نویسنده: جاناتان بروکوپ
مترجم: مرتضی شوشتری
مترجم: مرتضی شوشتری
آفریدگانی که ملتزم به خدمت خداوندند. در بیش از صدجا، قرآن پیامبران، مؤمنان، جن (نک. ذاریات: 56) و فرشتگان را بندهی خدا (عَبد، جـ عِباد، عَبید؛ نیز عابد، جـ عابدون) مینامد. انسانها به طور عام نیز بندگان خدا توصیف شدهاند، گرچه ممکن است در واقع شیطان یا معبود باطل دیگری را بپرستند (مثلاً «عبدالطاغوت» در آیهی 60 مائده). رابطهی ارباب و بنده یکی از استعارههای کلیدیای است که قرآن برای توصیف ارتباط خداوند و مخلوقاتش به کار برده است. انسانها بندهاند و خداوند سرور آنهاست، ولی برخلاف اربابهای نوع بشر، خداوند مطلقاً غنی بالذات است و از عبادت مؤمنان نفعی نمیبرد؛ با این حال، حق خداوند بر مؤمنان بیش از حق یک ارباب بر بردهی خویش است. مؤمنان هم به سهم خود نباید خود را بندهی شخص یا هر چیز دیگر بدانند، بلکه باید کمال [در بندگی] را از طریق دانش، که معمولاً منظور علم احکام است، به دست آورند. در عربی کلاسیک «عبد» دو معنای اصلی دارد: بردهی یک انسان و بندهی موجودی الهی. با این حال، قرآن تقریباً همیشه ریشهی ع ب د را در مفهوم خدمت یا عبادت معبود الهی به کار میبرد. پنج یا شش جا هم که این ریشه به بردگان اشاره دارد معمولاً با قراین معنایی مشخص شدهاند، مثل «عبد مملوک» در آیهی 75 نحل. تفسیر معروف به جلالین (ذیل همین آیه) چنین توضیح میدهد: «[مملوک] صفت متمایز کنندهی [برده] از [بندهی] آزاد است که بندهی خدا است». چنانکه در ادامهی مقاله بحث میشود، قرآن این هر دو معنا را گهگاه در توضیح جایگاه واقعی بندگان خدا به کار میبرد. با این حال، تمایز اهل لغت در سدههای میانی بین جمعهای «عبد» («عِباد» برای بندگان، «عَبید» برای بردگان؛ نک. لسان العرب، 271/3) از قرآن به دست نمیآید، چرا که جز در یک مورد هر دو به بندگان اشاره دارند. این تفاوت در معنا با نوسان معناشناختی خویشاوندهای سامی مطابق است (Jeffery, For. vocab., 209-210; Dandamaev, Slavery, 85n).
در قرآن چهار گروه متمایز برای بندگان میتوان شناسایی کرد. نخست، همهی انسانها که بندگان خدایند، خواه این واقعیت را تشخیص دهند یا خیر. برای مثال، آیهی 93 مریم میگوید: «هر که در آسمانها و زمین است جز بندهوار به سوی [خدای] رحمان نمیآید». در آیهی 17 فرقان کافران هم به صراحت بندگان خدا شمرده شدهاند، هنگامی که خداوند خدایان دروغین را گرد میآورد و میگوید: «آیا شما این بندگان مرا (عبادی) به بیراهه کشاندید یا خود گمراه شدند؟» همچنین اظهاراتی در قرآن هست که میتواند دربارهی همهی نوع بشر یا فقط مؤمنان باشد، مانند اشارات پرشماری که خداوند را نسبت به بندگانش بخشنده، همهنگر یا غیرظالم توصیف میکند (مثلاً «اللهُ رؤوفٌ بِالعباد» در آیهی 207 بقره).
گروه دوم شامل آنهایی میشود که آشکارا به خداوند ایمان دارند. تعریفی کوتاه را از آنچه لازمهی این بندگی است در آیات 63-68 فرقان میتوان یافت، جایی که «عبادالرحمن» کسانی توصیف میشوند که به ملایمت سخن میگویند، نماز میخوانند، به اندازه انفاق میکنند و به دنبال خدایان دیگر، قتل و ارتکاب زنا نمیروند. بندگان خداوند در جاهای مختلف مُخلِص/ مُخلَص (راستین، خالص در ایمان؛ یا در ترجمهای بدیل، برگزیده) نیز توصیف شدهاند و در آیات 82-83 ص ابلیس به خدا هشدار میدهد که همه را جز بندگان راستین به بیراهه خواهد کشانید. در آیهی 40 به بعد صافات به این بندگان راستین وعدهی بهشت داده شده است.
عنوان عبدالله (بندهی خدا، به صورتهای عبدی، عبدُک، عبدُه و ....) گروه سوم را شکل میدهد، که به طور معمول به پیامبران خدا، به ویژه به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، عیسی، زکریا، ایوب، سلیمان، داوود، هارون، موسی، یوسف، لوط، ابراهیم و نوح، اختصاص دارد. همراه موسی، مذکور در آیهی 64 کهف، که غالباً در تفاسیر خَضِر/ خِضر معرفی شده است، هم «عبداً مِن عِبادنا» است.
چندین مرتبه به محمد (ص) به طور غیرمستقیم «بندهی من/ او/ ما» گفته شد (مثلاً بقره: 23؛ اسراء: 1؛ کهف: 1؛ فرقان: 1) یا حتی به صورت «بندهای» در آیهی 10 علق به او خطاب شده است. محدودیت این کاربرد از ارتباطی ویژه میان خداوند و پیامبرانش خبر میدهد.
آخرین گروه از بندگان در قرآن شامل فرشتگان و دیگر مخلوقات میشود، که گاه برخی از آنها معبود انسانها واقع شدهاند. مثلاً برداشت شایع از آیهی 194 اعراف این است که اشاره به بتهاست، آنجا که میگوید: «در حقیقت کسانی که به جای خدا میخوانید بندگانی (عباد) امثال شما هستند». در نقطهی مقابل، آیهی 5 اسراء اشاره به «بندگانی از خودمان که سخت نیرومندند» دارد که بیشتر مفسران آنها را به لشکرها یا جنگجویان گوناگون داستانهای کتاب مقدس پیوند میدهند. بسیاری از آیات قرآن به فرشتگان اشاره دارند و در آیهی 19 زخرف به صراحت آمده است که فرشتگان «عبادالرحمن»اند. البته مفسران توضیح میدهند که فرشتگان کاملاً مطیع ارادهی الهیاند، اما بندگانی که از نوع بشرند ممکن است به بیراهه روند.
زمینههای متعددی هست که در مفهومیابی این معانی مختلف به کار میآیند. نخست، خدمتگزاری برای خدایان در سدهی هفتم م. در عربستان امری کاملاً شناخته شده بود و شاهد بر آن وجود نامهایی مرتبط با نام خداست. مثلاً جدّ جدّ پیامبر عبدمناف نامیده شد «زیرا مادرش حُبّا او را به مَناف، بزرگترین بت مکه، تقدیم کرد تا ارادت قلبی تدیّناً خود را به آن نشان دهد (طبری، تاریخ، 254/2).(1) نامهای دیگر گواه بر این معنا عبدالعُزّی، عبد شمس و عبد مناة بودند. اینگونه نامگذاری، و حق ملازم با آن برای خدمتگزاری، سابقهای طولانی در فرهنگهای خاور نزدیک دارد (Dandamaev, Slavery, 82-85; and Heerrenschmidt, Bandaka, iii, 684). اما دعاوی خدمت به خدایان به تمام نوع بشر تعلق ندارد و تنها به هوادارانشان منحصر است.
دومین زمینه، که البته دورتر است، زمینهی مربوط به مجموعه کتابهای عهد عتیق است که مفهوم خدا در آن با مفهوم قرآنی خدا به منزلهی پروردگار عالم آسانتر قابل انطباق است، گرچه زبان بندگی در آن محدودتر است. توضیح آنکه، همانند قرآن در توصیف پیامبران گوناگون، چون ابراهیم، اسحاق، کالیب، یوشع و سموئیل، یا از زبان خود آنان، گهگاه عنوان بندهی خدا (به عبری: عِوِد) مطرح شده است. اما موسی در کتاب مقدس بندهی تمام عیار خداوند است و دهها بار از او با این عنوان نام برده شده است. قوم خداوند، بنیاسرائیل، نیز بندگان خدا نامیده شدهاند (مثلاً لاویان، 25: 55) ولی در کتاب مقدس هیچ جا این واژه با طیفی عالمگیر به کار نرفته، آنگونه که در قرآن آمده است، تا شامل همهی نوع بشر شود. و نیز هیچگاه به صراحت فرشتگان بندگان خدا نامیده نشدهاند، گرچه آنها به طور قطع تنها ارادهی او را انجام میدهند.
