نامورترین پزشکان عالم اسلام

علی ابن سهل ربّن طبری در حدود سال 195 هـ.ق/ 810 م در مرو متولد شد. پدرش یک دانشمند مسیحی بود. وی در طبرستان، یکی از ایالت‌های ایران بر ساحل دریای خزر به دبیری شهریار مازیارابن قارن رسید، اما
يکشنبه، 14 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نامورترین پزشکان عالم اسلام
 نامورترین پزشکان عالم اسلام

نویسنده: مانفرد اولمان
برگردان: فریدون بدره‌ای

 

علی ابن سهل ربّن طبری در حدود سال 195 هـ.ق/ 810 م در مرو متولد شد. پدرش یک دانشمند مسیحی بود. وی در طبرستان، یکی از ایالت‌های ایران بر ساحل دریای خزر به دبیری شهریار مازیارابن قارن رسید، اما پس از برافتادن مازیار به ری گریخت. کتابِ فردوس الحکمة وی یکی از نخستین تألیفات جامع پزشکی به زبان عربی است که در سال 236 هـ. ق/ 850 میلادی به پایان رسیده و به متوکّل خلیفه‌ی عباسی، تقدیم شده است. این کتاب عمدتاً مبتنی بر منابع یونانی و آثار پزشکان و دانشمندانی چون بقراط، جالینوس، ارسطو، دیسکوریدس و مؤلفان دیگری است که علی ابن سهل آزادانه از ترجمه‌ی سریانی آثار آنان نقل کرده است. در کتاب ربن طبری ما شاهد درهم آمیختن مشاهده‌ی عقلانی طبیعت و مشاهده‌ی جادوییِ آن هستیم، و این حالت ذهنی از مشخصات بسیاری از دانشمندان سده‌های میانه است. علی ابن سهل ربن طبری مؤخر‌های بر کتاب خود درباره‌ی نظام طب هندی افزوده است که پدید‌ه‌ای شاذ و نادر در ادبیات پزشکی اسلامی در سده‌های میانه است. وی معلومات خود را در این زمینه از ترجمه‌های فارسی یا عربی آثار چرکه (سرک یا سیرک caraka)، سوشروته (سسرد Susruta)، واگه بهاتا و مادهاوکارا اخذ کرده بود. به این ترتیب، علی ابن سهل ربن طبری شالود‌ه‌ای برای بررسی جامع و فراگیر دو نظام طبی مختلف ریخت، ولی مؤلفان بعدی طریق او را دنبال نکردند.
 نامورترین پزشکان عالم اسلام
تصویر 3. عمل سزارین، بنابر یک دستنویس عربی.
 نامورترین پزشکان عالم اسلام
تصویر 4. آغاز رساله‌ی یرقان از روفوس افسوسی، مطابق یک دستنویس عربی.
گویند مأمون خلیفه‌ی عباسی ابوزکریا یوحنّا ابن ماسویه (حـ 161-243 هـ.ق/ 777-857م) را مأموریت داده بود که فعالیت ترجمه‌ی کتاب‌های یونانی را زیر نظر گیرد، امّا تا آنجا که ما آگاهیم وی خود کتابی ترجمه نکرد. او پزشک شخصی مأمون، معتصم، واثق و متوکل خلفای عباسی بود، و تقریباً تمامی عمرش را در بغداد و سامره گذرانید. حنین ابن اسحاق مدتی از شاگردان وی بود، وی برای او کتاب کوچکی مشتمل بر 132 سخن کوتاه نوشت که شباهت زیادی به گفته‌های بقراط در (فصول بقراطی و نیز درباره هواها، آب‌ها و جای‌ها) دارد. ابن ماسویه کتابی بزرگ درباره‌ی آسیب‌شناسی عمومی نوشت و نام آن را کتاب الکمال و التمام گذاشت که آن قطعات زیادی باقی مانده است. جز این، او رسالاتی هم درباره‌ی مسائل آسیب شناسی و وظایف الاعضاء دارد.
از حنین ابن اسحاق عبادی (فتـ 260 یا 264 هـ.ق / 873 یا 877 م) قبلاً به عنوان مترجم آثار یونانی یاد کردیم، امّا وی خود را تنها به دریافت و اخذ از آثار یونانی محدود نکرد، بلکه مستقلاً هم رسالاتی در زمینه‌ی پزشکی نوشت. از آثار وی بخصوص کتاب المدخل فی الطب شهرت تام دارد، و آن یک راهنمای مقدماتی در مسائل عمومی طب است که به صورت سؤال و جواب تألیف شده است، و شامل داروسازی (pharmaceutics) و پیشاب بینی (urOSCOpy) هم می‌شود. در این مورد حنین همیشه از آثار اصلی جالینوس (که پر از تناقضات و ابهامات بود) شروع نمی کند بلکه بیشتر از آثار پزشکی اسکندرانی و چکیده‌های آن‌ها که در تنظیم و تدوین مواد و به نظام درآوردن آن‌ها از جالینوس فراتر هستند، استفاده می‌نماید. ترجمه‌ی لاتینی کتاب حنین که اثر نسبتاً مبسوطی است دارای عنوان Isagoge in artem parvam Galini می‌باشد؛ اما این عنوان گمراه کننده است زیرا اثر اصلی حنین ابن اسحاق خیلی فراتر از آنچه Ars parva (صناعة صغیر) بدان دلالت دارد، می‌رود.
