شرایط تعلیم و تعلّم در جزیرةالعرب به هنگام ظهور اسلام
به شهادت تاریخ، زمانی فروغ اسلام درجزیرةالعرب تابیدن گرفت که ابرهای سیاه جهل و گمراهی بر بخش گستردهای از جهان آن روز سایه افکنده بود؛ حجاز که به مهبط وحی مفتخر شد، چنان در تاریکی جهل و نادانی فرو رفته و در شرک و خرافهپرستی و سنّتهای زشت جاهلی غوطهور بود که کسب علم و آگاهی و تحصیل بینش و معرفت در آن محیط، مفهومی نداشت. امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) که شاهد چنین روزگاری بود، آن را بدین گونه توصیف میکند: «بَعَثَه و النّاسُ ضلالُ فی حیرةٍ و خابطوُنَ فی فتنهٍ قَدِ استَهوَتُهمُ الاهواءُ وَ استزلهُم الکبریاء وَ استَخفتُهم الجاهلّیهُ الجهلاءِ حَیاری فی زِلزالٍ مِن الامرَ و بلاءٍ منَ الجهلِ.» (2)یعنی «خداوند هنگامی پیامبرش را برانگیخت که مردم جهان در وادی حیرت، گمراه و در میان امواج فتنهها سرگردان بودند؛ امیال و آرزوهای نفسانی، عقل و اندیشهی آنها را ربوده بود؛ غرور و خودپسندی آنان را از مسیر رشد و هدایت منحرف و متزلزل میداشت؛ از نادانی جاهلیت، خوار و در کار نااستوار خویش سرگردان و به بلای نادانی گرفتار بودند.»
مردم عرب به حدی در بیسوادی و دوری از علم و معرفت به سر میبردند که قرآن کریم از آنان به عنوان «امییّن»؛ یعنی بیسوادان یاد کرده است. (3) به گواهی تاریخ، هنگام ظهور اسلام در این محیط، جز هفده نفر در میان ایشان خواندن و نوشتن نمیدانستند. (4) در چنین محیط تیرهای بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خویش را با علم آموزی آغاز کرد و در نخستین آیاتی که از جانب خداوند بر آن حضرت نازل شد، سخن از خواندن و نوشتن، تربیت، تعلیم و قلم به میان آمد و وظیفهی آموزش و تربیت، سر لوحهی برنامه رسالت آن بزرگوار قرار گرفت. بدینسان، اسلام فراگیری دانش را پیش از هر کاری قرار داد و نشر علم و دانش را از مهمترین اهداف خود دانست. آیات قرآن که پیوسته نازل میشد و نیز افاضات آموزندهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مسلمانان را با بیانات گوناگون، به اندیشیدن و بهره جستن از خرد خویش برای کسب آگاهی و تلاش و کوشش در مسیر دانشاندوزی فرا میخواند و بدان ترغیب و تشویق میکرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود به عنوان نخستین معلم دین اسلام و به عنوان اسوه و الگو، کار تعلیم و تربیت نومسلمانان را بر عهده گرفت و به صراحت، خویش را معلم نامید: «اِنَّما بُعِثتُ معِلّما»؛ (5) تجلیل از معلم را به منزلهی تجلیل از خداوند اعلام کرد: «بَجّلو المشایخ فاِنّ من اِجلالِالله تبجیل المشایخ» (6) و دانشاندوزی را برای هر مسلمان، وظیفهای دینی قرار داد: «طلب العلم فریضه علی کلّ مسلمٍ و مسلمه.» (7)
با پیدایش چنین زمینهای، علم و دانش و تحصیل آگاهی در میان پیروان این آیین الهی رواج یافت و در پرتو این بینش وایدئولوژی، مساجد به عنوان نخستین کانونهای دانش مورد استفاده قرار گرفتند و قرآن به صورت نخستین کتاب و متن آموزشی مسلمانان درآمد.
نخستین پایگاههای آموزشی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسجد بزرگ مدینه را که در آغاز هجرت به عنوان نخستین اقدام اساسی خود در این شهر به منظور جایگاه عبادت و اجتماع مسلمین و نیز مرکز رسیدگی به امور دولت وحکومت بنیان نهاده بود، پایگاه اصلی علوم و معارف اسلامی قرار داد و خود، رسالت تعلیم و تربیت مسلمانان را در مسجد به عهده گرفت. از آن پس، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره پس از ادای نماز و نیز در فرصتهای دیگر، در پرتو انوار تابناک قرآن مجید، با رهنمودهای آموزندهی خویش، جان و دل و اندیشهی نو مسلمانان عرب را از زنگارهای فساد و تیرگیهای جهل و نادانی میزدود و به جایگاه تجلّی عرفان و انوار درخشان الهی مبدّل میکرد. بدینسان، مسجد مدینه به عنوان یک مرکز آموزشی و فرهنگی و پایگاهی برای مبارزه با جهل و بیسوادی و نیز مکانی برای اشاعهی فرهنگ و ادب و دیگر معارف اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. شهید ثانی از صفوان بن عسال نقل میکند که گفته است: «من در مسجد به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شدم و عرض کردم: ای پیامبر خدا! من برای کسب دانش بدین جا آمدهام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر من آفرین گفت.» (8)همچنین طبری از ابی بن کعب نقل میکند که گفته است: «روزی وارد مسجد شدم و مردی را دیدم که سرگرم خواندن است. وقتی از او پرسیدم چه کسی خواندن را به تو آموخته است، جواب داد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)». (9)
حلقههای علمی با جنب و جوش خاصی در مسجد بزرگ مدینه، به صورت رسمی تشکیل میشد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب را در قول و عمل، به پیوستن و شرکت فعال در این حلقهها تشویق میکردند و میفرمودند: «به سوی باغهای بهشت بشتابید. پرسیدند ای پیامبر خدا منظور شما از این سخن چیست؟ فرمود: حلقههای ذکر.» (10)
فعالیتهای آموزشی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصر به مسجد النبی نبود، بلکه بحث و بررسی مسائل علمی در مساجد دیگری نیز وجود داشت که البته در سطحی محدودتر به کار آموزش و تلاشهای علمی مشغول بودند. بدین سان، مسجد به عنوان نخستین پایگاه علمی، رسالت خود را در جامعهی نوخاستهی اسلامی در ترویج و اشاعهی علم و دانش و گسترش فرهنگ اسلامی آغاز کرد و به تدریج مسیر رشد و ترقّی علمی را پیمود؛ به طوری که در عصر خلفا نیز مساجد به عنوان مراکز اصلی آموزش قرآن کریم و مسائل دینی و احکام و فقه اسلامی، نه تنها در مرکز حکومت (شهر مدینه)، بلکه در دیگر بلاد همچون: مکه و سایر نقاط شبهجزیره و در تمام سرزمینهایی که به حوزهی قلمرو اسلامی پیوسته بودند، مورد استفاده عموم قرار گرفتند.
ساخت مسجد، نخستین اقدامی بود که پس از بنیاد شهری تازه یا گشوده شدن آن توسط مسلمانان فاتح صورت میگرفت. در مساجد نوبنیاد مراکز بلاد و نیز شهرهای بزرگ، به خصوص مساجدی که عنوان جامع داشت، در پرتو تلاشهای علمی صحابهی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا تابعین ایشان، کار تعلیم و تربیت و نشر و گسترش فرهنگ و معارف اسلامی با جدیّت هر چه تمامتر دنبال میشد و فعالیتهای آموزشی به صورت چشمگیر و با رونق و اعتبار خاصی برقرار بود.
در عصر خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با انتقال مرکز خلافت از مدینه به کوفه، جامع بزرگ این شهر به عنوان یکی از مهمترین مراکز علمی آن روزگار، نقش خاصی در جهت شکوفایی نهضت علمی و ارتقای فرهنگ و تمدن اسلامی بر عهده داشت. آن حضرت در این دانشگاه بزرگ، هزاران نفر از شیفتگان حقیقت و معنویت را - اعم از مسلمانان عرب، ایرانی، شامی و رومی- در پرتو افاضات حکیمانه و رهنمودهای سازندهی خویش، از چشمههای زلال حکمت و عرفان سیراب و آن تشنهکامان علم و معرفت را از جام وصال دوست سرمست میکردند.
در روزگاران بنیامیه نیز هر چند مساجد از جهت ایفای نقش عبادی دچار رکود و سستی شده بودند، اما نشاط علمی و جنب و جوشهای آموزشی به صورت فعال و با شکوفایی خاصی در آنها ادامه داشت.
امامان بزرگوار شیعه (علیهم السلام) و بزرگان تابعین اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز شاگردان و تربیتیافتگان مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، رسالت تعلیم و تربیت و حل و فصل مسائل مهم علمی و دینی را در مساجد بزرگ شهرهای مختلف عهدهدار بودند؛ به خصوص در عصر امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) که نهضت وحرکت فرهنگی بزرگی توسط آن رهبران آغاز شده بود، مساجد به رشد و شکوفایی چشمگیری دست یافتند و برخی از آنها، به صورت دانشگاههای بزرگ اسلامی در زمینههای علوم مختلف همچون: فقه و حدیث و تفسیر و دیگر دانشهای اسلامی، موجب پیدایش نهضتهای علمی و عقلانی در تاریخ اسلام شدند. نجاشی از حسن بن علی الوشاء روایت کرده است که: در مسجد کوفه نهصد حلقهی علمی وجود داشت که من در تمام این حلقهها شرکت جستم و محضر اساتید آنها را درک کردم و دیدم که هر شیخ میگفت: «حدّثنی جعفر بن محمّد.» (11)
به جز مساجد بزرگ آن روزگار همچون: مسجد نبوی در مدینه، مسجدالحرام و مساجد کوفه و بصره، مساجد جامع نیز در مراکز بلاد و شهرهای بزرگ مانند شام، مدائن، نیشابور، سیستان، ری و دیگر بلاد، کانونهای تجمع دانشمندان و دیگر دانشپژوهانی که از دور و نزدیک برای کسب دانش به سوی آن نقاط میشتافتند. برخی از دانشهای اسلامی چون: نحو، کلام و فقه، در این دوره در مساجد شکل گرفتند و نضج و تکامل یافتند بدین ترتیب، در عصر تاریک اموی، مساجد به عنوان اساسیترین و مهمترین نهادهای آموزش اسلامی، رسالت علمی و پاسداری از مرزهای عقیدتی جوامع اسلامی را بر عهده داشتند. در روزگار عباسیان نیز مساجد از نظر عملکرد آموزشی، نقش بسیار بارزی را ایفا میکردند؛ استادان علوم اسلامی در همه مساجد به کار تدریس و فعالیتهای آموزشی مشغول بودند؛ هر استادی بر ستونی از شبستانی تکیه میزد یا در زاویهای از رواق مسجد مینشست و دانشجویان گرد او حلقه میزدند که این زاویه اغلب به نام همان استاد خوانده میشد.
گاه در یک مسجد، حلقههای درسی متعددی تشکیل میشد و هر استادی در یکی از این حلقههای درسی به تدریس موضوعی جداگانه میپرداخت. مقدسی، جهانگرد و جغرافیدان معروف که در قرن چهارم هجری قمری میزیسته، به یکصد و بیست حلقهی درس شبانه که در مسجد جامع قاهره پس از نماز عشاء بر پا بوده، اشاره کرده است. (12)
جامع منصور، مهمترین مسجد بغداد و مشهورترین مدرسه در بلاد اسلامی بود؛ چنان که آوردهاند: خطیب بغدادی هنگامی که به مکه رفت، بر اساس روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه جرعه از آب زمزم به نیت بر آورده شدن سه حاجت نوشید؛ یکی آنکه موفق به نوشتن تاریخ بغداد شود، دوم آنکه در جامع منصور حدیث املا کند و سوم آنکه وقتی بمیرد در کنار بشر حافی دفن گردد. (13) همچنین آوردهاند که ابراهیم بن محمد نفطویه (323 ق.) که از بزرگترین فقهای مذهب داود اصفهانی بود، پنجاه سال به یک ستون جامع منصور تکیه زد و تدریس کرد و جایش را عوض نکرد. (14)
در این دوره از تاریخ اسلام، بر اثر پیشرفت وگسترش دامنهی علوم اسلامی، گذشته از علوم نقلی، توجه به علوم عقلی، کلامی و دانشهای فلسفی بسیار بود و همین امر، سبب ایجاد هوشیاری و جنبش علمی در زمینههای علوم مختلف دینی و مساجد شده بود؛ به طوری که در اکثر بلاد اسلامی، مساجد همواره بر روی دانشمندان و دانشپژوهان باز بود و حلقههای بزرگ تدریس و بحث و بررسی مسائل علمی در آنها برپا بود. مورّخان، از مساجد شهرهایی چون: سیستان، بلخ، مرو، هرات، بغداد، موصل، دمشق و... یاد کردهاند که در آن مساجد، فقیهان برای تعلیم حاضر میشدهاند. در هر یک از این مساجد، یک کتابخانه هم وجود داشت؛ زیرا علما معمولاً کتب خود را وقف مساجد میکردند. (15)
مافروخی، از علمای قرن پنجم هجری، به کتابخانهی بزرگ مسجد جامع اصفهان اشاره میکند که دارای کتب بسیاری در زمینهی علوم مختلف مانند حکمت و الهیات، ریاضیات، منطقیات، ادبیات عرب و احادیث و فقه اسلامی بود. او همچنین از حلقهی مناظرهی فقها و گفتگوی علما و مجادلهی متکلّمان و نصیحت واعظان که در کنار هر ستونی از مسجد تشکیل میشد، سخن میگوید. (16)
هر چند از این دوره به بعد، با پیدایش و گسترش دیگر نهادهای آموزشی همچون مدارس و دارالعلمها در شهرهای اسلامی، تا حدودی از فعالیتهای علمی برخی از مساجد کاسته شد؛ اما با وجود این، باز هم مساجد بزرگ و جامع در مراکز بلاد، همچون گذشته جنبهی تعلیمی و تربیتی خود را حفظ کردند. برای مثال، در قرن هشتم هجری ابنبطوطه، جهانگرد معروف، در جامع منصور بغداد در درس حدیث حاضر شد و هنگامی که به شیراز رسید در جامع این شهر، در حلقهی تدریس حدیث حضور یافت؛ (17) حال آنکه سه چهار قرن از ایجاد مدارس کامل، با کتابخانهها و دیگر تجهیزات مخصوص میگذشت.
در قرنهای بعد، علیرغم فراز و نشیبهایی که تاریخ اسلام به خود دیده است - همچون عصر صفویه و قاجاریه - همچنان مساجد در زمینههای آموزشی، به عنوان بزرگترین دانشگاههای اسلامی از رونق و اعتبار خاصی برخوردار بودند و این درخشش و شکوفایی مساجد در امر تعلیم و تربیت همواره ادامه داشته است؛ به طوری که در عصر حاضر نیز مساجد بزرگ در شهرهای مقدس اسلامی همچون: مسجدالحرام در مکه و مساجد نبوی در مدینه، جامعالازهر در مصر و مساجد دیگر بلاد اسلامی همچون: نجف اشرف در عراق، قم و مشهد در ایران، مرکز اصلی علوم و معارف اسلامی و جایگاه دانشمندان، دانشوران و پژوهشگران اسلامی است که از نقاط دور و نزدیک، برای کسب دانش و معرفت و بحث و بررسی در مسائل مهم علمی به آن دیار رهسپار میشوند.
با استنتاج از آنچه بدان اشاره شد، میتوان دریافت که مساجد از آغاز تاکنون - گذشته از عملکردهای عبادی، سیاسی، اجتماعی خویش - به عنوان مهمترین نهادهای علمی و تربیتی، رسالت پاسداری از مرزهای عقیدتی، فرهنگی و اخلاقی جامعه را در طول تاریخ اسلام بر عهده داشتهاند و در جهت رشد و ارتقای فرهنگ و تمدن اسلامی، منشأ تحولات و تأثیراتی چشمگیر در شئون مختلف جامعه اسلامی بودهاند. در این نوشتار سعی بر آن است که بر سبیل اختصار به عملکرد آموزشی نمونههایی از مساجد بزرگ، به عنوان نخستین دانشگاههای بزرگ اسلامی و جایگاه رفیع این کانونهای علم و معرفت در جهت رشد و شکوفایی علوم مختلف اسلامی اشاره شود.