در عهد جدید حتی خودداری بیشتری وجود دارد تا شخصی بندهی خدا نامیده شود و هنگامی که این اصطلاح دیده میشود معمولاً منعکس کنندهی مطالب عهد عتیق است (لوقا،2: 29؛ اعمال رسولان، 2: 18). اما دو کاربرد نوآورانه در آن شایستهی ذکرند. نخست اینکه یوحنا، در مکاشفه (19: 9-10) خود را به قصد سجده به پای فرشتهای میاندازد و او پاسخ میدهد: «زنهار چنین نکنی! زیرا که من هم بندهای چون تو و برادرانت هستم» (نیز نک. مکاشفه، 22: 8-9). این تنها جایی است که در کتاب مقدس فرشتهای بندهی خدا نامیده میشود و البته حکم ملازم آن که عبادت نکردن فرشتگان است در قرآن هم نظیر دارد. دوم اینکه، گرچه معلمان کلیسای اولیه بندگان خدا نامیده نمیشدند، ولی به آنان «بندگانِ (به یونانی douloi، مفـ doulos) مسیح» میگفتند (رومیان، 1: 1؛ و رساله یعقوب، 1: 1، 2؛ ...). مارتین بر آن است که این عنوان تلاشی است تا این مردان را به جایگاه موسی و پیامبران دیگر برسانند (Martin, Slavery, 54-56)، ولی این احتمال را هم میتوان داد که این عنوان به منزلهی ادعای مقام خدایی برای عیسی باشد.
کاربرد عنوان «بندهی مسیح» همچنان در کلیسای مسیحی ادامه یافت و شاید آیهی 79 آل عمران اشاره به همین دارد که میگوید: «هیچ بشری را نسِزَد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد و سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید (کونوا عباداً لی مِن دونِ الله)، بلکه [باید بگوید]: به سبب آنکه کتاب [آسمانی] تعلیم میدادید و از آنرو که درس میخواندید علمای دین (ربّانیّین) باشید». مفسران مقصود از «بشر» را در اینجا عیسی دانستهاند و در شأن نزول آن گفتهاند: «این آیه هنگامی نازل شد که یکی از مسیحیان اهل نجران گفت عیسی به آنان دستور داده تا (او را) آقای (ربّ) خود بدانند و نیز هنگامی که (آن مسیحی) از برخی مسلمانان انتظار داشت در مقابل (عیسی) سجده کنند» (جلالین، ذیل آل عمران: 79؛ نیز نک. واحدی، اسباب، ذیل آیه). این تنها یک نمونه است که در آن قرآن با اعلام نظر خود دربارهی بندگی با نظرات دیگر مذاهب در این زمینه مخالفت میکند.
قرآن به صراحت هرگونه برداشت بومی را که به معنای بنده بودن برای چیزی باشد رد میکند. تصحیح بیشتری از تصورات غلط آن عصر را میتوان در آیات 56-57 ذاریات مشاهده کرد: «و جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه مرا بپرستند (لیَعبدون). از آنان هیچ روزیای نمیخواهم و نمیخواهم که مرا خوراک دهند». این تصور از «غذا دادن» به خدا را اشارهای به قربانیهای پیش از اسلام برای بتها میتوان دانست، گرچه بیشتر مفسران آن را استعارهای برای غنای ذاتی پروردگار میدانند. مثلاً فخر رازی (د.606) این سخنان فرضی را از جانب خداوند بیان میکند «من مانند اربابی [از نوع بشر] نیستم که خدمت بخواهم، چرا که [اربابان] از خدمت [بردگانشان] نفع میبرند» (تفسیر، 234/28، ذیل ذاریات: 56-57). اما از سوی دیگر، رابطهی خدا با بندگانش در قرآن دقیقاً همچون رابطهی ارباب و برده به نظر میرسد. در آیهی 118 مائده، عیسی به خداوند خطاب میکند و میگوید: «اگر عذابشان کنی آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایی تو خود توانا و حکیمی».