از حنین کتابی هم درباره‌ی چشم پزشکی وجود دارد که عنوانش این است: کتاب العشر مقالات فی العین، که چنانکه از عنوانش برمی آید شامل ده مقاله است که در طی سی سال نوشته شده و سپس به صورت کتاب تدوین یافته است. این کتاب سرآغاز نوشته‌های تخصصی پزشکان اسلامی درباره‌ی چشم پزشکی است، و به وسیله‌ی دو ترجمه‌ی لاتینی که از آن به عمل آمده در مغرب زمین شهرت دارد؛ امّا این ترجمه‌‌ها عناوین گمراه کننده دارند؛ یعنی Galini liber de oculis translatus a Demetrio (کتاب جالینوس درباره‌ی چشم ترجمه‌ی دمتریوس)
و Liber de Oculis Cmotantini Africani (کتاب العین اسکندر افریقی) (1) رساله‌ی حنین درباره‌ی دندانپزشکی به نام قول فی حفظ الاسنان و الاستصلاح‌ها نیز نخستین اثر جامع از نوع خود در این زمینه‌ی اختصاصی است.(2)
حنین کتاب مفصل خود را درباره‌ی تغذیه به نام کتاب الاغذیه در دو تحریر عربی و سریانی پرداخت.(3) وی در آن چنانکه در مقدمه‌ی کتاب می‌گوید تعالیم جالینوس، بقراط، دیسکوریدس، روفوس، فولوتیموس، ائوروفون، دیوخس ، منسیتئوس آتنی، منسیتئوسِ کوزیکوسی، دیوکلس، اتنائوس اتالیایی، گسنوکراتس و آنتولوس را در هم آمیخته است. از بعضی از این مؤلفان وی تنها به صورت غیرمستقیم یعنی از طریق جالینوس یا اوریباسیوس می‌تواند نقل قول کرده باشد. کتاب شامل سه بخش است. بخش اول مطالبی کلی درباره‌ی مواد غذایی در بر دارد، در بخش دوم وی از خوراکی‌هایی که از دانه‌‌ها و میوه‌‌ها فراهم می‌آید بحث می‌کند، و در بخش سوم از خوراکی‌های حیوانی و گیاهی سخن می‌گوید.
قسطا ابن لوقای بعلبکی در حدود سال 205 هـ.ق / 820 م متولد شد. وی یک مسیحی ملکایی بود و زبان یونانی، سریانی و عربی را بخوبی می‌دانست. وی آثار متعددی از یونانی ترجمه کرد که از میان آن‌ها باید کار‌های روفوس افسوسی را نام برد. قسطا ابن لوقا در اواخر عمر بنا به دعوت شاهزاده سنخریب از بغداد به ارمینیه رفت، و در آنجا به سال 300 هـ.ق / 912 م درگذشت. قسطا ابن لوقا که در ریاضیات و فلسفه تخصص داشت، کتب جالب چندی هم در طب نوشت. از قرار معلوم وی به موضوعات وظایف الاعضایی و مسائل روانشناسی (علم النفس) علاقه‌ی خاص داشت. در کتاب فی علل اختلاف الناس فی اخلاقهم و سیر تم و شهواتهم و اختیاراتهم روابط موجود میان مزاج و خلق و خوی، و منش زندگی و عواطف و درک زیبایی را مورد بررسی قرار داد. (4)
ابوبکر محمد ابن زکریای رازی (در لاتینی Rhazes) در ری در سال 251 هـ.ق / 865 م متولد شد. مدت‌ها ریاست بیمارستان‌های ری و بغداد را بر عهده داشت، سپس به سیر و سفر پرداخت تا به دربار امیر سامانی کرمان و خراسان، ابوصالح منصور ابن اسحاق رسید و کتاب المنصوری را به نام وی تالیف کرد، و این کتاب یکی از بزرگترین آثار ماندنی طب اسلامی شد. از باب‌ها یا کتاب‌های دهگانه‌ی آن، کتاب نهم (Liber Nonus) آن بخصوص در مغرب زمین شهرت فراوان یافت و در این کتاب آسیب شناسی خاص بر حسب ترتیب بیماری‌ها بر پایه‌ی از فرق سر تا نوک پا (capite usque ad calcem) عرضه شده است. تنها مردی در تراز اندریاس و سالیوس تحقیقات بیشتری در زمینه‌ی این نهمین بخش از کتاب رازی به عمل آورده است.
کتاب الحاوی رازی در واقع مجموعه‌ای از منقولات طبی درباره‌ی آسیب شناسی و درمان از منابع یونانی، هندی و اسلامی است؛ تود‌ه‌ای عظیم از مواد که رازی احتمالاً در تألیفات خود از آن‌ها استفاده می‌کرده است. گاه گاهی نیز وی یادداشت‌هایی مربوط به مشاهدات طبی خود را در این مواد داخل کرده است.(5) احتمال بر آن است که وی قصد نداشته است این منقولات را منتشر سازد. امّا بعد از مرگش ابن عمید، وزیر رکن الدوله‌ی دیلمی (از سلاطین آل بویه) برخی از شاگردان رازی را بر آن داشت تا این منقولات را به صورت کتابی تدوین و منتشر کنند. به این ترتیب اثر عظیمی شامل بیست و سه جلد پدید آمد که تأثیری ماندگار بر نوشته‌های پزشکی اسلامی گذاشت.(6) فرج ابن سالم (در لاتین Faragut) آن را به لاتینی ترجمه کرد، و مدت‌های دراز به عنوان راهنمای تعلیم پزشکی در دانشگاه‌های مختلف تدریس می‌شد.
رازی که در سال 311 هـ.ق / 923 م وفات یافت همان اندازه که در طب شهرت داشت در فلسفه (7) و کیمیا نیز دارای مقامی بلند بود. اوگوست مولر او را «مبتکرترین نابغه‌ی طب دوره‌ی سده‌های میانه» خوانده است، و فن گرونه باوم «صحّت تشخیص‌های پزشکی و دقت گزارش‌های بالینی او راه ستوده است. سهم شخص وی را به علم پزشکی به مناسبت توصیف آبله و آب مروارید بعداً مورد بحث قرار خواهیم داد. امّا تا هنگامی که همه‌ی آثار رازی چاپ نشده و در دسترس قرار نگرفته است باید از داوری درباره‌ی او خودداری کرد. نیز نباید فراموش کنیم که رازی گاهی جادوی تمثیلی را برای درمان توصیه کرده است؛ و لذا با معیار‌های ما نمی‌توان او را دقیقاً یک خردگرای نقاد به حساب آورد.
