا هم باعث تسکین شیعیان محلی باشد، هم با دیگر امارات تحت ریاست ابوظبی تعادل برقرار کند.(1)
البته از حق نگذریم به دلیل ساختارِ به نسبت دموکراتیک این کشور، به ویژه در مقایسه با دیگر کشورهای عرب منطقه، شیعیان خصوصاً در سالهای اخیر، سعی نموده اند با سازمان دهی فعالیت های سیاسی خود و تشکیل احزاب، در ساختار سیاسی کشور ایفای نقش کنند و از مهم ترین این احزاب و گروه ها، می توان به حزب ائتلاف اسلامی الوطنی (حزب مؤتلفه اسلامی ملی) اشاره کرد.
که اکثر اعضای آن را، مهاجرین شرق عربستان تشکیل می دهند. رهبران آن، بارها خواستار اجرای قانون اساسی سال 1341 شده اند که در آن، حقوق آزادی مردم کویت تذکر داده شده است. این گروه که متهم به گرفتن دستور از بیرون است، هرگونه ارتباط با کشورهای دیگر را رد می کند، ولی با داشتن تماس با شیعیان جهان تأکید دارد. گروه دارالتوحید که به عنوان تجلی سازمانی و فکر شیعیان محسوب می شود، دیگر جریان سیاسی سازمان شیعه در کویت است که گرایش به ایران دارد. در کنار دو حزب فوق، حزب الدعوه نیز فعال است و بارها از سوی مقام های کویت، به ارتباط با ایران متهم شده است.(3)
جنبش های شیعیان در کویت، مرکب از عرب زبان ها و ایرانیان مقیم در این کشور هستند که تفاوت های نژادی و گرایش های سیاسی، موجبات اختلافات و بعضاً تضارب آرا در میان آنها شده است که پس از تحولات کویت، به ویژه انتخابات دهمین دوره مجلس ملی، توانستند به وحدت نسبی برسند.(4)
این حضور که در ابتدا جلوه ی اقتصادی داشت، در قرون اخیر، ابعاد گسترده ای به خود گرفته که در بعد فرهنگی، ایدئولوژی اسلامی، به ویژه نوع شیعی آن را به چالش می کشد.
شکست مسلمانان به دست اروپاییان مسیحی، قبل از قرن نوزدهم اتفاق افتاد. هنگامی که بخشی وسیعی از سرزمین اسلامی زیر سلطه و نفوذ کشورهای اروپایی قرار گرفت، «اندلس» و «سیسیل» در جنگ «تولوز» در 1213م از دست مسلمانان خارج شد.
روس ها از قرن شانزدهم به سرزمین های مسلمانان در آسیای میانه لشکرکشی کرده و آن جا را ضمیمه خاک خود کردند. پرتغالی ها و هلندی ها از 1506 از راه دریا به وسیله نیروی دریایی قدرتمند خود، بنادر و جزایر مهم و استراتژیک را در خلیج فارس و اقیانوس هند به زیر سلطه خود در آوردند. انگلیس ها و فرانسوی ها از اوایل قرن نوزدهم راهی جهان اسلام شدند. بریتانیا، نیروی دریایی که از سواحل غربی هند تا شیخ نشین های خلیج فارس گسترش داده بود، در بعضی بنادر و جزایر، مانند بندر «عدن»، «بوشهر» و... اقدام به تأسیس پایگاه نظامی نموده و نیروی نظامی خود را مستقر کرده بود... به دنبال شکست امپراتوری عثنانی در جنگ جهانی اول و فروپاشی آن، انگلیس اقدام به تأسیس نظام قیمومیت و تحت الحمایگی برای کشورهای عراق، اردن و فلسطین نمود... .
بدین ترتیب، کشورهای استعمارگر اروپایی، بر مراکز استراتژیکی و سوق الجیشی جهان اسلام، مانند راه ها، اقیانوس ها، تنگه ها، خلیج ها و مراکز دارای معادن و منابع غنی زیرزمینی تسلط پیدا کردند. آنها ضمن غارت ثروت های خدادادی جهان اسلام، به اعمال نظارت سیاسی بر آن ها و تلاش جهت تغییر فرهنگ و آداب و رسومشان اقدام کردند. محتوای فرهنگ اسلامی مردم و احکام و دستورات قرآن را، شاید بتوان یگانه عاملی دانست که تداوم حضور آنها را در منطقه به مبارزه می طلبد و با خطر مواجه می سازد.(5)
غربیان، متوجه این نکته شده بودند که برای استمرار سلطه خود بر مسلمانان، باید آنها را نسبت به ارزش ها و اصول مبانی فرهنگ اسلامی بی تفاوت کرده و مظاهر فرهنگی خود را بر آنها دیکته کنند.(6)
بدین ترتیب، تلاش برای بیگانه کردن آنان از فرهنگ و هویت اسلامی خویش آغاز گردید و با طرح عناوینی چون ناسیونالیسم و تبلیغ آن در جوامع اسلامی، برای خدشه دار کردن «وحدت اسلامی» تلاش کردند.
رواج اندیشه ی قومیت پرستی و ملیت پرستی و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورت های «پان عربیسم»، «پان ایرانیسم»،«پان ترکیسم»، «پان هندوئیسم» و غیره در کشورهای اسلامی با وسوسه ی استعمار تبلیغ شدند و هم چنین سیاست تشدید نزاع های مذهبی شیعه و سنی و هم چنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامی به صورت کشورهای کوچک و قهراً رقیب، همه برای مبارزه با آن اندیشه ی ریشه کن کننده استعمار، یعنی «اتحاد اسلامی» بوده است.(7)
این موضوع، تأثیر نابود کننده ای بر امت اسلامی بر جای گذاشت؛ بدین سان، قدرت سیاسی اسلام، دچار تزلزل شد.(8)
از سوی دیگر، غرب با جذب افکار توده های مردم، به ظواهر فرهنگ خویش و پیشرفت های فناورانه، آنان را دچار نوعی از خودبیگانگی و بحران هویت نمود و قشر جوان و تحصیل کرده جامعه را، به سوی پیروی از الگوهای غربی سوق داد؛ اما دیری نپایید که
عدم سازگاری میان ارزش ها و هنجارهای غربی با فرهنگ بومی و اسلامی، باعث گرایش بیش تر مردم به ارزش های اسلامی و رشد اسلام گرایی شد.(9)
این رویکرد که در جوامع شیعی به واسطه ی نفوذ علما و مراجع تقلید در میان توده ها بسیار به چشم می خورد، بیش از دیگران، علقه های مذهبی شیعیان را تهییج نمود. در واقع سیر تاریخی جوامع اسلامی،نمایانگر این نکته است که مسلمانان و به ویژه شیعیان، پس از یک دوره رخوت و سستی و از خود بیگانگی فرهنگی، بار دیگر در جستجوی «هویت اسلامی» خود در برابر هجوم فرهنگی غرب برآمده اند؛ گو آن که پس از سالیان طولانی خواب غفلت، دوباره بیدار گشته و به تکاپو پرداخته اند. البته پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در هویت یابی این جوامع بسیار مؤثر بوده و با این پیروزی، رستاخیز شیعه، ابعاد گسترده تری به خود گرفته است و به عنوان
مهم ترین عامل رشد و گسترش گروه های اسلامگرا در جهان اسلام، خصوصاً منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در دهه هشتاد محسوب می شود. هر چند جنبش های اسلامی، قبل از انقلاب ایران به شکل سازمان یافته در بعضی کشورهای عربی وجود داشتند، ولی به دلیل سرکوب و عوامل دیگر، دچار انشعاب و شکاف گردیدند و موفقیت شایان توجهی کسب نکردند.(10)
که البته این نفوذ، در میان جنبش های شیعی مشهودتر به چشم می خورد و نمونه های آن را می توان در ظهور احزاب، شیعی «حزب الدعوة»، «سازمان عمل اسلامی»، «مجلس» و جنبش «الجیش المهدی» در عراق، «سازمان انقلاب اسلامی»، «جزیرة العرب» و «حزب الله حجاز» در عربستان، و فعالیت های شیعیان در کشورهای کویت، بحرین، عمان و امارات متحده و همچنین ناآرامی های استان های شرقی عربستان در همان سالهای (1978-1980) مشاهده نمود. به هر حال، به رغم تلاش بی وفقه استعمار در حذف ارزش های اسلامی و هضم جوامع اسلامی در فرهنگ غرب، موج بیداری جوامع اسلامی آغاز گردید.
