اسرار شطرنج و رقعه‌ی ‌حیات

این یادداشت در سال 1382 نوشته شد. اینک که به چاپ می‌رسد باید یادآوری شود که درباره‌ی ‌آن جنگ بیاضی کنانه به تمایل آقای دکتر مرعشی تحلیلی از مندرجات آن نوشتم که در مجله‌ی ‌میراث شهاب شماره‌ها‌ی 33
سه‌شنبه، 23 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اسرار شطرنج و رقعه‌ی ‌حیات
 اسرار شطرنج و رقعه‌ی ‌حیات

نویسنده: ایرج افشار

 

«اسرار شطرنج و رقعه‌ی ‌حیات» یکی از نوشته‌‌ها‌‌ی نمادین در مبحث آگاه شدن آدمیان بر اسرار حیات و جهان است. پردازنده‌اش را نمی‌شناسیم و زمان نگارشش را نمی‌دانیم اما چون در جنگی به خط قرن هفتم/ هشتم مندرج است نوشته‌ای کهن زاد است.
نویسنده نطع (رقعه) شطرنج و ابزارها و نبردهای آن را با صحنه‌ی ‌جهان و ریزه‌کاریهای حیات آدمی متشابه دانسته و بدان تمثیل خواسته است انسان را متوجه بعضی از دقایق مبانی هستی و دشواریهای رهنوردی در آن پهنه کند.
متن این رساله از جنگی برگرفته شد که در تملّک کتابخانه آیةالله مرعشی در قم است. اگرچه بعضی از اوراق آن مشوّش و بعضی گم شده، نسخه ای است قدیمی و به قرینه‌ی ‌وجود اشعار شاعران متقدم و دو تاریخ 651 و ؟؟ که اولی مربوط به تألیف یک رساله و دومی مربوط به انشاد یک قطعه است می‌باید اواخر آن قرن و احتمالاً در همان سال 651 کتابت شده باشد و تاریخ مذکور شاید تاریخ کتابت آن باشد نه تألیف یکی از رسالات.
این جنگ به شماره‌ی ‌10526/ موقت در آن کتابخانه نگاهداری می‌شود و آقای دکتر سیدمحمود مرعشی نخستین معرّف آن بوده‌اند. (نگاه کنید به مقاله‌ی ‌ایشان در مجله‌ی ‌میراث شهاب، سال8، پس نبشت (1)، شماره‌ی ‌4، زمستان 1371، پیاپی 30، ص48).