علی ابن عباس مجوسی اصلاً از یک خاندان زرتشتی ایرانی، از مردم اهواز بود. به عنوان پزشک در خدمت عضدالدوله فنا خسرو، از شاهان آل بویه (سلطنتش 338-372 هـ.ق / 982-949م) به سر می‌برد، و میان سال‌های 372 هـ.ق / 982 م و 385 هـ.ق / 995م درگذشت. او مؤلفی بود با یک کتاب (homo unius libri)، و تالیفش به نام کتاب کامل الصناعة الطبّیه، که به الکتاب الملکی نیز شهرت دارد، یکی از بزرگترین آثار کلاسیک طب اسلامی است، و توانسته است شهرت خود را در کنار قانون ابن سینا در سراسر دوره‌ی سده‌های میانه تا روزگار جدید حفظ کند. امتیاز این کتاب در کوتاهی کیفیت عرضه‌ی مطالب است، امّا از خشکی بر کنار نیست. هیچ گونه اندیشه و فکر جادویی و نجومی در آن یافت نمی‌شود. تصورات و عقاید جادویی و نجومی را در ارائه مباحث پزشکی آن راهی نیست، و تبویب و تنظیم جالینوس گرایانه‌ی طب اسلامی را به خالص‌ترین صورتی عرضه می‌دهد. به همین جهت من تحقیقات بعدی خود را در درجه‌ی اول، بر پایه‌ی این کتاب قرار داده‌ام.(8)
ابوالقاسم خلف ابن عباس الزهراوی به عنوان پزشک در زمان خلیفه عبدالرحمن سوم (حک. 300-350 هـ.ق / 912-961 م) در قرطبه به خدمت اشتغال داشت. اثر عظیم او کتاب التصریف نام دارد و کتاب یا بخش سی‌ام آن که درباره‌ی جراحی است بویژه شهرت فراوان یافته است. در حالی که در آثار طبی اسلامی دیگر به جراحی به عنوان مبحثی کم اهمیت پرداخته شده، در اینجا با علم و مهارت زیاد و به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. ابوالقاسم زهراوی از کتاب ششم تالیف پولس اجانیطی به عنوان منبع اصلی، در نوشته‌ی خود سود برده و مطالب بسیاری را نیز از خود بدان افزوده است. وی از جراحان تقاضای بزرگی می‌کند آنجا که می‌گوید:
و به این دلیل است که در روزگار ماجراح حاذق وجود ندارد: صنعت پزشکی طولانی است، و برای نماینده‌ی آن ضرورت دارد که قبل از آنکه به کار پردازد در علم کالبدشناسی و تشریح چنانکه جالینوس توصیف کرده است، تعلیم یابد، تا اینکه کاملاً با کیفیت کار اندام‌ها، شکل آنها، و طبیعت آن‌ها آشنا گردد؛ و نیز بداند که اندام‌ها چگونه با یکدیگر جفت شده‌اند و چگونه می‌توان آن‌ها را از هم جدا ساخت، نیز باید کاملاً استخوان‌ها، رباط‌ها، و عضله‌‌ها را بشناسد، تعداد آن‌ها و اتصالاتشان را بداند، نیز رگ‌ها را هم سیاه رگ‌ها و هم سرخرگ‌‌ها را، و ارتباطشان با یکدیگر را شناسد.(9)
در نتیجه، جراحی که تاکنون به خونگیر‌ها و دلاک‌ها واگذاشته شده بود، به همت زهراوی کاملاً جزء پزشکی علمی قرار گرفت.
اهمیت کتاب التصریف در نهایت در این واقعیت نهفته است که ترجمه‌ی لاتینی آن، که به وسیله‌ی گراردوس کرموننسیس (ژرارد کرمونایی) به عمل آمده بود، نفوذی عظیم در آثار جراحی راجر پارمایی، لانفرانچى، گیلیلمو سالیستی و فابریزیو د/اکواپندنته داشته است. علاوه بر این، گی دو شولیاک مکرر از آن در کتاب جراحی بزرگ (chirugia magna) که تالیفش در 1363 میلادی به پایان رسیده نقل قول کرده است، و به این ترتیب، نفوذ و تاثیر آن درست تا قرن هیجدهم ادامه داشته است. بخش جراحی کتاب زهراوی برای سلطان محمد فاتح (حک. 855-886هـ.ق/1451-1481م) به زبان ترکی نیز ترجمه شده است.
ابوعلی حسین ابن عبدالله ابن سینا (در لاتینی Avicenna) در سال 370 هـ.ق / 980 م (یا اندکی زودتر) در افشنه در نزدیکی بخارا به دنیا آمد. تحصیلات همه جانبه‌ی او قرآن، فقه، منطق، الاهیات، ریاضیات، نجوم و پزشکی را در برمی گرفت. اگر آنچه را ابن سینا در سرگذشتنامه‌ی خود آورده است بپذیریم وی در سن شانزده سالگی به کار طبابت اشتغال داشته است. اندکی بعد از این او را برای معالجه‌ی نوح ابن منصور، امیر سامانی، به بخارا فراخواندند. در کتابخانه‌ی عظیم و غنی نوح ابن منصور در دربار سامانی، ابن سینا این فرصت را یافت که با آثار بسیاری از نویسندگان قدیم آشنا شود. در میان سال‌های 393 هـ.ق / 1002 م و 396 هـ.ق / 1005 م به دلایل سیاسی ابن سینا از بخارا به گرگانج رفت، و بالاخره، پس از چند بار جای عوض کردن، در جرجان اقامت گزید. در اینجا تالیف کتاب بزرگ خود در علم پزشکی را، یعنی کتاب قانون را شروع کرد. بعداً در همدان وزیر شمس الدوله ابوطاهر، از سلاطین آلبویه (حک. 387-412هـ.ق / 997-1021م) شد. ابن سینا در سال 429 هـ.ق / 1037 م در همدان به مرضی قولنج درگذشت.(10) شهرت ابن سینا به عنوان یک پزشک عمدتاً به کتاب قانون اوست که تالیف آن را در جرجان آغاز و در همدان به پایان برد. وی می‌خواست که تجربیات خود را نیز که در طی سال‌ها طبابت به دست آورده بود در کتاب قانون داخل کند، ولی اوراقی که یادداشت‌های خود را بر آن‌ها نوشته بود گم شد. کتاب قانون حتی بدون این یادداشت‌ها اثری عظیم است که بالغ بر پنج کتاب می‌شود، و این پنج کتاب در جاهایی به موضوعات کوچکتر، و موضوعات فرعی، و اختصارات و بخش‌های جزیی تقسیم شده است. کتاب اول شامل کلیات پزشکی است و در آن از علم وظایف الاعضاء ، بیماری شناسی (علم الامراض) (nOSology)، علت شناسی بیماری (aetiology)، نشانه شناسی و اصول درمان سخن رفته است. در کتاب دوم دارو‌های بسیط (ادویه مفرد) از قلمرو سه گانه‌ی طبیعت داده شده و قوت و تاثیر و استفاده‌ی آن‌ها دقیقاً ذکر گردیده است. کتاب سوم به آسیب شناسی‌های خاص اختصاص یاقته است. مطابق معمول بیماری‌ها برحسب ترتیب اندام‌ها که معروض آن‌ها قرار می‌گرفته از سر تا پا (a capite ad calcem) برشمرده شده‌اند. بیماری‌هایی که همه‌ی بدن جولانگاه آنهاست، مانند تب، قرحه (زخم) شکستگی، و مسمومیت در کتاب چهارم مطرح و مورد بحث قرار گرفته‌اند. و بالاخره، کتاب پنجم دارو نامه یا کتاب قراباذین یا دارو گری است و در آن ترکیب و ساختن دارو‌ها تعلیم داده شده است.
کتاب قانون ابن سینا عالیترین درجه‌ی اعتبار و اشتهار را در مشرق زمین و مغرب زمین به دست آورده است، و این امر، از دستنویس‌های فراوان و متعددی که از آن، حتی تا این روزگار، نوشته شده و نیز تفسیر و شرح‌های متعدد، و شرح بر شرح‌ها که بر آن نوشته شده و خلاصه‌‌ها و لغتنامه ها، و تقلید‌ها و ترجمه‌هایی که از آن به عمل آمده است، کاملاً آشکار است. در حدود صد سال پس از درگذشت ابن سینا گراردوس کرموننسیس در طلیطله قانون را به زبان لاتینی ترجمه کرد. اندریا آلپاگو (فتـ 1522 م) پزشک و شرق شناس بزرگی که سال‌ها در دمشق، مقر قنسولی ونیز، به سر می‌برد این ترجمه را اصلاح و تهذیب کرد. (11) آن گاه قانون لاتینی سی و شش بار در قرن پانزدهم و شانزدهم چاپ شد. با این همه، نفوذ و تاثیر این کتاب هر چه قدر هم زیاد و عظیم بوده باشد، باز اهمیت واقعی آن در نظام مند کردن و ارائه جامع علم پزشکی در آن روزگار است. در آن از تجربه‌های شخصی مؤلف و اندیشه‌های نو اثری نیست. جووانی ماناردی، پزشک فرارایی (فتـ 1536 م) نوشت:
Constat Avicennam totum fere suum de medicum librum ex aliis medicis,tum Graecis,
tum barbaris, transcripsisse
کار خطیر آینده آنست که منابع و مآخذ این اثر سترک را کشف کنند - کاری بس دشوار زیرا ابن سینا به ندرت از منابع و مآخذ گفتار خود نام می‌برد، و از آن‌ها طابق النعل بالنعل نقل نمی کند، بلکه آزادانه آن‌ها را تغییر می‌دهد و به سیاق عبارت خود در می‌آورد.
ابو مروان عبدالملک ابن زهر (در لاتین Avenzoar) در سال 484 هـ.ق / 1091 م یا 487 ه.ق / 1094 م در اشبیلیه به دنیا آمد. نخست در خدمت امرای مرابطون بود، و نخستین کتاب خود، یعنی کتاب الاقتصاد را به ابراهیم ابن یوسف تاشفین از امرای آن سلسله که وی را به کتابدوستی و حمایت از علم و علما، و کسی که با آثار جالینوس آشنایی کاملی دارد می‌ستاید، تقدیم کرد. بعداً علی ابن یوسف ابن تاشفین ابن زهر را دستگیر کرد و به زندان افگند و وی تقریباً مدت ده سال در زندان مراکش به مرارت و عطلت گذرانید. پس از آنکه مو خدین روی کار آمدند و قدرت را به دست گرفتند ابن زهر وزیر و طبیب شخصی عبدالمؤمن (حک. 525-559 هـ.ق/ 1130-1163م) از امرای موحدین گشت، و توانست پانزده سال آخر عمرش را دوباره در اسپانیا به سر برد و به کار تصنیف و تالیف بپردازد. در اینجا وی کتاب عمده‌ی خود التیسیر، را نوشت. اندکی پس از به پایان بردن کتاب، ابن زهر در سال 557-558 هـ . ق / 1161-1162 م در اشبیلیه درگذشت. کتاب التیسیر کتابی است در آسیب‌شناسی با مجموعه‌ای از نسخه‌های درمانی و تجویز‌های پزشکی، شامل «جزئیات» پزشکی که می‌توان آن را مکمل آنچه ابن رشد به نام «کلیات» نوشته است، شمرد. شهرتی که ابن زهر به دست آورده به سبب همین کتاب التیسیر است که به زبان عبری و لاتین ترجمه شد، و میان سال‌های 896 هـ.ق / 1490 م و 962 هـ.ق / 1554 ترجمه‌ی لاتینی آن هشت بار به چاپ رسید.