در این عبارات، تمایزات مهم اعتقادی در زبان ناظر به بندگی بیان شده است. انسانها بندهاند و خداوند سرور آنهاست، ولی برخلاف اربابهای نوع بشر، خداوند مطلقاً غنی بالذات است و از عبادت مؤمنان نفعی نمیبرد؛ با این حال، حق خداوند بر مؤمنان بیش از حق یک ارباب بر بردهی خویش است. مؤمنان هم به سهم خود نباید خود را بندهی شخص یا هر چیز دیگر بدانند، بلکه باید کمال [در بندگی] را از طریق دانش، که معمولاً منظور علم احکام است، به دست آورند. بنابراین، مسلمانان از طریق اعمال نیکشان بندگی خود را در برابر خداوند را اثبات میکنند.
به نظر میرسد که قرآن، آنجا که خدا به بندگان ویژهی پروردگار، یعنی پیامبران، میپردازد، سبکی یهودی- مسیحی دارد. در درجهی اول علاقه به این است که سلسلهی انبیا تا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه داده و مقام عیسی و دیگر خدایان بومی تا ردیف دیگر بندگان تنزل داده شود. مثلاً آیهی 172 نساء میگوید: «مسیح از اینکه بندهی خدا باشد هرگز ابا نمیورزد و فرشتگان مقرّب [نیز ابا ندارند]؛ و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگی فروشد به زودی همهی آنان را به سوی خود گرد میآورد». همچنین سخن عیسی در گهواره که خود را بندهی خدا (عبدالله) مینامد (مریم: 30) ردّی بر باورهای مسیحی مبنی بر پسر خدا بودن عیسی است. (Anawati, Isa, 83).
گرچه معانی ضمنی دینی رابطهی مولا و عبد کاملاً در عربستان ریشه داشت، اما این استعاره از تجربهی بومی بردهداری معنایی فزونتر یافت. مثلاً در آیهی 71 نحل آمده است: «و خدا بعضی از شما را در روزی بر بعضی دیگر برتری داده است. ولی کسانی که فزونی یافتهاند روزی خود را به بندگان خود نمیدهند تا در آن با هم مساوی باشند؛ آیا باز نعمت خدا را انکار میکنند؟» برخی از مفسران در آنچه که به نظر میرسد بیان سرراستی از بردهداری باشد جدلی تمثیلی میبیند که تبیین میکند چرا خداوند عبادت بتها را نمیپذیرد. مثلاً قرطبی (د.671) مینویسد: «اگر شما به بردگان خود (عبیدُکم) اجازه نمیدهید که مساوی شما باشند، پس چگونه بندگان مرا (عبیدی) مساوی من قرار میدهید؟» (جامع 141/10، ذیل نحل: 71؛ نک. طبری، تفسیر، ذیل آیه). اینگونه سخنان در پرتو فرهنگی با تمایزات روشن طبقاتی میان مولا و عبد معنا مییابد. از سوی دیگر، با بردگان چونان اعضای خانواده رفتار میشد و آنان حتی میتوانستند به عنوان کارگزار ارباب در امور اقتصادی فعالیت نمایند. چنین تجربههایی زمینه را برای توضیح این موضوع فراهم میسازد که به بندگان واقعی خداوند نیز بهرهای از رابطهی نزدیک داده شده و اینکه پیامبران خدا به مثابه نمایندگان او هدایت و انذار انسانها را به عهده دارند.
در جهان امروز، که بردهداری تقریباً ریشهکن شده، ممکن است این استعارهی غالب قرآنی استبدادی و محدود کننده به نظر آید. با این حال، مفسران سدههای میانی استعاره مولا و عبد را منبعی فیاض در توصیف ارتباط مؤمن با خدا یافتند. مثلاً غزالی (د. 505؛ احیاء، 11/1) در مقدمهی کتابش احیاء علوم الدین رشتهای از «صفات حمیده را که.... بنده به وسیلهی آنها میتواند رضایت پروردگار جهانیان را به دست آورد» مطرح کرده و صدها صفحه را به ده صفت برجسته، مانند توبه، صبر و شکر، اختصاص داده است. سرسپردگان و دیگر مؤمنان نیز علاقهمند بودند خود را بندگان خدا بنامند و زنان صوفی حتی با وقف کامل خود برای خداوند قدری آزادی دنیوی کسب میکردند (Cornell, Early Sufi women, 54-59). مسلمانان هنوز هم با اخذ نامهایی چون عبدالله یا عبدالرحمن سرسپردگی خود را به خداوند نشان میدهند.