بدین ترتیب، جنگ ایدئولوژی ها به وقوع پیوست؛ جنگی که در مرزهای خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس رخ می نماید و برخی، از آن به جنگ جهانی چهارم یاد می کنند و عده ای به استناد آن، مرزهای منطقه را، مرزهای خونین لقب می دهند.
به هر حال این رویارویی، شیعیان را نیز به صحنه نبرد کشاند. آنان از یک سو به لحاظ عقیدتی و از سوی دیگر به لحاظ سیر تاریخی حوادثی که برآنان گذشته است، آن گونه که در سطور قبل نیز بدان اشاره شد، ماهیتاً دارای فرهنگی انقلابی بوده و بنابراین، زمینه چنین قیام هایی را در خود دارا می باشند؛ به ویژه آن که تشیع افزون بر اعتقاد به غاصبانه بودن حاکمیت غیرمعصوم، هرگونه تسلط غیر مسلمان بر مسلمان را نیز جایز نمی داند و از این رو، تنها اعتقاد به این باور، اساس استعمار را به چالش می کشد.
هم چنین به قول آقای فرانسوا توآل، مخالف جدی تشیع با غرب، به دلیل انقلاب فرودیت یا تقدم وجدان بر وحی باعث گردیده که شیعه، به گونه ای در مقابل مدرنیته قد علم کند؛ رویارویی که خاص گروه اقلیت شیعه است و به تعبیر او،
در این جا پای یک مذهب اخروی در میان است که بر فرجام تاریخ بشری تأکید دارد؛ در عین حال، از بدو ورودش به جهان، به صورت مذهبی انقلابی درآمده است. جمع این دو نظریه (ویژگی در اقلیت بودن شیعیان و دیدگاه بالقوه اخروی و انقلابی شان) موجب می شود که بازگشت تشیع، با عدم ثبات در نظم جهانی ظاهر شود.(11)
البته نباید فراموش کرد که مکتب تشیع با پیشرفت های علمی و تکنیکی به مخالفت برنمی خیزد؛ بلکه رویارویی آن با غرب، به دلیل رویکردهای ایدئولوژیکی اش می باشد و همین رویکردها، باعث شده تا شیعه در مدرنیته حل نشود؛
زیرا مذهبی اخروی است که معتقد به روزهای پایانی این جهان است و از این جهت، هیچ کدام از مراحل تاریخ، او را نمی ترساند.(13)
وانگهی، آن چه تا پیش از این جهان غرب به عنوان اسلام شناخته، اسلام از نوع سنی آن بوده است و اینکه با رویکرد جدیدی آشنا می گردد که از ابعاد بسیار پیچیده ای برخوردار و کاملاً ناشناخته است. برای مثال، رابطه ی مقلِّد و مقلَّد که هم رهبری دینی را شکل می دهد و هم رهبری سیاسی را، پدیده ی بسیار پیچیده ای را به نمایش می گذارد که کم تر بدان آگاه هستند.
این واقعیت (رابطه ی میان امت و مرجع تشیع و پیروی شیعه از مرجعیت) که شیعه بدان ممتاز می شود، دشمنان اسلام را به فکر تضعیف رابطه مرجع و امت و ایجاد مانع در این میان واداشته، تا مرجعیت را در حوزه ی علم خاص خود، محدود کرده و شیعیان را از مراجع دور کند...
این هجوم، در پی شکست های مستمری بود که استعمارگران در چهار دهه ی پایانی قرن نوزدهم، با آن رو به رو شده بودند. این مرحله ای جدید از یورش های استعمار به کشورهای اسلامی بود که طی آن، دستگاه های استعماری موفق شدند بسیاری از قدرت ها و شخصیت های دینی و سیاسی را به سوی خود کشیده و رضایت آنان را جلب کنند؛ ولی از دست یابی به تمایل حتی یک نفر از مراجع شیعه به طور کامل ناموفق بودند؛ زیرا مراجع ابتدا، موضع گیری اصولی خود را تعیین کرده بودند که عبارت بود از لزوم مقاومت در مقابل استعمار و ایستادگی در برابر دخالت آن ها در کشورهای اسلامی و خودداری از هر انتخابی که با استقلال بلاد اسلامی در اصطحکاک باشد.(15)
هم چنین به لحاظ عینی، از آن جا که بیش تر جنبش ها و حرکت های شیعی از ایران الگوبرداری می کنند و رویکردهای استقلال طلبانه ایران، برای کشورهایی چون آمریکا بسیار گران تمام شده است، آنان را به نوعی از نزدیکی به تشیع باز می دارد؛ گرچه به نظر برخی تحلیلگران، جهان غرب و به ویژه آمریکا، در سالهای اخیر سعی نموده اند فرصت های بیش تری در اختیار گروه های شیعی قرار دهند، اما نگاه بیش تر این گروه ها به غرب، هم چنان بدبینانه است.
بدون تردید، این شیعیان نیز همانند دیگر مسلمانان، پس از یک دوره فترت و سستی، با ظهور انقلاب اسلامی ایران از خواب طولانی غفلت بیدار گشته اند؛ گویی پیروزی انقلابی این چنینی، آنان را با الگوی عینی یک جنبش شیعی آشنا نموده و امیدهای تازه ای به سوی آینده روشن گشوده است. این تحرک ها که در واکنش به بی عدالتی ها و فساد و ظلم حاکمان داخلی، نفوذهای بی سر و سامان خارجی و تزریق نامتناسب مدرنیته به جامعه ی خویش جلوه کرده است، از سوی قدرت های بزرگ اعلان جنگ ایدئولوژیکی قلمداد می شود؛ به ویژه آن که رویکردهای مذهبی تشیع، بیش از هر فرقه ی دیگر، ایدئولوژی غرب را به چالش می کشد.
اما، هم حاکمان محلی و هم عوامل خارجی، به ناچار باید با این واقعیت هر چند تلخ روبه رو شوند که با گسترش سطح آگاهی های اجتماعی و افزایش تعداد افراد تحصیل کرده در میان شیعیان، جنبش های شیعی نیز ابعاد گسترده تری به خود می گیرد و بنابراین، ارعاب و سرکوب، به هیچ وجه راه حل مناسبی برای مقابله با آنها به شمار نمی رود، به ویژه آن که تشیع در یک روند تاریخی، فرهنگی را شکل داده که بر اساس آن، چنین رویکردی، پیامدهای معکوسی در بر خواهد داشت.
/خ
این شیعیان که در اصل به دعوت شیخ مکتوم برای خدمت به منافع بازرگانی او در دوبی آمدند، گاهی اوقات، چه در زمان شاه و چه در دوران جمهوری اسلامی، به طرفداری از ایران دست زده اند. مقامات فدرال، این شیعیانّ غالباً ساکت را «ستون پنجم» بالقوه ایران قلمداد می کنند. نکته مهم این جاست که شیخ مکتوم دوبی، در برقراری روابط دوستانه با رژیم های پهلوی و اسلامی بسیار دقیق عمل کرده است تا هم باعث تسکین شیعیان محلی باشد، هم با دیگر امارات تحت ریاست ابوظبی تعادل برقرار کند.(1)
اما در کویت،
البته از حق نگذریم به دلیل ساختارِ به نسبت دموکراتیک این کشور، به ویژه در مقایسه با دیگر کشورهای عرب منطقه، شیعیان خصوصاً در سالهای اخیر، سعی نموده اند با سازمان دهی فعالیت های سیاسی خود و تشکیل احزاب، در ساختار سیاسی کشور ایفای نقش کنند و از مهم ترین این احزاب و گروه ها، می توان به حزب ائتلاف اسلامی الوطنی (حزب مؤتلفه اسلامی ملی) اشاره کرد.