ابوولید محمّد ابن احمد ابن رشد (در لاتینی Averroes) در سال 520 هـ.ق / 1126 م در قرطبه زاده شد. وی اساساً فقیه بود، امّا بیشتر به فلسفه می‌پرداخت، و یکی از بزرگترین شارحان فلسفه‌ی ارسطو در جهان اسلام به شمار می‌رفت. در قرطبه و مراکش خدمات دولتی داشت، و در سال 599 هـ.ق / 1198 میلادی درگذشت. (12) اثر عمده‌ی او در پزشکی کتاب الکلیات است که در ترجمه‌ی لاتینی به نام Colliget شهرت یافت. چنانکه قبلاً یادآور شدیم کلیات ابن رشد مکمل و قرین جزئیات ابن زهر شمرده می‌شد. بخش‌های هفتگانه کتاب درباره‌ی کالبدشناسی، علم تغذیه، آسیب شناسی، نشانه شناسی، خوراکی‌‌ها و مواد دارویی، بهداشت، و درمان شناسی است. این تقسیم بندی نشان می‌دهد که ابن رشد آگاهانه از مفاد رساله کوتاهی که فارابی نوشته بوده، و در آن توصیه کرده بوده است که هر پزشکی باید در این هفت زمینه مهارت کسب کند (13)، پیروی کرده است. در عین حال ابن رشد به وضوح بر آنست که کلیات پزشکی در حیطه‌ی کفایت فیلسوف قرار می‌گیرد، و بنابراین، در تفاوت‌های عقیدتی میان جالینوس و ارسطو باید حق را به جانب ارسطو داد.
ابوعمران موسی ابن عبیدالله ابن میمون، مشهور به ابن میمون (در لاتینی Maimonides) فیلسوف بزرگ یهودی، در 529 هـ.ق/30 مارس سال 1135 در قرطبه به دنیا آمد. وقتی موحدین بر او فشار آوردند که زادگاهش را ترک کند، وی مصر را برای اقامت برگزید و به خدمت صلاح الدین، پسر الملک الافضل نورالدین علی درآمد و سمت پزشک خصوصی او را یافت. ابن میمون در سال 601 هـ.ق/1204 م وفات کرد. (14) از معروفترین آثار او کتاب الفصول (15) (Aphorisms) است، که مجموعه‌ی 1500 نقل قول از اندیشه‌های جالینوس می‌باشد و برحسب موضوع و مضمون به بیست و پنج فصل تقسیم شده است. ابن میمون گاهی هم از مؤلفان مسلمان مانند محمد ابن احمد تمیمی، ابو مروان ابن زهر، ابن التلمیذ و دیگران نقل قول می‌کند. ابن میمون در فصل بیست و پنجم کتاب الفصول آن دسته از منقولات کتب جالینوس را که به نظر وی مسئله انگیز می‌آیند نقادانه مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد و تشریح می‌کند. ابن میمون همچنین دو پرهیزانه بهداشتی (Regimina Sanitatis)(16) برای مخدوم خود که مبتلا به مالیخولیا شده بود، نوشت، و تعدادی از نوشته‌های جالینوس را به صورت یک مجموعه در آورد. رساله‌ای نیز در باب سموم نوشت، و متشابهات دارویی را گردآوری کرد.
موفق الدین عبداللطیف ابن یوسف بغدادی در سال 558 هـ.ق / 1162 م در بغداد متولد شد. پس از تحصیل لغت و الهیات، فلسفه و کیمیا به دمشق، قاهره و دیگر شهر‌ها سفر کرد. بعداً بیشتر به نویسندگان قدیم، به ویژه ارسطو و اسکندر افرودیسی، توجه خود را مبذول داشت. از سال 604 هـ.ق/1207 م به بعد به تعلیم پزشکی در دمشق پرداخت. پس از سفر به اناطولی و زیارت کعبه در مکه به بغداد باز آمد و در آنجا در سال 629 هـ.ق / 1231 م درگذشت. سرگذشتنامه‌ای که عبداللطیف از خود نوشته او را مردی بزرگ با منشی اصیل و مؤلفی با تفکر و اندیشه‌ی مستقل نشان می‌دهد که مشتاقانه به سوی آنچه می‌دانست راست و حق است پیش می‌رفت. در همان حال وی مردی بود که به همکارانش و به بت‌های قبلی خود ابن سینا و کیمیا حملات سخت می‌کرد. ما بعداً وقتی که به کشف او در مورد یکپارچه بودن فک اسفل و کتابش در باب دیابت (بیماری قند) بحث می‌کنیم، تاکید لازم بر این امر را می‌یابیم.(17)
استاد پزشکی دیگر که او نیز از دمشق برخاسته است علاءالدین علی ابن ابی الحزم القرشی مشهور به ابن نفیس است که در سال 678 هـ.ق/1288 م درگذشته است. وی به عنوان نویسند‌ه‌ای در علم کلام رساله‌ای نسبتاً خشک و خستگی آور به نام فاضل ابن ناطق (18) نوشت. ابن نفیس علاوه بر شرح‌هایی که بر چند تا از نوشته‌های بقراط نوشته بود، تلخیصی هم از قانون ابن سینا فراهم آورد که سخت مقبول طباع واقع شد و شهرت و شیوع فراوان یافت، و مکرر بر آن شرح‌ها و تفسیر‌ها نوشته شد. علاوه براین، وی شرح مفصلی بر قانون نگاشت، و در آن نظریه‌ی خود را درباره‌ی گردش ریوی خون مطرح ساخت. من بعداً درباره این مطلب سخن خواهم گفت.
ضیاءالدین عبدالله ابن احمد ابن بیطار در مالقه در اواخر قرن ششم هجری (قرن دوازدهم میلادی) به دنیا آمد. در حدود سال 617 هـ.ق / 1220 م به مشرق سفر کرد و پس از سیاحتی در شمال افریقا، آسیای صغیر و شام در مصر اقامت گزید، و در آنجا سلطان الکامل محمّد (حک. 615-636 هـ.ق / 1218-1238م) به وی لقب «رئیس بیطاران» داد. وی در سال 464 هـ.ق / 1248 م در دمشق وفات یافت. ابن ابیطار چند کتاب درباره‌ی مواد دارویی نوشت که از میان آن‌ها کتاب الجامع المفردات الادویه و الاغذیه که اثری سترک در دارو‌ها و خوراکی‌هاست، شهرت فراوان دارد. این کتاب در واقع تالیفی است مرکب از گزیده‌‌ها و متعلقات بیش از دویست منبع داروشناسی؛ و در آن، مثلاً، تمام کتاب دیسکوریدس درباره‌ی ادویه مفرده اقتباس شده است.
پزشکانی را که تا اینجا نامشان را ذکر کردیم تنها گزیده‌ی بسیار کوچکی از ده‌ها پزشک معروف و نویسندگان پرکاری هستند که در موضوعات طبی در سده‌های میانه در عالم اسلام به تالیف و تحقیق پرداخته‌اند. در فصل‌های آینده‌ی این کتاب از پزشکان دیگر در ارتباط با موضوع‌های خاص آسیب شناسی که این پزشکان درباره‌ی آن‌ها چیز نوشته‌اند، نام خواهیم برد. در این اوضاع و احوال به ندرت انتظار کشفیات جدید یا پرداختن به نظام‌های فکری جدید، از پزشکان سده‌های میانه، می‌رود. در اساس، تعالیم قدیمی تکرار می‌شود، و بیشتر کتاب‌ها و رساله‌‌ها جنبه‌ی تالیفی دارند، و هرچه بیشتر می‌رویم مفاد آن‌ها سطحی‌تر و کم عمق‌تر می‌گردد.
بدیهی است که مقام صنعت طب را در کشور‌های اسلامی نباید تن‌ها بر مبنای نوشته‌های پزشکان مورد داوری قرار داد. زیرا پزشکان فقط در شهر‌های بزرگ یافت می‌شدند، و مشهورترین پزشکان یا طبیب شخصی سلاطین بودند یا استادانی بودند که به بالاترین مقام فرهنگی رسیده بودند. جمعیت بینوای شهری و روستایی عملاً از همه نوع کمک طبی محروم بودند، و در این نواحی اگر کسی به بیماری پیشنهاد کمک می‌کرد یا پزشکی شیاد بود یا جاهل، وضع طبی مردم در تمام دوره‌ی سده‌های میانه احتمالاً بسیار شبیه وضع حلب در قرن هیجدهم میلادی بود، که در باب آن شرح مفصل و عالی از الکساندر راسل (فتـ 1768) در دست داریم. راسل مدت بیست سال پزشک یک کارخانه‌ی بریتانیایی در حلب بود. (19) بنابر آنچه راسل نوشته است پزشکی در این شهر بیشتر در دست مسیحیان و یهودیان بود تا ترکان. برای آنکه کسی به کار طبابت بپردارد می‌بایست از حکیم باشی اجازه نامه داشته باشد، و این اجازه نامه جز با پول به دست نمی‌آمد. دانشجویان نه تعلیم و آموزش بالینی منظمی داشتند، و نه مطالعات کامل حسابی، دارو را اطبا خود تهیه می‌کردند. تشخیص بیماری بیشتر از راه گرفتن نبض بود؛ و جراحی به کلی کنار گذاشته می‌شد: «دانش آن‌ها (پزشکان) از کالبدشناسی و تشریح و فیزیولوژی در همان حدی باقی مانده بود که از طریق آثار جالینوس منتقل شده بود.» (ص 132)
زوال فن پزشکی اسلامی از این واقعیت نیز آشکار است که حتی شخصیت‌ها و آدم‌های مهم پزشک در اختیار نداشتند: در سال 1471 پادشاه پرتقال آلفونسوی پنجم، ارزیلا را که شهر کوچک ساحلی میان طنجه و لاراشه است گرفته بود، و پادگان نظامیی که در آنجا مستقر بود همیشه یک یا دو جراح نظامی داشت. وقتی مولای ابراهیم، وزیر سلطان احمد ابن محمّد وطّاسی، در سال 1530 در شاوئن بیمار شد، دوارت رودریگر پزشک پرتقالی را از ارزیلا برای مداوای خود فراخواند؛ و در سال 1532 میلادی هنگامی که خواهرش لاله عایشه، همسر سلطان بیمار شد، بار دیگر از آن پزشگ پرتقالی خواست که به عیادت او رود. (20) البته نباید تصور کرد که در آن زمان طب غربی از جنبه‌ی نظری برتری و رجحانی بر طب اسلامی داشته است. سنت پزشکی اسلامی هنوز در اروپا قوی و دست بالا را داشت، و این از ویرایش‌ها و چاپ‌های متعدد قانون ابن سینا در قرن شانزدهم و هفدهم هویدا است. آنچه از رویداد‌های بالا اثبات می‌شود آنست که سلطان مراکش در آن زمان طبیب حاذقی در خدمت خود نداشته است. و این مشتی است که نمونه‌ی خروار است و دگرگونی و تغییری را که در وضعیت علوم در شرق و غرب در حال رخ دادن بود، نشان می‌دهد.
تاثیر اروپا در طب اسلامی به صورت مؤکد در قرن هفدهم محسوس می‌افتد، یعنی هنگامی که صالح ابن نصرالله ابن سلوم، پزشک سلطان عثمانی، محمد چهارم، کتاب خود به نام کتاب غایات الاتقان فی تدبیر بدن الانسان را نوشت. در این کتاب ما نه تنها توصیف بیماری‌های «جدیدی» مانند بیماری سبز (chlorosis)، سیفلیس، اسکوربوت (Scurvy) و نمدی شدن موی سر (polish plait=plica polonica) را می‌بینیم که در روزگاران قدیم ناشناخته بوده است بلکه نظام و سیستم جدیدی، یعنی طب شیمیایی پاراسلسوس (پاراکلسوس) را مشاهده می‌کنیم. ابن سلوم که در حلب به دنیا آمده بود، و از قرار معلوم این فرصت برایش پیش آمده بود که زبان لاتینی را از پزشکان اروپایی یاد بگیرد، در اینجا وی اساس کار خود را بر پایه‌ی Paramirum پاراسلسوس قرار می‌دهد، هرچند امکان آن هم هست که وی به طور غیرمستقیم و از طریق شاگرد پاراسلسوس یعنی آسوالد کرولیوس با نوشته‌های استاد آشنایی یافته باشد. ابن سلوم در اینجا آسیب‌شناسی خود را بر پایه‌ی نظریه‌ی اخلاط جالینوس نمی گذارد بلکه سه عنصر یا رکن اساسی نمک، جیوه و سولفور (گوگرد) را مبنا قرار می‌دهد و درمانی را تعلیم می‌کند که بر استفاده از حجرالفلاسفه قرار دارد که یک درمان عمومی است.