در ترجمههای اخیری که مسلمانان ریشهدار در این سنت از قرآن کردهاند گاه ترجیح دادهاند که واژهی «عبد» را به جای «بنده» به «برده» ترجمه کنند (مثلاً Pickthall; al-Hilali and Khan). چنین ترجمهای تمایل قرآن را به استفاده بردن از رابطهی بشری مولا و عبد برای توضیح ارتباط مؤمن با خدا نشان میدهد؛ اما در جهانی که بردهداری به عنوان عملی ناخوشایند به حق محکوم شده، ممکن است این ترجمه معانی پرشمار و متنوعی را که در مفهوم قرآنی «بندهی خدا» نهفته است پنهان سازد. نیز نک. برده و بردهداری.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
در قرآن چهار گروه متمایز برای بندگان میتوان شناسایی کرد. نخست، همهی انسانها که بندگان خدایند، خواه این واقعیت را تشخیص دهند یا خیر. برای مثال، آیهی 93 مریم میگوید: «هر که در آسمانها و زمین است جز بندهوار به سوی [خدای] رحمان نمیآید». در آیهی 17 فرقان کافران هم به صراحت بندگان خدا شمرده شدهاند، هنگامی که خداوند خدایان دروغین را گرد میآورد و میگوید: «آیا شما این بندگان مرا (عبادی) به بیراهه کشاندید یا خود گمراه شدند؟» همچنین اظهاراتی در قرآن هست که میتواند دربارهی همهی نوع بشر یا فقط مؤمنان باشد، مانند اشارات پرشماری که خداوند را نسبت به بندگانش بخشنده، همهنگر یا غیرظالم توصیف میکند (مثلاً «اللهُ رؤوفٌ بِالعباد» در آیهی 207 بقره).
گروه دوم شامل آنهایی میشود که آشکارا به خداوند ایمان دارند. تعریفی کوتاه را از آنچه لازمهی این بندگی است در آیات 63-68 فرقان میتوان یافت، جایی که «عبادالرحمن» کسانی توصیف میشوند که به ملایمت سخن میگویند، نماز میخوانند، به اندازه انفاق میکنند و به دنبال خدایان دیگر، قتل و ارتکاب زنا نمیروند. بندگان خداوند در جاهای مختلف مُخلِص/ مُخلَص (راستین، خالص در ایمان؛ یا در ترجمهای بدیل، برگزیده) نیز توصیف شدهاند و در آیات 82-83 ص ابلیس به خدا هشدار میدهد که همه را جز بندگان راستین به بیراهه خواهد کشانید. در آیهی 40 به بعد صافات به این بندگان راستین وعدهی بهشت داده شده است.
عنوان عبدالله (بندهی خدا، به صورتهای عبدی، عبدُک، عبدُه و ....) گروه سوم را شکل میدهد، که به طور معمول به پیامبران خدا، به ویژه به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، عیسی، زکریا، ایوب، سلیمان، داوود، هارون، موسی، یوسف، لوط، ابراهیم و نوح، اختصاص دارد. همراه موسی، مذکور در آیهی 64 کهف، که غالباً در تفاسیر خَضِر/ خِضر معرفی شده است، هم «عبداً مِن عِبادنا» است.
چندین مرتبه به محمد (ص) به طور غیرمستقیم «بندهی من/ او/ ما» گفته شد (مثلاً بقره: 23؛ اسراء: 1؛ کهف: 1؛ فرقان: 1) یا حتی به صورت «بندهای» در آیهی 10 علق به او خطاب شده است. محدودیت این کاربرد از ارتباطی ویژه میان خداوند و پیامبرانش خبر میدهد.
بیشتر بخوانید:مراتب قرب عبد به رب از دیدگاه قرآن کریم
آخرین گروه از بندگان در قرآن شامل فرشتگان و دیگر مخلوقات میشود، که گاه برخی از آنها معبود انسانها واقع شدهاند. مثلاً برداشت شایع از آیهی 194 اعراف این است که اشاره به بتهاست، آنجا که میگوید: «در حقیقت کسانی که به جای خدا میخوانید بندگانی (عباد) امثال شما هستند». در نقطهی مقابل، آیهی 5 اسراء اشاره به «بندگانی از خودمان که سخت نیرومندند» دارد که بیشتر مفسران آنها را به لشکرها یا جنگجویان گوناگون داستانهای کتاب مقدس پیوند میدهند. بسیاری از آیات قرآن به فرشتگان اشاره دارند و در آیهی 19 زخرف به صراحت آمده است که فرشتگان «عبادالرحمن»اند. البته مفسران توضیح میدهند که فرشتگان کاملاً مطیع ارادهی الهیاند، اما بندگانی که از نوع بشرند ممکن است به بیراهه روند.
زمینههای متعددی هست که در مفهومیابی این معانی مختلف به کار میآیند. نخست، خدمتگزاری برای خدایان در سدهی هفتم م. در عربستان امری کاملاً شناخته شده بود و شاهد بر آن وجود نامهایی مرتبط با نام خداست. مثلاً جدّ جدّ پیامبر عبدمناف نامیده شد «زیرا مادرش حُبّا او را به مَناف، بزرگترین بت مکه، تقدیم کرد تا ارادت قلبی تدیّناً خود را به آن نشان دهد (طبری، تاریخ، 254/2).(1) نامهای دیگر گواه بر این معنا عبدالعُزّی، عبد شمس و عبد مناة بودند. اینگونه نامگذاری، و حق ملازم با آن برای خدمتگزاری، سابقهای طولانی در فرهنگهای خاور نزدیک دارد (Dandamaev, Slavery, 82-85; and Heerrenschmidt, Bandaka, iii, 684). اما دعاوی خدمت به خدایان به تمام نوع بشر تعلق ندارد و تنها به هوادارانشان منحصر است.
دومین زمینه، که البته دورتر است، زمینهی مربوط به مجموعه کتابهای عهد عتیق است که مفهوم خدا در آن با مفهوم قرآنی خدا به منزلهی پروردگار عالم آسانتر قابل انطباق است، گرچه زبان بندگی در آن محدودتر است. توضیح آنکه، همانند قرآن در توصیف پیامبران گوناگون، چون ابراهیم، اسحاق، کالیب، یوشع و سموئیل، یا از زبان خود آنان، گهگاه عنوان بندهی خدا (به عبری: عِوِد) مطرح شده است. اما موسی در کتاب مقدس بندهی تمام عیار خداوند است و دهها بار از او با این عنوان نام برده شده است. قوم خداوند، بنیاسرائیل، نیز بندگان خدا نامیده شدهاند (مثلاً لاویان، 25: 55) ولی در کتاب مقدس هیچ جا این واژه با طیفی عالمگیر به کار نرفته، آنگونه که در قرآن آمده است، تا شامل همهی نوع بشر شود. و نیز هیچگاه به صراحت فرشتگان بندگان خدا نامیده نشدهاند، گرچه آنها به طور قطع تنها ارادهی او را انجام میدهند.
در عهد جدید حتی خودداری بیشتری وجود دارد تا شخصی بندهی خدا نامیده شود و هنگامی که این اصطلاح دیده میشود معمولاً منعکس کنندهی مطالب عهد عتیق است (لوقا،2: 29؛ اعمال رسولان، 2: 18). اما دو کاربرد نوآورانه در آن شایستهی ذکرند. نخست اینکه یوحنا، در مکاشفه (19: 9-10) خود را به قصد سجده به پای فرشتهای میاندازد و او پاسخ میدهد: «زنهار چنین نکنی! زیرا که من هم بندهای چون تو و برادرانت هستم» (نیز نک. مکاشفه، 22: 8-9). این تنها جایی است که در کتاب مقدس فرشتهای بندهی خدا نامیده میشود و البته حکم ملازم آن که عبادت نکردن فرشتگان است در قرآن هم نظیر دارد. دوم اینکه، گرچه معلمان کلیسای اولیه بندگان خدا نامیده نمیشدند، ولی به آنان «بندگانِ (به یونانی douloi، مفـ doulos) مسیح» میگفتند (رومیان، 1: 1؛ و رساله یعقوب، 1: 1، 2؛ ...). مارتین بر آن است که این عنوان تلاشی است تا این مردان را به جایگاه موسی و پیامبران دیگر برسانند (Martin, Slavery, 54-56)، ولی این احتمال را هم میتوان داد که این عنوان به منزلهی ادعای مقام خدایی برای عیسی باشد.
کاربرد عنوان «بندهی مسیح» همچنان در کلیسای مسیحی ادامه یافت و شاید آیهی 79 آل عمران اشاره به همین دارد که میگوید: «هیچ بشری را نسِزَد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد و سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید (کونوا عباداً لی مِن دونِ الله)، بلکه [باید بگوید]: به سبب آنکه کتاب [آسمانی] تعلیم میدادید و از آنرو که درس میخواندید علمای دین (ربّانیّین) باشید». مفسران مقصود از «بشر» را در اینجا عیسی دانستهاند و در شأن نزول آن گفتهاند: «این آیه هنگامی نازل شد که یکی از مسیحیان اهل نجران گفت عیسی به آنان دستور داده تا (او را) آقای (ربّ) خود بدانند و نیز هنگامی که (آن مسیحی) از برخی مسلمانان انتظار داشت در مقابل (عیسی) سجده کنند» (جلالین، ذیل آل عمران: 79؛ نیز نک. واحدی، اسباب، ذیل آیه). این تنها یک نمونه است که در آن قرآن با اعلام نظر خود دربارهی بندگی با نظرات دیگر مذاهب در این زمینه مخالفت میکند.
قرآن به صراحت هرگونه برداشت بومی را که به معنای بنده بودن برای چیزی باشد رد میکند. تصحیح بیشتری از تصورات غلط آن عصر را میتوان در آیات 56-57 ذاریات مشاهده کرد: «و جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه مرا بپرستند (لیَعبدون). از آنان هیچ روزیای نمیخواهم و نمیخواهم که مرا خوراک دهند». این تصور از «غذا دادن» به خدا را اشارهای به قربانیهای پیش از اسلام برای بتها میتوان دانست، گرچه بیشتر مفسران آن را استعارهای برای غنای ذاتی پروردگار میدانند. مثلاً فخر رازی (د.606) این سخنان فرضی را از جانب خداوند بیان میکند «من مانند اربابی [از نوع بشر] نیستم که خدمت بخواهم، چرا که [اربابان] از خدمت [بردگانشان] نفع میبرند» (تفسیر، 234/28، ذیل ذاریات: 56-57). اما از سوی دیگر، رابطهی خدا با بندگانش در قرآن دقیقاً همچون رابطهی ارباب و برده به نظر میرسد. در آیهی 118 مائده، عیسی به خداوند خطاب میکند و میگوید: «اگر عذابشان کنی آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایی تو خود توانا و حکیمی».
در این عبارات، تمایزات مهم اعتقادی در زبان ناظر به بندگی بیان شده است. انسانها بندهاند و خداوند سرور آنهاست، ولی برخلاف اربابهای نوع بشر، خداوند مطلقاً غنی بالذات است و از عبادت مؤمنان نفعی نمیبرد؛ با این حال، حق خداوند بر مؤمنان بیش از حق یک ارباب بر بردهی خویش است. مؤمنان هم به سهم خود نباید خود را بندهی شخص یا هر چیز دیگر بدانند، بلکه باید کمال [در بندگی] را از طریق دانش، که معمولاً منظور علم احکام است، به دست آورند. بنابراین، مسلمانان از طریق اعمال نیکشان بندگی خود را در برابر خداوند را اثبات میکنند.
به نظر میرسد که قرآن، آنجا که خدا به بندگان ویژهی پروردگار، یعنی پیامبران، میپردازد، سبکی یهودی- مسیحی دارد. در درجهی اول علاقه به این است که سلسلهی انبیا تا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه داده و مقام عیسی و دیگر خدایان بومی تا ردیف دیگر بندگان تنزل داده شود. مثلاً آیهی 172 نساء میگوید: «مسیح از اینکه بندهی خدا باشد هرگز ابا نمیورزد و فرشتگان مقرّب [نیز ابا ندارند]؛ و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگی فروشد به زودی همهی آنان را به سوی خود گرد میآورد». همچنین سخن عیسی در گهواره که خود را بندهی خدا (عبدالله) مینامد (مریم: 30) ردّی بر باورهای مسیحی مبنی بر پسر خدا بودن عیسی است. (Anawati, Isa, 83).
گرچه معانی ضمنی دینی رابطهی مولا و عبد کاملاً در عربستان ریشه داشت، اما این استعاره از تجربهی بومی بردهداری معنایی فزونتر یافت. مثلاً در آیهی 71 نحل آمده است: «و خدا بعضی از شما را در روزی بر بعضی دیگر برتری داده است. ولی کسانی که فزونی یافتهاند روزی خود را به بندگان خود نمیدهند تا در آن با هم مساوی باشند؛ آیا باز نعمت خدا را انکار میکنند؟» برخی از مفسران در آنچه که به نظر میرسد بیان سرراستی از بردهداری باشد جدلی تمثیلی میبیند که تبیین میکند چرا خداوند عبادت بتها را نمیپذیرد. مثلاً قرطبی (د.671) مینویسد: «اگر شما به بردگان خود (عبیدُکم) اجازه نمیدهید که مساوی شما باشند، پس چگونه بندگان مرا (عبیدی) مساوی من قرار میدهید؟» (جامع 141/10، ذیل نحل: 71؛ نک. طبری، تفسیر، ذیل آیه). اینگونه سخنان در پرتو فرهنگی با تمایزات روشن طبقاتی میان مولا و عبد معنا مییابد. از سوی دیگر، با بردگان چونان اعضای خانواده رفتار میشد و آنان حتی میتوانستند به عنوان کارگزار ارباب در امور اقتصادی فعالیت نمایند. چنین تجربههایی زمینه را برای توضیح این موضوع فراهم میسازد که به بندگان واقعی خداوند نیز بهرهای از رابطهی نزدیک داده شده و اینکه پیامبران خدا به مثابه نمایندگان او هدایت و انذار انسانها را به عهده دارند.
در جهان امروز، که بردهداری تقریباً ریشهکن شده، ممکن است این استعارهی غالب قرآنی استبدادی و محدود کننده به نظر آید. با این حال، مفسران سدههای میانی استعاره مولا و عبد را منبعی فیاض در توصیف ارتباط مؤمن با خدا یافتند. مثلاً غزالی (د. 505؛ احیاء، 11/1) در مقدمهی کتابش احیاء علوم الدین رشتهای از «صفات حمیده را که.... بنده به وسیلهی آنها میتواند رضایت پروردگار جهانیان را به دست آورد» مطرح کرده و صدها صفحه را به ده صفت برجسته، مانند توبه، صبر و شکر، اختصاص داده است. سرسپردگان و دیگر مؤمنان نیز علاقهمند بودند خود را بندگان خدا بنامند و زنان صوفی حتی با وقف کامل خود برای خداوند قدری آزادی دنیوی کسب میکردند (Cornell, Early Sufi women, 54-59). مسلمانان هنوز هم با اخذ نامهایی چون عبدالله یا عبدالرحمن سرسپردگی خود را به خداوند نشان میدهند.
در ترجمههای اخیری که مسلمانان ریشهدار در این سنت از قرآن کردهاند گاه ترجیح دادهاند که واژهی «عبد» را به جای «بنده» به «برده» ترجمه کنند (مثلاً Pickthall; al-Hilali and Khan). چنین ترجمهای تمایل قرآن را به استفاده بردن از رابطهی بشری مولا و عبد برای توضیح ارتباط مؤمن با خدا نشان میدهد؛ اما در جهانی که بردهداری به عنوان عملی ناخوشایند به حق محکوم شده، ممکن است این ترجمه معانی پرشمار و متنوعی را که در مفهوم قرآنی «بندهی خدا» نهفته است پنهان سازد. نیز نک. برده و بردهداری.
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.