که اکثر اعضای آن را، مهاجرین شرق عربستان تشکیل می دهند. رهبران آن، بارها خواستار اجرای قانون اساسی سال 1341 شده اند که در آن، حقوق آزادی مردم کویت تذکر داده شده است. این گروه که متهم به گرفتن دستور از بیرون است، هرگونه ارتباط با کشورهای دیگر را رد می کند، ولی با داشتن تماس با شیعیان جهان تأکید دارد. گروه دارالتوحید که به عنوان تجلی سازمانی و فکر شیعیان محسوب می شود، دیگر جریان سیاسی سازمان شیعه در کویت است که گرایش به ایران دارد. در کنار دو حزب فوق، حزب الدعوه نیز فعال است و بارها از سوی مقام های کویت، به ارتباط با ایران متهم شده است.(3)
جنبش های شیعیان در کویت، مرکب از عرب زبان ها و ایرانیان مقیم در این کشور هستند که تفاوت های نژادی و گرایش های سیاسی، موجبات اختلافات و بعضاً تضارب آرا در میان آنها شده است که پس از تحولات کویت، به ویژه انتخابات دهمین دوره مجلس ملی، توانستند به وحدت نسبی برسند.(4)
تشیع، رویاروی غرب
این حضور که در ابتدا جلوه ی اقتصادی داشت، در قرون اخیر، ابعاد گسترده ای به خود گرفته که در بعد فرهنگی، ایدئولوژی اسلامی، به ویژه نوع شیعی آن را به چالش می کشد.
شکست مسلمانان به دست اروپاییان مسیحی، قبل از قرن نوزدهم اتفاق افتاد. هنگامی که بخشی وسیعی از سرزمین اسلامی زیر سلطه و نفوذ کشورهای اروپایی قرار گرفت، «اندلس» و «سیسیل» در جنگ «تولوز» در 1213م از دست مسلمانان خارج شد.
روس ها از قرن شانزدهم به سرزمین های مسلمانان در آسیای میانه لشکرکشی کرده و آن جا را ضمیمه خاک خود کردند. پرتغالی ها و هلندی ها از 1506 از راه دریا به وسیله نیروی دریایی قدرتمند خود، بنادر و جزایر مهم و استراتژیک را در خلیج فارس و اقیانوس هند به زیر سلطه خود در آوردند. انگلیس ها و فرانسوی ها از اوایل قرن نوزدهم راهی جهان اسلام شدند. بریتانیا، نیروی دریایی که از سواحل غربی هند تا شیخ نشین های خلیج فارس گسترش داده بود، در بعضی بنادر و جزایر، مانند بندر «عدن»، «بوشهر» و... اقدام به تأسیس پایگاه نظامی نموده و نیروی نظامی خود را مستقر کرده بود... به دنبال شکست امپراتوری عثنانی در جنگ جهانی اول و فروپاشی آن، انگلیس اقدام به تأسیس نظام قیمومیت و تحت الحمایگی برای کشورهای عراق، اردن و فلسطین نمود... .
بدین ترتیب، کشورهای استعمارگر اروپایی، بر مراکز استراتژیکی و سوق الجیشی جهان اسلام، مانند راه ها، اقیانوس ها، تنگه ها، خلیج ها و مراکز دارای معادن و منابع غنی زیرزمینی تسلط پیدا کردند. آنها ضمن غارت ثروت های خدادادی جهان اسلام، به اعمال نظارت سیاسی بر آن ها و تلاش جهت تغییر فرهنگ و آداب و رسومشان اقدام کردند. محتوای فرهنگ اسلامی مردم و احکام و دستورات قرآن را، شاید بتوان یگانه عاملی دانست که تداوم حضور آنها را در منطقه به مبارزه می طلبد و با خطر مواجه می سازد.(5)
غربیان، متوجه این نکته شده بودند که برای استمرار سلطه خود بر مسلمانان، باید آنها را نسبت به ارزش ها و اصول مبانی فرهنگ اسلامی بی تفاوت کرده و مظاهر فرهنگی خود را بر آنها دیکته کنند.(6)
بدین ترتیب، تلاش برای بیگانه کردن آنان از فرهنگ و هویت اسلامی خویش آغاز گردید و با طرح عناوینی چون ناسیونالیسم و تبلیغ آن در جوامع اسلامی، برای خدشه دار کردن «وحدت اسلامی» تلاش کردند.
رواج اندیشه ی قومیت پرستی و ملیت پرستی و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورت های «پان عربیسم»، «پان ایرانیسم»،«پان ترکیسم»، «پان هندوئیسم» و غیره در کشورهای اسلامی با وسوسه ی استعمار تبلیغ شدند و هم چنین سیاست تشدید نزاع های مذهبی شیعه و سنی و هم چنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامی به صورت کشورهای کوچک و قهراً رقیب، همه برای مبارزه با آن اندیشه ی ریشه کن کننده استعمار، یعنی «اتحاد اسلامی» بوده است.(7)
این موضوع، تأثیر نابود کننده ای بر امت اسلامی بر جای گذاشت؛ بدین سان، قدرت سیاسی اسلام، دچار تزلزل شد.(8)
از سوی دیگر، غرب با جذب افکار توده های مردم، به ظواهر فرهنگ خویش و پیشرفت های فناورانه، آنان را دچار نوعی از خودبیگانگی و بحران هویت نمود و قشر جوان و تحصیل کرده جامعه را، به سوی پیروی از الگوهای غربی سوق داد؛ اما دیری نپایید که
عدم سازگاری میان ارزش ها و هنجارهای غربی با فرهنگ بومی و اسلامی، باعث گرایش بیش تر مردم به ارزش های اسلامی و رشد اسلام گرایی شد.(9)
این رویکرد که در جوامع شیعی به واسطه ی نفوذ علما و مراجع تقلید در میان توده ها بسیار به چشم می خورد، بیش از دیگران، علقه های مذهبی شیعیان را تهییج نمود. در واقع سیر تاریخی جوامع اسلامی،نمایانگر این نکته است که مسلمانان و به ویژه شیعیان، پس از یک دوره رخوت و سستی و از خود بیگانگی فرهنگی، بار دیگر در جستجوی «هویت اسلامی» خود در برابر هجوم فرهنگی غرب برآمده اند؛ گو آن که پس از سالیان طولانی خواب غفلت، دوباره بیدار گشته و به تکاپو پرداخته اند. البته پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در هویت یابی این جوامع بسیار مؤثر بوده و با این پیروزی، رستاخیز شیعه، ابعاد گسترده تری به خود گرفته است و به عنوان
مهم ترین عامل رشد و گسترش گروه های اسلامگرا در جهان اسلام، خصوصاً منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در دهه هشتاد محسوب می شود. هر چند جنبش های اسلامی، قبل از انقلاب ایران به شکل سازمان یافته در بعضی کشورهای عربی وجود داشتند، ولی به دلیل سرکوب و عوامل دیگر، دچار انشعاب و شکاف گردیدند و موفقیت شایان توجهی کسب نکردند.(10)
که البته این نفوذ، در میان جنبش های شیعی مشهودتر به چشم می خورد و نمونه های آن را می توان در ظهور احزاب، شیعی «حزب الدعوة»، «سازمان عمل اسلامی»، «مجلس» و جنبش «الجیش المهدی» در عراق، «سازمان انقلاب اسلامی»، «جزیرة العرب» و «حزب الله حجاز» در عربستان، و فعالیت های شیعیان در کشورهای کویت، بحرین، عمان و امارات متحده و همچنین ناآرامی های استان های شرقی عربستان در همان سالهای (1978-1980) مشاهده نمود. به هر حال، به رغم تلاش بی وفقه استعمار در حذف ارزش های اسلامی و هضم جوامع اسلامی در فرهنگ غرب، موج بیداری جوامع اسلامی آغاز گردید.