هنگامی که یک صد سال بعد، یعنی در 1767 میلادی طاعون در استانبول شیوع یافت و درمان و داروی سنّتی طب اسلامی در برابر آن نتوانست کاری انجام دهد، سلطان مصطفی سوّم، پادشاه عثمانی، به امید آنکه شفای مؤثری برای این بیماری یافته شود دستور داد که کتاب‌های تعالیم و رویه‌های پزشکی Institutiones medicine morbis (نخست در لیون به سال 1707 میلادی چاپ شد) و فصول در تشخیص و درمان بیماری Aphorismi de cognosceodi et eunandin (لیدن 1709 میلادی) اثر هرمان بورهاوه به ترکی ترجمه شود. این کار به وسیله‌ی پزشک دربار سلطان صبحی زاده عبدالعزیز به دست گرفته شد و در سال 1768 به پایان رسید، و وی در این کار از یاری مترجم پادشاهی اتریش توماس فن هربرت برخوردار بود. این ترجمه‌‌ها ترجمه‌های لفظ به لفظ نیست بلکه ترجمه و اقتباس است و صبحی زاده کوشیده است با توضیحات و اضافات، میان پزشکی جدید و نظریات سنّتی طبی همآهنگی پدید آورد. ترجمه‌ی کتاب‌های بورهاوه انتشار وسیعی نیافت، و لذا مؤثر واقع نشد. با این همه، از ترجمه‌ی کتب پاراسلسوس و بورهاوه روشن می‌شود که پیشرفت‌های جدید از طب شرقی انتظار نمی‌رفته است. اما این تن‌ها در قرن نوزدهم بود که تغییر و تبدیل کلّی صورت گرفت.
آنتوان بارتلمی کلوت، متولد سال 1793 در گرنوبل، برای داخل کردن پزشکی علمی به مصر بیشترین تلاش را به خرج داد. وی در 1820 از مونپلیّه دکترای پزشکی و در 1823 دکترای جراحی گرفت. محمدعلی پاشا در سال 1825 وی را جراحِ کل قشون مصر کرد. بارتلمی تا 1828 یک مدرسه پزشکی در ابوزعبل، در نزدیکی قاهره، تأسیس کرد که بعد‌ها توسعه یافت و بخش‌های داروسازی، دامپزشکی، و مامایی بدان افزوده شد. در سال 1837 این مدرسه به قاهره منتقل شد. استادان فرانسوی دیگر، و نیز پزشکان ایتالیایی و آلمانی در این مدرسه تدریس می‌کردند. کلوت عمل‌های جراحی بزرگی در آنجا انجام داد، و مقالات متعددی درباره‌ی این عمل‌ها نوشت، اما در به دست آوردن اجازه برای تشریح نعش با مشکلات روبه رو شد. در حادثه‌ی طاعون بزرگ سال 1835 وی به عقیده‌ی طرفداران عدم سرایت عمل کرد، و مقررات قرنطینه را رد کرد. (21)
در ایران تعلیم موضوعات جدید پزشکی تن‌ها در 1286 هـ.ق/ 1850 م با تأسیس دارالفنون در تهران آغاز شد، و دارالفنون مدرسه‌ای طبی و نظامی برای تربیت افسران ارتش و پزشکان
و بعداً مشاغل کشوری بود. موسس آن میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم وقت بود. میرزا تقی خان در سفر‌های سیاسی خود به اروپا نیاز به برداشتن این قدم را احساس کرده بود. معلمان و استادان دارالفنون اتریشی و ایتالیایی بودند، و زبان تدریس زبان فرانسه بود. (22)
از آن زمان تاکنون وضع پزشکی در کشور‌های اسلامی صبغه‌ی همزیستی میان طب جدید اروپایی و طب سنتی اسلامی را دارد. هنگامی که در تابستان سال 1301 هـ.ق/1883 م و با در مصر شیوع یافت، و یک هیأت فرانسوی و آلمانی تحت رهبری لویی پاستور و روبرت کخ به مصر آمدند تا همه گیری بیماری را مورد بررسی قرار دهند، تقریباً تمام پزشکان برجسته‌ی قاهره و اسکندریه اروپایی بودند. (23) با این همه، در همان اوقات پزشکی سنتی اسلامی همچنان بر اعتبار ارزش خود پافشاری داشت. چاپ آثار بزرگ پزشکی اسلامی چون کتاب‌های ابن بیطار (در 1291 هـ.ق / 1874 م)، ابن سینا و علی ابن عباس مجوسی (در 1294 هـ.ق/1877 م) در بولاق بر حسب تصادف و به خاطر علاقه مندی به تاریخ پزشکی نبود، بلکه، به خاطر این واقعیت بود که این کتاب‌ها در بردارنده‌ی یک سنت پزشکی زنده و علمی بودند.
در هند تا این زمان پزشکی «اونانی» یعنی یونانی که از طریق آثار عربی و فارسی انتقال یافته دوشادوش طب ایورودائی و پزشکی جدید اروپایی شایع است و مبنای عمل و درمان است. در اینجا زنجیره‌ی سنت پزشکی، بویژه آنچه به وسیله‌ی برهمنان از قرن چهاردهم تا شانزدهم در دکن و آنچه در دربار امپراتوران مغول هند (1525-1859 م) پرورده و تقویت شده و به عمل آمده بود، هرگز بریده نشد. متن اساسی این پزشکی یونانی در هند همیشه قانون ابن سینا و شرح‌ها و تفسیرهایی بوده که مانند موجز ابن نفیس و قانونچه محمود ابن عمر چغمینی (فتـ بعد از 618 هـ.ق/1221 م) بر آن نوشته شده بوده است. این آثار بسیار ارزشمند شمرده می‌شدند، و در قرن نوزدهم ویرایش‌هایی از آن‌ها به چاپ سنگی منتشر شد. امّا کسانی از داخل پزشکان پیرو این سنت بر آن تاختن آوردند و آن را به معارضه خواندند. در سال 1295 هـ.ق / 1878م حکیم افضل علی فیض آبادی کتابی با نام جامع الشفاعیه نوشت، و در آن بشرح بیان کرد که طب یونانی بر پایه‌ی فرضیات باطل نهاده شده است. با این همه، بعد از آن، مسیح الملک محمّد اجمل خان توانست با پشتیبانی و همت دولت هند، مدرسه‌ی طب ایورودایی و یونانی دهلی را تاسیس کند. (24)

پی‌نوشت‌ها:

1. کتاب العشر مقالات فی العین منسوب به حنین ابن اسحق قدیمیترین کتاب درسی منظم درباره‌ی چشم پزشکی است. متن عربی آن را از روی دو دستنویس شناخته شده‌ی موجود با ترجمه‌ی انگلیسی و فهرست اصطلاحات ماکس مایرهوف در قاهره به سال 1928 چاپ کرده است.