فصل فی الشطرنج

اسراری که در شطرنج ودیعت نهاده بودند

جمله آلات شطرنج از روی حال نه از سر مقال در من آموختند و پیش از تعلیم دقایق و تفهیم حقایق، با من گفت که ای بیچاره (2) اسرار ربّانی از مدرسه‌ی ‌ظاهر (3) خواستی آموخت بیا یک لحظه در مدرسه‌ی ‌«سنریهم آیاتنا فی الآفاق» بنشین تا آن رموز که از مدارس در چندین سالت معلوم تو نشد از من مفهوم تو گردد.
پس اول کسی که از آلات شطرنج به استادی من برخاست پیاده بود. او را دیدم در پیش شاه شطرنج صف برکشیده.
با او گفتم مرا پند ده.
گفت ای ظاهربین که تویی، در من نگر، سیرت و رفتارت آیینه‌ی ‌اعتبار خود ساز تا عروس اسرار از ورای استار روی به تو نماید. در من نگر که چگونه جان خود را فدای شاه کرده‌ام و در پیش او چاکروار ایستاده و وی در روی خصم او کرده تا هر (4) آسیب که از خصم بدو خواهد رسید به من رسد. می‌روم تا خصمان او را به تک و تاز (5) بدوانم. اما راه بس با خطرست.
گاه از فرس بترسم، گاه از پیل تهویل خورم، گاه از رُخ رخ برتابم، گاه از فرزین تهوین یابم. اما چون این هشت خانه با این چندین رنج قطع کنم با من گویند کار کردی مزد بستان. تا اکنون پیاده بودی اکنون سوار شو. از مرتبه‌ی ‌پیادگی به درجه‌ی ‌فرزینی رسم. فرزین فرزانه شوم. هم خانه‌ی ‌شاه گردم. این چیست، هر که کاوین بداد عروس برد، هر که کار کرد مزد گرفت.
دوست من، اگر تو خواهی که بر رقعه (6) [154] لاجرم به دو بازی از میانه‌ی ‌رقعه بر کناره‌ی ‌نطع نشینم که نه دست پیاده به من رسد نه پای رُخ زمین ادارک من پیماید. تو نیز بر نطع دنیا پیک‌وار فرو مانده، گاه دنیا [ی] غدار شبیخون می‌آرد که «شغلتنا اموالنا و اهلونا». گاه زن و فرزند از حقّ بازمی‌دارد که «و اهلونا». گاه طعام و خفت و خورد از حضرت دور می‌دارد که «یأکلون (7) کما تأکل الانعام».
اگر خواهی که از همه‌ی مکاید و معاند رسته شوی، چون از خانه‌ی ‌رحم مادر قدم بیورن نهادی در دنیا نزول مکن. چنانک مردان کرده‌اند از آخرت تا دنیا تا به دو قدم به منزل صدق رسی که «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» که مردان به دو قدم به منزل رسند. «خطوتان و قد وصلت» شاهد این قاعده است.
چون اشغال دنیا گرد تو درآید بر همه مردوار پشت پای زن که «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله.)
گفت ازنجا (8) درگذشتم به در سرای رخ آمدم. گفتم ای رخ فرخ بیا تا از رموز چه داری.
گفت ای عجب بدین رقعه‌ی ‌شطرنج از من بزرگتر هیچ‌کس نیست. مردی خرد آزادم. گاه بر پیل ترک ناز (9) برم، گاه بر فرس شبیخون برم. همه از دست من عاجز باشند. اگر من نباشم شاه را مات نزدیک آید. این همه که یافته‌ام به یک خصلت یافته‌ام و آن آن است که تیزرو و راست روم. هرگز کژی (10) پیرامن من نگردد. چون راست رفتاری پیشه کردم بر رقعه‌ی ‌شطرنج، هیچ آلت به من نرسد. تو اگر خواهی که بر رقعه قربت حق یابی [155] راست رفتاری پیشه گیر تا چون من به یک بازی از گوشه‌ی ‌دنیا به گوشه‌ی ‌رقعه‌ی ‌آخرت رسی که راست رفتاری کار مردان است و کژاندازی کار زنان.
گفت چون درس رُخ برخواندم ازنجا به دریوزه به در سرای شاه شدم.
گفت اینها همه رعیت تواند. چندین فواید ازیشان حاصل کردم. بیار تا تو چه داری.
گفت ای دوست در من نگر تا حلیت (11) حال من مطلوب بود در کنار تو نهد. مقصودت محقق گردانم.
گفتم بگو تا مسیر تو چون است.
گفت من والی ولایت این رقعه‌ام. تا من به جاام بازی برجاست، اما چون من مات شوم همه رقعه برفشانند. همه بساط زیر و زبر کنند. هم هوس فرس نماند، هم تهویل پیل سود ندارد، هم تمکین فرزین فریاد نرسد، هم رخ فرخ دست نگیرد، هم داده‌ی ‌پیاده به کار نیاید. تا مادام که من به جا باشم همه اهل رقعه را رونق باشد. و این همه مرتبت دارم و این همه منزلت هشت خانه ازین رقعه مرا مسلّم است. هرکجا خواهم روم. هر که در جوار من آید از آسیب نهیب دشمنان او را حمایت کنم. این همه بدان یافته‌ام که آهسته رفتارم- چون رخ شتاب زده نیستم که زود به سر درآید. چون پیک گرم رفتار نیستم که دو منزل به یک منزل کنم. چون فرس صاحب هیون نیستم که دو خانه برود. نی یک یک خانه. به احتیاط بروم که اگر احتیاط نه کنم در دست پیاده مات شوم. ترا مقتدای (12) رفتار من تمام باشد.