بدین ترتیب، جنگ ایدئولوژی ها به وقوع پیوست؛ جنگی که در مرزهای خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس رخ می نماید و برخی، از آن به جنگ جهانی چهارم یاد می کنند و عده ای به استناد آن، مرزهای منطقه را، مرزهای خونین لقب می دهند.
به هر حال این رویارویی، شیعیان را نیز به صحنه نبرد کشاند. آنان از یک سو به لحاظ عقیدتی و از سوی دیگر به لحاظ سیر تاریخی حوادثی که برآنان گذشته است، آن گونه که در سطور قبل نیز بدان اشاره شد، ماهیتاً دارای فرهنگی انقلابی بوده و بنابراین، زمینه چنین قیام هایی را در خود دارا می باشند؛ به ویژه آن که تشیع افزون بر اعتقاد به غاصبانه بودن حاکمیت غیرمعصوم، هرگونه تسلط غیر مسلمان بر مسلمان را نیز جایز نمی داند و از این رو، تنها اعتقاد به این باور، اساس استعمار را به چالش می کشد.
هم چنین به قول آقای فرانسوا توآل، مخالف جدی تشیع با غرب، به دلیل انقلاب فرودیت یا تقدم وجدان بر وحی باعث گردیده که شیعه، به گونه ای در مقابل مدرنیته قد علم کند؛ رویارویی که خاص گروه اقلیت شیعه است و به تعبیر او،
در این جا پای یک مذهب اخروی در میان است که بر فرجام تاریخ بشری تأکید دارد؛ در عین حال، از بدو ورودش به جهان، به صورت مذهبی انقلابی درآمده است. جمع این دو نظریه (ویژگی در اقلیت بودن شیعیان و دیدگاه بالقوه اخروی و انقلابی شان) موجب می شود که بازگشت تشیع، با عدم ثبات در نظم جهانی ظاهر شود.(11)
به ویژه آن که
البته نباید فراموش کرد که مکتب تشیع با پیشرفت های علمی و تکنیکی به مخالفت برنمی خیزد؛ بلکه رویارویی آن با غرب، به دلیل رویکردهای ایدئولوژیکی اش می باشد و همین رویکردها، باعث شده تا شیعه در مدرنیته حل نشود؛
زیرا مذهبی اخروی است که معتقد به روزهای پایانی این جهان است و از این جهت، هیچ کدام از مراحل تاریخ، او را نمی ترساند.(13)
هم چنین این مکتب،
وانگهی، آن چه تا پیش از این جهان غرب به عنوان اسلام شناخته، اسلام از نوع سنی آن بوده است و اینکه با رویکرد جدیدی آشنا می گردد که از ابعاد بسیار پیچیده ای برخوردار و کاملاً ناشناخته است. برای مثال، رابطه ی مقلِّد و مقلَّد که هم رهبری دینی را شکل می دهد و هم رهبری سیاسی را، پدیده ی بسیار پیچیده ای را به نمایش می گذارد که کم تر بدان آگاه هستند.
این واقعیت (رابطه ی میان امت و مرجع تشیع و پیروی شیعه از مرجعیت) که شیعه بدان ممتاز می شود، دشمنان اسلام را به فکر تضعیف رابطه مرجع و امت و ایجاد مانع در این میان واداشته، تا مرجعیت را در حوزه ی علم خاص خود، محدود کرده و شیعیان را از مراجع دور کند...
این هجوم، در پی شکست های مستمری بود که استعمارگران در چهار دهه ی پایانی قرن نوزدهم، با آن رو به رو شده بودند. این مرحله ای جدید از یورش های استعمار به کشورهای اسلامی بود که طی آن، دستگاه های استعماری موفق شدند بسیاری از قدرت ها و شخصیت های دینی و سیاسی را به سوی خود کشیده و رضایت آنان را جلب کنند؛ ولی از دست یابی به تمایل حتی یک نفر از مراجع شیعه به طور کامل ناموفق بودند؛ زیرا مراجع ابتدا، موضع گیری اصولی خود را تعیین کرده بودند که عبارت بود از لزوم مقاومت در مقابل استعمار و ایستادگی در برابر دخالت آن ها در کشورهای اسلامی و خودداری از هر انتخابی که با استقلال بلاد اسلامی در اصطحکاک باشد.(15)
هم چنین به لحاظ عینی، از آن جا که بیش تر جنبش ها و حرکت های شیعی از ایران الگوبرداری می کنند و رویکردهای استقلال طلبانه ایران، برای کشورهایی چون آمریکا بسیار گران تمام شده است، آنان را به نوعی از نزدیکی به تشیع باز می دارد؛ گرچه به نظر برخی تحلیلگران، جهان غرب و به ویژه آمریکا، در سالهای اخیر سعی نموده اند فرصت های بیش تری در اختیار گروه های شیعی قرار دهند، اما نگاه بیش تر این گروه ها به غرب، هم چنان بدبینانه است.
نتیجه گیری
بدون تردید، این شیعیان نیز همانند دیگر مسلمانان، پس از یک دوره فترت و سستی، با ظهور انقلاب اسلامی ایران از خواب طولانی غفلت بیدار گشته اند؛ گویی پیروزی انقلابی این چنینی، آنان را با الگوی عینی یک جنبش شیعی آشنا نموده و امیدهای تازه ای به سوی آینده روشن گشوده است. این تحرک ها که در واکنش به بی عدالتی ها و فساد و ظلم حاکمان داخلی، نفوذهای بی سر و سامان خارجی و تزریق نامتناسب مدرنیته به جامعه ی خویش جلوه کرده است، از سوی قدرت های بزرگ اعلان جنگ ایدئولوژیکی قلمداد می شود؛ به ویژه آن که رویکردهای مذهبی تشیع، بیش از هر فرقه ی دیگر، ایدئولوژی غرب را به چالش می کشد.
اما، هم حاکمان محلی و هم عوامل خارجی، به ناچار باید با این واقعیت هر چند تلخ روبه رو شوند که با گسترش سطح آگاهی های اجتماعی و افزایش تعداد افراد تحصیل کرده در میان شیعیان، جنبش های شیعی نیز ابعاد گسترده تری به خود می گیرد و بنابراین، ارعاب و سرکوب، به هیچ وجه راه حل مناسبی برای مقابله با آنها به شمار نمی رود، به ویژه آن که تشیع در یک روند تاریخی، فرهنگی را شکل داده که بر اساس آن، چنین رویکردی، پیامدهای معکوسی در بر خواهد داشت.
پي نوشتها:
1- هرایر دکمجیان، پیشین، ص 289.
2- همان، ص 285.
3- علی حسن حیدری، پیشین، ص11.
4- همان، ص 11.
5- حسین کاظمی کرهرودی، پیشین، صص 125 و 126.
6- همان، ص 127.
7- مطهری، پیشین، ص34.
8- حسین کاظمی کرهرودی، پیشین، ص 105.
9- همان، ص 107.
10- همان، ص 118.
11- فرانسوا توال، پیشین، ص 11.
12- همان، ص 143.
13- همان، ص 144.
14- همان، ص 138.
15- سلیم حسینی، عالمان شیعه رویاروی استعمار، ترجمه ی محمد هادی باسخواه، ص 12.
/خ