مساجد عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فعالیتهای رایج در آنها
مسجدالحرام:
مسجدالحرام یا خانهی کعبه، نخستین مهبط وحی و قبلهگاه مسلمین جهان است که در شهر مکه واقع شده و تاریخی بس کهن دارد. از بررسی آیات قرآن کریم و روایات اسلامی که محکمترین سند دربارهی بنای این مسجد است، چنین برمیآید که خانهی کعبه نخستین بار توسط حضرت آدم (علیه السلام) بنا نهاده شد و چون در اثر گذشت زمان، دستخوش ویرانی گردید، به وسیلهی حضرت ابراهیم (علیه السلام) بنا شد.سال هشتم هجری که سال فتح مکه بود، این مسجد از وجود بتها پاکسازی شد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا به نماز ایستاد و سپس خطبهای در کنار خانهی خدا ایراد فرمود. (18) بدین ترتیب، مسجدالحرام که جایگاه مشرکان و بتپرستان شده بود، بار دیگر به عنوان پایگاهی مقدس و دانشگاهی بزرگ، در راستای پیشبرد اهداف والای اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. از آن پس، کار تدریس و دیگر فعالیتهای آموزشی، در این مسجد آغاز شد و شخصیتهای بزرگی از صحابه، از جمله: عتاب بن اُسید، معاذبن جبل و ابوموسی اشعری به ترتیب، به عنوان استاندار و معلمان احکام و مسائل دینی، به تعلیم قرآن و مبانی فقه اسلامی پرداختند. (19) این مسجد بزرگ اسلامی، در روزگار خلفا و در دورهی امویان، در شمار یکی از مراکز مهم علوم اسلامی درآمد.
مسجد قبا:
این مسجد نخستین مسجدی است که پس از هجرت، به وسیلهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در محلی به نام قبا در فاصله دو مایلی جنوب مدینه بنا نهاده شد. (20) بر اساس مفاد برخی از روایات، این مسجد، نخستین مسجدی است که بر پایهی تقوا بنیان یافت و آیهی قرآنی «...لَمسجدٌ اُسّس علیَ التّقوی من اوّلِ یومٍ احقُّ اَن تقوُمَ فِیه فیه رجالُ یُحبّونَ اَن یَتَطهَّروا و اللهُ یُحِبُّ المُطَهَّرینِ» (21) در این خصوص نازل شد. (22) به گفتهی اکثر مورّخان اسلامی بنای این مسجد در مدت اقامت چند روزهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قبا نهاده شد (23) و نخستین نماز جماعت پس از هجرت، به امامت آن حضرت در آنجا برگزار گردید. (24) باید دانست که در این مسجد در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر انجام فعالیتهای عبادی، کار تدریس و آموزش علوم انسانی نیز صورت میگرفته است؛ چنان که از «مکحول» روایت شده که گفت: ده تن از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا گفتند که ما در مسجد قبا درس میخواندیم، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون میرفت فرمود: آنچه میخواهید بدانید فراگیرید و خدای شما را پاداش ندهد مگر آنچه فرا گرفتهاید به کار بندید. (25)مسجد النبی:
این مسجد پس از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، به وسیلهی آن حضرت در نخستین روزهای اقامت ایشان در آن شهر ساخته شد و از همان بدو تأسیس، به عنوان جایگاه اصلی اجتماع مسلمانان برای ادای فرایض دینی مورد استفاده قرار گرفت. علاوه بر این، نخستین کانون فعالیتهای علمی، سیاسی و اجتماعی نهضت جهانی اسلام نیز به شمار میرفت و در واقع، پایههای اساسی حکومت اسلامی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مسجد بنیان نهاده شد و اصول و مبانی دین مبین اسلام از این پایگاه مقدس به مردم جهان عرضه شد. این مسجد در طول زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز در زمان ابوبکر به همین حال باقی ماند و چون روزگار عمر فرا رسید، بر مساحت مسجد بیفزود و ستونهایی از خشت در آن کار گذاشت و پایهها را تا بلندی یک قامت، از سنگ کرد و عدد درها را به شش رسانید. (26) در ایام خلافت عثمان (به سال 29 ق). بار دیگر مسجد توسعه یافت. (27) ساختمان مسجد به همین صورت بود تا اینکه در زمان امویان، ولید بن عبدالملک (96-86 ق.) آن را دوباره گسترش داد. (28)فعالیتهای آموزشی
اگرچه در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیشتر مساجد مدینه در زمینهی فعالیتهای آموزشی مورد استفاده بودند، اما مسجد نبوی به عنوان جایگاه اصلی و مهمترین مرکز آموزش قرآن و فقه اسلامی به شمار میرفت؛ زیرا در این مسجد، ملعم بزرگ انسانیت و پیامآور دانش و معرفت - حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) - خود به کار تعلیم و تربیت مسلمانان مشغول بود و در پرتو تعالیم وحی، فصلهای نوینی از اصول و مبادی دانشهای اسلامی را برایشان عرضه میکرد. آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ادای نماز، مسلمانان را به فرا گرفتن قرآن و فقه دین آشنا میساخت.از صفوان بن عسال روایت شده که گفت: به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم در حالی که آن حضرت بر بُرد سرخ فام خود تکیه زده بود؛ عرض کردم ای رسول خدا! من برای فراگیری دانش وکسب معرفت بدین مسجد روی آوردم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آفرین بر تو؛ تویی که پویای علم و دانش هستی. فرشتگان با پر و بال خویش وجود دانشجو را دربرمیگیرند و چنان در پیرامون او انباشته میشوند تا آنجا که آسمانِ دنیا را از محبت خود به دانشجو سرشار میسازند، دوستی آنچه دانشجو در طلب آن است. (29)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حفظ مطالب به اصحاب خود میفرمود: «نَضّراَلله إمرءً سمِعَ مِنّا حَدیثا فَحفظهُ و بلَّغِهُ غَیَرهُ»؛ خداوند شادمان کند کسی را که از ما سخنی بشنود و آن را حفظ کند و به دیگری برساند. ابنماجه از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفت: «مَن جاءَ مَسجدی هذا لَم یاتِهِ اِلاّ الخَیر یَتعلّمَهُ اَو یُعلّمُهُ فَهُوَ بِمنزلهِ المُجاهِدِ فِی سَبیِلِ اللهِ»؛ (30) هر کس به مسجد من بیاید و انگیزهی او از این آمدن، فراگیری دانش یا آموختن به دیگری باشد، به سان مجاهدی است که در راه خدا به جهاد میپردازد. همچنین روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب میفرمود: «اَفَلا یَغدوَ اَحَدُکُم اِلیُ المَسجدِ فیَعلَمَ اَو یَقرأ آیتینِ من کِتابِ اللهَ عَزوَّجَلَُّ....»؛ (31) آیا یکی از شما به مسجد نمیآید تا بیاموزد یا بخواند دو آیه از آیات کتاب خدا را. از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز روایت شده که به آن حضرت میگفتند: «اِنَّما نَجلِسُ عِندکَ لنتعلَّمَ مِنکَ»؛ (32) همانا هدف ما از نشستن نزد تو این است که از تو دانش بیاموزیم.
فعالیتهای آموزشی مساجد در عصر خلفای صدر اول (41-11 هـ ق.)
پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کار تدریس و فعالیتهای آموزشی در مساجد همچنان ادامه یافت و روز به روز مراحل رشد و شکوفایی خود را پیمود. شهر مدینه از آنجا که جایگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و محل زندگی صحابهی بزرگ آن حضرت و نیز مرکز خلافت بود، در آن زمان به عنوان بزرگترین پایگاه علوم و معارف اسلامی درآمد؛ چنان که دانشجویان و شیفتگان حقیقت از هر سو برای اخذ دانش روانه آن دیار میشدند. (33) دانشمندان و فقهای بزرگ با تشکیل حلقههای علمی در مساجد بزرگ این شهر، به کار آموزش قرآن وتعلیم مسائل دینی به مسلمانان میپرداختند. در حیات الصحابه به نقل از طبرانی آمده است که: «روزی ابوهریره از بازار مدینه میگذشت، پس لحظهای در آنجا درنگ کرد و خطاب به بازاریان گفت: چرا شما تا این اندازه ناتوانید؟ گفتند یا اباهریره مگر چه شده است؟ گفت: در آنجا میراث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تقسیم میکنند و شما اینجا هستید؟ آیا شما نمیروید تا نصیب و بهرهی خود را از آن برگیرید؟ گفتند: ما در مسجد، گروهی را در حال عبادت دیدیم و گروهی دیگر را در حال بحث و بررسی مسائل دینی یافتیم. ابوهریره گفت: وای بر شما! همین میراث رسول خدا است.» (34)به این ترتیب، مسجد مدینه در آن روزگار، جایگاه مهم دانش اسلامی بود که در آن شخصیتهای بزرگی از صحابهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تربیت یافتند و به تدریس قرآن و تفسیر و تبیین آن اشتغال ورزیدند.
سیوطی، مفسرّان معروف این دوره را چنین برمیشمرد: خلفای چهارگانه، ابن مسعود، ابنعباس، ابیبن کعب، زیدبن ثابت، ابوموسی اشعری و عبدالله بن زبیر. (35) آنگاه افزوده است که در میان این گروه، آنکه در تفسیر بیش از همه احادیث و روایات از وی نقل شده، علی بن ابیطالب است. باید توجه داشت که در زمان خلیفهی دوم، مرزهای ممالک اسلامی از هر سو گسترش یافت و جمع کثیری به آیین اسلام گرویدند. بدیهی است شناخت احکام اسلام برای کسانی که به تازگی اسلام را پذیرا شده بودند، کاملاً ضرورت داشت؛ زیرا که نظام حکومتی بر اساس احکام اسلام بود و بر اساس آن بود که میبایست در همهی کارهایشان تصمیم بگیرند. بدین جهت، نیاز به معلمان مسائل دینی برای فراگیری آداب و احکام اسلامی در میان مردم افزایش یافت. لذا خلیفهی دوم، گروهی از معلمان قرآن و فقه اسلامی را برای تعلیم مردم به نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی اعزام کرد. بدین ترتیب، فقها و دانشمندان صحابه در شهرهای مختلف اسلامی راه یافتند و با تشکیل حلقههای درس در مساجد آن بلاد، به تعلیم قرآن و فقه اسلامی پرداختند و بدین گونه، مساجد جامع در مراکز بلاد همچون: شهرهای بصره، کوفه، مصر، شام و نیز مساجد دیگر شهرها، به صورت کانونهای نشر علوم و معارف اسلامی درآمد.
در اینجا بجا است تا گزارشهای کوتاهی را در باب فعالیتهای آموزشی برخی از مهمترین مساجد این دوره بیاوریم.
1. جامع بصره:
از هنگام ورود ابوموسی اشعری - عامل خلیفهی دوم - به بصره، کار تدریس قرآن و فقه اسلامی در جامع بصره آغاز شد. در طبقات ابنسعد به نقل از «اَنَس» آمده است که گفت: اشعری مرا به نزد عمر فرستاد. عمر از من پرسید: چگونه اشعری را ترک گفتی؟ گفتم او را ترک کردم در حالی که وی به تعلیم قرآن مشغول بود. (36) همچنین عمر در همین زمان، عمران بن حصین خزاعی را به عنوان معلم قرآن و شرایع اسلام به بصره اعزام کرد. عمران تا پایان عمر در این شهر به تعلیم مسائل دینی اشتغال داشت؛ تا اینکه در سال (52 هـ ق.) درگذشت. (37)در ایام خلافت امام علی (علیه السلام)، جامع بصره رونق و اعتبار علمی خاصی یافت؛ زیرا عبدالله بن عباس که از مفسّران بزرگ صحابه بود، از سوی آن حضرت به امارت این شهر منصوب شد. وی در مدتی که در بصره بود، به کار تدریس و فعالیتهای آموزشی نیز میپرداخت. (38) بدین ترتیب، در پرتو کوششهای علمی این گروه از دانشمندان صحابه در این جامع، دانشآموختگانی همچون: حسن بصری، ابنسیرین و... پرورش یافتند که هر یک از نوابغ علمی روزگار خویش به شمار میرفتند.
این جامع در عصر اموی شاهد فعالیتهای علمی گستردهای در ابعاد مختلف همچون: نحو، کلام و فقه اسلامی بود. دانش نحو برای نخستین بار همچون یکی از رشتههای علوم اسلامی در این مسجد تدریس شد. به گفتهی اکثر مورّخان، اول کسی که علم نحو را وضع کرد، ابوالأسود دؤلی (م. 69 هـ ق.) تابعی و شاعر معروف بصری بود که به دستور امام علی (علیه السلام) قواعدی برای این علم مرتب و منظم کرد. (39) پس از وی، شاگردان او همچون نصر بن عاصم لیثی (م. 89 ق.) و یحیی بن یعمر (م. 129 ق.) به تکمیل و گسترش این قواعد پرداختند. (40) دیری نپایید که با ظهور نحویون بزرگی همچون خلیل بن احمد فراهیدی (م. 173 ق). و شاگرد وی سیبویه (م. 183 ق.) که به تحقیق و تعلیم در مسائل لغوی و نحوی در این شهر همت گماشتند، جامع بصره به عنوان خاستگاه دانش نحو اشتهار یافت. (41)
دانش کلام اسلامی نیز اول بار در این جامع شکل گرفت و به تدریج تکامل یافت و بدین ترتیب نخستین مذهب کلامی در اسلام پدید آمد که نقش عمدهای در تحولات علمی، سیاسی، فقهی و کلامی این دوره و عصر اول عباسی بر جا نهاد؛ به طوری که جامع بصره، از آن زمان تا اوایل قرن چهارم هجری به عنوان یکی از فعالترین مراکز فرهنگی عالم اسلام، خاستگاه محدّثان، فلاسفه و متکلّمان بزرگی شد که هر یک به نوبهی خود سهم بزرگی در تحولات علمی قرون اولیه داشتهاند.
باید افزود فعالیتهای آموزشی در این جامع در عصر اموی، تنها به بحث و بررسی در زمینه مسائل نحوی و کلامی محدود نمیشد، بلکه فقه اسلامی، تفسیر، قرآن و اخبار نیز از جمله علومی بود که به طور رسمی در آنجا تدریس میشد. از بزرگانی که در عصر اموی در بصره میزیستهاند میتوان از حسن بصری، ابن سیرین، (42) جعفر بنالحسن، (43) جابر بن یزید ازدی، رفیع بن مهران، عبدالله بن زید اسدی، مسلم بن یسار (44) و قتاده بن دعامه سدوسی (45) نام برد.
2. جامع کوفه:
قبل از هجرت امام علی (علیه السلام) به کوفه، عبدالله بن مسعود صحابی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) -در جامع این شهر به کار تعلیم قرآن و احکام اسلامی اشتغال داشت. عمر به هنگام اعزام ابنمسعود، به مردم کوفه چنین نوشت: «انی قد بعثت الیکم عمار بن یاسر امیرا و عبدالله بن مسعود معلما و وزیرا و هما من النجباء من اصحاب محمد من اهل بدر فاقتدوا بهما و اسمعوا قد آثرتکم بعبدالله بن مسعود علی نفسی.» (46)عبدالله بن مسعود پس از عزیمت به کوفه در منزلی در جنب این شهر اقامت گزید. (47) از دانش آموختگان مکتب علمی ابنمسعود در کوفه میتوان دانشمندانی چون: علقمهی بنقیس (م. 62 هـ. ق).، مسروق بناجدع همدانی (م. 63 هـ ق.)، شریح قاضی (م. 78 هـ ق.) سعید بن جیبر (م. 95 هـ ق.)، شعبی (م. 104 هـ.ق.) و حبیب بنابی ثابت کاهلی (م. 119 هـ. ق.) را نام برد. (48) پس از هجرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کوفه و انتخاب این محل به عنوان مرکز حکومت اسلامی از سوی آن حضرت، دامنهی جنبش علمی در جامع آن شهر از هر جهت وسعت یافت. امام علی (علیه السلام) با استفاده از منبر خلافت در ایام جمعه و عیدین و در هر فرصت مناسب دیگر، هزاران نفر عرب، ایرانی، شامی و... را که در جامع کوفه گرد میآمدند از معارف و دانشهایی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخته یا خود دربارهی آنها اندیشیده بود، بهرهمند میساخت. سیوطی از ابوطفیل روایت کرده که گفت: دیدم علی (علیه السلام) را در حالی که خطبه میخواند و میگفت: بپرسید از من، به خدا سوگند هیچ چیز نیست که از من سؤال کنید مگر اینکه من شما را از آن آگاه کنم و بپرسید از من، دربارهی کتاب خدا که به خدا سوگند هیچ آیهای نیست مگر اینکه من میدانم آن آیه در شب نازل شده است یا در روز، در دشت فرود آمده یا در کوه. (49)
هر چند دوران اقامت آن حضرت در کوفه حدود 5 سال بیشتر نبود، اما همین مدت کوتاه کافی بود که این شهر را به یکی از مراکز بزرگ علمی و فرهنگی آن روزگار بدل سازد. به گفتهی ابن ابی الحدید، حدیث و دیگر دانشهای اسلامی از مکتب امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) به دیگر شهرها و بلاد اسلام راه یافت و امامان چهارگانهی اهل سنّت، همه از تعالیم او بهرهمند شدند. (50) بدین ترتیب و از آن پس، جامع کوفه همواره مراحل رشد و ترقّی خود را پیمود و پیوسته موقعیت خود را در تاریخ اسلام حفظ کرد.
3. جامع دمشق:
جامع شام نیز در این روزگار، مرکز علوم اسلامی بود و معلمان بزرگ آن، برخی از شخصیتهای صحابه همچون: معاذین جبل و ابودرداء بودند که به کار آموزش قرآن و احکام اسلام به تازه مسلمانان میپرداختند. (51) ابومسلم خولانی گوید: داخل مسجد حمص شدم، قریب سی مرد بالنسبه پخته و پیر دیدم که همه از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. میان آنها جوانی خوش سیما، سیاه چشم و سفید دندان متین و با وقار کنار نشسته، در هر مسئله که اختلافی پیش میآمد، اختلاف کنندگان پیش وی رفته، مشکل خود را حل میکردند. پرسیدم این راد مرد کیست؟ گفتند: معاذبن جبل انصاری است. (52)همچنین دربارهی ابودرداء گفتهاند که وی قرّاء قرآن را دسته دسته منظم کرده و هر ده قاری را تحت ریاست یک سر دسته قرار داده بود؛ چون نماز را به جا میآورد، نزد قرّاء رفته، یک جزء از قرآن را با فصاحت میخواند تا آنها تقلید کرده، صحیح و فصیح بخوانند. رؤسای قرّاء هر چه از او میشنیدند، به دستههای قاری تلقین و تعلیم میکردند. او نخستین کسی بود که حلقهی تدریس را تأسیس کرد. (53)
در تاریخ فقه اسلامی آمده است که عمر بعضی از فقهای صحابه را برای تعلیم به شام اعزام کرد که از آن جملهاند:
1. عبدالرحمن بن غنم (م. 78 هـ. ق)؛ وی شیخ فلسطین و فقیه اهل شام بود و گروه تابعان در این شهر از مکتب علمی او استفاده میکردند.
2. ابوادریس خولانی (م. 80 هـ. ق.)؛ وی از دیگر علمای شام بود که پس از ابودرداء، منصب تعلیم را در این شهر عهدهدار بوده است.
3. مکحول (م. 113 هـ. ق)؛ وی پس از سالها اقامت در شهرهای مصر، عراق و مدینه و تحصیل علم در آن بلاد، به شام عزیمت کرد و در آنجا به کار تدریس و افتاء اشتغال داشت. (54)
بدین ترتیب، جنبش علمی در این شهر نیز همچون بصره و کوفه با جدیت، فعال و مؤثر دنبال میشد.
4. جامع عمرو در مصر:
احمد امین گوید: در مصر یک جنبش دینی وسیع و مهم بود که مرکز آن جامع عمرو در شهر فسطاط بود. هسته و ریشهی دیانت در مصر، ناشی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در فتح آن کشور شرکت کرده و در همان دیار مسکن گزیدند. بعضی از مورّخان، یک کتاب مخصوص برای اصحابی که در آن مملکت اقامت داشتهاند، تألیف کردهاند؛ از جمله محمد بنالربیع الجیزی که بیش از صد و چهل تن از یاران پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نام برده که به مصر وارد شده و در آن مستقر گشتهاند و دربارهی آنان حدیث روایت شده است؛ وی میافزاید: از مدرسهی مصر گروهی از علما به حد بلوغ و نبوغ رسیدند که در مقدمهی آنها یا نخستین کس از آنها، سلیم بن عتر تجیبی بود و او اول کسی است که در مدرسهی مصر در سال 39 ق. علم را تعلیم و تعلّم نمود. او را دانشمند و قاضی مصر میخواندند؛ او داستان و حدیث نقل و موعظه میکرد و اندرز و تذکر میداد. (55)از دیگر دانشمندانی که در زمان عمر در این ناحیه به کارهای علمی اشتغال داشتند، عبدالله بن عمر و ابن عاص (56) و همچنین حبان (ابن ابی بجله) از بزرگان تابعین بودهاند. سیوطی به نقل از الاصابه در شرح حال حبان مینویسد: عمر بن خطاب، حبان را به منظور آموزش فقه اسلامی به مصر فرستاد. (57)
فعالیتهای آموزشی مساجد در دوران اموی
هر چند در این دوره، مساجد از جهت فعالیتهای عبادی دچار رخوت و سستی شدند؛ لیکن از جهت ایفای نقش آموزشی، بسیار فعال بودند؛ زیرا خلفای اموی به استثنای عمر بن عبدالعزیز و خالد بن یزید - که مدتی حاکم مصر بود - اگر چه خود نسبت به ترویج و اشاعهی علوم توجهی نداشتند و بیش از هر چیز از ادب و قصهگویی حمایت میکردند و دربار آنها جایگاه شعرا و خوانندگان و مطربان بود، (58) لکن دانشمندان و فقیهان را در کار تدریس و فعالیتهای آموزشی تا آنجا که مخالف سیاست نبود، آزاد گذاشته بودند؛ به طوری که خود میتوانستند به تنظیم برنامههای آموزشی از قبیل تدریس و افتاء بپردازند. (59)از این رو، برخی از دانشمندان بزرگ صحابه و جمع کثیری از تابعین ایشان با تشکیل مجامع بزرگ علمی در مساجد آن زمان، به نشر و گسترش فرهنگ و علوم اسلامی همت گماردند؛ چنان که مسجد نبوی در مدینه به مجالس درس و بحث برخی از امامان شیعه و بعضی از دانشمندان تابعین همچون ربیعةالرای و مالک ابن انس درآمد و مسجدالحرام به محفل علمی عبدالله بن عباس و شاگردان وی و جامع بصره و کوفه نیز به ترتیب به مجالس درس شاگردان امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام)، حسن بصری و نیز ابوحنیفه مشهور شد. همچنین در مساجد جامع دیگر شهرها و مراکز بلاد، گروهی از دانشمندان تابعین به کار تعلیم قرآن و فقه اسلامی به نومسلمانان پرداختند؛ چنان که در جامع نیشابور، عکرمه، مولی و شاگرد معروف ابن عباس و نیز شهربن حوشب- تابعی معروف - به تدریس و فعالیتهای آموزشی اشتغال داشتند. (60)
در این دوره، فعالیتهای علمی در مساجد آن چنان گسترده بود که زنان نیز دوشادوش مردان به کار تعلیم و تعلّم میپرداختند؛ چنان که گفتهاند: صفیه - مادر حسن بصری - در مسجد بصره به کار تعلیم قرآن اشتغال داشت و این در حالی بود که یسار، پدر حسن نیز در همان مسجد به تعلیم قرآن میپرداخت. (61)
علاوه بر آموزش قرآن و فقه اسلامی، کار داستانگویی و حکایتگری، همچون عصر خلفا، از جمله فعالیتهای آموزشی مساجد در این دوره بود و برخی از بزرگان تابعین با تشکیل مجالس وعظ در مساجد بدین کار میپرداختند. مسجدالحرام، مسجد نبوی در مدینه، جامع کوفه و جامع بصره، در این عصر شاهد فعالیتهای گستردهای در ابعاد مختلف علمی همچون: تفسیر قرآن، نحو، کلام و فقه اسلامی بودند. باید توجه داشت که عملکردهای آموزشی مساجد در روزگار اموی به بحث و بررسی در زمینهی مسائل دینی محدود نمیشد، بلکه آموزشهای ابتدایی و امور مربوط به خواندن و نوشتن نیز همچون گذشته، در مساجد صورت میگرفت؛ (62) چنان که کمیت بن زید- شاعر معروف عصر اموی- در مسجد کوفه کودکان را تعلیم میداد. (63)
بدین ترتیب، مساجد در این دوره، به خصوص از زمان عمربن عبدالعزیز به بعد، شاهد درخشانترین دورههای تبلیغاتی خود بودند. عمر بن عبدالعزیز طی نامهای به فقهای زمانش به طور رسمی اعلام کرده بود که مردم در مساجد، علوم و معارف اسلامی بیاموزند. (64) وی همچنین گروههایی از دانشمندان تابعین را به عنوان معلمان مسائل دینی به شهرها و مراکز بلاد گسیل داشت. (65) به تدریج از این زمان به بعد، موجبات ارتقای ارزش علمی و مرتبهی آموزشی مساجد فراهم شد و در پرتو فعالیتهای علمی مساجد، برخی از دانشهای اسلامی همچون کلام و فقه، نشئت گرفت و تکامل یافت.
مساجد نوبنیاد در بخش شرقی سرزمینهای اسلامی
در این دوره، با افزایش چشمگیر فتوحات مسلمین، مرزهای اسلامی از هر سو گسترش یافت و پرچم اسلام از هندوستان تا اقیانوس اطلس و از قفقاز تا خلیج فارس در تمام این ممالک به اهتزاز درآمد. حکّام اموی که ساختن مساجد را وسیلهای جهت استحکام و تداوم حکومت خود میدانستند، به احداث مساجدی عظیم و با شکوه در مراکز بلاد و شهرهای مهم اسلامی پرداختند که از آن جمله میتوان به مسجد جامع دمشق و مسجد الاقصی در بیتالمقدس اشاره کرد. این، در شهرهای ایران و نیز در نواحی هندوستان و افعانستان و دیگر بلاد، مساجد بزرگی توسط مسلمانان فاتح یا مردم آن نواحی بنا نهاده شد.بحث و بررسی در باب این مساجد، از این لحاظ که بیشتر آنها در این دوره مهمترین مراکز علوم اسلامی بودهاند و نحوهی گسترش فرهنگ و تمدّن اسلام را به ما نشان میدهند، بسیار در خور توجه است. اینک به اختصار به بررسی نمونههایی از این مساجد میپردازیم:
مسجد واسط:
این شهر به سال 84 ق. توسط حکمران اموی آن، حجاج بن یوسف در دو طرف دجله بنا شد. (66) در متون تاریخی از دو مسجد جامع که در این روزگار در واسط بنا گردیده، یاد شده است. به گفتهی یعقوبی و دیگر مورّخان، مسجد جانب باختری واسط را حَجّاج بن یوسف، هم زمان با بنای شهر بنیاد کرد و در کنار آن کاخ معروف «قبة الخضراء» را ساخت؛ (67) اما دربارهی مسجد بخش شرقی این شهر، بعضی بر آنند که این مسجد را نیز حجّاج ساخته است (68) و بعضی آن را منسوب به شخصی به نام موسی بن بغاء دانستهاند. (69)بر اساس کاوشهای باستانشناسی که در سالهای 1936 تا 1942 م. در خرابههای این شهر صورت گرفت، آثار باقیماندهی این دو مسجد کشف شد. در جانب باختری شهر آثار یک مسجد و قصر و در جانب خاوری نیز آثار مسجد دیگری را میتوان یافت که هنوز دَر و یک مناره و مقداری از دیوار آن پابرجا مانده است. (70)
مسجد مدائن:
چون مسلمانان در فاصلهی 14 تا 16 ق. عراق را فتح کردند، تیسفون را - که در کنار دجله و از مهمترین شهرهای ایران قدیم و پایتخت ساسانی بود - مدائن نامیدند. (71) این شهر در آن روزگار، سرزمین پهناوری بوده و خود از شهرهای کوچکتری با نامهای مختلف تشکیل میشده است. (72) کاخ باشکوه ساسانیان، معروف به ایوان کسری در این شهر واقع بوده (73) و آثار آن هنوز در جانب خاوری دجله باقی است. هنگامی که مسلمانان این شهر را گشودند، در روز فتح، سعد وقاص نخستین نماز جمعه را در آن دیار به جا آورد که نخستین جمعهی عراق بود. (74) گفتهاند، سعد وقاص، همچنین مسجد جامع این شهر را بنا نهاد و این نخستین مسجدی بود که در سواد ساخته شد. (75) این جامع در زمان خلیفهی سوم توسط حذیفة بن یمان، حاکم این شهر توسعه یافت. (76)از آنجا که دو تن از فقهای بزرگ صحابه، یعنی حذیفة بن یمان و سلمان فارسی، به ترتیب عهدهدار منصب امارت مدائن بودند و با توجه به اینکه در آن زمان وظایف والی محدود به کارهای اداری و سیاسی نمیشد، بلکه میبایست به تعلیم و تبلیغ احکام و مسائل دینی نیز بپردازد؛ بنابراین، جامع این شهر علاوه بر فعالیتهای عبادی، شاهد عملکرد سیاسی، تبلیغاتی و جنب و جوشهای آموزشی نیز بوده است. مسعودی نوشته است که: در سال 36 ق. هنگامی که خبر قتل عثمان و بیعت مردم مدینه با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به مدائن رسید، حذیفه دستور داد مردم را به مسجد فرا خوانند و چون در آنجا گرد آمدند، بالای منبر رفت و گفت: خدایا گواه باش که من با علی (علیه السلام) بیعت کردم و خدای را سپاس که مرا تا چنین روزی زنده نگاه داشت. (77)
مساجد موصل:
به گفتهی یاقوت، در این شهر در زمان حجّاج بن یوسف، مسجدی به وسیلهی اهالی آن دیار ساخته شد. (78) همچنین در ایام خلافت مروان دوم - آخرین خلیفه اموی - مسجد جامعی در این شهر بنا نهاده شد که بعدها به جامع کهنه معروف گردید. (79) لسترنج گوید: مسجد جامع یعنی مسجد مروان دوم - به فاصلهی یک تیررس از شط بر روی تلی بنا شده بود و به وسیلهی پلکان سنگی بدان وارد میشدند و مدخلهایی که از شبستان مسجد به صحن آن باز میشد فاقد در بود. (80) ابنجبیر که در سال 58 ق. از موصل دیدن کرده، در وصف این مسجد میگوید: مسجد کهنه که به امر مروان دوم ساخته شد، هنوز در ساحل شط با منبر زیبا و پنجرههای قشنگ خود پایدار بود. (81) همچنین در کتاب تاریخ موصل که در سال (334ق.) نگاشته شده، ذیل وقایع سالهای آخر حکومت اموی از مساجدی در این شهر یاد شده که عبارتاند از:1. مسجد اکمّة القطران:
این مسجد که منسوب به قطران بن اکمه شیبانی والی این شهر از سوی مروان دوم - است، در سال 128 ق. به فرمان مروان ساخته شد. (82)2. مسجد بنی عمران:
از این مسجد ذیل وقایع 128 ق. در این کتاب یاد شده و گویا بنیانگذار آن، شخصی به نام جابربن جبله موصلی بوده است. (83)3. مسجد بنیاود:
این مسجد نخستین مسجدی بود که در آن با لباس سیاه نماز خوانده شد و آن هنگامی بود که ابوالعباس سفّاح به منظور بیعت گرفتن از مردم موصل به این شهر درآمد؛ نخست در این مسجد نماز ظهر را با سیاهجامگان برگزار کرد، سپس روز جمعه در جامع این شهر از مردم بیعت گرفت. (84)مساجد ناحیهی فارس
1. مساجد قم و جمکران:
شهر مذهبی قم که از دیرباز مرکز نشر علوم و معارف اسلامی بوده است، در سال 23 ق. به وسیلهی ابوموسی اشعری گشوده شد. (85) چنان که از شواهد تاریخی برمیآید، نخستین مسجدی که در این شهر بنا نهاده شد، مسجد معروف جمکران است که به وسیلهی یکی از مهاجران مسلمان عرب به نام «خطاببن اسدی» ساخته شده و خود وی در آن به تنهایی نماز میخوانده است. (86)دومین مسجدی که در این شهر بنا شد، مسجدی منسوب به طایفهی اعراب اشعری است که در زمان حجّاجبنیوسف به این شهر آمده و در آنجا سکونت گزیدهاند. در منابع تاریخی آمده است: چون حَجّاج بن یوسف بر کوفه مسلط گردید، طایفهی اعراب اشعری که از اولاد «اسعدابن مالک اشعری» بودند، با دو تن از بزرگانشان، عبدالله و احوص، به این ناحیه آمدند و در آنجا منزل کردند. عبدالله که بسیار زاهد و عابد بود، راغب آن بود که به قزوین رود؛ زیرا نمیخواست که در سراهای مجوس نماز بخواند. پس برادرش احوص به او گفت: اینجا مقام کن تا من از برای تو مجسدی بنا نهم. احوص برای برادرش عبدالله مسجد عتیق در «دزپل» را بنا نهاد که پیش از آن آتشکده بود. آن را خراب کرد و بر جایش آن مسجد بنا نهاد و گرد آن رواقها بگردانید. (87)
2. جامع سیستان:
سیستان که در منابع جغرافیایی قدیم آن را سجستان نیز نامیدهاند، از شهرهای جنوبی ایران است. این شهر در سال 30 ق. در روزگار عثمان، به وسیلهی «ربیع بن زیاد» گشوده شد. (88) همان گونه که پیش از این اشاره شد، جامع سیستان از همان روزهای نخست تأسیس، در زمینهی فعالیتهای علمی مورد استفاده قرار گرفت و با تدریس بعضی از دانشمندان تابعین، مانند حسن بصری، از رونق و اعتبار علمی خاصی برخوردار شد. کار تدریس و فعالیتهای آموزشی در این جامع، تا دورههای بعد همچنان ادامه یافت و این مسجد به عنوان یکی از مراکز مهم علوم و معارف اسلامی در سدههای نخستین هجری درآمد. ابن حوقل که در اواخر قرن سوم هجری از این شهر دیدن کرده، میگوید: «در سراسر خراسان و ماوراءالنهر و سیستان و جبال، مسجدی آبادتر و پابرجاتر از مسجد هرات و بلخ و سیستان و جبال وجود ندارد؛ چه در این مسجد، فقیهان و صاحبان قرآن به رسم شام و مرزها بسیارند.» (89)3. جامع مرو:
شهر مرو در گذشته از شهرهای ناحیهی خراسان و مرکز آن بوده است (90) و در قرون اولیهی اسلامی، یکی از مراکز مهم دانش دنیای اسلام به شمار میرفته است. (91)این شهر بنا به گفتهی اکثر مورّخان در سال 31 ق. به وسیلهی «احنف بن قیس» در ایام خلافت عثمان گشوده شد. (92) از متون تاریخی چنین برمیآید که مسلمانان پس از فتح این شهر، به ساختن مسجد جامعی مبادرت کردند و به تدریج در دورههای بعد، مساجد دیگری ساخته شد. ابنحوقل از این مسجد جامع یاد کرده و گفته است: «نخستین مسجدی که در آن نماز جمعه خوانده شد، مسجدی است در اندرون شهر که در آغاز اسلام بنا شد.» (93)
4. جامع کاشان:
این شهر که آن را قاسان نیز نامیدهاند، (94) در سال 23 یا 24 ق. به وسیلهی ابوموسی اشعری هم زمان با فتح اصفهان گشوده شد. (95) در این شهر، مسجد جامعی است که گفتهاند در اصل، آتشکدهای بوده که پس از فتح این شهر و ایمان آوردن مردم آن، به صورت مسجد در آمده است. (96) بعضی هم این جامع را منسوب به «صفیه» دختر مالک اشتر دانستهاند؛ چنان که مؤلف مرآت البلدان در این باب نوشته است: «مسجدی که در کاشان به اسم جامع معروف است، صفیه خاتون دختر مالک اشتر آن را بنا کرده است. دو محراب دارد؛ یکی کج و دیگری راست و دارای دو شبستان و گنبد و حوضخانه است.» (97)پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان
2. نهجالبلاغه، ص 88، خ 95.
3. سورهجمعه، آیه 2.
4. ر. ک: به: بلاذری، فتوح البلدان، ص 382.
5. غزالی، احیاء علومالدین، ج1.
6. طوسی، امالی، ص 196.
7. عاملی، معالمالدین و ملاذالمجتهدین، ص 11.
8. عاملی، منیةالمرید فی آدابالمفید و المستفید، ص 10.
9. طبری، تفسیر جامعالبیان، ج1، ص 32.
10. عاملی، پیشین، ص 26.
11. نجاشی، رجال، ص 29.
12. ر. ک. به: مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم، ص 205.
13. متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج1، ص 207.
14. همان، ص 201.
15. همان.
16. المافروخی، محاسن اصفهان، ص 85.
17. ر. ک. به: ابنبطوطه، سفرنامه، ج1، ص 251.
18. ر. ک. به: واقدی، المغازی، ج2، ص 638.
19. همان، ج 3 ص 729.
20. سمهودی، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفی، ج2، ص 16.
21. سورة توبه، آیهی 108.
22. عبدالوهاب، تاریخ المساجد الاثریه، ج1، ص11.
23. ر. ک. به: ابن اثیر، الکامل، ج1، ص 121.
24. سمهودی، پیشین، ج1، ص 179.
25. نقل از: زرقانی، مناهلالعرفان فی علوم القرآن، ج1، ص 314.
26. ابنبطوطه، سفرنامه، ج1، ص 119.
27. طبری، تاریخ طبری، ج5، ص 213.
28. ابناثیر، پیشین، ج7، ص 136.
29. نقل از: عاملی، پیشین، ص 26.
30. نقل از: ابنعبدالبر، جامع بیانالعلم و فضله، ص 36.
31. سمهودی، پیشین، ج2، ص 301.
32. ابن ماجه، سنن، کتاب المسافرین، ص 251.
33. مالک بن انس، الموطأ، ص 99.
34. نقل از: امین، ضحیالاسلام، ص 215.
35. هلوی، حیاتالصحابه، ج3، صص 107-106.
36. سیوطی، الأتقان فی علومالقرآن، ج2، ص 187.
37. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص 345.
38. ابن المعاد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج1، ص 58.
39. امین، فجرالاسلام، ص 182.
40. ر. ک. به: سیرافی، اخبار النحویین البصریین، ص 14.
41. همان، ص 14 و 16.
42. غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ص 59.
43. ر. ک. به: امین، فجرالاسلام، ص 182.
44. ر. ک. به: جاحظ، البیان و التبیین، ج2، ص 9.
45. ر. ک. به: شهابی، ادوار فقه، ج3، ص 601.
46. ر. ک. به: حجتی، تاریخ تفسیر و نحو، ص 61، (به نقل از: ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 135).
47. نقل از: ابنسعد، پیشین، ج2، ص 7.
48. امین، پیشین، ص 179.
49. یوسف موسی، تاریخ الفقه الاسلامی، ج1، ص 40.
50. سیوطی، پیشین، ج2، ص 187.
51. ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، صص 17 و 21.
52. امین، پیشین، ج3، ص 103.
53. نقل از: یوسف موسی، پیشین، ج1، ص 43.
54. همان.
55. همان.
56. امین، پیشین، ج3، ص 92.
57. یوسف موسی، پیشین، ج1، ص 42.
58. سیوطی، حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره، ج1، ص 91.
59. خلیل حتی، تاریخ عرب، ج1، ص 325.
60. امین، پیشین، ج3، ص 171.
61. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص 147.
62. ر. ک. به: وکیع، اخبار القضاء، ج2، ص 5.
63. خلیل حتی، تاریخ عرب، ج1، ص 327.
64. ابنرسته، الاعلاق النفیسه، ص 262.
65. ابن عبدالبر، پیشین، ص 62.
66. عزتی، آموزش و پرورش اسلامی، ص 379.
67. ر. ک. به: یعقوبی، البلدان، ص 1؛ ابنرسته، پیشین، ص 218.
68. ر. ک. به: یعقوبی، همان، ص 101.
69. ر. ک. به: مقدسی، احسن التقاسیم، ج1، ص 164.
70. ر. ک. به: ابنرسته، پیشین، ص 218.
71. لسترنج کی، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص 42.
72. ابن حوقل، سفرنامه، ص 20.
73. لسترنجکی، پیشین، ص 27.
74. همان.
75. ابناثیر، پیشین، ج2، ص 329.
76. ر. ک. به: بلاذری، فتوح البلدان، ص 288.
77. همان.
78. مسعودی، مروجالذهب و معادنالجواهر، ج2، ص 265.
79. یاقوت، معجمالبدان، ج2، ص 230.
80. ر. ک. به: مقدسی، احسن التقاسیم، ج1، ص 136 و 138؛ یاقوت، معجمالبلدان، ج4، ص 682.
81. لسترنج کی، پیشین، ص 95.
82. ابنجبیر، رحله، ص 210.
83. ازدی، تاریخ الموصل، ص 68.
84. همان، ص 234.
85. همان.
86. یاقوت، پیشین، ج4، ص 397.
87. ر. ک. به: قمی، تاریخ قم، ص 37.
88. همان.
89. بلاذری، پیشین، ص 270.
90. ابن حوقل، سفرنامه، ص 173.
91. یاقوت، (برگزیدهی مشترک)، ص 173.
92. یاقوت، معجمالبدان، ج25، ص 114.
93. بلاذری، فتوحالبدان، ص 289.
94. ابنحوقل، پیشین، ص 102.
95. بلاذری، پیشین، ص 310.
96. نراقی، آثار تاریخی شهرستانهای کاشان و نطنز، ص 115.
97. اعتمادالسلطنه، مرآت البلدان ناصری، ج4، ص 114.
1. قرآن کریم.
2. نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.
3. ابن ابیالحدید، عزّالدین ابوحامد مدائنی، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: انتشارات کتابخانهی آیتالله العظمی مرعشی، 1404 ق.
4. ابن اثیر، عزّالدین علی بن محمد جزری، الکامل، ترجمه عباس خلیلی، به کوشش دکتر سادات ناصری، تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، 1344.
5. ابنالعماد، ابوالفلاح عبدالیحیی حنبلی، شذراتالذهب فی اخبار من ذهب، بیروت، [بینا]، [بینا].
6. ابنبطوطه، محمد بن عبدالله الطنجی، سفرنامه، ج1، ترجمه محمد علی موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
7. ابنجیبر، ابوالحسن محمد بن احمد کتانی اندلسی، رحله، بیروت، [بینا]، 1384 ق.
8. ابن حوقل، ابوالقاسم محمد، سفرنامه (ایران در صورةالارض)، ترجمه جعفر شعار، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1366.
9. ابنرسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، ترجمه دکتر حسین قرهچانلو، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1365 ش.
10. ابنسعد، محمد بن سعد واقدی، الطبقات الکبری، بیروت، [بینا]، 1957م.
11. ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالبر الثمری القرطبی، جامع بیان العلم و فضله، قاهره، ادارة الطباعة المنیریة، [بیتا].
12. ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، سنن، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، 1395 ق.
13. ازدی، زکریا یزیدبن محمد، تاریخالموصل، تحقیق:علی حبیبه، قاهره، 1387 ق.
14. اعتمادالسلطنه، محمد حسن، مرآتالبلدان ناصری، ج4، تهران، [بینا]، 129 ق.
15. امین، احمد، ضحیاللاسلام، ترجمه عباس خلیلی، تهران، [بینا]، [بیتا].
16. امین، احمد، فجرالاسلام، مصر: مطبعةالاعتماد، 1933م.
17.بلاذری، ابوالحسن احمد بن یحیی، فتوحالبدان، بیروت: داراکتب العلمیه، [بیتا].
18. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، البیان و التبیین، قاهره: دارالفکر، 1986م.
19. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، تلخیص خلیفه نیشابوری، به کوشش بهمن کریمی، تهران: انتشارات ابنسینا، 1339 ش.
20. حجتی، سید محمد باقر، تاریخ تفسیر ونحو، تهران: انتشارات بنیاد قرآن، 1360.
21. خلیل حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده تهران: انتشارات آگاه، 1366.
22. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهلالعرفان فی علوم القرآن، ج1، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، [بیتا].
23. سمهودی، شهابالدین احمد حسینی، وفاءالوفاء باخبار دارلمصطفی، ج2، مصر: مطبعة الاداب و الموید، 1326.
24. سیرافی، ابوسعید حسین بن عبدالل، اخبار النحویین البصریین، بیروت: المطبعة الکاتولیکیة، 1936م.
25. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمان بن ابیبکر، الأتقان فی علوم القرآن، مصر، [بینا]، 1370 ق.
26. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمان بن ابیبکر، حسن المحاضر، فیاخبار مصر و القاهره، مصر: مطبعة الموسومات، [بیتا].
27. شهابی، محمود، ادوار فقه، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368.
28. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تفسیر جامعالبیان، ج1، بیروت: دارالفکر، 1408 ق.
29. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج5، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352.
30. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، امالی، بیروت: موسسهالوفاء، 1401 ق.
31. عاملی، جمالالدین حسن، معالمالدین و ملاذالمجتهدین، به کوشش مهدی محقق، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1364.
32. عاملی، زینالدین (شهید ثانی)، منیةالمرید فی آداب المفید و المستفید، به کوشش احمد حسینی، قم: مطبعة الخیام، 1402 ق.
33. عبدالوهاب، حسن، تاریخ المساجد الاثریه، ج1، قاهره: دارالکتاب المصری، [بیتا].
34. عزتی، ابوالفضل، آموزش و پرورش اسلامی، تهران: انتشارات بعثت، 1366.
35. غزالی، ابوحامد محمد، احیاءعلومالدین، ج1، بیروت: دارالمعرفه، [بیتا].
36. غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، تهران: انتشارات یزدان، 1364.
37. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی عبدالملک قمی، به تصحیح سید جلالالدین تهران، تهران: انتشارات طوس، 1361.
38. لسترنجکی، شبیر فرنسیس، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمد عرفان، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 133.
39. المافروخی، مفضل بن سعد بن الحسین، محاسن اصفهان، تصحیح سید جلالالدین حسینی تهرانی، تهران، [بینا]، [بیتا].
40. مالک بن انس، الموطأ، تحقیق: عبداللطیف، مصر: لجنة احیاء تراث الاسلامی، 1387 ق.
41. متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج1، ترجمه علی رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1364.
42. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروجالذهب و معادنالجواهر، ج2، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344.
43. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و محققان ایران، 1361.
44. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال، قم: مکتبة الداوری، [بیتا].
45. نراقی، حسن، آثار تاریخی شهرستانهای کاشان و نطنز، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1348.
46. هلوی کانر، حیات الصحابه، ج3، بیروت، دارالقلم، 1968 م.
47. واقدی، محمد بن عمر، المفازی، ج2، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1366.
48. وکیع، محمد بن خلف بن حیان، اخبارالقضاء بیروت: عالم الکتب، [بیتا].
49. یاقوت، شهابالدین ابوعبدالله حموی رومی، (برگزیده مشترک)، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1362.
50. یاقوت، شهابالدین، ابوعبدالله حموی رومی، معجمالبلدان، بیروت، [بینا]، [بیتا].
51. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ البدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347.
52. یوسف موسی، محمد تاریخ الفقه الاسلامی، بیروت، [بینا]، [بیتا].
منبع مقاله :
چیتسازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی در گسترهی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.