2. Giuseppe Celentano, ‘Il trattatello di Hunain Ibn Ishaq sulla profilassi e terapia dei denti’ Annali, dell’ Istituto Orientale di Napoli, X X X v (1975) 45-80; Rainer Degen, ‘Eine weitere Handschrift von Hunain ibn Ishaqs Schrift uber die Zahnheilkunde’ ibid., X X X V I (1976) 236-43.
3. Rainer Degen, ‘A Further Note on some Syriac Manuscripts in the Mingana Collection’ Journal of Semuitics Studies, XVII (1972) 213-17.
4. Paul Sbath, ‘Le Livre des caracteres Qosta ibn Louqa’, Bulletin de l’Institut d’ Egypte, XXIII (1941) 103-69.
5. Max Meyerhof, ‘Thirty-Three Clinical Observations by Rhazes (circa 900 A.D.)’, Isis, XXIII (1935) 321-72.
6. کتاب الحاوی فی الطب، بخش 1-23، حیدرآباد – دکن. 1955-1971.
7. Lenn Evan Goodman, ‘The Epicurean Ethic of Muhammad ibn Zakariya ar-Razi, Studia Islamica, XXXIV (1971) 5-26.
8. Cyril Elgood, EI2, I, 381, a.
9. Translation by Martin S.Spink and Geoffrey L.Lewis, Albucasis On Surgery and Instruments. A definitive edititon of the Arabic text with English translation and Commentary, Berkeley and Los Angeles 1973, 2.
10 . William E. Gohlman, The life of Ibn Sina. A Critical Edition and Annotated Translation (Studies in Islamic Philosophy and Science) Albany, New York 1974 (cf. Der Islam, LII [1975]148-51).
11. Francesca Lucchetta, Ilmedico efilosofo Bellunese Andrea Alpago (1522), traduttore di Avicenna. Profilo biografico, Padua 164.
12. Roger Arnaldez, EI2, III, 909-20.
13. Friedrich W.Zimmermann, Der Islam, LI (1974) 165f.
14. Georges Vajda, EI2, III, 876-8; Fred Rosner, ‘Maimonides the Physician: a abibliography’, Bull. Hist. Med., XLIII (1969) 221-235.
15. فصول طبی موسی ابن میمون، ترجمه و ویرایش فرد روسنر و سوسمان ماتنر (بررسیهای یهودی، جلد سوّم) مجلّد اوّل و دوّم، نیویورک، 1970، 71؛ چاپ دوّم 1973.
16. موسی ابن میمون، دو رساله درباره‌ی رژیم تندرستی، ترجمه از متن عربی و ویرایش یافته در تطبیق با ترجمه‌ی عبری و لاتینی آنها، به وسیله‌ی اریل بار – سِلا، هـ ا. هوف (انتشارات انجمن فلسفی امریکا، شماره پنجاه و چهار، 4) فیلادلفیا 1964:
Felix Klein-Frank, “Der hippokratische und der maimonidische Arzt’, Freiburger Zeitschrift fur philosophie und Theologie, XVII (1970) 442-9.
17. Claude Cahen, “Abdallatif al-Baghdadi – portaitiste et historien de son temps. Extraits inedits de ses Memoires’, Bulletin d’Etudes Orientales, XXIII (1970) 101-28.
18.Max Meyerhof and Joseph Schacht, The Theologus Autodidactus of Ibn al-Nafis, Oxford 1968; Josef van Ess, Orientalische Literatorzeitung, LXVIII (1973) 489-9.
19. The Natural History of Aleppo. Containing a Description of the City, and the Principal Natural Productions in its Neighbourhood: Together with an Account of the Climate, Inhabitants and Diseases; particulary of the Plague. By Alexander Russell, M.D., The Second Edition, revised, enlarged, and illustrated with Notes. By Pat. Russell, M,D., Vol. I. II, London 1974.
20. Robert Ricard, ‘Medecine et medecins a Arzila (1508-1539)’, Hesperis, XXVI (1939) 171-8.
21.Ernst Julius Gurlt, in: Biographisches Lexilkon der hervorragenden Arzte, Vol. II, 1930, 55f.
22 . Karl Hummel, ‘Die Entwicklung der neuzeitlichen Naturwissenschaft in Iran’, Die Welt des Orients, VI (1971) 240-54.
23 . J.B.Piot Bey, ‘La mission Pasteur de 1883 pour l’etude du cholera en Egypte’, Bulletin de L’Institut d’Egypte, V (1923) I-7.
24. Henry E. Sigerist, A History of Medicine, Vol. I: Primitive and Archaic Medicine, New York 1951, 25; M. Zubair Siddiqi, ‘The Unani Tibb (Greek Medicine) in India’, Islamic Culture, XLII (1968) 161-72; Hakim Mohammed Said, ‘Traditional Greco Arabic and Modern Western Medicine: Conflict or Symbiosis’, in: Islam und Abendland. Geschichte und Gegenwart (Universitat Bern, Kulturhistorische Vorlesungen 1974/ 75, ed. Ander Mercier), Berne and Frankfurt 1976, 221-61; Asian Medical Systems: A Comparative Study, ed. Charles Leslie, Berkeley – Los Angeles-London 1976.

منبع مقاله :
اولمان، مانفرد؛ (1383)، طب اسلامی، فریدون بدره‌ای، تهران: انتشارات توس، چاپ سوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.