اگر خواهی که بر رقعه‌ی ‌شرع مرتبت شاه یابی [156] تا چون من هشت بهشت به اقطاع به تو دهند که «ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم» در حقّ تو محقق گردد و هر که در جوار تو افتد امن یابد از شبیخون قضا و قدر، و مادام که تو باشی عالم برپای باشد که «لولاک لما خلقت الافلاک» در حقّ تو محقق شود.
این همه مرتبت وقتی یابی که حرفت من پیشه گیری و صنعت من به جای آری که آهسته رفتار باشی که شتاب زدگی از شیطان است، «العجلة من الشیطان و التأنّی من الرحمن». به احتیاط رو که راه دشوار است، «ان هذا الدین متین». (13) اگر نه احتیاط شوی گاه باشد که به یک سجده کی نیاری ابلیس وار مات خانه‌ی ‌لعنت (14) شوی که «و ان علیک لعنتی الی یوم الدین».
ای دوست هر که از یک شطرنج چندین گنج بر تواند گرفت، در عالم «سنریهم آیتنا» مسافری شرط اوست. اما هر که هزاربار اسرار قرآن به سر او فرو خوانند و هنوز بیدار نشد خاکساری است که هرگز از خواب غفلت بیدار نشود.
چون عجایب شطرنج در عالم دنیا صورت کردی در عالم عقبی هم صورت کن که هر که معانی را به جان و دل تلقی کرد همه احوال دنیا و آخرت از یک چیز (15) حقیر بر تواند خواند.
عزیز من، آگاه باش که آن شاه با جاه که بر رقعه صاحب فرمان باشد، گاه فرس خصم او ازو دفع می‌کند. گاه از بهر او پیک تاختن می‌آرد. گاه فرزین به دعوت او برخاسته باشد. گاه پیاده چاکروار در پیش او ایستاده. با این همه مرتبت [157] وقت بود که در خانه رفتارش فرو گیرد مات شود. همه آن رقعه برفشانند. همه یاران او از تک و تاز فرو نشینند. صاحب شطرنج گوشه‌ی ‌نطع برفشاند و آن شاه با جاه را در خانه‌ی ‌مذلت اندازد.
عزیز من، بر رقعه‌ی ‌حیات امروز شاه باجاه توی. اهل و تبار چون آلات شطرنج گرد تو درآمده. گاه یکی بر شکل فرس از بهر تو تاختن می‌برد. گاه دیگر [ی] بر سان پیل غم تو می‌خورد. گاه یکی بر صفت رخ خصمی تو می‌کند. گاه چاکران چون پیادگان کمر خدمت تو بر میان بسته‌اند.
ناگاه از قضا و قدر نوایب انقضاء ادوار و انقراض اطوار ترا به یک دو بازی اجل در خانه‌ی ‌امل مات گرداند. آن همه فرزندان تو از تو نفور شوند. تو اسیر و بیچاره در آن خانه امل مات اجل شده ناگاه گوشه‌ی ‌رقعه‌ی ‌عیش تو گیرند و برفشانند و ترا در آن گور بدارند. نه از تو کسی یاد آرد، نه از تو کسی سخن گوید.
جز کردار تو فریاد تو نرسد و جز عمل تو دست تو نگیرد. جز معاملت تو سبب مجاملت تو نگردد. اگر معاملت تو رقم حسنات دارد بهشت جاودان ترا، و اگر علامت سیّآت دارد دوزخ و نیران از بهر تو. من عمل صالحا فلنفسه و من أساء فعلیها. و الله اعلم الصّواب. [158]

پی‌نوشت‌ها:

1. اصل: او
2. اصل: بیحاده (بی نقطه).
3. اصل: طاهر (شاید «بینی» افتاده).
4. اصل: مر.
5. اصل ترک و تار (به قرینه‌ی آمدن تک و تاز در اواخر).
6. اینجا ورقی افتاده. عبارت گویایی و ارتباط ندارد و مطالب مربوط به بعضی مهره‌ها مانده.
7. تأکلون.
8. = از آنجا.
9. پیش ازین ترک و تار آمده بود. و پس از این تک و تاز آورده است.
10. کژی به سه نقطه آمده است.
11. کذا.
12. کذا. ظاهراً: مقتدائی.
13. قرآن: ان کیدی متین.
14. اصل: بی نقطه.
15. اصل: حیر

منبع مقاله :
صادقی، علی اشرف؛ خطیبی، ابوالفضل؛ (1393)، جشن نامه‌ی دکتر فتح الله مجتبائی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اول.
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط